کد مطلب : ۹۶۶۷
آداب وعظ و خطابه
شماره 21 ـ رمضان 1426 ـ مهر 1384
موضوع کتاب همان گونه که از نامش «المراقبات فی اعمال السنة» بر می آید، احوال و اعمالی است که بندگان صالح و مؤمنان خالص در طول سال آنها را پاس می دارند و به جا می آورند و با دقت و مراقبتی که در پاسداری آن احوال و انجام آن اعمال به کار می برند، نفس خویش را هرچه پیراسته تر و جان خویش را هرچه آراسته تر می سازند. در منازل و سلوک الی الله، هرچه بیشتر پیش می روند و به پایگاه والای قرب و وصال خدا نزدیک تر می شوند.
از اینان که راهیان راه کمال و سالکان صراط وصالند، در جای جای کتاب با نام «سالک مراقب» یاد شده است. «سالک مراقب» یعنی آنکه همّ و همّت خویش را در سلوک صراط سعادت به کار گیرد و برای آن که این راه را به راستی درنوردد و این طریق را به طهارت طی کند، از هیچ کوشش و مراقبتی دریغ نمی کند. شب و روز کشیک نفس می کشد که مبادا نافرمانی پیشه کند و به کژروی و بیراهی افتد و روز و شب پاسبان حریم دل می شود، مبادا خواسته های ناروا و اندیشه های نابجا در آن راه یابد و حریم حبیب، به غبار اغیار آلوده گردد.
در این باره از دیرباز از سوی عارفان وارسته و عالمان فرزانه کتاب هایی نوشته شده و دفترهایی پرداخته گشته که هر کدام به جای خود راه گشا و سودبخش و خواندنی و کاربستنی است. در این میان، کتاب شریف «المراقبات فی اعمال السنة» جایگاهی ویژه و سرآمد دارد. نخست از این روی که اعمال و عباداتی را که مؤلّف بزرگوار آورده و انجام آنها را سفارش کرده و چگونه بجا آوردن آنها را یاد داده؛ همه اعمال و عباداتی هستند که از سوی گزیده ترین و گرامی ترین بندگان خدا، که هرگز گرد عصیان بر دامن عصمتشان ننشسته و هیچ گاه روی و ریا را بر آستان اخلاصشان راه نبوده، یعنی پیشوایان معصوم – که هماره درود خدا بر آنان باد – نقل و گزارش شده است. عزیزان معصومی که خود، راه سلوک و مراقبه را تا پایان، بهتر از هرکس دیگر پیموده اند و آداب و آیین آن را بیشتر از هر کس دیگر می شناسند و می دانند.
دیگر اینکه مؤلف بزرگوار – که خود پرورده ی آموزه های همین بزرگواران است – سال های سال، راهی این راه و سالک این صراط بوده، در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق، زانوها زده، از محضر راهبران راهدان این راه، نکته ها آموخته و توشه ها اندوخته، شیوه های گونه گون سلوک را آزموده، چم و خم ها و فراز و نشیب های آن را به خوبی شناخته، آنگاه حاصل این همه آموخته و آزموده را به صورت این کتاب به سالکان صراط عرفان و راهیان راه ایمان پیشکش کرده است.
درباره ی یکی از بزرگان علما شنیده ایم که سی سال در صف نخست همراه امامی نماز گزارد، پس از سی سال، روزی پیشامدی او را در صف دوم جای داد، چنین حس کرد که گویا از اینکه امروز دیگران او را در صف دوم می بینند، شرم دارد و از همین جا دریافت که مراقبت و مواظبت سی ساله ای که برای حضور در صف نخست داشته، از ریا و خودنمایی خالی نبوده است، به همین دلیل همه ی آن نمازهای سی ساله را قضا کرد و دوباره به جای آورد.
تأمّل در حکایت این عالم مجاهد که مأموم بودن را بر امام شدن ترجیح داده و سی سال برای حضور در صف نخست جماعت کوشیده و سرانجام با پیش آمدن اندک تردیدی همه ی نمازهای سی ساله ی خود را قضا و دوباره گذاری کرده، هم نشان می دهد که اخلاص و خلوص چه باریک و دقیق است و هم نشان می دهد که پیشینیان برای دستیابی بدان چه مایه همّت می ورزیده اند.
آنچه درباره ی آزمون صدق و اخلاص امامت گفته آمد، درباره ی وعظ و واعظی – که بسی آفت پذیرتر نیز هست – صادق است، مگر نه اینکه بیشتر آفات زبان و بیان، آفات وعظ و واعظی نیز هست و مگر نه اینکه آفات زبان و سخن آن چنان خطربار و پرهیز از آن، آن چنان دشوار است، که برخی از بزرگان برای پرهیز از آنها، یکسره سکوت می کردند و پاره ای از حکیمان از این روی سکوت را از سخن برتر می شمردند، با اینکه بی گمان سخن از سکوت برتر است، و بسی از خیر و خوبیها از سخن سر می زند و با سخن گسترده می شود.
آداب وعظ و اعظی
باری بر واعظ سخنگوست که برای دستیابی به صدق و اخلاصِ در وعظ، بکوشد تا آنچه را درباره ی امام جماعت گفتیم، پاس دارد و رعایت کند، افزون بر آنها بکوشد تا از آفات زبان ایمن ماند، نادانسته چیزی نگوید، به خدا و رسول دروغ نبندد، سخنی که بوی خودنمایی و رنگ خودبزرگ شماری دارد نگوید، از سخنی که خواسته یا ناخواسته فتنه انگیز و زیان رسان و گمراه کننده است بپرهیزد – حتی اگر گمراه کنندگی سخن او از این باشد که مثلاً شبهه های منکران و معاندان را بازگوید و پاسخ دهد، اما شنونده ی او آنها را درست درنیابد و نفهمد و از این رو به شبهه و یا ضلالت افتد – به گونه ای سخن نگوید که شنونده ی او یا از فرط خوف نومید شود و یا از افزونی امیدواری به غرور و فریفتگی دچار آید، درباره ی پیامبران و گزیدگان جوری سخن نگوید که شنوندگان درباره ی آنها به غلو و گزافه گویی درافتند، یا به بداعتقادی دچار شوند و زبان به طعن و تعریض آنها گشایند، درباره ی احکام شریعت نیز مراقب باشد که چیزی نگوید یا جوری نگوید که مردم را به دین و آیین و شریعت و خدا و رسول و ... بدبین و بداعتقاد سازد، با نقل برخی از حکایات دزدان و آدمکشان و هرزگان، راه های دزدی، هرزگی و آدمکشی و ... را به شنوندگان نیاموزد و با یاد کردن صریح هرزگی ها و فحاشی گری ها و ... مردم را بدانها گستاخ و خواهان نسازد، از عشوه و ناز کردن بر سر منبر بویژه آنجا که زنان نیز در مجلس او هستند، سخت بپرهیزد، مانند آن واعظی نباشد که می گویند بر سر منبر و از روی لباس عمداً آداب استبراء را با نمایش به شنوندگان یاد می داد، یا مانند آن واعظ دیگر که می گویند از سر منبر – ولابد به قصد امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از گناه – فحش های قبیح و رکیک نثار گناهکاران می کرد!
افزون بر اینها بکوشد مبادا از آنان باشد که خداوند درباره شان فرمود: «اتأمرون النّاس بالبر وتنسون انفسکم»(1) (= چرا مردم را به نیکی فرمان می دهید، اما خود را از یاد می برید؟) نخست و پیش از آنکه به عوظ مردم و تربیت و تهذیب آنان پردازد، به خودسازی و تهذیب و تربیت نفس خویش همّت ورزد و سپس با ملایمت و نرمی، با مدارا و مهربانی، حکیمانه و بخردانه به وعظ دیگران و تربیت و تهذیب آنان روی آرد و مبادا قولش با فعلش ناسازگار باشد و کردارش گفتارش را گواهی نکند، مبادا از آنان باشد که جلوه ها در محراب و منبر می کنند و چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، که چنین شیوه ای هم شنوندگان را بر گناه گستاخ می کند و هم آنها را به واعظان و عالمان و حتی پیامبران و امامان بدبین و کژ اعتقاد می نماید و چه بسا همین بدبینی و کژ اعتقادی آنان را از دین بیزار می سازد.
اگر در میان شنوندگان کسان بخصوص و ویژه ای نباشند که باید به شیوه ی ویژه ای با آنان برخورد کرد، بیشتر از شیوه ی انذار یاری جوید یعنی با یاد کرد قهر و خشم خدا، و دوزخ و عذاب های سخت و طاقت سوز آن، مردم را از گناهکاری و کژ روی بترساند و پرهیز دهد. البته در این شیوه، آن چنان زیاده روی نکند که مردم به نومیدی و در نتیجه به آلودگی بیشتر دچار آیند، و اگر در مجلس او کسان بخصوص و ویژه ای باشند که اینگونه سخنان مناسب حال آنان نباشد، یا شیوه ی سخن را تغییر دهد یا آن کسان را از آن مجلس به مجلس دیگری فرستد یا در سخن گفتن مراقب حال آنان باشد و چیزی که بر آنان اثر منفی گذارد نگوید.
می گویند: حضرت زکریا (ع) هرگاه حضرت یحیی (ع) را در مجلس وعظ خویش حاضر می دید، از سخن گفتن درباره ی قهر و خشم خدا و دوزخ و عذاب پرهیز می کرد، زیرا حضرت یحیی (ع) را حالی بود که اینگونه سخنان را برنمی تافت، از شنیدن آنها دگرگون می شد و سخت به اضطراب می افتاد، فریاد می کشید، مدهوش می گشت و ...
در اینگونه مجالس بهتر است از شیوه ی «تبشیر» یاری جویند و با یادکرد رحمت و مغرفت و مهربانی و فضل و کرم خدا، شنوندگان را به رحمت خدا امیدوار سازند، البته نه به گونه ای که گناهکاران فریب خورند و به امید رحمت و بخشایش خدا بر گناهکاری گستاختر شوند.
باری، شیوه ی برخورد واعظ با شنوندگان خود باید چونان شیوه ی پدری فرزانه با فرزندان خود باشد، به گونه ای با آنان برخورد کند و به شیوه ای با آنان سخن گوید که مناسب حال آنان باشد، بهبود حال آنان را از پی بیاورد، رشد و کمال آنان را نتیجه دهد، آنگاه که ترس و تخویف مناسب حال آنان است، چنان کند و آنگاه که مژده و امید به مصلحت آنان است، چنین کند، و مبادا که ناشایسته و نادانسته کاری کند و سخنی گوید که به مصلحت شنوندگان نباشد و به حال روحی و معنوی آنان زیان رساند و چه بسا به سیه روزی و بدفرجامی آنان بینجامد.
در نقل اخبار و روایات باریک بین و هوشیار باشد، و از نقل روایاتی که پذیرشش بر همگان آسان نیست یا به مصلحت همگان نیست و چه بسا دست آویز طنز و طعن در روایات و بلکه طنز و طعن در شریعت می شود و یا سست ایمانی و بد اعتقادی کسانی را از پی می آورد، بپرهیزد – بویژه در این روز و روزگار که دین ستیزی و شبهه افکنی، رونق و رواجی یافته و کسانی نظام یافته و حساب شده در پی یافتن هرگونه دستاویزی برآمده اند تا ذهن و فکر مردم بویژه عوام را نسبت به دین بدبین سازند و آنان را به سست باوری و کژ اعتقادی و سرانجام، بی دینی بکشانند – در نقل این گونه روایات مثلاً روایاتی که برای عملی اندک، ثواب های فراوان و پاداش های کلان برشمرده اند، واعظ باید سخت هوشیار باشد یا از نقل آن گونه روایات پرهیز کند و یا آنها را با دلیل ها و توجیه های اندیشه پسندی همراه کند و راه شبهه انگیزی و ناباوری و یا طنز و طعن در آنها را بربندد، مثلاً اگر در جایی این روایت را برای مردم گزارش کرد که: هرکس فلان دو رکعت نماز را به جای آورد، خداوند در برابر هر حرفی از قرائت و اذکار آن نماز، قصری آراسته به مروارید و زبرجد در بهشت بدو می دهد، چه بسا کسانی آن را نامعقول و محال شمارند و به طعن بر آن بخندند، برای پیشگیری از محال شمردن و مقعول نمودن اینکه چگونه می شود عملی اندک چون دو رکعت نماز آن همه پاداش از پی داشته باشد، مثلاً از این راه درآید که مگر نه خداوند به همه ی ما – آن هم نه از پی درخواست یا پاداش عمل – خیالی داده است، که می توانیم با یاری آن در یک آن، هزاران شهر آراساته به مروارید و زبرجد در ذهن خویش برسازیم، خدایی که چنین قدرتی به ما داده، این قدرت را نیز دارد که آنچه را ما در خیال می آوریم و بدان می اندیشیم و برای رسیدن به آن عملی و عبادتی به جای می آوریم به موجودات خارجی و عینی بدل سازد، و آنگونه که درباره ی بهشتیان روایت شده که آنها هرچه بخواهند می یابند، یعنی هرچه را در ذهن و خیال آورند، در برابر خود می بینند. به دیگر سخن قدرت و توانایی دارند که صورت های ذهنی و خیالی را به موجودات خارجی و عینی بدل سازند. خدایی که این نیروی تبدیل تصور به اعیان را حتی در همین دنیا به برخی از بندگانش بخشیده، در قیامت هم می تواند به همه ی بندگان بهشتی ببخشد. مگر در گزارش های معتبر تاریخی نیامده که به خواست و اراده حضرت رضا (ع) تصویر شیری بر پرده به شیری واقعی و خارجی بدل شد و منکر خبیثی را بردرید و خورد؟ مگر نه اینکه خداوند به موسی این توان را داد که چوبی را اژدها سازد و به عیسی این توان را داد که با دمی مرده را زنده کند و به محمد این توان را داد که با اشارتی شق القمر نماید؟ مردگانی را زنده نماید، سنگریزه ها را به سخن درآورد، بیمارانی را شفا بخشد و ...
حتی پدیده های فراوان و شگفتی را که ما همگان در خیال خویش و در خواب خویش می آفرینیم در بنیاد و اساس با پدیده های عینی و خارجی چندان تفاوتی ندارند، اینک، آنچه را ما در بیداری می بینیم و می شناسیم همیشگی و دائمی است و آنچه که در خواب می بینیم همیشگی می بود و آنچه را در بیداری می بینیم گاهگاهی می بود، بی گمان خواب را واقعی و حقیقی می پنداشتیم و بیداری را خیالی و غیر واقعی؟
از آنچه گفته آمد می توان نتیجه گرفت که به دو رکعت نماز، هزاران قصر آراسته به درّ و مروارید و پاداش دادن چیزی نامعقول و غیر ممکن و بیرون از حوزه ی قدرت خدا نیست. حال اگر به این قدرت و امکان، لطف و کرم و فضل و بخشش خدا را نیز بیفزاییم – لطف و کرمی که در همین دنیا نیز گستردگی و بی کرانگی آن را حتی نسبت به دشمنان خدا نیز می بینیم – جای شگفتی نخواهد بود، که خدا از روی کرم عمل اندک بنده ای را آن چنان فراوان پاداش دهد.
خلاصه، اگر واعظ بتواند چنان روایاتی را با توجیه و تحلیل های اندیشه پسند همراه سازد، و آنها را برای ذهن و فکر شنوندگان پذیرفتنی نماید، و راه طعن و طنز و بدبینی را بربندد، در نقل آنها باکی نیست وگرنه چه بهتر که از آنها درگذرد، و روایات و احادیثی را بخواند که زمینه ی شبهه انگیزی نداشته باشند و کسی را در آنها مجال طعن نباشد.
باری همانگونه که طبیب انسان دوست و وظیفه شناس، برای درمان بیماران خود – بویژه که بیمارانش افزون باشند و بیماریهای سختْ علاج داشته باشند – کمال کوشش و مراقبت خویش را به کار می برد، مبادا در درمان خطا کند و زندگی بیماری را به خطر افکند، واعظ اندرزگو نیز باید خود را طبیبی وظیفه شناس، شنوندگان و مستمعان را بیمارانی نیازمند درمان، سخنان و مواعظ خویش را دارو و درمان بشمارد، و برای درمان بیماری های روحی و نفسی شنوندگان خویش، بسی بیش از یک طبیب جسمانی دقّت و مراقبت و کوشش و همّت به کار برد، که بیماریهای نفسانی بسی خطرخیزتر، کشنده تر، دیریابتر و سخت علاجتر از بیماری های جسمانی است.
نیز بر واعظ اندرزگو که هر شب و روز پیش از شروع به وعظ، نفس خویش و اعمال خویش را بر صاحبان معطوم روز عرضه و تسلیم کند و برای بهبود کار خویش از آنان یاری جوید، سخن خویش را با نام خدا و حمد و سپاس او و درود بر برگزیدگان او بیاغازد، از شرّ شیطان و نفس به خدا پناه برد، آنگاه با دقت و مراقبت به وعظ و اندرز و سخنرانی پردازد که اگر چنین کند، خداوند او را یاری می کند و سخنش را در دل شنوندگان می نشاند و وعظ و اندرزش را نور و حکمت و هدایت می سازد.
قصد و غرضش، و همّ و همّتش نیز جز این نباشد که باور دینی مردم را قوت بخشد، اعتقادات مذهبی آنان را استوار دارد، آداب شریعت را بدانان بیاموزد و ادب مراقبت با خدا و پیامبران و گزیدگان را بدانان یاد دهد، آنان را دوستدار خدا، پیامبران، امامان و خریدار خوبی ها، پاکی ها، درستی ها و نیکی ها سازد و از بدی ها، پلشتی ها، ناروایی ها و چرکینی ها بیزارشان سازد و از فریفتگی به دنیا و لذّت های زودگذر و نافرجام آن، پرهیزشان دهد.
برای دستیابی آسانتر به این اغراض و افزودن شور و شوق معنوی شنوندگان، بجاست که از احوال و اعمال پاکان و عارفان و گزیدگان بسیار یاری جوید و حکایت ها و گزارش هایی را که درباره ی عبادت و بندگی، پرهیز و پارسایی، خوف و رجاء، عشق و شوق، اخلاص و ایثار و ... این بزرگان و درباره ی لطف و عنایت ها و فضل و بخشش های خدا در حقّ آنان آمده، برای شنوندگان خود بازگوید و در هر حال لطف کلام، نرمی بیان، سخن آسان، عبارات روان و زبان مهربان را – که شیوه ی پیامبران است – از یاد نبرد.
پی نوشت:
1- سوره ی بقره، آیه ی 44.
موضوع کتاب همان گونه که از نامش «المراقبات فی اعمال السنة» بر می آید، احوال و اعمالی است که بندگان صالح و مؤمنان خالص در طول سال آنها را پاس می دارند و به جا می آورند و با دقت و مراقبتی که در پاسداری آن احوال و انجام آن اعمال به کار می برند، نفس خویش را هرچه پیراسته تر و جان خویش را هرچه آراسته تر می سازند. در منازل و سلوک الی الله، هرچه بیشتر پیش می روند و به پایگاه والای قرب و وصال خدا نزدیک تر می شوند.
از اینان که راهیان راه کمال و سالکان صراط وصالند، در جای جای کتاب با نام «سالک مراقب» یاد شده است. «سالک مراقب» یعنی آنکه همّ و همّت خویش را در سلوک صراط سعادت به کار گیرد و برای آن که این راه را به راستی درنوردد و این طریق را به طهارت طی کند، از هیچ کوشش و مراقبتی دریغ نمی کند. شب و روز کشیک نفس می کشد که مبادا نافرمانی پیشه کند و به کژروی و بیراهی افتد و روز و شب پاسبان حریم دل می شود، مبادا خواسته های ناروا و اندیشه های نابجا در آن راه یابد و حریم حبیب، به غبار اغیار آلوده گردد.
در این باره از دیرباز از سوی عارفان وارسته و عالمان فرزانه کتاب هایی نوشته شده و دفترهایی پرداخته گشته که هر کدام به جای خود راه گشا و سودبخش و خواندنی و کاربستنی است. در این میان، کتاب شریف «المراقبات فی اعمال السنة» جایگاهی ویژه و سرآمد دارد. نخست از این روی که اعمال و عباداتی را که مؤلّف بزرگوار آورده و انجام آنها را سفارش کرده و چگونه بجا آوردن آنها را یاد داده؛ همه اعمال و عباداتی هستند که از سوی گزیده ترین و گرامی ترین بندگان خدا، که هرگز گرد عصیان بر دامن عصمتشان ننشسته و هیچ گاه روی و ریا را بر آستان اخلاصشان راه نبوده، یعنی پیشوایان معصوم – که هماره درود خدا بر آنان باد – نقل و گزارش شده است. عزیزان معصومی که خود، راه سلوک و مراقبه را تا پایان، بهتر از هرکس دیگر پیموده اند و آداب و آیین آن را بیشتر از هر کس دیگر می شناسند و می دانند.
دیگر اینکه مؤلف بزرگوار – که خود پرورده ی آموزه های همین بزرگواران است – سال های سال، راهی این راه و سالک این صراط بوده، در مکتب حقایق و پیش ادیب عشق، زانوها زده، از محضر راهبران راهدان این راه، نکته ها آموخته و توشه ها اندوخته، شیوه های گونه گون سلوک را آزموده، چم و خم ها و فراز و نشیب های آن را به خوبی شناخته، آنگاه حاصل این همه آموخته و آزموده را به صورت این کتاب به سالکان صراط عرفان و راهیان راه ایمان پیشکش کرده است.
درباره ی یکی از بزرگان علما شنیده ایم که سی سال در صف نخست همراه امامی نماز گزارد، پس از سی سال، روزی پیشامدی او را در صف دوم جای داد، چنین حس کرد که گویا از اینکه امروز دیگران او را در صف دوم می بینند، شرم دارد و از همین جا دریافت که مراقبت و مواظبت سی ساله ای که برای حضور در صف نخست داشته، از ریا و خودنمایی خالی نبوده است، به همین دلیل همه ی آن نمازهای سی ساله را قضا کرد و دوباره به جای آورد.
تأمّل در حکایت این عالم مجاهد که مأموم بودن را بر امام شدن ترجیح داده و سی سال برای حضور در صف نخست جماعت کوشیده و سرانجام با پیش آمدن اندک تردیدی همه ی نمازهای سی ساله ی خود را قضا و دوباره گذاری کرده، هم نشان می دهد که اخلاص و خلوص چه باریک و دقیق است و هم نشان می دهد که پیشینیان برای دستیابی بدان چه مایه همّت می ورزیده اند.
آنچه درباره ی آزمون صدق و اخلاص امامت گفته آمد، درباره ی وعظ و واعظی – که بسی آفت پذیرتر نیز هست – صادق است، مگر نه اینکه بیشتر آفات زبان و بیان، آفات وعظ و واعظی نیز هست و مگر نه اینکه آفات زبان و سخن آن چنان خطربار و پرهیز از آن، آن چنان دشوار است، که برخی از بزرگان برای پرهیز از آنها، یکسره سکوت می کردند و پاره ای از حکیمان از این روی سکوت را از سخن برتر می شمردند، با اینکه بی گمان سخن از سکوت برتر است، و بسی از خیر و خوبیها از سخن سر می زند و با سخن گسترده می شود.
آداب وعظ و اعظی
باری بر واعظ سخنگوست که برای دستیابی به صدق و اخلاصِ در وعظ، بکوشد تا آنچه را درباره ی امام جماعت گفتیم، پاس دارد و رعایت کند، افزون بر آنها بکوشد تا از آفات زبان ایمن ماند، نادانسته چیزی نگوید، به خدا و رسول دروغ نبندد، سخنی که بوی خودنمایی و رنگ خودبزرگ شماری دارد نگوید، از سخنی که خواسته یا ناخواسته فتنه انگیز و زیان رسان و گمراه کننده است بپرهیزد – حتی اگر گمراه کنندگی سخن او از این باشد که مثلاً شبهه های منکران و معاندان را بازگوید و پاسخ دهد، اما شنونده ی او آنها را درست درنیابد و نفهمد و از این رو به شبهه و یا ضلالت افتد – به گونه ای سخن نگوید که شنونده ی او یا از فرط خوف نومید شود و یا از افزونی امیدواری به غرور و فریفتگی دچار آید، درباره ی پیامبران و گزیدگان جوری سخن نگوید که شنوندگان درباره ی آنها به غلو و گزافه گویی درافتند، یا به بداعتقادی دچار شوند و زبان به طعن و تعریض آنها گشایند، درباره ی احکام شریعت نیز مراقب باشد که چیزی نگوید یا جوری نگوید که مردم را به دین و آیین و شریعت و خدا و رسول و ... بدبین و بداعتقاد سازد، با نقل برخی از حکایات دزدان و آدمکشان و هرزگان، راه های دزدی، هرزگی و آدمکشی و ... را به شنوندگان نیاموزد و با یاد کردن صریح هرزگی ها و فحاشی گری ها و ... مردم را بدانها گستاخ و خواهان نسازد، از عشوه و ناز کردن بر سر منبر بویژه آنجا که زنان نیز در مجلس او هستند، سخت بپرهیزد، مانند آن واعظی نباشد که می گویند بر سر منبر و از روی لباس عمداً آداب استبراء را با نمایش به شنوندگان یاد می داد، یا مانند آن واعظ دیگر که می گویند از سر منبر – ولابد به قصد امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از گناه – فحش های قبیح و رکیک نثار گناهکاران می کرد!
افزون بر اینها بکوشد مبادا از آنان باشد که خداوند درباره شان فرمود: «اتأمرون النّاس بالبر وتنسون انفسکم»(1) (= چرا مردم را به نیکی فرمان می دهید، اما خود را از یاد می برید؟) نخست و پیش از آنکه به عوظ مردم و تربیت و تهذیب آنان پردازد، به خودسازی و تهذیب و تربیت نفس خویش همّت ورزد و سپس با ملایمت و نرمی، با مدارا و مهربانی، حکیمانه و بخردانه به وعظ دیگران و تربیت و تهذیب آنان روی آرد و مبادا قولش با فعلش ناسازگار باشد و کردارش گفتارش را گواهی نکند، مبادا از آنان باشد که جلوه ها در محراب و منبر می کنند و چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، که چنین شیوه ای هم شنوندگان را بر گناه گستاخ می کند و هم آنها را به واعظان و عالمان و حتی پیامبران و امامان بدبین و کژ اعتقاد می نماید و چه بسا همین بدبینی و کژ اعتقادی آنان را از دین بیزار می سازد.
اگر در میان شنوندگان کسان بخصوص و ویژه ای نباشند که باید به شیوه ی ویژه ای با آنان برخورد کرد، بیشتر از شیوه ی انذار یاری جوید یعنی با یاد کرد قهر و خشم خدا، و دوزخ و عذاب های سخت و طاقت سوز آن، مردم را از گناهکاری و کژ روی بترساند و پرهیز دهد. البته در این شیوه، آن چنان زیاده روی نکند که مردم به نومیدی و در نتیجه به آلودگی بیشتر دچار آیند، و اگر در مجلس او کسان بخصوص و ویژه ای باشند که اینگونه سخنان مناسب حال آنان نباشد، یا شیوه ی سخن را تغییر دهد یا آن کسان را از آن مجلس به مجلس دیگری فرستد یا در سخن گفتن مراقب حال آنان باشد و چیزی که بر آنان اثر منفی گذارد نگوید.
می گویند: حضرت زکریا (ع) هرگاه حضرت یحیی (ع) را در مجلس وعظ خویش حاضر می دید، از سخن گفتن درباره ی قهر و خشم خدا و دوزخ و عذاب پرهیز می کرد، زیرا حضرت یحیی (ع) را حالی بود که اینگونه سخنان را برنمی تافت، از شنیدن آنها دگرگون می شد و سخت به اضطراب می افتاد، فریاد می کشید، مدهوش می گشت و ...
در اینگونه مجالس بهتر است از شیوه ی «تبشیر» یاری جویند و با یادکرد رحمت و مغرفت و مهربانی و فضل و کرم خدا، شنوندگان را به رحمت خدا امیدوار سازند، البته نه به گونه ای که گناهکاران فریب خورند و به امید رحمت و بخشایش خدا بر گناهکاری گستاختر شوند.
باری، شیوه ی برخورد واعظ با شنوندگان خود باید چونان شیوه ی پدری فرزانه با فرزندان خود باشد، به گونه ای با آنان برخورد کند و به شیوه ای با آنان سخن گوید که مناسب حال آنان باشد، بهبود حال آنان را از پی بیاورد، رشد و کمال آنان را نتیجه دهد، آنگاه که ترس و تخویف مناسب حال آنان است، چنان کند و آنگاه که مژده و امید به مصلحت آنان است، چنین کند، و مبادا که ناشایسته و نادانسته کاری کند و سخنی گوید که به مصلحت شنوندگان نباشد و به حال روحی و معنوی آنان زیان رساند و چه بسا به سیه روزی و بدفرجامی آنان بینجامد.
در نقل اخبار و روایات باریک بین و هوشیار باشد، و از نقل روایاتی که پذیرشش بر همگان آسان نیست یا به مصلحت همگان نیست و چه بسا دست آویز طنز و طعن در روایات و بلکه طنز و طعن در شریعت می شود و یا سست ایمانی و بد اعتقادی کسانی را از پی می آورد، بپرهیزد – بویژه در این روز و روزگار که دین ستیزی و شبهه افکنی، رونق و رواجی یافته و کسانی نظام یافته و حساب شده در پی یافتن هرگونه دستاویزی برآمده اند تا ذهن و فکر مردم بویژه عوام را نسبت به دین بدبین سازند و آنان را به سست باوری و کژ اعتقادی و سرانجام، بی دینی بکشانند – در نقل این گونه روایات مثلاً روایاتی که برای عملی اندک، ثواب های فراوان و پاداش های کلان برشمرده اند، واعظ باید سخت هوشیار باشد یا از نقل آن گونه روایات پرهیز کند و یا آنها را با دلیل ها و توجیه های اندیشه پسندی همراه کند و راه شبهه انگیزی و ناباوری و یا طنز و طعن در آنها را بربندد، مثلاً اگر در جایی این روایت را برای مردم گزارش کرد که: هرکس فلان دو رکعت نماز را به جای آورد، خداوند در برابر هر حرفی از قرائت و اذکار آن نماز، قصری آراسته به مروارید و زبرجد در بهشت بدو می دهد، چه بسا کسانی آن را نامعقول و محال شمارند و به طعن بر آن بخندند، برای پیشگیری از محال شمردن و مقعول نمودن اینکه چگونه می شود عملی اندک چون دو رکعت نماز آن همه پاداش از پی داشته باشد، مثلاً از این راه درآید که مگر نه خداوند به همه ی ما – آن هم نه از پی درخواست یا پاداش عمل – خیالی داده است، که می توانیم با یاری آن در یک آن، هزاران شهر آراساته به مروارید و زبرجد در ذهن خویش برسازیم، خدایی که چنین قدرتی به ما داده، این قدرت را نیز دارد که آنچه را ما در خیال می آوریم و بدان می اندیشیم و برای رسیدن به آن عملی و عبادتی به جای می آوریم به موجودات خارجی و عینی بدل سازد، و آنگونه که درباره ی بهشتیان روایت شده که آنها هرچه بخواهند می یابند، یعنی هرچه را در ذهن و خیال آورند، در برابر خود می بینند. به دیگر سخن قدرت و توانایی دارند که صورت های ذهنی و خیالی را به موجودات خارجی و عینی بدل سازند. خدایی که این نیروی تبدیل تصور به اعیان را حتی در همین دنیا به برخی از بندگانش بخشیده، در قیامت هم می تواند به همه ی بندگان بهشتی ببخشد. مگر در گزارش های معتبر تاریخی نیامده که به خواست و اراده حضرت رضا (ع) تصویر شیری بر پرده به شیری واقعی و خارجی بدل شد و منکر خبیثی را بردرید و خورد؟ مگر نه اینکه خداوند به موسی این توان را داد که چوبی را اژدها سازد و به عیسی این توان را داد که با دمی مرده را زنده کند و به محمد این توان را داد که با اشارتی شق القمر نماید؟ مردگانی را زنده نماید، سنگریزه ها را به سخن درآورد، بیمارانی را شفا بخشد و ...
حتی پدیده های فراوان و شگفتی را که ما همگان در خیال خویش و در خواب خویش می آفرینیم در بنیاد و اساس با پدیده های عینی و خارجی چندان تفاوتی ندارند، اینک، آنچه را ما در بیداری می بینیم و می شناسیم همیشگی و دائمی است و آنچه که در خواب می بینیم همیشگی می بود و آنچه را در بیداری می بینیم گاهگاهی می بود، بی گمان خواب را واقعی و حقیقی می پنداشتیم و بیداری را خیالی و غیر واقعی؟
از آنچه گفته آمد می توان نتیجه گرفت که به دو رکعت نماز، هزاران قصر آراسته به درّ و مروارید و پاداش دادن چیزی نامعقول و غیر ممکن و بیرون از حوزه ی قدرت خدا نیست. حال اگر به این قدرت و امکان، لطف و کرم و فضل و بخشش خدا را نیز بیفزاییم – لطف و کرمی که در همین دنیا نیز گستردگی و بی کرانگی آن را حتی نسبت به دشمنان خدا نیز می بینیم – جای شگفتی نخواهد بود، که خدا از روی کرم عمل اندک بنده ای را آن چنان فراوان پاداش دهد.
خلاصه، اگر واعظ بتواند چنان روایاتی را با توجیه و تحلیل های اندیشه پسند همراه سازد، و آنها را برای ذهن و فکر شنوندگان پذیرفتنی نماید، و راه طعن و طنز و بدبینی را بربندد، در نقل آنها باکی نیست وگرنه چه بهتر که از آنها درگذرد، و روایات و احادیثی را بخواند که زمینه ی شبهه انگیزی نداشته باشند و کسی را در آنها مجال طعن نباشد.
باری همانگونه که طبیب انسان دوست و وظیفه شناس، برای درمان بیماران خود – بویژه که بیمارانش افزون باشند و بیماریهای سختْ علاج داشته باشند – کمال کوشش و مراقبت خویش را به کار می برد، مبادا در درمان خطا کند و زندگی بیماری را به خطر افکند، واعظ اندرزگو نیز باید خود را طبیبی وظیفه شناس، شنوندگان و مستمعان را بیمارانی نیازمند درمان، سخنان و مواعظ خویش را دارو و درمان بشمارد، و برای درمان بیماری های روحی و نفسی شنوندگان خویش، بسی بیش از یک طبیب جسمانی دقّت و مراقبت و کوشش و همّت به کار برد، که بیماریهای نفسانی بسی خطرخیزتر، کشنده تر، دیریابتر و سخت علاجتر از بیماری های جسمانی است.
نیز بر واعظ اندرزگو که هر شب و روز پیش از شروع به وعظ، نفس خویش و اعمال خویش را بر صاحبان معطوم روز عرضه و تسلیم کند و برای بهبود کار خویش از آنان یاری جوید، سخن خویش را با نام خدا و حمد و سپاس او و درود بر برگزیدگان او بیاغازد، از شرّ شیطان و نفس به خدا پناه برد، آنگاه با دقت و مراقبت به وعظ و اندرز و سخنرانی پردازد که اگر چنین کند، خداوند او را یاری می کند و سخنش را در دل شنوندگان می نشاند و وعظ و اندرزش را نور و حکمت و هدایت می سازد.
قصد و غرضش، و همّ و همّتش نیز جز این نباشد که باور دینی مردم را قوت بخشد، اعتقادات مذهبی آنان را استوار دارد، آداب شریعت را بدانان بیاموزد و ادب مراقبت با خدا و پیامبران و گزیدگان را بدانان یاد دهد، آنان را دوستدار خدا، پیامبران، امامان و خریدار خوبی ها، پاکی ها، درستی ها و نیکی ها سازد و از بدی ها، پلشتی ها، ناروایی ها و چرکینی ها بیزارشان سازد و از فریفتگی به دنیا و لذّت های زودگذر و نافرجام آن، پرهیزشان دهد.
برای دستیابی آسانتر به این اغراض و افزودن شور و شوق معنوی شنوندگان، بجاست که از احوال و اعمال پاکان و عارفان و گزیدگان بسیار یاری جوید و حکایت ها و گزارش هایی را که درباره ی عبادت و بندگی، پرهیز و پارسایی، خوف و رجاء، عشق و شوق، اخلاص و ایثار و ... این بزرگان و درباره ی لطف و عنایت ها و فضل و بخشش های خدا در حقّ آنان آمده، برای شنوندگان خود بازگوید و در هر حال لطف کلام، نرمی بیان، سخن آسان، عبارات روان و زبان مهربان را – که شیوه ی پیامبران است – از یاد نبرد.
پی نوشت:
1- سوره ی بقره، آیه ی 44.