کد مطلب : ۲۰۷۳۱
رونمایی از شعر قزوه در مدح امام رضا(ع)
علیرضا قزوه مدیر مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری با حضور در مجله پیک بامدادی شبکه خبر به خوانش یک از قصیدههای خود در ارتباط با امام رضا (ع) پرداخت که به گفته وی تاکنون در دفتر شعری از وی منتشر نشده است.
السلام ای موسی طوس تجلّی، السلام
يوسف افتاده در چاه خلافت اي امام
از مدينه تا خراسان کعبه دنبال تو بود
مرو را کردی مدينه، طوس را بيتالحرام
ای شبستان هميشه، ای نماز دائمی
ای خمستان مداوم، ای بهشت مستدام
باد و باران اند فرّاشان صحنات روز و شب
ماه و خورشيدند دربانان کويت صبح و شام
در خراسان خور اگر آسان برآيد لطف توست
ماه با شوق تماشای تو میآيد به بام
خانهات دارالسرور و قبلهات دارالقرار
کعبهات دارالخلود و مشهدت دارالسلام
هر که خاکت را نبويد امن عيش او تباه
هر که صحنات را نبوسد زندگي بر او حرام
سعی در صحن صفايت نيست کم از هروله
بوسه بر صحن شهيدت نيست کم از استلام
در حقيقت جمله عالم از رضا دم میزنند
صوفيان با هوی هوی و هندوان با رام رام
هر کجا هر سلسله بینام تو يک مشت ننگ
هر کجا هر هروله بیشور تو يک مشت نام
اسوه عشقی و اسطوره سلامت میکند
زاير کوی تو فردوسی و رستم- پور سام-
اين طرف مست کلامت ساقيان حيدری
آن طرف از تربت پاک تو میسازند جام
ای نماز ابرها در معبد چشمان تو
ای که بارانهای عاشق از تو دارند احترام
آسمان صبح نيشابور از انفاس توست
ای که در منظومه مشرق تويی ماه تمام
از خلافتها خلافی ماند و خلف وعدهای
کو معاويه؟ کجا رفتند مامون و هشام؟
کس نمیگويد که بغدادا کجا شد معتضد
کس نمیپرسد هشامی داشتیای شهر شام
قرنها بگذشت و جمع عاشقان اينجاست جمع
روز و شب برپاست اينجا بار خاص و بار عام
نسل آهوهای تنها نيست جز مديون تو
در سناباد غريبي صيد آهو شد حرام
پابرهنه چون علی(ع) رفتي به صحرايی غريب
تا نماز ناتمام جمعه را کردی تمام
آن نماز کامل کامل، نماز اعتراض
آن نماز حرکت و شور و قيامت، آن قيام
ديدی آن بازيگران هيچ اند پيش معجزت
ديدی آن جادوگران را شيرحق بردی به کام
ای که تو روح کلام اللهی و جان کتاب
ای که موساي کليم اللهی و اصل کلام
از تو بايد با تو گفتن، از تو و از درد تو
وقت شرح درد میمانم بگويم از کدام
آه ای خورشيد بطحا، شوکران نوش غريب!
آفريدی کربلاي ديگری در ارض شام
آن شبی که سرکشيدی شوکران درد را
بال و پر دادی به عشق و عقل را بستی لگام
ياد آن شبهای عاشق آن سحرگاهان سِحر
صبحگاهان نيايش، شامهاي گريه فام
هر که شب را با تو قسمت کرد پاداشش بهشت
هر که روزش با تو سر شد باد ايامش به کام
کيستم من تا شهيدان تو را باشم مريد؟
کيستم من تا غلامان تو را باشم غلام؟
جمعهها جمعاند در جان جهان، ای جان جان
جمعههای انتظار و جمعههای انتقام
يا علی موسي الرضا دست من و دامان تو
ما تو را داريم تنها السلام و والسلام
قزوه همچنین غزلی از خود در همین زمنیه به شرح زیر قرائت کرد:
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشيد در چاك گريبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دريا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبيح باران تو میچرخد
اگرشوق وصالت نيست در آيينهها، درها
چرا آيينه در آيينه، ايوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهاي توست
سماع صوفيان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقّاخانه ات زيباست رقص كاسههاي نور
در اين پيمانه، آن پيمانه، پيمان تو میچرخد
بيابان در بيابان گرگ شد، هر كوه، صيّادي
چقدر آهوي زخمي در شبستان تو میچرخد
در اين آدينه لبريز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهاي در بيت پايان تو میچرخد
السلام ای موسی طوس تجلّی، السلام
يوسف افتاده در چاه خلافت اي امام
از مدينه تا خراسان کعبه دنبال تو بود
مرو را کردی مدينه، طوس را بيتالحرام
ای شبستان هميشه، ای نماز دائمی
ای خمستان مداوم، ای بهشت مستدام
باد و باران اند فرّاشان صحنات روز و شب
ماه و خورشيدند دربانان کويت صبح و شام
در خراسان خور اگر آسان برآيد لطف توست
ماه با شوق تماشای تو میآيد به بام
خانهات دارالسرور و قبلهات دارالقرار
کعبهات دارالخلود و مشهدت دارالسلام
هر که خاکت را نبويد امن عيش او تباه
هر که صحنات را نبوسد زندگي بر او حرام
سعی در صحن صفايت نيست کم از هروله
بوسه بر صحن شهيدت نيست کم از استلام
در حقيقت جمله عالم از رضا دم میزنند
صوفيان با هوی هوی و هندوان با رام رام
هر کجا هر سلسله بینام تو يک مشت ننگ
هر کجا هر هروله بیشور تو يک مشت نام
اسوه عشقی و اسطوره سلامت میکند
زاير کوی تو فردوسی و رستم- پور سام-
اين طرف مست کلامت ساقيان حيدری
آن طرف از تربت پاک تو میسازند جام
ای نماز ابرها در معبد چشمان تو
ای که بارانهای عاشق از تو دارند احترام
آسمان صبح نيشابور از انفاس توست
ای که در منظومه مشرق تويی ماه تمام
از خلافتها خلافی ماند و خلف وعدهای
کو معاويه؟ کجا رفتند مامون و هشام؟
کس نمیگويد که بغدادا کجا شد معتضد
کس نمیپرسد هشامی داشتیای شهر شام
قرنها بگذشت و جمع عاشقان اينجاست جمع
روز و شب برپاست اينجا بار خاص و بار عام
نسل آهوهای تنها نيست جز مديون تو
در سناباد غريبي صيد آهو شد حرام
پابرهنه چون علی(ع) رفتي به صحرايی غريب
تا نماز ناتمام جمعه را کردی تمام
آن نماز کامل کامل، نماز اعتراض
آن نماز حرکت و شور و قيامت، آن قيام
ديدی آن بازيگران هيچ اند پيش معجزت
ديدی آن جادوگران را شيرحق بردی به کام
ای که تو روح کلام اللهی و جان کتاب
ای که موساي کليم اللهی و اصل کلام
از تو بايد با تو گفتن، از تو و از درد تو
وقت شرح درد میمانم بگويم از کدام
آه ای خورشيد بطحا، شوکران نوش غريب!
آفريدی کربلاي ديگری در ارض شام
آن شبی که سرکشيدی شوکران درد را
بال و پر دادی به عشق و عقل را بستی لگام
ياد آن شبهای عاشق آن سحرگاهان سِحر
صبحگاهان نيايش، شامهاي گريه فام
هر که شب را با تو قسمت کرد پاداشش بهشت
هر که روزش با تو سر شد باد ايامش به کام
کيستم من تا شهيدان تو را باشم مريد؟
کيستم من تا غلامان تو را باشم غلام؟
جمعهها جمعاند در جان جهان، ای جان جان
جمعههای انتظار و جمعههای انتقام
يا علی موسي الرضا دست من و دامان تو
ما تو را داريم تنها السلام و والسلام
قزوه همچنین غزلی از خود در همین زمنیه به شرح زیر قرائت کرد:
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشيد در چاك گريبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دريا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبيح باران تو میچرخد
اگرشوق وصالت نيست در آيينهها، درها
چرا آيينه در آيينه، ايوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهاي توست
سماع صوفيان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقّاخانه ات زيباست رقص كاسههاي نور
در اين پيمانه، آن پيمانه، پيمان تو میچرخد
بيابان در بيابان گرگ شد، هر كوه، صيّادي
چقدر آهوي زخمي در شبستان تو میچرخد
در اين آدينه لبريز از آغاز گل، شاعر!
شروع تازهاي در بيت پايان تو میچرخد
مرجع : مهر