تاریخ انتشار
شنبه ۱ آذر ۱۳۸۲ ساعت ۰۳:۰۰
۰
کد مطلب : ۹۰۰۲

داستان شگفت عشق او

مسعود معينى
شماره نهم ماهنامه خیمه- شوال1424 - آذر1382

بيست آذر 1358سالروز شهادت آيت اللّه دستغيب امام جمعه‏ى شيراز به دست منافقان

كدام دادگاه حقّى، كسى را به جرم پاكى، محكوم به نابودى ميداند؟ كدام محكمه‏ى عدلى، صفا و دوستى را محكوم مى‏كند و كدام انسان منصفى، حكم صيد كبوترى مى‏دهد كه در انديشه ى آزادى از قفس بسته‏ى تن است.

اى تكه تكه‏هاى تن آسمانى اش، فرياد برآريد! اى محاسن سپيد و غرق به خونش بگوييد كه همه‏ى پروانه‏هاى عاشق به عشق پاك او رشك مى‏برند...

و شما اى پاره پاره‏هاى عمامه‏ى سياه پير شيراز! چون قاصدك سبك بال به پرواز درآييد و به محراب نگران و چشم به راه بگوييد كه: «دستغيب صد پاره شد، ديگر نمى‏آيد!»

پير شيراز، چو پروانه ز شوق رخ دوست

خوش در آتش شد و آتش به همه عالم زد

تا شد آن آيت تقوى و يقين، غرقه به خون

به دل عارف و عامى شرر از اين غم زد

در آن ظهر دل‏انگيز جمعه، كه دلهاى عاشق از نام ولى عصر -ارواحنا فداه - آكنده بود، حضرت آيت اللّه دستغيب به اقتدا از مولاى خويش «ابا عبدالله الحسين» با رويى خونين به ملاقات حضرت صديقه‏ى طاهره (س) رفت؛ تا با شهادتش سندى ديگر باشد بر مظلوميت آل رسول...

آثار علمى، عملى و عاشقانه ى او نشان از تلاطم روح بى قرار و مشتاقش در محضر اللّه - جل جلاله - داشت و براى ره پويان معرفت، چونان فانوسى بود در شب تار تحيّرها.

«داستانهاى شگفتِ» عشق او، نُقل محفل صاحبدلان بود و فكر روز «معاد» و توسلش به «صديقه‏ى كبرى» و «سيدالشهدا» بوستان دل با صفايش را معطّر از رايحه‏ى حضور كرده و از تعفّن غفلت و خارهاى «گناهان كبيره» زدوده بود.

مسجد جامع عتيق، براى هميشه تشنه‏ى زلال تفسير و عطر بيان او باقى ماند و زمزمه‏هاى دل‏انگيز موعظه‏هايش همچنان در گوش جان مشتاقان، نوازشگر مانده است.

او رفت؛ امّا دست غيبى شد بر سينه‏ى دشمنان انقلاب و سندى جاودان بر حقانيت مظلومان شيعه. يادش گرامى باد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما