کد مطلب : ۹۷۶۰
یادآوری سه عبرت بزرگ
جواد محمدزمانی
شماره 23 ـ جمادی الاول و جمادی الثانی 1427 ـ خرداد و تیر 1385
آنان که خوشباورانه از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند...
«ای گروه مؤمنین، ای یاوران دین، ای پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمیگیرید؟ چرا دیده بر هم نهاده و ستمی را که به من میرود میپذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود: احترام فرزند، حرمتِ پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید و بیدرنگ در غفلت خفتید. پیش خود میگویید محمد صلی الله علیه و آله و سلم مُرد، آری مرد و جان به خدا سپرد! مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ... اما نه چنان است که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بیخبر مانید. قرآن در دسترس شماست. شب و روز میخوانید. چرا و چگونه معنی آن را نمیدانید؟ که پیامبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند!»
آنچه خواندید بخشی از خطبهی پرشکوه و شکوِهی دختر پیامبر خدا، فاطمهی زهرا سلام الله علیها است. خطبهای که در استواری کلام و رتبه و مقام به نهجالبلاغهی مولا علی علیه السلام پهلو میزند. سخنان دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این خطبهی جانسوز دربردارندهی حقایق بزرگ و سترگی است که میتواند عبرتآموز ما در حرکت فردی و اجتماعی به سمت توحید باشد. ما نیز در حد بضاعت خود چند نکته فراهم آوردیم:
r تکلیف بزرگ و همگانی
خطر بسیار بزرگی همیشه انقلابها، بحثها و نهضتها را تهدید کرده است؛ و آن بازگشت به دوران پیش از تحول ـ ارتجاع ـ است. قرآن، بارها و بارها مردم را از این خطر سهمگین آگاه کرده است. از جمله در داستان بنیاسرائیل و حضرت موسی علیه السلام. وقتی که حضرت موسی علیه السلام برای اجرای وعدهی خود با خدا، به کوه طور رفت، مردی در میان بنیاسرائیل به نام سامری حاضر شد. این مرد فریبکار طلاهای بنیاسرائیل را گرد آورد و از آن گوسالهای ساخت. گوساله از خود صدا درمیآورد. دیدن این صحنه، بنیاسرائیل را شگفت زده کرد، تا حدی که شروع به پرستش آن کردند. هرچه هارون علیه السلام کوشید که مردم را از گوسالهپرستی باز دارد، مؤثر واقع نشد و جز اندکی، همگان به پرستش گوساله روی آوردند. بدین ترتیب زحمات چندین و چندسالهی موسی علیه السلام برای اجرای توحید و دعوت همگان به آن بینتیجه ماند. آنگاه که موسی علیه السلام از این امر آگاه شد، الواح مقدس را بر زمین انداخت و سرِ برادر خود هارون را گرفت و به طرف خود کشید. هارون گفت: «ای پسر مادر، از محاسن و سر من مگیر، چه اینکه در بیم آن شدم که بگویی در میان بنیاسرائیل تفرقه افکندی و از قول من مراقبت ننمودی.»(1)
بیتردید، موسی علیه السلام به دلیل اتصال به غیب و عصمت، میدانست هارون در این مسأله، بیتقصیر است. اما سر و محاسنِ برادر را گرفت تا این درس را بیاموزد که در برابر انحراف مردم باید جدی و سرسختانه عمل کرد و غیرت دینی داشت نه تسامح!
در نبرد احد، شایعه شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده است. آنان که ایمانی سست داشتند، مأیوسانه از صحنهی نبرد گریختند. اینگونه بود که آیه نازل شد: «محمد جز پیغمبری نبود، پیغمبرانی پیش از او آمدند و رفتند. اگر او کشته شود یا بمیرد، شما به گذشتهی خودتان بازمیگردید؟ کسی که چنین کند خدا را زیانی نمیرساند و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».(2) و چه اندوهبار که مردمان، سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اندکی پس از رحلتش از یاد بردند! و چه اندوهبار که ارتجاع بنیاسرائیل را به یادها آوردند. پیام فاطمیه، بیداری و هوشیاری در برابر ارتجاع و انحراف است. خطری که هر آن انقلابها و حرکتهای توحیدمحور را تهدید میکند و باید بدانیم که هیأتها و محافل مذهبی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنان که خوشباورانه از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و در توجیه آن میگویند: اهلبیت، خود محافل مذهبی را مصون میدارند، باید بدانند که به غفلتی عظیم دچارند و دل به وظیفه و تکلیف خود نمیسپارند. جدا پنداشتن دین از سیاست و عدم پذیرش مسائل روز، خالی نمودن خواسته یا ناخواستهی محافل از حضور روحانیت معظم، افراط غیرمنطقی در اجرای عزاداری یا شادمانی، عدم اهتمام به طرح مباحث قرآنی در کنار مباحث مربوط به عترت، به کارگیری شعرهای نامناسب و خالی از معارفِ وحیانی، عدم تلاش برای رشد و ارتقای فرهنگ عمومی، تسامح در برخورد با سبکهای ترانه و مبتذل در مجالس به بهانههای واهی، سهلانگاری در برخورد با طرح مسائل سخیف و مضمونهای پر از تحریف در محافل، همه نمونههایی از خطر ارتجاع و بازگشت به جاهلیّت است؛ همچنین بازگشت به بدعتهایی چون قمهزنی، رفتارهای ضداخلاقی، که گاه در برخی محافل در زمان رژیم طاغوت دیده میشد و نیز برخی غلوهای بیاساس، از مصادیق ارتجاع است و باید با آن مبارزه کرد.
فراموش نکنیم که: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته.»
r حفظ محافل مذهبی در برابر هجوم تحریفات
فدک نام قریه یا قریههایی است در اطراف مدینه که از مدینه تا آنجا ـ بر مبنای محاسبهی زمان در گذشته ـ دو روز راه بود؛ یعنی در حدود ده یا پانزده فرسخ از مدینه فاصله داشت. مورخان میگویند دارای آبهای جاری و نخلهای خرمای بسیاری بود و درآمد آن را سالیانه تا دوازده هزار دینار و بعضی هم بیشتر ذکر کردهاند. عدهای هم گفتهاند که قسمتی از اراضی آن برای کشاورزی آماده و حاصلخیز بود و بقیهی آن به صورت باغستانهای خرما درآمده بود و درختان خرمای آن را بعضی به اندازهی درختان خرمای کوفه در قرن ششم هجری تخمین زدهاند. مجموع عایدات سرتاسری آن را از بیست و چهار تا هفتاد هزار دینار طلا نقل کردهاند. مورّخان مینویسند فدک تا سال هفتم هجری در دست یهودیان بود و از درآمد آن امرار معاش میکردند؛ اما در این سال بود که یهودیان قلعههای خیبر، پیمانشکنی کردند. جنگی درگرفت، اما سرانجام مسلمین پس از چند روز محاصره، از فتح عاجز و درمانده شدند. مجموع قلعههای خیبر، هفت قلعه بود که اکثر آنها فتح شد و دو قلعه باقی ماند. چون امان طلبیدند، رسول خدا به آنان امان داد و آنها هم از قلعه خارج شدند و تمامی املاک منقول و غیرمنقول خود را به مسلمین واگذار کرده، راه مهاجرت به سوی شام را در پیش گرفتند و کار خاتمه یافت. پس از این پیروزی که نصیب مسلمین شد، یهودیانی که ساکن فدک بودند، از ماجرا مطلع شدند و رعب و ترس بر آنان مستولی گشت. آنان پیش از آنکه حادثهای واقع شود، درصدد چارهجویی برآمدند. در این میان، مأمور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فدک آمد و آنان را به اسلام دعوت کرد. یهودیان فدک از پذیرفتن اسلام امتناع ورزیدند، ولی حاضر شدند با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیش از جنگ، قرارداد صلح امضاء کنند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هم موافقت فرمود که نصف اراضی و باغستانهای فدک متعلق به حضرتش باشد و نصف دیگر متعلق به آنان، مشروط بر این که محصول را آنها جمع کنند و نصف حاصلِ به دست آمده را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تسلیم نمایند و هرگاه مصلحت اسلام اقتضا نماید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از یهود به کلّی خلع ید کند، آنها فرمان برند و از این سرزمین خارج شوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مطابق نصفِ فدک که سهم آنها بود در هرجا که صلاح بداند خانه و زمین در اختیار یهودیان قرار دهد. قرارداد به این نحو نوشته و تنظیم شد.
کار بر همین منوال میگذشت و رسول خدا نصف درآمد فدک را تحویل میگرفت. پیامبر بر اساس دستور خداوند، فدک را به فاطمه سلام الله علیها واگذار کرد و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فاطمه سلام الله علیها از آن بهرهمند بود.(3) بعدها وقتی خلیفهی عباسی از امام کاظم علیه السلام خواست تا حدود فدک را بازگو کند تا آن را به اهل بیت علیهمالسلام بازپس دهد، امام حدود مملکتِ اسلامی در آن دوره را معین فرمود؛(4) یعنی فدکِ واقعی، محروم کردن اهل بیت علیهمالسلام از حق واقعی خود، یعنی ولایت است. پس بر شیعیان است که این حق را به اهلبیت علیهمالسلام بازگردانند؛ یعنی حقیقت مسألهی ولایت را بازگویند و همگان را به این امر مهم دعوت کنند. بیگمان حراست از محافل مذهبی و حفظ آن از تحریف، حفظ فدک فاطمه سلام الله علیها است؛ چه این که هدف، آشنایی مردم با مسألهی ولایت و امامت و تبیین حقایق دینی و جایگاه اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این محافل و مجالس بوده است.
دشمن میکوشد در مرحلهی نخست علاقه و شوق مردم را به این محافل کم کند و در مرحلهی بعد (در صورت عدم دستیابی به هدف خویش) با راهاندازی خط التقاط و انحراف، هیئات مذهبی را از هدف اصلی خود دور کند و ناکارآمد سازد. این هدف، گاه با تضعیف خطِ مرجعیت، گاه با تضعیف جایگاه سخنرانی، گاه با ابتذال در قالب و محتوای برنامهها و گاه با بدعت (نه ابداع!) پیگیری میشود.
در این میان شناخت راههای نفوذ دشمن و ابزار جلوگیری از آن بسیار مهم و حیاتی است.
r پرهیز از کجفهمی
معالاسف گاه مسألهی وحدت مسلمانان به خوبی تبیین نشده است. وحدت به معنای بازگو نکردن حقایق تاریخی در ظلم دشمن به فاطمهی زهرا سلام الله علیها و امیرمؤمنان علیه السلام و فرزندانشان علیهمالسلام نیست. وحدت به معنای دست کشیدن از عقاید حقهی شیعه در برابر دیگر مذاهب نیست! وحدت به معنای تبدیل فقه و احکام مذهب جعفری به آنچه دیگر فرقههای اسلامی میپسندند، نیست! حقیقت وحدت، پافشاری بر اصول مشترک شیعه و سنی در پرستش خدا، نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حقانیت کتاب قرآن و... است، نه این که شیعه تبدیل به سنّی شود و...! بنابراین افراطیگری در بیان برخی مسائل تفرقهانگیز و دامن زدن به آنها مخالف وحدت است. از طرفی زیر سئوال بردن بسیاری از حقایق، نظیر غصب فدک و... به دلیل وحدت نیز کجفهمی مسألهی وحدت است. سخنان فاطمهی زهرا سلام الله علیها در خطبهی فدکیّه میتواند فصلالخطاب خوبی برای جلوگیری از افراط و تفریط در این باره باشد. آن حضرت ضمن بیان شکوهی خود از غصب شدن حق اهلبیت سلام الله علیها، مراتب صبر خود را نیز بیان میفرماید. آن حضرت میفرماید: «زَعَمتُم خَوفَ الفِتنَة اَلا فِی الفِتنَة سَقَطُوا و اِنَّ جَهَنَّمَ مُحیطَةٌٌ بالکافرین... نَصبِرُ مَعَکُم عَلی مِثلِ حَزِّ المُدی و وَخزِ السّنانِ فی الحَشاء»؛ هدف از این شتابزدگی، دست یافتن به خلافت بود که به فتنه درنیفتید، ولی در فتنه فرو رفتید و جهنّم، فراگیرندهی کافران است... این را بدانید مانند کسی که با کارد و نیزه پیکرش چاک چاک شود، در برابر شما صبر میکنیم.(5)
پینوشت:
1. ر.ک: اعراف، آیهی 150؛ طه، آیهی 90-94.
2. آلعمران، آیهی 144.
3. سیدمحمدتقی نقوی، سوگنامهی فدک (شرح خطبهی حضرت زهرا سلام الله علیها)، ص 129-134.
4. همان، ص 203.
5. بخشی از خطبهی فدکیّه.
آنان که خوشباورانه از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند...
«ای گروه مؤمنین، ای یاوران دین، ای پشتیبانان اسلام! چرا حق مرا نمیگیرید؟ چرا دیده بر هم نهاده و ستمی را که به من میرود میپذیرید؟ مگر نه پدرم فرمود: احترام فرزند، حرمتِ پدر است؟ چه زود رنگ پذیرفتید و بیدرنگ در غفلت خفتید. پیش خود میگویید محمد صلی الله علیه و آله و سلم مُرد، آری مرد و جان به خدا سپرد! مصیبتی است بزرگ و اندوهی است سترگ... اما نه چنان است که شما این تقدیر الهی را ندانید و از آن بیخبر مانید. قرآن در دسترس شماست. شب و روز میخوانید. چرا و چگونه معنی آن را نمیدانید؟ که پیامبران پیش از او نیز مردند و جان به خدا سپردند!»
آنچه خواندید بخشی از خطبهی پرشکوه و شکوِهی دختر پیامبر خدا، فاطمهی زهرا سلام الله علیها است. خطبهای که در استواری کلام و رتبه و مقام به نهجالبلاغهی مولا علی علیه السلام پهلو میزند. سخنان دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این خطبهی جانسوز دربردارندهی حقایق بزرگ و سترگی است که میتواند عبرتآموز ما در حرکت فردی و اجتماعی به سمت توحید باشد. ما نیز در حد بضاعت خود چند نکته فراهم آوردیم:
r تکلیف بزرگ و همگانی
خطر بسیار بزرگی همیشه انقلابها، بحثها و نهضتها را تهدید کرده است؛ و آن بازگشت به دوران پیش از تحول ـ ارتجاع ـ است. قرآن، بارها و بارها مردم را از این خطر سهمگین آگاه کرده است. از جمله در داستان بنیاسرائیل و حضرت موسی علیه السلام. وقتی که حضرت موسی علیه السلام برای اجرای وعدهی خود با خدا، به کوه طور رفت، مردی در میان بنیاسرائیل به نام سامری حاضر شد. این مرد فریبکار طلاهای بنیاسرائیل را گرد آورد و از آن گوسالهای ساخت. گوساله از خود صدا درمیآورد. دیدن این صحنه، بنیاسرائیل را شگفت زده کرد، تا حدی که شروع به پرستش آن کردند. هرچه هارون علیه السلام کوشید که مردم را از گوسالهپرستی باز دارد، مؤثر واقع نشد و جز اندکی، همگان به پرستش گوساله روی آوردند. بدین ترتیب زحمات چندین و چندسالهی موسی علیه السلام برای اجرای توحید و دعوت همگان به آن بینتیجه ماند. آنگاه که موسی علیه السلام از این امر آگاه شد، الواح مقدس را بر زمین انداخت و سرِ برادر خود هارون را گرفت و به طرف خود کشید. هارون گفت: «ای پسر مادر، از محاسن و سر من مگیر، چه اینکه در بیم آن شدم که بگویی در میان بنیاسرائیل تفرقه افکندی و از قول من مراقبت ننمودی.»(1)
بیتردید، موسی علیه السلام به دلیل اتصال به غیب و عصمت، میدانست هارون در این مسأله، بیتقصیر است. اما سر و محاسنِ برادر را گرفت تا این درس را بیاموزد که در برابر انحراف مردم باید جدی و سرسختانه عمل کرد و غیرت دینی داشت نه تسامح!
در نبرد احد، شایعه شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده است. آنان که ایمانی سست داشتند، مأیوسانه از صحنهی نبرد گریختند. اینگونه بود که آیه نازل شد: «محمد جز پیغمبری نبود، پیغمبرانی پیش از او آمدند و رفتند. اگر او کشته شود یا بمیرد، شما به گذشتهی خودتان بازمیگردید؟ کسی که چنین کند خدا را زیانی نمیرساند و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».(2) و چه اندوهبار که مردمان، سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را اندکی پس از رحلتش از یاد بردند! و چه اندوهبار که ارتجاع بنیاسرائیل را به یادها آوردند. پیام فاطمیه، بیداری و هوشیاری در برابر ارتجاع و انحراف است. خطری که هر آن انقلابها و حرکتهای توحیدمحور را تهدید میکند و باید بدانیم که هیأتها و محافل مذهبی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. آنان که خوشباورانه از زیر بار مسئولیت شانه خالی میکنند و در توجیه آن میگویند: اهلبیت، خود محافل مذهبی را مصون میدارند، باید بدانند که به غفلتی عظیم دچارند و دل به وظیفه و تکلیف خود نمیسپارند. جدا پنداشتن دین از سیاست و عدم پذیرش مسائل روز، خالی نمودن خواسته یا ناخواستهی محافل از حضور روحانیت معظم، افراط غیرمنطقی در اجرای عزاداری یا شادمانی، عدم اهتمام به طرح مباحث قرآنی در کنار مباحث مربوط به عترت، به کارگیری شعرهای نامناسب و خالی از معارفِ وحیانی، عدم تلاش برای رشد و ارتقای فرهنگ عمومی، تسامح در برخورد با سبکهای ترانه و مبتذل در مجالس به بهانههای واهی، سهلانگاری در برخورد با طرح مسائل سخیف و مضمونهای پر از تحریف در محافل، همه نمونههایی از خطر ارتجاع و بازگشت به جاهلیّت است؛ همچنین بازگشت به بدعتهایی چون قمهزنی، رفتارهای ضداخلاقی، که گاه در برخی محافل در زمان رژیم طاغوت دیده میشد و نیز برخی غلوهای بیاساس، از مصادیق ارتجاع است و باید با آن مبارزه کرد.
فراموش نکنیم که: «کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته.»
r حفظ محافل مذهبی در برابر هجوم تحریفات
فدک نام قریه یا قریههایی است در اطراف مدینه که از مدینه تا آنجا ـ بر مبنای محاسبهی زمان در گذشته ـ دو روز راه بود؛ یعنی در حدود ده یا پانزده فرسخ از مدینه فاصله داشت. مورخان میگویند دارای آبهای جاری و نخلهای خرمای بسیاری بود و درآمد آن را سالیانه تا دوازده هزار دینار و بعضی هم بیشتر ذکر کردهاند. عدهای هم گفتهاند که قسمتی از اراضی آن برای کشاورزی آماده و حاصلخیز بود و بقیهی آن به صورت باغستانهای خرما درآمده بود و درختان خرمای آن را بعضی به اندازهی درختان خرمای کوفه در قرن ششم هجری تخمین زدهاند. مجموع عایدات سرتاسری آن را از بیست و چهار تا هفتاد هزار دینار طلا نقل کردهاند. مورّخان مینویسند فدک تا سال هفتم هجری در دست یهودیان بود و از درآمد آن امرار معاش میکردند؛ اما در این سال بود که یهودیان قلعههای خیبر، پیمانشکنی کردند. جنگی درگرفت، اما سرانجام مسلمین پس از چند روز محاصره، از فتح عاجز و درمانده شدند. مجموع قلعههای خیبر، هفت قلعه بود که اکثر آنها فتح شد و دو قلعه باقی ماند. چون امان طلبیدند، رسول خدا به آنان امان داد و آنها هم از قلعه خارج شدند و تمامی املاک منقول و غیرمنقول خود را به مسلمین واگذار کرده، راه مهاجرت به سوی شام را در پیش گرفتند و کار خاتمه یافت. پس از این پیروزی که نصیب مسلمین شد، یهودیانی که ساکن فدک بودند، از ماجرا مطلع شدند و رعب و ترس بر آنان مستولی گشت. آنان پیش از آنکه حادثهای واقع شود، درصدد چارهجویی برآمدند. در این میان، مأمور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فدک آمد و آنان را به اسلام دعوت کرد. یهودیان فدک از پذیرفتن اسلام امتناع ورزیدند، ولی حاضر شدند با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پیش از جنگ، قرارداد صلح امضاء کنند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم هم موافقت فرمود که نصف اراضی و باغستانهای فدک متعلق به حضرتش باشد و نصف دیگر متعلق به آنان، مشروط بر این که محصول را آنها جمع کنند و نصف حاصلِ به دست آمده را به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تسلیم نمایند و هرگاه مصلحت اسلام اقتضا نماید که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از یهود به کلّی خلع ید کند، آنها فرمان برند و از این سرزمین خارج شوند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مطابق نصفِ فدک که سهم آنها بود در هرجا که صلاح بداند خانه و زمین در اختیار یهودیان قرار دهد. قرارداد به این نحو نوشته و تنظیم شد.
کار بر همین منوال میگذشت و رسول خدا نصف درآمد فدک را تحویل میگرفت. پیامبر بر اساس دستور خداوند، فدک را به فاطمه سلام الله علیها واگذار کرد و در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فاطمه سلام الله علیها از آن بهرهمند بود.(3) بعدها وقتی خلیفهی عباسی از امام کاظم علیه السلام خواست تا حدود فدک را بازگو کند تا آن را به اهل بیت علیهمالسلام بازپس دهد، امام حدود مملکتِ اسلامی در آن دوره را معین فرمود؛(4) یعنی فدکِ واقعی، محروم کردن اهل بیت علیهمالسلام از حق واقعی خود، یعنی ولایت است. پس بر شیعیان است که این حق را به اهلبیت علیهمالسلام بازگردانند؛ یعنی حقیقت مسألهی ولایت را بازگویند و همگان را به این امر مهم دعوت کنند. بیگمان حراست از محافل مذهبی و حفظ آن از تحریف، حفظ فدک فاطمه سلام الله علیها است؛ چه این که هدف، آشنایی مردم با مسألهی ولایت و امامت و تبیین حقایق دینی و جایگاه اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این محافل و مجالس بوده است.
دشمن میکوشد در مرحلهی نخست علاقه و شوق مردم را به این محافل کم کند و در مرحلهی بعد (در صورت عدم دستیابی به هدف خویش) با راهاندازی خط التقاط و انحراف، هیئات مذهبی را از هدف اصلی خود دور کند و ناکارآمد سازد. این هدف، گاه با تضعیف خطِ مرجعیت، گاه با تضعیف جایگاه سخنرانی، گاه با ابتذال در قالب و محتوای برنامهها و گاه با بدعت (نه ابداع!) پیگیری میشود.
در این میان شناخت راههای نفوذ دشمن و ابزار جلوگیری از آن بسیار مهم و حیاتی است.
r پرهیز از کجفهمی
معالاسف گاه مسألهی وحدت مسلمانان به خوبی تبیین نشده است. وحدت به معنای بازگو نکردن حقایق تاریخی در ظلم دشمن به فاطمهی زهرا سلام الله علیها و امیرمؤمنان علیه السلام و فرزندانشان علیهمالسلام نیست. وحدت به معنای دست کشیدن از عقاید حقهی شیعه در برابر دیگر مذاهب نیست! وحدت به معنای تبدیل فقه و احکام مذهب جعفری به آنچه دیگر فرقههای اسلامی میپسندند، نیست! حقیقت وحدت، پافشاری بر اصول مشترک شیعه و سنی در پرستش خدا، نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، حقانیت کتاب قرآن و... است، نه این که شیعه تبدیل به سنّی شود و...! بنابراین افراطیگری در بیان برخی مسائل تفرقهانگیز و دامن زدن به آنها مخالف وحدت است. از طرفی زیر سئوال بردن بسیاری از حقایق، نظیر غصب فدک و... به دلیل وحدت نیز کجفهمی مسألهی وحدت است. سخنان فاطمهی زهرا سلام الله علیها در خطبهی فدکیّه میتواند فصلالخطاب خوبی برای جلوگیری از افراط و تفریط در این باره باشد. آن حضرت ضمن بیان شکوهی خود از غصب شدن حق اهلبیت سلام الله علیها، مراتب صبر خود را نیز بیان میفرماید. آن حضرت میفرماید: «زَعَمتُم خَوفَ الفِتنَة اَلا فِی الفِتنَة سَقَطُوا و اِنَّ جَهَنَّمَ مُحیطَةٌٌ بالکافرین... نَصبِرُ مَعَکُم عَلی مِثلِ حَزِّ المُدی و وَخزِ السّنانِ فی الحَشاء»؛ هدف از این شتابزدگی، دست یافتن به خلافت بود که به فتنه درنیفتید، ولی در فتنه فرو رفتید و جهنّم، فراگیرندهی کافران است... این را بدانید مانند کسی که با کارد و نیزه پیکرش چاک چاک شود، در برابر شما صبر میکنیم.(5)
پینوشت:
1. ر.ک: اعراف، آیهی 150؛ طه، آیهی 90-94.
2. آلعمران، آیهی 144.
3. سیدمحمدتقی نقوی، سوگنامهی فدک (شرح خطبهی حضرت زهرا سلام الله علیها)، ص 129-134.
4. همان، ص 203.
5. بخشی از خطبهی فدکیّه.