تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱ فروردين ۱۳۸۶ ساعت ۰۵:۱۵
۰
کد مطلب : ۹۹۷۸

من عاشق شهادتم...

شماره 32-31 - ربیع الاول و ربیع الثانی 1428 - فروردین و اردبیبهشت 1386


«... شرط غلام بودن اخلاص است...». این جمله‌ای است که سه سال قبل حاج علی‌اصغر سیف در گفتگوی با خیمه (شماره 14 ماهنامه خیمه ـ تیرماه 83) بر آن تاکید داشت. حاج علی‌اصغر سیف با کوله‌باری از تجربه و خاطرات گران‌بها و سخنانی شیرین و در حالی که در بین هیأتی‌ها و متدینین شیراز نامی آشنا داشت، نوروز امسال جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.

حاج علی‌اصغر سیف رئیس جمعیت اتحاد حسینی شیراز و یکی از رجال نامی استان فارس بود. مرحوم حاج سیف که از ارادتمندان و دلسوختگان اهل‌بیت عصمت و طهارت بود در سال 1304 خورشیدی در شیراز، تحصیلات خود را در رشته‌ی زبان فرانسه در دانشسرای عالی تهران در سال 1327 به پایان برد. وی در دوران دانشگاه به دلیل کسب رتبه‌ی اول به دریافت مدال لیاقت علمی نائل آمد. مرحوم سیف از سال 1335 خورشیدی مبارزات سیاسی خود را در مخالفت با رژیم ستم‌شاهی با الگوگیری از قیام عاشورا و نهضت حسینی در کنار مرحوم آیت‌الله محلاتی و شهید محراب آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب به صورت جدی در مراکز آموزشی شیراز آغاز کرد. مرحوم سیف مدرسه‌ی ملی رستاخیز (قبل از تاسیس حزب رستاخیز) را در سال 1349 برای خدمت به نسل نو پایه‌گذاری کرد و به آموزش نوجوانان و جوانان همت گمارد که این فعالیت هم‌چنان در مؤسسه‌ی آموزشی پیام ادامه دارد. این دلسوخته‌ی اهل‌بیت عصمت و طهارت با تاسیس جمعیت اتحاد حسینی در دوران رژیم سابق، با تاکید بر شناخت دقیق راه اهل‌بیت تا واپسین لحظات عمر، عاشقانه، عالمانه و عارفانه این راه را ادامه داد.

نوشتار پیش رو حاصل گفتگوی ماهنامه‌ی خیمه با یکی از شخصیت‌های آَشنا با وضعیت تاریخی هیئات فارس می‌باشد.



* درباره‌ی وضعیت هیئات در استان فارس به ویژه شیراز و نقش آن‌ها در روند شکل‌گیری انقلاب توضحی دهید؟

ـ شاید کم‌تر شهری در ایران در یک قرن اخیر به اندازه‌ی شیراز دارای رویدادها و دگرگونی‌های تاریخی ـ مذهبی ـ سیاسی بخصوص تحولات شگفت‌انگیز در زمینه‌ی عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع) باشد. به همین سبب به نظر می‌رسد بهتر باشد برای بازشناخت نقش و تاثیر خاندان سیف در مسیر تحولات مذکور، موضوع را از زمان انقلاب مشروطیت مورد بررسی قرار دهیم.

البته منظور ما از انقلاب مشروطه، مجموع تحولاتی است که از دوران مظفرالدین شاه آغاز شد، سپس کل دوران محمدعلی شاه را کاملاً در بر گرفت و زبانه‌ها و پس‌لرزه‌های آن کل دوران پادشاهی احمدشاه را پوشانده است، زیرا ظهور انقلاب جنگل در شمال و جنبش عظیم روحانیت در فارس در برابر انگلیس را به هیچ وجه نمی‌توان و نمی‌بایست از هیجان‌ها، انگیزش‌ها و رویدادهای دوران مشروطه مستقل به شمار آورد.

انقلاب مشروطه در فارس

اصولاً انقلاب مشروطه درایران فقط دارای دو حوزه‌ی کاملاً مستقل از بیگانه بلکه دارای حالت بیگانه‌ستیزی بوده است.

1. حوزه‌ی فارس در جنوب

2. حوزه‌ی آذربایجان در شمال

دیگر حوزه‌های انقلاب مشروطه یا از آغاز دچار نفوذ بیگانه شده بودند یا به مرور، و در ضمن حوادث تاریخی و در مسیر تحولات، استقلال و اصالت خود را از دست داده بودند.

این بدان علت است که مردم آذربایجان و فارس علاوه بر آزادی‌خواهی و جستجوی حکومت مردمی، دارای روحیه‌ی استقلال‌طلبی و مبارزه با بیگانه بوده‌اند. آذربایجان به دلیل هم‌جواری با روسیه، با مسئله‌ی جنگ با روسیه در آمیخته بود. فارس نیز به صورت مستقیم درگیر استعمار انگلستان بود. تفاوت دیگر این دو منطقه با مناطق دیگر در وجود مجتهدین بزرگ و چهره‌های نام‌آور بود.

همانند آیت‌الله حاج شیخ محمدجعفر محلاتی (پدر آیت‌الله حاج شیخ بهاء‌الدین محلاتی) که آن بزرگوار به عنوان یک روحانی تراز اول، 11 ماه تمام در نبرد با عمال و ارتش انگلستان از شیراز مهاجرت نموده و در جبهه‌های نبرد و به سر برده است و آیت‌الله حاج سید عبدالحسین لاری که رهبری قیام علیه انگلیس را مقارن با مراحل پایانی انقلاب مشروطه در فارس به عهده داشته است.

شگفت‌آورتر آن که وضعیت سیاسی ـ اجتماعی فارس به گونه‌ای بوده است که در همان زمانی که دولت انگلیس در تهران از مشروطه‌خواهان حمایت می‌کرد، در شیراز بین انقلابیون و ایادی انگلستان به شدت درگیری و کشاکش بود. و همین رویدادها سبب می‌شد که سیر حرکت اجتماعی «دین و مذهب» نیز در فارس و شیراز از نقاط دیگر ایران متفاوت و متمایز باشد.

در شیراز انقلابیون سرشناس و برخی چهره‌های مشهور مذهی را در کنسولگری انگلیس به دار می‌کشیدند و ایادی انگلیس چهره‌های ممتاری همانند آیت‌الله حاج شیخ محمدباقر اصطهباناتی و سید احمد معین‌الاسلام را به طرز فجیعی کشته و جسد آن‌ها را می‌سوزاندند، در حالی که در تهران انقلابیون! را به سفارت دعوت نموده و کنترل حوادث مشروطه را به دست می‌گرفتند!

حاج ملا علی سیف

مرحوم حاج ملا علی سیف در چنین دوران و در چنین فضای اجتماعی نشو و نما یافته و شخصیت او شکل می‌گیرد.

از دوران جوانی عشق به امام حسین (ع) محور همه‌ی حرکات و تصمیم‌های زندگی آن مرحوم بوده است.

و در راه همین عشق سوزان ابتدا به روحانیت رو آورد و پس از مدتی طلبگی و به دست آوردن اندوخته‌ی مناسب از ادبیات عرب و علوم حوزوی متداول، به لباس روحانیت ملبس شد و به حاج ملا علی مشهور شد.

مرحوم حاج ملا علی در حوادث پایانی عصر مشروطه به دلیل نفوذ شگفت‌انگیزی که در این دوره بر بافت مذهبی شهر بخصوص هیئات مذهبی یافته بود و هفت محله‌ی اصلی شیراز هر یک به گونه‌ای به ایشان مرتبط می‌شد، و این هیئات به واسطه‌ی ایشان در درگیری‌ها شرکت می‌کردند، ملقب به سیف‌الاسلام شده بودند. لقب سیف‌الاسلام را حکومت محلی از حکومت مرکزی درخواست کرد و برای ایشان صادر شد. مطمئناً روحانیت در مطرح شدن این لقب و پیگیری آن نقش داشته است، هم‌چنان که در صدور همه‌ی القاب ملی در فارس، روحانیت نقش داشته است. مرحوم حاج ملا علی سیف علاوه بر سواد طلبگی، مرام پهلوانی داشت. ایشان یک هیأت پهلوانی متصل به مردم و تکیه، زورخانه و مسجد در شیراز به وجود آورد. و با روحانیت مبارز و آگاهشهر در ارتباط مستقیم بود. پهلوانان برجسته‌ای در هیأت حاج سیف حضور داشته‌اند که برای نمونه یکی از چهره‌های قهرمانی و پهلوانی هیأت ایشان، آقای اسدالله تبری پدر غفار اسد معروف است. (غفار اسد یک شاعر مردمی بود که سواد نداشت ولی واقعاً گاهی پهلو به شعر بزرگان می‌زد.) اسدالله تبری جزو عناصر پیوسته به مرحوم حاج سیف و از پهلوان‌های شهر بود، وی همان کسی است که در زمان جنگ شیراز، با تبر هیزم‌شکنی، زنجیر توپ انگلیسی‌ها را شکست و توپچی را با توپش به جبهه‌ی اسلام آورد. به هر حال چنین عناصری در هیأت ایشان وجود داشت و متشکل ساختن چنین عناصری و حضور آن‌ها در میدان مبارزات استقلال‌طلبانه و ضد بیگانه زمینه‌ساز ملقب شدن آن مرحوم به سیف‌الاسلام بوده است.

چنان که گفته شد، شیراز در اواخر دوره‌ی قاجاریه هفت محل و هر محله نیز یک دسته عزاداری داشت: مثل دسته‌ی سرباغ، دسته‌ی لب اب، دسته‌ی بالا کفد، دسته‌ی در شازده. مرحوم ملا علی سیف این هفت هیأت را به متحد شدن دعوت می‌کند. و بنا را بر این می‌گذارند که شب‌های جمعه همه‌ی این‌ هیأت‌ها با هم تا صبح احیا داشته باشند. این رسم احیا شب جمعه در هیأت حاج سیف تا الان هنوز ادامه دارد.

جمعیت اتحاد اسلامی

اوج فعالیت حاج ملا علی سیف، حرکت او در ایجاد اتحادی نیرومند در میان هیئات و عناصر مذهبی شیراز و ورزشکاران متدین در پایان عصر مشروطه و دوران قاجار است. دراین زمان شیراز و استان فارس با تشکیل «spr» که ارتشی وابسته به انگلیس بود، در معرض بزرگ‌ترین توطئه‌ی نفوذ اجنبی قرار گرفت و قیام بزرگ روحانیت آگاه در برابر دسیسه‌ی بیگانه آغاز شد.

در آن دوران هیأت‌های هفت‌گانه‌ی مذکور با محوریت هیأت حاج سیف نام جمعیت اتحاد حسینی را برای اتحادیه‌ی خود برمی‌گزینند و وارد مبارزه می‌شوند. این مجموعه‌ی وسیع مردمی به زودی تمام شهر شیراز را پوشش می‌دهد وبرای پیوند هرچه بیشتر روحانیت تراز اول شیراز، مجلس شب‌های جمعه‌ی خود را در منازل روحانیون قرار می‌دهند که شب‌های جمعه‌ی ماه مبارک رمضان را به طور منظم در منزل مرحوم آیت‌الله میرزا ابوطالب حسینی و بعدها در منزل فرزند ایشان مرحوم آیت‌الله حاج سید نورالدین حسینی الهاشمی قرار می‌دهند.

مشهور است که جمعیت اتحاد اسلامی در سال 1300 یعنی سال کودتای رضا خان تشکیل شد که انتخاب چنین نامی در آن زمان نیز دلیلی بر ظرافت و داشتن ادراکات عمیق اجتماعی ایشان است. حرکت ایشان ادامه پیدا می‌کند تا این که سال 1314 عزاداری ممنوع می‌شود.

حاج ملاعلی سیف در دوران ده ساله‌ی ممنوعیت عزاداری، جزو کسانی است که پرچم عزا را روی زمین نگذاشت. ایشان در ایام عاشورا برای عزاداری غالباً به یک روستای دور می‌رفتند و بعد اگر شرایط مناسب بود، شروع به سینه‌زنی و عزاداری می‌کردند. در آن زمان عمده‌ی عزاداری‌های شیراز در‌ سرداب‌های منازل صورت می‌گرفت که بعضی از آن‌ها هنوز هم باقی است، مثل جلسه‌ی مرحوم حاج شیخ محمدباقر حجه‌فروش که خانه‌ای که در آن عزاداری می‌شد، هنوز باقی است. ایشان لوازم حج می‌فروخت و خودش رئیس کاروان بود.

منزل مرحوم حاج محمدباقر در منطقه‌ی نفوذ اصلی هیأت حاج سیف منطقه‌ای متشکل از سه بخش به هم پیوسته «درب شیخ، بالا کفد و آستانه» قرار داشت و ایشان از برجسته‌ترین یاوران آیت‌الله شیرازی به شمار می‌آمده است و در این منطقه از شیراز یکی از نیرومندترین جریان‌های هیأتی که در دوران ده ساله‌ی ممنوعیت از سال 1314 تا 1324 با قدرت در اقامه‌ی عزای اباعبدالله (ع) می‌کوشیده است به وجود آمده بود. برنامه‌ریزی‌ها و شگردهای مرحوم حاج ملا علی سیف برای برپا داشتن عزای حسینی در این مرحله از تاریخ شنیدنی است. مرحوم حاج علی اصغر سیف از مرحوم پدرشان نقل می‌کرد که: یک شب مأمور مخصوصی برای من گذاشتند. گمان می‌کردند که من او را نمی‌شناسم. او به ظاهر هیأتی بود و من می‌دانستم که مأمور شهربانی است. سعی می‌کردم پی نبرد که او را می‌شناسم. او از من جدا نمی‌شد و آدم پرخور و خوش‌خوابی بود. یک شب که برنامه‌ی هیأت برگزار و اقامه‌ی عزای اباعبدالله (ع) بود، مرحوم حاج سیف گفته بود که غذای مفصلی در منزل یکی از هیأتی‌ها برای او مهیا کنند. بعد با آن شخص به منزل آن هیأتی می‌رود. در آن‌جا تا توانسته بودند به او غذا خورانده بودند. آن شخص خوابش می‌گیرد و در کنار مرحوم سیف به خواب می‌رود. مرحوم حاج سیف با دوستان بیرون می‌آیند و به جلسه می‌روند و تا صبح عزاداری می‌کنند. فردای آن شب دو گزارش به شهربانی می‌آید. یک گزارش از گشت که دسته‌ی حاج سیف دیشب تا صبح عزاداری کرد و یک گزارش هم از این مأمور مخفی که این مطاب دروغ است و دارند به این شخص تهمت می‌زنند. ما دیشب تا صبح با او در یک اتاق خوابیدیم.

* حاجی علی اصغر سیف چقدر از مرحوم پدرشان حاج ملا علی سیف تاثیر گرفته‌اند؟

ـ بسیار زیاد. مرحوم حاج ملا علی سیف متولد 1304 است یعنی در دوران ده ساله‌ی ممنوعیت عزاداری، ده ساله بوده‌اند. و می‌دانیم که انسان در این سن سرآغاز نوجوانی از دیدگاه روان‌شناسی چقدر تاثیرپذیر است، بخصوص که محیط زندگی او و رفتارها و برنامه‌های پدر او، غرق در عشق و ایثار و احساس تعهد و مبارزه باشد. شش سال تمام منوعیت عزاداری بر حسین بن علی (ع) در دوران سیاه رضاخان ادامه داشت تا آن که در سال 1320 ایران به اشغال قوای اجنبی درآمد و رضاخان را که خود آورده بودند، خود برکنار کردند. این حوادث درست در 16 سالگی مرحوم حاجی علی اصغر سیف یعنی آغاز دوران بلوغ او روی داده است. ممنوعیت عزاداری، چهار سال نیز پس از رفتن رضاخان در دوران اشغال ایران استمرار داشت و پس از آن که قوای بیگانه در سال 1324 بنا را بر ترک ایران گذاشتند، در هم شکستن قرق و ممنوعیت جلسات علنی عزاداری شروع می‌شود. در این دوران حاج سیف 20 ساله است. در اوج شباب و در تمام این مراخل به طور جدی تحت تاثیر پدر خویش بوده است. آن مرحوم در سال 1323 دوره‌ی متوسطه را گذرانده سپس در سال 1324 موفق به ورود به دانشگاه می‌شود.

در مورد رفتن به دانشگاه نیز حاجی ملا علی، حاج سیف را نزد مرحوم آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی می‌برد و می‌گوید که ایشان قبول شده و می‌خواهد به دانشگاه برود. من می‌گویم نرو که ایمانت را از دست ندهی.

گفتند: شما چه کار می‌کنید؟ گفت شب جمعه ما تا صبح هیأت داریم. گفت برو در دانشگاه احیای خودت را هم داشته باش. گفت ما سینه‌زنی داریم. گفت برو آن‌جا سینه‌زنی را هم داشته باش. در آن زمان برگزاری جلسات دعا و عزاداری در فضای دانشگاه شب جمعه مقدور نبود لذا حاج سیف می‌گفت در دوره‌ی دانشگاه شب جمعه به تنهایی به گوشه‌ای می‌آمدم و دعای کمیل را خوانده سپس تا صبح احیا نموده و نوحه می‌خواندم و سینه هم می‌زدم. آقای حائری شیرازی به آقای پیروزمند گفته بود: در دوره‌ی دانشجویی حاج سیف، ما به حاج سیف می‌گفتیم مقداری بحث هیأت و عزاداری را کم کن تا بتوانی به درس برسی. ایشان هیچ‌گاه کوتاه نیامد. عزاداری، بیرون آمدن و به هیئات رفتن و زیارت و شب جمعه و احیا را داشت و همیشه هم در رشته‌ی خودش رتبه‌ی اول بود.

پس از پایان تحصیل در دانشگاه و اخذ مدرک لیسانس سپس اشتغال به رتبه‌ی دبیری در آموزش و پرورش نیز مرحوم حاج سیف رابطه‌ی خود را با هیأت اتحاد حسینی به هیچ وجه قطع نمی‌کند بلکه می‌توان گفت رابطه‌ی تنگاتنگ‌تر و فعال‌تری می‌یابد. لذا تردیدی نیست که مرحوم حاج علی‌اصغر سیف در ده ساله‌ی «14 تا 24» از آغاز نوجوانی تا اوج شباب و جوانی سپس ده ساله‌ی «25 تا 35» یعنی زمان رحلت پدر مرحوم حاج ملا علی سیف در خدمت دستگاه اباعبدالله (ع) بوده و بیشترین تاثیر را از پدر خویش پذیرفته است.

* تاثیر حاج علی‌اصغر سیف بر هیأت چگونه بود؟

ـ عواملی چند سبب شد که پس از سال 1325 هیأت مرحوم حاج ملا علی سیف گستردگی و فراگیری خود تا حدودی از دست بدهد، که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از: 1. شهر شیراز در خلال این ده سال گسترش قابل توجهی یافته بود و دیگر در هفت محله‌ی قدیمی محدود نمی‌شد و محله‌ها و مناطق و خیابان‌های جدید به وجود آمده بود. 2. هیأت‌های محلی جدیدی که برخی از آن‌ها بی‌ریشه و بی‌سابقه بودند و برخی حتی سابقه‌ی قدیمی داشتند در محله‌های جدید و قدیم ظهور نمودند که هماهنگی لازم را نداشته و در محله‌ی خود میل به استقلال و خودمحوری داشتند. 3. ظهور حزب برادران و هیأت‌های مذهبی وابسته به آن نیز شرایط را در سطح شهر تغییر داده بود. لذا می‌توان گفت که ازاین مرحله هیأت مرحوم حاج ملا علی سیف که با همان نام تاریخی جمعیت اتحاد حسینی نامیده می‌شد، کم کم از حالت یک جمعیت فراگیر به حالت یک هیأت باسابقه درآمده بود و این حالت تا رحلت مرحوم حاج ملا علی ادامه داشت.

در سال 1335 مسئولیت جمعیت به عهده‌ی مرحوم حاج علی‌اصغر سیف قرار گرفت و از این تاریخ دقیقاً به دلیل خصائص و خصال آن مرحوم، کاسته شدن از کمیت با افزایش کیفیت همراه شد. محورهای اصلی خصلت های اخلاقی مؤثر مرحوم حاجی علی اصغر سیف را می‌توان در سه موضوع زیر خلاصه کرد:

1. معنویت و اخلاص

2. خرمندی و فرهیختگی و فرهنگ

3. مبارزه با باطل و تعهد سیاسی انقلابی

و بر همین اساس پس از مدتی هیأت حاج سیف در سطح شیراز مظهر همین سه خصلت ارزشمند شد.

آن مرحوم واقعاً سوز عجیبی داشت، اخلاصی عمیق نسبت به اباعبدالله (ع) داشت و انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) همه‌ی عمر او را در بر می‌گرفت. او در زندگی خود معنویت را با فرهنگ و تعهد سیاسی درآمیخته بود و همه آن‌چه گفته شد را در طریق عشق و انتظار ظهور امام زمان (عج) معنی و مفهوم می‌بخشید. توانایی شگفت‌انگیزی در تطبیق حوادث و جزئیات عاشورای حسینی با رویدادهای تاریخی و حوادث جاری سیاسی داشت. لذا می‌توانست با الهام از عاشورای حسینی، هر حادثه و رخدادی را تفسیر و تبیین نموده سپس تعهد سیاسی را با معنویت مذهبی درآمیخته و نهایتاً آرزوی ظهور و روح انتظار را در جامعه بدمد.

بعد از شروع انقلاب، هیأت حاج سیف تبدیل می‌شود به یک هیأت انقلابی. نه این که در گذشته هیچ صبغه‌ی سیاسی نداشت، بلکه همان‌گونه که گفتیم از ابتدا این هیأت صبغه‌ی سیاسی داشت، ولی از این‌جا در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفت. مرحوم حاج سیف در واقعه‌ی پانزده خرداد قریب چهار ماه متواری بود. ایشان در درجه‌‌ی اول واقعاً پرونده‌ی روح معنوی در هیأت، و جوانانی که جذب می‌شدند بودند. وی دارای یک حالت معنوی و روحی عمیق ناشی از ادراک صحیح از معنویات اسلامی بود. بسیار کوشا بود. از گذشته تا امروز هیچ شب جمعه‌ای نبوده که احیا نداشته باشد. تمام شب جمعه‌ها احیا داشتند. در شیراز فقط یکی دو هیأت چنین حالتی داشته و دارند، از جمله هیأت محمدی. این اواخر حاج سیف نماز صبح‌شان را همیشه در شاه چراغ می‌خواندند. اواخر عمر منزل‌شان با حرم فاصله داشت که در همین رفت‌وآمد‌ها دو بار تصادف جزئی کردند که باعث شد بستگانش صبح‌ها مسئولیت جابه‌جایی ایشان را بر عهده بگیرند. مرحوم حاج سیف دعای ندبه‌ی صبح جمعه‌اش در شاه‌چراغ ترک نمی‌شد.

ایشان ابتکارات عجیبی داشت. بر مبنای روایات اما زمان (عج) اذان صبح جمعه ظهور می‌کنند. مرحوم حاج سیف بر این اساس صبح جمعه بعد از نماز صبح یک سلسله پرچم‌های سبز را به دست می‌گرفتند، به این عنوان که این لحظه، لحظه‌ی ظهور امام زمان (عج) است و ما اعلام وفاداری و آمادگی برای ظهور می‌کنیم. خلاصه یک حالت معنوی شگفت‌انگیزی پدید می‌آمد. افراد هیأت دو دسته تقسیم می‌شدند و هر دو دسته تکبیر می‌گفتند و به کنار ضریح حضرت شاهچراغ می‌آمدند و الله اکبر می‌گفتند. مردمی هم که بی‌خبر از جریان مشغول زیارت بودند، برایشان سئوال مطرح می‌شد که چه اتفاقی افتاده است و علت این تکبیرها چیست. که در جواب به آن‌ها گفته می‌شد: لحظه، لحظه‌ی ظهور امام زمان (عج) است و ما منتظر هستیم، ما وفادار هستیم. به هر حال اولین جنبه و اولین بعد قابل توجه ایشان همان ولایت‌مداری و اخلاص و معنویت ایشان بود که در هر هیأتی نباشد دوام تاریخی نخواهد داشت. حاج سیف معنویات را با وجود خودش چشیده بود. به شدت دلبسته و دلباخته‌ی معنویات تشیع بود.

* آیا در شخصیت حاج سیف ابعاد دیگری نیز می‌شناسید؟

ـ بعد دیگر شخصیت وی بعد فرهنگی بود. من هیچ هیأتی را یقیناً در شیراز سراغ ندارم که این‌قدر روی مسائل فرهنگی سرمایه‌گذاری کنند. وقتی که ایشان شبهات پایان جنبش مسلحانه و هم‌چنین تعقلات و نوسانات زمان را درک کرد، هفت نفر از خانواده‌اش را پای بحث‌های فرهنگی آورد که بعضی از آن‌ها موفق شدند. مثل آقای پیروزمند، نوه‌ی دختری حاج سیف که یکی از صاحب‌نظران فرهنگستان علوم اسلامی محسوب می‌شوند. ابتدا مهندس محمد جواد سیف فرزند ارشد مرحوم حاج سیف به قم آمدند، سپس آقای امین سیف این دو برادر بیش از 5 ـ 6 سال در قم ماندند و با اندوخته‌ای قابل توجه قم را ترک کردند.

در همین ایام حاج سیف خود به همراه پسر کوچک‌شان و دامادشان آقای بادامچی به قم آمدند. کسی که آن همه عشق به جریان هیأت داشت، به خاطر آن جلسات هیأت را رها کرد. برای این که در مسائل فرهنگی غنا و سرمایه یافته تا بتواند فضای آسیب‌ناپذیری از نظر مسائل فرهنگی و شبهات در هیأت و جامعه تحت سرپرستی خود ایجاد کند، دست به این کار زد. و به راستی موفق هم شد. زیرا که توانست پاسخ شایسته‌ی «شبهات زمان» را بیابد و از نفوذ شبهه و انحراف در نسل جوان بخصوص دانش‌آموزان و دانش‌آموختگان مدرسه‌ی خود پیشگیری کند.

* مدرسه‌ای که فرمودید چه نام داشت؟

ـ حاج سیف اولاً خودش فرهنگی بود و از سال 1329 رسمی اداره‌ی فرهنگ شده بود. سال 1331 رئیس فرهنگ منطقه‌ی لارستان شد. مدرک ایشان لیسانس زبان فرانسه بود. در زمان خودش که لیسانسه‌ها انگشت‌شمار بودند، ایشان رتبه‌ی اول زبان خارجه را داشتند. استاد فرانسوی ایشان بدون این که مرحوم حاج سیف دنبال انتقال باشند، خودشان انتقال ایشان به فرانسه برای ادامه‌ی تحصیل را پیگیری می‌کند ولی مرحوم حاج ملاعلی مخالفت می‌کند بر این اساس که نکند برود و ایمانش را از دست بدهد. علت عدم ادامه‌ی تحصیل ایشان در خارج از ایران همین بوده است. البته ایشان به حدی نسبت به علوم روز آگاهی داشت و با مطالب جدید آشنا بود که تیپ‌های بالاتر از دانشجو و دانشگاه به راحتی به هیأت حاج سیف جذب می‌شدند. به هر صورت هیأت ایشان یقیناً یک هیأت فرهنگی بود. سال 49 بود که ایشان اولین مدرسه را تاسیس کرد و اسم آن را رستاخیز گذاشت. نام کامل این مدرسه «رستاخیز مهدوی» بود و در اساسنامه و بالای سربرگ‌های آن این جمله‌ی زیبا به عنوان زیربنای تاسیس مدرسه آمده بود: «جهان نیازمند رستاخیزی بر پایه‌ی یکتاپرستی است».

سال 53 یا 54 بود که حزب رستاخیز به وجود آمد و کلمه‌ی رستاخیز کلمه‌ای منفور شد. بلافاصله ایشان اسم مدرسه را عوض کرد. فکر می‌کنم نام «قیام» را درخواست کرد که موافقت نشد ولی با «قائم» موافقت شد. این مدرسه تا پیروزی انقلاب ادامه داشت. سپس مدرسه‌ای با نام پیام تاسیس کرد. تا آن‌جا که من می‌دانم نام نخستین این مدرسه نیز در آغاز پیام عاشورا بوده است. نکته‌ی بسیار قابل توجه در کیفیت برخورد حاج سیف این بود که با نسل جوان به دلیل کار فرهنگی، ارتباط بسیار نزدیک برقرار می‌گرد. بسیاری از تربیت شدگان مرحوم حاج سیف کسانی که در شیراز پرورش یافتند به درجات مدیرکلی، معاونت وزیر و حتی به مقام وزارت رسیدند که اگر اجازه داشتم برخی را نام می‌بردم. فقط در کل می‌گویم که بخش عظیمی از تحصیل‌کرده‌های شیراز در هیأت حاج سیف پرورش و رشد پیدا کردند. ارتباطی هم که با نسل جوان داشت، اضافه بر ارتباط فکری، رفع شبهات، ایجاد حال و توجه و رفع موانع حرکت و سیر مذهبی، یک ارتباط پدرانه بود. به آن‌ها کمک می‌کرد که مسائل را حل کنند و برایشان وقت می‌گذاشت. جنبه‌ی سوم مسئله تعهد سیاسی ایشان بود. ایشان یقیناً تنها هیأتی شیراز است که در خلال سال 42 تا پیروزی انقلاب هرگز از ابراز تعهد سیاسی نسبت به انقلاب اسلامی فروگذار نکرد. واقعیت امر این است که هیأت حاج سیف هرگز نوحه‌اش از تعهد سیاسی خالی نبود. من به خاطر دارم یک سال در مراسم عاشورا برگردان نوحه این بیت بود:

حسین و دیانت، یزید و خیانت، الله اکبر، الله اکبر

در زمان شاه مردم خیلی زود معنای این جمله را می‌فهمیدند. به زبان دیگر کاملاً واضح بود که منظور چه کسی است، یعنی به گونه‌ای در روز عاشورا بیرون می‌آمدند که هرکسی هیأت را می‌دید یا شعار هیأت را گوش می‌کرد، پیام آن را کاملاً دریافت می‌کرد. مضامین را هم به صورتی انتخاب می‌کردند که برخورد و درگیری حتی المقدور به وجود نیاید تا کارشان به سامان برسد. در سنوان اخیر ایشان سعی می‌کردند همیشه از مسجد ولی‌عصر (عج) که مسجد آقازاده‌ی آقای محلاتی بود، حرکت کنند. هیأت ایشان در سنوات اخیر دو بخش داشت. یک بخش عظیم آن مردان و بخش عظیم دیگر زنان بودند. ایشان جزو اولین هیأتی‌هایی بود که زنان را به صحنه‌ی تظاهرات سیاسی اجتماعی آورد. زن‌ها سینه‌زنی نداشتند ولی در ادامه شعار همکاری می‌کردند و این تحولی بود. این حرکت موفق از آن‌جا شروع شد که ایشان با هیأت‌های دانشجویی در همان دهه‌ی پنجاه ارتباط داشت و در این هیأت‌های دانشجویی طبیعتاً خواهران دانشجو نیز شرکت می‌کردند. این دانشجویان به هیأت حاج سیف می‌پیوستند. این نمایانگر پیوند همان دو مسئله است: 1. این هیأت فرهنگی است و حرف‌هایش عمیق‌تر از دیگران است. دچار شبهه، نزول مفاهیم فرهنگی و انحطاط فرهنگی نیست. 2. دارای تعهد سیاسی است. این هیأت یک هیأت رزمنده است. در سنوات اخیر این شعر را که سروده‌ی خودشان بود در ورودی شاه‌چراغ می‌خواندند، بخصوص در روزهای عاشورا:

گفتا حسین بن علی هیهات منا الذله

من عاشق شهادتم هیهات من الذله

پیکر مرحوم حاج علی‌اصغر سیف از فرهنگیان پیش‌کسوت و رئیس جمعیت اتحاد حسینی روز پنجشنبه 15 فروردین ماه 86 در شیراز، بر دستان خیل کثیری از مردم از میدان امام حسین (ع) تشییع و در صحن شاه‌چراغ (ع) دفن شد. در این مراسم کم‌نظیر، آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی امام جمعه‌ی شیراز و نماینده‌ی ولی‌فقیه در استان فارس، آیت‌الله سید علی‌اصغر دستغیب نماینده‌ی مردم استان فارس در مجلس خبرگان رهبری، جمعی از نمایندگان مردم فارس در مجلس شورای اسلامی و مسئولان استان فارس حضور داشتند.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما