کد مطلب : ۳۲۰۱۲
گفتوگو با مؤذن مسجد حضرت زینب(س) مصر+ خاطرهای از استاد غلوش
«حسین ابراهیم فتحالله اسکندرانی»، فرزند ،شيخ ابراهيم فتحالله اسکندرانی»، یکی از قاریان و مبتهلان مشهور مصری است که دارای مکتب خاصی در زمینه تواشیح و ابتهالات دینی بود و در زمان خود بهعنوان «شیخ المبتهلین» شناخته میشد، این در حالی است که مهارت زیادی در زمینه تلاوت قرآن نیز داشت.
مرحوم «شیخ راغب مصطفی غلوش»، یکی از بزرگان قرائت مصر، زمانی که حسین اسکندرانی ۱۱ سال بیشتر نداشت، وی را بر بالای سکویی که در یکی از مراسمها برای بزرگان قرائت و تواشیح آماده شده بود، قرار داد. اسکندرانی در آن روز توسط بزرگان تلاوت و تواشیح به ابتهالخوانی تشویق شد.
مرحوم «شیخ راغب مصطفی غلوش»، یکی از بزرگان قرائت مصر، زمانی که حسین اسکندرانی ۱۱ سال بیشتر نداشت، وی را بر بالای سکویی که در یکی از مراسمها برای بزرگان قرائت و تواشیح آماده شده بود، قرار داد. اسکندرانی در آن روز توسط بزرگان تلاوت و تواشیح به ابتهالخوانی تشویق شد.
پایگاه خبری «الیوم السابع» در ادامه سلسله دیدارهای خود با قاریان و مبتهلان نوظهور مصری، گفتوگویی با شیخ حسین اسکندارنی انجام داده است که متن این گفتوگو از نظرتان میگذرد:
درباره آغاز ارتباط خود با قرآن و ابتهالخوانی توضیحاتی بفرمائید.
من در خانهای قرآنی تربیت شدم. پدرم شیخ ابراهیم از قراء و مبتهلان مشهور مصری بود و پدربزرگم شیخ فتح الله در سال ۱۹۱۸ میلادی مؤذن مسجد حضرت زینب(س) بود. من از کودکی به این مسجد رفت و آمد میکردم و در آنجا رشد و نمو پیدا کردم. پدر من حافظ قرآن بود و به قاریان و مبتهلات آموزش میداد. من و برادرانم نیز تواشیح و ابتهالات دینی بزرگان را حفظ میکردیم. من حفظ قرآن را در سن ۱۰ سالگی آغاز کردم.
چه زمانی برای نخستین بار در برابر جمعیت قرار گرفتید؟
نخستین باری که در برابر جمعیت قرار گرفتم، در سن ۷ سالگی برای گفتن اذان در مسجد حضرت زینب(س) قاهره بود. در آن روز مؤذن مسجد نیامده بود، بنابراین من وارد مأذنه شدم تا اذان بگویم، در همین حال یکی از افراد میخواست جریان برق را قطع کند، اما «شیخ ابراهیم جلهوم» به من گفت که اذان بگویم. از آن به بعد برخی اوقات در این مسجد اذان میگفتم. این اذان برای من سرآغاز خوبی بود، زیرا در یکی از روزها زمانی که در حال تلاوت میان اذان و اقامه بودم، یکی از بزرگان که او را «سید عمر» میخواندند، صدای من را شنید و به من گفت: «تو فرزند شیخ ابراهیم اسکندرانی هستی، پس باید قرآن را حفظ کنی». من چیزهای زیادی از قرآن را از او یاد گرفتم و تا زمانی که دار فانی را وداع گفت، او را ملازمت میکردم و توانستم جزءهای زیادی از قرآن را نزد این شیخ بزرگوار حفظ کنم. از آن به بعد مردم از من دعوت میکردند و من برای آنها قرآن تلاوت میکردم.
من در خانهای قرآنی تربیت شدم. پدرم شیخ ابراهیم از قراء و مبتهلان مشهور مصری بود و پدربزرگم شیخ فتح الله در سال ۱۹۱۸ میلادی مؤذن مسجد حضرت زینب(س) بود. من از کودکی به این مسجد رفت و آمد میکردم و در آنجا رشد و نمو پیدا کردم. پدر من حافظ قرآن بود و به قاریان و مبتهلات آموزش میداد. من و برادرانم نیز تواشیح و ابتهالات دینی بزرگان را حفظ میکردیم. من حفظ قرآن را در سن ۱۰ سالگی آغاز کردم.
چه زمانی برای نخستین بار در برابر جمعیت قرار گرفتید؟
نخستین باری که در برابر جمعیت قرار گرفتم، در سن ۷ سالگی برای گفتن اذان در مسجد حضرت زینب(س) قاهره بود. در آن روز مؤذن مسجد نیامده بود، بنابراین من وارد مأذنه شدم تا اذان بگویم، در همین حال یکی از افراد میخواست جریان برق را قطع کند، اما «شیخ ابراهیم جلهوم» به من گفت که اذان بگویم. از آن به بعد برخی اوقات در این مسجد اذان میگفتم. این اذان برای من سرآغاز خوبی بود، زیرا در یکی از روزها زمانی که در حال تلاوت میان اذان و اقامه بودم، یکی از بزرگان که او را «سید عمر» میخواندند، صدای من را شنید و به من گفت: «تو فرزند شیخ ابراهیم اسکندرانی هستی، پس باید قرآن را حفظ کنی». من چیزهای زیادی از قرآن را از او یاد گرفتم و تا زمانی که دار فانی را وداع گفت، او را ملازمت میکردم و توانستم جزءهای زیادی از قرآن را نزد این شیخ بزرگوار حفظ کنم. از آن به بعد مردم از من دعوت میکردند و من برای آنها قرآن تلاوت میکردم.
در سال ۱۹۸۶ میلادی قاری و مؤذن مسجد حضرت زینب (س) شدم و به عنوان جانشین قراء بزرگی همچون «شیخ ابو العینین شعیشع»، «شیخ عبدالفتاح الشعشاعی» و «شیخ احمد محمد عامر» قرآن میخواندم.
نخستین باری که از شما برای تلاوت قرآن دعوت شد، چه زمانی بود؟
یکی از شیوخ از من خواست با او و دیگر قاریان برای تلاوت قرآن به مقبره «امام شافعی» برویم. من نیز رفتم و سورههای کوتاه قرآن را تلاوت میکردم و در آن زمان به هر قاری ۲۰ پوند مصری دادند که من از بانوان ۱۲۰ پوند دریافت کردم.
خاطراتی که هرگز در زندگی خود فرا موش نمیکنید را برای ما ذکر کنید.
یک بار به همراه پدرم به جشن میلاد پیامبر(ص) به میدان «الجیزه» رفته بودیم. «شیخ راغب مصطفی غلوش» مرا بغل کرد و بالای سن در كنار «شیخ محمد عمران» و «محمود کامل» قرار داد و آنها همگی به ما گفتند که میخواهیم به صدای فرزند شیخ اسکندرانی گوش دهیم. من در آن زمان ۱۱ سال داشتم و آنها از من خواستم تواشیح بخوانم. سخت بود اما آن روز، روز مبارکی برای من بود. چرا که در آن زمان تنها بزرگان تواشیح میخواندند. من در ابتدا تا حدودی احساس ترس و وحشت داشتم، اما آنها من را تشویق کردند.
یکی از شیوخ از من خواست با او و دیگر قاریان برای تلاوت قرآن به مقبره «امام شافعی» برویم. من نیز رفتم و سورههای کوتاه قرآن را تلاوت میکردم و در آن زمان به هر قاری ۲۰ پوند مصری دادند که من از بانوان ۱۲۰ پوند دریافت کردم.
خاطراتی که هرگز در زندگی خود فرا موش نمیکنید را برای ما ذکر کنید.
یک بار به همراه پدرم به جشن میلاد پیامبر(ص) به میدان «الجیزه» رفته بودیم. «شیخ راغب مصطفی غلوش» مرا بغل کرد و بالای سن در كنار «شیخ محمد عمران» و «محمود کامل» قرار داد و آنها همگی به ما گفتند که میخواهیم به صدای فرزند شیخ اسکندرانی گوش دهیم. من در آن زمان ۱۱ سال داشتم و آنها از من خواستم تواشیح بخوانم. سخت بود اما آن روز، روز مبارکی برای من بود. چرا که در آن زمان تنها بزرگان تواشیح میخواندند. من در ابتدا تا حدودی احساس ترس و وحشت داشتم، اما آنها من را تشویق کردند.
مسجد حضرت زینب(س) در قاهره
من از حدود ۳۰ سال پیش نیز قاری مناسبتهای مسجد حضرت زینب(س) بودهام و در آن زمان سالن مراسماتی در کنار این مسجد قرار داشت. یک بار «شیخ علی حسن السویسی»، «محمود کامل»، «عبدالعظیم محمد» و «سید مکاوی» و شماری از مشاهیر قرائت و اعضای کمیته ارزیابی قاریان را در سالن مرکز مناسبتهای مسجد دیدم. من حیرتزده شدم و به منزلمان که کنار مسجد بود رفتم و آن چرا که مشاهده کردم به پدرم گفتم. وی همراه من به مرکز مناسبتها آمد و مرا تشویق کرد قرآن بخوانم و در حالی که آنها من را نمیشناختند از آنها خواست در مورد تلاوت من داوری کنند که آنها نیز از قرائت من تمجید کردند.
چه آموزههایی را از پدر خود آموختهاید؟
اولا این که پدر من در حالت فقر از دنیا رفت و چیزیهایی به ما آموخت که شاید هیچ کس به فرزندان خود نیاموزد. او به ما آموخت در ارتباط با خود و قرآن تقوا داشته باشیم. از کسی خجالت نکشیم و هیچ کس را مسخره نکنیم. یک بار با دست خود چنان به صورت من سیلی زد که تا یک هفته درد میکرد، زیرا من یکی از قاریان قبرستان را که میخواست به همراه من قرائت کند، سرزنش کرده بودم. از آن به بعد من به کوچکترها بیشتر از بزرگترها احترام میگذاشتم. او در آموزش خود سختگیر بود و برای هر اشتباهی ما را به شدت مجازات میکرد.
اولا این که پدر من در حالت فقر از دنیا رفت و چیزیهایی به ما آموخت که شاید هیچ کس به فرزندان خود نیاموزد. او به ما آموخت در ارتباط با خود و قرآن تقوا داشته باشیم. از کسی خجالت نکشیم و هیچ کس را مسخره نکنیم. یک بار با دست خود چنان به صورت من سیلی زد که تا یک هفته درد میکرد، زیرا من یکی از قاریان قبرستان را که میخواست به همراه من قرائت کند، سرزنش کرده بودم. از آن به بعد من به کوچکترها بیشتر از بزرگترها احترام میگذاشتم. او در آموزش خود سختگیر بود و برای هر اشتباهی ما را به شدت مجازات میکرد.
چه زمانی به رادیو راه یافتید؟
من در سال ۲۰۱۲ میلادی بهعنوان مبتهل به رادیو و تلویزیون ملحق شدم و توانستم وارد مرکز قرائات شده و بهعنوان عضو شورای اداری اتحادیه قاریان مصر نیز انتخاب شدم.
من در سال ۲۰۱۲ میلادی بهعنوان مبتهل به رادیو و تلویزیون ملحق شدم و توانستم وارد مرکز قرائات شده و بهعنوان عضو شورای اداری اتحادیه قاریان مصر نیز انتخاب شدم.
آیا فرزندانتان، حرفه پدر و اجدادشان را به ارث بردهاند؟
من دارای ۴ پسر هستم که همگی آنها حافظ قرآن هستند و در الازهر تحصیل میکنند، پسر بزرگ من ۲۲ سال دارد که اکنون در آیینهای عزا تلاوت میکند و راه و رسم خاندان ما را ادامه میدهد.
مرجع : ایکنا