تاریخ انتشار
جمعه ۱ مهر ۱۳۸۴ ساعت ۰۴:۴۵
۰
کد مطلب : ۹۶۶۹

اسطوره ی رویین تنان

گفتگو يا حسن بلخاري
شماره 21 ـ رمضان 1426 ـ مهر 1384


اشاره

چه چيزي قادر است تنهايي هاي ما را پر کند؟ آيا به فکر اين موضوع هستيم که چگونه در کوران حوادث، بايد روي پاي خودمان بايستيم؟ در اين ارتباط، دعا چه کارکردي دارد؟ و چرا در شب هاي ويژه اي چون شبهاي قدر خود را آماده ی پرواز مي کنيم؟ آيا مايليم دعا ما را رويين تن کند؟ رويين تني با ذلت ايجاد مي شود يا با عزت؟ دعا چگونه آدمي را از ذلت به دور مي کند و به عزت مي رساند؟ و دعا چگونه براي آدمي به يک نياز دائمي تبديل مي شود؟ اينها سؤالاتي هستند که گفت وگوي زير متکفل پاسخگويي به آنها است.



* انسان براي اين که روي پاي خودش بايستد، به چه چيزهايي نياز دارد و نيازهاي خود را در کجا مي تواند تأمين کند؟

- بسم الله الرحمن الرحيم. ما هر چقدر در شناسايي انسان مدرن و جديد در تمامي قلمروها و کشورها، دقيق شويم، به اين باور و معنا نزديک مي شويم که انسان، ضعيف و ناتوان است و قدرت نامحدودي دارد تا قادر به جوابگويي به ناتواني ها و حتي دادن يک قدرت و توانايي جديد باشد. مثلاً فوتبال، يک پديده بسيار فراگير در سراسر جهان است. به قسمي که گاهي يک مسابقه ی حساس بين المللي در سطح جهاني چيزي حدود ۲ ميليون بيننده دارد. وقتي به اين پديده ی عام و فراگير نگاه مي کنيد، مي بينيد بازيکني که گل مي زند، دست خود را به سوي آسمان بلند مي کند يا علامت صليب را روي سينه اش رسم مي کند.

واقعيت اين است که هر چه صحنه ی زندگي پرخطرتر، حساس تر و سرنوشت سازتر باشد به همان اندازه انسان به يک قادر مطلق احساس نزديکي و تعلق بيشتر مي کند. از اين رو انسان امروز، گرچه از لحاظ تکنولوژي در اوج است و قادر شده بسياري از نيروهاي طبيعت را به تسخير خويش در بياورد، اما به همان اندازه درک کرده که مسائل و مفاهيم باطني و معنوي، جز با اتکاي به خداوند قابل فهم و هضم نيست.

جواني از امام صادق(ع) پرسيد: اگر شما بخواهيد خدا را به من نشان بدهيد، چگونه نشان مي دهيد؟ حضرت از شغل او پرسيد و متوجه شد ماهيگير است. گفت: شده تا به حال در دريا اسير طوفان شوي و در نگاه اول هيچ اميد نجاتي نداشته باشي؟ گفت: بله. گفت: هنگامي که حس مي کني داري غرق مي شوي چه در ذهنت است؟ گفت: آن لحظه احساس مي کنم وجود قادري هست که اگر بخواهد، مي تواند نجاتم دهد. گفت: آن وجود قادر، خداست. واقعيت اين است، وجود قادري هست که چون به بن بست مي رسيم، مي تواند دست ما را بگيرد و ياري مان کند. نتيجه آن که انسان در متن باورهايش به يک قادر متعالي اعتقاد دارد که مي تواند به نيازهاي او پاسخ دهد. واقعيت فرضي اين است که انسان در شفاف ترين حالت ممکن هيچ گاه به مفاهيم هم عرض، خود را مستند و متکي نمي داند. البته ممکن است در مسائل و زندگي روزمره نکته ی اتکال مان را دوست، پدر، مادر، رئيس و يا عوامل مادي قرار دهيم، اما در آن شفافيت هايي که در روح انسان حاصل مي شود، هيچ مستند و متکايي جز حضرت حق وجود ندارد و اين در لحظات خاصي و براي هر انساني در هر جغرافيا و قلمرويي رخ مي دهد. به عبارت ديگر، ما در يک مفهوم روان شناختي ديني، نه مفهوم علمي يا عقلاني يا عرفاني صرف، بلکه در يک بحث روان شناسانه ی ديني، به اين نکته مي رسيم که انسان به هنگام احساس تنهايي، تنگدستي و بسته بودن و در اوج نياز، به يک بي نياز مطلق رجوع مي کند که اديان اسمش را «خدا» مي گذارند. اين موضوع در باور همه هست و اشخاص با وجود او تنهايي خود را پر مي کنند و به آرامش مي رسند.



* همانگونه که فرموديد، فوتباليست وقتي گل مي زند، از آن رنج ها گذشته و وارد يک دوره ی موفقيت شده است. اين سختي و اين کندن از شرايط قبلي و وارد شدن به شرايط جديد، واقعاً چه نگراني هايي را بر انسان مستولي مي کند و منجر به چه شرايطي براي روحيات انسان مي شود و انسان اگر استقامت کند، در دوره گذار، به چه دستاوردهايي مي رسد؟

- دقيقاً همانگونه که شما فرموديد، دعا بويژه اگر به اجابت برسد، بيانگر يک تحول عميق و روحاني است که در وجود شخص اتفاق مي افتد. به عبارتي، شخص از مرحله ی نياز و از مرحله ی سختي و دشواري مي گذرد و به مرحله بي نيازي، آرامش و نوعي فراخ دستي مي رسد.



* چرا انسان مايل است اين لحظات را با روزها و شبهاي خاص و استثنايي بياميزد؟

- نکته ی خوبي است. اول اين که ما در همه ی اديان و فرهنگ ها، لحظه و زمان مقدس داريم. در زندگي انساني، اتفاقات در بستر زمان حادث مي شود. چه اتفاقات مبارک و چه نامبارک و شر. چون اين اتفاقات در بستر زمان اتفاق مي افتند، يک نسبت ذاتي با زمان دارند. به همين دليل شما در تمامي فرهنگ ها زمان مبارک و سعد و زمان نامبارک و ناميمون داريد.

اما براي گذر از زمان نامبارک به زمان مبارک و سعد، شاه کليد در دست شما است. بايد بخواهيد تا از اين مرحله بگذريد. اگر نخواهيد، قطعاً نخواهيد گذشت و نمي توانيد بگذريد. اين خواستن در گذر از يک موقعيت بسته به يک موقعيت باز، از يک موقعيت افسرده به يک موقعيت شاد، منوط به خواست شماست. اين خواستن را اصطلاحاً «دعا» مي ناميم. اين دعا هر زمان نمي تواند محقق شود. زمان خاصي است که ما در اسطوره شناسي به آن زمان قدسي مي گوييم که قابليت تکرار و تناوب دارد. اين را من در يک بحث تلويزيوني تحت عنوان تاريخ خطي و تاريخ دوري باز کردم. تاريخ قدسي، تاريخ دوري است. يعني در زماني که در گذر از مرحله ی سخت به مرحله آسان مي رسيد يا به تعبير قرآن از «عسر» به «يسر»، يک سلسله عوامل معنوي و باطني وجود دارد. دعا، کمک خواستن از آن عوامل معنوي است. چرا؟ چون شما بنا به شناخت اوليه اي که از وجود خودتان داريد به اين نتيجه رسيديد که مي دانيد قدرت و توان ايستايي يا مقاومت را نداريد. انساني که دعا مي کند به يک دريافت اوليه رسيده است. آن دريافت اوليه، اين است: من ناتوانم و قوه اي وجود دارد که تواناست. دعا، استمداد و استعانت از آن قدرت مابعدالطبيعه است. لکن بحث مهمي که اينجا وجود دارد اين است که استمداد در زمان هاي خاصي بايد جريان پيدا کند. بين زمان و اين دعا و اين اتفاقات يا اين گذر، نسبت ذاتي وجود دارد. براي اين که بحث، خيلي پيچيده نشود مثالي مي زنم:

احتمالاً تمام خوانندگان اصطلاح پاشنه ی آشيل را شنيده اند. پاشنه آشيل در علوم سياسي و فرهنگ سياسي به نقطه ی ضعف سيستم هاي سياسي گفته مي شود. اين اصطلاح در اسطوره هاي يوناني بيانگر يک شخصيت قوي رويين تن به نام آشيل است.

آشيل اسطوره اي است که در جنگ ها و اتفاقات ديگر هر ضربتي به بدن او زده مي شود، بدنش آن را پس مي زند. به يک عبارت، رويين تن است. رويين تني است که محصول يک اتفاق خاص است. آشيل در لحظه اي قدسي به دنيا مي آيد؛ يعني در زمان قدسي. در آن زمان اين اعتقاد وجود داشت که اگر کودکي در آن زمان قدسي متولد شد، بايد آن را برداشت و در يک آب مقدس غسل تعميد داد.

در همه ی فرهنگ ها اين رود مقدس هست: زمزم را ما داريم؛ هند، «مادر گنگ» را دارد و مصري ها «نيل » را دارند. آب مقدس جزو مفاهيمي است که در اسطوره شناسي نوين به شدت بر آن تأکيد مي شود. اين اعتقاد وجود دارد که اگر در لحظه ی مقدس کودکي به دنيا بيايد و در آب مقدس تطهير داده شود، رويين تن مي شود.

خوب! شما فکر مي کنيد هنگامي که يک مسلمان غسل مي کند و يا هنگامي که يک مسيحي در کليسا غسل تعميد داده مي شود، اين واقعاً صورت آب است؟ يک مسلمان، با اين اعتقاد غسل مي کند که بدن وي از ديدگاه شعور باطني رويين تن شود.

چرا وقتي مي رويد زيارت، غسل مي کنيد؟ چون بدن تطهير مي شود و وارد يک مرحله ی نوين مي شويد. اين موقع در حقيقت، نقطه ی شروع آن زمان قدسي است. در همه ی تمدن ها زمان قدسي داريم. اگر انساني بتواند اين زمان قدسي را کشف کند، مثلاً در روز پنج شنبه و جمعه دعا کنيد، يک طور ديگري با آن برخورد مي شود تا در روزهاي ديگر. دعا در بستر زمان، به ويژه اگر زمان قدسي باشد متحقق مي شود. درست مثل همين ليلة القدري که ما داريم. دعا شما را به جايي مي رساند که در حقيقت، واسطه ها بين شخص نيازمند، با آن بي نياز حذف مي شود و انسان در خود قدرتي را کشف مي کند. اين که شما در سؤالتان فرموديد که انسان به يک تعبير نويني از خودش مي رسد، دقيقاً همين است. انسان به يک تفسير نوين از توانايي هاي خودش مي رسد که محصول آن آرامش است و اظهار دعايي است که داشته و اتفاقاً همين دعا در آن لحظه خاص جوابي را مي گيرد.

حالا چرا در اسلام ليلة القدر را گذاشتند؟ ليلة القدر همان زمان قدسي اسطوره اي است که اگر با دعا روحتان را و نه جسمتان را غسل بدهيد، يک روح رويين تن پيدا مي کنيد که به تعبير قرآن ديگر شيطان بر آن تسلطي ندارد. يعني شيطان بر موجودات و افراد ضعيف النفس مي تواند سلطه داشته باشد. ولي خداوند به شيطان مي فرمايد نسبت به بندگان من، تو ديگر نمي تواني سلطه داشته باشي.

اين رويين تني، آغاز يک زندگي جديد است. آغاز فضا و ترنمي است که در آن حس مي کنيد نسبت به پديده هاي پيرامون خودتان که قبل از اين گذار، در برابر آن احساس ضعف مي کرديد، اکنون احساس قدرت مي کنيد. باز براي اين که بحث براي خوانندگان سبک تر شود، مثالي عرض مي کنم: شما مي دانيد برخي از افراد، حامل اشياء مقدس هستند. همين امروز هم داريم. گرچه در بعد علم نوين و فلسفه به آن خرافه مي گويند، ولي واقعيت قضيه اين است که ما همين امروز، افرادي را داريم که در شرق و غرب عالم معتقدند، مثلاً اگر اين تسبيح همراهش باشد در زندگي روزمره اش خوب مي آورد.

اصطلاحاً اين واژه را طلسم مي گويند. يک سنگهاي خاص، يک اشياء خاص. يادگاري که مثلاً از مادربزرگش داشته و اين مادربزرگ، يک جوري به عالم ماوراء مرتبط بوده، چون انسان صالح و نيکوکاري بوده است. چيزي که اصطلاحاً تحت عنوان «توتم» در اديان ابتدايي داريم. عصاي رئيس قبيله، توتم اوست و اين يعني وجود يک نيروي ماورايي که اين عصا، نماينده اش است. اين مسئله به انواع و اشکال مختلف در زندگي انسان معاصر وجود دارد. اينها اصلاً قديمي نشده، اما مظاهرش فرق کرده و اصل مساله وجود دارد. اين امر بيانگر نياز شما به يک مفهومي است که ممثل آن، قدرت ذاتي مي باشد. شما به وسيله ی اين واسطه، بين خودت و آن قدرت ذاتي رابطه ايجاد مي کني و خود را صاحب قدرت و نيرو حس مي کني. اين زمان قدسي در تمدن اسلامي ليلة القدر است.



* آيا در ليلة القدر اين انسان است که خود را به سوي دگرگوني مي برد يا خداوند است که انسان را به سوي دگرگوني مي کشاند؟

- در ليلة القدر اتفاقي در دو وجه و دو سو مي افتد. ابتدا وجه آسماني است که عوامل مابعدالطبيعه ی اجابت دعا، کمک مي کنند تا شما امورتان را اصلاح کنيد و با ورود به يک مرحله ی جديد، قلمروهاي جديدي باز شود. در اين مرحله، حقيقتاً باب برکت الهي و نعمات الهي مفتوح مي شود. وجه دوم اين است که انسان در لحظات خاص دعا و شب هاي قدر، حس مي کند ماهيت و وجود ديگري دارد. به عبارت ديگر دو اتفاق همزمان حادث مي شود: ۱- باز شدن ملکوت آسمان(به تعبير عيسي مسيح(ع)) ۲- اتفاق باطني که در وجود شما اتفاق مي افتد.

مثلاً وقتي شما در مکه لباس احرام مي پوشيد، حس مي کنيد وارد يک فضاي جديدي شده ايد و آدم جديدي هستيد. اين افراد، هنگامي که دارند طواف را انجام مي دهند، با اين که مي دانند شخصي که دارد در کنارشان مي رود، تنه مي زند، يعني دارد نوعي مزاحمت را در رفتار از خودش بروز مي دهد، اما در آن لحظه ی خاص، با لباس احرام در اين مکان و آن زمان، در فضايي قرار مي گيرد که اگر در يک موقعيت طبيعي قرار داشت، نسبت به رفتار او عکس العمل منفي و قهر آميز نشان مي داد. اما، اينجا نمي تواند چنين عکس العملي از خود نشان دهد، چرا؟ چون سبب حرمت فعل عبادي اش مي شود. اينجا در آن لحظه ی خاص و مکان خاص، تمرين مي کند تا نسبت به ديگري نفرت نداشته باشد. چرا اين حالت را در خيابانهاي تهران نداريم؟ چرا در زمان هايي غير زمان ليلة القدر چنين حالتي نداريم. زيرا در ليلة القدر، زمان و مکان مرا وارد موقعيت جديدي مي کند که در اين فضاي جديد متحول مي شوم. اجابت دعا تحولي است که در من اتفاق مي افتد. حال بياييم سراغ بحثي که شما شروع کرديد. واقعيت اين است که بله، در اين لحظات خاص، وقتي دعا به اجابت مي رسد، من نمي دانم در ملکوت چه اتفاقي مي افتد. نقل است که در ملکوت مي گويند که مثلاً به اين يک، توجه ويژه داشته باشيد. اما من اين را نمي بينم، ولي تحول درون خودم را مي بينم. يعني مي بينم من به يک آرامش رسيده ام و حالا ديگر قدرت دارم. قبل از اين که وارد مسجد، کليسا يا استوپ هاي هندي و ديگر معابد شوم و قبل از اين که وارد اين جهان بشوم، اگر اين مشکل را داشته باشم واقعاً مرا دچار سرگيجه، سردرد و استيصال و نااميدي مي کند. اما وقتي وارد يک فضا مي شوم، با اين باور که دعاي در اين فضا، در اين لحظه ی خاص و فضاي خاص مي تواند مرا در غلبه بر آن مشکل کمک بکند، در حقيقت به يک انسان جديدي تبديل شده ام. من مي خواهم يک کلمه را عرض کنم و آن اين که مکان هاي خاص، انسان را در بستر يک تحول ماهوي و ذاتي قرار مي دهد. اين تحول سبب مي شود که انسان به يک تعريف نوين از خود و به يک شناخت نويني از مجموعه ی قابليت ها، استعدادها و توانايي هايش برسد که او را در رسيدن به يک مرحله ی جديد در حياتش کمک مي کند. شاه کليد اين تحول يا تولد دوباره، دعاست، طلب است.



روان شناسي دعا



اشاره:

در بخش نخست گفت و گو با دکتر بلخاري، ابعاد دعا و شب هاي قدر و علل و عواملي که انسان مايل است از آسيب ها در امان باشد، به ابديت بپيوندد و جاوداني شود و همچنين روئين تني را در زندگي پيشه کند، مورد بررسي قرار گرفت. در واپسين بخش اين گفت و گو، زمينه هاي تجربي دعا در زندگي که نتيجه ی آن دوست داشتن و احساس رضايت از خود و در نتيجه، ايجاد عزت نفس است از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.



* منظور جنابعالي در اينجا از دعا چيست؟

- دعا يک صورت مذهبي دارد که منظور، يک دعاهاي خاص است. يک صورت کلي و ماهوي دارد که منظور، طلب است. بحث ما بيشتر طلب است. براي مذاهب نبايد جامه هاي خاص دوخت. به قسمي که خيلي از انسان ها را تحت عنوان ناخودي از آن نهی کرد. يک قصه ی جالب خدمت تان عرض کنم، حضرت ابراهيم(ع) عادت داشت هنگام غذا خوردن مهماني را به منزل مي آورد و غذا را با مهمانش مي خورد. معمولاً کساني را انتخاب مي کرد که از نظر اعتقادي، معتقد باشند. يک روز مهماني را دعوت کرد. حين غذا متوجه شد که ايشان مثلاً خورشيد پرست است. به حالت قهر اين مهمان را از خود راند. مهمان رفت. بعد ندا آمد که ۶۰ سال ما اين را نانش داديم، از ايمانش نپرسيديم و تو پرسيدي و ردش کردي. شيخ ابوالحسن خرقاني بالاي منزل خودش دستور داده بود يک متني نوشته بودند که «هرکس که در درگاه خدا به جان مي ارزد در درگاه بوالحسن به ناني ارزد. نانش دهيد و از ايمانش نپرسيد.»

دعا در صورت مذهبي، دعاست ودر صورت انساني، طلب است. همان فوتباليست را همان لحظه ازش بپرسي که تو به چي باور داري؟ شايد نتواند تعريف دقيق علمي ارائه بدهد. ولي يک علم حضوري و شعوري از آن دارد. ما در صورت انساني، اين مسئله را «طلب» مي گوييم.



* احساس طلب و دعا چگونه براي آدمي ايجاد مي شود؟

- احساس طلب محصول سه دريافت شهودي انسان از باطن خويش است: ۱- مي دانم که ندارم. ۲- مي دانم که ضعيفم. ۳- مي دانم که دست بسته ام. اگر به اينجا نرسيد، سراغ دعا و طلب نمي رويد. به همين دليل هم هست که برخي از انسانها احساس بي نيازي مي کنند که عين جهلشان است. مولانا معتقد است آن کسي که جاهل باشد دعا نمي کند. دعا خاص عارفان است. چرا؟ چون همين که شما پي برديد که نيازمنديد، اين اولين قدم اعتقاد به وحدانيت درونتان است. چون يک مقدمه ی ذاتي و طبعي دارد و آن وجود قادري است که مي تواند به شما کمک کند.



* آقاي دکتر من از فرمايشات شما اين طور برداشت مي کنم که دعا يک جور طلب کردن و جستجوي دائمي است. که با روحيه ی جواني سنخيت دارد. پس بنابراين آن چيزي که مي تواند ما را به يک فروغ ابدي برساند، همانا در مسير پويايي و جستجوي دائمي قرار داشتن است؟

- دقيقاً همين است. ببينيد «هستم اگر مي روم گر نروم نيستم.» زندگي، ايستايي اش بر انسان ها حرام است. انسان به ماهو انسان، موجودي است که هماره در سير و صيرورت و شدن هاي متوالي است. صيرورتي که در فلسفه و عرفان ذکر مي شود. درباره ايستايي و پويايي يک مثال جالب بزنم. بايزيد برخورد کرد به عارفي که مشي اش سير و سلوک بود. اين عارف که بايزيد با او برخورد مي کند، عارف دائم در سير و سلوک، بود. يعني اين سير و سلوک انفسي را سير و سلوک آفاقي هم گرفته بود. بايزيد يقه اش را گرفت، گفت عارفا بنشين و سکونت گزين، زيرا مي بينم تشنگاني براي ادراک جرعه هاي معرفت به سوي تو مي آيند و تو نيستي. اينجا بنشين تا ديگران بيايند از تو استفاده کنند. عارف گفت: بايزيدا، مثل ما مثل آب است که چون در جايي بماند مي گندد و متعفن مي شود. بايزيد گفت: دريا باش تا نگندي. دريا آب است.

ما ز درياييم و دريا مي رويم

ما ز بالاييم و بالا مي رويم

اين مثال را عرض کردم تا اين نکته را بگويم که ايستايي، بر انسان حرام است. شدن ها هنگامي محقق مي شوند که شما همواره نسبت به هستي طلبکار باشيد. اين مسير بر کسي مفتوح مي گردد که خواهان سرکشي باشد. کسي که لميده، به جايي نمي رسد. مثنوي يک بحث جالبي دارد. درباره ی شخصي که دعا مي کرد که خدايا به ما روزي برسان. بعد شيطان آمد و گفت: آقا چرا اينقدر خدا خدا مي کني؟ اگر واقعاً خدايي بود، جوابت را مي داد.

آن يکي الله مي گفتي شبي

تا که شيرين مي شد از ذکرش لبي

گفت شيطان آخر اي بسيارگو

اين همه الله را لبيک کو؟

گو نيايد يک جواب از پيش تخت

چند الله مي زني با روي سخت؟

او شکسته دل شد و بنهاد سر

ديد در خواب و حذر را در خزل

گفت: هين از ذکر چون وامانده اي

چون پشيماني از آنکش خوانده اي

گفت: لبيکم نمي آيد جواب

زان همي ترسم که باشم ردّ باب

گفت: آن الله تو لبيک ماست

وان نياز و سوز و دردت پيک ماست

اين خيلي مهم است که فرد، بعد از دعا احساس آرامش مي کند. آن مفهومي که در بيرون دنبالش بود، اکنون در وجود خود پيدا مي کند. همين که شما دعا کرديد، نفس دعاي شما اجابت ماست. چرا؟ چون ما راه را باز کرديم و شما آمديد و دعا کرديد. دعا کردن مال آدم هاي عاقل است. آدم هايي که به آن دريافت هاي شهودي که من ندارم و او دارد رسيده اند.

بنابراين انسان با دعا و با طلب همواره «نو» شدن را در زندگي خود طلب مي کند. انسان نو همواره تحول، نوجويي و پي جويي را انتقال مي دهد. فلذا يک عبارت دعا، يک تولد دوباره است. ورود به ساحت هاي جديدي از هستي است که در اين ساحت جديد فاعل، اتفاقاً شما هستيد.



* شخص دعا کننده بايد در مقابل مردم به خاک بيفتد يا در مقابل خداوند؟ بايد ذليل شود يا عزتمند، کداميک؟

- يک نکته ی خيلي دقيقي را من اينجا ذکر مي کنم که مربوط است به آسيب شناسي دعا. بعضي مي گويند: دعا آدمي را ذليل مي کند. اينکه مثلاً شما تلويزيون ايران را مي بينيد که افراد، هنگام دعا توي سر و صورتشان مي زنند، غلط است. شخص داعي، عزتمند است. در مقابل خدا اظهار خاکساري مي کند ولي اگر اين اظهار خاکساري در مقابل خدا در مقابل بنده ی خدا به نمايش گذاشته شود، ذليلي و ذلت است. چون خاکساري در مقابل خدا شما را عزيز مي کند. اما خاکساري در مقابل بنده شما را ذليل مي کند. به همين دليل خلوت يک عارف را شما نبايد به جلوت بکشانيد. اين اظهار عجز و نياز شخص، نسبت به حق انجام مي شود و او بايد ببيند و مي بيند. نبايد اين رفتار را به تجلي ديگري بگذاريم. بايد دعاهايمان متين باشد. اشک دل است که بايد جاري شود. البته من منکر اشک برون نيستم. مثلاً اگر نيچه در عصيان عليه اخلاق مسيحي، مي گويد که مسيحيت، انسان را برده بار مي آورد. اخلاق مسيحي، اخلاق بردگان و زبونان است، دقيقاً به اين دليل است که در فرهنگ مسيحي ذنب ازلي را بر روي پيشاني انسان مهر مي کنند. و اينکه عيسي مسيح آمد تا کفاره ی گناهان تو باشد. با اين ذنب ازلي، انسان را ذليل مي کنند تا او را در قلمرو دعا قرار بدهند. در حالي که دعا اظهار ذلت و اظهار عجز به خدا نيست. در حقيقت به ياري طلبيدن اسباب بيشتر براي يک تحول دروني است. دعا انسان را ذليل نمي کند، انسان را عزيز مي کند. جواني که در شبهاي قدر دعا مي خواند يک چيزي در وجودش مي شکفد. کسي که به اين شکفتگي مي رسد که ذليل نيست. لذا آسيب شناسي دعا اين است: انساني که ذليل شد، در قلمرو و بستر طلب قرار نمي گيرد. انسان را عزيزش کنيد. وقتي به عزت رسيد يک تعريفي از انسان به ماهو انسان پيدا مي کند که بعد مي فهمد نسبت با آن انسان متعالي و آرماني چقدر فاصله دارد. سپس گام به گام به سوي آن ايده آل آرماني حرکت مي کند. چنين شخصي گام هايش همان دعاها و طلب هايش است. و لذا دعا در تفکر اسلامي، بستر تعالي انسان است. چرا؟ چون در قلمرو رواني به يک آرامش و تواني مي رسد که قبلاً نداشته است. اين چيزي است که در حقيقت در اين قلمرو رخ مي دهد.



* آقاي دکتر من مي خواهم به دعا از منظري تجربي نگاه کنم و آن دعا براي ديگران است. از نظر علمي مشاهده شده بيماراني که براي سلامتي شان در کليسا، مسجد و... مراسم دعا و نيايش انجام شده، (بدون آنکه بيمار مطلع باشد) نسبت به کساني که چنين مراسمي برايشان اجرا نشده است، زودتر بهبودي حاصل کرده اند. جالب آنکه شخص دعا کننده احساس مي کند به زودي دعايش اجابت و قبول مي شود. لذا تأثير دعا براي ديگران و شخص دعا کننده چه مي باشد؟

- در اينجا وارد فاز جديدي مي شويم و اتفاقاً مفاهيم جديدي را نيز براي ما نسبت به ماهيت دعا مطرح مي کند.

اين نکته ی اوليه را که گفتيد، خيلي جالب بود، که در بررسي هاي تجربي ثابت شده که وقتي شخص، براي ديگري دعا مي کند، اين بهتر و زودتر به اجابت مي رسد.

اگر شما حقيقت را براي ديگري بخواهي، در ماهيت امر، براي خودت خواسته اي. به همين دليل در نيمه هاي شب، امام حسن(ع) مي بيند که مادر معزّزشان ابتدا مردم و در آخر براي خود دعا مي کند. وقتي حضرت از مادرشان سئوال مي کنند که چرا ابتدا مردم و سپس براي خود دعا کرديد، پاسخ دادند: الجار ثم الدار، اول بيرون بعداً درون. اول همسايه بعد خودت. حقيقت اين است که خداوند شکوفايي ماهيت انسان را در ديگرخواهي اش قرار داده است، نه در خودخواهي. به همين دليل عشق را عامل بالندگي قرار داده است. عشق، عامل ديگر خواهي است، نه خودخواهي. اين ديگرخواهي در عشق مجازي، راجع به انسان است و در عشق حقيقي، خدا مقصد است. گرچه بعضي انسان ها نيز در قلمرو عشق مجازي، عشق حقيقي را نيز تجربه مي کنند. ديگر خواهي، عشق را در حيات انسان متولد مي کند. و حقيقت عشق آن است که تو به معشوق خود بگويي اي تو من! من کيم؟ وي کيست؟ من. رسيدن به يک اتحاد. اين اتحاد، هنگامي ممکن است که شما ماهيت خود را در ديگرخواهي جستجو کنيد. عشق، آغاز رستن از خودخواهي ها و پيوستن به ديگرهاست. اين ديگر خواستن براي خدايي که ما را خلق کرده خيلي مهم است.

خداوند در اين فعل شما دو چيز مي بيند: ۱- ايثار، به معنايي که خود را فراموش کرديد و ديگري را اولويت داديد.

خداوند به موسي(ع) فرمود که برو و بدترين بنده ی من را پيدا کن و بياور. همانگونه که عرض کردم يک گونه تربيت، نگاه به غير است. موسي رفت و گشت. آخرالامر دست خالي آمد. اصطلاحاً به تعبير عرفاني، خدا به موسي(ع) فرمود: نياوردي؟ گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پيدا نکردم. گفت: از امروز به بعد تو استحقاق پوشيدن جامه ی رسالت را داري. چرا؟ چون نگاه بد به غير نداري. تو مي تواني پيغمبر شوي.

اين، تولد جنيني است. از خود مي رهيد. نکته ی دوم که فرموديد دعا در زندگي ما چه اثرات تجربي دارد، ليال واتسن کتابي دارد تحت عنوان «فوق طبيعت». عصاره ی اين کتاب، تجربه مفاهيم مابعدالطبيعه است. انسان ها بنده ی تجربيات و نظريات خود هستند. شما بايد بتوانيد معنا را مجسم کنيد. کعبه در صورت ظاهر سنگ و گل است. اما اين سنگ و گل سبب مي شود تا احساس کنيد که اينجا بيت الله است. در اصل، کعبه در آن احساس تو نهفته است، نه در سنگ و گل.

موضوع ديگري که به بحث ما کمک مي کند، بحث هاله ی تابان است که در هنر چيني، ژاپني، ايراني، زرتشتي، ماوراءالنهر، بين النهرين، مسيحي و حتي تعاليم دن خوان و حتي عرفان آمريکاي لاتين وجود دارد. معمولاً تصاوير قديسين با هاله اي تابان همراه است.

تصاويري که از ائمه وجود دارد نيز اينگونه است. اما کدام تجربه باعث شده تا صاحبان اثرها، با هاله اي تابان افراد مقدس را نشان مي دهند؟ اين هاله ی تابان از معرفت عميق بشر به تجربه اي عظيم حاصل شده است. وقتي انسان خوبي باشيد و نيت خير براي ديگران داشته باشيد، اين ميدان مغناطيسي در اطراف شما ايجاد مي شود. اين تشعشع در حالت عادي در اطراف شما نيست.

بر اين اساس معتقديم اگر شما به طرف اعمال نيک برويد، بعد از مدتي چهره تان نيک مي شود.

من در هند، با يک انسان هندو نشستم و صحبت کردم. محصول سه ساعت صحبت من، آرامش بود. چرا؟ چون ايشان فراتر از برخي قراردادهاي ظاهري از معاني اي صحبت مي کرد که در آن عالم، در عالم الست بربکم، در قالوا بلي، من و ايشان هم نشين بوديم. با کشيش نشستم و صحبت کردم، به آرامش رسيدم.



* در اين باره ملاک قرآن چيست؟

- معيار دقيق قرآن: ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات است. قرآن مي فرمايد مهم نيست که افراد از نصارا و صابئين يعني يهودي، مسيحي، و... باشند. بر اساس آيات مذکور، دو معيار براي شناسايي انسان هاي صالح وجود دارد: ايمان و عمل صالح. اگر اين ها را داشته باشند، لاخوف عليهم و لاهم يحزنون.



* آيا اين ايده اي به عنوان يک دين جهاني نيست؟

- بله اين همان دين جهاني است که شما فرموديد. يعني انسان را به ماهو انسان ببينيم. اين ايده در جهان امروز موفق تر است. چون همه ی انسان ها را با هم مي بيند و هر تمدني که انسان ها را با هم ببيند، در همنوايي با انسان معاصر موفق تر است.

لذا بنابر معيارهاي فطري، آيا باور مي کنيد که انساني در کره زمين سالم باشد ولي بنابر سهو، بد بکند و از اين بد کردن احساسي خوشايند داشته باشد؟ همه ی انسان هايي که خطا مي کنند، بعد از مدتي احساس پشيماني بهشان دست مي دهد. باور کنيد انساني را سراغ نداريم که خطا کند و بداند که خطا کرده است و بعد پشيمان نشود، يا حس شرمندگي به او دست ندهد.

به همين اندازه، آن سوي قضيه، وقتي ايثار مي کنيد، کسي را از اين طرف به آن طرف خيابان مي بريد. يا دعاي خود به ديگري هديه و در حقيقت اجابت دعا را به ديگري هديه مي کنيد؛ يک حس خوشي، سرور و به وجد آمدن در وجودتان حس مي کنيد که همان حس رضايت است.

انسان بايد به حس رضايت از خودش برسد وگرنه ذليل مي شود. انسان بايد از خودش خوشش بيايد و اين خيلي مهم است. اينها همه روان شناسي دعاست.



* پس دوست داشتن خود و احساس رضايت از خود، محصول پربار دعا است؟

- بله، دعا به ما چه چيزي مي دهد؟ حس رضايت از خود که مساوي با حس عزت نفس است و کسي که به عزت رسيد، در مقابل ديگران احساس نياز نمي کند. ضمن آنکه کسي هم نمي تواند استثمارش کند. اين فرد در زندگي، آقاي خود است و جوان هاي ما بايد در اين قلمرو وارد شوند.



نکته: دعا نيايش شب قدر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما