کد مطلب : ۳۲۲۲۸
جامعه ای که از اهداف مناسک فاصله گیرد، قطعا رو به سقوط است
حجتالاسلام و المسلمین دکتر عبدالکریم بهجت پور میافزاید: وقتی توانستیم دنیاخواهی را بهنام دین در زندگی مردم بیاوریم، کل ارزشهای دینی از درون پوک میشود؛ در چنین جامعهای پوسته مفاهیم دینی هست، ولی بی فایده است.
کسی که بهنام دین تجاوز میکند، هنگام عمل، دیگر حدود انسانی را هم مراعات نمیکند، از حد انسانی تجاوز میکند و به مقام بدترین و درندهخوترین حیوانات تنزل میکند.
این استاد حوزه و دانشگاه معتقد است: عاشورا یک حرکت سیاسی است؛ منتها سیاستی که در حد حل مسائل جهان اسلام است؛ باید با استفاده از مفاهیم عاشورا مردم را برای حمایت از کل نظام اسلام، مکتب اهلبیت، نظام شیعه، حاکم کردن اسلام در سراسر جهان و ایستادگی در برابر یزیدان و ددمنشانی مثل داعش و جریانهای منحرف تکفیری و صهیونیزم آماده کنیم.
متن گفت وگوی شفقنا با حجتالاسلام و المسلمین بهجت پور را می خوانید:
* واقعه عاشورا بهعنوان جریانی فرهنگی، از کدام ظرفیت و جاذبه اباعبدالله و یارانش متاثر شد و تاثیر گذاری این واقعه بر تاریخ بشریت، منبعث از چه مواردی میتواند باشد؟
نخستین جملهای که باید درباره فرهنگ عاشورایی گفت این است که عاشورا خودش یک مکتب است؛ مکتبی که همه ابعاد را کنار هم دارد و صرفا توجه به یک گوشه از این پازل نمیتواند حقیقت این حرکت تاریخی را نشان دهد. عاشورا، برآمده از یک ظرفیت بالایی در حسین بنعلی و پیروانش است؛ بهگونه ای که میتوان این قدرت تاثیرگذاری اجتماعی را برآمده از فرهنگ غنی نفوذ یافته در این شخصیتها شمرد. این فرهنگ و سبک از نگاه به مسائل متاثر از بینشها، گرایشها و رفتارهایی است که بعد از نهادینه و مانا شدن بر افراد، به آنها این قدرت را میدهد که چنین تاثیراتی را بگذارند. به نظرم کاری که اباعبدالله و یارانش کردند این بود که توانستند جلوی یک حرکت واپسگرایانه و بازگشت مسلمانان به یک قهقرای بسیار خطرناک را بگیرند. بنیامیه از اسلام و قیام پیامبر عظیمالشان شکست خورده بود؛ اما بعد از حکومت خلفا دوباره خودش را در نقطهای نشاند که هر آنچه را از دست داده بود، دوباره بهدست آورد. سیادت بر عرب، و به واسطه اسلام، سیادت بر مناطق بسیار گستردهای که فتح اسلامی شده بود یا درحال فتح بود، آرزویی بود که بنیامیه داشت. خلیفه اول و دوم که از غیر بنیامیه بودند، بزرگترین خدمتی که به دستگاه بنیامیه کردند این بود که بنیهاشم و فرزندان پیغمبر را تضعیف کردند و در دوره عثمان فرصتی فراهم شد که بنیامیه بر مردم حاکم شوند.
* چه میشود که جامعهای به این نقطه میرسد که سخنان پیامبرش را به بوته فراموشی میسپرد و افرادی همچون بنیامیه بر این جامعه حاکم میشود و مردم هم با او همصدا شده و مقابل حجت خدا در کربلا میایستند؟
از منظر سیاسی بهوسیله یک جریان بود که فرزندان پیغمبر را کنار زدند. درگیریهای شدید دوره حضرت امیر و خستگی مردم، زمینه را فراهم کرد تا کار به دست معاویه بیفتد و معاویه هم از این فرصت استفاده کرد تا به آرزویش که برگرداندن پادشاهی به بنیامیه بود، برسد. کاری که امام حسین کرد این بود که اجازه نداد خلفای بنیامیه با انتصاب در بین بنیامیه مشروعیت اسلامی پیدا کنند و این بزرگترین خدمتی بود که فرزند پیغمبر به امّت اسلامی کرد و در واقع نگذاشت این حکومت دستبهدست بین بنیامیه بچرخد. حضرت چنان فضا را علیه آنها چرخاند که دوباره امت، برگشتی به فرزندان پیغمبر کرد. هرچند به دلیل ضعفی که اشاره خواهم کرد، بنیعباس سوء استفاده کرد از این حرکتی که به نفع فرزندان اهل بیت شروع شده و خودشان را به قدرت رساندند و پانصد سال بهنام پیغمبر حکومت کردند. اما در مورد این که پرسیدید چه بر سر مردم میآید که پیامبر را فراموش میکنند و دنبال بنیامیه میافتند که امام حسین(ع) را به شهادت برسانند باید بگویم که اواخر کار پیغمبر، ورود افراد به اسلام شیب تند و گستردهای پیدا کرد. در اواخر نزول قرآن این آیه نازل شد که (اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ) و مردم فوج فوج به سوی اسلام آمدند. اما غالب آنها ایمان نمیآورند، بلکه اسلام میآورند. چراکه ایمان نیاز به تربیت دارد. پیغمبر در چنین فضایی دو تدبیر کردند: یک نصب امام و دوم تنظیم یک جریان تعلیمی که از سراسر قبایل به خدمت پیامبر بیایند و دین را فرا بگیرند و کار پیغمبر را در قبیله خودشان انجام دهند. این دو تدبیر در سورههای مائده و توبه ذکر شده؛ دو سورهای که در اواخر عمر پیغمبر بود البته متاسفانه این تدبیر چندان به ثمر ننشست و در نهایت مسلمانان بسیاری که صرفا مسلمان شناسنامهای بودند و نه مومن، به وجود آمدند و نتیجهاش این شد که در گذر زمان، بازیچه یا بازیگران عرصه قدرت شوند. این بازیگری عرصه قدرت از یک سو و سکوت وحشتناک مهاجرین و انصار از سوی دیگر، اسلام را از آنچه مورد رضایت پیامبر بود، دور کرد لذا بعد از فوت پیغمبر اوضاع چنان به هم ریخت که عموم مردم مسیری را طی کردند که در برنامه اسلام نبود. وقتی امام کنار زده میشود و تعلیم کنار میرود، چیزی جز این هم انتظار نمیرود. از طرف دیگر منع حدیث هم اتفاق افتاده بود و به مردم گفتند سراغ قرآن و حدیث بروید و گفتار پیغمبر ممنوع شد. در نتیجه یک جمعیت بسیار گستردهای از مسلمان شکل گرفت که حتی مفاهیم اسلامی را تغییر میدادند. مثلا ضد دین به کسی گفته میشد که ضدحاکم بود. از همین راه هم بود که کسانی که به ضرب و زور سرقدرت میرسیدند ادعا میکردند جانشینان پیغمبرند و ایستادن در مقابل مفاسد آنها، به مثابه خروج از دین است.
* حکومت به ظاهر اسلامی بنیامیه چه تعریفی از مشروعیت حکومت ارائه میدهد تا از رهگذر آن به حکومتش ادامه دهد؟ امام حسین(ع) برای زدودن این مشروعیت پوشالی و آگاه ساختن مردم چه مشیای را در پیش میگیرد؟
معاویه خیلی زیرک بود البته همانطور که گفتم، رویش مجدد بنیامیه، از دوره عثمان شروع شد. عثمان وابسته به بنیامیه بود و آنها را بهعنوان مدیران میانی سرکار آورد و معاویه هم این فرآیند را تکمیل کرد. او دو کار عمده انجام داد: یکی اینکه نخبگان جامعه را با پول خرید و توزیع فرصت معناداری را صورت داد و برای تخدیر فکر عوام یک دستگاه دینی نو متولد کرد. مثلا برای خیلی ها فضیلت تراشی کرد و دیگر در بین مردم، چندان فضیلت علی به چشم نمیآمد و فرد شماره یک نبود. خود حضرت میفرماید: (الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی) سه بار میفرماید روزگار من را کوچک کرد تا اینکه بین من و دیگری مقایسه کردند. از همین رهگذر بود که شخصیتهایی که تاکنون نامی از آنها نبود و یک سیلی هم برای اسلام نخورده بودند، شدند هم سطح علی یا حتی بالاتر.
کار دوم معاویه این بود به واسطه خواص خراب و قدرتطلبی و اشرافیای که پرورانده بود، مفاهیم بنیادین اسلام را تغییر داد. در واقع به واسطه خواص، ارزشهای اصلی را از جامعه گرفت و بهجای آن ارزشهای بدلی را به مردم عرضه کرد. کاریکه امام حسین(ع) در این فضا میتوانست انجام دهد از نوع گفتار نبود. او جلودار شد؛ یعنی وقتی میخواست به مردم بهخواب رفته بگوید باید ایثار و جهاد کرد، گشت و بهترینهای روزگار را دور خود جمع و همه وجود و خانوادهاش را خرج این راه کرد.
* نشانه های جامعهای که دین در آن لقلقه زبان میشود و مفاهیم واقعیاش را از دست میدهد چیست و در چنین جامعهای، این فرآیند فاسد، چگونه التهاباتش را ظاهر میسازد؟
در این نوع جوامع مفاهیم دین وجود دارد ولی این مفاهیم، کارآمد نیست. در واقع در این جامعه، مناسبتهای دینی فراوانی وجود دارد ولی این مناسبتها کارکرد لازم را ندارند. دین، مثل یک دستگاه دینامیکی جوشانی است که روبه جلو حرکت میکند و دائما تاریکی و باطل را کنار میزند. ولی گاهی ممکن است در جامعهای همه مفاهیم ریز وجود دارد، ولی مفهوم اصلی در آن غایب است. علامت چنین جامعهای این است که نماز در آن خوانده میشود ولی تنهی عن الفحشا و المنکر نیست. جامعه اگر گرفتار مناسک شد و از اهداف این مناسک فاصله گرفت، قطعا این جامعه رو به سقوط است ولو تمام اعمال مذهبی در آن صورت بگیرد. اتفاقی که در زمان امام حیسن افتاد، در زمان ما هم میتواند رخ دهد. لذا امام حسین(ع) فرمود مردم بنده دنیا شدهاند و در حالیکه ظاهرا دین دارند، دین لقلقه زبانشان است و دین را صرفا برای دنیایشان میخواهند. وقتی توانستیم دنیاخواهی را بهنام دین در زندگی مردم بیاوریم، کل ارزشهای دینی از درون پوک میشود؛ پوسته مفاهیم دینی هست ولی بی فایده است.
* پیام اخلاقی این فرمایش امام حسین(ع) خطاب به یارانش که فرمود مجبور به همراهی من نیستید و میتوانید معرکه را ترک کنید، برای دنیا امروز ما چیست؟
در واقع حضرت میخواست درس عملی به دنیای اسلام بدهد؛ میخواست بگوید با اغوایی که شیطان از شما کرد، دنیا را به جای آخرت نشاندید و کل دین را خرج دنیایتان کردید. یکی از معانی (الهاکم التکاثر، حتی زرتم المقابر) این است که دنیاخواهی زیاد، شما را فریب داد و دین خرج دنیایتان میشود. لذا حضرت با آن فرمایش خود که اشاره کردید، میخواست کسانی در معرکه بمانند که خودشان را فقط و فقط خرج آخرت میکنند و همچنین میخواست آنها را آزمایش کند. رفتاری که حسین بنعلی داشت کاملترین تجلّی رفتار انسانی-الهی بود. او میخواست کسانی همراهش باشند که دلشان و زیرپایشان نلغزد. حضرت ثابت کرد مسلمانان وقتی تحت تربیت فرزند رسول خدا قرار میگیرند، انسانهای سرشار از عواطف انسانی و عقلانیت دینی باشند و حتی یک ذره خلاف شرافت انسانی را در عملشان نتوان یافت.
* آموزه این فرمایش امام حسین(ع) خطاب به سپاه دشمن که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، برای دنیای امروز چیست؟ آیا این فرمایش میتواند نشانگر این باشد که با رفتار انسانی، حداقلهایی از زندگی مسالمتآمیز را میتوان مراعات کرد؟
شاید بتوان از آن، دو معنا را برداشت کرد. یک معنا، تفسیر شماست که تفسیر خوبی هم هست. برداشت متعالی دیگری که بهنظرم میرسد این است که حضرت میخواست نشان دهد که اگر کسی دین را خرج دنیایش کرد، انسان هم نمیماند و از هر درندهای درندهتر و از هر بی غیرتی بی غیرتتر میشود. چون بهنام دین این کارهای نانجیبانه را مرتکب میشود. لذا کسی که بهنام دین تجاوز میکند، هنگام عمل، دیگر حدود انسانی را هم مراعات نمیکند و از حد انسانی تجاوز میکند؛ به مقام بدترین و درندهخوترین حیوانات تنزل میکند.
* گاهی ملاحظه میشود که در جامعه عزاداریها و شعائر دینی بحمدالله متکثر و دائم وجود دارد ولی آن نتیجه مطلوبی که این عزاداریها بر اخلاقیات و رفتار جامعه میتواند داشته باشد، دیده نمیشود. بهنظر شما علت این مسئله چیست؟
ما باید توانمان را در استفاده از مفاهیم عاشورا بالا ببریم. تردیدی نیست از ظرفیت عاشورا بسیار بیشتر میتوان استفاده کرد. اما اگر احیای این شعائر نبود، وضع جامعه چه می شد؟ گرچه متاسفانه گاهی پوسته حفظ میشود و مفاهیم بنیادین آن چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. تصورم این است که بخشی از این فرآیند به منبریها و روحانیون برمیگردد و بخشی هم به مداحی ها برمیگردد. گاهی در مداحیها دروغ و حرف نادرست و غیرقابل فهم زیاد است. گاهی نوحهها و اشعار آن مضامین متعالی را نمیتوانند منتقل کنند؛ سخنرانان ما روی محبت اهلبیت بسیار تمرکز کردهاند و آن را به هر طریق- حتی از طریق خواب و رویا- میخواهند منتقل کنند؛ حالتی که که بیشتر از طریق ایجاد اعجاب میخواهد محبت را منتقل کند لذا باید اولویتها مراعات شود و باید بدانیم دنبال چه هستیم؛ باید بدانیم با این دستگاه آماده چه باید کرد.
* در همین راستایی که اشاره داشتید، روحانیت چه اقداماتی را انجام داده است؟
خیلی زحمت کشیدهاند ولی هنوز خیلی فاصله داریم. همین ایام میبینیم که بعضی منبرها را مثلا میخواهند سیاسی کنند، و لذا خیلی غلیظش میکنند تا بههر بهانهای که شده به فضای سیاسی کشور نزدیک کنند و دعواهای باندی و تصفیه حساب هایشان را در این ایام انجام دهند و این خیلی زشت است.
* آیا سایه افکندن دعواهای سیاسی بر عزاداریها میتواند بهعنوان یک آسیب تلقی شود؟
حتما؛ ما عاشورای سیاسی لازم داریم. اصلا عاشورا یک حرکت سیاسی است؛ منتها سیاستی که در حد حل مسائل جهان اسلام است؛ نه اینکه خرج این شود که این گروه حاکم شود یا گروه دیگر. بین این مدل از نگاه به عاشورا و آن نگاه متعالی تفاوت هست. در همین راستا ما باید مردم را برای حمایت از کل نظام اسلام، کل مکتب اهلبیت، کل نظام شیعه، حاکم کردن اسلام در سراسر جهان و ایستادگی در برابر یزیدان و ددمنشانی مثل داعش و جریانهای منحرف تکفیری و صهیونیزم آماده کنیم نه این که مناسک را در این حد تقلیل دهیم که فلانی رییس جمهور شد یا نشد. این که دستگاه امام حسین(ع) به مسائل باندی و گروهی تنزل کند، قطعا آسیبزاست. البته عدهای هم طوری رفتار میکنند که گویا عاشورا هیچ پیام سیاسی برای تاریخ و بشریت ندارد. عاشورا روح سلحشوری را به جامعه برگرداند و کار عاشورا، سلحشور سازی و انقلابی سازی متدینین است. یعنی متعبد عزادار، بعد از ایام محرم باید از خودش شرم کند که دربرابر جریان استکباری و صهیونیزم شجاع نیست و زبانش الکن است. لذا عاشورا همانطور که میتواند احیا کننده نماز باشد و خرج دعواهای سیاسی و باندی نشود، به همان میزان هم ظرفیت الهامبخشی برای ایستادگی و شجاعت را دارد. چنین مکتبی است که هم احیاگر معروفی چون نماز است و هم میتواند شخصی مثل حربن یزید ریاحی را برگرداند تا صلابت و قدرتش را در خدمت امام حسین(ع) و دستگاه دین قرار دهد.
کسی که بهنام دین تجاوز میکند، هنگام عمل، دیگر حدود انسانی را هم مراعات نمیکند، از حد انسانی تجاوز میکند و به مقام بدترین و درندهخوترین حیوانات تنزل میکند.
این استاد حوزه و دانشگاه معتقد است: عاشورا یک حرکت سیاسی است؛ منتها سیاستی که در حد حل مسائل جهان اسلام است؛ باید با استفاده از مفاهیم عاشورا مردم را برای حمایت از کل نظام اسلام، مکتب اهلبیت، نظام شیعه، حاکم کردن اسلام در سراسر جهان و ایستادگی در برابر یزیدان و ددمنشانی مثل داعش و جریانهای منحرف تکفیری و صهیونیزم آماده کنیم.
متن گفت وگوی شفقنا با حجتالاسلام و المسلمین بهجت پور را می خوانید:
* واقعه عاشورا بهعنوان جریانی فرهنگی، از کدام ظرفیت و جاذبه اباعبدالله و یارانش متاثر شد و تاثیر گذاری این واقعه بر تاریخ بشریت، منبعث از چه مواردی میتواند باشد؟
نخستین جملهای که باید درباره فرهنگ عاشورایی گفت این است که عاشورا خودش یک مکتب است؛ مکتبی که همه ابعاد را کنار هم دارد و صرفا توجه به یک گوشه از این پازل نمیتواند حقیقت این حرکت تاریخی را نشان دهد. عاشورا، برآمده از یک ظرفیت بالایی در حسین بنعلی و پیروانش است؛ بهگونه ای که میتوان این قدرت تاثیرگذاری اجتماعی را برآمده از فرهنگ غنی نفوذ یافته در این شخصیتها شمرد. این فرهنگ و سبک از نگاه به مسائل متاثر از بینشها، گرایشها و رفتارهایی است که بعد از نهادینه و مانا شدن بر افراد، به آنها این قدرت را میدهد که چنین تاثیراتی را بگذارند. به نظرم کاری که اباعبدالله و یارانش کردند این بود که توانستند جلوی یک حرکت واپسگرایانه و بازگشت مسلمانان به یک قهقرای بسیار خطرناک را بگیرند. بنیامیه از اسلام و قیام پیامبر عظیمالشان شکست خورده بود؛ اما بعد از حکومت خلفا دوباره خودش را در نقطهای نشاند که هر آنچه را از دست داده بود، دوباره بهدست آورد. سیادت بر عرب، و به واسطه اسلام، سیادت بر مناطق بسیار گستردهای که فتح اسلامی شده بود یا درحال فتح بود، آرزویی بود که بنیامیه داشت. خلیفه اول و دوم که از غیر بنیامیه بودند، بزرگترین خدمتی که به دستگاه بنیامیه کردند این بود که بنیهاشم و فرزندان پیغمبر را تضعیف کردند و در دوره عثمان فرصتی فراهم شد که بنیامیه بر مردم حاکم شوند.
* چه میشود که جامعهای به این نقطه میرسد که سخنان پیامبرش را به بوته فراموشی میسپرد و افرادی همچون بنیامیه بر این جامعه حاکم میشود و مردم هم با او همصدا شده و مقابل حجت خدا در کربلا میایستند؟
از منظر سیاسی بهوسیله یک جریان بود که فرزندان پیغمبر را کنار زدند. درگیریهای شدید دوره حضرت امیر و خستگی مردم، زمینه را فراهم کرد تا کار به دست معاویه بیفتد و معاویه هم از این فرصت استفاده کرد تا به آرزویش که برگرداندن پادشاهی به بنیامیه بود، برسد. کاری که امام حسین کرد این بود که اجازه نداد خلفای بنیامیه با انتصاب در بین بنیامیه مشروعیت اسلامی پیدا کنند و این بزرگترین خدمتی بود که فرزند پیغمبر به امّت اسلامی کرد و در واقع نگذاشت این حکومت دستبهدست بین بنیامیه بچرخد. حضرت چنان فضا را علیه آنها چرخاند که دوباره امت، برگشتی به فرزندان پیغمبر کرد. هرچند به دلیل ضعفی که اشاره خواهم کرد، بنیعباس سوء استفاده کرد از این حرکتی که به نفع فرزندان اهل بیت شروع شده و خودشان را به قدرت رساندند و پانصد سال بهنام پیغمبر حکومت کردند. اما در مورد این که پرسیدید چه بر سر مردم میآید که پیامبر را فراموش میکنند و دنبال بنیامیه میافتند که امام حسین(ع) را به شهادت برسانند باید بگویم که اواخر کار پیغمبر، ورود افراد به اسلام شیب تند و گستردهای پیدا کرد. در اواخر نزول قرآن این آیه نازل شد که (اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ) و مردم فوج فوج به سوی اسلام آمدند. اما غالب آنها ایمان نمیآورند، بلکه اسلام میآورند. چراکه ایمان نیاز به تربیت دارد. پیغمبر در چنین فضایی دو تدبیر کردند: یک نصب امام و دوم تنظیم یک جریان تعلیمی که از سراسر قبایل به خدمت پیامبر بیایند و دین را فرا بگیرند و کار پیغمبر را در قبیله خودشان انجام دهند. این دو تدبیر در سورههای مائده و توبه ذکر شده؛ دو سورهای که در اواخر عمر پیغمبر بود البته متاسفانه این تدبیر چندان به ثمر ننشست و در نهایت مسلمانان بسیاری که صرفا مسلمان شناسنامهای بودند و نه مومن، به وجود آمدند و نتیجهاش این شد که در گذر زمان، بازیچه یا بازیگران عرصه قدرت شوند. این بازیگری عرصه قدرت از یک سو و سکوت وحشتناک مهاجرین و انصار از سوی دیگر، اسلام را از آنچه مورد رضایت پیامبر بود، دور کرد لذا بعد از فوت پیغمبر اوضاع چنان به هم ریخت که عموم مردم مسیری را طی کردند که در برنامه اسلام نبود. وقتی امام کنار زده میشود و تعلیم کنار میرود، چیزی جز این هم انتظار نمیرود. از طرف دیگر منع حدیث هم اتفاق افتاده بود و به مردم گفتند سراغ قرآن و حدیث بروید و گفتار پیغمبر ممنوع شد. در نتیجه یک جمعیت بسیار گستردهای از مسلمان شکل گرفت که حتی مفاهیم اسلامی را تغییر میدادند. مثلا ضد دین به کسی گفته میشد که ضدحاکم بود. از همین راه هم بود که کسانی که به ضرب و زور سرقدرت میرسیدند ادعا میکردند جانشینان پیغمبرند و ایستادن در مقابل مفاسد آنها، به مثابه خروج از دین است.
* حکومت به ظاهر اسلامی بنیامیه چه تعریفی از مشروعیت حکومت ارائه میدهد تا از رهگذر آن به حکومتش ادامه دهد؟ امام حسین(ع) برای زدودن این مشروعیت پوشالی و آگاه ساختن مردم چه مشیای را در پیش میگیرد؟
معاویه خیلی زیرک بود البته همانطور که گفتم، رویش مجدد بنیامیه، از دوره عثمان شروع شد. عثمان وابسته به بنیامیه بود و آنها را بهعنوان مدیران میانی سرکار آورد و معاویه هم این فرآیند را تکمیل کرد. او دو کار عمده انجام داد: یکی اینکه نخبگان جامعه را با پول خرید و توزیع فرصت معناداری را صورت داد و برای تخدیر فکر عوام یک دستگاه دینی نو متولد کرد. مثلا برای خیلی ها فضیلت تراشی کرد و دیگر در بین مردم، چندان فضیلت علی به چشم نمیآمد و فرد شماره یک نبود. خود حضرت میفرماید: (الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی) سه بار میفرماید روزگار من را کوچک کرد تا اینکه بین من و دیگری مقایسه کردند. از همین رهگذر بود که شخصیتهایی که تاکنون نامی از آنها نبود و یک سیلی هم برای اسلام نخورده بودند، شدند هم سطح علی یا حتی بالاتر.
کار دوم معاویه این بود به واسطه خواص خراب و قدرتطلبی و اشرافیای که پرورانده بود، مفاهیم بنیادین اسلام را تغییر داد. در واقع به واسطه خواص، ارزشهای اصلی را از جامعه گرفت و بهجای آن ارزشهای بدلی را به مردم عرضه کرد. کاریکه امام حسین(ع) در این فضا میتوانست انجام دهد از نوع گفتار نبود. او جلودار شد؛ یعنی وقتی میخواست به مردم بهخواب رفته بگوید باید ایثار و جهاد کرد، گشت و بهترینهای روزگار را دور خود جمع و همه وجود و خانوادهاش را خرج این راه کرد.
* نشانه های جامعهای که دین در آن لقلقه زبان میشود و مفاهیم واقعیاش را از دست میدهد چیست و در چنین جامعهای، این فرآیند فاسد، چگونه التهاباتش را ظاهر میسازد؟
در این نوع جوامع مفاهیم دین وجود دارد ولی این مفاهیم، کارآمد نیست. در واقع در این جامعه، مناسبتهای دینی فراوانی وجود دارد ولی این مناسبتها کارکرد لازم را ندارند. دین، مثل یک دستگاه دینامیکی جوشانی است که روبه جلو حرکت میکند و دائما تاریکی و باطل را کنار میزند. ولی گاهی ممکن است در جامعهای همه مفاهیم ریز وجود دارد، ولی مفهوم اصلی در آن غایب است. علامت چنین جامعهای این است که نماز در آن خوانده میشود ولی تنهی عن الفحشا و المنکر نیست. جامعه اگر گرفتار مناسک شد و از اهداف این مناسک فاصله گرفت، قطعا این جامعه رو به سقوط است ولو تمام اعمال مذهبی در آن صورت بگیرد. اتفاقی که در زمان امام حیسن افتاد، در زمان ما هم میتواند رخ دهد. لذا امام حسین(ع) فرمود مردم بنده دنیا شدهاند و در حالیکه ظاهرا دین دارند، دین لقلقه زبانشان است و دین را صرفا برای دنیایشان میخواهند. وقتی توانستیم دنیاخواهی را بهنام دین در زندگی مردم بیاوریم، کل ارزشهای دینی از درون پوک میشود؛ پوسته مفاهیم دینی هست ولی بی فایده است.
* پیام اخلاقی این فرمایش امام حسین(ع) خطاب به یارانش که فرمود مجبور به همراهی من نیستید و میتوانید معرکه را ترک کنید، برای دنیا امروز ما چیست؟
در واقع حضرت میخواست درس عملی به دنیای اسلام بدهد؛ میخواست بگوید با اغوایی که شیطان از شما کرد، دنیا را به جای آخرت نشاندید و کل دین را خرج دنیایتان کردید. یکی از معانی (الهاکم التکاثر، حتی زرتم المقابر) این است که دنیاخواهی زیاد، شما را فریب داد و دین خرج دنیایتان میشود. لذا حضرت با آن فرمایش خود که اشاره کردید، میخواست کسانی در معرکه بمانند که خودشان را فقط و فقط خرج آخرت میکنند و همچنین میخواست آنها را آزمایش کند. رفتاری که حسین بنعلی داشت کاملترین تجلّی رفتار انسانی-الهی بود. او میخواست کسانی همراهش باشند که دلشان و زیرپایشان نلغزد. حضرت ثابت کرد مسلمانان وقتی تحت تربیت فرزند رسول خدا قرار میگیرند، انسانهای سرشار از عواطف انسانی و عقلانیت دینی باشند و حتی یک ذره خلاف شرافت انسانی را در عملشان نتوان یافت.
* آموزه این فرمایش امام حسین(ع) خطاب به سپاه دشمن که اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید، برای دنیای امروز چیست؟ آیا این فرمایش میتواند نشانگر این باشد که با رفتار انسانی، حداقلهایی از زندگی مسالمتآمیز را میتوان مراعات کرد؟
شاید بتوان از آن، دو معنا را برداشت کرد. یک معنا، تفسیر شماست که تفسیر خوبی هم هست. برداشت متعالی دیگری که بهنظرم میرسد این است که حضرت میخواست نشان دهد که اگر کسی دین را خرج دنیایش کرد، انسان هم نمیماند و از هر درندهای درندهتر و از هر بی غیرتی بی غیرتتر میشود. چون بهنام دین این کارهای نانجیبانه را مرتکب میشود. لذا کسی که بهنام دین تجاوز میکند، هنگام عمل، دیگر حدود انسانی را هم مراعات نمیکند و از حد انسانی تجاوز میکند؛ به مقام بدترین و درندهخوترین حیوانات تنزل میکند.
* گاهی ملاحظه میشود که در جامعه عزاداریها و شعائر دینی بحمدالله متکثر و دائم وجود دارد ولی آن نتیجه مطلوبی که این عزاداریها بر اخلاقیات و رفتار جامعه میتواند داشته باشد، دیده نمیشود. بهنظر شما علت این مسئله چیست؟
ما باید توانمان را در استفاده از مفاهیم عاشورا بالا ببریم. تردیدی نیست از ظرفیت عاشورا بسیار بیشتر میتوان استفاده کرد. اما اگر احیای این شعائر نبود، وضع جامعه چه می شد؟ گرچه متاسفانه گاهی پوسته حفظ میشود و مفاهیم بنیادین آن چندان مورد توجه قرار نمیگیرند. تصورم این است که بخشی از این فرآیند به منبریها و روحانیون برمیگردد و بخشی هم به مداحی ها برمیگردد. گاهی در مداحیها دروغ و حرف نادرست و غیرقابل فهم زیاد است. گاهی نوحهها و اشعار آن مضامین متعالی را نمیتوانند منتقل کنند؛ سخنرانان ما روی محبت اهلبیت بسیار تمرکز کردهاند و آن را به هر طریق- حتی از طریق خواب و رویا- میخواهند منتقل کنند؛ حالتی که که بیشتر از طریق ایجاد اعجاب میخواهد محبت را منتقل کند لذا باید اولویتها مراعات شود و باید بدانیم دنبال چه هستیم؛ باید بدانیم با این دستگاه آماده چه باید کرد.
* در همین راستایی که اشاره داشتید، روحانیت چه اقداماتی را انجام داده است؟
خیلی زحمت کشیدهاند ولی هنوز خیلی فاصله داریم. همین ایام میبینیم که بعضی منبرها را مثلا میخواهند سیاسی کنند، و لذا خیلی غلیظش میکنند تا بههر بهانهای که شده به فضای سیاسی کشور نزدیک کنند و دعواهای باندی و تصفیه حساب هایشان را در این ایام انجام دهند و این خیلی زشت است.
* آیا سایه افکندن دعواهای سیاسی بر عزاداریها میتواند بهعنوان یک آسیب تلقی شود؟
حتما؛ ما عاشورای سیاسی لازم داریم. اصلا عاشورا یک حرکت سیاسی است؛ منتها سیاستی که در حد حل مسائل جهان اسلام است؛ نه اینکه خرج این شود که این گروه حاکم شود یا گروه دیگر. بین این مدل از نگاه به عاشورا و آن نگاه متعالی تفاوت هست. در همین راستا ما باید مردم را برای حمایت از کل نظام اسلام، کل مکتب اهلبیت، کل نظام شیعه، حاکم کردن اسلام در سراسر جهان و ایستادگی در برابر یزیدان و ددمنشانی مثل داعش و جریانهای منحرف تکفیری و صهیونیزم آماده کنیم نه این که مناسک را در این حد تقلیل دهیم که فلانی رییس جمهور شد یا نشد. این که دستگاه امام حسین(ع) به مسائل باندی و گروهی تنزل کند، قطعا آسیبزاست. البته عدهای هم طوری رفتار میکنند که گویا عاشورا هیچ پیام سیاسی برای تاریخ و بشریت ندارد. عاشورا روح سلحشوری را به جامعه برگرداند و کار عاشورا، سلحشور سازی و انقلابی سازی متدینین است. یعنی متعبد عزادار، بعد از ایام محرم باید از خودش شرم کند که دربرابر جریان استکباری و صهیونیزم شجاع نیست و زبانش الکن است. لذا عاشورا همانطور که میتواند احیا کننده نماز باشد و خرج دعواهای سیاسی و باندی نشود، به همان میزان هم ظرفیت الهامبخشی برای ایستادگی و شجاعت را دارد. چنین مکتبی است که هم احیاگر معروفی چون نماز است و هم میتواند شخصی مثل حربن یزید ریاحی را برگرداند تا صلابت و قدرتش را در خدمت امام حسین(ع) و دستگاه دین قرار دهد.
مرجع : شفقنا