کد مطلب : ۳۲۲۱۳
گزارش از شور حسینی در بیجار؛ بام ایران
هنوز نبض زمان در قیام عاشوراست
محرم است و هرم نفسهای عشق حسین در حُسن جمال و کمال مردمان این شهر هویداست، خیابانهای شهر جامه سیاه به تن کردهاند و بوی مشک پرچم لبیک یا حسین، بر لبالب دیوار حیاط خانههای حیات هرم نفسهای آمیخته به عشق مردمان این شهر میپیچد، در شمیم مهر و پروانهوار میچرخد بر گرد شعله شمع سوزان سوگ ایوان قلب.
شب تاسوعا است، ماه میخرامد بر پوست ظلمات شب و میتابد در کوچههای اندوه و ماتم بیجار، باد بامدادی میوزد در گوش شب و شب، پلک سورمه میزند به نذر هرم دیگهای حلیم و حِلم را صبحگاهان در کاسههای شهد شهادت میچشاند به کام عزاداران.
درب منازل از شب تا صبح باز است، حلیم میجوشد در دیگهای بزرگ مسی و حلیمچرخانان، گرداگرد دیگهای مسی، چشمهای بیخوابی به رنگ شهادت حسین (ع) سرخ میکنند، چون گل شقایق و عرقریزان، حلیم را گرماگرم در کاسه نذر صبحانه طلوع صبح صادق شهادت اباعبدالله حسین میریزند.
بوی کربلا میآید از بام ایران. صدای جرس علمهای «یاحسین یاحسین»، با نسیم پاییزی سپیدهدمان گوش دل را نوازش میکند و روح را ریش ریش.
شبِ روز عاشوراست. دستهها در اتاقکی از اتاق زیرزمینی هیاتها، گِل رس ورز میدهند و بوی گِل رس چون مشک عبیر عطر میافشاند در روح قیراندود شب عاشورا.
جوانان پا در گِل تا زانو فرو بردهاند و سماعوار
میچرخند در دایره گِل و گِل میپاشد به دیوار اتاقک گِلورزی، عرق عشق از پیشانی سوگ جوانان میچکد در گِل و در قلزم یاحسین ذوب میشود.شهر بیدار است، چون ماه و ستاره بر تخت مهتابی آسمان. امشب، شب بیداری عاشقان راه حسین است، شب ماتم و عزاست، شب المهای ناسور زمان در دشت کربلاست و این عبارت در سیاهرگ و سرخرگ بیجاریها میجوشد به درازی تاریخ.
سپیدهدمان صبح قیام عاشورا، شهر قدقامت بر آستانه قیامت ایستاده است، شهر جامه میدرد از درد و زنجیر میزند بر پشت زخم ناسور کربلا.
خورشید زرد میتابد بر حزن خزان از پس پرده خاور کوه نقارهکوب. امروز عاشوراست و آفتابگردان عاشقان حسینی، روح در روح اختر تابناک شهادتجویی حضرت حسین(ع)، عباس(ع)، ابوالفضل(ع)، زینب(س) و علیاصغر (ع) به دشت کربلا آمدهاند.
اینجا بیجار است؛ بام ایران، چهارراه طالقانی، سوگسرود میخواند با ناله و سوگسرایان مینالند با بُکا، فریاد روضهخوان میپیچد در باندها و باد پژواک میکند در گوشها. اینجا سرها در گریبان اندوه و ماتم حسینی است، اینجا پدر و مادر چهره فرزند سیمایپوشیده در گِل را نمیشناسند، گِلمالان سطل، سطل ِگل رُس میستانند از خودروهای حامل بشکههای گِل، در بین عزاداران میچرخند چون پروانه به گرد شمع و گِل میمالند بر سر دستههای مناسک. گِلگیران، در میان ازدحام مناسک ِگلگیران از کودک تا پیر سر و تن مالیده به گِل است، چهارراه طالقانی در مقابل مسجد حضرت آل قائم امروز نهم مهرماه بوی خاک کربلا میدهد، بوی پیکرهای به خاک مالیده و لبان تشنه بدون سقای حسین(ع).
نوحهخوان میخواند با سوز«ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد، سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد...». عزاداران میجوشند و میخروشند و با دو دست بر سر آغشته به گِل میکوبند، گِل میپاشد بر شانه دستهها و میپراکند بر دوش ناظران خیابانی عاشورا.
نفس در سینه حسیندوستان حبس میشود، کف دست یا پنجه راست دستهی گِل به سران به سوی آسمان خاکستری عاشورای بیجار بالا میرود و فغان «حسین، حسین» در هفت طاق آسمان میپیچد، آسمان خاکستریتر میشود، چون سیمای در گِل مالیده عزاداران.
سوگسرود با حزن دوباره میدمد در گوش مظلومیت کربلا و با سوز چون مرغ سحر ناله سر میدهد «نیزه شکست حالا، بزن کنار زینب، حسینت اینجا خفته، کنار قتلگاه پا بگذار، حسینت اینجا خفته» سوگسوران همنوا باهم با گریه خفته در حنجره، همین مضامین را تکرار میکنند و بر سر میکوبند, دوباره گِل میپاشد بر دشت کربلا چون بارش گرد و غبار بر سیمای شهر، در این هیاهوی کوفتن و کوبیدن دستههای عزادار مناسک ِگلگیران باد میوزد در زلف درختان دو طرف خیابان طالقانی و برگهای زرد خزانزده پاییز در نهم مهر با مهربانی میچرخد و زرد بوسه میزند بر سرهای شوریده سر، شور حسینی.
تا انتهای این خیابان دستههای علمدار، علمهای طولی را با اوزان 300 تا 500 کیلوگرم بر دوش علمگردان، نمادین در مقابل سپاه سیاه کوفه و شمر شرمگین در تاریخ علم کردهاند.
زیر هر علم جوانان قوی هیکل، هیکل بسته به کمر و فشرده در قفسه سینه زیر علم میروند، پرهای رنگی علم بر دوش علمداران، خُرام عاشق میخرامند در صبح سخاوت حسین و شقاوت یزید.
علمهای بیجار، نهضت عاشورا را به زیبایی بر بام ایران علم میکنند، طول و وزن علمها بسته به هیاتها و دستهها متمایز است از یک تیغه تا 72 تیغه، شاه تیغه در ثقل طولی علم چون تیغه فرورفته بر پیکر مظلومیت حسین با زنجیری سر در ماتم به رکوع رفته است.
بر روی این علمها، انواع نقش و نگار المانهای کربلا بر جنس برنجی و فولادی هویداست از کبوتر که نماد آزادی و پیامرسانی است تا شیر که نماد درندهخویی یزید در کربلا به شمار میرود.
علمگردان ، علم را بر دوش در عرض خیابان میبرد با قامتی ایستاده و پاهای محکم. علمگردان در مقابل هر مسجد، علم را رو به مسجد میچرخاند و سه بار به مسجد سلام میدهد و بعد از سه بار چرخیدن، علمگردان به همیاری دسته علمدار، یک دور نیمدایره از چپ به راست و یک دور دایره کامل از راست به چپ علم را میچرخاند و نوبت به علمی دیگر از دسته و هیاتی دیگر به همین منوال میرسد. « سینا» جوانی 22 ساله که علمگردان علم زیبای عاشورا در بیجار است، سبکی وزن علم بر شانههای غم و ماتم را با چشمانی ماتمزده روایت میکند.
«صدای زنگولههای علم در هنگام چرخش خبر میدهد از تراژدی عاشورا و فغان جرس، خون سالار شهیدان را در جهان فریاد میزند و پرهای رنگی سبز، زرد، قرمز و سیاه شترمرغ آویخته به تیغههای علم که در باد میرقصند، نمادی از اتحاد و وحدت در کثرت است».
فریاد دشت کربلا، امروز بر بام ایران مطنطن است و در گوش زمان رعشه میاندازد بر پوست اندوهناک بیجار. قاصدک پاییز میبارد از آسمان شعر «اخوان ثالت» و در گوش عزاداران زمزمه میکند دمبهدم که «هان قاصدک از چه خبر آوردهای؟»، قاصدک میرقصد و در گِل رس، سر پیرزن چادر سیاه عاشق حسین که از سر تا پا در گل فرورفته است، ذوب میشود.
دم دمای ساعت 12 ساعت ظهر آمیخته به خون شهدای کربلاست، دستهای در میان دستههای میدان امام حسین (ع) به گرد علمی چوبی با ارتفاع حداکثر چهار متر مزین به پارچههای سبز و پنجه دست برنجی در جوش و خروشند. گرداگرد این تنها علم عاشورا در بیجار را ماتمزدگان دلداده حسین احاطه کردهاند. زنی دست بر قامت علم میساید و 10 هزار تومان به آن سنجاق میکند. همه از روی دوشهای درهمتنیده ازدحام عزاداران، دست بر شانههای عزادار جلویی میسایند، تا شاید انگشتی مماس علم شود. هرکسی جرات رفتن به زیر این علم را ندارد، جز یک نفر که گویا سالیان سال است که طلسم تکانههای علم کردن این علم را به روح و جان تجربه کرده است، مردی از دیار عاشقان دیار یار حسین، به نام «مهرداد نجفیان». هر زائری که قصد علم کردن این علم را دارد، بعد از بوسیدن علم چوبی و ساییدن پیشانی بر ثقل وسط چوبه طولی علم، چشمها را میبندد و بعد که قصد علم کردن، علم در بزرخ زمین و آسمان دارد، تعادل جسمی و روحی خود را از دست میدهد و چون مَی خورده، می عاشق بیتاب سقای حسین، نقش بر زمین
میشود.
فلسفه این علم و چگونگی ورود آن به مناسک و مراسم عاشورای حسینی در بیجار به عینه مشخص نیست؛ اما به گفته علمدار عاشق حسین، مهرداد نجفیان، سابقه این علم به 250 سال برمیگردد و تنها در بیجار و کرج دست داغدیدگان شهادت حسین و یارانش را تاکنون در تاسوعا و عاشورا لمس کرده است.
او که این علم را سالهاست به عشق حسین، عباس، زینب و علیاصغر بر دستان علم میکند از تکانههای خلسگی این علم پرده میدارد و جوشش این علم را تنها مختص به قلوب خالصانه عزاداران اباعبدالله الحسین و 72 تن از یارانش میداند و اگر هرکس بدون این اعتقاد پیشانی بر علم بساید، علم تزویر او را برملا میکند و از گود حیلت میرهاند.
مهر، مهرداد که بر این تک علم پنجه برنجی بیجار نشسته است، شعری از پدرزنش روایت میکند:«آنان که جامه درند به جلوهگری / ز یزید و شمر پیشتازند به حیلهگری» و باران قطرات شور اشک پهنای صورت او را به شور حسینی میشویاند و میشوراند.
ساعت 14 روز عاشورا است و از بام ایران هنوز صدای سینهزنی، زنجیرزنی، طبل، دهل، سنج، بوق و دمامزنی، بر کوه نقارهکوب سایهسار سایبان بیجار مطنطن است. باد پاییزی در میدان فاضل گروسی بیجار، شرقیترین شهر کردستان، میدمد در خاک و خاک میپاشد در سیمای عزاداران.
شانه عزاداران آغشته بر گِل رس است و بر پشت شماری نیز پنجهای با خاک ُرس نقش بسته است. دسته دمامزنان که شامل هفت دمام، هشت سنج و یک بوق است در وسط میدان دایرهوار در حزن حسین نوایی ساز میدهند که عزاداران سراپا شور حسینی همنوا میگریند و دستها تا بالای سر بالا میرود و بر قفسه سینه در جوش و خروش فرود میآید، سوگ و ماتم و فریاد یا حسین، مجسمه میدان «فاضل گروسی» را به لرزه درمیآورد. اشکون زن در وسط دایره میکوبد بر دمام، دو دمامزن دست راست و چپ دمامزن وسطی غمبر میزند و دریای غم در دلدادگان حسین چون موجی مواج بر ساحل میکوبد.
اینجا بیجار است، سرزمین گروسزبانان عاشق خسرو شاهان، سرور و سالار شهیدان. شهر در اندوه غم ایام عاشورا چون دریای سیاه و اندوهناک است، چون ابر بهاران در هنگام دلتنگی آسمان پاییزی.
گهواره علیاصغر روان است و نوزادان این شهر که پیشانیبند لبیک یا حسین بستهاند در گهواره نمادین علیاصغر میخوابند و نفس کبیر در ریه کوچک بیجان علی اصغر میدمند تا که شاید این کودک نیمتبسمی بر لحظه داغ وداع بابا بزند.
ساعت میکوبد بر قلب تپنده عاشقان در سوگ رفته حسین. پرچمهای بر افراشته سیاه در اهتزاز عاشورای حسینی، مزین به نام یا رقیه، یا امام حسین، یا قمر بنیهاشم ،یا علیاصغر، یا علیاکبر و یا قاسمابنالحسن دم دمای ساعت 16 عصر بهوقت بیجار و دشت خونین کربلا در مقابل مسجد آل قائم نیم افراشته و سر بر زمین میسایند.
در نهایت با بازنمایی مراسم و مناسک نمایشی شمر و آتشسوزی خیمههای مراسم شور عاشورای حسینی تا محرمی دیگر عشق همیشه داغ حسین به حریم حرم دلها میرود.
واقعه و نهضت ماندگار کربلا و شهادت حسینی آنقدر عظیم است که لنز دوربین 12 عکاس خارجی از کشورهای ایتالیا، فلپپین، تایوان و پاکستان را به بام ایران میکشاند.
اینک که پایان عاشورا و ناله و اندوه عاشورای حسینی بر بام ایران است، عقربههای ساعت میکوبد بر ساعت شوم کربلا که بهروایت محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا بهحساب گاهشماری شمسی میشود، 21 مهر سال 1359 شمسی. براساس این روایت ساعت 5 و 47 دقیقه صبح 21 مهر 59 شمسی، بر اساس روایت مقتلنویسان نهضت عاشورا و قیام خونین عاشورا آغاز میشود و با ظالمیت ظلمستیزان پیمانشکن کوفه و یزید قدرتطلب، به فرمانبری شمر و عمر سعد که در مقابل لشکر امام حسین صفآرایی کردند، امام حسین و یاران قمر بنیهاشم و لشکریان سرور و سالار شهیدان در دشت کربلا به شهادت میرسند.
در این روز تاریخی حدود ساعت 15، شمر و 10 نفر از سپاه کوفه به مقابله امام حسین (ع) آمدند که بر اساس روایتهای تاریخی موجود مکتوب بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای 33 زخم نیزه و 34 زخم شمشیر شمرده شد.
وقت شهادت امام حسین (ع) خسرو شاهان دشت کربلا را به روایت تاریخ طبری ساعت 16 و 16 دقیقه عنوان کردهاند، که لعنت و نفرین بر عهدشکنان کوفه و قساوت شمر و یزید باد.
شب تاسوعا است، ماه میخرامد بر پوست ظلمات شب و میتابد در کوچههای اندوه و ماتم بیجار، باد بامدادی میوزد در گوش شب و شب، پلک سورمه میزند به نذر هرم دیگهای حلیم و حِلم را صبحگاهان در کاسههای شهد شهادت میچشاند به کام عزاداران.
درب منازل از شب تا صبح باز است، حلیم میجوشد در دیگهای بزرگ مسی و حلیمچرخانان، گرداگرد دیگهای مسی، چشمهای بیخوابی به رنگ شهادت حسین (ع) سرخ میکنند، چون گل شقایق و عرقریزان، حلیم را گرماگرم در کاسه نذر صبحانه طلوع صبح صادق شهادت اباعبدالله حسین میریزند.
بوی کربلا میآید از بام ایران. صدای جرس علمهای «یاحسین یاحسین»، با نسیم پاییزی سپیدهدمان گوش دل را نوازش میکند و روح را ریش ریش.
شبِ روز عاشوراست. دستهها در اتاقکی از اتاق زیرزمینی هیاتها، گِل رس ورز میدهند و بوی گِل رس چون مشک عبیر عطر میافشاند در روح قیراندود شب عاشورا.
جوانان پا در گِل تا زانو فرو بردهاند و سماعوار
میچرخند در دایره گِل و گِل میپاشد به دیوار اتاقک گِلورزی، عرق عشق از پیشانی سوگ جوانان میچکد در گِل و در قلزم یاحسین ذوب میشود.شهر بیدار است، چون ماه و ستاره بر تخت مهتابی آسمان. امشب، شب بیداری عاشقان راه حسین است، شب ماتم و عزاست، شب المهای ناسور زمان در دشت کربلاست و این عبارت در سیاهرگ و سرخرگ بیجاریها میجوشد به درازی تاریخ.
سپیدهدمان صبح قیام عاشورا، شهر قدقامت بر آستانه قیامت ایستاده است، شهر جامه میدرد از درد و زنجیر میزند بر پشت زخم ناسور کربلا.
خورشید زرد میتابد بر حزن خزان از پس پرده خاور کوه نقارهکوب. امروز عاشوراست و آفتابگردان عاشقان حسینی، روح در روح اختر تابناک شهادتجویی حضرت حسین(ع)، عباس(ع)، ابوالفضل(ع)، زینب(س) و علیاصغر (ع) به دشت کربلا آمدهاند.
اینجا بیجار است؛ بام ایران، چهارراه طالقانی، سوگسرود میخواند با ناله و سوگسرایان مینالند با بُکا، فریاد روضهخوان میپیچد در باندها و باد پژواک میکند در گوشها. اینجا سرها در گریبان اندوه و ماتم حسینی است، اینجا پدر و مادر چهره فرزند سیمایپوشیده در گِل را نمیشناسند، گِلمالان سطل، سطل ِگل رُس میستانند از خودروهای حامل بشکههای گِل، در بین عزاداران میچرخند چون پروانه به گرد شمع و گِل میمالند بر سر دستههای مناسک. گِلگیران، در میان ازدحام مناسک ِگلگیران از کودک تا پیر سر و تن مالیده به گِل است، چهارراه طالقانی در مقابل مسجد حضرت آل قائم امروز نهم مهرماه بوی خاک کربلا میدهد، بوی پیکرهای به خاک مالیده و لبان تشنه بدون سقای حسین(ع).
نوحهخوان میخواند با سوز«ای اهل حرم، میر و علمدار نیامد، سقای حسین سید و سالار نیامد، علمدار نیامد، علمدار نیامد...». عزاداران میجوشند و میخروشند و با دو دست بر سر آغشته به گِل میکوبند، گِل میپاشد بر شانه دستهها و میپراکند بر دوش ناظران خیابانی عاشورا.
نفس در سینه حسیندوستان حبس میشود، کف دست یا پنجه راست دستهی گِل به سران به سوی آسمان خاکستری عاشورای بیجار بالا میرود و فغان «حسین، حسین» در هفت طاق آسمان میپیچد، آسمان خاکستریتر میشود، چون سیمای در گِل مالیده عزاداران.
سوگسرود با حزن دوباره میدمد در گوش مظلومیت کربلا و با سوز چون مرغ سحر ناله سر میدهد «نیزه شکست حالا، بزن کنار زینب، حسینت اینجا خفته، کنار قتلگاه پا بگذار، حسینت اینجا خفته» سوگسوران همنوا باهم با گریه خفته در حنجره، همین مضامین را تکرار میکنند و بر سر میکوبند, دوباره گِل میپاشد بر دشت کربلا چون بارش گرد و غبار بر سیمای شهر، در این هیاهوی کوفتن و کوبیدن دستههای عزادار مناسک ِگلگیران باد میوزد در زلف درختان دو طرف خیابان طالقانی و برگهای زرد خزانزده پاییز در نهم مهر با مهربانی میچرخد و زرد بوسه میزند بر سرهای شوریده سر، شور حسینی.
تا انتهای این خیابان دستههای علمدار، علمهای طولی را با اوزان 300 تا 500 کیلوگرم بر دوش علمگردان، نمادین در مقابل سپاه سیاه کوفه و شمر شرمگین در تاریخ علم کردهاند.
زیر هر علم جوانان قوی هیکل، هیکل بسته به کمر و فشرده در قفسه سینه زیر علم میروند، پرهای رنگی علم بر دوش علمداران، خُرام عاشق میخرامند در صبح سخاوت حسین و شقاوت یزید.
علمهای بیجار، نهضت عاشورا را به زیبایی بر بام ایران علم میکنند، طول و وزن علمها بسته به هیاتها و دستهها متمایز است از یک تیغه تا 72 تیغه، شاه تیغه در ثقل طولی علم چون تیغه فرورفته بر پیکر مظلومیت حسین با زنجیری سر در ماتم به رکوع رفته است.
بر روی این علمها، انواع نقش و نگار المانهای کربلا بر جنس برنجی و فولادی هویداست از کبوتر که نماد آزادی و پیامرسانی است تا شیر که نماد درندهخویی یزید در کربلا به شمار میرود.
علمگردان ، علم را بر دوش در عرض خیابان میبرد با قامتی ایستاده و پاهای محکم. علمگردان در مقابل هر مسجد، علم را رو به مسجد میچرخاند و سه بار به مسجد سلام میدهد و بعد از سه بار چرخیدن، علمگردان به همیاری دسته علمدار، یک دور نیمدایره از چپ به راست و یک دور دایره کامل از راست به چپ علم را میچرخاند و نوبت به علمی دیگر از دسته و هیاتی دیگر به همین منوال میرسد. « سینا» جوانی 22 ساله که علمگردان علم زیبای عاشورا در بیجار است، سبکی وزن علم بر شانههای غم و ماتم را با چشمانی ماتمزده روایت میکند.
«صدای زنگولههای علم در هنگام چرخش خبر میدهد از تراژدی عاشورا و فغان جرس، خون سالار شهیدان را در جهان فریاد میزند و پرهای رنگی سبز، زرد، قرمز و سیاه شترمرغ آویخته به تیغههای علم که در باد میرقصند، نمادی از اتحاد و وحدت در کثرت است».
فریاد دشت کربلا، امروز بر بام ایران مطنطن است و در گوش زمان رعشه میاندازد بر پوست اندوهناک بیجار. قاصدک پاییز میبارد از آسمان شعر «اخوان ثالت» و در گوش عزاداران زمزمه میکند دمبهدم که «هان قاصدک از چه خبر آوردهای؟»، قاصدک میرقصد و در گِل رس، سر پیرزن چادر سیاه عاشق حسین که از سر تا پا در گل فرورفته است، ذوب میشود.
دم دمای ساعت 12 ساعت ظهر آمیخته به خون شهدای کربلاست، دستهای در میان دستههای میدان امام حسین (ع) به گرد علمی چوبی با ارتفاع حداکثر چهار متر مزین به پارچههای سبز و پنجه دست برنجی در جوش و خروشند. گرداگرد این تنها علم عاشورا در بیجار را ماتمزدگان دلداده حسین احاطه کردهاند. زنی دست بر قامت علم میساید و 10 هزار تومان به آن سنجاق میکند. همه از روی دوشهای درهمتنیده ازدحام عزاداران، دست بر شانههای عزادار جلویی میسایند، تا شاید انگشتی مماس علم شود. هرکسی جرات رفتن به زیر این علم را ندارد، جز یک نفر که گویا سالیان سال است که طلسم تکانههای علم کردن این علم را به روح و جان تجربه کرده است، مردی از دیار عاشقان دیار یار حسین، به نام «مهرداد نجفیان». هر زائری که قصد علم کردن این علم را دارد، بعد از بوسیدن علم چوبی و ساییدن پیشانی بر ثقل وسط چوبه طولی علم، چشمها را میبندد و بعد که قصد علم کردن، علم در بزرخ زمین و آسمان دارد، تعادل جسمی و روحی خود را از دست میدهد و چون مَی خورده، می عاشق بیتاب سقای حسین، نقش بر زمین
میشود.
فلسفه این علم و چگونگی ورود آن به مناسک و مراسم عاشورای حسینی در بیجار به عینه مشخص نیست؛ اما به گفته علمدار عاشق حسین، مهرداد نجفیان، سابقه این علم به 250 سال برمیگردد و تنها در بیجار و کرج دست داغدیدگان شهادت حسین و یارانش را تاکنون در تاسوعا و عاشورا لمس کرده است.
او که این علم را سالهاست به عشق حسین، عباس، زینب و علیاصغر بر دستان علم میکند از تکانههای خلسگی این علم پرده میدارد و جوشش این علم را تنها مختص به قلوب خالصانه عزاداران اباعبدالله الحسین و 72 تن از یارانش میداند و اگر هرکس بدون این اعتقاد پیشانی بر علم بساید، علم تزویر او را برملا میکند و از گود حیلت میرهاند.
مهر، مهرداد که بر این تک علم پنجه برنجی بیجار نشسته است، شعری از پدرزنش روایت میکند:«آنان که جامه درند به جلوهگری / ز یزید و شمر پیشتازند به حیلهگری» و باران قطرات شور اشک پهنای صورت او را به شور حسینی میشویاند و میشوراند.
ساعت 14 روز عاشورا است و از بام ایران هنوز صدای سینهزنی، زنجیرزنی، طبل، دهل، سنج، بوق و دمامزنی، بر کوه نقارهکوب سایهسار سایبان بیجار مطنطن است. باد پاییزی در میدان فاضل گروسی بیجار، شرقیترین شهر کردستان، میدمد در خاک و خاک میپاشد در سیمای عزاداران.
شانه عزاداران آغشته بر گِل رس است و بر پشت شماری نیز پنجهای با خاک ُرس نقش بسته است. دسته دمامزنان که شامل هفت دمام، هشت سنج و یک بوق است در وسط میدان دایرهوار در حزن حسین نوایی ساز میدهند که عزاداران سراپا شور حسینی همنوا میگریند و دستها تا بالای سر بالا میرود و بر قفسه سینه در جوش و خروش فرود میآید، سوگ و ماتم و فریاد یا حسین، مجسمه میدان «فاضل گروسی» را به لرزه درمیآورد. اشکون زن در وسط دایره میکوبد بر دمام، دو دمامزن دست راست و چپ دمامزن وسطی غمبر میزند و دریای غم در دلدادگان حسین چون موجی مواج بر ساحل میکوبد.
اینجا بیجار است، سرزمین گروسزبانان عاشق خسرو شاهان، سرور و سالار شهیدان. شهر در اندوه غم ایام عاشورا چون دریای سیاه و اندوهناک است، چون ابر بهاران در هنگام دلتنگی آسمان پاییزی.
گهواره علیاصغر روان است و نوزادان این شهر که پیشانیبند لبیک یا حسین بستهاند در گهواره نمادین علیاصغر میخوابند و نفس کبیر در ریه کوچک بیجان علی اصغر میدمند تا که شاید این کودک نیمتبسمی بر لحظه داغ وداع بابا بزند.
ساعت میکوبد بر قلب تپنده عاشقان در سوگ رفته حسین. پرچمهای بر افراشته سیاه در اهتزاز عاشورای حسینی، مزین به نام یا رقیه، یا امام حسین، یا قمر بنیهاشم ،یا علیاصغر، یا علیاکبر و یا قاسمابنالحسن دم دمای ساعت 16 عصر بهوقت بیجار و دشت خونین کربلا در مقابل مسجد آل قائم نیم افراشته و سر بر زمین میسایند.
در نهایت با بازنمایی مراسم و مناسک نمایشی شمر و آتشسوزی خیمههای مراسم شور عاشورای حسینی تا محرمی دیگر عشق همیشه داغ حسین به حریم حرم دلها میرود.
واقعه و نهضت ماندگار کربلا و شهادت حسینی آنقدر عظیم است که لنز دوربین 12 عکاس خارجی از کشورهای ایتالیا، فلپپین، تایوان و پاکستان را به بام ایران میکشاند.
اینک که پایان عاشورا و ناله و اندوه عاشورای حسینی بر بام ایران است، عقربههای ساعت میکوبد بر ساعت شوم کربلا که بهروایت محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا بهحساب گاهشماری شمسی میشود، 21 مهر سال 1359 شمسی. براساس این روایت ساعت 5 و 47 دقیقه صبح 21 مهر 59 شمسی، بر اساس روایت مقتلنویسان نهضت عاشورا و قیام خونین عاشورا آغاز میشود و با ظالمیت ظلمستیزان پیمانشکن کوفه و یزید قدرتطلب، به فرمانبری شمر و عمر سعد که در مقابل لشکر امام حسین صفآرایی کردند، امام حسین و یاران قمر بنیهاشم و لشکریان سرور و سالار شهیدان در دشت کربلا به شهادت میرسند.
در این روز تاریخی حدود ساعت 15، شمر و 10 نفر از سپاه کوفه به مقابله امام حسین (ع) آمدند که بر اساس روایتهای تاریخی موجود مکتوب بعد از شهادت امام (ع) بر پیکر مبارکش جای 33 زخم نیزه و 34 زخم شمشیر شمرده شد.
وقت شهادت امام حسین (ع) خسرو شاهان دشت کربلا را به روایت تاریخ طبری ساعت 16 و 16 دقیقه عنوان کردهاند، که لعنت و نفرین بر عهدشکنان کوفه و قساوت شمر و یزید باد.
مرجع : همدلی