تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶ ساعت ۱۵:۴۶
۰
کد مطلب : ۱۰۲۴

دکتر سید جعفر شهیدی در گذشت

دکتر سید جعفر شهیدی در گذشت
به گزارش خیمه، دکتر سيدجعفر شهيدي، استاد زبان و ادبيات فارسي و پژوهشگر تاريخ، ساعت 10 صبح امروز در پي تحمل رنج بيماري، در منزل دخترش درگذشت.

سيدجعفر شهيدي فرزند سيدمحمد سجادي كه از دانشمندان و مفاخر بزرگ ادبي ايران به‌شمار مي‌رفت، در سال 1306 هجري شمسي در شهر بروجرد به دنيا آمد.

وي دوران تحصيل ابتدائي و اندكي از متوسطه را در بروجرد و سپس ادامه آن را در تهران بسامان رسانيد.
شهيدي قبلا بنام سجادي معروف بود كه بعدها تغيير شهرت داده و با نام شهيدي در مراكز علمي و دانشگاهي شهرت پيدا كرد.

وي چند سالي را در عوالم طلبگي در قم سپري و محضر آيت‌الله بروجردي و بسياري از مراجع و بزرگان ديني را درك كرده بود. برخورد با شادروان محمد معين باب آشنائي و معرفي وي را به حضور استاد علامه، مرحوم دهخدا فراهم كرد و بعد از تشكيل سازمان لغت‌نامه دهخدا، معاونت سازمان رابه‌عهده گرفت. 

اخذ درجه دكتري با امتياز والا و استادي دانشكده ادبيات در فاصله سال‌هاي 1340 به بعد جزو مرحله دوم زندگاني استاد شهيدي بود.

بعد از مرگ مرحوم معين، شهيدي مسئوليت اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمينه هاي ادب عرب و فارسي استادي بنام بود و درك محضر و مجالست با استاداني نظير بديع الزمان فروزانفر، دهخدا، جلال همائي و محمد معين اعتبار علمي و معنوي او را دو چندان كرد.

تأليفات و مقالات علمي و ادبي اين استاد بزرگ فراوان است كه از جمله آنان مي‌شود به اين آثار اشاره كرد: زندگينامه ابوذر غفاري، انقلاب بزرگ، زندگي حضرت سجاد (ع)، زندگاني حضرت فاطمه (س)، زينب (س) شيرزن كربلا، محدوديت در اسلام، جنايتكاران چه مي‌انديشند، تصحيح و حاشيه بر كتاب دره نادره، ميرزا محمد خان استر آبادي كه از نثرهاي مصنوع متكلف است و تعليقات شهيدي بر آن و بررسي دقائق و مشكلات تنها با خامه قدرتمند وي توانست مقبوليت عامه پيدا كند.

شهيدي تا پيش از بيماري‌اش در مقطع دكتري ادبيات فارسي چند ساعتي را به افاضه علمي مشغول بود و بقيه اوقات را در سازمان لغت‌نامه دهخدا به نظارت و مديريت سپري مي‌كرد.


عاشورا از نگاه دکتر شهیدی

دکتر شهیدی در کتابی به نام "قیام حسین" به طرح نظرات خود در این مورد می پردازد.شهیدی در تحلیل این واقعه خود را با سه سوال روبه رو می بیند.ماجرا برای چه اتفاق افتاد؟چگونه توانست که اتفاق بیفتد؟چگونه اتفاق افتاد؟او برای پاسخ به این سوالات به تاریخ رجوع می کند و با تحلیل جامعه شناسانه و مردم شناسانه سعی می کند تا نوری بر حقایق واقعه بیفکند. ولی پیچیدگی ماجرا در آن جاست که قدیمی ترین سند مکتوب با زمان حادثه دو قرن فاصله دارد.در این کتاب او بیشتر بر منابع قرن سوم تا پنجم استناد کرده است و سعی کرده است تا از دل نزدیک ترین منابع موجود راز واقعه را جستجو کند.



اولین سوال پرسش از علت واقعه است.حسین چرا قیام کرد؟شهیدی در مواجهه با این سوال چندان قلمی نمی زند و فقط یک فصل را به آن اختصاص می دهد اما به شیوایی بیان می کند که حسین در پاسخ دعوت های مردم کوفه و توضیح علل قیام فقط می گفت که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده اند و بر هر فرد آزاده ای است که مفسده ای چون دید اگر توان داشت اصلاح کند و چون نامه های مردم کوفه را دید به قیام دست زد.پس به نوعی می توان گفت که حسین برای احیای دین از
دست رفته قیام کرد.او برای حکومت و کسب سلطه سیاسی قیام نکرد،برای او مهم ارزش های دینی است نه کسب حکومت.او اگر انگیزه سیاسی داشت فرصت های بسیاری برای او مهیا بود تا حتی پیروز شود.

مثلا روزی ابن زیاد حاکم کوفه به دیدار یکی از اهالی کوفه می رود صاحب خانه مسلم را پنهانی خبر می کند تا در خانه او به کمین حاکم کوفه نشیند و کار او را بسازد.مسلم در خانه پنهان می شود و ابن زیاد به تنهایی وارد خانه می شود ولی مسلم از مخفی گاه خارج نمی شود و ابن زیاد از خطر می جهد.صاحب خانه از مسلم دلیل تعللش را می پرسد،مسلم می گوید یاد حدیثی از پیامبر افتادم که"مسلمان کسی را با ترور نمی کشد"_وای از مسلمانی ما یک روز به صورت زنجیره ای و وحشیانه ترور می کنیم،یک روز در مهمانی خلق خدا بمب می گذاریم و یک روز مردمان عادی را دراز می کنیم و با ا...اکبر به رگبارشان می بندیم "جای آن است که خون موج زند در دل لعل، زین تغابن که خزف می شکند بازارش"_از این دست وقایع در جریان حادثه بسیار است و تنها چیزی که در آن دیده می شود پایمردی و ایستادگی بر ارزش ها و احیای آن هاست نه محاسبه سود و زیان و دست و پا زدن در کوچه رد و قبول حکومت و سیاست ورزی های مزورانه.

اما ماجرا نکته مهمتری هم دارد و تحلیل آن نباید فقط در دایره بیان علت آن باشد.سوال مهمتر آن است که جامعه آن روز چگونه می توان پسر پیغمبرشان را بکشد؟"چرا مردم این سرزمین های پهناور و پر جمعیت حالت تماشاگر صحنه را بر خود گرفتند؟"چه شد که حسین کشته شد و بانگ مرغی هم برنخاست؟اولین شورش پس از این ماجرا مربوط به دو سال بعد است،آن هم در مدینه که ربطی به خون خواهی حسین نداشت،بلکه به دلیل آن بود که مردم مدینه رفتند و یزید را دیدند که کیست و چه می کند.حال شاید پاسخ داده شود که چون حسین بیعت نکرد کشته شد.اما بیعت نکردن هم در اسلام سابقه داشت ولی جرمش کشتن نبود،علی تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد،پسر عمر هم با علی بیعت نکرد و...ولی هیچ کس کشته نشد.پس چه شد که این بار گناه بیعت نکردن به کیفر قتل مجازات شد؟مگر قرآن،قتل نفس را حرام نکرده بود؟برای پاسخ به این سوالات باید تغییر و تحول جامعه آن روز را نسبت به جامعه پیامبر سنجید.باید دید پس از پیامبر بر سر جامعه اش چه آمد که نوه او را چنین کشتند.

شهیدی دگردیسی جامعه بعد از پیامبر را در دو نکته مهم خلاصه می کند.او با دیدی جامعه شناسانه،به این نکته اشاره می کند که عصبیت عقیدتی جامعه صدر اسلام به سمت عصبیت تیره ای و نژادی می چرخد_واژه عصبیت در کتاب شهیدی نیست و ما آن را از ابن خلدون برای توضیح مقصود شهیدی وام گرفته ایم_عصبیت به معنای تعهد و تعصب بر امری است.در زمان جاهلیت فرزندان بادیه بر قوم و نژاد و نسب خود فخر می فروختند و برای آن می جنگیدند و برای آن شعر می سرودند و بر آن عشق می ورزیدند.اما اسلام این تعهد و تعصب بر نژاد را برانداخت و به جای آن عقیده را نشاند.دیگر مسلمانان با هم برادر بودند و مسلمانی مایه افتخار.برای اسلام می جنگیدند و به آن عشق می ورزیدند.اما درست روز مرگ پیامبر،جامعه حرکت آرام و خزنده خود را به سوی عصبیت جاهلیت آغاز کرد.در این روز ابوبکر از برای مسابقه قدرت،اعلام کرد که"امیر باید از قریش باشد".معنی این سخن این بود که"آنچه اسلام و قرآن برای آن ارزش قائل بود یعنی _تقوی_لا
اقل به کار زمامداری مسلمانان نمی آمد."پس از حکومت معاویه امیری از قریش به امیری از بنی امیه تغییر یافت و حکومت در آن ها موروثی شد.درست مانند قبایل جاهلیت که فرزند ارشد رئیس قبیله،حاکم بعدی بود.

این تغییر عصبیت عقیدتی به عصبیت نژادی،در جریان جنگ ها هم خود را نشان داد.در جنگ جمل علی(ع) را کوفیان حامی بودند که اکثریت آن ها یمانیان بودند و عایشه را اکثریت مضریان همراه بود.در جنگ صفین قریش در برابر یمانیان ایستادند.اکثریت کوفه به این خاطر با علی همراه شدند که عقیده داشتند بنی امیه به دنبال برتری تیره خود بر دیگر طوایف است.در جنگ خوارج،یمانیان هم دو تیره شدند و عثمانیان در صف خوارج ایستادند و علویان در سپاه علی.به نوعی در در بطن این صف آرایی ها می توانیم همان کینه های قبیله ای و نژادی را ببینیم و بفهمیم که جهاد که در اسلام به منزله یک تکامل عقیدتی مطرح بود،دوباره به همان جنگ و خونریزی قبیله ای تبدیل گشت.

قبیله همدان مقابل عک،یا قبیله کنده در برابر مذجح،قحطانیان در برابر عدنانیان و حال امویان در برابر هاشمیان.دیگر عصبیت عقیدتی در میان مردمان رنگ باخته بود_هر چند علی در خطابه هایش سعی بسیار کرد تا حتی عصبیت عقیدتی را به مرحله عصبیت انسانی تعالی دهد،اما جامعه حتی از عصبیت عقیدتی هم عقب تر نشست_و واقعه کربلا را باید از این دریچه دید.وقتی حسین از مردمی که آماده کشتن او بودند،پرسید که "من از شما کسی را نکشتم،دین خدا را دگرگون نکرده ام،پس چرا مرا می کشید؟"در پاسخ گفتند"به خاطر بغضی که از پدرت در دل داریم.".برای درک این چرخش به سوی جاهلیتی که پسر را به جای پدر مجازات می کند و به صورت قبیله ای کین خواهی می کند این واقعه گویاست.

به هنگام فتح مکه،عباس عموی پیامبر،ابوسفیان را یافت تا او را به پیش محمد (ص)برد وبرای او امان گیرد.ابوسفیان چون سربازان اسلام را دید به عباس گفت"پادشاهی برادر زاده ات بزرگ شده است"عباس به او نهیب زد که "پادشاهی نه، شکوه پیامبری!"حال از زبان یزید نوه ابو سفیان در پنجاه سال بعد از این جریان،دوباره چیزی مشابه می شنویم که چون خبر قتل حسین به او رسید،فی البداهه شعری سرود به این مضمون" نه وحی ای بوده است نه آسمانی نه خدایی نه پیامبری،بنی هاشم به دنبال سروری بوده است و بس."آری می بینید که چگونه مسلمانان عصبیت جاهلانه را در خود جای داده اند و هر امری از همان دید قبیله ای و تیره ای و سروری و پادشاهی تعبیر می کنند!.

بعد از واقعه یزید در مورد آن شعر زیاد گفت و در همه اشعارش فقط و فقط به نژاد ونسب اشاره کرد وبس!تنها صحبت از آن است که"تیره ای از مضریان کینه خود را از تیره دیگر کشیده است و خون امویان که در جنگ بدر به دست محمد از تیره هاشم ریخته شد،به خون شسته شد."پس ما دیگر با جامعه ای طرفیم که قوام و دوام آن،عشق و داغ آن،تعهد و تعصب آن به عقیده نیست که برای دین خدا قیام کند،بلکه جامعه ای است که در آن اصل تیره و نژاد است و بس.هاشمیان و امویان با هم جنگ دارند،عکیان چرا دخالت کنند؟ 

دگردیسی دوم جامعه مربوط به رشد ثروت جامعه است.دیگر "رغبت به مال اندوزی"در جامعه چنان بالا ست که هیچ کس نمی خواهد تا با حرکت و قیام، گوشه ای از ثروت و جاه و مقام خود را از دست دهد.فراموش نکنیم که هنوز هم عده ای در جامعه
بودند که پیامبر را درک کرده باشند و بتوانند بر جامعه حکم دهند که حسین کیست و یزید کیست و تابعین و مردم را به حمایت حسین بخوانند اما یزید همه آن ها را در شام جمع کرد و آنان را اکرام کرد تا مبادا به حافظه خود فشاری آورند! و همچنین می دانیم که عمر بن سعد به هوس زمامداری ملک ری تن به کشتن حسین داد.

برای آن که عمق فاجعه درک شود همین داستان کافی است که چون ابن عباس عموزاده علی هم در اموال مردم دست برد،علی برایش نامه توبیخی نوشت و ابن عباس چنین پاسخ داد که"دوست دارد خدا را ملاقات کند و بر ذمه اش چیزی از مال مسلمانان باشد تا آنکه ذمه او به آن همه خون های ریخته شده به خاطر رسیدن به امارت و پادشاهی مشغول گردد."آری،جامعه ای که غنائم جنگی کشور های بزرگ بر آن سرازیر شده است و عالم و بالغ و امیر و حاکمش را در بر گرفته است،آن قدر سنگین است که نتواند این حرف را بفهمد که"اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید" و خود حسین هم گفت که"دلیل آن که حرف های من در شما تاثیر نمی کند آن است که شکم هایتان را از مال حرام انباشته اید."

پس از آن که شهیدی تغییرات مهم جامعه آن روز را توضیح داد،به بیان چگونگی واقعه می پردازد.او با رجوع به تاریخ،سلسله حوادث را توضیح می دهد و تاریخ روایی ماجرا را بیان می کند.در اینجا قصد شرح تاریخ ماجرا را ندارم و علاقه مندان می توانند به خود کتاب مراجعه کنند.اما شهیدی در ضمن بیان تاریخ به نکته جالبی می پردازد و آن هم مردم شناسی جامعه است.او خصوصیات مردم شام،مدینه،مکه،بصره و کوفه را در آن زمان می کاود.او با این مطالعات چگونگی و علت آرایش نیروها در زمان واقعه را بیان میکند.در مورد شامیان می گوید که آنان اسلام را، خلاصه در بنی امیه می دانند و حتی پس از روی کار آمدن بنی عباس،بیش از پنجاه نفر از عالمان و بزرگان آن دیار چنین شهادتی می دهند که "به خدا سوگند می خوریم که ما نمی دانستیم رسول ا...خویشاوندی به غیر از بنی امیه داشته است.

"در وصف آنان گویند که وفادارترین قوم به حاکمان خود می باشند.علی هم به کوفیان می گفت که ای کاش ده تن از شما را می دادم و یک نفر از شامیان را می گرفتم.اهالی مدینه هم مردمانی بودند از تیره یمانی و با بنی هاشم کاریشان نبود.در وصف آنان گفته اند که "حریص ترین امت بر شر و ناتوان ترین آنان در دفع آنند."هر فتنه ای از آن برمی خاست ولی از سوی آنان حمایت نمی شد.علی هنگامی که از مدینه برای جنگ جمل راه افتاد،فقط سیصد نفر همراهی اش کردند،حسین هم از آنان جز خویشاوندانش نصیب نبرد.کوفیان مردمانی بودند بی ریشه.این شهر در سال هفدهم هجرت ساخته شده بود و مردمانش از جنگجویان و ماجراجویان بودند.در وصف آنان خوب گفته اند که"آنان با هم در کاری متفق می شوند، سپس دسته دسته خود را از آن بیرون می کشند.

"آنان دستی با سکندر داشتند و دلی با دارا. شمشیرهاشان با یزید بود ودلشان با حسین!پس از واقعه چندان از کرده خود پشیمان شدند که مانند بنی اسرائیل تصمیم جنون آمیزی گرفتند که شمشیر هاشان را بر هم بکشند و خون همدیگر را بریزند تا شاید این ننگ را از دامان خود پاک کنند! اما پشیمان شدند و بر آن شدند تا قاتلان حسین را بکشند.شاید تاریخ بیشتر بر نامه های کوفیان به حسین تاکید کرده باشد اما واقعیت آن است که بسیاری از آنان بر یزید هم نامه نوشتند
تا کار به نفع هرکس تمام شد دست به سوی او دراز کنند.معاویه در آخر عمر، مردم کوفه را برای یزید این گونه توصیف می کند که"امیدوارم آنان که پدر او را کشتند و برادرش را خوار کردند، گزند وی را از تو مصون دارند."آنان در قول حسین "مردمانی بودند بنده دنیا،دین را به زبان می دارند،چندان که زندگانی خود را بدان سر وسامان دهند."

آری با چنین جامعه و چنین مردمانی چندان نمی توان به دور دست ها امید بست.پس از واقعه ماموران به یزید چنین گزارشی دادند"ای امیر المومنین،به خدا چندان طول کشید که شتری را بکشند."

آری به زمان کشتن شتری حسین را کشتند اما تاریخ جلاد بی رحمی است.قصه هایش سر دراز دارد و خون،همانند طوقی است که بر گردن حکومت،همیشگی است و مکافات آن دائمی.دیری نپایید که جامعه دیگر جاهلی شده،خون حسین را بهانه کینه کشی قبیله ای کرد.فتنه ها بر خاست و تاک وتاک نشان مردمان را سوخت.سر عبیدا... را نزد مختار،سر مختار را نزد مصعب و سر مصعب را نزد عبدالملک بردند و روزی نماند که بر حکومت و جامعه بی فتنه بگذرد.خون،کینه خود را از حکومت می کشد که هر جنایتی را مکافاتی است و مکافات خون یک نفر،جامعه را در برمی گیرد.


عزاداری از نگاه شهیدی

دکتر شهیدی عزاداری برای امام حسین (ع) مختص شیعیان و مسلمانان نمی دانست و می گفت : « امروزه حتی افراد غیر مسلمان نیز در این گونه مراسم شركت می كنند. كسانی كه به این حادثه علاقمند هستند و تحقیق می كنند، حسابشان از كسانی كه به عنوان فیض و ثواب بردن در مجالس عزاداری - كه به شكل های مختلفی همچون سینه زدن، زنجیر زدن، روضه خوانی، و ... انجام می گیرد - شركت می كنند، جدا است .
به واقعه عاشورا می توان دو گونه نگاه كرد : اول نگاه خاص كه در آن عاشورا به عنوان یك واقعه تاریخی مورد تحلیل قرار گرفته و به چرایی، چگونگی و پیامدهای آن پرداخته می شود . طبیعی است كه این رویكرد به اهل علم و خواص اختصاص دارد؛ و دوم تلقی دیگری كه به شكل عزاداری های عمومی و سنتی انجام می گیرد .»

وی همچنین در مورد برخی عزاداری ها كه در ایام محرم به نام امام حسین (ع) انجام می شود می گفت : « اگر منظور این است كه كدام یك از عزاداری ها درست و كدام یك نادرست است، باید بگویم كه وظیفه من نیست كه بگویم كجای آن درست است و كجای آن غلط است. این كار مراجع است و من در این زمینه متخصص نیستم . البته، بسیاری از شیوه های عزاداری كه در گذشته وجود داشت مانند قمه زدن و ... كارهای اشتباهی بود كه خوشبختانه امروز وجود ندارد .
نباید فراموش كنیم كه آن چیزی كه تشیع را درطول تاریخ پیش برده است، همین عزاداری هایی است كه عموم مردم در ایام محرم - به ویژه در روزعاشورا- انجام می دهند. اكنون عزاداری برای امام حسین و عاشورا در تمام دنیا برگزار می شود .»

کارنامه دکتر شهیدی

تاليف :
مهدويت در اسلام ؛ 1324
جنايات تاريخ، جلد اول و دوم، تهران، شهريور 1327
جنايات تاريخ، جلد سوم، دفتر نامة فروغ علم، تهران 1329
چراغ روشن در دنياي تاريك ( يا زندگاني امام سجاد) تهران، كتابفروشي و چاپخانه محمد حسن علمي 1335
در راه خانه خدا، دانش نو، تهران 1356
پس از پنجاه سال، پژوهشي تازه پيرامون قيام امام حسين عليه السلام، چاپ اول، امير كبير 1358، چاپ شانزدهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1372
شرح لغات و مشكلات ديوان انوري، چاپ اول انجمن آثار
ملي 1358، چاپ دوم انتشارات علمي و فرهنگي 1364
تاريخ تحليلي اسلام، تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، تهران، مركز نشر دانشگاهي 1362
زندگاني حضرت فاطمه (ع)، چاپ اول تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1360، چاپ هجدهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1373
آشنايي با زندگاني امام صادق(ع)، جامعة الامام الصادق، تهران 1362
زندگاني علي بن الحسين (ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1365، چاپ پنجم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1372
ستايش و سوگ امام هشتم در شعر فارسي؛ 1365
عرشيان، نشر مشعر، قم 1371
شرح مثنوي شريف، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1373، جلد چهارم (دنبالة كار 3 جلد مرحوم فروزانفر) و جزء 5 و 6 (دفتر دوم)، شرح مثنوي دفتر سوم
از ديروز تا امروز، مجموعة مقاله ها، به كوشش هرمز رياحي و شكوفه شهيدي، تهران، انتشارات قطره 1373
علي از زبان علي، شرح زندگاني اميرمؤمنان، تهران، دفتر نشر ؛ 1376
شرح مثنوي دفتر چهارم، پنجم و ششم ؛ 1374 تا 1380

تصحيح :
تصحيح آتشكده آذر اثر لطفعلي بيك آذر بيگدلي، مقدمه،فهرست و تعليقات سيد جعفر شهيدي، مؤسسه نشر كتاب 1337
تصحيح دره نادره اثر ميرزا مهديخان استرآبادي، چاپ اول، انجمن آثار ملي 1341، چاپ دوم انتشارات علمي و فرهنگي 1366
براهين العجم، اثر محمد تقي سپهر، حواشي و تعليقات سيد جعفر شهيدي، دانشگاه تهران 1351

ترجمه :
ابوذر غفاري نخستين انقلابي اسلام، بي نا 1320، چاپ سوم، نشر سايه 1370
شير زن كربلا اثر بنت الشاطي، بروجرد 1332
انقلاب بزرگ اثر دكتر طه حسين، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علي اكبر علمي 1336
ترجمه نهج البلاغه، تهران چاپ اول، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي 1368، چاپ ششم 1373

‌ مجموعه‌ها :
محمد خاتم پيامبران، مقاله از ولادت تا بعثت، ج اول، از بعثت تا هجرت،ج دوم، حسينيه ارشاد 1347
علامه اميني، با همكاري محمدرضا حكيمي 1351
محيط ادب، مجموعه سي گفتار به پاس پنجاه سال تحقيقات و مطالعات سيدمحمد محيط طباطبايي، با همكاري حبيب يغمايي، محمد ابراهيم باستاني پاريزي و ايرج افشار، تهران، مجله يغما 1357

سمت‌هاي علمي و اجرايي:
معاون مؤسسه لغت نامه دهخدا 1342
رئيس مؤسسه لغت نامه دهخدا
رئيس مركز بين المللي آموزش زبان فارسي 1368
همكاري با محمد معين در تهيه فرهنگ فارسي معين 1346

سخنراني :
شركت و سخنراني در كنفرانس شيعه در دانشگاه تمپل، فيلادلفيا ؛ 1368
ايراد سخنراني در دانشگاه بغداد و دانشگاه موصل 1357
سفر به الجزيره (ايراد سخنراني) 1351
سفر به مصر و شركت در كنفرانس اسلامي قاهره با ايراد سخنراني 1349
سفر به اردن به دعوت دانشگاه عُمان (ايراد سخنراني)

آثاري كه به زبان‌هاي بيگانه ترجمه شده‌اند :
كتاب پس از پنجاه سال (قيام حسين) به زبان هاي عربي، انگليسي، تركي استانبولي، تركي آذربايجاني، ژاپني، اردو
كتاب زندگاني حضرت فاطمه به زبان تركي استانبولي، عربي
تاريخ تحليلي اسلام به زبان هاي عربي، يوناني

كسب افتخارات :
دريافت استادي افتخاري از دانشگاه پكن 1373
رياست افتخاري انجمن بين المللي استادان زبان و ادبيات فارسي
استاد ممتاز از دانشگاه تهران
دريافت نشان درجه يك علمي از رياست محترم جمهوري اسلامي ايران در تاريخ 1374
كتاب هايي كه به دريافت جايزه نايل شده اند و به عنوان كتاب سال شناخته شده اند :
دُرّه نادره، سال 1341
زندگاني فاطمه زهرا، 1362
نهج البلاغه، بهمن سال 1369
شرح مثنوي(جشنواره خوارزمي)، 1380
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما