کد مطلب : ۹۰۵۵
نشانه هاي «خلوص» در مداحي امروز
شماره نهم ماهنامه خیمه - شوال1424 - آذر1382
... از مقدمه ميپرهيزيم و به اصل مطلب ميپردازيم!
(1)
از نشانههاي خلوص در مدّاحي امروز، يکي اين است که خيلي از مدّاحان - بويژه جوانان که هنوز با برخي از دلبستگيهاي دنيايي دَمْ خور نشدهاند، براي حفظ خلوص، حاضر نيستند در غير مجلس تاريک بخوانند.
* حکايت (شهرت، عواقب دارد!)
ديديم که يکي از مدّاحان بيرون مجلس هيأت ما ايستاده بود. هرچه پيغام و پس غام (!) ميداديم که مجلس دارد لنگ ميشود، ايشان وارد مجلس نميشد و ميگفت تا مجلس را تاريک نکنيد، وارد نميشوم!
(2)
از ديگر نشانههاي خلوص مدّاحان امروز اين است که شعر را از رو ميخوانند، تا کسي فکر نکند ميخواهند مهارت خودشان را در مدّاحي به رخ مستمعان بکشند! چرا که اين حرکت ناشايست از درجهي خلوص آنها ميکاهد...
(3)
از ديگر نشانهها اين که هيچ گاه کتابي هم به دست نميگيرند تا مبادا مستمع با ديدن کتاب خيال کند، مدّاح کتاب دست گرفته تا مستمعانش بفهمند چقدر او براي مدّاحياش زحمت ميکشد و خرج ميکند و دست به جيب ميشود!
* حکايت (مدّاحي که کتاب ميخواند!)
يکي از مدّاحان که ناگهان خلوص از يادش رفته بود، ديديم کتابي در دست گرفته آن هم کتاب مقتل. با تعجّب به او نگاه کرديم. او هم که متوجه نگاه معني دار ما شده بود، با نگاه عاقل اندر سفيه به ما نگاه کرد و گفت: ما (!) بيش از ده سال است که کتابي در دست نگرفتهايم؛ اتفاقي شده که...
(4)
از ديگر نشانههاي خلوص در مدّاحي امروز اين است که هيچکدام از مدّاحان به خود اجازه نميدهند مشکلات زندگي شان را با ديگران - به جز مدير هيأت که محرم اسرار او هست - درميان بگذارند؛ اين وجود سفارش ميکنيم اگر ديديد و شنيديد که مدّاح جواني از طرح تعمير ساختمان و تحمل هزينهي زندگي و خرج چند سر عيال، پوشک بچه و...صحبتي کرد، آن را به حساب بي توجهي او نسبت به مناسبتهاي ماه بگذاريد و اصلا اين موضوع ربطي به پاکت ندارد!
(5)
از نشانههاي ديگر خلوص مدّاحان - بويژه جوانان - در مدّاحي امروز اين است که کمتر هيأتي - و بويژه مدير هيأت - از ايشان حرف پاکت شنيده است. اصولا «پاکت» - حتّي لفظ آن - بر اندام مدّاح رعشه ميافکند واو را سست عنصر جلوه ميدهد. بنا براين اکثر مدّاحان کشور- بويژه جوانان که صرفا به عشق اميرالمؤمنين حيدر پرشور ميخوانند - اصلا ميانهاي با اين موضوع ندارند و به هيأتيها هم سفارش ميکنيم با آوردن حرف پاکت، موجبات ايجاد زلزله در وجود آنان و اسباب ناراحتي شان را فراهم نکنند. ممکن است عدهاي از ناباوران که تک و توک از مدّاحان آتويي گرفته باشند، حرف ما را باور نکنند؛ بنابر اين براي آن که حرف ما به اثبات برسد، پيشنهاد ميکنيم درجه ي خلوص مدّاح مورد نظرشان را اندازه بگيرند.
* روش اندازهگيري خلوص
(به کار بستن اين شيوه را به بانيان، بيشتر سفارش ميکنيم)
* هنگام دعوت از مدّاح، زمينهي بحث پاکت گرفتن را از بين ببريد تا اصلا در اين باره، بحثي پيش نيايد!
* يکي دو روز به پايان برنامهي دهگي هيأت، سعي کنيد تا چند روز غيبتان بزند!
* بعد از مدتي، مدّاح محترم را دوباره دعوت کنيد.
* حالا حرفهاي او را خوب گوش دهيد و رفتار او را تحليل کنيد تا به ميزان خلوص او - ادعاي ما - پي ببريد!
* حکايت (گشنگي مرديم!)
در مغازهي يکي از مجلس گردانهاي مهم - که هيأت عريض و طويلي راه انداخت و مدّاحان معروف و پرشور و پرهياهو را دعوت کرد- نشسته بوديم. داشت در برابر ما پيامهاي تلفني خود را مرور ميکرد. اتفاقي اين پيام ضبط شده بود(جالب است شما هم بشنويد!)
«حاجي! چي شد اين خرج دهه؟! ناهار ما؟! گشنگي مرديم! قسطي هم رسيده بود، ديگه تموم شده بود! مگه سال ديگه نميخواي مجلس بگيري...»
اين پيام ادامه داشت امّا ما براي آن که اعتمادمان به حرفهايي که زديم، از دست نرود، گوشهايمان را گرفتيم!
* اينها که نوشتيم حکايت نبود، ولي اينها هم خود، حکايتي است!
... از مقدمه ميپرهيزيم و به اصل مطلب ميپردازيم!
(1)
از نشانههاي خلوص در مدّاحي امروز، يکي اين است که خيلي از مدّاحان - بويژه جوانان که هنوز با برخي از دلبستگيهاي دنيايي دَمْ خور نشدهاند، براي حفظ خلوص، حاضر نيستند در غير مجلس تاريک بخوانند.
* حکايت (شهرت، عواقب دارد!)
ديديم که يکي از مدّاحان بيرون مجلس هيأت ما ايستاده بود. هرچه پيغام و پس غام (!) ميداديم که مجلس دارد لنگ ميشود، ايشان وارد مجلس نميشد و ميگفت تا مجلس را تاريک نکنيد، وارد نميشوم!
(2)
از ديگر نشانههاي خلوص مدّاحان امروز اين است که شعر را از رو ميخوانند، تا کسي فکر نکند ميخواهند مهارت خودشان را در مدّاحي به رخ مستمعان بکشند! چرا که اين حرکت ناشايست از درجهي خلوص آنها ميکاهد...
(3)
از ديگر نشانهها اين که هيچ گاه کتابي هم به دست نميگيرند تا مبادا مستمع با ديدن کتاب خيال کند، مدّاح کتاب دست گرفته تا مستمعانش بفهمند چقدر او براي مدّاحياش زحمت ميکشد و خرج ميکند و دست به جيب ميشود!
* حکايت (مدّاحي که کتاب ميخواند!)
يکي از مدّاحان که ناگهان خلوص از يادش رفته بود، ديديم کتابي در دست گرفته آن هم کتاب مقتل. با تعجّب به او نگاه کرديم. او هم که متوجه نگاه معني دار ما شده بود، با نگاه عاقل اندر سفيه به ما نگاه کرد و گفت: ما (!) بيش از ده سال است که کتابي در دست نگرفتهايم؛ اتفاقي شده که...
(4)
از ديگر نشانههاي خلوص در مدّاحي امروز اين است که هيچکدام از مدّاحان به خود اجازه نميدهند مشکلات زندگي شان را با ديگران - به جز مدير هيأت که محرم اسرار او هست - درميان بگذارند؛ اين وجود سفارش ميکنيم اگر ديديد و شنيديد که مدّاح جواني از طرح تعمير ساختمان و تحمل هزينهي زندگي و خرج چند سر عيال، پوشک بچه و...صحبتي کرد، آن را به حساب بي توجهي او نسبت به مناسبتهاي ماه بگذاريد و اصلا اين موضوع ربطي به پاکت ندارد!
(5)
از نشانههاي ديگر خلوص مدّاحان - بويژه جوانان - در مدّاحي امروز اين است که کمتر هيأتي - و بويژه مدير هيأت - از ايشان حرف پاکت شنيده است. اصولا «پاکت» - حتّي لفظ آن - بر اندام مدّاح رعشه ميافکند واو را سست عنصر جلوه ميدهد. بنا براين اکثر مدّاحان کشور- بويژه جوانان که صرفا به عشق اميرالمؤمنين حيدر پرشور ميخوانند - اصلا ميانهاي با اين موضوع ندارند و به هيأتيها هم سفارش ميکنيم با آوردن حرف پاکت، موجبات ايجاد زلزله در وجود آنان و اسباب ناراحتي شان را فراهم نکنند. ممکن است عدهاي از ناباوران که تک و توک از مدّاحان آتويي گرفته باشند، حرف ما را باور نکنند؛ بنابر اين براي آن که حرف ما به اثبات برسد، پيشنهاد ميکنيم درجه ي خلوص مدّاح مورد نظرشان را اندازه بگيرند.
* روش اندازهگيري خلوص
(به کار بستن اين شيوه را به بانيان، بيشتر سفارش ميکنيم)
* هنگام دعوت از مدّاح، زمينهي بحث پاکت گرفتن را از بين ببريد تا اصلا در اين باره، بحثي پيش نيايد!
* يکي دو روز به پايان برنامهي دهگي هيأت، سعي کنيد تا چند روز غيبتان بزند!
* بعد از مدتي، مدّاح محترم را دوباره دعوت کنيد.
* حالا حرفهاي او را خوب گوش دهيد و رفتار او را تحليل کنيد تا به ميزان خلوص او - ادعاي ما - پي ببريد!
* حکايت (گشنگي مرديم!)
در مغازهي يکي از مجلس گردانهاي مهم - که هيأت عريض و طويلي راه انداخت و مدّاحان معروف و پرشور و پرهياهو را دعوت کرد- نشسته بوديم. داشت در برابر ما پيامهاي تلفني خود را مرور ميکرد. اتفاقي اين پيام ضبط شده بود(جالب است شما هم بشنويد!)
«حاجي! چي شد اين خرج دهه؟! ناهار ما؟! گشنگي مرديم! قسطي هم رسيده بود، ديگه تموم شده بود! مگه سال ديگه نميخواي مجلس بگيري...»
اين پيام ادامه داشت امّا ما براي آن که اعتمادمان به حرفهايي که زديم، از دست نرود، گوشهايمان را گرفتيم!
* اينها که نوشتيم حکايت نبود، ولي اينها هم خود، حکايتي است!