تاریخ انتشار
جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴ ساعت ۰۳:۱۵
۰
کد مطلب : ۹۶۶۳

صلح امام حسن، مانند قیام امام حسین(ع)

رضا استادی
شماره 21 ـ رمضان 1426 ـ مهر 1384


درباره ي امامان معصوم (ع) هم نباید طوری صحبت کنیم که ایجاد اشکال کند. مثلاً امام سجاد (ع) بیست و چند سال داشته که در کربلا بوده و حدود سی و پنج سال بعد از داستان کربلا زندگی کرده است. آنچه تاریخ می گوید، این است که چند روزی از نزدیک های عاشورا تا چند روز بعد از آن بیمار بوده (مثل اینکه دیگران بیمار می شوند، امام سجاد هم، بیمار شده بود) و این بیماری، از روی مصلحت اسلام و تشیع و مکتب بوده که خدای متعال در آن شرایط، امام سجاد را بیمار کرده که مصون و محفوظ بماند. حالا بعضی ها این بیماری چند روزه را یک عنوانی می دانند برای امام چهارم و وقتی می خواهند امام چهارم را معرفی کنند، به عنوان «امام زین العابدین بیمار» معرفی می کنند و این درست نیست و نباید چند روز بیمار شدن را موجب وصف «بیمار» برای امام قرار داد. به کسی این وصف بیماری می چسبد که مثلاً سال ها بیمار باشد؛ نه بزرگواری که چند روز از عمرش بیمار بوده است.
در زمان های سابق، یکی از راه های تبلیغ شبیه خوانی بود. در تعزیه و شبیه خوانی، امام سجاد را به عنوان امام زین العابدین بیمار معرفی می کردند و این باعث شهرت این مطلب خلاف واقع شده است.
اگر کسی، وقتی امام حسن را معرفی می کند و راجع به او صحبت می کند و یا چیزی می نویسد جوری صحبت کند و بنویسد که مستمع و خواننده فکر کند، امام حسن (ع) از اول عمر تا آخر، اهل صلح بوده و اهل مبارزه و جهاد نبوده است؛ این سخن دروغ است. زیرا درست است که امام در یک شرائطی صلح کرده، ولی از اشجع شجاعان بوده و در جنگ ها شرکت می کرده است و در زمانی هم که امیرمؤمنان از دنیا رفته بود، باز امام حسن آماده ي جنگ و جبهه و تجهیز سپاه و لشکر بوده. اگر جوری گفته شود که خواننده یا شنونده فکر کند، امام حسن در همه ي زمان ها اهل صلح بوده و یا غلط تر، فکر کند عمری اهل سازش بوده، این دروغ است. بلکه امام حسن مجتبی مثل امیر مؤمنان و مثل امام حسین اهل مبارزه و قیام و اقدام و شرکت در جبهه ها بوده و خودش را برای اسلام به خطر می انداخت. بله در یک مقطعی هم صلح برایش پیش آمده است.
و همین طور راجع به ائمه ي دیگر که صحبت می شود، گاهی لحن صحبت جوری است که مستمع این طور استفاده می کند که امام صادق و امام باقر و امام کاظم (ع) از آغاز تا انجام، اهل تقیه بوده اند. اینها خلاف واقع است. اگر ما به تاریخ مراجعه و درست مطالعه کنیم؛ می بینیم درست است که امام صادق (ع) تقیه داشته اما نه در همه ي عمرش. امام کاظم تقیه داشته، اما نه در همه ي عمرش. امام حسن صلح داشته اما نه در همه ي عمرش. امام سجاد بیمار بوده، نه در همه ي عمرش. پس لازم است در طرز معرفی و طرز بیان و طرز نوشته، متوجه باشیم که مطلب را طوری ادا کنیم که اگر شبهه ای هم باشد، با بیان ما برطرف شود نه اینکه شبهه ای ایجاد شود که بعد از آن بخواهیم به آن جواب بدهیم.
اکنون در مورد صلح امام حسن توضیحی می دهم:
صلح، اقسامی دارد و وقتی ما می گوییم امام حسن صلح کرده، اول باید بدانیم صلح چند جور است و مشخص کنیم صلح امام حسن(ع) از کدام قسم بوده است.
یک قسم صلح این است که کسی با دشمن خودش، با همانی که با او درگیر بوده صلح کند. به این معنا که از تمام آرمان ها و اهداف و گفته های قبلی خودش صرف نظر کند و به یک معنا وقتی صلح می کند، جزء دار و دسته ي طرف مقابل قرار بگیرد، چون از جهاد و جنگ خسته شده است. در صلح های دنیوی و مادی، اینجور زیاد اتفاق می افتد که کسی می خواهد مبارزه کند، مبارزه را تا یک جایی می رساند و خسته و به عبارت دیگر پشیمان می شود و این خستگی و پشیمانی موجب می شود صلح کند. صلح که کرد اصلاً جزء دار و دسته ي طرف مقابل قرار می گیرد. یعنی این هم می شود مثل آنها، هر کاری آنها انجام دادند این هم انجام می دهد. هر ظلمی آنها می کنند، این هم تأسی می کند. این یک جور صلح است، صلحی که دست از آرمان ها به طور کلی برداریم و صلح و سازش کنیم.
قسم دومی هست که کسی به شرایطی می رسد که می بیند اگر بخواهد به ریاست برسد و حاکم باشد و یا ریاست نسبی او حفظ شود باید صلح کند. اگر صلح نکند، ریاستش از بین می رود. برای حفظ آن ریاست و حکومت نسبی و موفقیت دنیوی نسبی، صلح می کند. این هم یک جور صلح است که از همه ي حرف هایش دست بر نمی دارد. ولی بالاخره هدف از این صلح رسیدن به ریاست است. هدف از این صلح، رسیدن به حکومت و یا حفظ حکومت نسبی است.
قسم سوم هم هست که نه مثل اولی می رود در دار و دسته ي طرف مقابل و نه صلح او برای حفظ حکومت و ریاست است. بلکه می گوید، صلح می کنم و کنار می نشینم و کاری به کارها ندارم. مثل اینکه اصلاً در دنیا نیستم. تا دیروز درگیری داشتم. رو در روی با آنها بودیم. امروز اسلحه را زمین می گذارم و کناری می نشینم. مثل اینکه اصلاً در این جامعه و دنیا نیستم. او هر کاری می خواهد انجام بدهد، من هم ساکت ساکت می مانم و به هیچ کاری، کار ندارم.
این هم یک جور صلح است که البته از آن دو قسم، قدری بهتر است.
یک قسم چهارمی هم هست که کسی که صلح می کند نه از آرمان هایش دست برداشته و نه برای رسیدن به حکومت است و نه اینکه می خواهد کناری بنشیند و راحت باشد. بلکه شرایط، شرایطی است که مجبور می شود صلح کند و بعد از صلح، مبارزات خودش را به شکل دیگری ادامه دهد. آنجا که می تواند، مردم را برای آینده، روشن کند و برای تجهیز آیندگان کار کند. این هم یک جور صلح است.
ما که صلح امام حسن را مطرح می کنیم باید توجه داشته باشیم که نه از قسم اول است، نه دوم و نه سوم بلکه از قسم چهارم است. امام حسن صلح کرد، نه به این معنا که از اسلام و تشیع دست برداشت و گفت معاویه محق است و حکومت مال او و من سزاوار حکومت نیستم و نیز امام حسن (ع) صلح کرد نه برای اینکه حکومت نسبی برای خودش نگه دارد و نه صلح کرد که کناری بنشیند و تماشاچی صرف باشد.
امام حسن در شرایطی مجبور شد صلح کند. ولی صلح او به این معناست که آرمانها محفوظ است و اهداف محفوظ است و خودش را امام می داند و می گوید، من محق هستم و برای آینده می خواهد مردم را روشن کند و به مردم بگوید، اگر بخواهید اسلام بماند و بیمه شود، باید با اهل بیت باشید. صلح کرده که در کنارش روشنگری کند تا شاید بتواند برای آینده و برای قرن های بعد از خودش، مردم و جوامع را روشن کند. این مطلبی که عرض شد، خیلی روشن است اما در عین حال شاهد تاریخی هم دارد.
در تاریخ می خوانیم که امام مجتبی (ع) فرمود: «ان معاویة زعم انی رأیته للخلافة اهلاً و لم ار نفسی اهلاً لها».
فرمود: ای مردم، معاویه به شما گفته که من او را برای خلافت و جانشینی رسول خدا و برای اینکه در رأس حکومت اسلام باشد، اهل و لایق و سزاوار دانستم و صلح من به این معنا بوده که او اهلیت برای این مقام را دارد و من خودم را سزاوار این مقام ندانستم که کنار نشستم. کذب معاویة؛ معاویه دروغ گفته. چنین نیست که صلحی که من کردم معنایش این باشد و او را اهل دانسته باشم و خودم را اهل ندانسته باشم. رسماً امام مجتبی، بعد از صلح اعلان می کند که اگر معاویه این حرف را می زند و یا اگر اتباع معاویه این حرف را می زنند، دروغ می گویند. کذب معاویة و من اولی الناس بالناس فی کتاب الله عزوجل علی لسان نبیّه منّا.(1) از نظر قرآن و پیامبر، کیست که از خاندان ما نسبت به مردم بیشتر اولویت داشته و به امامت اولی باشد.
پس باید توجه داشته باشیم که صلح، می تواند جوری واقع شود که قبیح باشد و جوری واقع شود که حَسن باشد. جوری باشد که در محافل عقلا که مطرح می شود، همه بگویند کار درستی بوده و باید انجام می شد. می تواند جوری انجام شود که وقتی در محافل عقلا مطرح می شود بگویند، کار نادرستی بوده است.
صلح امام حسن با این توضیحی که عرض شد، صلحی است که در هر محفلی از محافل عقلا مطرح شود و درست تبیین شود، همه آن را تحسین می کنند.
صلحی که از آرمان هایش و از اسلام و تشیع و از مبارزه و مجاهده و از روشنگری و روشن کردن مردم دست برنداشته است.
اگر معاویه بعد از صلح گفته: تمام آن تعهداتی که به حسن مجتبی دادم همه زیر پای من است و عمل نمی کنم، امام مجتبی (ع) هم از این طرف حقائق را بیان فرموده که، مردم بدانید صلح من به این معنی نیست که او محق این مقام است، بلکه ما محق و سزاوار این مقام هستیم.
خلاصه اگر ما در معرفی اهل بیت و در بیان سیره ي اهل بیت قدری بیشتر حواسمان را جمع کنیم که چطور بیان کنیم، گرفتار شهبه و سؤال نمی شویم. همین مسأله ي صلح و جنگ، آیا کسی می تواند منکر شود که رسول خدا صلح کرده است؟ اگر صلح مطلق کار قبیحی بود که از پیامبر سر نمی زد. وقتی سیره ي رسول خدا به ما می گوید صلح در شرایطی درست است، چرا ما در مورد امام مجتبی جوری بیان کنیم که زیر سؤال برویم؟
در دوران امیر مؤمنان هم همه می دانیم حضرت، هم سال های صلح داشته و هم سال های جنگ. پنج سال حکومتش درگیری داشته، ولی قبل از این پنج سال، 25 سال هم امیر مؤمنان، در شرایطی زندگی کرد که می توانیم بگوییم آن 25 سال، 25 سال صلح بوده است. پس صلح هم داشته و جنگ هم داشته است.
وقتی سیره ي خود امیرمؤمنان هم صلح است و هم جنگ، چرا ما سیره ي امام حسن را جوری بیان کنیم که خیال کنند فقط امام حسن صلح کرده است و سپس مجبور شویم جواب بدهیم.
و همین طور در مورد امام حسین (ع)، اگر امام مجتبی بعد از صلح، ده سال زنده بود و این ده سالی بوده که دوران صلح امام مجتبی با معاویه شمرده می شود، بعد از شهادت امام مجتبی تا ده سال امام حسین، با همین شرایط با معاویه زندگی کرد. یعنی معاویه بعد از شهادت امام مجتبی، ده سال دیگر زنده بود و امام حسین امام بود و ده سال دوران امام حسین (ع) به همان صورتی گذشت که در ده سال دوران امام حسن (ع) گذشته بود. بعد امام حسین قیام کرد. پس در سیره ي امام حسین، هم صلح است و هم قیام. در سیره ي امیرمؤمنان، هم صلح است، هم قیام. در سیره ي رسول خدا، هم صلح است، هم قیام. به امام مجتبی که می رسد، با اینکه ایشان هم، هم صلح دارد هم قیام و مبارزه و جهاد، نباید جوری گفته شود که فکر کنند امام حسن (ع) با دیگر امامان فرق داشته است.
البته احتمال قوی هست که بیشتر این معرفی کردن ها ریشه در تبلیغات سازمان یافته ي خود معاویه داشته باشد. یعنی اگر ما بیشتر در تاریخ دقت کنیم، می بینیم یکی از عواملی که باید بگوییم امام مجتبی را از پا درآورد و مجبور کرد که این صلح تحمیلی را قبول کند، تبلیغات بسیار وسیعی بود که از طرف معاویه و پیروانش علیه امام حسن انجام شده بود. همین تبلیغات ادامه پیدا کرده و به کتاب ها هم راه باز کرده است و این طور شد که راجع به امام حسن (ع) مطالب خلاف واقعی، حتی در زبان شیعیان و محافل شیعیان گفته می شود. اینکه در کتاب های اهل تسنن نقل شده که معاویه بخشنامه کرد، کسی نباید از فضائل علی بگوید، بخشنامه کرد که باید از فضائل دیگران گفته شود؛ آیا اینها بهترین دلیل نیست که آنها مشغول تبلیغ بودند و از راه های تبلیغی استفاده می کردند؟ تبلیغ به سود خودشان و به زیان اهل بیت (ع). همین جمله ي معروف که در بعضی از قسمت های دنیای اسلام، وقتی شنیدند علی (ع) در مسجد و در محراب شهید شده، گفتند مگر علی نماز هم می خوانده است. این ممکن است کلیّت نداشته باشد ولی قطعاً بدانید که تبلیغات بنی امیه آنقدر وسیع و دامنه دار بوده که به اینجاها هم رسیده بود و یا می رسید.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما