کد مطلب : ۱۴۷۰۹
جایگاه مناسک در تفکر دینی
در میان تعاریف و تلقیهای گوناگونی که از دین وجود دارند هنوز تعریف و تأویلی نیست که مورد توافق حداکثری قرار گرفته باشد. به تعبیر دیگر همه مناقشههایی که در باب مفاهیم مهم بشری دیگر چون: عدالت، آزادی، تفکر، فلسفه، علم و حکمت وجود دارند در مورد دین هم برقرارند.
در این میان البته پارهای از افراد دین را به دین ۱ ، دین ۲ و دین ۳ تقسیم میکنند. مدنظر آنها از دین یک مجموعه آیینها و آموزهها و متونی است که از سوی بانی دینی خاص ابراز شده است.
فیالمثل در دین اسلام، قرآن که از سوی خدا بر پیامبر اعظم نازل شده به علاوه آموزهها و تعالیمی که حضرت محمد(ص) خودشان ارائه کردهاند و همچنین اعمال ایشان و پیروانشان به عنوان اسلام یک نامگذاری میشود. دین ۲ اما تفاسیری است که در پی دین ۱ میآید. یعنی فیالمثل در ادیان هندویسم و بودایی بسیاری از تفاسیر بر آرای بودا نگاشته شدهاند که این تفاسیر به عنوان دین ۲ یا هندویسم و بودیسم ۲ مطرح میشوند. دین ۳ هم به رفتار و اعمال مومنان دینی خاص در طول تاریخ اشاره دارد. فی المثل مسیحیان در طول تاریخ از خود رفتار و اعمال خاصی انجام دادهاند و شیوه مشخصی را برای هنجارهای خود برگزیدهاند. به مجموعه این اعمال و هنجارها دین ۳ مسیحیت میتوان نام نهاد. به نظر طرفداران این تلقی و تعریف از دین با این تقسیمبندی میتوانیم به جوهره و ماهیت ادیان نزدیکتر شویم. با این همه این تعریف از دین هم مشکلات مخصوص به خود را دارد. یکی از این مشکلات آن است که یافتن نسبت میان این سه دین کار راحت و آسانی نیست و علاوه بر این مومنان هر دین بیشتر معتقدند که دین ۱ به جوهره ادیان نزدیکتر است و نمیتوان ارتباط ارگانیک و نزدیکی میان دو دین دیگر با دین اول پیدا کرد.
این مشکل دقیقاً برای تعریف دیگری که از دین وجود دارد و دین را به گوهر و صدف دین تقسیم می کند وجود دارد. چرا که هر کس ممکن است گوهر دین را چیزی بداند که با تقریر فرد دیگر متفاوت باشد و در ضمن میان اجزای یک دین چنان همبستگی وجود دارد که هر جزء دین را می توان بخش مهمی از دین دانست و جدا کردن پارهای از اجزای دین با نام صدف مشکلات معرفتی و منطقی و همچنین الهیاتی عمده ای را به وجود میآورد.
تعریف دیگری که از دین وجود دارد با تقسیم دین به تجربه دینی و معرفت دینی صورت میگیرد. یعنی انسان در ابتدا تجربهای از امر قدسی و خدا به دست میآورد و در این راه پیامبران و اولیای دین هم به وی مدد میرسانند و پس از آن است که معرفتی را مبتنی بر این تجارب دینی کسب میکند. این تعریف هم هرچند نکاتی نیکو در باب اجزا و ماهیت دین میگوید به جهت اختلاف نظری که در باب تجربه دینی وجود دارد و همچنین به جهت آنکه یافتن ماهیت معرفت دینی کاری آسان نیست خالی از خلل نیست.
با وجود همه مشکلاتی که این تقسیمبندیها و تعریفها از دین دارند به نظر میرسد اولاً باید برای هر دین به این اندیشید که کدام یکی از این تعریفها مناسبتر هستند و ثانیاً در مواقعی خاص به همه آنها نظر داشت.
یکی از تقسیمبندیهایی که برای رسیدن به کنه ادیان صورت می گیرد تقسیم دین به اعتقادات، آداب و اعمال دینی و همچنین اخلاق دینی است. یعنی از یکطرف در دین اعتقادات بنیادین و اساسی در دین وجود دارند و ثانیاً هر دین را مجموعهای از آداب و مناسک و اعمال دینی سامان میدهند و ثالثاً اخلاقی دینی بر دین خاص استوار هستند که میتوانند رفتار و هنجارهای افراد را در جامعه و حتی نزد خودشان هدایت کنند. در اینجا هم البته میان این سه جزء ارتباطات زیادی وجود دارند که باید در وصف آنها کوشید. اما در گام نخست فیالمثل در باب اسلام میتوان گفت که اسلام را اعتقاداتی بنیادین تشکیل میدهند که توحید، نبوت، معاد و عدل و امامت از جمله مهمترین این اعتقادات هستند. توجه به هریک از این اصول دینی اسلام را از بسیاری از آموزهها و ادیان و مذاهب دیگر مجزا و جدا ی کند. از سوی دیگر متکی بر این اصول اخلاقیاتی سامان مییابد. در دین اسلام فی المثل جهان نسبت به خوب و بد بیتفاوت نیست و از آن بابت که توحید در این دین از امهات است هرگونه ارزشی با تقوای الهی پیوند میخورد. از اهم آموزه های اخلاقی این دین هم یکی آن است که انسان چیزی را که برای خود نمیخواهد برای دیگری هم ناید بخواهد و اینها آموزههای اخلاقی هستند که با اصول دینی اسلام پیوندهای بسیار نزدیکی دارند. از سوی دیگر اعمال و مناسکی وجود دارند که اینها هم با دو بخش دیگر ادیان یعنی اعتقادات و اخلاقیات نسبتهای نزدیکی برقرار میکنند.
به نظر می رسد این تقریر و تعریف از دین یکی از بهترین تقریرهایی است که در باب تعریف دین صورت گرفته است و هرچند این تعریف هم بیعیب نیست توانسته است بسیاری از مشکلات تعاریف دیگر را کمرنگتر نماید. اولاً این تعریف از این خصیصه برخوردار است که بسی بر اعتقادات و بنیانهای دینی تأکید میکند و این نکتهای است که پاره ای از تعاریف آن را نادیده میگیرند یا آن را چندان پررنگ نمی کنند. ثانیاً اخلاق دینی یکی از مهمترین عناصر رویکرد دینی است که رویکرد دینی با آن هم هویت مییابد. اتفاقاً اخلاق دینی یکی از مولفههایی است که بسی به کار انسان جدید و جهان جدید میآید. این عنصر نیز در تعدادی از تعاریف از جمله تعاریفی که در بند اول آمدند غایب هستند. یکی دیگر از مولفه های تفکر دینی که اتفاقاً اکثریت دینداران دین را با آن میشناسند اعمال و مناسک دینی است که نقش موثری در تداوم ادیان مختلف داشته و دارد. پارهای از دین شناسان معتقدند اگر این مناسک از دین گرفته شوند مشکلات بسیاری برای دینداران دینداران به وجود می آیند. اما آنچه در این تقریر از دین و دینداری هم اهمیت دارد بررسی نسبت این این سه جزء است.
اگر چه تقسیم دین به سه جزء اعتقادات دینی، اخلاق دینی و مناسک و اعمال دینی و تعریف آن با تکیه بر این سه خصیصه تعریفی کارآمد و موفق است همانطور که گفتیم یکی از پرسشهای مهمی که فراروی دین شناسان وجود داشته و دارد بررسی نسبت میان مناسک و اعمال دینی با دو جزء دیگر است. یکی از محورهایی که در ذیل این نسبت مطرح میشود توجیه مناسک و آداب دینی است. شکی نیست که همه اعمال و افکار انسانی باید توجیهی داشته باشند تا بجد از سوی انسان پیگری شوند و اعمال دینی نیز باید واجد دلایل و منطقی باشند تا با استمرار بیشتر مورد توجه قرار گیرند. اگر از یک دین شناس پوزیتیویست پرسیده شود که چگونه میتوان اعمال و مناسک دینی را توجیه کرد شاید حرف چندانی برای گفتن نداشته باشد. شاید تنها امری ایجابی که بتواند بگوید این است که مناسک دینی نمایانگر احساسات و حالات درونی فرد دیندار هستند. اما منظومه معرفتی که ما هم اکنون در آن زیست می کنیم منظومه ای متفاوت از فضای اوان و اواسط قرن بیستم است. در منظومه جدید معرفت دینی فرصت و مجال بیشتر و بهتری یافته است که مدعیات خود را اثبات و یا لااقل موجه نماید. در این فضا و بستر جدید دین و مجموعه اعتقادات و آیینها و اخلاقیات آنها تنها به حوزه درونی و فردی که نمیتوان از آن سخنی گفت منحصر و محدود نمیشوند.
تنها کافی است نگاهی به دو فلسفه ویتگنشتاین بیفکنیم تا دریابیم دین در این دو فلسفه تا چه اندازه تغییر جایگاه میدهد. در فلسفه اول یا متقدم ویتگنشتاین، چون دین، تصویر جهان نیست و گزارههایی دینی نمیتوانند تصویری از جهان ارائه کنند راهی به مقام توجیه و تبیین ندارند. به تعبیردیگر به نظر وی در اینجا چون حرفی نمی توان زد باید سکوت را اتخاذ نمود. اما فلسفه دوم وی دین را یکی از نمودهای زبانی می داند که می تواند و باید در عرصه زبان حضور و نماد داشته باشد. خلاصه آنکه تنها با نگاهی به دو رویکرد یک اندیشند برجسته قرن بیستم تغییر رویکرد به دین و ادیان مشخص است حال اگر کل فضای اواخر قرن بیستم و اوان سده بیست و یکم را ملاحظه کنیم این تغییر نگاه با شدت و قوت بیشتری خود را بر ما عرضه میکند.
در این منظومه جدید ادله زیادی برای توجیه مناسک و اعمال دینی صورت پذیرفتهاند که یکی از معروفترین آنها دلیل متکی بر هدف – وسیله است. بر طبق این دیدگاه برای آنکه انسان به اعتقادات دینی و همچنین اخلاق دینی عمل کند باید آداب و مراسمی را هم که بزرگان آن دین سفارش کردهاند به جا آورد چرا که وی در سنتی زیست می کند که آن آداب و مناسک صورت تجسد یافته آن اعتقادات و اخلاقیات هستند. به تعبیر دیگر ما با سنتهای دینی روبرو هستیم که فهم این سنتها وعمل به پارهای از توصیههای آن برای رسیدن به کنه و اندیشه این سنتها لازم و ضروی است. یعنی اینکه این آداب و مناسک در حکم وسایل و ابزارهایی هستند که در این سنت انسان را به امهات آن دین ره میبرند.
اگر از این نگاه به آداب و مناسک دینی نگاه کنیم این مناسک و اعمال جزء لایتجزی ایمانیات دینی قلمداد میشوند که نه تنها مانعی بر سر راه فهم بهتر جوهر ادیان نیستند که وسایلی فراهم میکنند که افراد بیشتر و بهتر به کنه آموزه ادیان پی برند. این البته بدان معنا نیست که انسان هرچیز را به عنوان گوهر و جوهر دین قلمداد کند و تعدادی از خرافاتی که به نام دین وجود دارند تأیید شوند بلکه به معنای اهمیت دادن به تفکر وسیله- هدفی در تفکر دینی است. در این تفکر فی المثل نمیتوان روزه را به عنوان یکی از اعمال دینی از اخلاق دینی و همچنین اعتقادات دینی جدا کرد. روزه وسیله است که میتوان با آن اخلاق دینی و اعتقادات دینی را بهتر درک کرد و بدانها نزدیکتر شد. همانطور که عید قربان و قربانی کردن وسیلهای است که با آن ماهیت و کنه تفکر دینی مشخص میشود.
مرجع : خبرگزاری مهر