کد مطلب : ۹۸۰۷
علی فرشته عدل و فضیلت و تقوی است
شماره 24 - رجب 1427 - مرداد 1385
روح نامتناهی
مقابل حرم کعبه ایستاد زنی
به تن ز عفت و شرم و وقار پیرهنی
گشود دست دعا سوی آسمان و گریست
شکفت غنچهصفت لب، که پرورد سخنی
که: یارب از کرم آسان نمای مشکل من
که بار دارم و آزرده جان و خسته تنی
ندا به فاطمه بنت اسد رسید ز حق
قدم به خانهی من نه که میهمان منی
در آن حریم مقدس قدم نهاد و بزاد
گرفته شیر خدا را به دست شیرزنی
رسید بانگ تبارک ز عرشیان بر فرش
که حق به وجه حسن آفرید بوالحسنی
خدا نهاد علی نام خانهزادش را
که روح نامتناهی دمیده در بدنی
پیمبر آمد و زد بوسه بر لب و دهنش
که آفرین خدا بر چنین لب و دهنی
بنای کعبه اگر از خلیل بتشکن است
شرافت حرمش از امیر بتشکنی
زهی سعادت مولا و همسرش زهرا
که پرورانده به دامن حسینی و حسنی
حسین درس شهادت به پاکبازان داد
حسن ز صبر و محن شد امام ممتحنی
علی است مکتب اخلاص و مظهر توحید
علی است وارث تاج رسول مؤتمنی
به گاه زهد سر بندگی نهاده به خاک
به گاه رزم جوانمرد پهلوانفکنی
علی به دولت دنیا نکرد تکیه که بود
به پیش طبع بلندش متاع بیثمنی
ضمیر او ز فضائل، سفینهی گهری
کلام او ز لطایف، چو باغ یاسمنی
علی فرشتهی عدل و فضیلت و تقوی است
فرشتهای که نگردد اسیر اهرمنی
شه یتیمنوازی که قانع از دنیا
به نان خشک جوین بود و جامهی کهنی
دلا ز حصن ولایت قدم برون مگذار
که به ز حصن ولایت ندیدهام وطنی
رسا به گلشن آل علی است نغمهسرای
چو بلبلی که بنالد به صحنهی چمنی
امیر اکبرزاده
صبح سرانجام
در پردهی حقایق و اوهام ماندهای
چون راز در همیشهی ایام ماندهای
خورشیدی و خیالِ به تو زل زدن محال
آنقدر واضحی که در ابهام ماندهای
سنگ غمی شکست دلت را و تو هنوز
آیینهوار در ملأ عام ماندهای
در سینهی تو موج غم آشوب میکند
غرق تلاطمی، ولی آرام ماندهای
پیغمبری و معجزهات بر سر نی است
خود نیز جذب خلسهی پیغام ماندهای
از آن غروب تلخ که خورشید را ربود
چشمانتظار صبح سرانجام ماندهای
هر پرچم سیاه که در باد میوزد
یک گوشه از شبی است که در «شام» ماندهای
سیدحمیدرضا برقعی
در حرم
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مردهای متحرک شدم بیا
بیتو تمام زندگیام در عدم گذشت
میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت
دنیا که هیچ، جرعهی آبی که خوردهام
از راه حلق تشنهی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیدهایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا! شمار درد دلم بینهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظهای آرام میشوم
ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت
محمدرضا براتی
«ابیاتی از یک شعر بلند»
بهار طوبی
قوام هستی، محیط امکان
بلوغ خلقت، شکوه ایمان
بهشت رحمت، دلیل سرمد
بهار طوبی، جمال یزدان
امام باقر که فیض وافر
دهد کلامش به علم و عرفان
که را شناسد جهان تحقیق؟
که برتر از او کشیده ایوان
به دست سبزش ریاض دین را
نموده خرم چنان گلستان
پناه قرآن ز کفر و باطل
ز کفر و باطل پناه قرآن
ولادتش را عنایتی دان
به اهل تقوی، به اهل ایمان
به شادباش دل پیمبر
دلی نباشد که نیست شادان
ترانه خیزد ز تار و پودم
قصیده ریزد ز جوهر جان
به هر که بینم چو نای مطرب
بود خوشآوا، بود غزلخوان
موالیان را بشارت این روز
معاندان را عذاب نیران
به یمن میلاد و زادروزش
نوای شادی رسد به کیوان
به مدح پنجم ولی مطلق
من این قصیدت برم به پایان
جعفر رسولزاده
میلادیهی امام جواد علیهالسلام
بادهی خورشید
پرده از چهرهی خورشید بر افتاد امروز
خاک را آینه پیش نظر افتاد امروز
یادش از کوچهی تنهایی ما کرد عبور
گوهری بود که در رهگذر افتاد امروز
دامن روشنی آورد به کف مادر مهر
یا که خروشید به دست قمر افتاد امروز
تا در آفاق تماشا نظر آیین گردد
حسن از آینه بیتابتر افتاد امروز
لاله را در نفس انجمن آذین بندید
که کمربستهی داغ جگر افتاد امروز
تا پر از روشنی بادهی خورشید شود
ساغر شوق به دست سحر افتاد امروز
عید میلاد جواد است و ز فیض کرمش
سهم ما خستدلان بیشتر افتاد امروز
شور او بود که گل کرد به باغ غزلم
نخلها را چه مبارک ثمر افتاد امروز
محمود تاری
در مدح امام هادی علیهالسلام
از قبیلهی نور
ای پردهنشین ملک سرمد
هادی! دهمین وصی احمد
ای چشم تو چلچراغ توحید
دنیا همه ذره و تو خورشید
ای هستی کائنات از تو
عالم همه در ثبات از تو
ای آن که تویی فروغ معبود
فرزند جواد و مظهر جود
ای خانهی تو چو وادی طور
تو نوری از قبیلهی نور
از نسل زلال آفتابی
آئینهی روی بوترابی
ای محو فضائلت فضیلت
حیران کرامتت کرامت
ای روح کمال آفرینش
وی مظهر اقتدار و بینش
ای هادی راه، اهل حق را
آورده برون ز شب فلق را
در حیطهی آسمان تویی ماه
بر روی زمین خلیفهالله
سیداکبر میرجعفری
به مناسبت مبعث حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم
دلیل خلقت آدم
هزار پنجره وا شد در آن پگاه مقدس
که عشق در تو درخشید از آن نگاه مقدس
دلیل خلقت آدم، دوباره بار امانت
و اشتباه ملائک، در آن گناه مقدس
به یاس آینهواری در آن دیار غباری
چقدر آه کشیدی، چقدر آه مقدس
مسیر سیر و سلوکت، مدار سیر ملائک
صراط سیر نگاهت دو شاهراه مقدس
بهار بیتو چه دارد؟ ادای سبز طراوت
و با تو: عشق، علی را و چند ماه مقدس
نشد بلال تو باشم، بگو صدای که باشم
در این غروب اذان همان سیاه مقدس
فرشتهتر شدن ای دل همیشه قسمت ما نیست
مگر به گوشهی چشمی از آن نگاه مقدس
رضا اسماعیلی
مژدهی ظهور
تا آسمان ز ظهر ظهور تو مژده داد
چشم زمان ز بارش نور تو مژده داد
جان زمین ز لمس حضور تو زنده شد
وقتی که ساربان، ز عبور تو مژده داد
ظلمت پرید از لب بامِ جان، عَجول
آیینه تا ز صبح صبور تو مژده داد
پشت تمام کنگرههای ستم شکست
وقتی زمان ز تیغ غیور تو مژده داد
باران نوشت نام تو را بر دل زمین
وقتی که آسمان، ز سطور تو مژده داد
آمد فرود بر دل ما، جبرئیل عشق
لبخند زد، ز فصل حضور تو مژده داد
سیدبشیر حسینی
سنین قاپین
ال آچمیشام گینه وقت دعادی یا الله
دیلیمده کی سنه حمد و ثنادی یا الله
سن ایله راز و نیاز ائیلهمک سعادت دیر
مریض عشقینه ذکرین شفادی یا الله
حلاوتی کی عبادتده وار، یوخ بالدا
گؤزه ضیاء دی، قلبه صفادی یا الله
دوشنده درده سنی سسلهرم خلوصیله
گؤزل آدین هامی درده، دوادی یا الله
قاپین همیشه آچیق دی امیدیله گلنه
سنین قاپین بلی بابالرّجادی یا الله
عبادتیم منیم آزدی؛ ولی گوناهیم چوخ
صحیفهی عملیم برملادی یا الله
نه قدر جرموم اولا عفو و بذلینه چاتماز
منی باغیشلا اوزوم چوخ قارادی یا الله
وئریبدی آیهی «لاتقنطوا» منه اومّید
کی رحمتین یمِ بیانتهادی یا الله
سنی قسم وئریرم بئشلرین(1) جلالتینه
او بئش نفر سنه چوخ آشنادی یا الله
چتین زاماندا اولارا توسّل ایلرلر
دئمک کی هر بیری مشکل گشادی یا الله
«بشیر»ی عترت اطهار خاطر عفو ائیله
کی اونلارین قاپیسیندا گدادی یا الله
روح نامتناهی
مقابل حرم کعبه ایستاد زنی
به تن ز عفت و شرم و وقار پیرهنی
گشود دست دعا سوی آسمان و گریست
شکفت غنچهصفت لب، که پرورد سخنی
که: یارب از کرم آسان نمای مشکل من
که بار دارم و آزرده جان و خسته تنی
ندا به فاطمه بنت اسد رسید ز حق
قدم به خانهی من نه که میهمان منی
در آن حریم مقدس قدم نهاد و بزاد
گرفته شیر خدا را به دست شیرزنی
رسید بانگ تبارک ز عرشیان بر فرش
که حق به وجه حسن آفرید بوالحسنی
خدا نهاد علی نام خانهزادش را
که روح نامتناهی دمیده در بدنی
پیمبر آمد و زد بوسه بر لب و دهنش
که آفرین خدا بر چنین لب و دهنی
بنای کعبه اگر از خلیل بتشکن است
شرافت حرمش از امیر بتشکنی
زهی سعادت مولا و همسرش زهرا
که پرورانده به دامن حسینی و حسنی
حسین درس شهادت به پاکبازان داد
حسن ز صبر و محن شد امام ممتحنی
علی است مکتب اخلاص و مظهر توحید
علی است وارث تاج رسول مؤتمنی
به گاه زهد سر بندگی نهاده به خاک
به گاه رزم جوانمرد پهلوانفکنی
علی به دولت دنیا نکرد تکیه که بود
به پیش طبع بلندش متاع بیثمنی
ضمیر او ز فضائل، سفینهی گهری
کلام او ز لطایف، چو باغ یاسمنی
علی فرشتهی عدل و فضیلت و تقوی است
فرشتهای که نگردد اسیر اهرمنی
شه یتیمنوازی که قانع از دنیا
به نان خشک جوین بود و جامهی کهنی
دلا ز حصن ولایت قدم برون مگذار
که به ز حصن ولایت ندیدهام وطنی
رسا به گلشن آل علی است نغمهسرای
چو بلبلی که بنالد به صحنهی چمنی
امیر اکبرزاده
صبح سرانجام
در پردهی حقایق و اوهام ماندهای
چون راز در همیشهی ایام ماندهای
خورشیدی و خیالِ به تو زل زدن محال
آنقدر واضحی که در ابهام ماندهای
سنگ غمی شکست دلت را و تو هنوز
آیینهوار در ملأ عام ماندهای
در سینهی تو موج غم آشوب میکند
غرق تلاطمی، ولی آرام ماندهای
پیغمبری و معجزهات بر سر نی است
خود نیز جذب خلسهی پیغام ماندهای
از آن غروب تلخ که خورشید را ربود
چشمانتظار صبح سرانجام ماندهای
هر پرچم سیاه که در باد میوزد
یک گوشه از شبی است که در «شام» ماندهای
سیدحمیدرضا برقعی
در حرم
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مردهای متحرک شدم بیا
بیتو تمام زندگیام در عدم گذشت
میخواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که میخواستم گذشت
دنیا که هیچ، جرعهی آبی که خوردهام
از راه حلق تشنهی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیدهایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
مولا! شمار درد دلم بینهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظهای آرام میشوم
ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت
محمدرضا براتی
«ابیاتی از یک شعر بلند»
بهار طوبی
قوام هستی، محیط امکان
بلوغ خلقت، شکوه ایمان
بهشت رحمت، دلیل سرمد
بهار طوبی، جمال یزدان
امام باقر که فیض وافر
دهد کلامش به علم و عرفان
که را شناسد جهان تحقیق؟
که برتر از او کشیده ایوان
به دست سبزش ریاض دین را
نموده خرم چنان گلستان
پناه قرآن ز کفر و باطل
ز کفر و باطل پناه قرآن
ولادتش را عنایتی دان
به اهل تقوی، به اهل ایمان
به شادباش دل پیمبر
دلی نباشد که نیست شادان
ترانه خیزد ز تار و پودم
قصیده ریزد ز جوهر جان
به هر که بینم چو نای مطرب
بود خوشآوا، بود غزلخوان
موالیان را بشارت این روز
معاندان را عذاب نیران
به یمن میلاد و زادروزش
نوای شادی رسد به کیوان
به مدح پنجم ولی مطلق
من این قصیدت برم به پایان
جعفر رسولزاده
میلادیهی امام جواد علیهالسلام
بادهی خورشید
پرده از چهرهی خورشید بر افتاد امروز
خاک را آینه پیش نظر افتاد امروز
یادش از کوچهی تنهایی ما کرد عبور
گوهری بود که در رهگذر افتاد امروز
دامن روشنی آورد به کف مادر مهر
یا که خروشید به دست قمر افتاد امروز
تا در آفاق تماشا نظر آیین گردد
حسن از آینه بیتابتر افتاد امروز
لاله را در نفس انجمن آذین بندید
که کمربستهی داغ جگر افتاد امروز
تا پر از روشنی بادهی خورشید شود
ساغر شوق به دست سحر افتاد امروز
عید میلاد جواد است و ز فیض کرمش
سهم ما خستدلان بیشتر افتاد امروز
شور او بود که گل کرد به باغ غزلم
نخلها را چه مبارک ثمر افتاد امروز
محمود تاری
در مدح امام هادی علیهالسلام
از قبیلهی نور
ای پردهنشین ملک سرمد
هادی! دهمین وصی احمد
ای چشم تو چلچراغ توحید
دنیا همه ذره و تو خورشید
ای هستی کائنات از تو
عالم همه در ثبات از تو
ای آن که تویی فروغ معبود
فرزند جواد و مظهر جود
ای خانهی تو چو وادی طور
تو نوری از قبیلهی نور
از نسل زلال آفتابی
آئینهی روی بوترابی
ای محو فضائلت فضیلت
حیران کرامتت کرامت
ای روح کمال آفرینش
وی مظهر اقتدار و بینش
ای هادی راه، اهل حق را
آورده برون ز شب فلق را
در حیطهی آسمان تویی ماه
بر روی زمین خلیفهالله
سیداکبر میرجعفری
به مناسبت مبعث حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم
دلیل خلقت آدم
هزار پنجره وا شد در آن پگاه مقدس
که عشق در تو درخشید از آن نگاه مقدس
دلیل خلقت آدم، دوباره بار امانت
و اشتباه ملائک، در آن گناه مقدس
به یاس آینهواری در آن دیار غباری
چقدر آه کشیدی، چقدر آه مقدس
مسیر سیر و سلوکت، مدار سیر ملائک
صراط سیر نگاهت دو شاهراه مقدس
بهار بیتو چه دارد؟ ادای سبز طراوت
و با تو: عشق، علی را و چند ماه مقدس
نشد بلال تو باشم، بگو صدای که باشم
در این غروب اذان همان سیاه مقدس
فرشتهتر شدن ای دل همیشه قسمت ما نیست
مگر به گوشهی چشمی از آن نگاه مقدس
رضا اسماعیلی
مژدهی ظهور
تا آسمان ز ظهر ظهور تو مژده داد
چشم زمان ز بارش نور تو مژده داد
جان زمین ز لمس حضور تو زنده شد
وقتی که ساربان، ز عبور تو مژده داد
ظلمت پرید از لب بامِ جان، عَجول
آیینه تا ز صبح صبور تو مژده داد
پشت تمام کنگرههای ستم شکست
وقتی زمان ز تیغ غیور تو مژده داد
باران نوشت نام تو را بر دل زمین
وقتی که آسمان، ز سطور تو مژده داد
آمد فرود بر دل ما، جبرئیل عشق
لبخند زد، ز فصل حضور تو مژده داد
سیدبشیر حسینی
سنین قاپین
ال آچمیشام گینه وقت دعادی یا الله
دیلیمده کی سنه حمد و ثنادی یا الله
سن ایله راز و نیاز ائیلهمک سعادت دیر
مریض عشقینه ذکرین شفادی یا الله
حلاوتی کی عبادتده وار، یوخ بالدا
گؤزه ضیاء دی، قلبه صفادی یا الله
دوشنده درده سنی سسلهرم خلوصیله
گؤزل آدین هامی درده، دوادی یا الله
قاپین همیشه آچیق دی امیدیله گلنه
سنین قاپین بلی بابالرّجادی یا الله
عبادتیم منیم آزدی؛ ولی گوناهیم چوخ
صحیفهی عملیم برملادی یا الله
نه قدر جرموم اولا عفو و بذلینه چاتماز
منی باغیشلا اوزوم چوخ قارادی یا الله
وئریبدی آیهی «لاتقنطوا» منه اومّید
کی رحمتین یمِ بیانتهادی یا الله
سنی قسم وئریرم بئشلرین(1) جلالتینه
او بئش نفر سنه چوخ آشنادی یا الله
چتین زاماندا اولارا توسّل ایلرلر
دئمک کی هر بیری مشکل گشادی یا الله
«بشیر»ی عترت اطهار خاطر عفو ائیله
کی اونلارین قاپیسیندا گدادی یا الله