کد مطلب : ۹۰۳۰
فرهنگ خیمهی نوجوان
شماره نهم ماهنامه خیمه - شوال1424 - آذر1382
صدقه از راه دزدي
آوازهي اين مرد در شهر پيچيده بود. همه از پرهيزکاري و نيکي اش ميگفتند. از بخشش هايي که به مردم فقير و مستمند ميکرد؛ براي همين امام صادق (ع) آمده بود تا او را از نزديک ببيند. امام، آهسته مرد را دنبال کرد. مرد به دکان نانوايي رسيد. امام ايستاد و با تعجب ديد، مرد در يک لحظه وقتي که نانوا حواسش نبود، دو قرص نان برداشت و زير عبايش گذاشت و تند دور شد. امام متعجب از کار وي به دنبال او راه افتاد. مرد به جعبههاي پر از انار رسيد. صاحب انارها پيرمرد خسته و ناتواني بود که زير سايهي درخت چرت ميزد. مرد آهسته نزديک شد و مانند دفعهي قبل، دو تا انار برداشت و پنهان کرد. بعد امام ديد که مرد، دونان و انار دزدي را در بين چهار فقير تقسيم کرد و به آنها بخشيد. تعجب و ترديد امام بيشتر شد. امّا بالاخره نزديک شد و علت کارهاي عجيب او پرسيد. مرد نيشخندي زد و گفت: «مگر نشنيدهاي که در قرآن آمده هر کار نيکي، ده برابر پاداش دارد و هر کار بد، فقط يک بار کيفر دارد؛ با اين حساب من دو تا نان و دوتا انار دزديدهام و روي هم چهار بدي کردهام و از طرف ديگر، دو تا نان و انار بخشيدهام که روي هم چهل بار نيکي ميشود، که اگر چهار بدي را از چهل نيکي کم کنيم، سي و شش نيک برايم ميماند»!
امام در جواب گفت: «مگر نشنيدهاي که خدا فقط عمل پرهيزکاران را ميپذيرد؟ تو خودت ميگويي چهار گناه کردهاي؛ از طرف ديگر، مال مردم را بدون اجازه به ديگران بخشيدهاي، پس چهار گناه ديگر هم انجام دادهاي؛ يعني روي هم هشت گناه؛ در حالي که هيچ نيکي هم نداري!»
مهمانهاي سلمان
دونفر از دوستان سلمان فارسي مهمان او شدند. او براي پذيرايي، مقداري نان و نمک در سفره گذاشت و گفت: «اگر نبود دستور پيامبر که از خود را به زحمت افکندن براي مهمان ما را نهي کرده است، براي شما غذاي بهتري تهيه ميکردم.»
يکي از آن دو نفر گفت: «اگر با اين نمک قدري سبزي هم بود، بهتر ميشد.»
سلمان، بناچار، آفتابهي خود را گرو گذاشت و مقداري سبزي خريد.
پس از صرف غذا، آن مهمان در مقام شکر خدا، گفت:«خدا را شکر که ما را به آنچه داده، قانع گردانده است.»
سلمان در جواب او گفت:«اگر قانع بودي آفتابهي من به گرو نميرفت!»(1)
پی نوشت:
1- شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 155.
فقير
روزي فقيري به امام صادق (ع) رسيد و با التماس گفت:«به من کمک کنيد!» امام از سبد انگور خود، خوشهاي برداشت و به او داد. پير مرد اخم کرد و گفت:«پول بدهيد!» امام گفت:«پول ندارم» مردمي خواست برود، امّا پشيمان شد و همان خوشه را گرفت.
طولي نکشيد که مرد مستمند ديگري آمد و با التماس گفت:«به من کمک کنيد!» امام، خوشهاي انگور به او داد. مرد گفت: «سپاس خداوند را که به من روزي رساند.» همين که خواست برود، امام خوشه ي ديگري به او داد. فقير بازهم خدا را شکر کرد. امام بيست درهم از يکي از يارانش قرض گرفت و به مرد مستمند داد. او باز هم خدا را شکر کرد و گفت:«خدايا! بخشنده تويي و شريکي برايت نيست.»
امام باز هديهي ديگري به او بخشيد، تا اين که مرد فقير گفت: «از شما ممنونم»
اين بار ديگر امام چيزي نداد. يارانش انديشيدند که اگر او همچنان خدا را شکر ميکرد، امام حتما چيزهاي بيشتري به او ميبخشيد.»
حمزه سيدالشهدا
حمزة بن عبدالمطلب، عموي پيامبر و برادر رضاعي اوست. يعني هر دوي آنها همزمان از شير يک زن، تغذيه کردهاند.
او يکي از شجاعترين و قويترين مردان قبيلهي قريش بود. مسلمان شدن او و حمايتش از پيامبر در دل مشرکان، هراس انداخت و باعث شد از برخي آزارهاي خود دست بردارند.
او در برخي جنگهاي پيامبر، از جمله جنگ «ابواء» که اولين جنگي بود که پيامبر در آن بر ضد مشرکان شرکت داشت، پرچم لشکر پيامبر را بردوش داشت.
در جنگ بدر، بسياري از دشمنان بزرگ اسلام به دست او کشته شدند. بنا بر اين مشرکان کينهي او را به دل گرفتند. عموي «حمير بن مطعم» در جنگ بدر، به دست او کشته شد؛ همچنين برادر، عمو و پسر هند، همسر ابوسفيان از دشمنان بزرگ اسلام و پيامبر، به دست او کشته شدند.
«وحشي» غلام حبشي «حمير» به تحريک او و «هند» که به او وعدهي آزادي داده بودند، حمزه را در جنگ احد، با پرتاب نيزه به شهادت رساند.
پيامبر از شهادت حمزه بسيار غمگين شد چنانکه گفت: «هرگز مصيبتي چون مرگ تو به من نرسيده است.»
چنانکه گفتهاند، پيامبر بر جنازهي عمويش هفتاد و دو مرتبه نماز گزارد و جبرئيل براي ايشان خبر آورد که نام او در هفت آسمان نوشته شده که او شير خدا و شير رسول خداست. از آن زمان، حمزه عموي پيامبر لقب سيدالشهدا - به معناي سرور شهيدان- گرفت. شهادت او در روز 15شوال سال سوم هجرت واقع شد. اين لقب تا زمان شهادت امام حسين - عليه السلام - متعلق به حضرت حمزه بود. امّا حماسه و ايثار امام چنان بود که او را بر همه شهيدان برتري داد و از آن به بعد لقب سيدالشهدا به امام حسين (ع) اطلاق شد.
حضرت عبدالعظيم الحسني
عبدالعظيم بن عبداللّه يکي از بزرگان خاندان سادات حسني بود. او شخصي عابد، دانا، راستگو و امانتدار بود. احاديث بسياري توسط او از امام هادي و امام حسن عسکري - عليهم السلام - روايت شده است.
او از امام هادي (ع) حمايت کرده، به توصيهي ايشان و به دليل فرار از دست مأموران متوکّل، خليفهي عباسي، به ري رفت. او به خاطر ترس از متوکّل و گماشتگان او در آنجا مخفيانه زندگي نمود - اگر چه بسياري از شيعيان ري او را شناخته، با او ملاقات نمودند.
او در 15شوال سال 252هجري قمري وفات کرد و در ري، در مقابل مزار يکي از نوادگان امام کاظم به خاک سپرده شد.
ظاهرا مزار او در ابتدا قبر سادهاي بيش نبود و پس از بيست سال در زمان حکومت علويان طبرستان، بنايي بر روي قبر او ساخته شد و بعدها به آن افزوده گرديد.
شيعهي جعفري
به آن شيعهي اماميه، اثني عشري و يا دوازده امامي هم گفته ميشود. شيعهي دوازده امامي به اين جهت به شيعهي جعفري معروف است که از دورهي امام صادق انسجام يافت و به صورت يک مکتب درآمد.در اين دوران بود که فرصتي بدست آمد به صورتي منظم و دقيق به جمع آوري و تدوين علوم اسلامي پرداخته شود.
گروهها و طبقات مختلف از سراسر جهان اسلام در کلاس درس آن حضرت شرکت ميکردند. حتّي برخي از شخصيت هايي که بعدها خود هر کدام رهبري فرقه و مذهبي را در جهان اسلام به عهده گرفتند نيز، در جلسات امام حاضر ميشدند؛ کساني مثل ابو حنيفه، رهبر مذهب حنفي و مالک بن انس، رهبر مذهب مالکي، که شاخه هايي از مذاهب مهم اهل سنت هستند.
امام شاگردان مخصوصي نيز تربيت ميکردند و براي تبليغ به نقاط مختلف جهان اسلام ميفرستادند. از شاگردان بزرگ ايشان ميتوان هشامبنحکم رانام برد. نايبان امام در مناطقي که شيعيان بودند، به جمع آوري خمس و زکوة ميپرداختند.
آن اندازه که از آن حضرت حديث نقل شده، از هيچ يک از ائمه نقل نگرديده. افرادي را که از آن حضرت، حديث نقل کردهاند تا چهل هزار نفر عنوان ميکنند که نشان دهندهي وسعت مجالس درس ايشان است.
پس از اين دوره، با سختگيري خلفاي عباسي ساير امامان نتوانستند آزادي اين دوره را بدست آورند.
منابع مورد استفاده:
نهاية الادب، دايرة المعارف تشيّع، فرهنگ عاشورا.
صدقه از راه دزدي
آوازهي اين مرد در شهر پيچيده بود. همه از پرهيزکاري و نيکي اش ميگفتند. از بخشش هايي که به مردم فقير و مستمند ميکرد؛ براي همين امام صادق (ع) آمده بود تا او را از نزديک ببيند. امام، آهسته مرد را دنبال کرد. مرد به دکان نانوايي رسيد. امام ايستاد و با تعجب ديد، مرد در يک لحظه وقتي که نانوا حواسش نبود، دو قرص نان برداشت و زير عبايش گذاشت و تند دور شد. امام متعجب از کار وي به دنبال او راه افتاد. مرد به جعبههاي پر از انار رسيد. صاحب انارها پيرمرد خسته و ناتواني بود که زير سايهي درخت چرت ميزد. مرد آهسته نزديک شد و مانند دفعهي قبل، دو تا انار برداشت و پنهان کرد. بعد امام ديد که مرد، دونان و انار دزدي را در بين چهار فقير تقسيم کرد و به آنها بخشيد. تعجب و ترديد امام بيشتر شد. امّا بالاخره نزديک شد و علت کارهاي عجيب او پرسيد. مرد نيشخندي زد و گفت: «مگر نشنيدهاي که در قرآن آمده هر کار نيکي، ده برابر پاداش دارد و هر کار بد، فقط يک بار کيفر دارد؛ با اين حساب من دو تا نان و دوتا انار دزديدهام و روي هم چهار بدي کردهام و از طرف ديگر، دو تا نان و انار بخشيدهام که روي هم چهل بار نيکي ميشود، که اگر چهار بدي را از چهل نيکي کم کنيم، سي و شش نيک برايم ميماند»!
امام در جواب گفت: «مگر نشنيدهاي که خدا فقط عمل پرهيزکاران را ميپذيرد؟ تو خودت ميگويي چهار گناه کردهاي؛ از طرف ديگر، مال مردم را بدون اجازه به ديگران بخشيدهاي، پس چهار گناه ديگر هم انجام دادهاي؛ يعني روي هم هشت گناه؛ در حالي که هيچ نيکي هم نداري!»
مهمانهاي سلمان
دونفر از دوستان سلمان فارسي مهمان او شدند. او براي پذيرايي، مقداري نان و نمک در سفره گذاشت و گفت: «اگر نبود دستور پيامبر که از خود را به زحمت افکندن براي مهمان ما را نهي کرده است، براي شما غذاي بهتري تهيه ميکردم.»
يکي از آن دو نفر گفت: «اگر با اين نمک قدري سبزي هم بود، بهتر ميشد.»
سلمان، بناچار، آفتابهي خود را گرو گذاشت و مقداري سبزي خريد.
پس از صرف غذا، آن مهمان در مقام شکر خدا، گفت:«خدا را شکر که ما را به آنچه داده، قانع گردانده است.»
سلمان در جواب او گفت:«اگر قانع بودي آفتابهي من به گرو نميرفت!»(1)
پی نوشت:
1- شرح ابن ابي الحديد، ج 3، ص 155.
فقير
روزي فقيري به امام صادق (ع) رسيد و با التماس گفت:«به من کمک کنيد!» امام از سبد انگور خود، خوشهاي برداشت و به او داد. پير مرد اخم کرد و گفت:«پول بدهيد!» امام گفت:«پول ندارم» مردمي خواست برود، امّا پشيمان شد و همان خوشه را گرفت.
طولي نکشيد که مرد مستمند ديگري آمد و با التماس گفت:«به من کمک کنيد!» امام، خوشهاي انگور به او داد. مرد گفت: «سپاس خداوند را که به من روزي رساند.» همين که خواست برود، امام خوشه ي ديگري به او داد. فقير بازهم خدا را شکر کرد. امام بيست درهم از يکي از يارانش قرض گرفت و به مرد مستمند داد. او باز هم خدا را شکر کرد و گفت:«خدايا! بخشنده تويي و شريکي برايت نيست.»
امام باز هديهي ديگري به او بخشيد، تا اين که مرد فقير گفت: «از شما ممنونم»
اين بار ديگر امام چيزي نداد. يارانش انديشيدند که اگر او همچنان خدا را شکر ميکرد، امام حتما چيزهاي بيشتري به او ميبخشيد.»
حمزه سيدالشهدا
حمزة بن عبدالمطلب، عموي پيامبر و برادر رضاعي اوست. يعني هر دوي آنها همزمان از شير يک زن، تغذيه کردهاند.
او يکي از شجاعترين و قويترين مردان قبيلهي قريش بود. مسلمان شدن او و حمايتش از پيامبر در دل مشرکان، هراس انداخت و باعث شد از برخي آزارهاي خود دست بردارند.
او در برخي جنگهاي پيامبر، از جمله جنگ «ابواء» که اولين جنگي بود که پيامبر در آن بر ضد مشرکان شرکت داشت، پرچم لشکر پيامبر را بردوش داشت.
در جنگ بدر، بسياري از دشمنان بزرگ اسلام به دست او کشته شدند. بنا بر اين مشرکان کينهي او را به دل گرفتند. عموي «حمير بن مطعم» در جنگ بدر، به دست او کشته شد؛ همچنين برادر، عمو و پسر هند، همسر ابوسفيان از دشمنان بزرگ اسلام و پيامبر، به دست او کشته شدند.
«وحشي» غلام حبشي «حمير» به تحريک او و «هند» که به او وعدهي آزادي داده بودند، حمزه را در جنگ احد، با پرتاب نيزه به شهادت رساند.
پيامبر از شهادت حمزه بسيار غمگين شد چنانکه گفت: «هرگز مصيبتي چون مرگ تو به من نرسيده است.»
چنانکه گفتهاند، پيامبر بر جنازهي عمويش هفتاد و دو مرتبه نماز گزارد و جبرئيل براي ايشان خبر آورد که نام او در هفت آسمان نوشته شده که او شير خدا و شير رسول خداست. از آن زمان، حمزه عموي پيامبر لقب سيدالشهدا - به معناي سرور شهيدان- گرفت. شهادت او در روز 15شوال سال سوم هجرت واقع شد. اين لقب تا زمان شهادت امام حسين - عليه السلام - متعلق به حضرت حمزه بود. امّا حماسه و ايثار امام چنان بود که او را بر همه شهيدان برتري داد و از آن به بعد لقب سيدالشهدا به امام حسين (ع) اطلاق شد.
حضرت عبدالعظيم الحسني
عبدالعظيم بن عبداللّه يکي از بزرگان خاندان سادات حسني بود. او شخصي عابد، دانا، راستگو و امانتدار بود. احاديث بسياري توسط او از امام هادي و امام حسن عسکري - عليهم السلام - روايت شده است.
او از امام هادي (ع) حمايت کرده، به توصيهي ايشان و به دليل فرار از دست مأموران متوکّل، خليفهي عباسي، به ري رفت. او به خاطر ترس از متوکّل و گماشتگان او در آنجا مخفيانه زندگي نمود - اگر چه بسياري از شيعيان ري او را شناخته، با او ملاقات نمودند.
او در 15شوال سال 252هجري قمري وفات کرد و در ري، در مقابل مزار يکي از نوادگان امام کاظم به خاک سپرده شد.
ظاهرا مزار او در ابتدا قبر سادهاي بيش نبود و پس از بيست سال در زمان حکومت علويان طبرستان، بنايي بر روي قبر او ساخته شد و بعدها به آن افزوده گرديد.
شيعهي جعفري
به آن شيعهي اماميه، اثني عشري و يا دوازده امامي هم گفته ميشود. شيعهي دوازده امامي به اين جهت به شيعهي جعفري معروف است که از دورهي امام صادق انسجام يافت و به صورت يک مکتب درآمد.در اين دوران بود که فرصتي بدست آمد به صورتي منظم و دقيق به جمع آوري و تدوين علوم اسلامي پرداخته شود.
گروهها و طبقات مختلف از سراسر جهان اسلام در کلاس درس آن حضرت شرکت ميکردند. حتّي برخي از شخصيت هايي که بعدها خود هر کدام رهبري فرقه و مذهبي را در جهان اسلام به عهده گرفتند نيز، در جلسات امام حاضر ميشدند؛ کساني مثل ابو حنيفه، رهبر مذهب حنفي و مالک بن انس، رهبر مذهب مالکي، که شاخه هايي از مذاهب مهم اهل سنت هستند.
امام شاگردان مخصوصي نيز تربيت ميکردند و براي تبليغ به نقاط مختلف جهان اسلام ميفرستادند. از شاگردان بزرگ ايشان ميتوان هشامبنحکم رانام برد. نايبان امام در مناطقي که شيعيان بودند، به جمع آوري خمس و زکوة ميپرداختند.
آن اندازه که از آن حضرت حديث نقل شده، از هيچ يک از ائمه نقل نگرديده. افرادي را که از آن حضرت، حديث نقل کردهاند تا چهل هزار نفر عنوان ميکنند که نشان دهندهي وسعت مجالس درس ايشان است.
پس از اين دوره، با سختگيري خلفاي عباسي ساير امامان نتوانستند آزادي اين دوره را بدست آورند.
منابع مورد استفاده:
نهاية الادب، دايرة المعارف تشيّع، فرهنگ عاشورا.