کد مطلب : ۲۹۲۷۲
راز دلنشين بودن سخنان استاد فاطمي نيا !
آنها كه آیت الله فاطمی را بيشتر ميشناسند راز دلنشين بودن سخنان اين استاد علوم ديني و معارف اسلامي را، در پياده كردن اخلاق اسلامي در زندگي خانوادگي و اجتماعياش ميدانند. فرزندش «سيد حسين فاطمي نيا» توفيقات پدر را نتيجه آرامشي ميداند كه در كانون خانواده ایجاد کرده است . او برايمان از داستان عاشقانه مردي ميگويد كه سالهاست همه مردم او را فقط به منبرها و صحبتهاي دينيشان ميشناسند.
پیشنهاد می شود این روایت از سبک زندگی را همراه و کنار خانواده تان بخوانید.
پدر و مادرم مشكلاتي در زندگيشان داشتند كه جوانان امروز اصلاً در ذهنشان نميگنجد. حاج آقا ميگويند گاهي براي گرفتن يك كتاب از شام و ناهار ميزديم تا پولي جمع شود يا بارها شده كه عبايشان را براي خريد كتاب و يا مايحتاج زندگي بفروشند.
هيچگاه نديدم پدر، بدون پسوند يا پيشوند محبتآميز مادرمان را صدا كند. مانند عزيزم، جانم و... ايشان وقتي مادر وارد مجلسي ميشوند، محال است تمام قامت بلند نشوند. وقتي ميخواهند ايشان را به كسي يا جمعي معرفي كنند، حتماً با اكرام مادر را معرفي ميكنند كه سادات هستند و عالمزاده و...
من بارها ديدهام وقتي در روز مادرم خواب هستند، ايشان مطالعهشان را در جايي انجام ميدهند كه مراقب باشند اگر كسي وارد ميشود و نميداند مادر خواب است، به او بفهماند كه با صداي بلند صحبت نكند مبادا مادر بيدار شوند.
پدر هيچوقت در خانه فرمان صادر نميكنند، حتي براي آوردن يك چاي. بارها شده كه خسته از در بيرون آمده و چاي دم كردهاند و خودشان براي همه چاي ميريزند و همه دور هم نوش جان ميكنيم و چقدر هم دلچسب است.
ايشان از انجام كار خانه ابايي ندارند. بارها آقايان همسايه به ما ميگويند كه از وقتي حاج آقا آمدهاند در اين ساختمان، همسرانمان به ما معترض شدهاند كه چرا شما ظرف نمیشویید چون اغلب بعد از ناهار و شام متوجه ميشوند كه حاج آقا در آشپزخانه ايستادهاند و ظرف ميشویند.
روزي با پدر ميخواستيم برويم به يك مجلس مهم. وقتي آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند. گفتم عبايتان كجاست؟ گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیدهام. به ايشان گفتم بدون عبارفتن آبروريزي است. ايشان گفتند اگر آبروي من در گروي اين عباست و اين عبا هم به بهاي از خواب پريدن مادرتان است، نه آن عبارا ميخواهم نه آن آبرو را.
يكبار ايشان گفتند مواظب دلها باش اگر يك دل را بشكني گاهي بايد هفتاد سال دنبالش بدوي. يعني هفتاد سال عقب ميماني، هفتاد سال نگهت ميدارند كه يك قدم جلو نروي.
زماني كه ازدواج كردم كادوي ازدواجم تابلويي بود كه پدر با دست خود نوشته بودند به عربي با اين مضمون كه: بپرهيز از ظلم به كسي كه ياوري جز خدا ندارد. اين جملهاي است كه اباعبدالله(ع) در لحظه آخر زندگي بر لب آوردند. یکی از علما وقتي اين تابلو را ديدند، گفتند اين را حاج آقا به خاطر همسرشان نوشتهاند كه هميشه در ذهنشان باشد چون يك زن در منزل شوهر همه داشتهاش را ميآورد و بايد بدانيم جز خدا پناهي ندارد و نبايد به اين زن بگوييم بالاي چشمت ابروست و اگرنه مستقيم وارد جنگ با خدا شدهايم.
یك بار پدر مشغول مطالعه بودند و نوه ايشان دست پدر را گرفتند و بردند جلوي تلويزيون تا همراه پدربزرگ كارتون تماشا كنند. پدر هم با سعه صدر در حالي كه كتاب در دستشان بود، رفتند و نشستند و كاملاً هم همراهي ميكردند. گفتم پدر شما به مطالعهتان برسيد. در جواب گفتند اين بچه دلخوشياش اين است كه من با او كارتون ببينم. مواظب دلها بودن يعني اين.
پیشنهاد می شود این روایت از سبک زندگی را همراه و کنار خانواده تان بخوانید.
پدر و مادرم مشكلاتي در زندگيشان داشتند كه جوانان امروز اصلاً در ذهنشان نميگنجد. حاج آقا ميگويند گاهي براي گرفتن يك كتاب از شام و ناهار ميزديم تا پولي جمع شود يا بارها شده كه عبايشان را براي خريد كتاب و يا مايحتاج زندگي بفروشند.
هيچگاه نديدم پدر، بدون پسوند يا پيشوند محبتآميز مادرمان را صدا كند. مانند عزيزم، جانم و... ايشان وقتي مادر وارد مجلسي ميشوند، محال است تمام قامت بلند نشوند. وقتي ميخواهند ايشان را به كسي يا جمعي معرفي كنند، حتماً با اكرام مادر را معرفي ميكنند كه سادات هستند و عالمزاده و...
من بارها ديدهام وقتي در روز مادرم خواب هستند، ايشان مطالعهشان را در جايي انجام ميدهند كه مراقب باشند اگر كسي وارد ميشود و نميداند مادر خواب است، به او بفهماند كه با صداي بلند صحبت نكند مبادا مادر بيدار شوند.
پدر هيچوقت در خانه فرمان صادر نميكنند، حتي براي آوردن يك چاي. بارها شده كه خسته از در بيرون آمده و چاي دم كردهاند و خودشان براي همه چاي ميريزند و همه دور هم نوش جان ميكنيم و چقدر هم دلچسب است.
ايشان از انجام كار خانه ابايي ندارند. بارها آقايان همسايه به ما ميگويند كه از وقتي حاج آقا آمدهاند در اين ساختمان، همسرانمان به ما معترض شدهاند كه چرا شما ظرف نمیشویید چون اغلب بعد از ناهار و شام متوجه ميشوند كه حاج آقا در آشپزخانه ايستادهاند و ظرف ميشویند.
روزي با پدر ميخواستيم برويم به يك مجلس مهم. وقتي آمدند بيرون خانه، ديدم بدون عبا هستند. گفتم عبايتان كجاست؟ گفتند مادرتان خوابيده و عبا را رويشان کشیدهام. به ايشان گفتم بدون عبارفتن آبروريزي است. ايشان گفتند اگر آبروي من در گروي اين عباست و اين عبا هم به بهاي از خواب پريدن مادرتان است، نه آن عبارا ميخواهم نه آن آبرو را.
يكبار ايشان گفتند مواظب دلها باش اگر يك دل را بشكني گاهي بايد هفتاد سال دنبالش بدوي. يعني هفتاد سال عقب ميماني، هفتاد سال نگهت ميدارند كه يك قدم جلو نروي.
زماني كه ازدواج كردم كادوي ازدواجم تابلويي بود كه پدر با دست خود نوشته بودند به عربي با اين مضمون كه: بپرهيز از ظلم به كسي كه ياوري جز خدا ندارد. اين جملهاي است كه اباعبدالله(ع) در لحظه آخر زندگي بر لب آوردند. یکی از علما وقتي اين تابلو را ديدند، گفتند اين را حاج آقا به خاطر همسرشان نوشتهاند كه هميشه در ذهنشان باشد چون يك زن در منزل شوهر همه داشتهاش را ميآورد و بايد بدانيم جز خدا پناهي ندارد و نبايد به اين زن بگوييم بالاي چشمت ابروست و اگرنه مستقيم وارد جنگ با خدا شدهايم.
یك بار پدر مشغول مطالعه بودند و نوه ايشان دست پدر را گرفتند و بردند جلوي تلويزيون تا همراه پدربزرگ كارتون تماشا كنند. پدر هم با سعه صدر در حالي كه كتاب در دستشان بود، رفتند و نشستند و كاملاً هم همراهي ميكردند. گفتم پدر شما به مطالعهتان برسيد. در جواب گفتند اين بچه دلخوشياش اين است كه من با او كارتون ببينم. مواظب دلها بودن يعني اين.
مرجع : وارث