کد مطلب : ۲۷۶۳۹
مقاله ای از دکتر قاسم کاکایی
روشنفکران و مسئله گریه بر سیدالشهدا
۱- عدهای از روشنفکران این امر را برساختهی «تشیع صفوی» میدانند. یعنی حکومت صفوی برای از بین بردن «تشیع علوی» و روحیهی اعتراض و پرخاشگری مردم در برابر حکومت، گریه و خودزنی را ترویج داده است. حسین(ع) کشته نشد که ما بگرییم بلکه شهید شد تا ما بپاخیزیم. این عده، چون میخواستند بُعدِ سیاسی و بُعدِ حماسیِ نهضت کربلا را پررنگ کنند، آن همه احادیث متواتر را نادیده گرفتند و بُعدِ مهم کربلا یعنی بعد مرثیه را به فراموشی سپردند و یا آن که آن را بسیار کمرنگ کردند. اما آنچه در طول انقلاب و به ویژه در جبههها رخ داد، خلاف این تصور را نشان داد. در جبههها با رزمندگانِ دست از جان شستهای رو به رو بودیم که مقابل همهی سلاحهای مدرنِ شرق و غرب، چون «بنیان مرصوص» ایستاده بودند، و در عین حال، در هر فرصتی بر حسین(ع) اشک میریختند. یعنی هر چهار بُعدِ کربلا: عرفان، سیاست، حماسه و مرثیه، را به زیبایی هر چه تمامتر به نمایش گذاشتند.
۲- برخی این اشک ریختن را با بُعد عرفانیِ کربلا در تضاد میبینند. اگر به آنچه این روزها در بعضی از مجالس عزای امام حسین(ع) میگذرد، و به آنچه برخی از مداحانِ جاهل در این مجالس میگویند و انجام میدهند، نگاه کنیم، شاید ما نیز به این معترضان حق بدهیم. همانطور که گفتیم، در طول جنگ، همهی ابعاد کربلا با هم گره خورده بود. مداحانی که رزمنده بودند، هم حماسه میآفریدند و هم اشک میریختند. نامشان و عکسشان نیز مطرح نبود. اما امروز کافی است که سری به برخی مجالس بزنید، نام مداحان، ادا و اطوارهای آنان، نوع موسیقیای که انتخاب میکنند، جعلیاتی که تحت عنوانِ وقایع کربلا مطرح کرده و به خوردِ مردم میدهند، همه، نشان میدهد که هدف، مسابقه در گرفتنِ اشک است. دیگر حتی نام مداحان بیشتر از نامِ خود امام حسین(ع) مطرح است.
اینجاست که مولانا نیز همین اعتراض را بر برخی از عزادارانِ زمان خویش دارد:
روز عاشورا همه اهلِ حلب باب انطاکیّه اندر، تا به شب
گِرد آید مرد و زن جمعی عظیم ماتم آن خاندان دارد مقیم
ناله و نوحه کنند اندر بُکا شیعه عاشورا برای کربلا
بشمرند آن ظلمها و امتحان کز یزید و شمر دید آن خاندان
نعرههاشان میرود در وَیْل و وَشت پُر همی گردد همه صحرا و دشت
یعنی این جماعت، جریان کربلا را فقط یک فاجعه تلقی میکردند و بر این فاجعه نعره میزدند، غافل از آن که کربلا ابعاد عرفانی عمیقی دارد. لذا مولانا از زبانِ شاعری که شاهد آن صحنه بوده است بدانها چنین اعتراضی میکند:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زان که بد مرگی است این خواب گران
روحِ سلطانی ز زندانی بجَست
جامه چه دْرانیم و چون خاییـم دست؟
چون که ایشان خسروِ دین بودهاند
وقت شادی شد، چو بشکستند بند
مشاهده میکنیم که مولانا در اینجا، بُعد عرفانی کربلا را پررنگ میکند. کربلا را نه یک فاجعه، بلکه عروجی زیبا میبیند که سلطان دین، غل و زنجیر را از پای خویش گسسته و به خدا پیوسته است. این همان است که زینب(ع) فرمود. وقتی که ابن زیاد در کاخِ کوفه خواست زینب(ع) و اهل بیت را خوار کند و کربلا را یک فاجعه و شکست نشان دهد، از زینب(ع) سؤال کرد که: این کشته شدنِ همهی مردانتان و اسارت زنانتان را چگونه دیدید؟ در جواب فرمود: «ما رأینا الا جمیلاً» (غیر از زیبایی چیزی ندیدیم).
اما از سوی دیگر گریه سلاحی است در برابر قساوتِ قلب، کبر، غرور، خودخواهی و نفس امّاره. چنان که علی(ع) در دعای کمیل، گریه را سلاحِ مؤمنان معرفی میکند که «سلاحه البکاء»؛ و نیز فرمود: «چشمی که گریان نباشد، برکت ندارد». اشک نشاندهندهی دردمندی است و کسی که به «دردِ بی دردی» گرفتار شده باشد علاجش آتش است:
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
این است که مولانا، «دردمندی» را چنین میستاید:
پس بدان این اصل را ای اصلجو
هر که را درد است او برده است بو
هر که او بیدارتر، پر دردتر
هر که او آگاهتر، رخ زردتر
گریه، برکت و رحمتِ خداست برای قلب. باز هم به قول مولانا:
چون خدا خواهد که مان یاری دهد
میل ما را جانب زاری کند
ای خُنُک چشمی که آن، گریان اوست
ای همایون دل که آن، بریان اوست
اینجا همان مولانایی را که به تصویرِ غلط از حماسهی کربلا و گریهی بر آن، اعتراض داشت، میبینیم که چگونه اشک و گریستن را میستاید و بارشِ اشک را موجب خرّمی دل میداند:
این دلم باغ است و چشمم اَبْروَش
ابر گرید باغ خَندد شاد و خوش
سالِ قحط از آفتابِ خیرهخند
باغها را مرگ و جان کندن رسند
ز امر حق وابکوا کثیراً خواندهای
چون سرِ بریان چه خندان ماندهای
پس گریه درمان است و موجب خندان شدن قلب میگردد. اما نه هر گریهای. گریهی برای دنیا چنین تأثیری ندارد. گریهای لازم است که ما را به قرب خدا بکشاند. برای این گریه، بهانهای لازم است و چه بهانهای زیباتر از حسین(ع)؟
ای بهترین بهانه برای گریستن وی داغ جاودانه برای گریستن
با نام داغدار تو ای لالهی بهشت زیباست هر ترانه برای گریستن
حال که به حسین(ع) رو آوردهایم تا بر او بگرییم، باید بدانیم که گریستن بر حسین(ع) هم علل و اسبابی دارد و هم نتایج و آثاری:
۱- گریه گاهی برای عقده گشایی و راحت شدن ضمیر است. این نوع گریه عاطفه را قوی میکند. لذا انبیا و اولیا جلوی گریهی خود را نمیگرفتند و به مناسبتهای مختلف میگریستند و گاه نیز، سخت میگریستند..
۲- گفتیم که گاهی قلب میمیرد و قساوت پیدا میکند. اینجاست که برای قلب، خشوع لازم است. «الم یأن للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله». یعنی ذکر خدا باعث خشوع قلب است. حال چون امام حسین(ع) خدایی شده و در وجودِ او غیر خدا نمانده است، اشک ریختن بر او و یادِ او موجب خشوع قلب است. چون یاد او یاد خداست. اشک بر امام حسین(ع) قساوت قلب را میشکند و رقت میآورد.
۳- اشک باعث پاک شدن و صفای قلب میشود:
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است
بـر رخ او نظـــر از آینــهی پاک انــــداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک اندازد
وقتی بر حسین(ع) گریه میکنیم، میخواهیم هر چه را غیر حق است از قلبمان بزداییم. چراکه امام حسین(ع) تمام وجودش حق است. سراپایش حق است.
. ۴- وقتی بر مصیب زدهای گریه میکنیم، همیشه این گریه از سر رقت و ترحم نیست بلکه گاهی به خاطر محبت به صاحب مصیبت است و البته همین گریه، محبت را نیز افزایش میدهد. یعنی اگر در مصیبت امام حسین(ع) بگریی یا بگریانی و یا تباکی کنی، محبت تو به امام حسین(ع) و در نتیجه محبت تو به خدا افزایش مییابد. در اینجا اشک میریزیم برای زیبایی و برای عشق.
۵- گاهی اشک میریزیم در برابر عظمت. در کربلا عظمتی میبینیم و در برابر این عظمت، خود را حقیر مییابیم و بر حقارت خویش گریه میکنیم. در برابر عظمت امام حسین(ع)، شجاعت علی اکبر(ع) و ایثار ابالفضل(ع)، بر حقارت خود میگرییم.
۶- گاهی گریه میکنیم برای چیزی که آرزو و تمنا داریم ولی نتوانستهایم به دست آوریم، و یا برعکس، برای چیزی که آن را واجد بوده ولی از دست دادهایم:
بگذار تا بگریم چــون ابر در بهــــاران
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران
هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد
داند که سخت باشد قطع امیدواران
بسیاری از گریهها چنین است. اما چه چیزی در کربلا است که ما از آن محروم شده و نتوانستهایم به دست آوریم؟ در اکثر قریب به اتفاقِ زیاراتِ آقا ابا عبدالله(ع) میبینیم که یک چیز تکرار میشود: «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً» (ای کاش با شما بودم و به سعادت عظیم دست مییافتم).
۷- گاهی بر کسی اشک میریزیم به خاطر قدردانی و حقی که او گردن ما دارد. به خاطر لطفی که او به ما کرده است:
هر دَمَش با من دل سوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایستهی انعام افتاد
در زیارت امام حسین(ع) میگوییم: «اشهد انک قد اقمت الصلوه و آتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» و نیز میگوییم: «جاهدتَ فی الله حق جهاده». اگر امام حسین(ع) نبود، اگر امر به معروف و نهی از منکر و جهادِ او نبود، امروز از اسلام جز اسمی باقی نبود. من اشک میریزم و قدردانی میکنم.
۸- گاهی اشک میریزیم که بیعت کرده باشیم و گاهی اشک میریزیم که اعتراض خود را نشان دهیم. همهی اینعزاداریها برای امام حسین(ع)، بدان خاطر است که میخواهیم با او بیعت کنیم. در محرّم، درِ هر خانهای که شما پرچم سیاه میزنید و هرگاه پیراهن سیاه میپوشید یعنی: ای حسین بن علی(ع)! من هم در حزب شما هستم. میخواهم حسینی باشم. این رنگِ سیاهِ پرچم و یا رنگِ سرخِ خونِ دلم، همه بهانهی آن است که به رنگ شما درآیم، به رنگ خدا درآیم. رنگ خدا چیست؟ بی رنگی. من میخواهم صفات شما را پیدا نمایم و از همهی رنگها و نیرنگها رهایی پیدا کنم.
۹- تا اینجا، گریه بر مصیبت و بر مصیبت زده نبود. اگر میخواهیم از مصیبت بگوییم، باید حقایق کربلا را بیان کنیم. به جای آن که اهل بیت را خوار نماییم و یک نوع مذلت و فلاکت را به آنها نسبت بدهیم، از خباثت یزید، شمر، عمرسعد و ابن زیاد سخن بگوییم.
جنایت دربارهی هر کسی از ابنای بشر انجام شود، رقتانگیز است اما دربارهی کسانی که عزتی داشتهاند، رقتانگیزتر است. پیامبر(ص) فرمودند: «اکرام کنید عزیز قومی را که ذلیل شده است».
۱۰- گاهی بر مصیبت زدهای میگرییم که صفات و کمالات عالی داشته است، بزرگواری و جلالت از او صادر شده است، اما با او درست برعکسِ آن، معامله کرده و خوبیهایش را به بدی پاسخ دادهاند. امام حسین(ع) در همهی عمر شریفشان با مردم جز به نیکویی سخن نگفتند، همواره دلها را شاد میکردند، بخشنده ترین فرد زمان خویش بودند و…اما در کربلا جنایتی نبود که در حق او و خاندانش روا ندانند
از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا