کد مطلب : ۳۱۶۴۰
عاشورا از زاویه ای که تابحال ندیدهاید
خشایار قاضی زاده
حسن روح الامین پدیده هنری سالهای اخیر کشور ما در حوزه نقاشی است. آثار شاخص او در حوزه آیینی و به خصوص وقایع عاشورا از پر مخاطب ترین و متفاوت ترین آثار تجمسی سالهای اخیر کشور به شمار می رود. او در سال 95 نیر جزو مهمترین چهره های هنری بود چرا که امسال نیز تابلوی جدیدی با عنوان «عرش بر زمین افتاد» رونمایی کرد و نمایشگاه آثار عاشورایی او نیز در برگزار شد.
به همین بهانه استاد یادداشت شفاهی استاد خشایار قاضی زاده عضو هیئت علمی دانشکده هنر و گروه هنرهای اسلامی دانشگاه شاهد را درباره او و اثارش می خوانیم:
به همین بهانه استاد یادداشت شفاهی استاد خشایار قاضی زاده عضو هیئت علمی دانشکده هنر و گروه هنرهای اسلامی دانشگاه شاهد را درباره او و اثارش می خوانیم:
من آقای روح الامین را میشناسم و پتانسیل ها و ظرفیت های بالایی که ایشان به لحاظ استعداد در حوزه کار عملی دارند را هم همینطور. ایشان اساساً بیش از اینکه ایشان تصویرگر باشد نقاش است و یک نقاش و طراح بسیار فوق العاده و توانمند است. رنگ و فرم و ترکیب بندی را خوب میشناسند و روح شوریده ای دارد و آدم پرانرژی و بسیار فعالی است. به نظرم ایشان نهتنها در حوزه نقاشی و تصویرگری بلکه در حوزه تصویر متحرک و انیمیشن کاراکترسازی هایی را انجام میدهند و بقیه میآیند اینها را کار میکنند.
از طرفی میدانم که ایشان بهاصطلاح تا حدودی نه بهصورت خیلی عمیق ولی با پیشینه نقاشی، چون بهعنوان واحدهای درسی باید اینها را میگذراندند و تا حدودی با آنها آشنا شده است، درکی که نگارگرانی مانند رضا عباسی از خط در حوزه طراحی داشتند ایشان خیلی خوب دریافت کرده است ولی گرایش و تمایل چندانی به سمت آثار نگارگری قدیم ما ندارد. البته دانش آن را دارد یعنی میشناسد.
ضمن اینکه بحث تصویر را بهخوبی میشناسد، مثلاً پروژه لیسانش اینجا با مضمون عاشورا بود و تصویری را کار کرده بود، یکی از تصاویرش بسیار به نظرم تأثیرگذار بود، تصویر حضرت قمر بنیهاشم در نهر علقمه بود که زاویه دیدی که هنرمند داشت، البته اتودهای مختلفی زده بود یکی از کارهایش زاویه دید از بالا بود و ما فقط ما نهر را میدیدیم اسب و سوار را، که بسیار کار تأثیرگذار و زیبایی بود اگرچه کار خیلی سه بعدنما هم بود یعنی کار دوبعدی و تخت و به شیوه نگارگری قدیم نبود.
یکبار هم در نمایشگاه آثار ایشان را دنبال میکردم نوع نگاه و دیدی که داشت، باز یک کارگاه برای عاشورا گذاشته بودند ایشان کاری که کرد بسیار تأثیرگذار بود، عصر عاشورا را کار کرد بدون اینکه هیچ کاراکتر انسانی را در کارش نشان دهد، یکسری خیمه های سوخته که ریخته بود، حتی غروب شده بود و این تیرکهای چوبی که سوخته بودند این جرقه های از سوختن را در فضا نشان داده بود، با زمان خیلی کوتاهی این را کار کرد، این نشان میدهد این قابلیت دینی و روح و باور دینی در کارش وجود دارد. علیرغم اینکه فضاسازیهایی که دارد تحتتأثیر آثار سه بعدی است ولی چون نگاه و تلقی و باور، باور دینی است آن تأثیر را میگذارد.
در حوزه نقاشی قهوه خانه ای چنین مسئله ای رخ داده است. شما میبینید هنرمندانی مانند قلدر آغاسی و یا محمد مدبر با نقاشی غربی آشنا شدند روی بوم و رنگروغن کار میکنند درصورتیکه همچین چیزی مرسوم نبوده است در آثار نقاشی قدیم ما، رنگروغن بهاصطلاح ماده ای بوده است که از اواخر دوره صفویه ولی از دوره قاجار تثبیت میشود و در آثار نقاشان قهوه خانه یا خیالنگار که یک جریان مردمی بوده، خارج از جریان درباری، این بهعنوان ماده رنگ استفاده میشود و آن فضاهایی را از وقایع مختلف و تاریخ اسلام تصویرسازی میکنند که اینها فضای بین دو بعد و سه بعد دارد.
کارهای قلدر آغاسی تأثیرات قلمگیریهای نگارگری در آن دیده میشود و گرایش به دوبعد نمایی بیشتر است ولی در کارهای مدبر خیر. به جهت اینکه اینها باور دینی دارند و با اعتقاداتش کار میکنند و کارشان پیوند با مردم کوچه و بازار دارد بهاصطلاح چون حرفشان از دل آمده بر دل نشسته است. آقای روح الامین همچین حالتی دارد و اینکه دانش خیلی بیشتری هم در این زمینه دارد. بنابراین آن تأثیر را میگذارد.
اگرچه فکر میکنم ما یک مؤلفه هایی را داریم مثلاً همین نقاشان قهوه خانه ای یکی از چیزهایی که در آثارشان مطرح است، یادم هست زمانی با مرحوم عباس بلوکیفر از شاگردان مرحوم قلدر آغاسی (چون شمایل کار میکرد راجع به شمایل و ترکیب بندی های کارهایش) صحبت میکردم، میگفتم شما پرده هایی به نام روز عاشورا و ظهر عاشورا دارید بعد در این پرده ها شخصیت اصلی شما امام حسین(ع) است؟ میگفتند بله، ما این را معمولاً در وسط تابلو میکشیم، میگفتم چرا؟ خیلی تعبیر قشنگی داشت میگفت برای اینکه امام یا ولی، قلب تابلو است باید در مرکز تابلو باشد همه باید به قلب اثر نگاه کنند همهچیز بر محور آن میچرخد.
وقتی همچین تلقی وجود دارد اصول ترکیب بندی که در حوزه غرب است این را کاملاً بهم میریزید چون این مفهوم کاملاً غلبه میکند. بعد میگفتیم چرا شما صورتها را اینطوری شاد و آرام میکشید، اینطوری برگشته دارد به ما نگاه میکند، مثلاً حضرت عباس را میکشید طرف را زده نصف کرده و فقط دستش تکان خورده، اینطوری برگشته خیلی آرام و متین روی اسب نشسته و به آنطرف هم نگاه نمی کند، در جنگ و درگیری باید حریف را نگاه کند، اصلاً به حریف کاری ندارد، با یک دستش زده آن را دو شقه کرده و طرف زبانش بیرون آمده، ولی این دارد به ما نگاه میکند؛ تعبیر خیلی قشنگی داشت میگفت ولی که هیچوقت به آدم پشت نمی کند او به ما کار دارد با آن کار ندارد، برای همین از تابلو دارد به بیرون نگاه میکند، این اصلاً برایش مهم نیست. حضرت علی(ع) اگر میزند دستش دست حق است آن دست دارد کار خودش را میکند ولی این مدام دارد دعوت میکند. برای همین شما در آثار نقاشی قهوه خانه ای شاید موارد معدودی باشند بر اساس ناآگاهی اولیاء یا امام را در شرایطی ببینید که از زاویه پشت کار شده است، غالباً زاویه سه رخ و به سمت بیرون است، یعنی ناظر که ما باشیم در تابلو صورتها را میبینیم.
زاویه دید یکی از نکاتی است که در کارهای تصویر خیلی مهم است باز ارجاع به کار آقای روح الامین میدهیم، زاویه دیدی که دارد بسیار هم تأثیرگذار است ولی نقاش از زاویه دید بالا دارد به موضوع نگاه میکند در نهر علقمه، درصورتیکه در باور اعتقادی ما ولی یا امام یا اولیاء را، چون در نقاشی قهوهخانه اصطلاحاً یاران امام را اولیاء و مخالفان را اشقیاء میگویند، اولیاء را ما معمولاً ما در موضع بالاتری قرار نمی گیریم که از آن زاویه نگاه کنیم، خیلی چه شود زاویه مقابل هستیم، دید از پایین هم نمی گیریم که خیلی پرسپکتیوی باشد در زاویه مقابل هستیم. ولی اینکه ما تغییر زاویه در این کار تصویری داریم این باز باید ببینیم تا چه حد با مؤلفه های دینی و باورهای سازگار است. اتفاقاً همین مسئله ماجرا را خیلی دشوار میکند.
چند اثری که از ایشان دیدم واقعاً با روح انسان بازی میکند. با کسی که بهاصطلاح علائق و باورهای دینی داشته باشد میتواند ارتباط بگیرد. اول اینکه میداند از چه زاویه ای به موضوع نگاه کند که تابهحال کسی به آن نگاه نکرده است. به قول ما هنرمندان و حافظ کارش آن دارد، آن یا آن تأکید یا آن لحظه و حساسیت که لازم است و در برخی کارهایش دیده میشود.
توانایی های تکنیکی و مهارتهایش بالا است و فکر میکنم یک مطالعه تصویری و بصری روی تاریخ هنر خودمان بکند. قطعاً در این پتانسیل ها، ظرفیت های نهفته ای را میبیند با توجه به هوشمندی و توانایی که دارد میتواند بهخوبی در کارش به کار بگیرد. چون الزاماً هر کاری در حوزه هنر نقاشی لازم نیست خیلی تحتتأثیر فضاهای مدرن قرار بگیرد، البته ایشان خیلی در مدرن نمیرود، در فضاهای کلاسیک قرار بگیرد.
میتواند به یک نوعی بیانی برسد که، این را هم بگویم چون ما با دانشجویان مختلفی سروکار داریم همیشه دغدغهشان این است که نگارگری در دورهای دوره اوج خود را طی کرده است و ما دیگر چه حرفی میتوانیم از این بیرون بکشیم، چرا ما را محدود و مقید میکنید به اینکه، اتفاقاً بحث ما این نیست ما تفکرمان این هست که هنر قدسی یا هنر سنتی قدسی هنری است که ریشه در قدیم به گفته استاد خودمان که روی این تأکید دارند، ریشه در قدیم داشته باشد و با قدیم ما پیوند داشته باشد، زبانی برای امروز داشته باشد، یعنی هنری نباشد که بگوییم این چیست که همه تکراری است ما نمیخواهیم مرتجع باشد، آن ریشه را داریم ولی چهکار کنیم که زبانی برای امروز داشته باشد؟ و پیامی برای آینده، یعنی بعد از ما این هنر استمرار خود را داشته باشد.
قدمای ما همچین کاری را میکردند منتهی این تحول خیلی درونی بوده است، یعنی شما آثار دوره صفوی را ببینید با آثار دوره تیموری تفاوت دارد ولی به نظر میآید آبشخور آن یا ریشه شان یکسان است و این تفاوت، در درون با توجه به شرایط زمانه صورت گرفته است.
منتهی ما یک برش داریم یعنی یک انفصالی داریم از اواخر صفویه به دلایل مختلف، از جمله حضور اروپاییان در ایران تا دوره انقلاب اسلامی که این پیوند گسسته شده است در نتیجه ما آن استمرار را از دست دادیم. خود ما کاری که داریم میکنیم یک بازجستی در آثار قدیم میکنیم ببینیم اینها با توجه به شرایط امروز و حساسیت هایی که در جهان امروز وجود دارد بتوانیم این را داشته باشیم یعنی پیوندمان را با ریشه هایمان برقرار کنیم ولی زبان ما زبان امروز باشد، بنابراین خودمان را خیلی مقید نمی کنیم که حتماً بنشینیم در ابعاد کوچک کار کنیم با حساسیت های قدیم، شاید لازم باشد با توجه با امکانات رنگ و امکانات جدید کار روی بوم انجام دهیم، بزرگ با ماده های رنگی جدید، ولی بیان هنری پیوند داشته باشد با آن چیزی که در قدیم داریم.
تصورم این است آقای روح الامین در برخی از کارهایشان به این مسئله توجه داشتند ولی در برخی از کارهایشان خودشان را خیلی مقید نکردند یعنی نگاه تجربی به کار داشته است و چون آدم حرفهای هم هست در این نگاه تجربی هم به نتایج خوبی رسیده است. توصیه بنده آن زمان که دانشجوی اینجا بودند به ایشان این بود که مطالعه عمیقی روی پیشینه هنر خودمان داشته باشد چون خیلی علاقهمند نبودند.
از طرفی میدانم که ایشان بهاصطلاح تا حدودی نه بهصورت خیلی عمیق ولی با پیشینه نقاشی، چون بهعنوان واحدهای درسی باید اینها را میگذراندند و تا حدودی با آنها آشنا شده است، درکی که نگارگرانی مانند رضا عباسی از خط در حوزه طراحی داشتند ایشان خیلی خوب دریافت کرده است ولی گرایش و تمایل چندانی به سمت آثار نگارگری قدیم ما ندارد. البته دانش آن را دارد یعنی میشناسد.
ضمن اینکه بحث تصویر را بهخوبی میشناسد، مثلاً پروژه لیسانش اینجا با مضمون عاشورا بود و تصویری را کار کرده بود، یکی از تصاویرش بسیار به نظرم تأثیرگذار بود، تصویر حضرت قمر بنیهاشم در نهر علقمه بود که زاویه دیدی که هنرمند داشت، البته اتودهای مختلفی زده بود یکی از کارهایش زاویه دید از بالا بود و ما فقط ما نهر را میدیدیم اسب و سوار را، که بسیار کار تأثیرگذار و زیبایی بود اگرچه کار خیلی سه بعدنما هم بود یعنی کار دوبعدی و تخت و به شیوه نگارگری قدیم نبود.
یکبار هم در نمایشگاه آثار ایشان را دنبال میکردم نوع نگاه و دیدی که داشت، باز یک کارگاه برای عاشورا گذاشته بودند ایشان کاری که کرد بسیار تأثیرگذار بود، عصر عاشورا را کار کرد بدون اینکه هیچ کاراکتر انسانی را در کارش نشان دهد، یکسری خیمه های سوخته که ریخته بود، حتی غروب شده بود و این تیرکهای چوبی که سوخته بودند این جرقه های از سوختن را در فضا نشان داده بود، با زمان خیلی کوتاهی این را کار کرد، این نشان میدهد این قابلیت دینی و روح و باور دینی در کارش وجود دارد. علیرغم اینکه فضاسازیهایی که دارد تحتتأثیر آثار سه بعدی است ولی چون نگاه و تلقی و باور، باور دینی است آن تأثیر را میگذارد.
در حوزه نقاشی قهوه خانه ای چنین مسئله ای رخ داده است. شما میبینید هنرمندانی مانند قلدر آغاسی و یا محمد مدبر با نقاشی غربی آشنا شدند روی بوم و رنگروغن کار میکنند درصورتیکه همچین چیزی مرسوم نبوده است در آثار نقاشی قدیم ما، رنگروغن بهاصطلاح ماده ای بوده است که از اواخر دوره صفویه ولی از دوره قاجار تثبیت میشود و در آثار نقاشان قهوه خانه یا خیالنگار که یک جریان مردمی بوده، خارج از جریان درباری، این بهعنوان ماده رنگ استفاده میشود و آن فضاهایی را از وقایع مختلف و تاریخ اسلام تصویرسازی میکنند که اینها فضای بین دو بعد و سه بعد دارد.
کارهای قلدر آغاسی تأثیرات قلمگیریهای نگارگری در آن دیده میشود و گرایش به دوبعد نمایی بیشتر است ولی در کارهای مدبر خیر. به جهت اینکه اینها باور دینی دارند و با اعتقاداتش کار میکنند و کارشان پیوند با مردم کوچه و بازار دارد بهاصطلاح چون حرفشان از دل آمده بر دل نشسته است. آقای روح الامین همچین حالتی دارد و اینکه دانش خیلی بیشتری هم در این زمینه دارد. بنابراین آن تأثیر را میگذارد.
اگرچه فکر میکنم ما یک مؤلفه هایی را داریم مثلاً همین نقاشان قهوه خانه ای یکی از چیزهایی که در آثارشان مطرح است، یادم هست زمانی با مرحوم عباس بلوکیفر از شاگردان مرحوم قلدر آغاسی (چون شمایل کار میکرد راجع به شمایل و ترکیب بندی های کارهایش) صحبت میکردم، میگفتم شما پرده هایی به نام روز عاشورا و ظهر عاشورا دارید بعد در این پرده ها شخصیت اصلی شما امام حسین(ع) است؟ میگفتند بله، ما این را معمولاً در وسط تابلو میکشیم، میگفتم چرا؟ خیلی تعبیر قشنگی داشت میگفت برای اینکه امام یا ولی، قلب تابلو است باید در مرکز تابلو باشد همه باید به قلب اثر نگاه کنند همهچیز بر محور آن میچرخد.
وقتی همچین تلقی وجود دارد اصول ترکیب بندی که در حوزه غرب است این را کاملاً بهم میریزید چون این مفهوم کاملاً غلبه میکند. بعد میگفتیم چرا شما صورتها را اینطوری شاد و آرام میکشید، اینطوری برگشته دارد به ما نگاه میکند، مثلاً حضرت عباس را میکشید طرف را زده نصف کرده و فقط دستش تکان خورده، اینطوری برگشته خیلی آرام و متین روی اسب نشسته و به آنطرف هم نگاه نمی کند، در جنگ و درگیری باید حریف را نگاه کند، اصلاً به حریف کاری ندارد، با یک دستش زده آن را دو شقه کرده و طرف زبانش بیرون آمده، ولی این دارد به ما نگاه میکند؛ تعبیر خیلی قشنگی داشت میگفت ولی که هیچوقت به آدم پشت نمی کند او به ما کار دارد با آن کار ندارد، برای همین از تابلو دارد به بیرون نگاه میکند، این اصلاً برایش مهم نیست. حضرت علی(ع) اگر میزند دستش دست حق است آن دست دارد کار خودش را میکند ولی این مدام دارد دعوت میکند. برای همین شما در آثار نقاشی قهوه خانه ای شاید موارد معدودی باشند بر اساس ناآگاهی اولیاء یا امام را در شرایطی ببینید که از زاویه پشت کار شده است، غالباً زاویه سه رخ و به سمت بیرون است، یعنی ناظر که ما باشیم در تابلو صورتها را میبینیم.
زاویه دید یکی از نکاتی است که در کارهای تصویر خیلی مهم است باز ارجاع به کار آقای روح الامین میدهیم، زاویه دیدی که دارد بسیار هم تأثیرگذار است ولی نقاش از زاویه دید بالا دارد به موضوع نگاه میکند در نهر علقمه، درصورتیکه در باور اعتقادی ما ولی یا امام یا اولیاء را، چون در نقاشی قهوهخانه اصطلاحاً یاران امام را اولیاء و مخالفان را اشقیاء میگویند، اولیاء را ما معمولاً ما در موضع بالاتری قرار نمی گیریم که از آن زاویه نگاه کنیم، خیلی چه شود زاویه مقابل هستیم، دید از پایین هم نمی گیریم که خیلی پرسپکتیوی باشد در زاویه مقابل هستیم. ولی اینکه ما تغییر زاویه در این کار تصویری داریم این باز باید ببینیم تا چه حد با مؤلفه های دینی و باورهای سازگار است. اتفاقاً همین مسئله ماجرا را خیلی دشوار میکند.
چند اثری که از ایشان دیدم واقعاً با روح انسان بازی میکند. با کسی که بهاصطلاح علائق و باورهای دینی داشته باشد میتواند ارتباط بگیرد. اول اینکه میداند از چه زاویه ای به موضوع نگاه کند که تابهحال کسی به آن نگاه نکرده است. به قول ما هنرمندان و حافظ کارش آن دارد، آن یا آن تأکید یا آن لحظه و حساسیت که لازم است و در برخی کارهایش دیده میشود.
توانایی های تکنیکی و مهارتهایش بالا است و فکر میکنم یک مطالعه تصویری و بصری روی تاریخ هنر خودمان بکند. قطعاً در این پتانسیل ها، ظرفیت های نهفته ای را میبیند با توجه به هوشمندی و توانایی که دارد میتواند بهخوبی در کارش به کار بگیرد. چون الزاماً هر کاری در حوزه هنر نقاشی لازم نیست خیلی تحتتأثیر فضاهای مدرن قرار بگیرد، البته ایشان خیلی در مدرن نمیرود، در فضاهای کلاسیک قرار بگیرد.
میتواند به یک نوعی بیانی برسد که، این را هم بگویم چون ما با دانشجویان مختلفی سروکار داریم همیشه دغدغهشان این است که نگارگری در دورهای دوره اوج خود را طی کرده است و ما دیگر چه حرفی میتوانیم از این بیرون بکشیم، چرا ما را محدود و مقید میکنید به اینکه، اتفاقاً بحث ما این نیست ما تفکرمان این هست که هنر قدسی یا هنر سنتی قدسی هنری است که ریشه در قدیم به گفته استاد خودمان که روی این تأکید دارند، ریشه در قدیم داشته باشد و با قدیم ما پیوند داشته باشد، زبانی برای امروز داشته باشد، یعنی هنری نباشد که بگوییم این چیست که همه تکراری است ما نمیخواهیم مرتجع باشد، آن ریشه را داریم ولی چهکار کنیم که زبانی برای امروز داشته باشد؟ و پیامی برای آینده، یعنی بعد از ما این هنر استمرار خود را داشته باشد.
قدمای ما همچین کاری را میکردند منتهی این تحول خیلی درونی بوده است، یعنی شما آثار دوره صفوی را ببینید با آثار دوره تیموری تفاوت دارد ولی به نظر میآید آبشخور آن یا ریشه شان یکسان است و این تفاوت، در درون با توجه به شرایط زمانه صورت گرفته است.
منتهی ما یک برش داریم یعنی یک انفصالی داریم از اواخر صفویه به دلایل مختلف، از جمله حضور اروپاییان در ایران تا دوره انقلاب اسلامی که این پیوند گسسته شده است در نتیجه ما آن استمرار را از دست دادیم. خود ما کاری که داریم میکنیم یک بازجستی در آثار قدیم میکنیم ببینیم اینها با توجه به شرایط امروز و حساسیت هایی که در جهان امروز وجود دارد بتوانیم این را داشته باشیم یعنی پیوندمان را با ریشه هایمان برقرار کنیم ولی زبان ما زبان امروز باشد، بنابراین خودمان را خیلی مقید نمی کنیم که حتماً بنشینیم در ابعاد کوچک کار کنیم با حساسیت های قدیم، شاید لازم باشد با توجه با امکانات رنگ و امکانات جدید کار روی بوم انجام دهیم، بزرگ با ماده های رنگی جدید، ولی بیان هنری پیوند داشته باشد با آن چیزی که در قدیم داریم.
تصورم این است آقای روح الامین در برخی از کارهایشان به این مسئله توجه داشتند ولی در برخی از کارهایشان خودشان را خیلی مقید نکردند یعنی نگاه تجربی به کار داشته است و چون آدم حرفهای هم هست در این نگاه تجربی هم به نتایج خوبی رسیده است. توصیه بنده آن زمان که دانشجوی اینجا بودند به ایشان این بود که مطالعه عمیقی روی پیشینه هنر خودمان داشته باشد چون خیلی علاقهمند نبودند.
مرجع : فردا