کد مطلب : ۹۹۸۲
تحلیل نخبگان از مردم در نقد و آسیبشناسی عزاداری
دکتر ناصر فکوهی
شماره 32-31 - ربیع الاول و ربیع الثانی 1428 - فروردین و اردبیبهشت 1386
مقدمه:
مسئلهی مردم در مباحث جامعهی ما امروزه اهمیت بسیاری دارد، از یک سو در شرایط فعلی مردم گونهای اساطیری در مباحث فکری و سیاسی به مثابه معیار حقیقت اندیشهها و عملکردها هستند، و از سوی دیگر در عمل و در سیاستهای اجرایی به گونهی امری حاشیهای و تزئینی هستند. به هر حال شعارهای مردمگرایی درتمام سطوح جامعهی ما گسترش یافتهاند، و همه از این شعار در فعالیتهای فکریی و عملی خودشان استفاده میکنند. اما به نظر من هنوز مسئلهی مردم و موقعیت آنها در میان اقشار مختلف جامعه جای بحث فراوان دارد. در این نوشتار من به مقولهی مردم در قشر خاصی از جامعه یعنی نخبهها و اهل اندیشه خواهم پرداخت. البته این مسئله را نه از خلال بررسی مفهوم مردم در اندیشهی اقشاار مختلف نخبگان و آثار و تالیفات آنها بلکه در خلال کنش متقابل نخبگان با مردم آنگاه که همین مردم مورد خطاب قرار می گیرند، بررسی خواهم کرد. به عبارت دیگر من به دنبال بررسی مقولهی مردم در تجربهی تعامل نخبگان با آنها در یک حیطهی خاص هستم. این حیطهی خاص همان مناسک عزاداری و نحوهی مواجههی نخبگان با مردم در حین نقد و ارزیابی عملکرد مردم در مناسک عزاداری است. باید خاطرنشان کنم که قصد من به هیچوجه بحث در باب صحت و سقم نقدها نیست، بلکه تاکید من در عمل نقد و جایگاه مردم در این نقدهای نخبههاست. لذات از خلال این بررسی، منطق مواجههی نخبگان با مردم در مواقع نقد سنتهای عزاداری مردم، و در نهایت مؤلفههای عملی مفهوم مردم در این عرصه را مورد توجه قرار خواهم داد. برای این کار به آنچه که در رسانهها و نوشتهها و مباحث مطرح شدهای شفاهی و کتبی (در منابر و روضهها و روزنامهها و میزگردها و بحثهای مربوطه در مجامع کوچک و بزرگ) توسط نخبهها در ایام محرم بیان میشود رجوع داده شده است، البته شاید بتوان این نوشتار را نوعی روایت شخصی ناشی از تجربهی حضور خودم در فضای جامعهی ایرانی در ایام محرم دانست. به عبارت دیگر نوعی مردمنگاری تجربهی خودم زا مطالعه و شنیدن و دیدن نقدهای نخبگان در باب عزاداری مردمی است، برای این نوشتار در ابتدا لازم است بحثی پیرامون مسئلهی محرم و عزاداری و سپس دستهبندی گفتمانهای انتقادی نخبگان در این حیطه انجام شود.
عزاداری محرم و زندگی مردم
ماه محرم و مناسک عزاداری به عنوان جزء مهمی از زندگی مردمی شیعی است که به واسطهی نمادهای خودش فضای عمومی جامعه را به فضای مناسکی تبدیل میکند. مناسکی شدن جامعه از طریق نمادهای مادی از جمله علم و کتلها و پارچهنوشتههایی که در کوی و برزن قرار گرفته، قابل مشاهده است و البته در چند سال اخیر که تکنولوژی صوتی و تصویری در فضای عمومی گسترش یافته، سبب شده که صوت و تصویر نیز به رکن مهمی از وضعیت مناسکی جامعه تبدیل شود. در گذشته صدا و تصویر مناسک عزاداری فقط در شرایط واقعی و موقع برگزاری مناسک قابل حس و مشاهده بود، و نمادهای مناسکی صرفاً محدود به نمادهای مادی بود، اما امروزه بدون دیدن نمادهای مادی هم میتوان با چشمانی بسته، وضعیت مناسکی را از طریق مداحیهای در حال پخش در ماشینها و مغازهها و ... فهمید. نکتهی اصلی که در باب این مناسک وجود دارد، این است که عزاداری محرم مهمترین و مرکزیترین مناسک در دینداری عامهی مردم است. محتوای این مناسک که میتوان آن را گفتمان کربلا نامید، نفوذ عمیقی در زندگی مردم دارد. برای مردم عامی، مناسک عزاداری یکی از ارکان اصلی دینداری محسوب شده و میشود. طوری که برای عامه، نماز نخواندن و مسجد نرفتن نشانهی نامسلمانی و شیعه نبودن نیست، بلکه شرکت نکردن در عزاداری محرم مهمترین نماد یک نامسلمان محسوب میشود. به قول یکی از همین مردم «اگه توی این ماه محرم هم شرکت نکنیم، که دیگه مسلمون نیستیم». اما به طور سنتی نخبگان دینی هم در این مناسک شرکت میکردهاند و مجالس عزاداری خاص خود را داشتهاند، اما نکتهی اصلی در اینجاست که برای آنها مناسک عزاداری یکی از مناسک حاشیهای دین محسوب میشود و برای مردم مناسک اصلی دین. برای عامهی مردم شیعی مناسک ثانویه جمعیای مثل مناسک محرم و گفتمان کربلا فراتر از مناسک اولیه و اصلی، و مهمترین مناسک دینی مردم قرار میگیرد و بخش اصلی حیات دینی آنها را شکل میدهد. به همین سبب هم تلاشهای نخبگان دینی و سیاسی برای دخالت و دستکاری و نظارت بر این مناسک بیفایده بوده چرا که این مناسک عامل اصلی ذهنیت دینی مردم بوده و آمیختگی شدیدی نیز با وجدان جمعی آنها داشته است. جامعهی شیعی از خلال این مناسک میتوانسته احساس حادتری از خویشتن داشته باشد. از سوی دیگر از نظر فرهنگی، دین به مثابه نظام فرهنیگ برای شیعیان بیش از هر چیزی در این مناسک مصداق پیدا می کند. بیشترین میزان نمادهای مقدس در فرهنگ مردم، ناشی از گفتمان کربلا بوده و هستند و در این گفتمان هم بیشترین میزان ممکن حضور مفاهیم و مقولههای زندگی مردم دیده میشود. در عامهی مردم، یعنی آنهایی که عموماً در حاشیههای قدرت و مراکز قدرت در شهرها و در موقعیت منزلتی و اقتصادی نسبتاً پایین (متوسط رو به پایین و پایین) قرار میگیرند، گفتمان کربلا مهمترین سهم را در حیات دینشان داشته و دارد. لذا مردم سهم خویش از دین را همیشه برای خودشان نگاه داشته و دارند. برای مردم دین باید به گوههای باشد که به قامت آنها درآید و گفتمان کربلا این قابلیت را دارد. گفتمان کربلا در سادهترین و در عین حال گستردهترین وجه ممکن تقدس را به درون زندگی سرشار از فشار و ناکامی این مردم تزریق میکند، به همین سبب هم مهمترین رکن حیات دینی آنهاست.
گفتمانهاي نخبگان در نقد عزاداريهاي مردمي
در فضاي اجتماعي و فرهنگي ايران فرارسيدن ماه محرم مصادف است با مناسکي شدن گستردهی فضاهاي عمومي و از جمله رسانهها.در اين ميان يکي از مباحث بسيار رايج در رسانهها بالاخص تلویزيون و روزنامهها، مسألهی نقد و بررسي مناسک عزاداري و سنتهاي عاشورايي در ميان مردم است.
در کل نقدهاي مربوط به مناسک عزاداري و گفتمان کربلا را ميتوان با توجه به منتقدان و موقعيت آنها در چهار گفتمان تقسيمبندي کرد:
1ـ گفتمان علماي دين و مراجع و روحانيون بزرگ؛
2ـ گفتمان متخصصان ديني که عموماً دانش ديني و تحصيلات سنتي داشته و بعضاً هم با علوم مدرن آشنايند؛
3ـ گفتمان روشنفکران ديني که اهل ديناند و مدرنيته، و تلاش ميکنند سازشي معقول ميان اين دو برقرار سازند؛
4ـ گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک که معمولاً اهل دين نيستند و يا کاري به آن ندارند و بعضاً هم مخالف آن هستند.
گفتمان اول که مربوط به علماي دين ميباشد، در اين نکته بنيادي با مردم اشتراک دارد که برگزاري عزاداريها لازم است، اما بحث اصلي علما در مورد محتواي اين مناسک و آيينها و مراسم مختلف ديني است که عموماً با پارهاي از اين سنتهاي ديني مخالفت شده است؛ در گذشته مهمترين موضوع مورد بحث در اين گفتمان، مسألهی قمهزني بود که امروزه نيز تداوم دارد و بعضاً به صدور فتوا عليه آن هم انجاميده است.
طي سالهاي اخير هم بر اين نقدها مسألهی محتواهاي جديد اشعار مداحيها اضافه شده است، که اين موضوع بويژه با گسترش سبک جديد عزادريها يا آنچه که با عنوان هیأتهاي پاپ شناخته ميشود، مطرح شده است.
گفتمان دوم يعني گفتمان متخصصان سنتي دين که اهل تحصيلات سنتياند، اما در کسوت روحانيت نيستند، اينان هم در کليت با گفتمان علما مشترکند، و عملاً دنبالهرو آنها هستند، اما با اين تفاوت که از غناي علما در نقد و دانش ديني برخوردار نيستند و از سوي ديگر حلقه واسطياند ميان علما و روشنفکران ديني.
اين دسته که به عبارتي روحانيون لباسشخصي هم هستند، راويان ديگري از گفتمان علما هستند که در مناظرههاي تلوزيوني و مقالات روزنامهها و ...از آنها بسيار استفاده ميشود.اينان بعضاً با خنده و لحن همراه با لبخند به نقد مناسک عزاداري و سنتهاي آن در ميان مردم ميپردازند؛
به عبارت ديگر وجه تمايز ميان اين گفتمان با گفتمان علما در موقعيت اجتماعي آنها و نحوهی بيان انتقادات است که البته به خاطر آشنايي اينان با انديشههاي مدرن بعضاً نقدهايي هم از موضع عقل مدرن بر اين مناسک دارند که ميتوان آن را وجه مشترک آنها با گفتمان روشنفکري دانست.
گفتمان روشنفکران که بيش از همه ميتوان آن را در تفسير عقلاني از گفتمان کربلا و مناسک عزاداري و نقدهاي مبتني بر عقلانيت از صور اين گفتمان در مردم ديد.هرچند گارگزاران اين گفتمان بيشتر به دنبال ارائهی تصويري امروزي از گفتمان کربلا و حادثهی عاشورا و تفسير تاريخي آن هستند، اما در عمل بسياري از سنتهاي عزاداري را در ميان مردم بر اين اساس که اين سنن ريشه در تاريخ اصيل عاشورا ندارند و بيشترشان هم اضافات فرهنگي و اجتماعي بر حادثه و سنن عزاداري آن هستند، رد و نقد ميکنند.
البته بايد گفت که روشنفکران عموماً توجه چنداني به اين گفتمان ندارند، مگر در مواقعي که بخواهند در چارچوب نگاهشان به دين اين حادثه را هم تفسير کنند، به عبارتي عزاداري نميکنند، بلکه واقعهی تاريخي عاشورا را از منظر خودشان تفسير و تبيين ميکنند؛ البته در وضعيت فعلي در کليت گفتمان روشنفکري ديني چندان به مناسک عزاداري پرداخته نميشود، و به طور ضمني در اين سکوت آرام نوعي طرد اين مناسک و صور عزاداري آنگونه که در عامهی مردم رايج است وجود دارد که معمولاً هم آن را غيرعقلاني و يا در نهايت امري در حد عوام و سطح انديشه و تعقل آنها ميدانند.
گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک عليرغم تفاوتهايي که در بطن اين دو وجود دارد، در کليت نوعي اشتراک در مواجهه با مناسک عزاداري با يکديگر دارند.در کل گفتمان اين روشنفکران بالاخص در داخل ايران عموماً مناسک عزاداري را طرد ميکند که در وجه کلاسيک آن را مصداقي براي مفهوم افيوني دين در تودهها ميداند، و آن را نمايانگر عدم عقلانيت مردم و حضور سنتهاي قديمي ميدانند؛ هر چند معمولاً اين مناسک و گفتمان کربلا را حتي قابل بحث نميدانند، مگر در حيطهی مباحث تخصصي مربوط به جامعهی سنتي؛ به همين سبب در ايران هنوز هم متخصصان داخلي در حيطه روشنفکري و حتي مدعيان جامعهشناسي دين اثر دقيق و عميقي در امورد مناسک عزاداري و گفتمان کربلا وجود ندارد
منطق نقد عزاداريهاي مردم در نخبهها
در ايام ماه محرم تمام رسانههاي تصويري و مکتوب شروع ميکنند به نقد کردن سنتهاي عزاداري که عموماً ذيل مقولهی آسيبشناسي بيان ميشود.
اما در اين ميان براي عامهی مردم گفتمان علماي دين اهميت بيشتري دارد و بعضاً قابليت تأثيرگذاري بيشتر هم دارد که اين مسأله ناشي از جايگاه علما در دينداري مردم و مهمتر از آن، این که خود علما هم مناسک عزادري را در وجه خاص خودشان دارند و در بسياري از موارد بخشي از مردم هم در مراسم علما و منابر و روضههاي آنان شرکت ميکنند و نقدهايشان هم مبتني بر روايت «اصيل و حقيقيتر» از عزاداريهایی که خودشان را حامل آن ميدانند، ميباشد.اين مسأله تنها و مهمترين وجه تمايز گفتمان علما در نقد عزاداري عادي مردمي است.
نکته مهمي که در فهم اين انتقادات و ميزان اثرگذاري آن بر مردم و ساير مخاطبان وجود دارد، موسمي بودن و به عبارت دقيقتر سالانه بودن آن است.آسيبشناسي عزاداري در چرخهاي سالانه به طور متمرکز و انبوهي در ايام ماه محرم و صفر بيان ميشود و سپس سکوت و خاموشي يکسالهاي بر آن حاکم ميشود تا بار ديگر محرم فرا رسد.
البته به ندرت گفتمان علما در طول سال هم در منابر و روضهها اشارات ضمني به نقد عزاداريها دارند، اما در کليت، تراکم اين نقدها به زماني منوط است که مراسم عزاداري و هیأتها در سراسر شهرها و روستاها شروع شدهاند و علَم و کتلها هم به راه افتادهاند.گويي وقتي مراسم عزاداري مردم برگزار نميشود، انديشهی نخبگان هم از نقد باز ميماند.
به همين دليل هم هست که مسألهی بازانديشي در باب مناسک عزاداري عموماً حاصل تأملات کوتاهمدت و بدون انباشت پژوهشي و بيشتر مبتني بر دادههاي شخصي متفکران ميباشد.اين دادهها ناشي از حضور الزامي آنها در جامعهاي است که عزاداري در آن برگزار ميشود.نبود آثار پژوهشي و تحقيقي در باب مراسم عزاداري در داخل ايران نتيجه اينگونه تأمل و انديشهورزي سطحي نخبگان در اين باب است.
البته در حيطهی علما که مبناي نقد آنها مسأله «روايت اصيل» از حادثهی عاشوراست.اين موضوع چندان صحيح نيست، و البته موضع آنها هم درونديني است، لذا اين کممايگي پژوهشي در حيطهی دانش ديني آنها مطرح نيست، چرا که خود آنها مرجع دانش دينياند، ولي در کل همهی گفتمانها در باب عدم فهم علل بروز رفتارهاي مناسکي در مردم اشتراک دارند.
نکته دوم نابرابري رسانهاي در مسأله نقدهاست.به عبارت ديگر گفتمانهاي انتقادي نخبهها در بيان انتقادات و نظرات خود، بيشترين ابزارهاي رسانهاي را در اختيار دارند، از رسانههاي سنتي تا رسانههاي مدرن، از منبر تا ماهواره و تلویزيون و روزنامه.بحثهاي مطرح شده در تمام اين رسانهها متضمن نقد و آسيبشناسي مناسک عزاداري و دينداري عامه مردم است و آنچه که به طور دائم شنيده ميشود مسألهی نقدهاي نخبگان و صداي آنهاست.
البته از آنجا که رسانههاي ايراني تحت نظارت نهادهاي ديني قرار دارند، عملاً نقدهاي ديني و از منظر سه گفتمان نخستين امکان بيان و ارائه دارند، و گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک چندان امکاني براي حضور رسانهاي و عمومي ندارد، اما در مجالس خصوصي و جلسات دوستانه اين نقدها بيان ميشوند.نکتهی اصلي در اين حيطه اين است که مردمي که در مورد آنها بحث و نقد صورت ميگيرد حضوري در اين رسانهها ندارند، و نشاني از نظرات و پاسخهاي آنها به سيل انتقادات نيست.
در برابر صداهاي بلند و متکثر گفتمانهاي انتقادي نخبگان، سکوت و يا صداي محکوم به سکوت مردم قرار دارد.به عبارت ديگر انتقادات به صورت تکصدايي و مونولوگي از سوي نخبگان بيان ميشود، و البته همين نخبهها که مردم را در جاهاي ديگر معيار حقيقت و نقد امور دانستهاند، در عمل در حيطهی دين مردم و موقع نقد و آسيبشناسي عزاداريها، مردم را محکوم به سکوت ميکنند.
اين نابرابري رسانهاي و نظام انتقادي گفتمانهاي نخبگان و مونولوگي بودن، حاکي از ساختار روابط ميان طرفين اين مسأله ميباشد. اين ساختار روابط بيانگر نابرابري در قدرت است.مردم در موضع فرودست و نخبهها هم در موضع فرادست و موقعيت مسلط قرار دارند.اين نابرابري در لحن انتقادات هم وجود دارد.
لحن آمرانه و تحکمآميز در موقع نقد و بحث در باب عزاداريهاي مردمي ويژگي عمده نخبههاست.البته در قسمتهاي قبلي اين مسأله توضيح داده شد که علما بيش از سايرين در موقع نقد، احترام مردم را حفظ کردهاند، که اين موضوع ناشي از رابطهی آنها با مردم و اخلاق علمايي است.اين زبان آمرانه و از موضع بالادست، مبتني بر نوعي ادعاي انحصار حقيقت در نزد نخبههاست.همه نخبهها حق را به خود داده و خود را سخنگوي حقيقت در باب عزاداري ميدانند و عزاداري را آنگونه که خود بيان و تفسير ميکنند، حقيقت ميدانند، حتي اگر نوآوري در تفسيرشان باشد.
در مقابل، هر آنچه را که در مردم هست بر مبناي حقيقت مورد ادعاي خودشان ميسنجند و اگر نوآوري در سنن عزاداري مردم باشد، معمولاً برچسب انحراف و تحريف بر آن ميزنند.اين نخبهها توجهي به روايت حقيقت عاشورا در نزد مردم و از زبان آنها ندارند و حتي روايت حقيقت در نزد مردم را نيز بر مبناي درک خودشان تصور ميکنند.به عبارت ديگر حتي در موقع بيان حقيقت عزاداري از منظر مردم، به آنها امکان سخن گفتن نميدهند، و در اين مورد هم خودشان را ذيصلاحتر از مردم در بيان آن ميدانند.
اگر هم بخشهایی از سنتهاي عزاداري مردم مورد تأييد و قبول باشد، اين نخبهها هستند که معيار اين تأييد و قبول را تعيين ميکنند.به عبارت کلي، آنچه نخبهها در امر نقد عزاداري در مردم انجام ميدهند عبارتند از: انحصار حقيقت نزد خويشتن، محکوم کردن مردم به سکوت و بيتوجهي به دلايل آنها در اين حيطه، معيار قرار دادن خويشتن در تعيين صحت و سقم سنتهاي عزاداري در مردم و نگاه کلامي به مسأله.
مسأله نگاه کلامي به موضوع عزاداري و فلسفهی آن در ميان تمام نخبهها وجود دارد.به عبارت ديگر همهی گروههاي نخبه نوعي نگاه ديني به مسألهی عزاداري در مردم و نقد آن دارند.اين نوع نگاه در سه گروه اول که خودشان هم اهل دين و مناسک در وجه خودشان هستند، واضح است.اما در گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک، آنها از منظر حقيقتي ديگر به اين موضوع ميپردازند.از نظر اين دسته از روشنفکران اين سنتهای عزاداري، در معبد عقلانيت گناه شمرده ميشود، و سبب ناخشنودي خدايان عقلانيت مدرن هستند.
به هر حال تمام اين مواجههها ميان گروههاي نخبه با مردم در چارچوبي کلامي صورت ميگيرد، همهی آنها مسألهی عقل را بهانهی اين ميسازند که موضوع در محدودهی بحث عقلاني است و نه نگاه ديني يا شبه ديني.چندي پيش يکي از همين نخبههاي دسته دوم، نقد سنتهاي عزادريهایي را که به تعبير خودش ناصحيح بودند، با خندهاي شايد آلوده به تحقير بيان ميکرد.اين صحنه در تلويزيون رسمي پخش ميشد.جاي اين سؤال مطرح است آيا همين اهل فضل به مردم اجازه ميدهد که به اعتقادات او لبخند بزنند.اين حرکات در ساير نخبهها به جز علما ديده ميشود، که آنها نيز اعتقادات اين مردم در مناسک عزاداري را مورد خنده و در مواردي هم در فضاهاي خصوصي مورد تمسخر قرار ميدهند.
آخرين نکته در اين نقدها که وجه مشترک همه گفتمانهاي انتقادي در مورد عزاداريهاي مردمي است، غفلت از زمينه اجتماعي و تاريخي سنتهاي عزاداري و دلالتهاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي آن در زندگي مردم ميباشد.
در ابتداي اين نوشتار اهميت و جايگاه مناسک عزاداري در مردم را شرح دادم، اما در تمام نقدها از اين مسأله غفلت ميشود، هرچند عدهاي از نخبههاي روشنفکر از تحليلهاي ساده و خام، کارکردي در قالب گزارههاي کلّي انسجامبخشي و حفظ الگو و ...در تحليل اجتماعي عزادريها استفاده ميکنند، اما در کل همه نخبهها از اين مسأله غفلت ميکنند که البته يک عامل مهم در اين مورد عدم وجود پژوهشهاي دقيق و مفصل در مورد جايگاه عزاداري محرم در زندگي مردم است، که در بالا به آن اشاره شد.با وجود اين مسأله، دليل اصلي غفلت از ابعاد اجتماعي و فرهنگي و سياسي مناسک عزاداري در زندگي مردم، منطق گفتماني نخبگان است که همهی آنها با رويکردي کلامي با موضوع نقد عزاداريها و آسيبشناسي آن مواجه ميشوند، در اين منطق موضوع بحث بر سر اصالت و برتري يک روايت گفتماني از حادثه کربلا و عزاداريهاست.به عبارت ديگر ادعاي انحصار حقيقت که در نخبههاي ديندار مبتني بر روايتي دينمدارانه از واقعهی عاشورا و در نخبههاي سکولار و لائيک مبتني بر حقيقت عقل مدرن و تمايز و تقابل آن با امور سنتي و مذهبي است، معمولاً سبب ميشود که نخبهها از ساير ابعاد عزاداريها براي مردم غفلت کنند و مهمتر از همه به چرايي شکلگيري اين سنتهاي عزاداري در مردم و دلايل و پيامدهاي آن براي مردم، و «تقصير» همين نخبهها و کوتاهي آنها در وظايفشان در قبال مردم توجهي نکنند.
نتيجه گيري
در مجموع در اين نقدها که در فضاي عمومي گروههاي نخبه وجود دارد، مردم محکوم به سکوت هستند، معمولاً آنها را بهگونهاي منفعلانه مورد خطاب قرار ميدهند و هويت آنها يا به صورت شيءگونه و ابژهاي است که همهی هستي و ماهيت خويش را مديون تأملات نخبههاست که اين موضوع در روشنفکران بيشتر ديده ميشود، و يا سوژهاي هستند که باز هم همهی ويژگيهايش را از طريق انديشهورزيها و تأملات نخبگان به دست ميآورد.اما آنچه اصلاً ديده نميشود نوعي گفتوگو و ديالوگ ميان مردم و نخبههاست، در تعبيري هرمنوتيکي، افق و سنت عامه مردم با افق و سنت نخبگان در گفتوگويي قرار گيرند که هر دو سنت در آن از شرايط يکساني برخوردار باشند و از موضع برابري قدرت با يکديگر به گفتوگو بنشينند، بهگونهاي که نخبهها انتقادات خود را نه به صورت مونولوگي و تکصدايي، بلکه به صورت ديالوگي و در فضايي چندصدايي که صداهاي مردم هم در آن شنيده شود، بيان کنند.
به عبارت ديگر در مورد آنچه که در سنتهاي عزاداري در مردم تحريف يا بدعت يا امر غير اصيل و ...ناميده ميشود، حرف و صداي مردم هم شنيده شود و ذهنيت آنها در مورد اين امور در نقدها مدّ نظر قرار گيرد.
آنچه که امروزه وجود دارد، وضعيتي است که ميتوان از آن به عنوان هجوم نخبهها به مردم از طريق نقد عزاداريها ياد کرد.در طي دوره زماني کوتاه محرم و اندکي هم در صفر، سيلي از نقدهاي بنيان کن از سوي نخبهها به مهمترين اعتقادات مردم وارد ميشود.اين نوع انتقاد و عملکرد نخبهها پيامدهاي بسياري را هم در بر داشته است.عليرغم نگاه منفعلانه نخبگان به مردم در نقدهايشان، مردم در اين حيطه بسيار فعال هستند.همانطور که گفته شد محرم و مناسک عزادري و گفتمان کربلا مهمترين و اصليترين سهم مردم از دين ميباشد، که به اين سادگي هم آن را به دست هرکس نميسپارند.
هرچند وظيفهی نخبهها در حيات مردم نوعي غنا و عمق بخشيدن به وجوه مختلف زندگي آنهاست، اما از آنجا که نوک پيکان انتقادات نخبهها در اين زمينه معطوف است به عامه مردم، و از غفلتها و کوتاهيها و اشتباهات خودشان غافلاند، مردم خودشان همهی مسؤوليت اين گفتمان را بر عهده گرفتهاند.البته وضعيت علما در اين ميان تا حد اندکي متفاوت است (هرچند در سالهاي اخير روحانيت در عمل از مردم فاصله گرفته و در بسياري از مراسم و مناسک عزاداري مردمي روحانيون حضوري ندارند و در مقابل هم، مردم در سبکهاي جديدتر عزاداري عملاً روحانيون را از محوريت مراسم به حواشي بردهاند).با توجه به اين وضعيت، عليرغم گلايههاي نخبهها مردم کار خود را ميکنند و به همين سبب هم هر سال با تحول عزاداريها و تغييرات جزئي و کلّي در آنها مواجه هستيم.
شايد داستاني را که استاد مطهري در باب برخورد مردم و علما در حيطه عزاداري بيان ميکند بسيار گوياتر باشد.ايشان نقل ميکنند که در يکي از سالها، با فرارسيدن محرم آيتالله بروجردي به عدهاي از سران هیأتها ميگويند که اين علم و کتلها و ...اعتبار ديني ندارند، که همين مردم به ايشان پاسخ ميدهند که حاج آقا ما تمام سال را مقلد شما هستيم، اما محرم و صفر را مقلد خودمان هستيم.(نقل به مضمون).به عبارتي محرم که سهم اصلي مردم در دين است، فضايي است که مردم از خود تقليد ميکنند، و کوتاهي نخبهها و عملکرد نادرست آنها در مواجهه با اين مسأله، سبب تشديد اين وضع هم شده است و نخبهها بيشتر و بیشتر از مردم فاصله ميگيرند، هرچند در آخر تقصير را به گردن مردم مياندازند.
به همين سبب هم امروزه در گفتمان کربلا مهمترين کارگزاران اين گفتمان مداحان شدهاند که آنها هم جاي بحث و مجالي ديگر را ميطلبند.در نهايت بايد گفت در اين نقدها مردمي که در ساير عرصهها بسيار عزيز و محترم و بعضاً مقدس شمرده ميشوند، به نحو بدي مورد بيمهري نخبهها قرار ميگيرند، نخبههايي که با نقدها و آسيبشناسيشان در باب عزاداريهاي مردمي در محرم و صفر فاصله خودشان را با مردم بيشتر ميکنند، و در آخر هم مردم مورد اتهام قرار ميگيرند.لذا در اين شرايط بهتر است نخبهها به جاي نقد مردم به نقد خودشان و کوتاهيهاي خودشان بپردازند و نقد مردم را هم در وضعيتي گفتگويي و برابر انجام دهند.
مقدمه:
مسئلهی مردم در مباحث جامعهی ما امروزه اهمیت بسیاری دارد، از یک سو در شرایط فعلی مردم گونهای اساطیری در مباحث فکری و سیاسی به مثابه معیار حقیقت اندیشهها و عملکردها هستند، و از سوی دیگر در عمل و در سیاستهای اجرایی به گونهی امری حاشیهای و تزئینی هستند. به هر حال شعارهای مردمگرایی درتمام سطوح جامعهی ما گسترش یافتهاند، و همه از این شعار در فعالیتهای فکریی و عملی خودشان استفاده میکنند. اما به نظر من هنوز مسئلهی مردم و موقعیت آنها در میان اقشار مختلف جامعه جای بحث فراوان دارد. در این نوشتار من به مقولهی مردم در قشر خاصی از جامعه یعنی نخبهها و اهل اندیشه خواهم پرداخت. البته این مسئله را نه از خلال بررسی مفهوم مردم در اندیشهی اقشاار مختلف نخبگان و آثار و تالیفات آنها بلکه در خلال کنش متقابل نخبگان با مردم آنگاه که همین مردم مورد خطاب قرار می گیرند، بررسی خواهم کرد. به عبارت دیگر من به دنبال بررسی مقولهی مردم در تجربهی تعامل نخبگان با آنها در یک حیطهی خاص هستم. این حیطهی خاص همان مناسک عزاداری و نحوهی مواجههی نخبگان با مردم در حین نقد و ارزیابی عملکرد مردم در مناسک عزاداری است. باید خاطرنشان کنم که قصد من به هیچوجه بحث در باب صحت و سقم نقدها نیست، بلکه تاکید من در عمل نقد و جایگاه مردم در این نقدهای نخبههاست. لذات از خلال این بررسی، منطق مواجههی نخبگان با مردم در مواقع نقد سنتهای عزاداری مردم، و در نهایت مؤلفههای عملی مفهوم مردم در این عرصه را مورد توجه قرار خواهم داد. برای این کار به آنچه که در رسانهها و نوشتهها و مباحث مطرح شدهای شفاهی و کتبی (در منابر و روضهها و روزنامهها و میزگردها و بحثهای مربوطه در مجامع کوچک و بزرگ) توسط نخبهها در ایام محرم بیان میشود رجوع داده شده است، البته شاید بتوان این نوشتار را نوعی روایت شخصی ناشی از تجربهی حضور خودم در فضای جامعهی ایرانی در ایام محرم دانست. به عبارت دیگر نوعی مردمنگاری تجربهی خودم زا مطالعه و شنیدن و دیدن نقدهای نخبگان در باب عزاداری مردمی است، برای این نوشتار در ابتدا لازم است بحثی پیرامون مسئلهی محرم و عزاداری و سپس دستهبندی گفتمانهای انتقادی نخبگان در این حیطه انجام شود.
عزاداری محرم و زندگی مردم
ماه محرم و مناسک عزاداری به عنوان جزء مهمی از زندگی مردمی شیعی است که به واسطهی نمادهای خودش فضای عمومی جامعه را به فضای مناسکی تبدیل میکند. مناسکی شدن جامعه از طریق نمادهای مادی از جمله علم و کتلها و پارچهنوشتههایی که در کوی و برزن قرار گرفته، قابل مشاهده است و البته در چند سال اخیر که تکنولوژی صوتی و تصویری در فضای عمومی گسترش یافته، سبب شده که صوت و تصویر نیز به رکن مهمی از وضعیت مناسکی جامعه تبدیل شود. در گذشته صدا و تصویر مناسک عزاداری فقط در شرایط واقعی و موقع برگزاری مناسک قابل حس و مشاهده بود، و نمادهای مناسکی صرفاً محدود به نمادهای مادی بود، اما امروزه بدون دیدن نمادهای مادی هم میتوان با چشمانی بسته، وضعیت مناسکی را از طریق مداحیهای در حال پخش در ماشینها و مغازهها و ... فهمید. نکتهی اصلی که در باب این مناسک وجود دارد، این است که عزاداری محرم مهمترین و مرکزیترین مناسک در دینداری عامهی مردم است. محتوای این مناسک که میتوان آن را گفتمان کربلا نامید، نفوذ عمیقی در زندگی مردم دارد. برای مردم عامی، مناسک عزاداری یکی از ارکان اصلی دینداری محسوب شده و میشود. طوری که برای عامه، نماز نخواندن و مسجد نرفتن نشانهی نامسلمانی و شیعه نبودن نیست، بلکه شرکت نکردن در عزاداری محرم مهمترین نماد یک نامسلمان محسوب میشود. به قول یکی از همین مردم «اگه توی این ماه محرم هم شرکت نکنیم، که دیگه مسلمون نیستیم». اما به طور سنتی نخبگان دینی هم در این مناسک شرکت میکردهاند و مجالس عزاداری خاص خود را داشتهاند، اما نکتهی اصلی در اینجاست که برای آنها مناسک عزاداری یکی از مناسک حاشیهای دین محسوب میشود و برای مردم مناسک اصلی دین. برای عامهی مردم شیعی مناسک ثانویه جمعیای مثل مناسک محرم و گفتمان کربلا فراتر از مناسک اولیه و اصلی، و مهمترین مناسک دینی مردم قرار میگیرد و بخش اصلی حیات دینی آنها را شکل میدهد. به همین سبب هم تلاشهای نخبگان دینی و سیاسی برای دخالت و دستکاری و نظارت بر این مناسک بیفایده بوده چرا که این مناسک عامل اصلی ذهنیت دینی مردم بوده و آمیختگی شدیدی نیز با وجدان جمعی آنها داشته است. جامعهی شیعی از خلال این مناسک میتوانسته احساس حادتری از خویشتن داشته باشد. از سوی دیگر از نظر فرهنگی، دین به مثابه نظام فرهنیگ برای شیعیان بیش از هر چیزی در این مناسک مصداق پیدا می کند. بیشترین میزان نمادهای مقدس در فرهنگ مردم، ناشی از گفتمان کربلا بوده و هستند و در این گفتمان هم بیشترین میزان ممکن حضور مفاهیم و مقولههای زندگی مردم دیده میشود. در عامهی مردم، یعنی آنهایی که عموماً در حاشیههای قدرت و مراکز قدرت در شهرها و در موقعیت منزلتی و اقتصادی نسبتاً پایین (متوسط رو به پایین و پایین) قرار میگیرند، گفتمان کربلا مهمترین سهم را در حیات دینشان داشته و دارد. لذا مردم سهم خویش از دین را همیشه برای خودشان نگاه داشته و دارند. برای مردم دین باید به گوههای باشد که به قامت آنها درآید و گفتمان کربلا این قابلیت را دارد. گفتمان کربلا در سادهترین و در عین حال گستردهترین وجه ممکن تقدس را به درون زندگی سرشار از فشار و ناکامی این مردم تزریق میکند، به همین سبب هم مهمترین رکن حیات دینی آنهاست.
گفتمانهاي نخبگان در نقد عزاداريهاي مردمي
در فضاي اجتماعي و فرهنگي ايران فرارسيدن ماه محرم مصادف است با مناسکي شدن گستردهی فضاهاي عمومي و از جمله رسانهها.در اين ميان يکي از مباحث بسيار رايج در رسانهها بالاخص تلویزيون و روزنامهها، مسألهی نقد و بررسي مناسک عزاداري و سنتهاي عاشورايي در ميان مردم است.
در کل نقدهاي مربوط به مناسک عزاداري و گفتمان کربلا را ميتوان با توجه به منتقدان و موقعيت آنها در چهار گفتمان تقسيمبندي کرد:
1ـ گفتمان علماي دين و مراجع و روحانيون بزرگ؛
2ـ گفتمان متخصصان ديني که عموماً دانش ديني و تحصيلات سنتي داشته و بعضاً هم با علوم مدرن آشنايند؛
3ـ گفتمان روشنفکران ديني که اهل ديناند و مدرنيته، و تلاش ميکنند سازشي معقول ميان اين دو برقرار سازند؛
4ـ گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک که معمولاً اهل دين نيستند و يا کاري به آن ندارند و بعضاً هم مخالف آن هستند.
گفتمان اول که مربوط به علماي دين ميباشد، در اين نکته بنيادي با مردم اشتراک دارد که برگزاري عزاداريها لازم است، اما بحث اصلي علما در مورد محتواي اين مناسک و آيينها و مراسم مختلف ديني است که عموماً با پارهاي از اين سنتهاي ديني مخالفت شده است؛ در گذشته مهمترين موضوع مورد بحث در اين گفتمان، مسألهی قمهزني بود که امروزه نيز تداوم دارد و بعضاً به صدور فتوا عليه آن هم انجاميده است.
طي سالهاي اخير هم بر اين نقدها مسألهی محتواهاي جديد اشعار مداحيها اضافه شده است، که اين موضوع بويژه با گسترش سبک جديد عزادريها يا آنچه که با عنوان هیأتهاي پاپ شناخته ميشود، مطرح شده است.
گفتمان دوم يعني گفتمان متخصصان سنتي دين که اهل تحصيلات سنتياند، اما در کسوت روحانيت نيستند، اينان هم در کليت با گفتمان علما مشترکند، و عملاً دنبالهرو آنها هستند، اما با اين تفاوت که از غناي علما در نقد و دانش ديني برخوردار نيستند و از سوي ديگر حلقه واسطياند ميان علما و روشنفکران ديني.
اين دسته که به عبارتي روحانيون لباسشخصي هم هستند، راويان ديگري از گفتمان علما هستند که در مناظرههاي تلوزيوني و مقالات روزنامهها و ...از آنها بسيار استفاده ميشود.اينان بعضاً با خنده و لحن همراه با لبخند به نقد مناسک عزاداري و سنتهاي آن در ميان مردم ميپردازند؛
به عبارت ديگر وجه تمايز ميان اين گفتمان با گفتمان علما در موقعيت اجتماعي آنها و نحوهی بيان انتقادات است که البته به خاطر آشنايي اينان با انديشههاي مدرن بعضاً نقدهايي هم از موضع عقل مدرن بر اين مناسک دارند که ميتوان آن را وجه مشترک آنها با گفتمان روشنفکري دانست.
گفتمان روشنفکران که بيش از همه ميتوان آن را در تفسير عقلاني از گفتمان کربلا و مناسک عزاداري و نقدهاي مبتني بر عقلانيت از صور اين گفتمان در مردم ديد.هرچند گارگزاران اين گفتمان بيشتر به دنبال ارائهی تصويري امروزي از گفتمان کربلا و حادثهی عاشورا و تفسير تاريخي آن هستند، اما در عمل بسياري از سنتهاي عزاداري را در ميان مردم بر اين اساس که اين سنن ريشه در تاريخ اصيل عاشورا ندارند و بيشترشان هم اضافات فرهنگي و اجتماعي بر حادثه و سنن عزاداري آن هستند، رد و نقد ميکنند.
البته بايد گفت که روشنفکران عموماً توجه چنداني به اين گفتمان ندارند، مگر در مواقعي که بخواهند در چارچوب نگاهشان به دين اين حادثه را هم تفسير کنند، به عبارتي عزاداري نميکنند، بلکه واقعهی تاريخي عاشورا را از منظر خودشان تفسير و تبيين ميکنند؛ البته در وضعيت فعلي در کليت گفتمان روشنفکري ديني چندان به مناسک عزاداري پرداخته نميشود، و به طور ضمني در اين سکوت آرام نوعي طرد اين مناسک و صور عزاداري آنگونه که در عامهی مردم رايج است وجود دارد که معمولاً هم آن را غيرعقلاني و يا در نهايت امري در حد عوام و سطح انديشه و تعقل آنها ميدانند.
گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک عليرغم تفاوتهايي که در بطن اين دو وجود دارد، در کليت نوعي اشتراک در مواجهه با مناسک عزاداري با يکديگر دارند.در کل گفتمان اين روشنفکران بالاخص در داخل ايران عموماً مناسک عزاداري را طرد ميکند که در وجه کلاسيک آن را مصداقي براي مفهوم افيوني دين در تودهها ميداند، و آن را نمايانگر عدم عقلانيت مردم و حضور سنتهاي قديمي ميدانند؛ هر چند معمولاً اين مناسک و گفتمان کربلا را حتي قابل بحث نميدانند، مگر در حيطهی مباحث تخصصي مربوط به جامعهی سنتي؛ به همين سبب در ايران هنوز هم متخصصان داخلي در حيطه روشنفکري و حتي مدعيان جامعهشناسي دين اثر دقيق و عميقي در امورد مناسک عزاداري و گفتمان کربلا وجود ندارد
منطق نقد عزاداريهاي مردم در نخبهها
در ايام ماه محرم تمام رسانههاي تصويري و مکتوب شروع ميکنند به نقد کردن سنتهاي عزاداري که عموماً ذيل مقولهی آسيبشناسي بيان ميشود.
اما در اين ميان براي عامهی مردم گفتمان علماي دين اهميت بيشتري دارد و بعضاً قابليت تأثيرگذاري بيشتر هم دارد که اين مسأله ناشي از جايگاه علما در دينداري مردم و مهمتر از آن، این که خود علما هم مناسک عزادري را در وجه خاص خودشان دارند و در بسياري از موارد بخشي از مردم هم در مراسم علما و منابر و روضههاي آنان شرکت ميکنند و نقدهايشان هم مبتني بر روايت «اصيل و حقيقيتر» از عزاداريهایی که خودشان را حامل آن ميدانند، ميباشد.اين مسأله تنها و مهمترين وجه تمايز گفتمان علما در نقد عزاداري عادي مردمي است.
نکته مهمي که در فهم اين انتقادات و ميزان اثرگذاري آن بر مردم و ساير مخاطبان وجود دارد، موسمي بودن و به عبارت دقيقتر سالانه بودن آن است.آسيبشناسي عزاداري در چرخهاي سالانه به طور متمرکز و انبوهي در ايام ماه محرم و صفر بيان ميشود و سپس سکوت و خاموشي يکسالهاي بر آن حاکم ميشود تا بار ديگر محرم فرا رسد.
البته به ندرت گفتمان علما در طول سال هم در منابر و روضهها اشارات ضمني به نقد عزاداريها دارند، اما در کليت، تراکم اين نقدها به زماني منوط است که مراسم عزاداري و هیأتها در سراسر شهرها و روستاها شروع شدهاند و علَم و کتلها هم به راه افتادهاند.گويي وقتي مراسم عزاداري مردم برگزار نميشود، انديشهی نخبگان هم از نقد باز ميماند.
به همين دليل هم هست که مسألهی بازانديشي در باب مناسک عزاداري عموماً حاصل تأملات کوتاهمدت و بدون انباشت پژوهشي و بيشتر مبتني بر دادههاي شخصي متفکران ميباشد.اين دادهها ناشي از حضور الزامي آنها در جامعهاي است که عزاداري در آن برگزار ميشود.نبود آثار پژوهشي و تحقيقي در باب مراسم عزاداري در داخل ايران نتيجه اينگونه تأمل و انديشهورزي سطحي نخبگان در اين باب است.
البته در حيطهی علما که مبناي نقد آنها مسأله «روايت اصيل» از حادثهی عاشوراست.اين موضوع چندان صحيح نيست، و البته موضع آنها هم درونديني است، لذا اين کممايگي پژوهشي در حيطهی دانش ديني آنها مطرح نيست، چرا که خود آنها مرجع دانش دينياند، ولي در کل همهی گفتمانها در باب عدم فهم علل بروز رفتارهاي مناسکي در مردم اشتراک دارند.
نکته دوم نابرابري رسانهاي در مسأله نقدهاست.به عبارت ديگر گفتمانهاي انتقادي نخبهها در بيان انتقادات و نظرات خود، بيشترين ابزارهاي رسانهاي را در اختيار دارند، از رسانههاي سنتي تا رسانههاي مدرن، از منبر تا ماهواره و تلویزيون و روزنامه.بحثهاي مطرح شده در تمام اين رسانهها متضمن نقد و آسيبشناسي مناسک عزاداري و دينداري عامه مردم است و آنچه که به طور دائم شنيده ميشود مسألهی نقدهاي نخبگان و صداي آنهاست.
البته از آنجا که رسانههاي ايراني تحت نظارت نهادهاي ديني قرار دارند، عملاً نقدهاي ديني و از منظر سه گفتمان نخستين امکان بيان و ارائه دارند، و گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک چندان امکاني براي حضور رسانهاي و عمومي ندارد، اما در مجالس خصوصي و جلسات دوستانه اين نقدها بيان ميشوند.نکتهی اصلي در اين حيطه اين است که مردمي که در مورد آنها بحث و نقد صورت ميگيرد حضوري در اين رسانهها ندارند، و نشاني از نظرات و پاسخهاي آنها به سيل انتقادات نيست.
در برابر صداهاي بلند و متکثر گفتمانهاي انتقادي نخبگان، سکوت و يا صداي محکوم به سکوت مردم قرار دارد.به عبارت ديگر انتقادات به صورت تکصدايي و مونولوگي از سوي نخبگان بيان ميشود، و البته همين نخبهها که مردم را در جاهاي ديگر معيار حقيقت و نقد امور دانستهاند، در عمل در حيطهی دين مردم و موقع نقد و آسيبشناسي عزاداريها، مردم را محکوم به سکوت ميکنند.
اين نابرابري رسانهاي و نظام انتقادي گفتمانهاي نخبگان و مونولوگي بودن، حاکي از ساختار روابط ميان طرفين اين مسأله ميباشد. اين ساختار روابط بيانگر نابرابري در قدرت است.مردم در موضع فرودست و نخبهها هم در موضع فرادست و موقعيت مسلط قرار دارند.اين نابرابري در لحن انتقادات هم وجود دارد.
لحن آمرانه و تحکمآميز در موقع نقد و بحث در باب عزاداريهاي مردمي ويژگي عمده نخبههاست.البته در قسمتهاي قبلي اين مسأله توضيح داده شد که علما بيش از سايرين در موقع نقد، احترام مردم را حفظ کردهاند، که اين موضوع ناشي از رابطهی آنها با مردم و اخلاق علمايي است.اين زبان آمرانه و از موضع بالادست، مبتني بر نوعي ادعاي انحصار حقيقت در نزد نخبههاست.همه نخبهها حق را به خود داده و خود را سخنگوي حقيقت در باب عزاداري ميدانند و عزاداري را آنگونه که خود بيان و تفسير ميکنند، حقيقت ميدانند، حتي اگر نوآوري در تفسيرشان باشد.
در مقابل، هر آنچه را که در مردم هست بر مبناي حقيقت مورد ادعاي خودشان ميسنجند و اگر نوآوري در سنن عزاداري مردم باشد، معمولاً برچسب انحراف و تحريف بر آن ميزنند.اين نخبهها توجهي به روايت حقيقت عاشورا در نزد مردم و از زبان آنها ندارند و حتي روايت حقيقت در نزد مردم را نيز بر مبناي درک خودشان تصور ميکنند.به عبارت ديگر حتي در موقع بيان حقيقت عزاداري از منظر مردم، به آنها امکان سخن گفتن نميدهند، و در اين مورد هم خودشان را ذيصلاحتر از مردم در بيان آن ميدانند.
اگر هم بخشهایی از سنتهاي عزاداري مردم مورد تأييد و قبول باشد، اين نخبهها هستند که معيار اين تأييد و قبول را تعيين ميکنند.به عبارت کلي، آنچه نخبهها در امر نقد عزاداري در مردم انجام ميدهند عبارتند از: انحصار حقيقت نزد خويشتن، محکوم کردن مردم به سکوت و بيتوجهي به دلايل آنها در اين حيطه، معيار قرار دادن خويشتن در تعيين صحت و سقم سنتهاي عزاداري در مردم و نگاه کلامي به مسأله.
مسأله نگاه کلامي به موضوع عزاداري و فلسفهی آن در ميان تمام نخبهها وجود دارد.به عبارت ديگر همهی گروههاي نخبه نوعي نگاه ديني به مسألهی عزاداري در مردم و نقد آن دارند.اين نوع نگاه در سه گروه اول که خودشان هم اهل دين و مناسک در وجه خودشان هستند، واضح است.اما در گفتمان روشنفکران سکولار و لائيک، آنها از منظر حقيقتي ديگر به اين موضوع ميپردازند.از نظر اين دسته از روشنفکران اين سنتهای عزاداري، در معبد عقلانيت گناه شمرده ميشود، و سبب ناخشنودي خدايان عقلانيت مدرن هستند.
به هر حال تمام اين مواجههها ميان گروههاي نخبه با مردم در چارچوبي کلامي صورت ميگيرد، همهی آنها مسألهی عقل را بهانهی اين ميسازند که موضوع در محدودهی بحث عقلاني است و نه نگاه ديني يا شبه ديني.چندي پيش يکي از همين نخبههاي دسته دوم، نقد سنتهاي عزادريهایي را که به تعبير خودش ناصحيح بودند، با خندهاي شايد آلوده به تحقير بيان ميکرد.اين صحنه در تلويزيون رسمي پخش ميشد.جاي اين سؤال مطرح است آيا همين اهل فضل به مردم اجازه ميدهد که به اعتقادات او لبخند بزنند.اين حرکات در ساير نخبهها به جز علما ديده ميشود، که آنها نيز اعتقادات اين مردم در مناسک عزاداري را مورد خنده و در مواردي هم در فضاهاي خصوصي مورد تمسخر قرار ميدهند.
آخرين نکته در اين نقدها که وجه مشترک همه گفتمانهاي انتقادي در مورد عزاداريهاي مردمي است، غفلت از زمينه اجتماعي و تاريخي سنتهاي عزاداري و دلالتهاي فرهنگي و سياسي و اجتماعي آن در زندگي مردم ميباشد.
در ابتداي اين نوشتار اهميت و جايگاه مناسک عزاداري در مردم را شرح دادم، اما در تمام نقدها از اين مسأله غفلت ميشود، هرچند عدهاي از نخبههاي روشنفکر از تحليلهاي ساده و خام، کارکردي در قالب گزارههاي کلّي انسجامبخشي و حفظ الگو و ...در تحليل اجتماعي عزادريها استفاده ميکنند، اما در کل همه نخبهها از اين مسأله غفلت ميکنند که البته يک عامل مهم در اين مورد عدم وجود پژوهشهاي دقيق و مفصل در مورد جايگاه عزاداري محرم در زندگي مردم است، که در بالا به آن اشاره شد.با وجود اين مسأله، دليل اصلي غفلت از ابعاد اجتماعي و فرهنگي و سياسي مناسک عزاداري در زندگي مردم، منطق گفتماني نخبگان است که همهی آنها با رويکردي کلامي با موضوع نقد عزاداريها و آسيبشناسي آن مواجه ميشوند، در اين منطق موضوع بحث بر سر اصالت و برتري يک روايت گفتماني از حادثه کربلا و عزاداريهاست.به عبارت ديگر ادعاي انحصار حقيقت که در نخبههاي ديندار مبتني بر روايتي دينمدارانه از واقعهی عاشورا و در نخبههاي سکولار و لائيک مبتني بر حقيقت عقل مدرن و تمايز و تقابل آن با امور سنتي و مذهبي است، معمولاً سبب ميشود که نخبهها از ساير ابعاد عزاداريها براي مردم غفلت کنند و مهمتر از همه به چرايي شکلگيري اين سنتهاي عزاداري در مردم و دلايل و پيامدهاي آن براي مردم، و «تقصير» همين نخبهها و کوتاهي آنها در وظايفشان در قبال مردم توجهي نکنند.
نتيجه گيري
در مجموع در اين نقدها که در فضاي عمومي گروههاي نخبه وجود دارد، مردم محکوم به سکوت هستند، معمولاً آنها را بهگونهاي منفعلانه مورد خطاب قرار ميدهند و هويت آنها يا به صورت شيءگونه و ابژهاي است که همهی هستي و ماهيت خويش را مديون تأملات نخبههاست که اين موضوع در روشنفکران بيشتر ديده ميشود، و يا سوژهاي هستند که باز هم همهی ويژگيهايش را از طريق انديشهورزيها و تأملات نخبگان به دست ميآورد.اما آنچه اصلاً ديده نميشود نوعي گفتوگو و ديالوگ ميان مردم و نخبههاست، در تعبيري هرمنوتيکي، افق و سنت عامه مردم با افق و سنت نخبگان در گفتوگويي قرار گيرند که هر دو سنت در آن از شرايط يکساني برخوردار باشند و از موضع برابري قدرت با يکديگر به گفتوگو بنشينند، بهگونهاي که نخبهها انتقادات خود را نه به صورت مونولوگي و تکصدايي، بلکه به صورت ديالوگي و در فضايي چندصدايي که صداهاي مردم هم در آن شنيده شود، بيان کنند.
به عبارت ديگر در مورد آنچه که در سنتهاي عزاداري در مردم تحريف يا بدعت يا امر غير اصيل و ...ناميده ميشود، حرف و صداي مردم هم شنيده شود و ذهنيت آنها در مورد اين امور در نقدها مدّ نظر قرار گيرد.
آنچه که امروزه وجود دارد، وضعيتي است که ميتوان از آن به عنوان هجوم نخبهها به مردم از طريق نقد عزاداريها ياد کرد.در طي دوره زماني کوتاه محرم و اندکي هم در صفر، سيلي از نقدهاي بنيان کن از سوي نخبهها به مهمترين اعتقادات مردم وارد ميشود.اين نوع انتقاد و عملکرد نخبهها پيامدهاي بسياري را هم در بر داشته است.عليرغم نگاه منفعلانه نخبگان به مردم در نقدهايشان، مردم در اين حيطه بسيار فعال هستند.همانطور که گفته شد محرم و مناسک عزادري و گفتمان کربلا مهمترين و اصليترين سهم مردم از دين ميباشد، که به اين سادگي هم آن را به دست هرکس نميسپارند.
هرچند وظيفهی نخبهها در حيات مردم نوعي غنا و عمق بخشيدن به وجوه مختلف زندگي آنهاست، اما از آنجا که نوک پيکان انتقادات نخبهها در اين زمينه معطوف است به عامه مردم، و از غفلتها و کوتاهيها و اشتباهات خودشان غافلاند، مردم خودشان همهی مسؤوليت اين گفتمان را بر عهده گرفتهاند.البته وضعيت علما در اين ميان تا حد اندکي متفاوت است (هرچند در سالهاي اخير روحانيت در عمل از مردم فاصله گرفته و در بسياري از مراسم و مناسک عزاداري مردمي روحانيون حضوري ندارند و در مقابل هم، مردم در سبکهاي جديدتر عزاداري عملاً روحانيون را از محوريت مراسم به حواشي بردهاند).با توجه به اين وضعيت، عليرغم گلايههاي نخبهها مردم کار خود را ميکنند و به همين سبب هم هر سال با تحول عزاداريها و تغييرات جزئي و کلّي در آنها مواجه هستيم.
شايد داستاني را که استاد مطهري در باب برخورد مردم و علما در حيطه عزاداري بيان ميکند بسيار گوياتر باشد.ايشان نقل ميکنند که در يکي از سالها، با فرارسيدن محرم آيتالله بروجردي به عدهاي از سران هیأتها ميگويند که اين علم و کتلها و ...اعتبار ديني ندارند، که همين مردم به ايشان پاسخ ميدهند که حاج آقا ما تمام سال را مقلد شما هستيم، اما محرم و صفر را مقلد خودمان هستيم.(نقل به مضمون).به عبارتي محرم که سهم اصلي مردم در دين است، فضايي است که مردم از خود تقليد ميکنند، و کوتاهي نخبهها و عملکرد نادرست آنها در مواجهه با اين مسأله، سبب تشديد اين وضع هم شده است و نخبهها بيشتر و بیشتر از مردم فاصله ميگيرند، هرچند در آخر تقصير را به گردن مردم مياندازند.
به همين سبب هم امروزه در گفتمان کربلا مهمترين کارگزاران اين گفتمان مداحان شدهاند که آنها هم جاي بحث و مجالي ديگر را ميطلبند.در نهايت بايد گفت در اين نقدها مردمي که در ساير عرصهها بسيار عزيز و محترم و بعضاً مقدس شمرده ميشوند، به نحو بدي مورد بيمهري نخبهها قرار ميگيرند، نخبههايي که با نقدها و آسيبشناسيشان در باب عزاداريهاي مردمي در محرم و صفر فاصله خودشان را با مردم بيشتر ميکنند، و در آخر هم مردم مورد اتهام قرار ميگيرند.لذا در اين شرايط بهتر است نخبهها به جاي نقد مردم به نقد خودشان و کوتاهيهاي خودشان بپردازند و نقد مردم را هم در وضعيتي گفتگويي و برابر انجام دهند.