کد مطلب : ۹۹۸۶
گل دامان علی (ع)
رزیتا نعمتی
شماره 32-31 - ربیع الاول و ربیع الثانی 1428 - فروردین و اردبیبهشت 1386
ویژهی تولد حضرت زینب (س)
بانو، آمدی و بوی کربلا از تو برخاست.
ناطقهی تو، رشادت را با حکمت درآمیخته بود تا صبورترین زن تاریخ را بیافریند.
گلی را که علی در دامان خود بپروراند، جز این انتظاری نیتس و غنچهای که از شاخهی فاطمه سر میزند، عطر کرامات خود را اینچنین در فضای عشق میپراکند.
میروی و دست تو روزی مرهم کاروان خستهای میشود که ستارههای مسیرش را از آسمان تو چیدهاند و شانههای تو تنهای تنها بار صبوری را به دوش خواهد کشید.
هممسیر با حسین
خوش آمدی، بانوی خوشکلام نینوا!
ماه شبهای تاریک سوختن و ساختن! درآ!
«درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز»
حقیقت این است که مسیر تو، مسیر حسین بود و در دوراهی کربلا، از ریشهی علی و فاطمه، دو شاخه گل رویید، گل حسین را، با خون خودش سرخ کردند و تو را با داغ حسین، تا عطر دلانگیز نجابت و شهامت تو، بوی کربلا را به همهجا پخش کند.
تو، شمشیر برندهی حسین بودی که پس از پر کشیدنش رو کرد.
زینت زنان عالم
تو نه تنها زینت پدر، بلکه زینت تمام بانوان عالمی. از هر طرف برای وصف تو وارد میشود، به کربلا میرسم. دشت نینوا، قلهای بود تا تمامی بلندای تو را نشان دهد، که بانوی مسلمان، غنچهی لای گلبرگ پیچیدهی پردهنشین نیست، بلکه میتواند قوت استدلال و سخنوری را در مصاف با شمشیرها، رویارو کند. میتواند زورآوری بازوان صبر و تقوا را با رخ مصیبت بکشد. زن، میتوان به اوج برسد و حتی زنیب باشد!
بهار تولدت مبارک!
زینب!
تو، پرستار مجروحترین لحظات هجوم درد بودی، آنجا که خود آزاردهندهترین شکنجهی روح را متحمل میشدی. وسعت علم تو، حلم تو را تحتالشعاع قرار میداد. تو را گاه، خلاصهی حسن و گاه، تفسیر حسین میبینم و حقیقت این است که بهار، زیباترین پایان برای هجوم زمستان است، بهارت مبارک!
ـ زینبا! کربلا، آیینهای بود که تو را در برابرش گرفتند، تا خورشید را از آن سو به قلب ما بتابانی، ای مکمل حسین!
ـ آسمان جز خورشید و ماه، چیزی نزاییده، پس بتاب، تا وسعت آسمان علی و فاطمه را نمایان کنی ای زینت پدر!
ویژهی تولد حضرت زینب (س)
بانو، آمدی و بوی کربلا از تو برخاست.
ناطقهی تو، رشادت را با حکمت درآمیخته بود تا صبورترین زن تاریخ را بیافریند.
گلی را که علی در دامان خود بپروراند، جز این انتظاری نیتس و غنچهای که از شاخهی فاطمه سر میزند، عطر کرامات خود را اینچنین در فضای عشق میپراکند.
میروی و دست تو روزی مرهم کاروان خستهای میشود که ستارههای مسیرش را از آسمان تو چیدهاند و شانههای تو تنهای تنها بار صبوری را به دوش خواهد کشید.
هممسیر با حسین
خوش آمدی، بانوی خوشکلام نینوا!
ماه شبهای تاریک سوختن و ساختن! درآ!
«درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز»
حقیقت این است که مسیر تو، مسیر حسین بود و در دوراهی کربلا، از ریشهی علی و فاطمه، دو شاخه گل رویید، گل حسین را، با خون خودش سرخ کردند و تو را با داغ حسین، تا عطر دلانگیز نجابت و شهامت تو، بوی کربلا را به همهجا پخش کند.
تو، شمشیر برندهی حسین بودی که پس از پر کشیدنش رو کرد.
زینت زنان عالم
تو نه تنها زینت پدر، بلکه زینت تمام بانوان عالمی. از هر طرف برای وصف تو وارد میشود، به کربلا میرسم. دشت نینوا، قلهای بود تا تمامی بلندای تو را نشان دهد، که بانوی مسلمان، غنچهی لای گلبرگ پیچیدهی پردهنشین نیست، بلکه میتواند قوت استدلال و سخنوری را در مصاف با شمشیرها، رویارو کند. میتواند زورآوری بازوان صبر و تقوا را با رخ مصیبت بکشد. زن، میتوان به اوج برسد و حتی زنیب باشد!
بهار تولدت مبارک!
زینب!
تو، پرستار مجروحترین لحظات هجوم درد بودی، آنجا که خود آزاردهندهترین شکنجهی روح را متحمل میشدی. وسعت علم تو، حلم تو را تحتالشعاع قرار میداد. تو را گاه، خلاصهی حسن و گاه، تفسیر حسین میبینم و حقیقت این است که بهار، زیباترین پایان برای هجوم زمستان است، بهارت مبارک!
ـ زینبا! کربلا، آیینهای بود که تو را در برابرش گرفتند، تا خورشید را از آن سو به قلب ما بتابانی، ای مکمل حسین!
ـ آسمان جز خورشید و ماه، چیزی نزاییده، پس بتاب، تا وسعت آسمان علی و فاطمه را نمایان کنی ای زینت پدر!