کد مطلب : ۱۸۸۱۶
بینا متنیت قرآن و روایی در شعر دعبل خزاعی
قاسم مختاری و ابراهیم ابراهیمی
چکیده:
بینا متنیت (intertextuality) از جمله گرایشهای نقد جدیدی میباشد که به ارتباط و تعامل بین متون میپردازد؛ هیچ متنی خودبسنده نیست و آثار ادبی د رتعامل با یکدیگر میباشند. بر طبق این نظریه، هیچ متنی خودبسنده نیست و آثار ادبی در تعامل با یکدیگر میباشند. بر طبق این نظریه، متون و گویندگان آنها متأثر از یکدیگر بوده و آگاهانه و یا ناخودآگاه از سرچشمههای ادبی و فکری یکدیگر بهره جستهاند. این نظریه در حوزة ادبیات ملل بازتاب و کارکدی غیر قابل انکار دارد؛ چرا که عرصة ادبیات، نقطة تلاقی افکار و اندیشههاست و شاهکارهای ادبی هر ملتی پیوسته مورد تقلید و تأثر گویندگان و سرایندگان هر دوره است.
متون دینی از جمله منابعی است که ادیبان مسلمان از آن بهرة بسیاری بردهاند. قرآن کریم شاخصترین و مهمترین این متون میباشد که جنبههای ادبی و بلاغی آن در کنار مفاهیم و آموزههای اخلاقی آن موجب شده است تا جایگاه ویژهای در میان ادیبان مسلمان بیابد. آنان همواره با سرجشمة زلال قرآن و مفاهیم والای آن مأنوس بودهاند و مضامین قرآنی را بهصورت مستقیم یا غیر مستقیم در آثار خود بازتاب دادهاند؛ از جملة آنان، شاعر متعهد و برجستة شیعی، دعبل خزاعی میباشد که شعر و زندگی خود را وقف دفاع از اهلبیت پیامبر(ص)، گسترش آرمانهای تشیع و نشر فرهنگ قرآن و حدیث، با زبان شعر کرد.
رابط بینا متنی قرآن کریم با اشعار دعبل بهگونهای زیبا و هماهنگ صورت پذیرفته است. این شاعر شهیر شیعه از آیات قرآن و احادیث شریف نبوی در اشعارش بهرة فراوانی برده و ژرفای این تأثیرپذیری لفظی و معنوی در اشعارش کاملاً نمایان است. در واقع شاعر، زبان شعریش را با زبان آراستة قرآن و احادیث زینت داده است. شکل بینا متنی اشعار دعبل با قرآن و احادیث، از نوع بینا متنی مستقیم یا آشکار و روابط میان آن بیشتر از نوع نفی جزئی (اجترار) و گاه نفی متوازی (امتصاص) میباشد.
این جستار به بررسی شعر دعبل خزاعی از منظر روابط بینا متنی میپردازد و پس از ارزیابی اشعار وی بر اساس اصول و قواعد این نظریه، بر آن است تا تأثیرپذیری وی از آیات و روایات را تبیین کند.
واژگان کلیدی: قرآن، حدیث، بینامتنی، دعبل خزاعی
مقدمه:
بینا متنی از پدیدههای نوظهور در نقد ادبی معاصر بهشمار میآید که روابط بین متون را مورد کنکاش قرار میدهد و براساس آن میتوان متون و اشعار شاعران را نقد و بررسی نمود.
رویکرد بینا متنی از رویکردهایی است که در تمامی حوزهها رسوخ کرده و تحولات شگرفی را در آن حوزهها به وجود آورده است. این نظریه، زاییدة افکار و نظریات گوناگونی است که صورت¬گرایان، ساختارگرایان و ... مطرح کردند. «شکلوفسکی۱» یکی از صورتگرایان بزرگ روسی به این رابطة میان متون اشاره کرده است. او معتقد است که یک اثر هنری زمانی فهمیده میشود که رابطة آن با سایر آثار فهمیده شود. او «میخائیل باختین۲» را نخستین کسی میداند که نظریة چند آوایی را مطرح کرده و وجود عنصر انعکاس بر سبک ادبی گذشته را بر هر سبک ادبی جدیدی حتمی دانسته است. (ر.ک: عزام،۲۰۰۵، ص۲۹)
در واقع بینا متنی در ادبیات عربی دارای پیشینهای طولانی است، بهگونهای که نویسندگانی ماند ابن رشیق در کتاب «قراضه الذهب فی أشعار العرب» اشاه میکند به اینکه «صنع و مصدر هر گفتاری، گفتار پیش از آن است، حتی اگر کشف روابط بین متون و وابستگیهای متنی کاری آسان نباشد. به هر شکل سخن از سخن میآید، هر چند که راهش پنهان و رابطهاش دور باشد» (ابن رشیق،۱۹۷۲م، ص۸۳)
میتوان گفت که بینا متنی بر ضرورت وجود رابطة بین متون تأکید دارد و بنابر این نظریه هیچ مؤلفی خالق اثر خویش نسیت؛ بلکه اثر او بازخوانشی از آثار پیشینیان یا معاصرانش میباشد. «کریستوا۳» بینا متنیت را «گذر از یک نظام نشانهای دیگر میداند و در این نظریه پیرو» باختین است (مقداری، ۱۳۷۸ ه .ش، ص۱۱۳)
«شاعران متعهد شیعی در اشعارشان از الفاظ و اصطلاحات قرآنی و نیز احادیث، نهایت بهره را بردهاند و اصولاً شعر متعهد شیعه با قرآن و حدیث آمیخته است» (مختاری، ۱۳۸۰، ۱۴۴) دعبل خزاعی نیز یکی از این شاعران متعهد شیعی است که در این مقاله سعی بر آن است تا با استفاده از معیارهای بینا متنی به روابط بینا متنی شعر وی با قرآن و حدیث پرداخته شود؛ شاعری که با دوازدهمین سال خلافت منصور دوانیقی دیده به جهان گشوده و تمام تلاش خود را در راستای دفاع از حقانیت اهلبیت قرار داد و عشق و محبتش نسبت به اهلبیت(ع) بر کسی پوشیده نیست. وی از برجستهترین شاعران متعهد شیعی است که همواره آوازة شجاعت و ظلمستیزیاش بر سر زبانهاست.
دعبل خزاعی یکی از شخصیتهای برجستة ادب شیعی میباشد که آثار وی مورد مطالعة بسیاری از علاقهمندان به علم و ادب قرار گرفته است؛ در این راستا پژوهشها و مقالات بسیار مهمی در زمینة شعر و شخصیت شعری وی نگاشته شده است که برای نمونه به مقالات زیر اشاره میشود:
ـ «دعبل خزاعی شاعر علوی» سید رضا تقی دامغانی، مجلة پیام اسلام
ـ «اثر زبان فارسی در اشعار دعبل» حسین چوبین، مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشکدة تهران
ـ «ترجمه و شرح قصیدة دعبل خزاعی در مدح امام رضا(ع)» تقی بینش، مجلهة نامة آستان قدس
ـ «دعبل خزاعی و نویسندگان عرب» علیرضا میرزا محمد، مجلة فرهنگی
ـ «دعبل الخزاعی و مکانته الأدبیه و الشعریه» عبد الکریم الاشتر، مجلة اللغه و الأدب
در این مقاله ابتدا به بررسی اجمالی نظریة بینا متنی و شرح حال مختصری از دعبل خزاعی و جایگاه شعری او، سپس به نقد و بررسی بینا متنی اشعار با قرآن و روایات می¬پردازیم.
نظریة بینا متنی:
بینا متنی به عنوان یکی از گرایشهای جدید در علم نقد، تعاریف متعددی را در بر دارد که همة آنها بر تعامل بین متون تأکید دارند. از نظر ژولیا کریستوا بینا متنن «ترکیبی کاشیکاری شده از اقتباسات میباشد و هر متنی فراخوان و تبدیلی از متون دیگر است» (کریستوا،۱۳۸۱،ص۴۴) ژولیا کریستوا اصطلاح بینا متنیت را در اواخر دهة شصت میلادی وارد عرصه نقد کرد. هرچند قبل از او نیز میخائیل باختین با عناوین دیگری از این اصطلاح بحث کرده بود، ولی در نهایت این کریستوا بود که افتخار این ابداع را نصیب خود کرد.
محمد مفتاح از منتقدان معاصر عرب، از کریستوا تأثیر پذیرفته و از روابط بینا متنی با واژة «التناص» تعبیر میکند و آن را چنین تعریف میکند: «بینا متنی، تعامل متون گونهگون با یکدیگر در کمّ و کیفهای مختلف است.» (مفتاح، ۱۹۸۵،ص۱۲۱)
بنابر مکالمهباوری باختین، «سخن با سخنهای پیشین که موضوع مشترکی داشته باشند و با سخنهای آینده که به یک معنا پیشگویی و واکنش به آنهاست، گفتوگو میکند» (احمدی،۱۳۸۷،ص۹۳).
همانطور که گفته شد بینا متنی ارتباط یک متن با متون دیگر است و قرآن کریم نیز از جمله متونی است که بیشتر ادیبان، بهویژه شاعران با آن تعامل بینا متنی برقرار میکنند و همین امر از ویژگیهای شعری آنان به شمار میآید.
حسین جمعه معتقد است که میتوان بینا متنی را بر دو قسم عمده تقسیم کرد: بینا متنی مستقیم و بینا متنی غیر مستقیم؛ که بینا متنی مستقیم شامل سرقت، اقتباس، تضمین و ... و بینا متنی غیر مستقیم شامل مجاز، تلمیح، کنایه و ... (جمعه،۲۰۰۳م، ص۱۵۸).
مهمترین عامل در ایجاد روابط بینا متنی همان رابطة میان دو متن است که وجود این رابطهها سبب معنادار بودن یک متن میشود و یک متن جدید را زاییدة متون قدیم یا معاصر آن متن به شمار میآورد. (ر.ک: مختاری و شانقی، ۱۳۸۹، ص۱۹۸) و این رابطهها در بررسی روابط بینا متنی میان متن حاضر و متن غائب، بر اساس یکی از موارد نفی جزئی (اجترار)، نفی متوازی (امتصاص) و نفی کلی (حوار) تبیین میگردد.
در این نوشتار، متن حاضر، اشعار دعبل خزاعی است که از دیوان وی استخراج گردیده است و متن غائب نیز آیات قرآن و روایاتی است که کم یا بیش در اشعار دعبل خزاعی به چشم میخورد. در این مقاله تلاش بر آن است تا به بررسی روابط بینا متنی این دو متن پرداخته شود.
«دعبل ایمانی استوار به اهلبیت پیامبر(ص) و محق بودن ایشان به امامت داشت؛ از اینرو، طبیعی بود که ادبی که از خود برجای مینهد، ادبی است که از تعهدش به مذهب تشیع برخاسته است. سراسر دوران زندگی ادبی این مرد، با سرودن چکامههای متعهد سپری گشت؛ بنابر این، تعهد در حیات ادبی دعبل و در تمامی زمینههای فکری و فرهنگیاش یافت میشود» (مختاری، ۱۳۷۸، ص۲۴۶)
از آنجا که شعر هر شاعری آیینة تمامنمای شخصیت و تفکر اوست، با دقت در اشعار متین و هدفدار دعبل، میتوان به عظمت اندیشه و تعهد دینی این ادیب مجاهد و سخنور پیبرد و بر بیپایه و اساس بودن افتراهایی که بدو نسبت میدهند، وقوف یافت؛ افتراهایی که از زبان حاسدان با نفوذی چون ابوسعد المخزومی و عبدالله بن طاهر جاری میشد (ر.ک: اصفهانی، ۱۹۸۶، ج۲، صص۱۸۲و۱۹۳)
تلاش دعبل بر این بود تا شعر خود را از سختی و تعابیر نامأنوس پیراسته و به سادگی نزدیک کند. شعر دعبل، زنده است؛ زیرا از خاطر مردی انقلابی تراوش کرده است. بهطور کلی شعرش از نظر واژگان، روان و از نظر معانی روشن و از انسجامی نیکو برخوردار است. (ر.ک: فاخوری، ۱۳۶۱، صص۳۷۴-۳۷۲)
همان طور که گفته شد دعبل از محبان اهلبیت پیامبر بود و کینة بنیعباس را به دل داشت و به همین دلیل و نیز به دلیل بیپروایش، این ابر مرد تاریخ ادبی تشیع در زمان متوکل به شهادت رسید. اینک به بررسی اجمالی برخی اشعار وی و بینا متنی این اشعار با قرآن و روایات میپردازیم.
الف: بررسی بینا متنی قرآنی در شعر دعبل خزاعی
۱ـ بینا متنی لفظی: یکی از انواع بینا متنی، بینا متنی لفظی است که در آن الفاظی از متن غایب در متن حاضر ذکر میشود و این الفاظ به کار رفته در متن حاضر ممکن است یک کلمه یا بیشتر باشد که آشکارا قابل درک و فهم است و از این طریق میتوان نوع روابط به کار رفته در آن را بررسی نمود:
مُلُوکُ بنَی العَبّاس فِی الکُتبِ سَبعة
وَ لَم تأتِنَا عَنْ ثامنٍ لَهُمُ الکُتبُ
کَذلکَ أهلُ الکَهفِ فی الکَهفِ سَبعَه
کِرامٌ إذا عُدُّوا، وَ ثامِنُهُم کَلبُ
ترجمه: پادشاهان بنی عباس در کتابها هفت تن هستند و کتابها از هشتمین آنها سخنی به میان نیاوردهاند. همچنین اصحاب کهف، آن هنگام که شمرده شوند، هفت تناند، در حالی که هشتمین آها، سگشان است.
هنگامی که دعبل باخبر شد که معتصم قصد کشتن او را دارد، این ابیات را در هجای او سرود. وی در این ابیات خلفای بنی عباس را به اصحاب کهف تشبیه نموده است و معتصم هشتمین خلیفة عباسی را به سگ اصحاب کهف که همراه آنان بود، تشبیه نموده است، سپس منزلت سگ بیگناه اصحاب کهف را، بالاتر از منزلت معتصم گناهکار میداند. وی در این ابیات به داستان اصحاب کهف اشاره کرده است که خداوند میفرماید:
«سیقولون ثلاثه رابعهم کلبهم و یقولون خمسه سادسهم کلبهم رجما بالغیب و یقولون سبعه و ثامنهم کلبهم قل ربی اعلم بعدتهم ما یعلمهم الا قلیل فلا تمار فیهم الا مراء ظاهرا ولا تستفت فیهم منهم احدا۴»
قصة اصحاب کهف تنها در خاورمیانه نبود؛ هم در آسیا و هم در اروپا و هم در آفریقا مطرح بود. محققان این قارهها کهفهای فراوان و غارهای متعددی را شناسایی کردند. این قصه چون قبل از وجود مبارک موسای کلیم بود و درتورات آن حضرت آمده و بعد در بین مسیحیها رواج پیدا کرد یک قصة تقریباً جهانی شده بود. اهل کتاب این قصه را به مشرکان منتقل کردند. مشرکان بر اساس دسیسة اهل کتاب یا تحقیقی که خواستند بکنند با اصرار زیاد از وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند که جریان قصة اصحاب کهف چیست؟ و قرآن کریم آن بخشی که مربوط به اصل حق و معرفت است آنها را مطرح میکند.
در مورد تعداد اصحاف کهف نظرات متعددی وجود دارد؛ ولی به چند دلیل هفت نفر بودن آنان را بیان کرده است.
۱ـ قرآن در مورد تعداد افراد اصحاف کهف میفرماید: «سیقولون ثلثه رابعهم کلبهم و یقولون خمسه سادسهم کلبهم رجما بالغیب و یقولون سبعه و ثامنهم کلبهم...؛ (کهف،۲۲) گروهی از مردم خواهند گفت: آنها سه نفر بودند که چهارمین شان سگشان بوده و گروهی میگویند: پنج نفر بودند که ششمین آنها سگ آنها بوده؛ همة اینها سخنانی بدون دلیل و تیر در تاریکی است و گروهی میگویند: آنها هفت نفر بودند و هشتمین آنها سگ آنها بوده بگو: پروردگار من از تعداد آنها آگاهتر است» گرچه در جملههای فوق قرآن با صراحت، تعداد آنها را بیان نکرده است؛ ولی از اشاراتی که در آیه وجود دارد، میتوان فهمید که قول سوم همان قول صحیح و مطابق واقع است؛ زیرا به دنبال قول اول و دوم کلمة «رجماً بالغیب» آورده است اما دربارة قول سوم چنین تعبیری ندارد.
۲ـ مفسران در اینکه جملة «و ثامنهم کلبهم» با واو آمده اما در دو جملة قبل یعنی: «ثلثه رابعهم کلبهم و یقولون خمسه سادسهم کلبهم» بدون واو آمده میگویند: »واو» اشاره به آخرین سخن است و این تأییدی است بر اینکه عدد واقعی اصحاف کهف عدد هفت بوده؛ زیرا قرآن پس از بیان گفتههای دیگران، عدد حقیقی آنها را در پایان سخن بیان کرده است. (ر.ک: ابن عربی، تفسیر ابن عربی، ج۱، ص۴۰۳، بغوی، معالم التنزیل، ص ۱۸۵. ثعلبی، الکشف والبیان، ج۶، ص۱۶۲)
مرحوم علامه طباطبایی از قول کشاف (کشاف، ج۲، ص ۷۱۳) آورده است که: دراین سه جملة «ثلاثه» و «خمسه» و «سبعه» هر سه خبرهایی هستند برای مبتدای حذف شده و تقدیر کلام چنین است: «هم ثلاثه» «هم خمسه» «هم سبعه» همچنان که هر سه جملة «رِبعُهُمْ کَلْبُهُمْ» و «سادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ» و «ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ» مبتدا و خبرهایی هستند که صفت خبر قبلی قرار گرفتهاند.
خواهی پرسید اینکه دلیل بی واو آمدن آن دو جمله و با واو آمدن این جمله نشد؟ در جواب میگوییم واو مزبور واوی است که همیشه بر سیر جملهای در میآید که آن جمله صفت نکرهای باشد، همچنان که بر سر جملاتی هم در میآید که حال از معرفه باشد مانند صفت نکره در جملة «جاءنی رجل و معه آخر؛ نزد من مردی آمد که با او دیگری هم بود» و صفت معرفه مانند «مررت بزید و بیده سیف؛ زید را در راه دیدم در حالی که در دستش شمشیری بود» و او در جملة «و ما أهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومّ» نیز از همین باب است.
فایدة این واو هم در نکره و هم در معرفه تأکید و یا به عبارتی بهتر چسبیدن صفت به موصوف و دلالت بر این است که اتصاف موصوف به این صفت امری است ثابت و مستقر.
همین واو است که در جملة سوم به ما میفهماند که این حرف صحیح است، زیرا میرساند گویندگان این سخن از روی علم و ثبات و اطمینان نفس سخن گفتهاند، نه چون آن دو طایفه که رجم به غیب کرده بودند. دلیل بر این استفاده این است که خدای تعالی بعد از دو جملة اول فرمود: «رجْماً بِالْغَیْبِ» و بعد از جملة سوم فرمود: «ما یَعْلَمُهُمْ إلَّا قَلِیلٌ» ابن عباس هم گفته در دو جملة اول واو نیامد چون هنوز جای شمردن بود، زیرا یک قول دیگر باقی مانده بود، ولی در جملة سوم واو آورد تا بفهماند قول دیگری در دنبال نیست، همین روایت (مجلسی، بحار الأنوار، ج۵۷، ص۱۲۴) هم خود دلیل قاطع و ثابت است بر اینکه عدد اصحاب کهف هفت نفر بوده و هشتمی آنان سگشان بوده است (طباطبایی، المیزان، ج۱۳،ص۲۶۹)
و دعبل نیز در اشعارش از لفظ و معنای این آیة شریفه بهره برده است. وی از واژگانی چون «سبعه»، «ثامن»، «کهف»، «کلب» که عین واژگان قرآنی میباشد استفاده کرده است.
دعبل در قصیده «نونیه» سروده است:
وَ کُنتُم بالأعاجمِ فاخِرینا
وَ کُنتُم بالأعاجمِ فاخِرینا
مُسِخنَ مَع القرودِ الخاسِئینا
مُسِخنَ مَع القرودِ الخاسِئینا
(دعبل الخزاعی، ۱۳۱:۱۴۱۴)
ترجمه: اگر اسرائیلیها از شما بودند؛ پس چرا شما به بیگانگان افتخار میکردید؛ بنابر این فراموش نکن خوکهای مسخشدهای را که همراه با بوزینههای طرد شده بودند.
مقصود شاعر در این دو بیت، یهودیانی است که صید ماهی در روز شنبه بر آنان حرام اعلام شد، ولی با این امر مخالفت کردند؛ پس به صورت میمونی مسخ شدند و این ابیات با آین آیه ازسورة بقره تناص دارد که خداوند میفرماید: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِینَ» (بقره، ۶۵)
ترجمه: و کسانی از شما را که در روز شنبه از فرمان خدا تجاوز کردند، نیک شناختاید؛ پس ایشان را گفتیم بوزینگانی طرد شده باشید.
این آیه به روحیة عصیانگری و نافرمانی حاکم بر یهود و علاقة شدید آنها به امور مادی و دنیوی اشاره میکند (مکارم شیرازی، ۱۳۷۲، ج۱، ص۲۹۶)؛ و جملة «کُونُواْ قِردَةً خَاسِئِینَ» کنایه از سرعت عمل است که با یک اشاره به فرمان الهی چهرة همة آن عصیانگران دگرگون شد (همان، ص۲۹۷) دعبل در این ابیات واژگانی چون «القرود، خاسئین» را با تغییری اندک در متن خود به کار برده، وی به جای «قردةٌ» از واژة «قرود» استفاده کرده که این نوآوری اندکی در متن شاعر را نمایان میسازد.
دعبل در ابیات پایانی قصیدة «نونیه» در دفاع از قوم و قبیله خزاعه که از مشرکان مکه آزارهای بسیار دیده بودند و به پیامبر(ص) شکوه کرده بودند، میسراید:
متن حاضر:
وَ یُخزهمُ وَ یَنصُرکُم عَلیهم
وَ یَشفِ صُدورَ قَومٍ مؤمِنینا
ترجمه: آنها را خوار میگرداند و شما را در مقابله با آنان یاری میرساند و دلهای گروهی از مؤمنان را شفا میبخشد.
ابن معتز روایت میکند که در مجلسی ابو نواس و مسلم بن ولید و گروهی از شعرا جمع شده بودند، یکی از آنها گفت: کدام یک از شما میتوانید یک بیت شعر برای من بیاورد که در آن آیهای از قرآن باشد، پس شروع به فکر کردند که ابتدا ابو نواس و بعد دعبل این بیت را سرود (ر.ک: محمد عویضه، ۱۴۱۳، ص۱۱۰)
شاعر در این بیت ضمن بیان خواری دشمنان و پیام فتح و فرج و پیروزی بر آنان و شفای دلهای مؤمنان، از آیة کریمة زیر استفاده کرده است که خداوند میفرماید: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مؤْمِنِیِنَ» (توبه، ۱۴)
ترجمه: با آنان بجنگید خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوایشان میکند و شما را بر ایشان پیروزی میبخشد و دلهای گروه مؤمنان را خنک میگرداند.
این آیة شریفه دلالت بر وعدة پیروزی قطعی خداوند به مسلمانان دارد. «وقتی خدای متعال مؤمنان را دربارة ترک جهاد مورد توبیخ قرار داد و قضیه را بهروشنی برای آنان بیان کرد، این آیه را فرمود و به آنان وعده داد که به دست خود مسلمانان به آنان کیفر میدهد و به اسارت مؤمنان در خواهند آمد و از این طریق خوار میشوند و این توفیق را خواهند پذیرفت که بر آنان پیروز و چیره شوند و» یَشفِ صدور قوم مؤمنین «یعنی دلهای گروهی از مؤمنان که آسیب دیده بودند و مراد از آنان بنی خزاعه است را شفا میدهد. ابنعباس میگوید: آنان قبایلی از یمن و از قوم سبأ بودند که به مکه آمدند و مسلمان شدند، اما مردم مکه بسیار آنان را آزردند و شکنجه دادند و آنان به رسول خدا(ص) پیام فرستاده و از رفتار کافران به او شکایت بردند و آن حضرت فرمود: به شما نوید میدهم که به زودی گشایشی در کار خواهد بود»
(زمخشری، ۱۳۸۹، ج۲، ص۳۳۰)
در «رائیه»ای که آن را در ذکر مصائب اهلبیت(ع) خاصه امام علی بن موسی الرضا(ع) سروده است، با اسلوب احتجاجآمیز خود میگوید:
هَیهاتَ کُلُّ امرِیءٍ رَهنٌ بِما کَسَبَت
لَه یَداهُ، فَخُذ ما شِئتَ أو فَذَرِ
(دعبل الخزاعی، ۷۷:۱۴۱۴)
ترجمه: دریغا، هر انسانی در گروی آن چیزی است که دستانش برایش کسب نمودهاند؛ پس آنچه میخواهی بگیر یا رها کن.
دعبل در این قصیده به ذکر مصائبی که بر اهلبیت نازل شده پرداخته است و این بیت را عیناً از این آیة کریمه اقتباس کرده است: «وَ الَّذیِنَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ ألْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ مَا ألَتْنظاهُمْ من شَیْءٍ کُلُّ امْرِیٍ بِمَا کَسَبَ رَهِین» (طور، ۲۱)
ترجمه: و کسانی که گرویده و فرزندانشان آنها را در ایمان پیروی کردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق خواهیم کرد و چیزی از کارهایشان را نمیکاهیم؛ هرکسی در گرو دستاورد خویش است.
در مورد این آیه برخی معتقدند که مفهوم «کُلُّ امْرِیٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینن» این است که هر انسانی در گرو اعمال خویش است، خواه نیک یا بد و بر طبق آن پاداش و کیفری میبیند؛ ولی با توجه به اینکه آیات قبل همه دربارة پرهیزکاران است و این تعبیر در مورد اعمال نیک تناسبی ندارد؛ بنابراین کلمة رهن که در لغت به معنی ملازمت و همراه بودن چیزی است (ر.ک: ابن منظور، ۱۴۱۳، ج۵، ص۳۴۹).
در این آیه این مفهوم را در بر دارد که اعمال هرکس ملازم و همراه اوست و هرگز از او جدا نمیشود، خواه عمل نیک باشد یا بد. در واقع این جمله تأکیدی است بر این واقعیت که اعمال انسان هرگز از او جدا نمیشود و پیوسته همراه اوست (مکارم شیرازی، ۱۳۷۲، ج۲۲، ص۴۳۲)؛ و دعبل نیز پایه و اساس بیت خود را بر این آیه قرار داده تا تأثیرگذاری شعر خود را بر خواننده افزایش دهد.
شاعر در هنگام مرگ خود میسراید:
أعَدَ للهِ یَومَ یَلقاهُ
دعبلٌ: أن لا إله إلّا هُو
(دعبل الخزاعی، ۱۴۰:۱۴۱۴)
ترجمه: روزی که مرگ او را ملاقات کرد، دعبل این جمله را برای خدا آماده کرده بود: خدایی جز خدای یگانه نیست.
این بیت را شاعر زمانی که مرگ او فرا رسیده بود سرود که در تعامل با این آیه است:
«وَ إلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحیِم» (بقره:۱۶۳)
ترجمه: و معبود شما معبود یگانهای است که جز او هیچ معبودی نیست و اوست بخشایشگر مهربان.
این آیه اقرار به یگانگی و یکتایی خداوند دارد و نیز برداشتن این توهم که در عالم خدای دیگری هم هست. جملة «لا إله الّا هو» گزاش یکتایی خدای با نفی غیر او و اثبات ذات مقدس الهی است. گفتهاند که مشرکان پیرامون کعبه ۳۶۰ بت داشتهاند. وقتی این آیه را شنیدند در شگفت ماندند و گفتند: اگر راست میگویی نشانهای بیاور تا درستی ادعای تو را بدانیم و آیة ۱۶۴ نازل شد (زمخشری،۱۳۸۹، ج۱، ص۲۶۱)
۱ـ عملیات بینا متنی لفظی:
نتیجهای که از روابط بینا متنیهای لفظی مذکور به دست میآید این است که میان متن غائب (قرآن) و متون حاضر (اشعار دعبل خزاعی) رابطة نفی جزئی یا اجترار برقرار است؛ چرا که متن حاضر به نوعی ادامه دهندة متن غائب است و نیز متن غائب به کار رفته در متن حاضر، گاه یک کلمه یا بیشتر است که دعبل خزاعی با اشاره مستقیم به آن آگاهانه و آشکارا با قرآن تعامل بینا متنی برقرار کرده است و این نوع رابطه از سطحیترین شکل روابط بینا متنی به شمار میآید که شاعر با ظرافت خاصی آن را انجام داده است.
۲ـ بینا متنی مضمونی:
یکی دیگر از انواع بینا متنی، بینا متنی مضمونی است که در آن مضمون و درونمایة متن حاضر با متن غایب یکی میباشد، یعنی متن حاضر در برگیرندة همان مضمونی است که متن غایب نیز دارای آن است. دعبل خزاعی نیز به نوبة خود از این نوع تناص در اشعار خود بهره برده است که به ذکر نمونههایی از آن میپردازیم:
در مدح امیر مؤمنان علی(ع) میگوید:
فَتَناوَلَ المِسکینُ مِنهُ خاتَماً
هِبةَ الکریمِ الأجودِ بن الأجودِ
فَاختَصَّهُ الرَّحمنُ فیِ تَنزیلِه
مَن حاز مِثللَ خارِهه لَیَعدُدِ
(دعبل الخزاعی، ۱۴۱۴، ص۶۴)
ترجمه: انسان فقیر، انگشتری از او به عنوان هدیهای از یک انسان بخشنده و بزرگوار دریافت کرد؛ بنابراین خداوند در قرآن کریمش، او را منحصر به فرد کرد و هر کس به افتخاری مانند او دست یابد، باید منحصر به فرد به شمار آید.
شاعر در این ابیات به آیة زکات که در شأن امیر مؤمنان علی(ع) نازل شده است، اشاره میکند؛ آن زمان که حضرت مشغول خواندن نماز بود و در این هنگام فقیری از او طلب بخشش کرد و حضرت علی(ع) در حالی که در رکوع بود انگشترش را به آن فقیر بخشید و دعبل نیز در این ابیات به خوبی و با مهارت تمام سخاوت و بخشش آن حضرت را بازگو کرده است.
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ» (مائده، ۵۵)
ترجمه: ولی شما تنها خدا و پیامبر(ص) اوست و کسانی که ایمان آوردهاند، همان کسانی که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند.
این آیة کریمه بیانگر فضایل امام علی(ع) است، بعد از اینکه ایشان به هنگام رکوع انگشتری خود را به شخص نیازمند میبخشد، در شأن ایشان نازل شد و دلالت بر ولایت و امامت علی(ع) و نشان از بخشش و بزرگواری بینهایت آن حضرت دارد. (ثعلبی، الکشف والبیان، ج۴، ص۸۱؛ طببرسی، مجمع البیان، ج۷، ج۷، ص۸۴۴)
دعبل در این ابیات به طور غیر مستقیم با آیهای از سورة مائده تناص برقرار ساخته است و با گرفتن مضمون آیة شریفه، ابیات را در همان مضمون سروده است. در واقع متن غائب و متن حاضر در یک مفهوم و مضمون میباشند که شاعر به نحوی زیبا و فنی از آن بهره برده است.
همچنین در بیت دیگری در شأن آن حضرت سروده است:
وَ اَیٌ مِن القُرآنِ تُتلَی بِفَضلِهِ
وَ ایثارُهُ بالقوتِ فی اللَّزَباتِ
(دعبل الخزاعی، ۱۴۱۴، ص۴۰)
ترجمه: و آیاتی از قرآن کریم فضل و بخشندگی ایشان را تبیین میکنند و این سخاوت و بخشندگی ایشان در حالیست که خود بدان سخت نیازمندند.
این بیت اشاره دارد به آیه کریمة «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِمًا وَ أسِیراً» (انسان،۸) که در شأن امام علی(ع) و خاندانش نازل شده است؛ زمانی که برای شفای فرزندانش سه روز، روزه نذر کرده بودند، افطار خود را در روز اول به مسکین، در روز دوم به یتیم و در روز سوم به اسیر دادند، با وجود اینکه آن را دوست داشتند؛ ولی آنها را ترجیح دادند.
قال الشاعر:
بنی عمنا هل تذکرون بلاءنا
علیکم إذا ما کان یوم قماطر
(طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۱۱)
و دعبل در این بیت به صورت غیر مستقیم از مضمون این آیة شریفه بهره برده و بیت خود را در همان مضمون سروده است.
ظَننتَ أرضَ اللهِ ضَیِّقَهً
عَنّی و أرضُ اللهِ لَم تَضِقِ
(دعبل الخزاعی،۱۴۴،ص۱۰۳)
ترجمه: گمان کردی که زمین خداوند برای من تنگ است، در حالی که زمین خداوند تنگ و گرفته نیست.
متن غائب:
«إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمیِ أنْفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأرْضِ قَالْوَاْ ألَمْ تَکُنْ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَاُوْلَئِکَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءتْ مَصِیراً» (نساء:۹۷)
ترجمه: کسانی که بر خویشتن ستمکار بودهاند، وقتی فرشتگان جانشان را میگیرند، میگویند: در چه حال بودید پاسخ میدهند ما در زمین از مستضعفان بودیم. میگویند مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید؛ پس آنان جایگاهشان دوزخ است و دوزخ بد سرانجامی است.
متن غائب:
در اشاره به رد و تکذیب کسانی است که میگفتند ما در زمین مستضعف بودیم و ملائکه نیز در پاسخ آنها گفتند: مگر زمین خداوند فراخ نبود تا از آن هجرت نمایید که دعبل نیز با صراحت بین این متن (غایب) و بیت خود (حاضر) تعامل بینا متنی قوی برقرار نموده است.
در هجای أحمد بن أبی داود میگوید:
إن کانَ قومٌ أرادَ اللهُ خِزیَهمُ
فَزوّجوکَ إرتغاباً مِنکَ فِی ذَهَبِک
(دعبل الخزاعی،۱۴۱۴،ص۶۳)
ترجمه: اگر قومی باشد که خداوند خواری و ذلت آنها را بخواهد، آن قوم تو را به عقد زنی در میآورند که شیفتة مال و دارایی توست.
در این بیت شاعر زمانی به هجو ابن أبی داود پرداخت که او در یک سال دو زن را به ازدواج خود درآورد و شاعر از همین امر استفاده میکند و به هجو او میپردازد.
به نظر میرسد این بیت از نظر مضمون در تعامل با این آیه باشد که خداوند میفرماید:
«له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امر الله إن الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیر و اما بانفسهم و إذا اراد الله بقوم سوءا فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال» (رعد:۱۱)
ترجمه: برای او فرشتگانی است که پیدرپی او را به فرمان خدا از پیش رو و از پشت سرش پاسداری میکنند. در حقیقت، خدا حال قومی را تغییر نمیدهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا برای قومی آسیبی بخواهد هیچ برگشتی برای آن نیست و غیر از او حمایتگری برای آنان نخواهد بود.
این آیه به این امر اشاره دارد که اگر خداوند به دلیل عملکرد ظالمانة جامعهای برای مردمان آن اراده بد بخواهد، هیچ راه دفاعی و نجاتی بر آنها نیست و تنها خداست که ناصر و یاور آنهاست.
شاعر در قصیدة «میمیه» که آن را در مدح امام علی(ع) سروده است، با اقتباس از واژگان قرآنی گوید:
فمن ناکثین، و من قاسطین
و من مارقین و من مجترم
(دعل الخزاعی، ۱۴۱۴،ص۱۲۱)
دعبل در این بیت به فرمودة پیامبر(ص) به امام علی(ع) اشاره میکند، که تو بعد از من توسط ناکثین، قاسطین و مارقین کشته خواهی شد. دعبل از آیة کریمة «و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطبا» (الجن،۱۵) بهره برده است. ایشان با تأثیرپذیری از مضمون این آیة کریمه، کلمة «قاسطون» را از آن اقتباس کرده است.
۱-۲- عملیاتی بینا متنی مضمونی:
نتیجهای که از روابط بینا متنیهای مضمونی مذکور به دست میآید این است که میان متن غائب (قرآن) و متون حاضر (اشعار دعبل خزاعی نفی متوازی با امتصاص برقرار است؛ چرا که متن حاضر همان مضمون و درونمایهای را در بر دارد که متن غائب دارد و دعبل در این نوع بینا متنی، مستقیماً آیة قرآن را در متن خود ذکر نکرده داده است، بلکه تنها مضمون آن را در بیت خود آورده است و این کار را به شکل غیر آشکار انجام داده است که فقط محتوا و مضمون بیت قابل درک و فهم است.
ب) بررسی بینا متنی روایی در شعر دعبل الخزاعی
در جایجای دیوان دعبل روایات مختلفی به چشم میخورد که ما در اینجا تنها به ذکر مواردی از آن اکتفا ميکنیم.
وی در بیان جایگاه حضرت علی(ع) نسبت به پیامبر میگوید:
کهارون من موسی علی رغم معشر
سفال لئام شقق البشرات
(دعبل الخزاعی،۱۴۱۴، ص۴۷)
ترجمه: جایگاه علی(ع) نسبت به جایگاه پیامبر(ص) همانند جایگاه هارون از برای موسی میباشد؛ ولی گروهی فرومایه و بیخرد آن را انکار میکنند.
این بیت در تعامل با حدیث منزلت است که به دو صورت ذیل روایت شده است:
قال النبی(ص) لعلی(ع): «اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی» (البخاری،۱۴۷هـ ،ج۳، حدیث۳۵۰۳۳)
ترجمه: پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: آیا خشنود نمیشوی که جایگاهت در نزد من همانند جایگاه هارون باشد در نزد موسی؟
قال رسول الله(ص) لعلی(ع): «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» (القشیری النیسابوری،۱۳۷۴، ج۴، حدیث ۲۴۰۴۴)
ترجمه: رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: تو در نزد من همانند هارون هستی از برای موسی، جز اینکه پس از من پیامبری نخواهد بود.
ماجرا آنچنان که در صحیح مسلم به نقل از سعد بن ابی وقاص آمده، چنین است که در جنگ تبوک رسول خدا(ص) علی(ع) را جانشین خود در شهر قرار داد؛ امیر مؤمنان(ع) عرض کرد: آیا مرا در میان زنان و کودکان میگذارید؟ که حضرت در پاسخ فرمودند: آیا راضی نیستی که برای من همچون هارون باشی از برای موسی؟ جز آنکه پس از من پیامبری نخواهد بود. این حدیث از جمله روایاتی است که شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند. (مختاری و شانقی،۱۳۸۹،ص۲۱۰)
شاعر در این بیت آشکارا و آگاهانه با داستان موسی و هارون رابطة بینا متنی برقرار کرده است و این رابطه از نوع جزئی است که شاعر به زیبایی تمام از آن در شعر خود بهره برده است.
دعبل در وصف امیر مؤمنان علی(ع) میگوید:
أخا خاتم الرسل المصفی من القذی
و مفترس الأبطال فی الغمرات
(دعبل الخزاعی،۱۴۱۴، ص۳۹)
ترجمه: علی(ع)، برادر آخرین فرستادة پاک؛ و از هر گناهی مبراست؛ و هموست کشندة قهرمانان کفّار در جنگهای صدر اسلام.
أخی، و وصیی و إبن عمی و وارثی
و قاضی دیونی من جمیع عداتی
(همان،۴۷)
ترجمه: وی برادر، جانشین، پسرعموی و وارثم و ادا کننده تمامی دینهایم میباشد.
در اینجا شاعر به صورت آگاهانه و با استفاده از بینا متنی مستقیم که کاملاً مشهود است، با حدیث مؤاخات رابطة بینا متنی برقرار کرده است که پیامبر(ص) به علی(ع) میفرماید: »أنتَ وَصیِّی و أخی فِی الدّنیا و الآخرة، تَقضی دَینی و تُنجِزُ عِداتی» (المجلسی،۱۴۰۳هـ ، ج۳۲، ص۳۱۱) تو جانشین و برادر من در دنیا و آخرت هستی، دینم را ادا میکنی و به وعدههایم عمل میکنی.
از عبدالله بن عم ربین الخطاب روایت شده که رسول خدا(ص) بین یاران خود پیوند برادری بست. سپس حضرت علی(ع) را چشمانی اشکبار پیش پیامبر(ص) آمد و گفت: ای فرستادة خدا، بین اصحاب خود پیوند برادری بستی و مرا با کسی برادر نساختی؟ پیامبر(ص) در پاسخ به او گفت: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی (ر.ک: دانشنامه علوی، ۱۳۷۹: ۵۲۰)
شاعر در مورد حدیث غدیر خم می¬گوید:
فإن جحدوا کان الغدیر شهیده
و بدر و احد شامخ الهضبات
ترجمه: اگر انکار کردند، غدیر خم گواه و شاهد آن است و نیز بدر و أحد و تپه¬های مرتفع.
وی در جای دیگر می¬گوید:
فقال: ألا من کنت مولاه
فهذا له مولی بعید و فاتی
(همان،۴۷)
ترجمه: پس گفت: بدانید هرکس از شما که من مولای اویم، بعد از مرگم، این مرد مولا و سرپرست اوست.
شاعر در این ابیات، به برگزیدن علی(ع) در روز غدیر خم اشاره میکند که پیامبر در مکان خم دست او را بالا و او را به عنوان جانشین خود به همگان معرفی کرد که این ابیات در تعامل با حدیث زیر است که پیامبر (ص) می¬فرماید:
«من کنت مولاه فعلی مولاه. اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» (کلینی، کافی، ج۱۵، ص۸۰)
ترجمه: هرکس را من مولایم، علی مولای اوست. خداوندا! کسانی که علی را دوست دارند، آنان را دوست بدار و کسانی که او را دشمن بدارند، دشمن بدار.
این حدیث به واقعة ابدی و جاودانی غدیر اشاره دارد که در تمام اعصار به صورت یک حقیقت زنده است و نویسندگان در هر عصر و زمانی در کتابهای تفسیر و حدیث پیرامون آن سخن گفتهاند و شعرا و سرایندگان نیز از این واقعه الهام گرفته و ذوق ادبی خود را از تفکر پیرامون این حادثه و از مزید اخلاص به صاحب ولایت مشتعل ساختهاند و عالی¬ترین قطعات را از خود به یادگار گذاشتهاند (سبحانی، ۵۱۴)
شاعر در این ابیات از بینا متنی آگاهانه و مستقیم بهره برده است که به گونهای آشکار از واژگان حدیث در ابیات خود بهره برده است و این رابطه از نوع نفی جزئی یا اجترار است.
نتیجهگیری:
پس از بررسی روابط بینا متنی اشاعر دعبل خزاعی با قرآن و حدیث به این نتیجه میرسیم که بهرهگیری دعبل از قرآن و مفاهیم آن، آگاهانه و در اغلب موارد به شکل مستقیم است.
وی به مفاهیم و مضامین قرآنی آگاهی کامل داشته و از راویان حدیث ائمة اطهار(ع) به شمار می¬آمده است. محور اندیشة دعبل، بر مفاهیم برگرفته از قرآن کریم و احادیث شریف نبوی استوار است.
کارکرد آیات قرآن در اشعار وی با کمترین تغییر در حوزة واژگان و معانی صورت گرفته و دعبل خزاعی در این تعامل از شکل سطحی روابط بینا متنی بهره برده است.
نتیجة بررسی روابط بینامتنی در این پژوهش نشان داد که بیشترین شکل روابط بینا متنی از نوع تناص مستقیم یا آشکار و روابط میان آن بیشتر از نوع نفی جزئی (اجترار) و گاه نفی متوازی (امتصاص) می¬باشد که شاعر با اندک تغییری در متن حاضر در تعامل با قرآن است. در این تعامل معمولاً معنای واژگان و عبارات با متن غائب (قرآن) موافق و هماهنگ است.
بررسی روابط بینا متنی اشعار شاعر برجسته و متعهد شیعه، دعبل خزاعی با قرآن، پیوند عمیق شاعران شیعه و بهویژه این شاعر با قرآن را هرچه بیشتر برای ما آشکار میکند.
منابع و مآخذ:
۱. قرآن کریم
۲. ابن رشیق القیروانی، إبوالحسن (۱۹۷۲)، « قراضة الذهب فی اشعار العرب»، تحقیق: الشاذلی بویحیی، تونس: الشرکة التونسیة للتوزیع، دون طبعة
۳. ابن عربی، محیی الدین (۱۴۲۲)، تفسیر ابن عربی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
۴. ابن منظور، ابوالفضل جمال الدین محمد (۱۴۱۳ق)، «لسان العرب»، ج۵، بیروت: دار إحیاء التراث الأدبی، الطبعة الثانیة.
۵. احمدی، بابک (۱۳۸۷ش)، «ساختار و تأوی متن»، تهران: نشر مرکز، چاپ چهارم.
۶. اصفهانی، أبوالفرج علی بن الحسین (۱۴۰۷ق)، «الأغانی»، شرح عبدالأمیر علی مهنا و سمیر یوسف جابر، بیروت: دارالفکر.
۷. البخاری الجعفی، محمدبن اسماعیل (۱۴۰۹ق)، «صحیح بخاری»، ج۳، بیروت: دار ابن کثیر.
۸. بغوی حسین بن مسعود (۱۴۲۰)، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
۹. ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم (۱۴۲۲)، الکشف والبیان عن التفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
۱۰. جمعه، حسین (۲۰۰۳م)، «المسبار فی النقد الأدبی»، دمشق: اتحاد الکتاب العرب، الطبعة الأولی.
۱۱. دانشنامه علوی (۱۳۷۹)، «حیات سعید»، تهران: نشر شهید سعید محبی، چاپ اول.
۱۲. دعبل الخزاعی (۱۴۱۴ق)، «دیوان»، شرحه حسن حمد، بیروت: منشورات دارالکتاب العربی، الطبعة الأولی.
۱۳. زمخشری، محمود بن عمر بن محمد (۱۳۸۹)، «تفسیر کشاف»، ترجمه» مسعود انصاری، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ اول.
۱۴. سبحانی، جعفر (۱۳۷۱ش)، «فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام»، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
۱۵. طباطبائی، محمدحسین (۱۴۱۷) تفسیر المیزان، انتشارات اسلامی.
۱۶. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلامی.
۱۷. عزام، محمد (۲۰۰۵م)، «شعریة الخطاب السردی»، دمشق: اتحاد الکتاب العرب، الطبعة الأولی.
۱۸. فاخوری، حنّا (۱۳۶۱ش)، «تاریخ ادبیات زبان عربی»، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران: انتشارات توس.
۱۹. قشیری النیسابوری، مسلم بن الحجاج (۱۳۷۴ش)، «صحیح مسلم»، ج۴، بیروت: دار إحیاء التراث، الطبعة الأولی.
۲۰. کریستوا، ژولیا (۱۳۸۱ش)، «کلام، مکالمه، رمان»، ترجمه: پیام یزدانجو، تهران: نشرآگه، چاپ اول
۲۱. کلینی، محمدبن یعقوب، (۱۴۲۹)) مصحح و ناشر دارالحدیث، قم
۲۲. المجلسی، محمد باقر (۱۴۱۳ق)، «بحارالأنوار»، ج۳۲، بیروت: مؤسسه الوفاء.
۲۳. محمد عویضه، کامل محمد (۱۴۱۳ق) «دعبل بن علی الخزاعی»، بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبعة الأولی
۲۴. مختاری، قاسم، شانقی، غلامرضا (۱۳۸۹)، «بینامتنی قرآنی و روایی در شعر سید حمیری»، فصلنامه لسان مبین، سال دوم، شماره دوم.
۲۵. مختاری، قاسم، (۱۳۷۸)، «نقدی بر آراء مغرضانه برخی از ناقدان، پیرامون شخصیت ادبی سرایندگان متعهد شیعی و اشعار آنان»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره ۳۷،شماره۷۷و۷۸.
۲۶. مختاری، قاسم (۱۳۸۰)، «سبک شعر متعهد شیعی و مقایسه آن با سبک شعری دیگر فرقه¬ها»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره ۴۷-۴۶، شماره ۱۵۸-۱۵۹.
۲۷. مفتاح، محمد (۱۹۸۵)، «تحلیل الخطاب الشعری»، بیروت: دار التنویر للطباعة و النشر، الطبعة الأولی.
۲۸. مقدادی، بهرام (۱۳۷۸ش)، «فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی (از افلاطون تا عصر حاضر)»، تهران: نشر فکر روز، چاپ اول.
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر (۱۳۷۲ش)، «تفسیر نمونه»، قم: انتشارات دارالکتب الاسلامیة، چاپ دهم.
پینوشت:
۱ـ ویکتور شکلوفسکی: (Victor Shklovsky) (۱۹۸۴ ـ ۱۸۹۳م.) نویسنده، منتقد روس و یکی از چهرههای شاخص مکتب فرمالیسم روسی است. نظریة مهم کشلوفسکی، نظریة آشناییزدایی است. ویکتور شکلوفسکی، رومن یاکوبستن و رنه ولک از مشهورترین و تأثیرگذارترین کسانی بودند که با آثار خود مکتب شکل¬گرایی را رونق بخشیدند.
۲ـ میخائیل باختین (Mikhail bakhtin) در ۱۶ نوامبر (۱۸۹۵م.) در شهر اورل در یک خانوادة اشرافی به دنیا آمد. پدرش کارمند بانک بود و به اقتضای کارش در چند شهر روسیه خدمت کرده بود، بنابر این سالهای اول دوران کودکی باختین نخست در شهر اورل، سرانجام در اودیدسا شهری که دروة دبیرستان را در آنجا به پایان برد، سپری گردید باختین در سال (۱۹۱۳م.) در دانشگاه همان شهر در دانشکدة تاریخ و فلسفه ثبت نام نمود و شالودة فلسفی خود را بنا نهاد. در سال (۱۹۱۸م.) باختین تحصیلات دانشگاهیاش را به اتمام رساند و به شهر نول عزیمت کرد. در سال (۱۹۲۱م.) با النا الکساندروما اکلوویچ (e.a.oklovic) ازدواج کرد و تا سال (۱۹۷۱م.) که چشم از جهان فرو بست برای باختین همسری مهربان بود. در سال (۱۹۲۳م.) باختین به بیماری استخواندرد در پایش دچار شد که به قطع پای وی در سال (۱۹۳۸م.) منجر گردید. در سال (۱۹۶۱م.) باختین به علت ضعف مزاج مجبور گردید کارش را رهاکند؛ در سال (۱۹۶۹م.) برای انجام معالجات پزشکی به مسکو بازگشت و تا زمان مرگش، در هفتم مارس (۱۹۷۵م.) در آن شهر به سر برد. (عزت دفتری، ۱۳۸۰ش: ۲۱ و ۲۲)
۳ـ ژولیا کریستوا: (juliya kristeva) در سال (۱۹۴۱م.) در بلغارستان متولد شد و در مدرسة راهبان دومنیکن به زبان فرانسه درس خواند. بلغارستان جز بلوک شرق بود، به این ترتیب وقتی وی در سال (۱۹۶۵م.)، پس از اخذ مدرک دکترا در ادبیات، با یک بورس تحصیلی مخصوص دانشجویان ممتاز به فرانسه رفت. (کریستواف ۱۳۸۱ش: ۴۱)
۴ـ به زودی خواهند گفت سه تن بودند و چهارمین آنها سگشان بود و میگویند پنج تن بودند و ششمین آنها سگشان بود، تیر در تاریکی میاندازند و عدهای می گویند هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود. بگو پروردگارم به شمارة آنها آگاهتر است، جز اندکی، کسی شمارة آنها را نمیداند؛ پس دربارة ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو.