تاریخ انتشار
يکشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۵ ساعت ۰۶:۳۰
۰
کد مطلب : ۹۸۲۱

تا کربلا

مرتضی علی اکبری
شماره 24 - رجب 1427 - مرداد 1385


جزیره‏ ی مجنون

با شنیدن این کلمات چه چیزی به ذهنتان می‌آید؟ در ذهن بعضی این مفاهیم تداعی می‌شوند؛ مردی که با یک اسم خاص در بین دیگران معروف است، ایستگاهی که به عابران مواد غذایی رایگان می‌دهد و پلی که به یک نام معروف شده است.

بعضی‌ها به مفاهیم و اسامی حساس‌ترند؛ اوّل می‌بینند این واژه در کجا استعمال شده، مثلاً این واژه‌ها متعلق به دوران دفاع مقدس است. آنها این طور نتیجه می‌گیرند که مصطلح شدن یک واژه به فرهنگ و اعتقاد آن مرز و بوم مربوط می‌شود.



عمو صلواتی

اسمش حاج حسن، نام خانوادگی‌اش امیری، مسئول واحد تبلیغات لشکر 27 حضرت رسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏و‏سلم تهران و در حسینیه‏ی شهید حاج همت پادگان دوکوهه، مکبّر بود.

بچه‌هایی که طی سال‌های قبل از 65-66 جبهه آمده بودند و در پادگان دوکوهه‏ی اندیمشک بوده‌اند، او را خوب می‌شناسند. عمو حسن کارش این بود که در محوطه‏ی صبحگاه پادگان راه می‌رفت و صلوات‌های رگباری و مسلسل‌وار می‌فرستاد و دیگران را هم بالطبع از جهت مستحب مؤکد بودن صلوات، بعد از شنیدن نام‌های مبارک احمد و محمد و ... به توفیق اجباری فرستادن صلوات میهمان می‌کرد.

عموحسن بعدها گوی سبقت را در شهادت از دیگران ربود و در عملیات کربلای 5 (شلمچه، شرق بصره، 19/10/65) حق خودش را از جبهه و جنگ گرفت.



ایستگاه صلواتی

بعد از پادگان عین خوش، به سمت جنوب، جاده‏ی آسفالته‌ای بود نرسیده به پل دویریج که برادران تدارک‏کننده و سرویس‏دهنده‏ی آن اردبیلی بودند. شاید این اولین ایستگاه از سری ایستگاه‌ها و پایگاه‌های صلواتی منطقه بود که در عملیات محرم (شهرهای زبیدات، بیات، غرب عین خوش، جنوب غربی مهران، 10/8/61) برپا شده بود. پذیرایی در این ایستگاه‏، عمدتاً عبارت بود از چای و شربت و غذا که با یک صلوات به نیروهای رزمنده‏ی خسته از راه رسیده و سایرین تحویل می‌شد.



داستان راستان

سرُم توی دستش بود، اما با اون چهره‏ی نورانی‏اش دم در خیر مقدم می‌گفت؛ خونشون روضه بود، هیأت‌ها آمده بودند. وقتی بلند شدیم سینه بزنیم، یه دفعه دیدیم حاجی وسط میدونه. با یک دست سرُم را گرفته بود و با دست دیگه سینه می‌زد. همه اشکشون سرازیر شده بود.



*

در کرکوک وقتی تیراندازی می‌کردیم و صدای گلوله همه‌جا را فرا گرفته بود، مردم کرکوک آمده بودند روی پشت بام‌ها و کف می‌زدند و خوشحالی می‌کردند و طرفداران رژیم نیز فکر کرده بودند که نیروهای جمهوری اسلامی پیش‌روی کرده و تا کرکوک آمده‌اند، لذا شهر را خالی کرده بودند.

بعد از عملیات هم برادران به سرعت عقب نشینی کردند و عراق هم هیچ کاری نتوانست بکند و عملیاتی چریکی با این موفقیت بالا برای جمهوری اسلامی بدون حتی یک شهید و تنها با سه زخمی انجام شد.

در برگشت، نزدیک سلیمانیه رسیدیم. شب رفتیم منزل یکی از کردها. خیلی عجیب بود، این پیرمرد کرد که از اهل سنت بود، خوشش آمده بود از راز و نیازی که برادرها داشتند. یک مفاتیح کوچک داشتیم و آن شب مناجات حضرت علی علیه‏السلام در مسجد کوفه می‌خواندیم: «مولای یا مولای ...»؛ او آمده بود، گریه می‌کرد و من هم برایش به کردی ترجمه می‌کردم (یک مقداری کردی بلد بودم). ترجمه می‌کردم و او گریه می‌کرد و می‌گفت «این حرف‌ها از کیست؟»(1)



پی‏ نوشت:

1. قسمتی از سخنرانی سردار شهید حاج اکبر بابایی بعد از عملیات کرکوک (فتح یک)

2. امام خمینی رحمت‏الله‏علیه





دل‌نوشته‌ها

خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت و ذریه‏ی طیبه‏ی آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده».(2)

کسی می‌تواند به این جایگاه برسد که رشته‌های علایق جسمانی و حیاتی مادی را گسسته باشد و عشق به حیات برتر، او را مشتاق شهادت سازد. گذشتن از این موانع و رسیدن به آن وارستگی و رهایی از تعلقات، ایمانی بالا می‌طلبد و به همین جهت است که شهادت، نزدیک‌ترین طریق و راه میان‏بر برای رسیدن به خدا و بهشت است.

محمدجواد عارفی ـ یزد
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما