کد مطلب : ۲۸۷۱۶
امام حسن(ع) ؛ سکوتی سخت تر از فریاد
امام دوم ما شیعیان بزرگ مردی است که دوست و دشمن در مورد فضلیتهای اخلاقی و صفات انسانی وی تردید ندارند؛ به گونهای که همه مورخان، حتی آنان که آشکارا مواضعی خصمانه علیه اهل بیت پیامبر داشتهاند، ناچار به اعتراف در مقابل بزرگی و کرامت او شدهاند. مسعودی در مروج الذهب از عبد الله بن عباس نقل می کند که «من در مسجد بودم که معاویه در قصر خضرا تکبیر گفت و اهل قصر تکبیر گفتند پس از آن اهل مسجد به پیروى از اهل خضرا تکبیر گفتند و فاخته دختر قرظه ابن عمرو بن نوفل بن عبد مناف از درى که داشت برون شد و گفت «اى امیر المؤمنین خدایت مسرور دارد چه خبرى رسیده که خرسند شدهاى؟» گفت «مرگ حسن بن على.» فاخته گفت «انا لله و انا الیه راجعون». آنگاه بگریست، معاویه گفت «خوب می کنى گریه مىکنى که او شایسته بود که بر او گریه کنند.»
بیتردید فضایل اخلاقی و کرامتهای فردی امام مجتبی بخش بزرگی از درسهایی است که برای همیشه باید از ایشان آموخت، اما اکتفا به این بخش و ارائه چهرهای کاملا فردگرایانه و عافیتطلبانه از زندگی پرتلاطم ایشان همان چیزی است که دستگاه تبلیغاتی بنی امیه، و سپس بنی العباس به دنبال آن بوده است.
ترسیم چهره عابد گوشهگیری که با اخلاق خوش، اموال خود را میان فقرا تقسیم میکرد و بیست و چند بار پیاده به حج رفته است و در عین حال کاری به اوضاع مردم و زمانه خویش نداشته، و به همین دلیل نیز عطای خلافت را به لقای آن بخشیده و به سوی صلح و آسایش تمایل داشته است، جفای بزرگی به ساحت مقدس ایشان است.
افزون بر این، ارائه تحلیلهای وارونه از حکمتآمیزترین تصمیم مدیریتی ایشان، یعنی تندادن به صلح با معاویه، در کنار شایعهپراکنی گسترده معاویه و عواملش کار را به آنجا کشاند که هنوز هم آثار کجفهمیها به کلی از جامعه مسلمانان پاک نشده است؛ خصوصاً در زمینه تدبیر عاقلانه و شجاعانه ای که به صلح با معاویه معروف شده است.
حقیقت آن است که ریشه اصلی همه کج فهمی ها بر این پیش فرض نادرست استوار است که برخی می پندارند: تنها وظیفه ما در مقابل بدعت و ستم، جهاد و شهادت است که البته انجام آن بسیار دشوار و نشانه شجاعت است. بنابراین پذیرش صلح، فرار از تکلیف و انتخاب آسایش و راحتی به جایِ تلاش در راه خدا است. نتیجه طبیعی چنین پندارِ باطلی، پیدایش این سوال است که چرا امام معصومی باید به جایِ تحمل سختی جهاد و مبارزه، به صلح و عافیت طلبی روآورد و امامی دیگر نه؟! مگر هر دو حجت خدا و راهنمای عمل به تکلیف نیستند؟ پس این دوگانگی در عمل چگونه توجیه میشود؟
اتفاقاً مغالطه منطقی و منشأ قضاوتهای نادرست همین است که اولاً وظیفه و تکلیف شرعی را همواره منحصر در جنگ و درگیری دیدهاند و ثانیاً جهاد و مبارزه را همواره سختتر و طاقتفرساتر از صلح و آتش بس دانستهاند و حال آنکه این هر دو، نادرست و باطل است. نه تکلیف منحصر در قیام است و نه قبول صلح همیشه آسانتر از تن دادن به شهادت . ایشان به بشر آموزاند که آنچه مهم است عمل به تکلیف است؛ چه جنگ باشد و چه صلح. به همان اندازه که فرار از جنگ (در آنجا که وظیفه ما جهاد است) زشت و مذموم است، شانه خالی کردن از صلح (در آنجا که تکلیف ما آتش بس است) هم قابل سرزنش و مؤاخذه است. شاید برای همین است که پیامبر خدا (ص) چند دهه قبل از آن حادثه، تکرار میکرد که حسن و حسین هر دو امام و الگویِ عمل به وظیفه هستند؛ چه برخیزند و چه بنشینند! «… الحسن و الحسین هذان ابنای امامان قاما او قعدا».
مهمتر آنکه گاه نشستن و مصالحه، سختتر از ایستادن و مبارزه است؛ واقعیتی که بیش از هر مقطع تاریخی در مورد پذیرش آتش بس از سوی امام حسن (ع) قابل مشاهده و تصدیق است. غفلت بزرگی که موجب تحلیل اشتباه درباره پیشوای دوم شیعیان شده است، همین است که پنداشتهاند «فعل» همیشه سختتر از «ترک» است و حال آنکه در بسیاری مواقع فریاد زدن و جان دادن آسانتر از سکوت و زنده ماندن است؛ گرچه به دیده دقت سکوت در این جا بالاترین فریاد است و شدیدترین مبارزه.
چه کسی باور میکند که سکوت غیرتمندترین مرد تاریخ، علی علیهالسلام، در برابر تعرض به همسر باوفا و یگانهاش آسانتر از دست بردن به شمشیر باشد؟! بیتردید فشاری که بر روح و جسم آن حضرت وارد شد تا در آن لحظات تلخ و شوم برای بقای دین دم فرو بندد و به تاراج رفتن حق خود را ببیند، بسیار سنگینتر و جان سوزتر از فشاری است که در صحنههای نبرد جانانه با دشمنان خدا و رسول بر او وارد شد.
جالب است بدانیم که به تعبیر شهید مطهری « علی علیه السلام در کلمات خود به دو موقف خطیر در دو مورد اشاره میکند و موقف خود را در این دو مورد، ممتاز و منحصر به فرد میخواند؛ یعنی او در هر یک از این دو مورد خطیر تصمیمی گرفته که کمتر کسی در جهان در چنان شرایطی میتواند چنان تصمیمی بگیرد. علی در یکی از این دو مورد حساس سکوت کرده است و در دیگری قیام؛ سکوتی شکوهمند و قیامی شکوهمندتر.»
سکوتش در برابر سقیفه بود و جسارت به همسرش، و قیامش در برابر متحجران بود و حماقت بی انتهایشان. داستان صلح امام حسن علیهالسلام هم تکرار داستان سکوت پدر او است. تلخی و فشار این صلح را به راحتی نمیتوان تصور کرد. او مردی است که از ابتدای خلافت بر علیه معاویه و سلطنت نامشروعش شوریده است. بارها به تهدیدها و تطمیعهای او «نه» گفته و یارانش را به جهادی بیامان فراخوانده است. امّا آن اصحاب سست عنصر جز خمودی و خامی هنر دیگری از خود نشان ندادهاند. شمار بسیاری با بهانههای واهی از همراهی او در جنگ سرباز زدهاند و گروه اندکی نیز که با او به حرکت در آمدهاند، فریب نیرنگهای دشمن را خورده و با دریافت پول اندک یا وعده دروغ، شبانه به اردوگاه دشمن گریختهاند.
اینک امام مجتبی (ع) است و غمی بیپایان؛ غم حفاظت از میراث پیامبر و علی. اینک او است و سرنوشت اسلام. در چنین اوضاعی پذیرش شهادت و ملاقات با پدر و مادر و آرمیدن در جوار رحمت حق، شیرینترین آرزویی است که او میتواند داشته باشد؛ در حالی که پذیرش آتش بس و زیستن در دنیایی که معاویه حکمفرمای آن است، شکنجهای است که هر لحظه سختتر از صدها بار مرگ خونین در میدان است. امّا چه باک که این سکوت و صلح مایه بقای دین خدا و عمل به تکلیف است. اینجاست که شهادتطلبی عافیتجویی است، نه صلح طلبی؛ به ویژه آنکه همان همرهان سست عنصر اکنون به مدعیان زیادهخواهی تبدیل می شوند که اقدام امام خویش را مایه ذلت خود مینامند و در گذر از کوچه و خیابان به طعنه چنین سلامش میدهند که «السلام علیک یا مذل المومنین»!!
این در حالی است که امام صادق (ع) در مورد صلح ایشان فرمود: « سوگند به خدا که آنچه او کرد برای این امت سودمندتر از همه آن چیزهایی است که خورشید بر آن تابیده است.» و سلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا
انتهای پیام
بیتردید فضایل اخلاقی و کرامتهای فردی امام مجتبی بخش بزرگی از درسهایی است که برای همیشه باید از ایشان آموخت، اما اکتفا به این بخش و ارائه چهرهای کاملا فردگرایانه و عافیتطلبانه از زندگی پرتلاطم ایشان همان چیزی است که دستگاه تبلیغاتی بنی امیه، و سپس بنی العباس به دنبال آن بوده است.
ترسیم چهره عابد گوشهگیری که با اخلاق خوش، اموال خود را میان فقرا تقسیم میکرد و بیست و چند بار پیاده به حج رفته است و در عین حال کاری به اوضاع مردم و زمانه خویش نداشته، و به همین دلیل نیز عطای خلافت را به لقای آن بخشیده و به سوی صلح و آسایش تمایل داشته است، جفای بزرگی به ساحت مقدس ایشان است.
افزون بر این، ارائه تحلیلهای وارونه از حکمتآمیزترین تصمیم مدیریتی ایشان، یعنی تندادن به صلح با معاویه، در کنار شایعهپراکنی گسترده معاویه و عواملش کار را به آنجا کشاند که هنوز هم آثار کجفهمیها به کلی از جامعه مسلمانان پاک نشده است؛ خصوصاً در زمینه تدبیر عاقلانه و شجاعانه ای که به صلح با معاویه معروف شده است.
حقیقت آن است که ریشه اصلی همه کج فهمی ها بر این پیش فرض نادرست استوار است که برخی می پندارند: تنها وظیفه ما در مقابل بدعت و ستم، جهاد و شهادت است که البته انجام آن بسیار دشوار و نشانه شجاعت است. بنابراین پذیرش صلح، فرار از تکلیف و انتخاب آسایش و راحتی به جایِ تلاش در راه خدا است. نتیجه طبیعی چنین پندارِ باطلی، پیدایش این سوال است که چرا امام معصومی باید به جایِ تحمل سختی جهاد و مبارزه، به صلح و عافیت طلبی روآورد و امامی دیگر نه؟! مگر هر دو حجت خدا و راهنمای عمل به تکلیف نیستند؟ پس این دوگانگی در عمل چگونه توجیه میشود؟
اتفاقاً مغالطه منطقی و منشأ قضاوتهای نادرست همین است که اولاً وظیفه و تکلیف شرعی را همواره منحصر در جنگ و درگیری دیدهاند و ثانیاً جهاد و مبارزه را همواره سختتر و طاقتفرساتر از صلح و آتش بس دانستهاند و حال آنکه این هر دو، نادرست و باطل است. نه تکلیف منحصر در قیام است و نه قبول صلح همیشه آسانتر از تن دادن به شهادت . ایشان به بشر آموزاند که آنچه مهم است عمل به تکلیف است؛ چه جنگ باشد و چه صلح. به همان اندازه که فرار از جنگ (در آنجا که وظیفه ما جهاد است) زشت و مذموم است، شانه خالی کردن از صلح (در آنجا که تکلیف ما آتش بس است) هم قابل سرزنش و مؤاخذه است. شاید برای همین است که پیامبر خدا (ص) چند دهه قبل از آن حادثه، تکرار میکرد که حسن و حسین هر دو امام و الگویِ عمل به وظیفه هستند؛ چه برخیزند و چه بنشینند! «… الحسن و الحسین هذان ابنای امامان قاما او قعدا».
مهمتر آنکه گاه نشستن و مصالحه، سختتر از ایستادن و مبارزه است؛ واقعیتی که بیش از هر مقطع تاریخی در مورد پذیرش آتش بس از سوی امام حسن (ع) قابل مشاهده و تصدیق است. غفلت بزرگی که موجب تحلیل اشتباه درباره پیشوای دوم شیعیان شده است، همین است که پنداشتهاند «فعل» همیشه سختتر از «ترک» است و حال آنکه در بسیاری مواقع فریاد زدن و جان دادن آسانتر از سکوت و زنده ماندن است؛ گرچه به دیده دقت سکوت در این جا بالاترین فریاد است و شدیدترین مبارزه.
چه کسی باور میکند که سکوت غیرتمندترین مرد تاریخ، علی علیهالسلام، در برابر تعرض به همسر باوفا و یگانهاش آسانتر از دست بردن به شمشیر باشد؟! بیتردید فشاری که بر روح و جسم آن حضرت وارد شد تا در آن لحظات تلخ و شوم برای بقای دین دم فرو بندد و به تاراج رفتن حق خود را ببیند، بسیار سنگینتر و جان سوزتر از فشاری است که در صحنههای نبرد جانانه با دشمنان خدا و رسول بر او وارد شد.
جالب است بدانیم که به تعبیر شهید مطهری « علی علیه السلام در کلمات خود به دو موقف خطیر در دو مورد اشاره میکند و موقف خود را در این دو مورد، ممتاز و منحصر به فرد میخواند؛ یعنی او در هر یک از این دو مورد خطیر تصمیمی گرفته که کمتر کسی در جهان در چنان شرایطی میتواند چنان تصمیمی بگیرد. علی در یکی از این دو مورد حساس سکوت کرده است و در دیگری قیام؛ سکوتی شکوهمند و قیامی شکوهمندتر.»
سکوتش در برابر سقیفه بود و جسارت به همسرش، و قیامش در برابر متحجران بود و حماقت بی انتهایشان. داستان صلح امام حسن علیهالسلام هم تکرار داستان سکوت پدر او است. تلخی و فشار این صلح را به راحتی نمیتوان تصور کرد. او مردی است که از ابتدای خلافت بر علیه معاویه و سلطنت نامشروعش شوریده است. بارها به تهدیدها و تطمیعهای او «نه» گفته و یارانش را به جهادی بیامان فراخوانده است. امّا آن اصحاب سست عنصر جز خمودی و خامی هنر دیگری از خود نشان ندادهاند. شمار بسیاری با بهانههای واهی از همراهی او در جنگ سرباز زدهاند و گروه اندکی نیز که با او به حرکت در آمدهاند، فریب نیرنگهای دشمن را خورده و با دریافت پول اندک یا وعده دروغ، شبانه به اردوگاه دشمن گریختهاند.
اینک امام مجتبی (ع) است و غمی بیپایان؛ غم حفاظت از میراث پیامبر و علی. اینک او است و سرنوشت اسلام. در چنین اوضاعی پذیرش شهادت و ملاقات با پدر و مادر و آرمیدن در جوار رحمت حق، شیرینترین آرزویی است که او میتواند داشته باشد؛ در حالی که پذیرش آتش بس و زیستن در دنیایی که معاویه حکمفرمای آن است، شکنجهای است که هر لحظه سختتر از صدها بار مرگ خونین در میدان است. امّا چه باک که این سکوت و صلح مایه بقای دین خدا و عمل به تکلیف است. اینجاست که شهادتطلبی عافیتجویی است، نه صلح طلبی؛ به ویژه آنکه همان همرهان سست عنصر اکنون به مدعیان زیادهخواهی تبدیل می شوند که اقدام امام خویش را مایه ذلت خود مینامند و در گذر از کوچه و خیابان به طعنه چنین سلامش میدهند که «السلام علیک یا مذل المومنین»!!
این در حالی است که امام صادق (ع) در مورد صلح ایشان فرمود: « سوگند به خدا که آنچه او کرد برای این امت سودمندتر از همه آن چیزهایی است که خورشید بر آن تابیده است.» و سلام علیه یوم ولد و یوم استشهد و یوم یبعث حیا
انتهای پیام
مرجع : شفقنا