کد مطلب : ۹۶۶۴
قسمت پنجم
امر به معروف و نهی از منکر
سید احمد خاتمی
شماره 21 ـ رمضان 1426 ـ مهر 1384
رعايت انصاف
در جلسه ی گذشته راجع به مسئله حق پذيري صحبت کرديم و فرصت نشد در مورد رعايت انصاف صحبتي داشته باشيم که در اين جلسه خدمتتان عرض خواهم کرد. انصاف از ريشه نصف يا نُصف است. يعني اگر ديديد حقي هست به خودتان اختصاص ندهيد. در روايات داريم اگر شما در زندگي اجتماعي خود انصاف داشته باشيد، سبب ايجاد الفت و محبت در جامعه مي شود. قبل از خواندن روايت، اجازه بدهيد راجع به رعايت انصاف، مطلبي را که متأسفانه همه ی ما به نحوي مبتلا به آن هستيم بگويم و آن اين است که گاهي در مجلسي يا محفلي مي نشينيم و مي بينيم بدگويي از انقلاب شروع مي شود. البته نارسايي ها و کمبودهايي نيز هست و سوژه مناسبي است براي آنها که مي خواهند بدگويي را شروع کنند. در اين گونه مجالس، مردم چند نوع برخورد دارند. بعضي سکوت مي کنند. بعضي طرفداري از گوينده مي کنند و بعضي از انقلاب حمايت مي کنند و همه چيز را انکار مي نمايند. من معتقد هستم اين سه شيوه غلط است. شيوه ی اول سکوت، نادرست است. بدگويي از نظام هم منکر است و بايد نهي از منکر کرد. طرفداري از منتقدين نابجا هم غلط است و چنانچه ما هم بخواهيم همه ي حقايق را انکار کنيم، دفاع خوبي از نظام نکرده ايم و واقعيتش اين است که بايد در بحث، انصاف داشته باشيم و واقعيت ها را بپذيريم و در جايي که کمبود هست، فساد هست، فساد مالي هست و در جامعه ملموس است، انکار نکنيم و اگر انکار کنيم، نمي توانيم درست دفاع کنيم. ابتدا بايد واقعيت را بپذيريم و سپس جلوه هاي انقلاب را هم مطرح کنيم. مطمئن باشيد اگر اينطوري رفتار کنيد، چه بسا موثرترين راه را انتخاب کرده ايم. اجازه بدهيد روايتي از مولا علي (ع) براي شما نقل کنم: انصاف سبب دوستي، نزديک شدن قلب ها، از بين رفتن اختلاف، ايجاد صفا و صميميت مي گردد و همچنين انصاف باعث مي شود دوستي پابرجا بماند و افراد زيادي به انسان بپيوندند و دوستان زيادي پيدا کنيم. قرآن مي فرمايد: حتي نسبت به دشمنان خودتان هم مبادا پا از حريم عدالت بيرون بگذاريد. (سوره مائده، آيه8)
روايت ديگري از امام محمد باقر (ع) هست که مي فرمايند: داخل بهشت نمي شود مگر سه کس: کسي که براي خدا به ديدن برادر مومن رود، کسي که در راه رضاي خدا، مومن ديگر را بر خود ترجيح دهد، کسي که در مورد خودش هم به حق و انصاف حکم کند.
و اما بحث اين جلسه در خصوص کسي است که در مورد خودش هم به حق و انصاف حکم مي نمايد.
در اينجا نکته اي را عرض کنم: اگر در جايي ديديد که عنصر حق پذيري نيست، چه از طرف شما و چه از طرف مقابل، تقوا اقتضا مي کند بحث را رها کنيد تا حالت مِراع پيش نيايد.
سومين ويژگي جدال احسن
سومين ويژگي جدال احسن، ايجاد محيط صفا و صميميت است و بايد از هر عاملي که سبب برانگيختن لجاجت طرف مقابل مي شود، خودداري کنيم و اگر اين موارد رعايت شود اين بحث مثمر ثمر خواهد بود. در اوائل انقلاب که بازار بحث آزاد داغ بود، منافقين و منحرفين يک شيوه داشتند و آن اين بود که ابتداي بحث جمله اي مي گفتند که باعث عصبانيت طرف مقابل مي شد و سپس مظلوم نمايي مي کردند و طوري به اطرافيان وانمود مي کردند که از حرف حق عصباني شده است و مي گفتند حرف حق و منطقي عصبانيت ندارد. بايد توجه کنيم در بحث، طرف مقابل هرچه طعنه زد، نيش زد، حتي اهانت و هتاکي کرد، عصباني نشويم. آرام گوش کنيم تا بحث تمام شود. سپس آرام آرام حق را ثابت کنيم. آن وقت اگر هتاکي کرد ما از مراحل بعدي نهي از منکر استفاده کنيم.
قرآن در سوره ی انعام، آيه 108 مي فرمايد:
«حتي دشمنان خدا را، بت هايشان را دشنام ندهيد». اين باعث لجبازي مي شود که آنها هم به خداي شما بد بگويند.
در کتاب توحيد مفضّل روايات زيادي در اين مورد نقل شده است. از جمله در اين کتاب از جلد سوم بحار، ص 57 در مورد مفضّل نقل مي کند که خود، راوي داستان است.
ايشان مي گويد: در حرم پيغمبر نشسته و به عظمت پيغمبر و اينکه پيغمبر (ص) چه شکوهي و چه عظمتي پيدا کرده، فکر مي کردم که ناگهان ابن ابي العوجاي ملحد وارد شد. بعد هم يکي از همفکرانش آمد و شروع کرد به بدگويي از پيغمبر و حتي فراتر رفت و منکر خدا شد و ما که در هاله اي از صفا و معنويت بوديم با ديدن اين وضع عصباني شديم و فرياد زدم: دشمن خدا، اين جا و حرف هاي کفرآلود؟ و با عصبانيت گفتم: خدا را انکار مي کني؟ اگر يک نگاه به وجودت بيندازي تمام نشانه هاي خدا را مي بيني. ابن ابي العوجا گفت: اگر اهل حرف حساب و اهل کلام هستي با تو حرف مي زنم، چنانچه حجت و دليلي داري من اطاعت مي کنم و اگر خود را شاگرد امام صادق مي داني، من شاهد هم دارم که امام صادق با ما اين طور رفتار نمي کرد و مثل تو با ما حرف نمي زد. بيش از اين حرف ها و داغتر از اين حرف هايي که در اين جا گفتم به امام صادق گفته ام، اما نه بد زباني شنيده ام و نه تندي.
شما دشمن خدا را ببينيد که امام صادق با او چطور رفتار کرده است. دشمن خدا مي گفت: ايشان بدزباني و تندي نمي کردند. حرفهاي ما را گوش مي داد، کلام ما را مي شنيد و حرف هايمان که تمام مي شد، فکر مي کرديم پذيرفته است؛ ولي آرام و با يک خطابه ی کوچک جواب مي فرمودند. آن طور با ما حرف مي زد که نمي شد فرمايش ايشان را رد کرد.
بسيار نکته جالبي است. اگر مي خواهيد وارد بحث شويد، طرف مقابل، اگرچه دشمن هم باشد، از امام صادق (ع) ياد بگيريد و از دشمن، توقع حرف موافق نداشته باشيد. اگر تحمل داريد، بحث کنيد و اگر تحمل نداريد بحث نکنيد و در اين راستا توجه کنيد به آيات 33 و 34 و 35 سوره ی فصلت که قرآن مي فرمايد:
چه کسي بهتر و نيکو گفتارتر است؟ کسی که تسليم خدا باشد و عمل صالح انجام دهد و مردم را به سوي خدا بخواند. هرگز خوبي و بدي يکسان نيست. هميشه بدي را با بهترين عمل که نيکي است جواب دهيد تا آنکه با شما دشمن است، يار شما شود و به مقام بلند نمي رسد مگر کسي که صبر داشته باشد و سعه ي صدر، تا خدا هم به او عنايت نمايد.
چهارمين ويژگي جدال احسن: حق پذيري طرف مقابل
چنانچه زمينه حق پذيري در فردي نباشد و اگر حق را مثل آفتاب هم به او نشان بدهيم باز هم قبول نکند، قرآن و روايت مي فرمايد: با آنها بحث نکنيد. در اين رابطه رجوع شود به آيات اوائل سوره بقره.
آنهايي که اين چنين باشند، حتي گفتار از دل برآمده اي چون گفتار رسول الله هم در آنها اثر نمي کند. افرادي که منحرف هستند، بر دو گونه اند: يا واقعاً خواب هستند که اينها را بايد بيدار کرد و يا خودشان را به خواب زده اند.
گروه اول را مي شود بيدار کرد و واقعاً هم بيدار مي شوند. اما گروه دوم که خودشان را به خواب زده اند نمي شود از خواب بيدار کرد و قرآن در مورد گروه دوم در آيه ی 14 سوره ی نمل مي فرمايد:
با آنکه به يقين مي دانند، باز از کبر و نخوت و ستمگري انکار مي کنند. بنگر عاقبت مفسدين به کجا رسيد.
نرود ميخ آهنين در سنگ.
خداوند در آيه ی 25 سوره ی انعام به پيغمبر عظيم الشأن مي فرمايد: از هدايت اينها مأيوس باش، بعضي سخن تو را مي شنوند ولي پرده بر دلهايشان نهاده ايم که نمي فهمند. گوش هاي آنها از شنيدن حق سنگين است. اگر همه ی نشانه هاي الهي را مشاهده کنند، باز ايمان نمي آورند و نزد تو مجادله مي کنند و مي گويند: اين نشانه ها افسانه اي بيش نيست.
متأسفانه در جامعه ما، گاهي از اين افراد پيدا مي شوند و ما در برخورد با اين افراد بايد کاري را که پيغمبر کرد، انجام بدهيم. رهايشان کنيم و در نهايت، دعا کنيم خدا خودش تفضّل کند. گاهي خداوند عنايت مي کند و نوري به دلهاي آنها مي اندازد و گاهي آنها را گوشمالي مي دهد.
شخصي بود قبل از انقلاب، اگرچه از خانواده مذهبي بود، ولي به روحانيت اهانت مي کرد. محرم و يا نامحرم را قبول نداشت يا مسخره مي کرد. در اثر يک تصادف شديد و شکستن استخوان ها مجبور شد 7 الي 8 ماه در بيمارستان بستري شود. پس از مرخص شدن از بيمارستان، بطور کلي تغيير پيدا کرده بود. از الطاف خدا مي گفت. گاهي همين تصادف ها از مرحمت خداست.
ملاي رومي مي گفت:
درد پشتم داد حق از فضل خويش
تا نخسبم جمله شب چون گاو و ميش
همين درد پشت خود را، ملاي رومي از لطف خدا مي داند تا نيمه شب دعا کند و همين گفتن يک الله در نيمه شب، خود فضل خداست.
پس در مورد افرادي که خودشان را به خواب زده اند نمي توانيم. آنچنان که خدا به پيغمبرش فرمود، شما هم نمي توانيد. سوره ی انعام، آيات 109، 110 و 111. آنها قسم ياد مي کنند، اگر نشانه اي بياوري، ايمان مي آوريم. بگو خدا مي تواند نشانه بياورد، ولي شما ايمان نمي آوريد. چون اينان اول ايمان نياوردند ما هم، دل و ديده ی آنان را از ايمان بگردانيديم تا در ضلالت بمانند و چنان که اگر تمام فرشتگان را هم بر آنها بفرستيم و مردگان را زنده کنيم، باز ايمان نمي آورند. مگر خدا بخواهد که اکثراً جاهل هستند.
والسلام عليکم و رحمة الله
ادامه دارد
رعايت انصاف
در جلسه ی گذشته راجع به مسئله حق پذيري صحبت کرديم و فرصت نشد در مورد رعايت انصاف صحبتي داشته باشيم که در اين جلسه خدمتتان عرض خواهم کرد. انصاف از ريشه نصف يا نُصف است. يعني اگر ديديد حقي هست به خودتان اختصاص ندهيد. در روايات داريم اگر شما در زندگي اجتماعي خود انصاف داشته باشيد، سبب ايجاد الفت و محبت در جامعه مي شود. قبل از خواندن روايت، اجازه بدهيد راجع به رعايت انصاف، مطلبي را که متأسفانه همه ی ما به نحوي مبتلا به آن هستيم بگويم و آن اين است که گاهي در مجلسي يا محفلي مي نشينيم و مي بينيم بدگويي از انقلاب شروع مي شود. البته نارسايي ها و کمبودهايي نيز هست و سوژه مناسبي است براي آنها که مي خواهند بدگويي را شروع کنند. در اين گونه مجالس، مردم چند نوع برخورد دارند. بعضي سکوت مي کنند. بعضي طرفداري از گوينده مي کنند و بعضي از انقلاب حمايت مي کنند و همه چيز را انکار مي نمايند. من معتقد هستم اين سه شيوه غلط است. شيوه ی اول سکوت، نادرست است. بدگويي از نظام هم منکر است و بايد نهي از منکر کرد. طرفداري از منتقدين نابجا هم غلط است و چنانچه ما هم بخواهيم همه ي حقايق را انکار کنيم، دفاع خوبي از نظام نکرده ايم و واقعيتش اين است که بايد در بحث، انصاف داشته باشيم و واقعيت ها را بپذيريم و در جايي که کمبود هست، فساد هست، فساد مالي هست و در جامعه ملموس است، انکار نکنيم و اگر انکار کنيم، نمي توانيم درست دفاع کنيم. ابتدا بايد واقعيت را بپذيريم و سپس جلوه هاي انقلاب را هم مطرح کنيم. مطمئن باشيد اگر اينطوري رفتار کنيد، چه بسا موثرترين راه را انتخاب کرده ايم. اجازه بدهيد روايتي از مولا علي (ع) براي شما نقل کنم: انصاف سبب دوستي، نزديک شدن قلب ها، از بين رفتن اختلاف، ايجاد صفا و صميميت مي گردد و همچنين انصاف باعث مي شود دوستي پابرجا بماند و افراد زيادي به انسان بپيوندند و دوستان زيادي پيدا کنيم. قرآن مي فرمايد: حتي نسبت به دشمنان خودتان هم مبادا پا از حريم عدالت بيرون بگذاريد. (سوره مائده، آيه8)
روايت ديگري از امام محمد باقر (ع) هست که مي فرمايند: داخل بهشت نمي شود مگر سه کس: کسي که براي خدا به ديدن برادر مومن رود، کسي که در راه رضاي خدا، مومن ديگر را بر خود ترجيح دهد، کسي که در مورد خودش هم به حق و انصاف حکم کند.
و اما بحث اين جلسه در خصوص کسي است که در مورد خودش هم به حق و انصاف حکم مي نمايد.
در اينجا نکته اي را عرض کنم: اگر در جايي ديديد که عنصر حق پذيري نيست، چه از طرف شما و چه از طرف مقابل، تقوا اقتضا مي کند بحث را رها کنيد تا حالت مِراع پيش نيايد.
سومين ويژگي جدال احسن
سومين ويژگي جدال احسن، ايجاد محيط صفا و صميميت است و بايد از هر عاملي که سبب برانگيختن لجاجت طرف مقابل مي شود، خودداري کنيم و اگر اين موارد رعايت شود اين بحث مثمر ثمر خواهد بود. در اوائل انقلاب که بازار بحث آزاد داغ بود، منافقين و منحرفين يک شيوه داشتند و آن اين بود که ابتداي بحث جمله اي مي گفتند که باعث عصبانيت طرف مقابل مي شد و سپس مظلوم نمايي مي کردند و طوري به اطرافيان وانمود مي کردند که از حرف حق عصباني شده است و مي گفتند حرف حق و منطقي عصبانيت ندارد. بايد توجه کنيم در بحث، طرف مقابل هرچه طعنه زد، نيش زد، حتي اهانت و هتاکي کرد، عصباني نشويم. آرام گوش کنيم تا بحث تمام شود. سپس آرام آرام حق را ثابت کنيم. آن وقت اگر هتاکي کرد ما از مراحل بعدي نهي از منکر استفاده کنيم.
قرآن در سوره ی انعام، آيه 108 مي فرمايد:
«حتي دشمنان خدا را، بت هايشان را دشنام ندهيد». اين باعث لجبازي مي شود که آنها هم به خداي شما بد بگويند.
در کتاب توحيد مفضّل روايات زيادي در اين مورد نقل شده است. از جمله در اين کتاب از جلد سوم بحار، ص 57 در مورد مفضّل نقل مي کند که خود، راوي داستان است.
ايشان مي گويد: در حرم پيغمبر نشسته و به عظمت پيغمبر و اينکه پيغمبر (ص) چه شکوهي و چه عظمتي پيدا کرده، فکر مي کردم که ناگهان ابن ابي العوجاي ملحد وارد شد. بعد هم يکي از همفکرانش آمد و شروع کرد به بدگويي از پيغمبر و حتي فراتر رفت و منکر خدا شد و ما که در هاله اي از صفا و معنويت بوديم با ديدن اين وضع عصباني شديم و فرياد زدم: دشمن خدا، اين جا و حرف هاي کفرآلود؟ و با عصبانيت گفتم: خدا را انکار مي کني؟ اگر يک نگاه به وجودت بيندازي تمام نشانه هاي خدا را مي بيني. ابن ابي العوجا گفت: اگر اهل حرف حساب و اهل کلام هستي با تو حرف مي زنم، چنانچه حجت و دليلي داري من اطاعت مي کنم و اگر خود را شاگرد امام صادق مي داني، من شاهد هم دارم که امام صادق با ما اين طور رفتار نمي کرد و مثل تو با ما حرف نمي زد. بيش از اين حرف ها و داغتر از اين حرف هايي که در اين جا گفتم به امام صادق گفته ام، اما نه بد زباني شنيده ام و نه تندي.
شما دشمن خدا را ببينيد که امام صادق با او چطور رفتار کرده است. دشمن خدا مي گفت: ايشان بدزباني و تندي نمي کردند. حرفهاي ما را گوش مي داد، کلام ما را مي شنيد و حرف هايمان که تمام مي شد، فکر مي کرديم پذيرفته است؛ ولي آرام و با يک خطابه ی کوچک جواب مي فرمودند. آن طور با ما حرف مي زد که نمي شد فرمايش ايشان را رد کرد.
بسيار نکته جالبي است. اگر مي خواهيد وارد بحث شويد، طرف مقابل، اگرچه دشمن هم باشد، از امام صادق (ع) ياد بگيريد و از دشمن، توقع حرف موافق نداشته باشيد. اگر تحمل داريد، بحث کنيد و اگر تحمل نداريد بحث نکنيد و در اين راستا توجه کنيد به آيات 33 و 34 و 35 سوره ی فصلت که قرآن مي فرمايد:
چه کسي بهتر و نيکو گفتارتر است؟ کسی که تسليم خدا باشد و عمل صالح انجام دهد و مردم را به سوي خدا بخواند. هرگز خوبي و بدي يکسان نيست. هميشه بدي را با بهترين عمل که نيکي است جواب دهيد تا آنکه با شما دشمن است، يار شما شود و به مقام بلند نمي رسد مگر کسي که صبر داشته باشد و سعه ي صدر، تا خدا هم به او عنايت نمايد.
چهارمين ويژگي جدال احسن: حق پذيري طرف مقابل
چنانچه زمينه حق پذيري در فردي نباشد و اگر حق را مثل آفتاب هم به او نشان بدهيم باز هم قبول نکند، قرآن و روايت مي فرمايد: با آنها بحث نکنيد. در اين رابطه رجوع شود به آيات اوائل سوره بقره.
آنهايي که اين چنين باشند، حتي گفتار از دل برآمده اي چون گفتار رسول الله هم در آنها اثر نمي کند. افرادي که منحرف هستند، بر دو گونه اند: يا واقعاً خواب هستند که اينها را بايد بيدار کرد و يا خودشان را به خواب زده اند.
گروه اول را مي شود بيدار کرد و واقعاً هم بيدار مي شوند. اما گروه دوم که خودشان را به خواب زده اند نمي شود از خواب بيدار کرد و قرآن در مورد گروه دوم در آيه ی 14 سوره ی نمل مي فرمايد:
با آنکه به يقين مي دانند، باز از کبر و نخوت و ستمگري انکار مي کنند. بنگر عاقبت مفسدين به کجا رسيد.
نرود ميخ آهنين در سنگ.
خداوند در آيه ی 25 سوره ی انعام به پيغمبر عظيم الشأن مي فرمايد: از هدايت اينها مأيوس باش، بعضي سخن تو را مي شنوند ولي پرده بر دلهايشان نهاده ايم که نمي فهمند. گوش هاي آنها از شنيدن حق سنگين است. اگر همه ی نشانه هاي الهي را مشاهده کنند، باز ايمان نمي آورند و نزد تو مجادله مي کنند و مي گويند: اين نشانه ها افسانه اي بيش نيست.
متأسفانه در جامعه ما، گاهي از اين افراد پيدا مي شوند و ما در برخورد با اين افراد بايد کاري را که پيغمبر کرد، انجام بدهيم. رهايشان کنيم و در نهايت، دعا کنيم خدا خودش تفضّل کند. گاهي خداوند عنايت مي کند و نوري به دلهاي آنها مي اندازد و گاهي آنها را گوشمالي مي دهد.
شخصي بود قبل از انقلاب، اگرچه از خانواده مذهبي بود، ولي به روحانيت اهانت مي کرد. محرم و يا نامحرم را قبول نداشت يا مسخره مي کرد. در اثر يک تصادف شديد و شکستن استخوان ها مجبور شد 7 الي 8 ماه در بيمارستان بستري شود. پس از مرخص شدن از بيمارستان، بطور کلي تغيير پيدا کرده بود. از الطاف خدا مي گفت. گاهي همين تصادف ها از مرحمت خداست.
ملاي رومي مي گفت:
درد پشتم داد حق از فضل خويش
تا نخسبم جمله شب چون گاو و ميش
همين درد پشت خود را، ملاي رومي از لطف خدا مي داند تا نيمه شب دعا کند و همين گفتن يک الله در نيمه شب، خود فضل خداست.
پس در مورد افرادي که خودشان را به خواب زده اند نمي توانيم. آنچنان که خدا به پيغمبرش فرمود، شما هم نمي توانيد. سوره ی انعام، آيات 109، 110 و 111. آنها قسم ياد مي کنند، اگر نشانه اي بياوري، ايمان مي آوريم. بگو خدا مي تواند نشانه بياورد، ولي شما ايمان نمي آوريد. چون اينان اول ايمان نياوردند ما هم، دل و ديده ی آنان را از ايمان بگردانيديم تا در ضلالت بمانند و چنان که اگر تمام فرشتگان را هم بر آنها بفرستيم و مردگان را زنده کنيم، باز ايمان نمي آورند. مگر خدا بخواهد که اکثراً جاهل هستند.
والسلام عليکم و رحمة الله
ادامه دارد