کد مطلب : ۱۵۰۰۸
«بازنشر» گفت وگوی جواد طوسی با داوود میر باقری
مردی که میخواست مختار باشد
فرهنگ: مختارنامه آخرین ساخته داوود میرباقری را میتوان از مهمترین و محبوبترین سریالهای تاریخ تلویزیون ایران دانست. سریالی که بیش از ۶۰ میلیون بیننده دارد و برخلاف برخی سریالهای مذهبی سالهای اخیر در ایران، حتی توانسته سختگیرترین منتقدان سینمایی درایران را به وجد بیاورد. ساخت سریال مختارنامه بسیار سختتر از سریالهایی چون امام علی (ع)بوده است. چون راضی نگه داشتن مخاطبان دهه ۸۰کاری بسیار دشوارتر از راضی نگه داشتن دهه۷۰ است.
داوود میر باقری کارگردان مختارنامه سال گذشته گفت وگویی طولانی را با جواد طوسی منتقد مشهور سینما در روزنامه اعتماد انجام داد که اکنون خواندنیتر از آن موقع به نظر میرسد. متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
ریشه های بکر کویری داود میرباقری نگذاشته که او با فرهنگ و مناسبات دست و پاگیر شهر از همه رنگ تهران کنار بیاید. آرامش، وقار، سادگی و رفتار بیپیرایه این شاهرودی دل نسپرده به شهر، شناسنامهیی جدا از کسانی که خواسته یا ناخواسته آلوده این متروپولیس فریبنده و هویت باخته شدهاند، ارائه میدهد. کارنامه هنری قابل بحث میرباقری و دغدغههای از دل برآمدهاش با این اصالت و تعهد عمیق گره خوردهاند. او با آثار متنوعش نشان داده نگاهی متفاوت و روشن بینانه نسبت به دین، انسان، هستی و نفسانیت دارد و رابطه انسان با خدا را در ترکیبی از شریعت و طریقت میبیند. در کنار آثار تاریخی - مذهبی او همچون «امام علی»(ع)، «مسافر ری» و «معصومیت از دست رفته»، رد پای یک ایرانی هویتمند و پیوندخورده با این خاک را در آثاری چون «رعنا»، «معرکه در معرکه»، «آدم برفی»، «عشق آباد»، «دندون طلا» و «پرده عاشقی» (مجلس زن کïشی) به وضوح می توان دید. حضور متکثر و چندوجهی میرباقری در گستره تاریخ و اجتماع معاصر، همواره جسورانه و در عین حال صادقانه بوده است. در دنیایی که سترون بودن به یک فضیلت روشنفکرانه تبدیل شده، نگاه فاعلانه و کïنشمند میرباقری و شخصیتهای برگزیده و اسطورههای خاکستری اش این قدرت و صلابت را دارند که بر جامعه یی منفعل و بدون آرمان غالب شوند. شمایل نگاری پرجذبه او این بار با تکیه بر شخصیتی چون «مختار» شکل یافته است. «مختار» برای دل سپرده کویر و همسایه با بسطامیانً خاکساری چون «بایزید» و «شیخ حسن خرقانی»، واسطه محرمی است در جهت نگاه معاصر به انسان و دنیای ملتهب و هویت باخته پیرامونش.
-آیا پیشبینی میکردید تولید و ساخت مجموعه تلویزیونی «مختار» اینقدر طولانی شود؟ زمانی که این پروژه در ذهن تان شکل گرفت تا موقعی که آن را به مرحله عمل درآوردید، چه پیش فرضهایی داشتید؟ حالا که ساخت این مجموعه به مراحل انتهایی خودش رسیده است، با مرور و بازنگری این روند شش ساله آیا از نتیجه کارتان راضی هستید؟ به هر حال، شما این کار را برای رسانهیی انجام دادهاید که از جنبههای مختلف تابع شرایط اجتماعی سیاسی جامعه است.
تا حدودی قابل پیشبینی بود که این کار طولانی خواهد شد. به دلیل ابعاد سوژه و سناریویی که برای آن نوشته شد، تقریباً مشخص بود حداقل سه سال را باید برای تولید و فیلمبرداری آن پیشبینی کرد. البته فیلمبرداری آن یک سال و نیم بیشتر از آنچه فکر میکردم طول کشید و دلیل آن هم گستردگی کار و لوکیشنها و ساخت و ساز فراوان برای کار بود. خیلی از ملزومات به موقع آماده نمیشد و گاهی وقفههایی به دلیل مشکلات مالی پیش میآمد. طبعاً همه اینها از قبل قابل پیشبینی بود و زمانی را برای آنها در نظر گرفته بودیم.
-این مواردی که اشاره کردید، تمرکزتان را به هم نمیزد و انضباط کاری گروه و عوامل را مختل نمیکرد؟ مثلاً فواصل زمانی زیاد موجب نمیشد روی کار شما و عوامل تاثیر بگذارد؟
خوشبختانه نه. مسیر تولید به گونهیی بود که همه ما خود را آماده نگه میداشتیم. حتی در زمانی که پروژه به دلایل مختلف متوقف میشد، همیشه تیم این پروژه همراهم بود. به هر حال من خودم را از قبل برای این موارد آماده کرده بودم و همینها را برای دوستان توضیح داده بودم. در واقع شش سال به طور کامل در اختیار این پروژه بودم. حتی دوره زیادی در «احمدآباد» ساکن بودم تا از فضای کلی کار دور نباشم زیرا کلیت این مجموعه این حساسیتها را لازم داشت.
-با توجه به مجموعه هایی که قبلاً کار کرده اید (گرگ ها، رعنا، امام علی(ع)، مسافر ری و معصومیت ازدست رفته)، نوع برخوردتان با تاریخ و مقطعی که انتخاب میکنید، سبک و سیاق خاصی برای شما رقم زده که از دید مخاطب پیگیر تلویزیون، حکم نوعی تشخص را دارد. به عنوان مثال توجه کنیم به حجم انبوه بازیگران و حضور نمایشیشان، جایگاه کلام و شیوه دیالوگنویسی و نوع روایت پردازی شما که در دیگر آثارتان هم موجود است. آیا در این پروژه نسبت به مجموعههای قبلی تان، نقطه تکامل یافتهیی را حس میکنید؟
بله، واقعاً «مختار» نسبت به پروژههای قبلیام کار پختهتری است. اگر قرار بود غیر از این باشد، برایش این همه زمان نمیگذاشتم. همواره در طول کار این احساس را داشتم که داریم چند قدم جلوتر از کارهای قبلی حرکت میکنیم. آنها هم تجربههایی بود که خودم انجام داده بودم، اما این پروژه چه در معنا و چه در ساختار، خیلی پختهتر بود. در این پروژه حوزه هایی را تجربه کردیم که در کارهای تاریخی خودمان، تا به حال انجام نشده بود...
- حتی در سینما؟
بله، حتی در سینما. همین ها برای ما انگیزه ایجاد میکرد و با حوصله و دقت پیگیر بودیم تا کار با کیفیت خوب ارائه شود. به عنوان مثال، بخش وسیعی از زندگی «مختار» را جنگها تشکیل میدهند. بعید میدانم تا به حال در سینمای خودمان به یک جنگ تمام عیار پرداخته شده باشد. ما وارد همین قلمروها شدیم و خود اینها به اندازه کافی انگیزه ایجاد میکرد تا از کار خسته و دلزده نشویم و با انرژی بیشتری ادامه بدهیم. بعد از شش سال که به کار نگاه میکنم متوجه میشوم بسیار پختهتر از مجموعه امام علی(ع) و نمونههای مشابه آن است.
-در کنار این پختگی شما که با یک روش و نگاه مدبرانه به دست آمده، عامل «جذابیت» را هم باید برای مخاطب تلویزیون در نظر گرفت. مسائلی وجود دارد که حتی هوشمندترین کارگردان هم نمیتواند پیشبینی کند و برنامهریزی طولانی مدتی برایش داشته باشد. فیلمساز و مجموعهساز باید با توجه به زمانی که پروژه طول میکشد، آینده را ارزیابی کند و بر همین اساس اثر خود را پیش ببرد. آیا چنین ویژگیهایی را در «مختار» مد نظر داشتید؟
تمایلی به باز کردن این بحث ندارم اما پروژه «مختار» این ویژگیها را هم دارد و سرشار از لحظاتی است که ما هر روز تجربه میکنیم. من نگران داستان تاریخی این مجموعه نیستم، چرا که قصهاش به اندازه کافی پرتنش و پرتحرک است. تنها کافی بود آن را درست دراماتیزه کنیم و نوعی روایتپردازی جذاب را در قالب آن در نظر بگیریم. دیگر لازم نبود نگران باشیم که این قصه با مخاطب ارتباط برقرار خواهد کرد یا نه؟ هر چه را در این سال ها آموخته و تجربه کرده بودیم، در این پروژه پیاده کردیم و امیدوارم این اتفاق به شکل کامل افتاده باشد. خودم وقتی به نتیجه کار نگاه میکنم متوجه میشوم عناصر دراماتیک و جذاب در «مختار» بسیار قدرتمندتر از کارهای قبلیام است. به هر حال طبیعی بود که همه ما همین دغدغه را داشته باشیم تا احساس کسالت نکنیم. به همین دلایل خیلی به این پروژه امید دارم تا در زمان پخش خودش رابطه منطقی، درست و موثری را با بینندهاش برقرار کند.
ـ قرار نیست در این گفت وگو وارد جزییات شویم، چون هنوز مجموعه به نمایش در نیامده و نباید از جذابیت آن کاست. اما برای اینکه یک حس کنجکاوی منطقی در مخاطب ایجاد شود بد نیست توضیح دهید کدام مقطع از زندگی مختار را انتخاب کردهاید؟ همان طور که اشاره داشتید، این شخصیت آنقدر جنبههای دراماتیک و نمایشی جذاب با خودش دارد که هر کدام از آنها میتواند مجموعه مستقلی باشد. از آمدن همراه با پدرش به مدینه گرفته تا پیوستن به بنی هاشم یا شرکت در جنگها و... آن قیام مشهورش به خونخواهی امام حسین(ع). آیا همه این مقاطع در این مجموعه هست یا اینکه به بخشی از آنها پرداخته شده است؟
کل اینها در این پروژه گنجانده شده است، از جمله همان بخش اولی که شما اشاره کردید که مختار ۱۳ساله بود و در کنار پدرش در جنگ «یوالجسر» شرکت داشت و البته پدرش در آن جنگ کشته شد. ما از دورهیی که امام حسن مجتبی(ع) زخم برداشته و در مدائن مهمان عموی مختار «سعید بن مسعود ثقفی» است، این روایت را شروع کردهایم. مسیر زندگی مختار به گونهیی است که بعد از «جنگ صفین» و اتفاقاتی که در آن میافتد از جنگ دوری میکند و در مدائن به زراعت می پردازد. ما از همین دوره شروع می کنیم که جوانی مختار تازه آغاز شده و تا آخر زندگی او در این مجموعه تلویزیونی گنجانده شده است.
- یعنی تا زمانی که به دست برادرً عبدالله بن زبیر کشته میشود...
بله، البته حوادث خیلی مفصل است. مختار بعد از اینکه از زندان امویها آزاد میشود، با وساطت عبدالله عمر - شوهرخواهرش- به مکه میرود و با آل زبیر بیعت میکند و با سپاه شام و یزید به کعبه حمله میکنند، اما به آنها اعتمادی ندارد و از چنگشان میگریزد و به کوفه میآید تا اهداف خودش را دنبال کند و با آغاز قیام تا تشکیل یک حکومت شیعه پیش رود. در همان زمان با «عبدالله بن زبیر» و برادرش «مسعل» وارد جنگ میشود و در جنگ آخر شکست میخورد و تا کشته شدن پیش میرود.
-اشارهای ضمنی کردید که تاریخ برای شما بستر و محملی است تا به یک مفهوم مقایسهیی برسید. این مواجهه با تاریخ به چه شکل است؟ به نظرم این برای شما نوعی دغدغه شده که رویکردتان نسبت به «تاریخ» تحلیلی باشد و البته در کنار آن ساحت تاویل هم برایتان اهمیت دارد.
خود من «تاریخ» را خیلی خیالی میبینم و نمیتوانم با آن به شکل واقعگرایانه برخورد کنم. این به دلیل نسبتی است که ما با تاریخ داریم. ارتباط ما با تاریخ به واسطه یکسری مکتوبات و اسناد است و در کنار آن البته شنیدههایی هم وجود دارد. با تمام این موارد ما در یک موضع ذهنی نسبت به تاریخ قرار میگیریم. به این دلیل در بستر یک کار دراماتیک نمیتوانم به واقعگرایی تاریخ اعتقاد داشته باشم.
- این نگاه را حتی در مورد اسطوره های تاریخی و مذهبی ما هم میتوان اعمال کرد؟
جرات نکردم سراغ این وجه بروم...
- اما این سوءتفاهم در زمان پخش سریال امام علی(ع) ایجاد شد.
به هر حال همیشه به تاریخ همین طور نگاه میکنم. درک، فهم و تفسیر من است که یک دریافت تاریخی را شکل میدهد و آن را میسازد. اما گاهی قیودی وجود دارند که باید به آنها پایبند بود و آنها همان نوشتهها و مستندات است. این مسیری است که پیدا کردهام و به آن علاقه مندم و دنبالش میکنم. بنابراین سعی میکنم اصول را حفظ کنم تا کار در تعارض با مکتوبات قرار نگیرد. اما از طرفی هم کار خودم را میکنم و باورها و ذهنیت خودم را دارم. بنابراین حتی میتوان «مختار» را گریم امروزی، اسمها را عوض یا فاصله حوادث را نزدیکتر کرد اما کاری قابل درک ارائه داد. در واقع این فاصلههای زمانی هیچ وقت برای من قابل اعتنا نبوده است. همیشه به این فکر میکنم چطور میتوان همان وقایعی را که ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاده، بدون کم و کاست بیان کرد؟ این کار فقط در صورتی اتفاق میافتد که من ذهنیت خودم را در کار دخالت دهم. این درک، بیشتر از مشاهدات و تجاربی که پیرامون من است شکل میگیرد اما شما علاوه بر آن، مجموعهیی از اتفاقات تاریخی را هم شاهد هستید...
- که البته میتواند خیلی به روز هم باشد.
بله. شما یکسری وقایع تاریخی را میبینید اما بقیه کار هیچ وقت اطلاعات تاریخی را نقض نمیکند به همین دلیل وقتی در تاریخ به موضوعی بر میخورم که دستهایم را در این موارد میبندد، نمیتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. در پروژه «مختار» هم به این فکر کردم که این مقطع تاریخی سرشار از مفاهیمی است که ما امروز هم با آن مواجهیم. بنابراین راحتتر میتوانم درک و دریافتهای امروزی خودم را در بستری تاریخی تسری دهم. با این حال نمیتوانم هر طور که دلم میخواهد تخیل داشته باشم و نباید اسناد باقیمانده و یکسری قراردادها را نقض کرد. در نتیجهگیریها نمیتوان دخل و تصرفی داشت، اما حواشی و اجزایی که برای آن چیده میشود، همان چیزهایی است که به درک و شعور امروزی من برمیگردد.
-آیا میتوان این برداشت را داشت که با انتخابهای آگاهانهتان، بستر را برای نوعی آسیب شناسی معاصر اجتماعی فراهم میکنید؟
بله، این اتفاق طبیعی است. به هر حال اتفاقات و مسائلی که پیرامون من اتفاق میافتد و نگاه منتقدانه در کارم تسری پیدا میکند.
-اگر ساحت مذهب را تکیه گاهی برای عبور از بحرانهای درونی، فلسفی و فردی بدانیم، میتوان به ضرورت این مساله پی برد. با این وصف، آیا میتوان برای مسائل مذهبی هم نسخه مناسبی تجویز کرد تا الگودهی لازم را داشته باشد؟ فکر میکنم «داود میرباقری» در محدوده فرهنگ و هنر جامعه ما تنهاست و نیاز به آدمهای دیگری دارد تا آنها هم از این منظر به مسائل نگاه کنند و این موارد را در اختیار من بیننده قرار دهند. به نظر میرسد شما بیشتر از دیگران چنین دغدغههایی دارید.
من فکر می کنم در این حوزه که به اسم کار تاریخی درگیرش هستم، میتوان این دغدغهها را مطرح کرد. شاید اگر خواسته باشم به شکل دیگری این تفکرات را مطرح کنم، نتوان این کار را کرد. متاسفانه در حوزه هنر در طول این سالها تعدد سوژه نداشتهایم و نمیتوانستیم وارد بسیاری از قلمروها شویم، اما به بهانه یک کار تاریخی این جرات و جسارت را پیدا کردم که وارد حوزههای متفاوت شوم و به مفاهیم مورد علاقه خودم هم نگاه کنم.
- خب ممکن است ممیزی در اینجا نیز بخواهد نظرش را بر اساس نگاهی یکسویه و فرمالیستی اعمال کند.
البته این محدودیت وجود دارد. برای همین نمیتوان در هر حوزهیی قدم گذاشت اما فکر میکنم به بهانه تاریخ میتوان سراغ این موارد رفت و آنها را نگاه و تحلیل کرد. به نظرم این ویژگی در مجموعههای «امام علی»(ع) و «مسافر ری» بود. در پروژه «مختار» هم این موارد هست و به همین دلیل میگویم این کارم پختهتر است. شاید تقلای بیش از حدی میکنم، تنها به این دلیل که معتقدم در فضای تاریخی میتوان گستردهتر و متنوعتر حرف زد. شاید اگر بخواهیم همین مفاهیم را در یک درام امروزی مطرح کنیم، اصلاً مجوزی برای آن صادر نشود. فکر میکنم به یک بیهویتی عجیب و غریبی رسیدهایم. جست وجوی حقیقت و... دغدغه بسیاری از ماست که البته پیش از این فکر میکردم در کاری مثل «سلمان» میتوانم این معنا را تعقیب و پیگیری کنم.
- گویا متن فیلمنامه آن را هم نوشته بودید؟
بله. ۱۰ سال برای آن زحمت کشیدم اما پروژه «مختار» آن را به تاخیر انداخت.
-اگر قرار بود پروژه «سلمان» شکل بگیرد، از حساسیت بیشتری (در چرخه ممیزی) برخوردار نبود؟
نه، من به هر حال با عقایدی کار میکنم که در جامعه خودم وجود دارد. اگر چه در حوزه سینما و نمایش هستم، اما با بسیاری از ساختارهای اجتماعی سیاسی جامعه خودم درگیرم و با همان باورها کار میکنم. با وجود این شرایط فکر می کنم «سلمان» میتوانست به بسیاری از عطشهای روحی من و دیگران که با همین موارد درگیرند و به آن فکر میکنند، پاسخ دهد. به دنبال حقیقت رفتن، خدا را یافتن و... مفاهیمی بودند که در این حوزه مساله اصلی ذهن من بود. فکر میکردم این موارد را جز در یک کار تاریخی، در کار دیگری نمیتوان به راحتی مطرح کرد. شاید روزی سوژه مناسبی از جنس حرفهای خودم پیدا کنم و آن وقت دیگر سراغ تاریخ نروم. به آدم ها لباس امروزی بپوشانم و با قیافه امروزی آنها را جلوی دوربین ببرم. فعلاً چیزی به ذهنم نرسیده و فکر می کنم دغدغه هایم بیشتر در یک بافت و ظاهر تاریخی قابل مطرح کردن است. به همین دلیل روی آن اصرار دارم و با ولع سراغشان میروم.
-آیا مسائل مرتبط با دو فیلم سینماییتان، از جمله مشکلات و سوءتفاهماتی که برای اکران فیلم «آدم برفی» پیش آمد و توقیف چندسالهاش را موجب شد یا عدم استقبال از فیلم «ساحره» شما را از فضای امروزی دلزده نکرد؟
نگاه من به سینما مقداری متفاوت است و سلیقهام تا حد زیادی در این مقوله قابل تشخیص است. در این نوع سلیقه، کار کردن خیلی دشوار است. نمونه بارز آن «آدم برفی» است که شما اشاره کردید. اینکه یک فیلم از مسائل روز خودش جلوتر باشد، باید یکی از ویژگیهای فیلم به شمار آید. یک فیلم زنده و موثر باید جلوتر از زمان خودش حرکت و مطالب تازه و جدیدتر را مطرح کند. به نظرم درک ناقصی از این مسائل وجود دارد و همینها بعداً منجر به تعابیر عجیب و غریبی میشود. اگر من روی همان قصههای تکراری کار کنم و حرفهای روزمره را بزنم که خیلی بد است و عمر خودم را تلف کردهام. من چند سوژه جالب و درخشان داشتم که وقتی آنها را مطرح کردم، گفتند نمیتوان آنها را کار کرد. فکر میکنم یک هنرمند میتواند به صورت سالم به آینده خودش نگاه کند. ما در جامعهیی زندگی میکنیم و با معارفی سر و کار داریم که عملکردها در آینده قابل تحلیل و بررسی است. اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد و چه خواهد شد، این کار سخت و پیچیدهیی نیست. اما وقتی نتوان در این حیطه کار کرد، طبعاً سراغ حوزه دیگری میروید تا بتوانید حرفهایی بزنید که به آن اعتقاد دارید. همه اینها به هر حال خلأهایی هستند که وجود دارند و یکی باید به آنها بپردازد. در «مختار» هم همه تلاش من همین بود. فکر میکردم یکسری کارهای سخت و سنگین است که عدهیی به هر حال باید آن را انجام دهند. اگر من یا دیگری بگوید به ما ارتباطی ندارد، این کارها خواهد ماند. ما بالاخره به این نوع کارها هم نیاز داریم. اگر شما به سینمای جهان نگاه کنید خواهید دید «سینمای تاریخی» آنها جریان بسیار قدرتمندی است و فیلمهای خوب و پرمخاطبی ساخته میشود. در کشور ما هم یکی باید این جریان را عهدهدار شود. این پروژه شش سال طول کشیده و در بدترین شرایط آب و هوایی و با تعداد زیاد افراد کار شده است اما بالاخره ما باید به نقطهیی برسیم که بگوییم فیلمسازی تاریخی ما این است و نمونهاش هم اینهاست.
-با این توضیحات میتوانیم امیدوار باشیم که در پروژه «مختار» اصول و قواعد حرفهیی و تجربه نشده «ژانر تاریخی»، اعمال و اجرا شده است.
به جرات میتوانم بگویم در این پروژه اتفاقاتی افتاده که حتی در فیلمهای بزرگ و تاریخی جهان شاهد نبودهایم. یک نمونه از آن را برایتان مثال میزنم. در این فیلم کعبه با منجنیق کوبیده میشود. من ادعا میکنم این صحنه به مراتب قویتر از صحنههای مشابه آن در فیلم «صلاح الدین» (که در آن بیت المقدس کوبیده میشود) درآمده است. «مختار» از این گونه صحنهها کم ندارد. چیزی حدود هشت جنگ تمام عیار و بسیار وسیع در آن اتفاق میافتد. اینکه من بیشتر بر وجوه سینمایی این پروژه تاکید میکنم به این دلیل است که به آن به عنوان یک پروژه سینمایی (نه تلویزیونی) نگاه شده است. حتی میتوانم بگویم «مختار»، چیزی حدود ۲۰ فیلم سینمایی است. این موضوع هم از لحاظ تنوع مباحث موجود در آن است و هم تنوع فضا و قصههایی که در آن- به غیر از قصه محوری- وجود دارد. به نظرم این ویژگیها از لحاظ دراماتیک یک هنرمند را به اندازه کافی درگیر خودش میکند و همان اندازه نیز وسوسهانگیز است تا سراغ چنین پروژهیی بروید. فکر میکنم تجربه اخیرم از این لحاظ حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد، اما باز تاکید میکنم «مختار» بیشتر در حوزه همان روایت تاریخی خودش است. دغدغههای من بیشتر متمرکز روی مفاهیم و معانی هستند، گرچه ساختار و درام آن بسیار پیچیده است.
- با توجه به اینکه در حوزه سینما تحصیلات آکادمیک مستقل و همه جانبه نداشتهاید، چگونه به این پختگی در ساخت و تولید آثار تاریخی رسیدهاید که با این قطعیت و اعتماد به نفس از این پروژه به عنوان یک کار درخور اعتنا و قابل استناد یاد میکنید؟
امروزه در عصر ارتباطات جدید زندگی میکنیم و شما میتوانید این همه نمونه ببینید. خب این کارها انجام میشود و همه آنها زحمت، انرژی و فکر خودشان را طلب میکنند.
-یعنی شما با دیدن، این تجربه و توانایی را به دست آوردهاید؟
بله. چرا ما نمیتوانیم فیلمی بسازیم که بر فرض شبیه «گلادیاتور» (ریدلی اسکات) باشد؟ این دیگر فیلمی است که جلوی چشم ماست. پلانهای آن و صحنهسازیاش را دیدهایم. آنها به این نتایج میرسند، اما ما نمیتوانیم. به نظرم چنین وجهی در «مختار» خیلی پیچیده نبود، گرچه کلنجار رفتن با دوربین، بحث با افراد و متخصصان و... خیلی میتواند کمک کند. وقتی بخواهید فیلمی را بسازید حتماً ساختاری را برای آن در نظر گرفتهاید و به آن فکر کردهاید. من که این گونه هستم. قبل از اینکه فیلمی را بسازم، سعی میکنم آن را در ذهنم ببینم و بعد سراغ فیلمبرداری آن بروم. طبعاً کار دشوارتر خواهد شد.
-دکوپاژ کار را هم به طور دقیق مینویسید؟
بله، در شرایط فعلی و با این همه نمونه که داریم، این کار پیچیدهیی نیست. هرچند خود من سلیقهیی در روایت قصه و ساختار دارم و برای آنها اعتبار و وزنی قائل هستم و معتقدم اینها تعیین کننده هستند اما اشاره من (بر اساس این مقایسه) به تکنیک و فن است. هر روز ما نمونه این کارها را در دنیا میبینیم و این درست نیست که ما نتوانیم چنین صحنههای پیچیدهیی را بسازیم. باز برای مثال همان صحنهیی را عنوان میکنم که کعبه با منجنیق کوبیده میشود.
-به نمونههای کلاسیکی چون «لورنس عربستان» دیوید لین در این زمینه میتوان اشاره کرد که توانسته اصول و قواعد حرفهیی را در اجرا رعایت و فیلم ماندگاری خلق کند یا فیلمهای تاریخی و جنگی کوروساوا «شبح جنگجو» و «کاگه موشا» را در نظر بگیریم. تا چه حد برای شما این الگوهای متقدم تاریخی و نمونههای دیگری مثل «عمر مختار» مصطفی عقاد که توانستهاند تشخص جهانی پیدا کنند، جذاب بوده و قابلیت استناد داشته، آیا اصلاً سعی کردهاید از این قواعد عبور کنید و سراغ نوآوری در فرم و ساختار و روایت پردازی بروید؟
قطعاً همه این آثار به عنوان پشتوانه برای من موثر بودهاند و در کارم تاثیر داشتهاند، اما به هر حال در این حوزهها با معارفی از جنس خودمان هم درگیر هستیم و باید به آنها تشخص بدهیم. اگر قرار باشد قواعد درام را تنها به صورت کلاسیک مطرح کنیم، کار خیلی متفاوتی انجام نداده ایم. این قواعد قبلاً تعریف شدهاند و بزرگانی هم آنها را بارها اثبات کردهاند. اما اگر معارفی را که ما داریم در کشور دیگری مطرح کنید، خیلی قابل فهم نیستند. کوروساوا را مثال میزنم که در صحنههای نشسته اش چه ابتکار و میزانسنی داشت. خب در اینجا ما هم مسجد و میزانسن خاص آن را داریم. در این میزانسن به چه فرم تصویری باید برسیم که هم تاثیرگذار باشد و هم از همان قواعد کلاسیک پیروی کند؟ ما در «مختار» یکسری بدعتها گذاشتیم که البته همه اینها منوط به دیدن فیلم است و اشاره دقیق به مصداقهای آن. چنین حوزههای متنوعی در «مختار» برای من بسیار بوده است تا بتوانم با آن درگیر شوم و روی آنها مکث کنم. وقتی از مفاهیم خاص صحبت میکنم، منظورم همان لوکیشنهای جامعه جهانی اسلام است. به عنوان مثال «کعبه» ویژگیهای خاص خودش را دارد. کم شاهد بودهایم که کعبه را بسازید یا تصویر آن را بگیرید. این اتفاقات بدیع در «مختار» افتاده که البته برای تماشاگر هم قابل درک است.
-به نگاه خیالی نسبت به گستره تاریخ اشاره کردید. اگر قرار باشد در میان فیلمسازان خودمان این مساله را ردیابی کنیم، میتوان زنده یاد «علی حاتمی» را مثال زد. او هم همین نگاه فانتزی و تخیلی را داشت، اما به نظر من حس خیالپردازانه شما خیلی با دنیای حاتمی متفاوت است. در عین حال که میگویید نگاهتان تخیلی است و شخصیتهایتان (از بعد قصه و روایت) وابسته به دوره تاریخی مورد نظرتان هستند، اما ارزیابی و نگاهتان کاملاً رئالیستی است. آیا این را انکار میکنید؟
نه، به شدت به آن معتقد هستم. به همین دلیل وقتی پشت دوربین قرار میگیرم، وقتی نتوانم چیزی را باور کنم آن را قطع میکنم. حتی وقتی با اشخاصی که اطرافم هستند مشورت میکنم، اگر تاثیر کارم واقعی نباشد آن را بلافاصله خط میزنم.
-تا چه حد «ساحت اسطوره» برای شما بار معنایی پیدا میکند؟ شما شخصیتهایی را انتخاب میکنید که خصایص و شمایل نگاری اسطورهیی دارند، اما به هر حال ممکن است به این موقعیت اسطورهیی خدشه تاریخی هم وارد شود. من همان شخصیت امام علی(ع) را مثال میزنم که به عدالت خواهی و نوع زمامداری او بیشتر پرداختهاید. آیا در مورد «مختار» هم همین مساله مصداق دارد؟
بله، ما در کربلا و پروژه «مختار»، حضرت عباس(ع) را داریم. شما چه شخصیتی را باید تصویر کنید تا با همه ذهنها و سلیقهها در تناقض و تعارض نباشد؟ من همین کار را انجام دادم. من سعی کردم برای این شخصیت، همین حالت را به وجود بیاورم و حتی یک صحنه را تدوین کردم و همه را تحت تاثیر قرار داد و به گریه واداشت. در آن جمع، آقایان مهدی فخیم زاده، اکبر زنجانپور و فریبرز عرب نیا و... هم بودند که در پروژه با ما همکاری میکردند. وقتی از آنها علت این تاثیرپذیری را پرسیدم، به این اشاره کردند که هر کس عباس خودش را در این عباس میبیند. البته - در عین حال - این شخصیت به شدت واقعی است. این به آن معنی است که شما لحظه و حادثه را توانسته اید به وجود بیاورید. ما خیلی از شخصیتهای طراز اول واقعه کربلا را در این پروژه ساختیم. البته باز هم اشاره میکنم تا وقتی این کار دیده نشود، نمیتوان راجع به آن صحبت و بحث کرد. اینها همه ذهنی است و من هر چقدر توضیح دهم، شما و مخاطب ناگزیرید تخیل کنید. به هر حال من درک و دریافت خودم را ساختم و این طور نبود که تعریف دوستان به خاطر تعارف باشد. آنها به این معتقد بودند که این صحنه، مهم و تاثیرگذار است.
- شاید این بتواند یکی از مولفههای کارهای شما باشد که به نگاه فرمالیستی و یکسونگر نسبت به مذهب و اسطورههای تاریخی آن اعتقادی ندارید.
آن نوع نگاه برای من واقعاً قابل فهم نیست. درک یکسویه و فرمالیستی از مذهب، ماهیت وجودی آن را به نقطه انحراف میکشاند. همه آنهایی که در کربلا حضور داشتند، مسلمان بودند و حتی فکر میکردند با این کارشان ثواب میکنند. هم داشتند غارت میکردند و هم گریه. وقتی پرسیدند برای چه گریه میکنید، گفتند اهل بیت پیغمبر هستند و وقتی پرسیدند چرا غارت میکنید، گفتند تکلیف است. آن شخص چنین باوری دارد و نتیجه چنین باوری همین میشود. امام علی(ع) یک الگوی همه جانبه است. امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) هم همین طور. خیلی بد است که آنها را در یک قالب تک بعدی فرمالیستی قرار بدهیم. آنها اشخاص جامع الشرایطی هستند و همان طور که شما به درستی گفتید، من از آن نوع نگاه به شدت پرهیز میکنم. این نوع نگاهی که از آن صحبت میکنم در «مختار» اهمیت فراوانی دارد. شما میتوانید چندوجهی بودن و نگاههای متفاوت به مذهب را در حلقه یاران مختار ببینید. آدمهایی را شاهد هستید که درک و دریافتشان از مذهب، همان یکسونگری است که از آن صحبت شد. این مورد به شدت در این پروژه حساس و عمیق بود.
- در طول سالهایی که پشت سر گذاشتیم و البته نتوانستیم گذر تاریخی منطقی داشته باشیم، همواره این مورد مطرح شده که «عصر آرمانگرایی» به سر رسیده است. خیلیها روی این مورد صحه میگذارند و بر اساس تئوریهای برخاسته از جوامع بیرونی و اروپایی برای آن نسخه میپیچند. در عین حال، به حوزههای دیگری همچون «اسطوره» هم وارد میشوند و این طور بیان میکنند که «اسطوره پردازی» موضوعیت کلاسیک خودش را از دست داده است. نگاه شما نسبت به این مقولات چگونه است؟
من معتقدم انسان بدون آرمان نمیتواند زنده بماند. البته خیلی درگیر مباحث جدید نمیشوم، اما به هر حال باورهای خودم را دارم. حداقل در این زندگی ۳۰ساله، آرمان خیلی به کمک من آمده و در بسیاری موارد نجاتم داده است. ممکن است خیلیها با این نگاه مشکل داشته باشند، اما من به هر حال به «آرمانگرایی» سخت اعتقاد دارم و فکر میکنم انسان همیشه به آرمان نیاز دارد و بدون آرمان درک زندگی- حداقل برای من- دشوار است.
-به نظر شما با چه تمهیداتی میتوان این حس آرمان گرایانه را نهادینه کرد تا در معرض آسیبپذیری قرار نگیریم. به هر حال، عدهیی هستند که به هر دلیلی (خواه برگرفته از ژورنالیسم روز و خواه عمق یافتهتر) بر این مسائل خط بطلان میکشند...
کاری که میتوان کرد، در واقع همان کارهایی است که الان هم انجام میدهیم. وقتی با این باور و اعتقاد در بستر یک کار دراماتیک و تاثیرگذار حرکت کنم، فکر میکنم به اندازه خودم رسالتم را انجام دادهام و توانستهام همین معناها را به طیف وسیعی از مخاطبانم که با مفاهیم مختلفی مثل سیاست و مذهب درگیرند، القا بکنم. به هر حال زبان و بیان ما همین است و باید بستر تاثیرگذار آن را به لحاظ دراماتیک ایجاد کنیم. در کنار آن باید امید داشته باشیم این بستر بتواند تاثیرگذاری خودش را داشته باشد. امیدوارم این اتفاق در «مختار» افتاده باشد.
-پروژه مختار همان طور که خودتان اشاره کردید یک زمان طولانی چندساله را پشت سر گذاشته است. تجربه های ما چه در سینما و چه تلویزیون نشان می دهد اگر کارگردان در این پروژه های طولانی مدت مدیریت صحیحی نداشته باشد، ممکن است حتی به شکست و از هم پاشیدگی یک پروژه منتهی شود. چه تمهیداتی در طول کار از طرف شما اعمال شد که توانست این حجم گسترده نیروی انسانی از رشته ها و صنوف مختلف هنری و... را برای مدت مدیدی کنار هم حفظ کند؟
این سوال را باید از همکارانم پرسید. آنها چه ویژگیهایی را در مدیریت من سراغ دارند که این همه مدت در کنار من ماندهاند؟ اما خود من به شخصه فکر میکنم یکی از دلایلی که به شدت روی این بافت تاثیر میگذارد صداقت است. همیشه سعی کردهام صادق باشم و اهل این نیستم که مطالبم را با زبان سخت و پیچیده بیان کنم. در مدیریت هیچ وقت به این فکر نکردهام که چه ویژگیهایی دارم. قطعاً یکی از آنها باید این مورد باشد که کارتان را بلد و از آدمها به اندازه تواناییشان انتظار داشته باشید. در کنار آن باید برای لحظات بحرانی راه حل داشته باشید.
- بنابراین اخلاقیات و خصایص فردی شما، به عنوان مرکز گروه، نقش موثری داشته است؟
من این طور کار میکنم و به همین دلیل هم دوستان خیلی با انگیزه کار میکنند. آدمهای بزرگی در «مختار» کنارم بودهاند و همیشه با علاقه حضور داشتهاند. آنها به شکل جدی با کار درگیر شدهاند و هیچ وقت حوصلهشان سر نرفته است. این به نظرم نکته مهمی است. اگر شما در مسیر حرکت به تکرار و روزمرگی بیفتید، خود به خود آدمهای پیرامونتان را هم خسته خواهید کرد. آقای «عبدالله اسکندری» یا آقای «عرب نیا» که شش سال به خاطر این پروژه از سینما دور بود، نمونههایی هستند که می توانم مثال بزنم. چند بار از خود او شنیدهام که ویژگیهای کار باعث شده در این کار بماند. همیشه سعی کردهام چه با افراد جلوی دوربین و چه آنها که پشت دوربین هستند، ارتباط دوستانه و صمیمی داشته باشم.
-آیا فکر می کنید پروژه «مختار» برای خودتان هم نوعی تکامل شخصیتی و فردی ایجاد کرده باشد؟ اگر این پروژه را نمی ساختید، ممکن بود نوع نگاه تان به دنیای پیرامون تان با اینکه الان هست متفاوت باشد؟
بله، صد در صد. حتی احساس میکنم اگر در حال حاضر این پروژه را میساختم خیلی متفاوتتر میشد. به هر حال روی خود من هم تاثیر داشته و مرا پرتجربه تر کرده است. همین حالا که به بحثها و اتفاقات «مختار» نگاه میکنم، با خودم میگویم کاش این کار را کرده بودم و کاش این طور شده بود. این پروژه چه در حوزههای فکری و چه در زمینههای فنی روی من تاثیرات زیادی داشت.
-شیوه انتخاب بازیگران برای این مجموعه به چه شکل بود؟ آیا این انتخاب با تقسیم کار صورت گرفت یا همه انتخابها از ناحیه خود شما بود؟
بخش اصلی آن از ناحیه خودم بود. وقتی من کاری را مینویسم، به هنرپیشهام هم فکر میکنم. دلیلش این است که خودم باید آن کار را اجرا کنم و بر این اساس تعداد زیادی از آدمها را در نظر گرفته بودم.
-خب، حجم انبوه آدمها اقتضا میکند شما خیلی خوب اشخاص و بازیهایشان را بشناسید و شناسایی تان به صورت دقیق شکل بگیرد. خود شما این حس کنجکاوی را دارید که به همه حوزهها- از جمله- تئاتر سرک بکشید تا شخصیتهای خودتان را پیدا کنید؟
طبعاً بعد از ۳۰ سالی که کار میکنم، باید این اتفاق افتاده باشد. در بخش اصلی «مختار» این اتفاق افتاد و من با توجه به شناختی که داشتم و به اتکای تجاربم، موقع نوشتن به آدمها فکر میکردم و تقریباً ۹۰ درصد، همان آدم هایی شدند که به آن فکر میکردم. بخشی از آن هم که به عهده دستیارهاست. مختار حدود ۲۵۰ نفر بازیگر دارد و بخش های بعدی آن را دیگر دستیارها انتخاب میکردند، اما باز انتخاب نهایی با خودم بود.
-در زمینه کلام و دیالوگ نویسی، در مقایسه با کارهای قبلی تان مثل مسافر ری، امام علی(ع) و «معصومیت از دست رفته»، به نظرتان پروژه مختار یک تجربه نو و متفاوت تر است یا ادامه همان شیوه بیان محسوب میشود؟
دیالوگها تقریباً همان حال و هوا را دارد، اما در این پروژه موقعیتهای دراماتیک خیلی متفاوت است. این نوع دیالوگ ها را ۳۰ سال است که تجربه کردهام و نتیجه بدی هم از آنها نگرفتهام. طبیعی است که در این حالت سعی کنم نقاط ضعف را برطرف کنم. در «مختار» تلاش کردم آنچه را که نقاط قوت کارهای قبلیام بود، حفظ کنم و البته چیزهای تازهتری به آن اضافه کنم.
- زمینه زایش این دیالوگها به چه شکلی است؟ اشاره کردید که دکوپاژ را در ذهنتان متصور میشوید و خلقاش میکنید. آیا در مورد کلام هم همین وضعیت را برای خود رقم میزنید؟
در ابتدا کمی ساده نویسی میکنم تا به مفاهیمی که مدنظرم است، دست پیدا کنم و بعد از این مرحله دوباره نویسی و از آنها انتخاب میکنم ولی به هر حال دیالوگ نوشتن برای من سختترین مرحله یک کار است. البته اوایل کار سخت است و چند قسمت که جلو می روم، تبدیل به عادت میشود و کار راحتتر پیش میرود. بعد از ساده نویسی به سراغ دراماتیزه کردن میروم و در مرحله بعدی هم آن را ویرایش میکنم تا به ساختار نهایی برسم.
- ولی گویا تغییر زیادی در آن نمیدهید؟
نه، این حالت خیلی کم پیش میآید. دیالوگهای «مختار» تقریباً همان چیزهایی است که در سناریو نوشته شده و خیلی کم پیش آمده خط بخورند. من به این تغییرات قبل از اجرا، فکر و آنها را اعمال میکنم. نوشتن مجموعه «مختار» به شکل آنی نبود و استمرار داشت. ما در ابتدا طرح اولیه را نوشتیم که به صورت «اپیزود»بندی بود و خلاصه سکانسها و نمونه دیالوگ را در آن نوشته بودیم. این مرحله از کار تا انتها انجام شد تا بتوانیم ساختار دراماتیک را در هر مرحلهیی کنترل کنیم. برای بخش تفصیلی، دیالوگها برای فیلمبرداری ۲۰ قسمت آماده شده بود و ۱۰ قسمت آن در طول کار نوشته شد. البته این حالت هم تجربه خوبی برای من بود. پیش از این، همه متنهایم برای رفتن به سر صحنه آماده بود.
-فکر میکنید عرضه چنین پروژهیی که این همه زمان و انرژی صرف آن شده، در تلویزیون و زمان نمایش مجموعه بتواند به آن اندازه که باید و حقش است، دیده شود؟
این مورد را باید در ویژگیهای خود کار جست وجو کرد. به نظرم اگر «مختار» نتواند این فضا را ایجاد کند بهتر است اصلاً دیده نشود. من تلاشم را کردهام که این ویژگیها را داشته باشد و بتواند مخاطبش را پیدا و جذب کند. فکر میکنم اگر سه یا چهار قسمت از این مجموعه پخش شود، مخاطب هم در دیدن آن تجدید نظر خواهد کرد. «مختار» با دقت و ظرافتی که گفتم، ساخته شده و به همه وجوه آن با حوصله و وقت زیاد پرداخته شده است. امیدواریم کار آبرومند و خوبی تحویل مخاطب بدهیم. به هر حال بخش عظیمی از بضاعت سینمای ایران در طول شش سال وقت گذاشتهاند تا کاری را ارائه دهند و مخاطب را با خود همراه کنند.
- آیا تصمیم ندارید از دل این مجموعه یک نسخه سینمایی بیرون بیاورید؟
نه، به این کار اعتقادی ندارم. مختصات قصه به گونهیی است که نمیتوان این کار را کرد، زیرا برای قالب سریال طراحی شده است. بنابراین خلاصه و فشرده کردن آن به هر شکلی غلط است و اهداف آن را ناقص میکند.
-آقای مسعود جعفری جوزانی وقتی که سریال «در چشم باد» را میساخت، اعلام کرد این کار وصیتنامه من است. مختار برای شما چه تعریفی دارد؟
من هنوز کارهایی را که دوست دارم نساختهام و به همین دلیل خودم را آدم موفقی نمیدانم. این خیلی غم انگیز است. همیشه تحت تاثیر سوژههایی که بر من هجوم آورده کار کردهام... به صراحت باید بگویم که بعد از «رعنا»، در حوزه تلویزیون هنوز کاری را که خودم دوست دارم، انجام ندادهام.
- یعنی از «رعنا» راضی بودید؟
«رعنا» از کارهایی بود که خیلی دوست داشتم. اما بعد از آن در طرح موضوعاتی که فکر میکردم مساله خودم هم هستند، توفیق پیدا نکردهام. بنابراین میتوانم بگویم همه سوژههایم روی دستم مانده است و هنوز کاری را که دلم میخواهد، نساختهام.
-در حال حاضر که درگیر مراحل فنی، مونتاژ و صداگذاری و مراحل انتهایی مجموعه هستید، به کار بعدی فکر کردهاید؟ خیال ندارید سراغ سینما بروید یا اینکه دوباره تئاتر را (بعد از «معرکه در معرکه» و «عشق آباد» و دندون طلا و...) تجربه کنید؟
در این مرحله تصمیم گرفتن خیلی سخت است. شما این همه سال زمان گذاشتهاید و منتظرید اتفاقی بیفتد تا نتیجه کارتان را ببینید. با این شرایط نمیتوان کار دیگری کرد. فعلاً منتظرم تا بازخورد «مختار» را ببینم. میخواهم بدانم در این شش سال وقتم را تلف کردهام یا کاری را انجام دادهام که ارزشش را داشته است. این نتیجه است که کار بعدی را تعیین میکند. شاید بتوانم برای خودم فرصت دیگری برای کار کردن هم به وجود بیاورم، اما ترجیح میدهم اول نتیجه این چند سال کار کردن را ببینم.
- فکر میکنید این سریال میتواند در نوع نگاه ما و دیگران و درک درست از مقوله دین نقش موثری داشته باشد؟
فکر میکنم این تاثیر را داشته باشد. به هر حال مساله عدالت، شیطان و وسوسههای آن، مقاصد قدرت و...، معانی جدی در «مختار» هستند و این مفاهیم در روزگار ما هم در موردش صحبت و بحث است.
-برای این مجموعه چند قسمت در نظر گرفته شده است؟
۴۵ تا ۴۷ قسمت که هر قسمت بین ۴۵ تا ۵۰ دقیقه پیشبینی شده است. تاکنون ۲۰ قسمت از کار را مونتاژ کردهایم.
- کدام شبکه برای نمایش آن در نظر گرفته شده است؟
در نهایت باید به عهده شبکه یک باشد. این یک کار ملی است و شبکه ملی هم باید آن را پخش کند.
- آخرین سوال من در مورد شخصیت «مختار» است. آیا به نظر شما این شخصیت میتواند چه در قالب دراماتیک خودش و چه در موقعیت تاریخی یا وجه تاویلی، قابلیت استناد برای زمانه معاصر و الگودهی به آن را داشته باشد؟
به هر حال «مختار» یک شخصیت عدالت خواه است و آزادی و عدالت، دغدغههای اصلی اوست. از اینکه او را به شکل خاصی نگاه کنم، خیلی پرهیز کردم. مختار در واقع بخشی از همان آرمانهایی را که در مورد آن صحبت شد با خودش حمل میکند. در وجوه دراماتیک، معنایی و معرفتی او سعی کردم شخصیتی باشد که همه بتوانند آن را ببینند و بفهمند. به شکل محدود به مختار نگاه نکردم و حتی از این نوع نگاه فرار کردم. حرفهایی که او دارد، دعوی و دعوتی که برای همه جوامع معتقد به آزادی و عدالت دارد و این مسائل از دغدغههایشان است، به نظرم میتواند در همه جا وجود داشته باشد.
داوود میر باقری کارگردان مختارنامه سال گذشته گفت وگویی طولانی را با جواد طوسی منتقد مشهور سینما در روزنامه اعتماد انجام داد که اکنون خواندنیتر از آن موقع به نظر میرسد. متن کامل این مصاحبه به شرح زیر است:
ریشه های بکر کویری داود میرباقری نگذاشته که او با فرهنگ و مناسبات دست و پاگیر شهر از همه رنگ تهران کنار بیاید. آرامش، وقار، سادگی و رفتار بیپیرایه این شاهرودی دل نسپرده به شهر، شناسنامهیی جدا از کسانی که خواسته یا ناخواسته آلوده این متروپولیس فریبنده و هویت باخته شدهاند، ارائه میدهد. کارنامه هنری قابل بحث میرباقری و دغدغههای از دل برآمدهاش با این اصالت و تعهد عمیق گره خوردهاند. او با آثار متنوعش نشان داده نگاهی متفاوت و روشن بینانه نسبت به دین، انسان، هستی و نفسانیت دارد و رابطه انسان با خدا را در ترکیبی از شریعت و طریقت میبیند. در کنار آثار تاریخی - مذهبی او همچون «امام علی»(ع)، «مسافر ری» و «معصومیت از دست رفته»، رد پای یک ایرانی هویتمند و پیوندخورده با این خاک را در آثاری چون «رعنا»، «معرکه در معرکه»، «آدم برفی»، «عشق آباد»، «دندون طلا» و «پرده عاشقی» (مجلس زن کïشی) به وضوح می توان دید. حضور متکثر و چندوجهی میرباقری در گستره تاریخ و اجتماع معاصر، همواره جسورانه و در عین حال صادقانه بوده است. در دنیایی که سترون بودن به یک فضیلت روشنفکرانه تبدیل شده، نگاه فاعلانه و کïنشمند میرباقری و شخصیتهای برگزیده و اسطورههای خاکستری اش این قدرت و صلابت را دارند که بر جامعه یی منفعل و بدون آرمان غالب شوند. شمایل نگاری پرجذبه او این بار با تکیه بر شخصیتی چون «مختار» شکل یافته است. «مختار» برای دل سپرده کویر و همسایه با بسطامیانً خاکساری چون «بایزید» و «شیخ حسن خرقانی»، واسطه محرمی است در جهت نگاه معاصر به انسان و دنیای ملتهب و هویت باخته پیرامونش.
-آیا پیشبینی میکردید تولید و ساخت مجموعه تلویزیونی «مختار» اینقدر طولانی شود؟ زمانی که این پروژه در ذهن تان شکل گرفت تا موقعی که آن را به مرحله عمل درآوردید، چه پیش فرضهایی داشتید؟ حالا که ساخت این مجموعه به مراحل انتهایی خودش رسیده است، با مرور و بازنگری این روند شش ساله آیا از نتیجه کارتان راضی هستید؟ به هر حال، شما این کار را برای رسانهیی انجام دادهاید که از جنبههای مختلف تابع شرایط اجتماعی سیاسی جامعه است.
تا حدودی قابل پیشبینی بود که این کار طولانی خواهد شد. به دلیل ابعاد سوژه و سناریویی که برای آن نوشته شد، تقریباً مشخص بود حداقل سه سال را باید برای تولید و فیلمبرداری آن پیشبینی کرد. البته فیلمبرداری آن یک سال و نیم بیشتر از آنچه فکر میکردم طول کشید و دلیل آن هم گستردگی کار و لوکیشنها و ساخت و ساز فراوان برای کار بود. خیلی از ملزومات به موقع آماده نمیشد و گاهی وقفههایی به دلیل مشکلات مالی پیش میآمد. طبعاً همه اینها از قبل قابل پیشبینی بود و زمانی را برای آنها در نظر گرفته بودیم.
-این مواردی که اشاره کردید، تمرکزتان را به هم نمیزد و انضباط کاری گروه و عوامل را مختل نمیکرد؟ مثلاً فواصل زمانی زیاد موجب نمیشد روی کار شما و عوامل تاثیر بگذارد؟
خوشبختانه نه. مسیر تولید به گونهیی بود که همه ما خود را آماده نگه میداشتیم. حتی در زمانی که پروژه به دلایل مختلف متوقف میشد، همیشه تیم این پروژه همراهم بود. به هر حال من خودم را از قبل برای این موارد آماده کرده بودم و همینها را برای دوستان توضیح داده بودم. در واقع شش سال به طور کامل در اختیار این پروژه بودم. حتی دوره زیادی در «احمدآباد» ساکن بودم تا از فضای کلی کار دور نباشم زیرا کلیت این مجموعه این حساسیتها را لازم داشت.
-با توجه به مجموعه هایی که قبلاً کار کرده اید (گرگ ها، رعنا، امام علی(ع)، مسافر ری و معصومیت ازدست رفته)، نوع برخوردتان با تاریخ و مقطعی که انتخاب میکنید، سبک و سیاق خاصی برای شما رقم زده که از دید مخاطب پیگیر تلویزیون، حکم نوعی تشخص را دارد. به عنوان مثال توجه کنیم به حجم انبوه بازیگران و حضور نمایشیشان، جایگاه کلام و شیوه دیالوگنویسی و نوع روایت پردازی شما که در دیگر آثارتان هم موجود است. آیا در این پروژه نسبت به مجموعههای قبلی تان، نقطه تکامل یافتهیی را حس میکنید؟
بله، واقعاً «مختار» نسبت به پروژههای قبلیام کار پختهتری است. اگر قرار بود غیر از این باشد، برایش این همه زمان نمیگذاشتم. همواره در طول کار این احساس را داشتم که داریم چند قدم جلوتر از کارهای قبلی حرکت میکنیم. آنها هم تجربههایی بود که خودم انجام داده بودم، اما این پروژه چه در معنا و چه در ساختار، خیلی پختهتر بود. در این پروژه حوزه هایی را تجربه کردیم که در کارهای تاریخی خودمان، تا به حال انجام نشده بود...
- حتی در سینما؟
بله، حتی در سینما. همین ها برای ما انگیزه ایجاد میکرد و با حوصله و دقت پیگیر بودیم تا کار با کیفیت خوب ارائه شود. به عنوان مثال، بخش وسیعی از زندگی «مختار» را جنگها تشکیل میدهند. بعید میدانم تا به حال در سینمای خودمان به یک جنگ تمام عیار پرداخته شده باشد. ما وارد همین قلمروها شدیم و خود اینها به اندازه کافی انگیزه ایجاد میکرد تا از کار خسته و دلزده نشویم و با انرژی بیشتری ادامه بدهیم. بعد از شش سال که به کار نگاه میکنم متوجه میشوم بسیار پختهتر از مجموعه امام علی(ع) و نمونههای مشابه آن است.
-در کنار این پختگی شما که با یک روش و نگاه مدبرانه به دست آمده، عامل «جذابیت» را هم باید برای مخاطب تلویزیون در نظر گرفت. مسائلی وجود دارد که حتی هوشمندترین کارگردان هم نمیتواند پیشبینی کند و برنامهریزی طولانی مدتی برایش داشته باشد. فیلمساز و مجموعهساز باید با توجه به زمانی که پروژه طول میکشد، آینده را ارزیابی کند و بر همین اساس اثر خود را پیش ببرد. آیا چنین ویژگیهایی را در «مختار» مد نظر داشتید؟
تمایلی به باز کردن این بحث ندارم اما پروژه «مختار» این ویژگیها را هم دارد و سرشار از لحظاتی است که ما هر روز تجربه میکنیم. من نگران داستان تاریخی این مجموعه نیستم، چرا که قصهاش به اندازه کافی پرتنش و پرتحرک است. تنها کافی بود آن را درست دراماتیزه کنیم و نوعی روایتپردازی جذاب را در قالب آن در نظر بگیریم. دیگر لازم نبود نگران باشیم که این قصه با مخاطب ارتباط برقرار خواهد کرد یا نه؟ هر چه را در این سال ها آموخته و تجربه کرده بودیم، در این پروژه پیاده کردیم و امیدوارم این اتفاق به شکل کامل افتاده باشد. خودم وقتی به نتیجه کار نگاه میکنم متوجه میشوم عناصر دراماتیک و جذاب در «مختار» بسیار قدرتمندتر از کارهای قبلیام است. به هر حال طبیعی بود که همه ما همین دغدغه را داشته باشیم تا احساس کسالت نکنیم. به همین دلایل خیلی به این پروژه امید دارم تا در زمان پخش خودش رابطه منطقی، درست و موثری را با بینندهاش برقرار کند.
ـ قرار نیست در این گفت وگو وارد جزییات شویم، چون هنوز مجموعه به نمایش در نیامده و نباید از جذابیت آن کاست. اما برای اینکه یک حس کنجکاوی منطقی در مخاطب ایجاد شود بد نیست توضیح دهید کدام مقطع از زندگی مختار را انتخاب کردهاید؟ همان طور که اشاره داشتید، این شخصیت آنقدر جنبههای دراماتیک و نمایشی جذاب با خودش دارد که هر کدام از آنها میتواند مجموعه مستقلی باشد. از آمدن همراه با پدرش به مدینه گرفته تا پیوستن به بنی هاشم یا شرکت در جنگها و... آن قیام مشهورش به خونخواهی امام حسین(ع). آیا همه این مقاطع در این مجموعه هست یا اینکه به بخشی از آنها پرداخته شده است؟
کل اینها در این پروژه گنجانده شده است، از جمله همان بخش اولی که شما اشاره کردید که مختار ۱۳ساله بود و در کنار پدرش در جنگ «یوالجسر» شرکت داشت و البته پدرش در آن جنگ کشته شد. ما از دورهیی که امام حسن مجتبی(ع) زخم برداشته و در مدائن مهمان عموی مختار «سعید بن مسعود ثقفی» است، این روایت را شروع کردهایم. مسیر زندگی مختار به گونهیی است که بعد از «جنگ صفین» و اتفاقاتی که در آن میافتد از جنگ دوری میکند و در مدائن به زراعت می پردازد. ما از همین دوره شروع می کنیم که جوانی مختار تازه آغاز شده و تا آخر زندگی او در این مجموعه تلویزیونی گنجانده شده است.
- یعنی تا زمانی که به دست برادرً عبدالله بن زبیر کشته میشود...
بله، البته حوادث خیلی مفصل است. مختار بعد از اینکه از زندان امویها آزاد میشود، با وساطت عبدالله عمر - شوهرخواهرش- به مکه میرود و با آل زبیر بیعت میکند و با سپاه شام و یزید به کعبه حمله میکنند، اما به آنها اعتمادی ندارد و از چنگشان میگریزد و به کوفه میآید تا اهداف خودش را دنبال کند و با آغاز قیام تا تشکیل یک حکومت شیعه پیش رود. در همان زمان با «عبدالله بن زبیر» و برادرش «مسعل» وارد جنگ میشود و در جنگ آخر شکست میخورد و تا کشته شدن پیش میرود.
-اشارهای ضمنی کردید که تاریخ برای شما بستر و محملی است تا به یک مفهوم مقایسهیی برسید. این مواجهه با تاریخ به چه شکل است؟ به نظرم این برای شما نوعی دغدغه شده که رویکردتان نسبت به «تاریخ» تحلیلی باشد و البته در کنار آن ساحت تاویل هم برایتان اهمیت دارد.
خود من «تاریخ» را خیلی خیالی میبینم و نمیتوانم با آن به شکل واقعگرایانه برخورد کنم. این به دلیل نسبتی است که ما با تاریخ داریم. ارتباط ما با تاریخ به واسطه یکسری مکتوبات و اسناد است و در کنار آن البته شنیدههایی هم وجود دارد. با تمام این موارد ما در یک موضع ذهنی نسبت به تاریخ قرار میگیریم. به این دلیل در بستر یک کار دراماتیک نمیتوانم به واقعگرایی تاریخ اعتقاد داشته باشم.
- این نگاه را حتی در مورد اسطوره های تاریخی و مذهبی ما هم میتوان اعمال کرد؟
جرات نکردم سراغ این وجه بروم...
- اما این سوءتفاهم در زمان پخش سریال امام علی(ع) ایجاد شد.
به هر حال همیشه به تاریخ همین طور نگاه میکنم. درک، فهم و تفسیر من است که یک دریافت تاریخی را شکل میدهد و آن را میسازد. اما گاهی قیودی وجود دارند که باید به آنها پایبند بود و آنها همان نوشتهها و مستندات است. این مسیری است که پیدا کردهام و به آن علاقه مندم و دنبالش میکنم. بنابراین سعی میکنم اصول را حفظ کنم تا کار در تعارض با مکتوبات قرار نگیرد. اما از طرفی هم کار خودم را میکنم و باورها و ذهنیت خودم را دارم. بنابراین حتی میتوان «مختار» را گریم امروزی، اسمها را عوض یا فاصله حوادث را نزدیکتر کرد اما کاری قابل درک ارائه داد. در واقع این فاصلههای زمانی هیچ وقت برای من قابل اعتنا نبوده است. همیشه به این فکر میکنم چطور میتوان همان وقایعی را که ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاده، بدون کم و کاست بیان کرد؟ این کار فقط در صورتی اتفاق میافتد که من ذهنیت خودم را در کار دخالت دهم. این درک، بیشتر از مشاهدات و تجاربی که پیرامون من است شکل میگیرد اما شما علاوه بر آن، مجموعهیی از اتفاقات تاریخی را هم شاهد هستید...
- که البته میتواند خیلی به روز هم باشد.
بله. شما یکسری وقایع تاریخی را میبینید اما بقیه کار هیچ وقت اطلاعات تاریخی را نقض نمیکند به همین دلیل وقتی در تاریخ به موضوعی بر میخورم که دستهایم را در این موارد میبندد، نمیتوانم با آن ارتباط برقرار کنم. در پروژه «مختار» هم به این فکر کردم که این مقطع تاریخی سرشار از مفاهیمی است که ما امروز هم با آن مواجهیم. بنابراین راحتتر میتوانم درک و دریافتهای امروزی خودم را در بستری تاریخی تسری دهم. با این حال نمیتوانم هر طور که دلم میخواهد تخیل داشته باشم و نباید اسناد باقیمانده و یکسری قراردادها را نقض کرد. در نتیجهگیریها نمیتوان دخل و تصرفی داشت، اما حواشی و اجزایی که برای آن چیده میشود، همان چیزهایی است که به درک و شعور امروزی من برمیگردد.
-آیا میتوان این برداشت را داشت که با انتخابهای آگاهانهتان، بستر را برای نوعی آسیب شناسی معاصر اجتماعی فراهم میکنید؟
بله، این اتفاق طبیعی است. به هر حال اتفاقات و مسائلی که پیرامون من اتفاق میافتد و نگاه منتقدانه در کارم تسری پیدا میکند.
-اگر ساحت مذهب را تکیه گاهی برای عبور از بحرانهای درونی، فلسفی و فردی بدانیم، میتوان به ضرورت این مساله پی برد. با این وصف، آیا میتوان برای مسائل مذهبی هم نسخه مناسبی تجویز کرد تا الگودهی لازم را داشته باشد؟ فکر میکنم «داود میرباقری» در محدوده فرهنگ و هنر جامعه ما تنهاست و نیاز به آدمهای دیگری دارد تا آنها هم از این منظر به مسائل نگاه کنند و این موارد را در اختیار من بیننده قرار دهند. به نظر میرسد شما بیشتر از دیگران چنین دغدغههایی دارید.
من فکر می کنم در این حوزه که به اسم کار تاریخی درگیرش هستم، میتوان این دغدغهها را مطرح کرد. شاید اگر خواسته باشم به شکل دیگری این تفکرات را مطرح کنم، نتوان این کار را کرد. متاسفانه در حوزه هنر در طول این سالها تعدد سوژه نداشتهایم و نمیتوانستیم وارد بسیاری از قلمروها شویم، اما به بهانه یک کار تاریخی این جرات و جسارت را پیدا کردم که وارد حوزههای متفاوت شوم و به مفاهیم مورد علاقه خودم هم نگاه کنم.
- خب ممکن است ممیزی در اینجا نیز بخواهد نظرش را بر اساس نگاهی یکسویه و فرمالیستی اعمال کند.
البته این محدودیت وجود دارد. برای همین نمیتوان در هر حوزهیی قدم گذاشت اما فکر میکنم به بهانه تاریخ میتوان سراغ این موارد رفت و آنها را نگاه و تحلیل کرد. به نظرم این ویژگی در مجموعههای «امام علی»(ع) و «مسافر ری» بود. در پروژه «مختار» هم این موارد هست و به همین دلیل میگویم این کارم پختهتر است. شاید تقلای بیش از حدی میکنم، تنها به این دلیل که معتقدم در فضای تاریخی میتوان گستردهتر و متنوعتر حرف زد. شاید اگر بخواهیم همین مفاهیم را در یک درام امروزی مطرح کنیم، اصلاً مجوزی برای آن صادر نشود. فکر میکنم به یک بیهویتی عجیب و غریبی رسیدهایم. جست وجوی حقیقت و... دغدغه بسیاری از ماست که البته پیش از این فکر میکردم در کاری مثل «سلمان» میتوانم این معنا را تعقیب و پیگیری کنم.
- گویا متن فیلمنامه آن را هم نوشته بودید؟
بله. ۱۰ سال برای آن زحمت کشیدم اما پروژه «مختار» آن را به تاخیر انداخت.
-اگر قرار بود پروژه «سلمان» شکل بگیرد، از حساسیت بیشتری (در چرخه ممیزی) برخوردار نبود؟
نه، من به هر حال با عقایدی کار میکنم که در جامعه خودم وجود دارد. اگر چه در حوزه سینما و نمایش هستم، اما با بسیاری از ساختارهای اجتماعی سیاسی جامعه خودم درگیرم و با همان باورها کار میکنم. با وجود این شرایط فکر می کنم «سلمان» میتوانست به بسیاری از عطشهای روحی من و دیگران که با همین موارد درگیرند و به آن فکر میکنند، پاسخ دهد. به دنبال حقیقت رفتن، خدا را یافتن و... مفاهیمی بودند که در این حوزه مساله اصلی ذهن من بود. فکر میکردم این موارد را جز در یک کار تاریخی، در کار دیگری نمیتوان به راحتی مطرح کرد. شاید روزی سوژه مناسبی از جنس حرفهای خودم پیدا کنم و آن وقت دیگر سراغ تاریخ نروم. به آدم ها لباس امروزی بپوشانم و با قیافه امروزی آنها را جلوی دوربین ببرم. فعلاً چیزی به ذهنم نرسیده و فکر می کنم دغدغه هایم بیشتر در یک بافت و ظاهر تاریخی قابل مطرح کردن است. به همین دلیل روی آن اصرار دارم و با ولع سراغشان میروم.
-آیا مسائل مرتبط با دو فیلم سینماییتان، از جمله مشکلات و سوءتفاهماتی که برای اکران فیلم «آدم برفی» پیش آمد و توقیف چندسالهاش را موجب شد یا عدم استقبال از فیلم «ساحره» شما را از فضای امروزی دلزده نکرد؟
نگاه من به سینما مقداری متفاوت است و سلیقهام تا حد زیادی در این مقوله قابل تشخیص است. در این نوع سلیقه، کار کردن خیلی دشوار است. نمونه بارز آن «آدم برفی» است که شما اشاره کردید. اینکه یک فیلم از مسائل روز خودش جلوتر باشد، باید یکی از ویژگیهای فیلم به شمار آید. یک فیلم زنده و موثر باید جلوتر از زمان خودش حرکت و مطالب تازه و جدیدتر را مطرح کند. به نظرم درک ناقصی از این مسائل وجود دارد و همینها بعداً منجر به تعابیر عجیب و غریبی میشود. اگر من روی همان قصههای تکراری کار کنم و حرفهای روزمره را بزنم که خیلی بد است و عمر خودم را تلف کردهام. من چند سوژه جالب و درخشان داشتم که وقتی آنها را مطرح کردم، گفتند نمیتوان آنها را کار کرد. فکر میکنم یک هنرمند میتواند به صورت سالم به آینده خودش نگاه کند. ما در جامعهیی زندگی میکنیم و با معارفی سر و کار داریم که عملکردها در آینده قابل تحلیل و بررسی است. اینکه چه اتفاقی خواهد افتاد و چه خواهد شد، این کار سخت و پیچیدهیی نیست. اما وقتی نتوان در این حیطه کار کرد، طبعاً سراغ حوزه دیگری میروید تا بتوانید حرفهایی بزنید که به آن اعتقاد دارید. همه اینها به هر حال خلأهایی هستند که وجود دارند و یکی باید به آنها بپردازد. در «مختار» هم همه تلاش من همین بود. فکر میکردم یکسری کارهای سخت و سنگین است که عدهیی به هر حال باید آن را انجام دهند. اگر من یا دیگری بگوید به ما ارتباطی ندارد، این کارها خواهد ماند. ما بالاخره به این نوع کارها هم نیاز داریم. اگر شما به سینمای جهان نگاه کنید خواهید دید «سینمای تاریخی» آنها جریان بسیار قدرتمندی است و فیلمهای خوب و پرمخاطبی ساخته میشود. در کشور ما هم یکی باید این جریان را عهدهدار شود. این پروژه شش سال طول کشیده و در بدترین شرایط آب و هوایی و با تعداد زیاد افراد کار شده است اما بالاخره ما باید به نقطهیی برسیم که بگوییم فیلمسازی تاریخی ما این است و نمونهاش هم اینهاست.
-با این توضیحات میتوانیم امیدوار باشیم که در پروژه «مختار» اصول و قواعد حرفهیی و تجربه نشده «ژانر تاریخی»، اعمال و اجرا شده است.
به جرات میتوانم بگویم در این پروژه اتفاقاتی افتاده که حتی در فیلمهای بزرگ و تاریخی جهان شاهد نبودهایم. یک نمونه از آن را برایتان مثال میزنم. در این فیلم کعبه با منجنیق کوبیده میشود. من ادعا میکنم این صحنه به مراتب قویتر از صحنههای مشابه آن در فیلم «صلاح الدین» (که در آن بیت المقدس کوبیده میشود) درآمده است. «مختار» از این گونه صحنهها کم ندارد. چیزی حدود هشت جنگ تمام عیار و بسیار وسیع در آن اتفاق میافتد. اینکه من بیشتر بر وجوه سینمایی این پروژه تاکید میکنم به این دلیل است که به آن به عنوان یک پروژه سینمایی (نه تلویزیونی) نگاه شده است. حتی میتوانم بگویم «مختار»، چیزی حدود ۲۰ فیلم سینمایی است. این موضوع هم از لحاظ تنوع مباحث موجود در آن است و هم تنوع فضا و قصههایی که در آن- به غیر از قصه محوری- وجود دارد. به نظرم این ویژگیها از لحاظ دراماتیک یک هنرمند را به اندازه کافی درگیر خودش میکند و همان اندازه نیز وسوسهانگیز است تا سراغ چنین پروژهیی بروید. فکر میکنم تجربه اخیرم از این لحاظ حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد، اما باز تاکید میکنم «مختار» بیشتر در حوزه همان روایت تاریخی خودش است. دغدغههای من بیشتر متمرکز روی مفاهیم و معانی هستند، گرچه ساختار و درام آن بسیار پیچیده است.
- با توجه به اینکه در حوزه سینما تحصیلات آکادمیک مستقل و همه جانبه نداشتهاید، چگونه به این پختگی در ساخت و تولید آثار تاریخی رسیدهاید که با این قطعیت و اعتماد به نفس از این پروژه به عنوان یک کار درخور اعتنا و قابل استناد یاد میکنید؟
امروزه در عصر ارتباطات جدید زندگی میکنیم و شما میتوانید این همه نمونه ببینید. خب این کارها انجام میشود و همه آنها زحمت، انرژی و فکر خودشان را طلب میکنند.
-یعنی شما با دیدن، این تجربه و توانایی را به دست آوردهاید؟
بله. چرا ما نمیتوانیم فیلمی بسازیم که بر فرض شبیه «گلادیاتور» (ریدلی اسکات) باشد؟ این دیگر فیلمی است که جلوی چشم ماست. پلانهای آن و صحنهسازیاش را دیدهایم. آنها به این نتایج میرسند، اما ما نمیتوانیم. به نظرم چنین وجهی در «مختار» خیلی پیچیده نبود، گرچه کلنجار رفتن با دوربین، بحث با افراد و متخصصان و... خیلی میتواند کمک کند. وقتی بخواهید فیلمی را بسازید حتماً ساختاری را برای آن در نظر گرفتهاید و به آن فکر کردهاید. من که این گونه هستم. قبل از اینکه فیلمی را بسازم، سعی میکنم آن را در ذهنم ببینم و بعد سراغ فیلمبرداری آن بروم. طبعاً کار دشوارتر خواهد شد.
-دکوپاژ کار را هم به طور دقیق مینویسید؟
بله، در شرایط فعلی و با این همه نمونه که داریم، این کار پیچیدهیی نیست. هرچند خود من سلیقهیی در روایت قصه و ساختار دارم و برای آنها اعتبار و وزنی قائل هستم و معتقدم اینها تعیین کننده هستند اما اشاره من (بر اساس این مقایسه) به تکنیک و فن است. هر روز ما نمونه این کارها را در دنیا میبینیم و این درست نیست که ما نتوانیم چنین صحنههای پیچیدهیی را بسازیم. باز برای مثال همان صحنهیی را عنوان میکنم که کعبه با منجنیق کوبیده میشود.
-به نمونههای کلاسیکی چون «لورنس عربستان» دیوید لین در این زمینه میتوان اشاره کرد که توانسته اصول و قواعد حرفهیی را در اجرا رعایت و فیلم ماندگاری خلق کند یا فیلمهای تاریخی و جنگی کوروساوا «شبح جنگجو» و «کاگه موشا» را در نظر بگیریم. تا چه حد برای شما این الگوهای متقدم تاریخی و نمونههای دیگری مثل «عمر مختار» مصطفی عقاد که توانستهاند تشخص جهانی پیدا کنند، جذاب بوده و قابلیت استناد داشته، آیا اصلاً سعی کردهاید از این قواعد عبور کنید و سراغ نوآوری در فرم و ساختار و روایت پردازی بروید؟
قطعاً همه این آثار به عنوان پشتوانه برای من موثر بودهاند و در کارم تاثیر داشتهاند، اما به هر حال در این حوزهها با معارفی از جنس خودمان هم درگیر هستیم و باید به آنها تشخص بدهیم. اگر قرار باشد قواعد درام را تنها به صورت کلاسیک مطرح کنیم، کار خیلی متفاوتی انجام نداده ایم. این قواعد قبلاً تعریف شدهاند و بزرگانی هم آنها را بارها اثبات کردهاند. اما اگر معارفی را که ما داریم در کشور دیگری مطرح کنید، خیلی قابل فهم نیستند. کوروساوا را مثال میزنم که در صحنههای نشسته اش چه ابتکار و میزانسنی داشت. خب در اینجا ما هم مسجد و میزانسن خاص آن را داریم. در این میزانسن به چه فرم تصویری باید برسیم که هم تاثیرگذار باشد و هم از همان قواعد کلاسیک پیروی کند؟ ما در «مختار» یکسری بدعتها گذاشتیم که البته همه اینها منوط به دیدن فیلم است و اشاره دقیق به مصداقهای آن. چنین حوزههای متنوعی در «مختار» برای من بسیار بوده است تا بتوانم با آن درگیر شوم و روی آنها مکث کنم. وقتی از مفاهیم خاص صحبت میکنم، منظورم همان لوکیشنهای جامعه جهانی اسلام است. به عنوان مثال «کعبه» ویژگیهای خاص خودش را دارد. کم شاهد بودهایم که کعبه را بسازید یا تصویر آن را بگیرید. این اتفاقات بدیع در «مختار» افتاده که البته برای تماشاگر هم قابل درک است.
-به نگاه خیالی نسبت به گستره تاریخ اشاره کردید. اگر قرار باشد در میان فیلمسازان خودمان این مساله را ردیابی کنیم، میتوان زنده یاد «علی حاتمی» را مثال زد. او هم همین نگاه فانتزی و تخیلی را داشت، اما به نظر من حس خیالپردازانه شما خیلی با دنیای حاتمی متفاوت است. در عین حال که میگویید نگاهتان تخیلی است و شخصیتهایتان (از بعد قصه و روایت) وابسته به دوره تاریخی مورد نظرتان هستند، اما ارزیابی و نگاهتان کاملاً رئالیستی است. آیا این را انکار میکنید؟
نه، به شدت به آن معتقد هستم. به همین دلیل وقتی پشت دوربین قرار میگیرم، وقتی نتوانم چیزی را باور کنم آن را قطع میکنم. حتی وقتی با اشخاصی که اطرافم هستند مشورت میکنم، اگر تاثیر کارم واقعی نباشد آن را بلافاصله خط میزنم.
-تا چه حد «ساحت اسطوره» برای شما بار معنایی پیدا میکند؟ شما شخصیتهایی را انتخاب میکنید که خصایص و شمایل نگاری اسطورهیی دارند، اما به هر حال ممکن است به این موقعیت اسطورهیی خدشه تاریخی هم وارد شود. من همان شخصیت امام علی(ع) را مثال میزنم که به عدالت خواهی و نوع زمامداری او بیشتر پرداختهاید. آیا در مورد «مختار» هم همین مساله مصداق دارد؟
بله، ما در کربلا و پروژه «مختار»، حضرت عباس(ع) را داریم. شما چه شخصیتی را باید تصویر کنید تا با همه ذهنها و سلیقهها در تناقض و تعارض نباشد؟ من همین کار را انجام دادم. من سعی کردم برای این شخصیت، همین حالت را به وجود بیاورم و حتی یک صحنه را تدوین کردم و همه را تحت تاثیر قرار داد و به گریه واداشت. در آن جمع، آقایان مهدی فخیم زاده، اکبر زنجانپور و فریبرز عرب نیا و... هم بودند که در پروژه با ما همکاری میکردند. وقتی از آنها علت این تاثیرپذیری را پرسیدم، به این اشاره کردند که هر کس عباس خودش را در این عباس میبیند. البته - در عین حال - این شخصیت به شدت واقعی است. این به آن معنی است که شما لحظه و حادثه را توانسته اید به وجود بیاورید. ما خیلی از شخصیتهای طراز اول واقعه کربلا را در این پروژه ساختیم. البته باز هم اشاره میکنم تا وقتی این کار دیده نشود، نمیتوان راجع به آن صحبت و بحث کرد. اینها همه ذهنی است و من هر چقدر توضیح دهم، شما و مخاطب ناگزیرید تخیل کنید. به هر حال من درک و دریافت خودم را ساختم و این طور نبود که تعریف دوستان به خاطر تعارف باشد. آنها به این معتقد بودند که این صحنه، مهم و تاثیرگذار است.
- شاید این بتواند یکی از مولفههای کارهای شما باشد که به نگاه فرمالیستی و یکسونگر نسبت به مذهب و اسطورههای تاریخی آن اعتقادی ندارید.
آن نوع نگاه برای من واقعاً قابل فهم نیست. درک یکسویه و فرمالیستی از مذهب، ماهیت وجودی آن را به نقطه انحراف میکشاند. همه آنهایی که در کربلا حضور داشتند، مسلمان بودند و حتی فکر میکردند با این کارشان ثواب میکنند. هم داشتند غارت میکردند و هم گریه. وقتی پرسیدند برای چه گریه میکنید، گفتند اهل بیت پیغمبر هستند و وقتی پرسیدند چرا غارت میکنید، گفتند تکلیف است. آن شخص چنین باوری دارد و نتیجه چنین باوری همین میشود. امام علی(ع) یک الگوی همه جانبه است. امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) هم همین طور. خیلی بد است که آنها را در یک قالب تک بعدی فرمالیستی قرار بدهیم. آنها اشخاص جامع الشرایطی هستند و همان طور که شما به درستی گفتید، من از آن نوع نگاه به شدت پرهیز میکنم. این نوع نگاهی که از آن صحبت میکنم در «مختار» اهمیت فراوانی دارد. شما میتوانید چندوجهی بودن و نگاههای متفاوت به مذهب را در حلقه یاران مختار ببینید. آدمهایی را شاهد هستید که درک و دریافتشان از مذهب، همان یکسونگری است که از آن صحبت شد. این مورد به شدت در این پروژه حساس و عمیق بود.
- در طول سالهایی که پشت سر گذاشتیم و البته نتوانستیم گذر تاریخی منطقی داشته باشیم، همواره این مورد مطرح شده که «عصر آرمانگرایی» به سر رسیده است. خیلیها روی این مورد صحه میگذارند و بر اساس تئوریهای برخاسته از جوامع بیرونی و اروپایی برای آن نسخه میپیچند. در عین حال، به حوزههای دیگری همچون «اسطوره» هم وارد میشوند و این طور بیان میکنند که «اسطوره پردازی» موضوعیت کلاسیک خودش را از دست داده است. نگاه شما نسبت به این مقولات چگونه است؟
من معتقدم انسان بدون آرمان نمیتواند زنده بماند. البته خیلی درگیر مباحث جدید نمیشوم، اما به هر حال باورهای خودم را دارم. حداقل در این زندگی ۳۰ساله، آرمان خیلی به کمک من آمده و در بسیاری موارد نجاتم داده است. ممکن است خیلیها با این نگاه مشکل داشته باشند، اما من به هر حال به «آرمانگرایی» سخت اعتقاد دارم و فکر میکنم انسان همیشه به آرمان نیاز دارد و بدون آرمان درک زندگی- حداقل برای من- دشوار است.
-به نظر شما با چه تمهیداتی میتوان این حس آرمان گرایانه را نهادینه کرد تا در معرض آسیبپذیری قرار نگیریم. به هر حال، عدهیی هستند که به هر دلیلی (خواه برگرفته از ژورنالیسم روز و خواه عمق یافتهتر) بر این مسائل خط بطلان میکشند...
کاری که میتوان کرد، در واقع همان کارهایی است که الان هم انجام میدهیم. وقتی با این باور و اعتقاد در بستر یک کار دراماتیک و تاثیرگذار حرکت کنم، فکر میکنم به اندازه خودم رسالتم را انجام دادهام و توانستهام همین معناها را به طیف وسیعی از مخاطبانم که با مفاهیم مختلفی مثل سیاست و مذهب درگیرند، القا بکنم. به هر حال زبان و بیان ما همین است و باید بستر تاثیرگذار آن را به لحاظ دراماتیک ایجاد کنیم. در کنار آن باید امید داشته باشیم این بستر بتواند تاثیرگذاری خودش را داشته باشد. امیدوارم این اتفاق در «مختار» افتاده باشد.
-پروژه مختار همان طور که خودتان اشاره کردید یک زمان طولانی چندساله را پشت سر گذاشته است. تجربه های ما چه در سینما و چه تلویزیون نشان می دهد اگر کارگردان در این پروژه های طولانی مدت مدیریت صحیحی نداشته باشد، ممکن است حتی به شکست و از هم پاشیدگی یک پروژه منتهی شود. چه تمهیداتی در طول کار از طرف شما اعمال شد که توانست این حجم گسترده نیروی انسانی از رشته ها و صنوف مختلف هنری و... را برای مدت مدیدی کنار هم حفظ کند؟
این سوال را باید از همکارانم پرسید. آنها چه ویژگیهایی را در مدیریت من سراغ دارند که این همه مدت در کنار من ماندهاند؟ اما خود من به شخصه فکر میکنم یکی از دلایلی که به شدت روی این بافت تاثیر میگذارد صداقت است. همیشه سعی کردهام صادق باشم و اهل این نیستم که مطالبم را با زبان سخت و پیچیده بیان کنم. در مدیریت هیچ وقت به این فکر نکردهام که چه ویژگیهایی دارم. قطعاً یکی از آنها باید این مورد باشد که کارتان را بلد و از آدمها به اندازه تواناییشان انتظار داشته باشید. در کنار آن باید برای لحظات بحرانی راه حل داشته باشید.
- بنابراین اخلاقیات و خصایص فردی شما، به عنوان مرکز گروه، نقش موثری داشته است؟
من این طور کار میکنم و به همین دلیل هم دوستان خیلی با انگیزه کار میکنند. آدمهای بزرگی در «مختار» کنارم بودهاند و همیشه با علاقه حضور داشتهاند. آنها به شکل جدی با کار درگیر شدهاند و هیچ وقت حوصلهشان سر نرفته است. این به نظرم نکته مهمی است. اگر شما در مسیر حرکت به تکرار و روزمرگی بیفتید، خود به خود آدمهای پیرامونتان را هم خسته خواهید کرد. آقای «عبدالله اسکندری» یا آقای «عرب نیا» که شش سال به خاطر این پروژه از سینما دور بود، نمونههایی هستند که می توانم مثال بزنم. چند بار از خود او شنیدهام که ویژگیهای کار باعث شده در این کار بماند. همیشه سعی کردهام چه با افراد جلوی دوربین و چه آنها که پشت دوربین هستند، ارتباط دوستانه و صمیمی داشته باشم.
-آیا فکر می کنید پروژه «مختار» برای خودتان هم نوعی تکامل شخصیتی و فردی ایجاد کرده باشد؟ اگر این پروژه را نمی ساختید، ممکن بود نوع نگاه تان به دنیای پیرامون تان با اینکه الان هست متفاوت باشد؟
بله، صد در صد. حتی احساس میکنم اگر در حال حاضر این پروژه را میساختم خیلی متفاوتتر میشد. به هر حال روی خود من هم تاثیر داشته و مرا پرتجربه تر کرده است. همین حالا که به بحثها و اتفاقات «مختار» نگاه میکنم، با خودم میگویم کاش این کار را کرده بودم و کاش این طور شده بود. این پروژه چه در حوزههای فکری و چه در زمینههای فنی روی من تاثیرات زیادی داشت.
-شیوه انتخاب بازیگران برای این مجموعه به چه شکل بود؟ آیا این انتخاب با تقسیم کار صورت گرفت یا همه انتخابها از ناحیه خود شما بود؟
بخش اصلی آن از ناحیه خودم بود. وقتی من کاری را مینویسم، به هنرپیشهام هم فکر میکنم. دلیلش این است که خودم باید آن کار را اجرا کنم و بر این اساس تعداد زیادی از آدمها را در نظر گرفته بودم.
-خب، حجم انبوه آدمها اقتضا میکند شما خیلی خوب اشخاص و بازیهایشان را بشناسید و شناسایی تان به صورت دقیق شکل بگیرد. خود شما این حس کنجکاوی را دارید که به همه حوزهها- از جمله- تئاتر سرک بکشید تا شخصیتهای خودتان را پیدا کنید؟
طبعاً بعد از ۳۰ سالی که کار میکنم، باید این اتفاق افتاده باشد. در بخش اصلی «مختار» این اتفاق افتاد و من با توجه به شناختی که داشتم و به اتکای تجاربم، موقع نوشتن به آدمها فکر میکردم و تقریباً ۹۰ درصد، همان آدم هایی شدند که به آن فکر میکردم. بخشی از آن هم که به عهده دستیارهاست. مختار حدود ۲۵۰ نفر بازیگر دارد و بخش های بعدی آن را دیگر دستیارها انتخاب میکردند، اما باز انتخاب نهایی با خودم بود.
-در زمینه کلام و دیالوگ نویسی، در مقایسه با کارهای قبلی تان مثل مسافر ری، امام علی(ع) و «معصومیت از دست رفته»، به نظرتان پروژه مختار یک تجربه نو و متفاوت تر است یا ادامه همان شیوه بیان محسوب میشود؟
دیالوگها تقریباً همان حال و هوا را دارد، اما در این پروژه موقعیتهای دراماتیک خیلی متفاوت است. این نوع دیالوگ ها را ۳۰ سال است که تجربه کردهام و نتیجه بدی هم از آنها نگرفتهام. طبیعی است که در این حالت سعی کنم نقاط ضعف را برطرف کنم. در «مختار» تلاش کردم آنچه را که نقاط قوت کارهای قبلیام بود، حفظ کنم و البته چیزهای تازهتری به آن اضافه کنم.
- زمینه زایش این دیالوگها به چه شکلی است؟ اشاره کردید که دکوپاژ را در ذهنتان متصور میشوید و خلقاش میکنید. آیا در مورد کلام هم همین وضعیت را برای خود رقم میزنید؟
در ابتدا کمی ساده نویسی میکنم تا به مفاهیمی که مدنظرم است، دست پیدا کنم و بعد از این مرحله دوباره نویسی و از آنها انتخاب میکنم ولی به هر حال دیالوگ نوشتن برای من سختترین مرحله یک کار است. البته اوایل کار سخت است و چند قسمت که جلو می روم، تبدیل به عادت میشود و کار راحتتر پیش میرود. بعد از ساده نویسی به سراغ دراماتیزه کردن میروم و در مرحله بعدی هم آن را ویرایش میکنم تا به ساختار نهایی برسم.
- ولی گویا تغییر زیادی در آن نمیدهید؟
نه، این حالت خیلی کم پیش میآید. دیالوگهای «مختار» تقریباً همان چیزهایی است که در سناریو نوشته شده و خیلی کم پیش آمده خط بخورند. من به این تغییرات قبل از اجرا، فکر و آنها را اعمال میکنم. نوشتن مجموعه «مختار» به شکل آنی نبود و استمرار داشت. ما در ابتدا طرح اولیه را نوشتیم که به صورت «اپیزود»بندی بود و خلاصه سکانسها و نمونه دیالوگ را در آن نوشته بودیم. این مرحله از کار تا انتها انجام شد تا بتوانیم ساختار دراماتیک را در هر مرحلهیی کنترل کنیم. برای بخش تفصیلی، دیالوگها برای فیلمبرداری ۲۰ قسمت آماده شده بود و ۱۰ قسمت آن در طول کار نوشته شد. البته این حالت هم تجربه خوبی برای من بود. پیش از این، همه متنهایم برای رفتن به سر صحنه آماده بود.
-فکر میکنید عرضه چنین پروژهیی که این همه زمان و انرژی صرف آن شده، در تلویزیون و زمان نمایش مجموعه بتواند به آن اندازه که باید و حقش است، دیده شود؟
این مورد را باید در ویژگیهای خود کار جست وجو کرد. به نظرم اگر «مختار» نتواند این فضا را ایجاد کند بهتر است اصلاً دیده نشود. من تلاشم را کردهام که این ویژگیها را داشته باشد و بتواند مخاطبش را پیدا و جذب کند. فکر میکنم اگر سه یا چهار قسمت از این مجموعه پخش شود، مخاطب هم در دیدن آن تجدید نظر خواهد کرد. «مختار» با دقت و ظرافتی که گفتم، ساخته شده و به همه وجوه آن با حوصله و وقت زیاد پرداخته شده است. امیدواریم کار آبرومند و خوبی تحویل مخاطب بدهیم. به هر حال بخش عظیمی از بضاعت سینمای ایران در طول شش سال وقت گذاشتهاند تا کاری را ارائه دهند و مخاطب را با خود همراه کنند.
- آیا تصمیم ندارید از دل این مجموعه یک نسخه سینمایی بیرون بیاورید؟
نه، به این کار اعتقادی ندارم. مختصات قصه به گونهیی است که نمیتوان این کار را کرد، زیرا برای قالب سریال طراحی شده است. بنابراین خلاصه و فشرده کردن آن به هر شکلی غلط است و اهداف آن را ناقص میکند.
-آقای مسعود جعفری جوزانی وقتی که سریال «در چشم باد» را میساخت، اعلام کرد این کار وصیتنامه من است. مختار برای شما چه تعریفی دارد؟
من هنوز کارهایی را که دوست دارم نساختهام و به همین دلیل خودم را آدم موفقی نمیدانم. این خیلی غم انگیز است. همیشه تحت تاثیر سوژههایی که بر من هجوم آورده کار کردهام... به صراحت باید بگویم که بعد از «رعنا»، در حوزه تلویزیون هنوز کاری را که خودم دوست دارم، انجام ندادهام.
- یعنی از «رعنا» راضی بودید؟
«رعنا» از کارهایی بود که خیلی دوست داشتم. اما بعد از آن در طرح موضوعاتی که فکر میکردم مساله خودم هم هستند، توفیق پیدا نکردهام. بنابراین میتوانم بگویم همه سوژههایم روی دستم مانده است و هنوز کاری را که دلم میخواهد، نساختهام.
-در حال حاضر که درگیر مراحل فنی، مونتاژ و صداگذاری و مراحل انتهایی مجموعه هستید، به کار بعدی فکر کردهاید؟ خیال ندارید سراغ سینما بروید یا اینکه دوباره تئاتر را (بعد از «معرکه در معرکه» و «عشق آباد» و دندون طلا و...) تجربه کنید؟
در این مرحله تصمیم گرفتن خیلی سخت است. شما این همه سال زمان گذاشتهاید و منتظرید اتفاقی بیفتد تا نتیجه کارتان را ببینید. با این شرایط نمیتوان کار دیگری کرد. فعلاً منتظرم تا بازخورد «مختار» را ببینم. میخواهم بدانم در این شش سال وقتم را تلف کردهام یا کاری را انجام دادهام که ارزشش را داشته است. این نتیجه است که کار بعدی را تعیین میکند. شاید بتوانم برای خودم فرصت دیگری برای کار کردن هم به وجود بیاورم، اما ترجیح میدهم اول نتیجه این چند سال کار کردن را ببینم.
- فکر میکنید این سریال میتواند در نوع نگاه ما و دیگران و درک درست از مقوله دین نقش موثری داشته باشد؟
فکر میکنم این تاثیر را داشته باشد. به هر حال مساله عدالت، شیطان و وسوسههای آن، مقاصد قدرت و...، معانی جدی در «مختار» هستند و این مفاهیم در روزگار ما هم در موردش صحبت و بحث است.
-برای این مجموعه چند قسمت در نظر گرفته شده است؟
۴۵ تا ۴۷ قسمت که هر قسمت بین ۴۵ تا ۵۰ دقیقه پیشبینی شده است. تاکنون ۲۰ قسمت از کار را مونتاژ کردهایم.
- کدام شبکه برای نمایش آن در نظر گرفته شده است؟
در نهایت باید به عهده شبکه یک باشد. این یک کار ملی است و شبکه ملی هم باید آن را پخش کند.
- آخرین سوال من در مورد شخصیت «مختار» است. آیا به نظر شما این شخصیت میتواند چه در قالب دراماتیک خودش و چه در موقعیت تاریخی یا وجه تاویلی، قابلیت استناد برای زمانه معاصر و الگودهی به آن را داشته باشد؟
به هر حال «مختار» یک شخصیت عدالت خواه است و آزادی و عدالت، دغدغههای اصلی اوست. از اینکه او را به شکل خاصی نگاه کنم، خیلی پرهیز کردم. مختار در واقع بخشی از همان آرمانهایی را که در مورد آن صحبت شد با خودش حمل میکند. در وجوه دراماتیک، معنایی و معرفتی او سعی کردم شخصیتی باشد که همه بتوانند آن را ببینند و بفهمند. به شکل محدود به مختار نگاه نکردم و حتی از این نوع نگاه فرار کردم. حرفهایی که او دارد، دعوی و دعوتی که برای همه جوامع معتقد به آزادی و عدالت دارد و این مسائل از دغدغههایشان است، به نظرم میتواند در همه جا وجود داشته باشد.