تاریخ انتشار
شنبه ۱ آذر ۱۳۸۲ ساعت ۰۲:۰۰
۰
کد مطلب : ۸۹۹۸

از نسل همانان كه مي ‏خواستند قبر تو را پيدا كنند؛ مادر!

سيد حسين رحمتى
شماره نهم ماهنامه خیمه- شوال1424 - آذر1382

8 شوال 1344 هـ .ق تخريب بِقاع متبركه‏ى ائمه (ع) در بقيع توسط وهّابيان

سلام، سلام برتو اين مادر غمها!

بس است ديگر مادر! بس است...اين همه درد و رنج كه بر ما رفته،

اين پاره‏ى دل توست سخن مى‏گويد؛ فرزند تو، مهدى! بس است مادر!

از غم شكستى پهلويت تا كشته شدن فرزندت حسين - عليه السلام -. از كشته شدن او تا به اسارت رفتن اهل بيت پيامبر - صلى اللّه عليه و اله - و باز حادثه‏اى ديگر.

مادر! انگار تماشاى آن ماجراى ديوار و در و آن پهلوى شكسته است براى آنان كافى نبود، هنوز خون تو بر پنجه‏هاى كثيفشان لخته نشده، به قبرهاى فرزندانت هجوم آوردند.

مادر غريبم! براستى اين كينه، فريادى خاموش بود در سياه چال قلب‏هاى دشمنانت و زخمى نا سور! و خنجرش از آن زمان بر ديواره‏ى قلب هايشان نشست كه آنها براى پيدا كردن قبر تو به قبرستان هجوم آوردند. در آن هنگام، اين ستون استوار على - عليه السلام - بود كه نقشه ى آنها را ناكام گذاشت تا اكنون كه اين دمل كهنه با انگشت فتنه‏ى فرزندان آنها دهان باز كند...

مادر تنها و بى ياورم! آنگاه كه بناى آرامگاه پدرانم فرو مى‏ريخت و قبرهايشان رنگ غربت خاك را مى‏گرفت به ياد تو افتادم و به ياد پدرم على، آنگاه كه او را كشان كشان به مسجد بردند و در آن حال، خشت خشت خانه‏ى اميد تو به خروارها خاك يأس و غربت مبدّل مى‏گشت. تو غريب مى‏شدى و غريب و غريب‏تر...

همه مى‏دانند مادر! همه مى‏دانند كه ارتباط فرزند و مادر، چقدر بسيار است و آيا در اين دنيا جز تو و من كسى هست كه به عشق ديگرى بسوزد و دنيا را بسوزاند؟

چقدر طاقت فرساست كه دشمنان و كور باطنان قدم‏هاى كينه و نيرنگ خويش را برگنبد قبرهاى خاكى شما بگذارند، در حالى كه فرزندت، مأمور به صبر و سكوت باشد...

نه مادر! نه! من خواهم آمد. به در و ديوار خون آلود خانه‏ات سوگند. خواهم آمد و انتقام همه‏ى درد و رنج‏هايت را خواهم گرفت. همچنان كه خدا وعده داده است: «اليس الصبح بقريب»
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما