تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۲۰
۰
کد مطلب : ۳۲۲۷۱

ذکر زبان حال، از مهمترین عوامل تحریف است

ذکر زبان حال، از مهمترین عوامل تحریف است
آیا راه علم به وقایع عاشورا منسد است یا منفتح؟
علم الهدی: واقعیتش این است که ما یک اثبات علمی مبتنی بر قواعد تاریخ‌نگاری داریم که با اثبات عاطفی یا وجدانی که بعضی‌ها ممکن است براساس کشف و کرامت و خواب و اینگونه مقوله‌ها به دست بیاورند، متفاوت است. اگر بخواهیم از طریق شواهد تاریخی وقایع عاشورا را به شکل قطعی به آن گونه که در علم تاریخ قابل قبول است، اثبات بکنیم، حقیقت این است که نسبت به خیلی از جزئیات واقعه عاشورا چنین امری میسر نیست. چون در بهترین حالت ما بتوانیم خبر مسند ثقه‌ای از ثقه‌ی دیگر را پیدا بکنیم که گزارشی از واقعه عاشورا بدهد و مشخص است که اخبار ثقات مفید علم نیست.
نقل‌هایی که در باب جزییات واقعه عاشورا رسیده است عمدتاً جزو اخبار آحاد است و اخبار آحاد بر فرض حجّیت در فقه، نمی‌تواند در عرصه تاریخ‌نگاری به شکل مطلق مورد اعتماد واقع شود. بلکه باید علاوه بر این، ادله عقلی و نقلی موجود در پیرامون واقعه و شواهد و قرائنی که نسبت به آن وجود دارد را نیز مورد توجه قرار داد و براساس همه اینها مورّخ دیدگاه نهایی خود را در باب واقعه تاریخی مربوط به اهل بیت علیه السلام عنوان کند.
بنابر این درباره‌ی وقایع عاشورا و نیز در مورد بعضی از شخصیت‌های حاضر در این واقعه جانسوز نمی‌شود اظهارنظر قاطعانه داشت، و اگر کسی در این موارد دعوی قطع دارد، مستند به روش‌های علمی تاریخی نیست، بلکه به شهود شخصی یا تعصّبات فردی برمی‌گردد. به عنوان نمونه در باب بانو رقیه بحث‌هایی در سنوات اخیر شکل گرفت که آیا ایشان وجود خارجی داشته است یا خیر. بعد هم نزاع‌های فراوانی شد و بعضا حریم‌ها هم در این مورد دریده شد. اگر بخواهیم از زاویه قواعد علم تاریخ به این مسئله نگاه کنیم، نه وجود رقیه به شکل قطعی قابل اثبات است، و نه عدم او؛ یعنی در هر دو مقوله، ادله‌ای که کارشناسان علم تاریخ قطعی ارزیابی کنند، نه بر وجود چنین بانویی دلالت می‌کند و نه بر عدم او. از این رو است که وجود این دست از شخصیت‌های مطرح در واقعه کربلا را نباید قاطعانه نفی و انکار کرد. چون نفی جازمانه،‌ مثل اثبات جازمانه پایه درستی ندارد. مستندات ما تنها در حد گمانه‌زنی به کمک ما می‌آید و اگر کسی در این مورد ادعای قطع کند، در واقع بر اساس شهود قلبی یا علائق شخصی یا تعصّب مدّعی شده است، نه اصول تاریخ‌نگاری. مشخص است که چنین جرمی کاملا شخصی است و نمی‌شود آن را به دیگران هم تحمیل کرد.

اگر راه علم به واقعه عاشورا منسدّ است چه باید کرد؟
علم الهدی: ببینید نه فقط واقعه عاشورا، بلکه نسبت به اکثر جزئیات وقایع تاریخی قدیمی نمی‌شود ادعای علم کرد. البته اگر مراد از علم کشف قطعی و صددرصدی است. به این معنا که هیچ احتمال خلافی در موردش مطرح نباشد. چون همیشه شواهد و اسناد تاریخی در سطحی که مفید قطع باشد، وجود ندارد.
اصولاً تاریخ نگاران ناچارند که در نگارش تاریخ دور، به گزارش‌های غیر قطعی قانع باشند و در غیر این صورت، قادر به نگارش تاریخ نیست و البته این فی نفسه اشکالی ندارد.
اما حال که باب علم به جزئیات واقعه عاشورا منسدّ است، چه باید کرد، باید عرض کنم که لازم نیست ما حتما به دنبال علم و کشف قطعی باشیم. خطیب یا مداح می‌تواند به استناد یک مقتل نسبتاً معتبر و قابل اعتماد خطابه کند، یا روضه بخواند و با ذکر منبع، مسئولیت را به نویسنده واگذار کند. روش علماء هم همین بوده است. به این جهت معمولا در ابتدای سخنشان تعابیری از این دست داشتند که «مرویّ است» یا «منقول است» یا «گفته شده است»، یا «فلانی گفته است» یا «در فلان کتاب آمده است». اینگونه تعابیر همه از این باب بوده است که کشف قطعی برای فرد گوینده ممکن نبود و او برای سلب مسئولیت از خود، قضیه را به شکل نقل قول مطرح می‌کرد. بنابراین عدم کشف قطعی یک مطلب، مانع از بیان آن توسّط خطبا و مداحان نیست.
البته پیشنهاد من به روحانیون محترم که بنای احتیاط دارند، این است که به جای داستان سرایی و از حفظ خوانی که غالباً به بیان مطالب خلاف واقع و غیر مستند می‌انجامد، بر منابر رسماً مقتل بخوانند و سعی کنند با حفظ امانت، هنرمندانه و با سوز و گداز ترجمه کنند و توضیح دهند. خود من معمولاً در ایام محرّم متن مناسبی را از یکی از مقاتل نسبتاً معتبر انتخاب می‌کنم و به عنوان روضه آخر سخنرانی برای مردم می‌خوانم که به نظرم مورد استقبال نیز واقع می‌شود.

برای صحت نقل معتبر و غیرمعتبر می‌توان به عقل و عرف امروز مراجعه کرد؟ و استصحاب قهقرا نمود؟
علم الهدی: عقل قطعی که امروز و دیروز ندارد. اگر امری عقلانی محسوب بشود همیشه اعتبار داشته است؛ لذا نمی‌شود نقل قول غیر معقول در مورد عاشورا را پذیرفت. اگر بخواهیم عقل قطعی را زیر سؤال ببریم یا تاریخی‌اش کنیم، اساس اعتقادات ما بر باد می‌رود، چون اینها را براساس عقل قطعی اثبات می‌کنیم. منتها عقل ظنی و عرفی نمی‌تواند معیار کاملی برای سنجش صحت و سقم یک نقل تاریخی باشد. خصوصا در وقتی که ممکن است پای معجزه و خرق عادت در میان باشد. بله هر قضیه‌ای که خلاف عقل ظنی است، اثباتش مؤنه بیشتری می‌طلبد و هر قضیه‌ای که موافق عقل ظنی است مؤنه کمتری برای اثبات می‌طلبد، و این واقعیتی است. اما اینکه بخواهیم بر پایه عقول ظنی، مسائل مربوط به اهل بیت علیهم السلام را جازمانه صحیح یا غیر صحیح تلقی کنیم، شیوه معقولی نیست.
اما در باب عرف و اینکه عرف امروز را به عرف گذشته سرایت بدهیم، باید عرض کنم که عرف اگر به معنای سیره عقلاست که ما در مباحث اصول مطرح کردیم که سیره‌های عقلا بر دو قسم‌اند: برخی از آنها متکی‌ بر برداشت‌های عقل هستند و ریشه در فطرت آدمی دارند و چون در فطرت تبدیلی نیست، اینگونه سیره‌ها هم متبدل نمی‌شوند و نمی‌شود در مقطعی باشند و در مقطعی نباشند؛ به تعبیر قرآن: «فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله».
اینگونه سیره‌های عقلایی، قابل تسری و تعمیم در تمام ادوار تاریخ است و می‌تواند معیار ارزیابی وقایع تاریخی قرار بگیرد. اما اگر مراد از عرف یا سیره همان فرهنگ زمانه حاکم بر زندگی مردم باشد، شکّی نیست که فرهنگ‌ها قابل تغییر و تحول‌اند، تاریخمندند و نمی‌شود عرف یک زمان را به عرف زمان دیگر تسری دارد.
اما استصحاب قهقرا در علم تاریخ، مقوله بی‌ربطی است. خود استصحاب قهقرا که محل مناقشه است و علاوه بر آنکه استصحاب و اموری از این دست که تعبدی محسوب می‌شود، تنها در حوزه احکام تعبّدی قابلیت اثبات دارند، نه در حوزه‌ی تاریخ که از سنخ تکوینیات است.
خوب است به این نکته هم اشاره کنم که برخی با عینک ضخیمی که از گزاره‌های کلامی حدّاکثری خود ساخته‌اند، به تاریخ اسلام و اهل بیت علیهم السلام نگاه می‌کنند. از دید اینان، هر گزارش تاریخی که با دیدگاه‌های سخت‌گیرانه‌ کلامی اینان نسازد، باید یا بالکل کنار گذارده شود و یا تأویل گردد. در این راستا حتی حاضرند بیانات علمای متقدّم شیعه را نیز مردود اعلام کنند. به نظر حقیر این دیگر تاریخ نگاری نیست، بلکه شاخه‌ای از علم کلام است.
به هر حال، هر گونه افراط و تفریط در مقوله‌های تاریخی با قواعد تاریخ‌نگاری سازگار نیست.
اجتهاد: حجیت مقاتل رسیده را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
علم الهدی: بدون شک بخشی از مقتل‌های موجود دچار تحریف شدند و این تحریف را نمی‌شود منکر شد. ما خودمان الآن به وضوح می‌بینیم که چهره‌های بسیار متدین و متشرع و محب به اهل بیت رسماً دست‌اندرکار جعل حوادث مربوط به اهل بیت (ع) هستند! شما همین الآن کافی است به مجالس روضه امام حسین علیه السلام سری بزنید و حرف‌هایی که بعضی از این روضه‌خوان‌ها و مداحان در مورد واقعه کربلا نقل می‌کنند را بشنوید که بدون هیچ دغدغه و حساب و کتابی، قصه‌های عجیب و غریبی در مورد واقعه کربلا و حوادث قبل و بعد آن بیان می‌کنند که در دکان هیچ عطاری پیدا نمی‌شود! جزییاتی از حوادث عاشورا تعریف می‌کنند که با هیچ روایتی حتی غیر معتبرر تطابق نمی‌کند. به نظر می‌رسد که او خود برای سوزناک‌تر شدن منبر اینها را ساخته و جعل کرده یا از کسی که چنین کرده، شنیده است.
یا بعضی از اینها به بهانه اینکه زبان حال اهل بیت را می‌خواهیم بگوییم، هر حرفی را در دهان اهل بیت می‌گذارند و هر صحنه‌ای را که حس می‌کنند می‌تواند مخاطب را برانگیخته کند و متأثر نماید، به این واقعه نسبت می‌دهند و مردم را به اشتباه می‌اندازند. کافی هست که همین‌ها مکتوب شود و به عنوان منبع در اختیار نسل‌های بعد قرار گیرد!
به هر تقدیر، در طول تاریخ انگیزه‌ها برای جعل حوادث سوزناک نسبت به واقعه عاشورا زیاد بوده است. به ویژه، با توجه به اینکه روضه‌خوانی از قدیم ابزاری برای معاش بوده و همین راه یافتن این مقوله به امر معاش، انگیزه‌ها را برای جعل و تحریف و خواندن روضه تازه و مبالغه در نقل مقاتل بیشتر می‌کند.
به هر حال، نقل مقاتل موجود، غالباً مسند نیست؛ و اگر هم مسند باشد، غالباً سلسله سند به ثقات ختم نمی‌شود؛ و البته اگر به ثقات ختم شود، در حد اخبار آحاد است و باید شواهد و قرائن را هم لحاظ کرد تا بشود نسبت به یک نقل تاریخی اطمینان یافت. چون وثاقت راوی دلیل بر صحت محتوایی که او نقل می‌کند نیست. زیرا ممکن است مطلب به شکل صحیح به ناقل ثقه منتقل نشده باشد تا او برای ما مطلب صحیح نقل کند.
گاهی هم این احتمال قویاً هست که در مقتلی تحریف رخ داده باشد. دقیقا نمی‌توانیم مطمئن باشیم که آن کتابی که مورخ نوشته است، در طول زمان و در طی استنساخات متعدّدی که در مورد آن صورت گرفته است، تغییری نیافته باشد. چنانکه فرضیه تحریف در مورد «مقتل الحسین» منسوب به ابومخنف مطرح است.
اما در مقام مقایسه مقاتل موجود، باید عرض کنم که اینها از حیث اعتبار یکی نیستند. یکی از اصول تاریخ‌نگاری این است که قدمت منبع و نزدیکی آن به عصر وقوع واقعه لحاظ بشود. البته این امر کافی نیست و باید معیارهای دیگری را هم برای سنجش اعتبار یک مقتل مد نظر قرار داد. مثلاً باید گرایش‌های مذهبی و حتی اخلاقی نویسنده را نیز مورد توجّه قرار داد، اینکه مثلا باورهای مذهبی او چیست و اینکه آیا روحیه مبالغه و اغراق دارد یا اینکه منضبط عمل می‌کند؟ آیا در پذیرش نقل‌های تاریخ سهل‌انگار است یا سخت‌گیر؟ چون خواهی نخواهی، گرایش‌های افراد در گزارش‌های آنان دخیل است.
از بین مقاتل موجود، مقتل ابومِخنَف ازدی متوفّای سال ۱۵۷ قق قدیمی‌ترین مقتل جامع در مورد واقعه کربلا محسوب شده و نزدیک‌ترین گزارش تاریخی از آن واقعه به حساب می‌آید. قدمت مؤلف به گونه‌ای که می‌تواند با یکی دو واسطه از امام سجاد علیه السلام که مهمترین راوی واقعه کربلا است، روایت ‌کند. نیز احتمال می‌رود برخی از حاضرین در واقعه کربلا را مستقمیاً درک کرده باشد. از این رو مقتل وی یکی منابع اصلی مقتل‌نویسان و مورّخان بعد از وی بوده است.
بر حسب تحقیقات صورت گرفته، اصل کتاب وی به دست ما نرسیده و صرفاً بخش‌هایی از آن در بعضی از کتب دیگر آمده است که اخیراً توسّط یکی از محقّقین معاصر از تاریخ طبری و غیره جمع آوری شده و تحت عنوان «وقعه الطف» منتشر شده است.
تاریخ محمد بن جریر طبری نیز که مربوط به قرن سوم است، نقل‌های خوبی از واقعه عاشورا دارد که البته بسیاری از آنها از ابومخنف است. وی سعی کرده است اسناد اخبار خود را نیز ذکر کند. کتاب مزبور به جهت قدمت و جامعیتی که دارد، همیشه مورد توجه تاریخ‌نگاران بوده است. در قرن سوم، یعقوبی نیز در تاریخ خود اشاره مختصری به تاریخ کربلا دارد.
«الفتوح» ابن اعصم کوفی از منابع مهمّ و قدیمی مربوط به واقعه‌ی کربلا است که به طور تفصیلی جزئیاتی از این واقعه را نقل می‌کند و گاهی مطالبی منحصر به خود دارد. تاریخ تألیف کتاب به اواخر قرن سوم یا اوایل قرن چهارم مربوط است.
کتاب «مقاتل الطالبیین» ابوالفرج اصفهانی نیز مربوط به قرن چهارم است و مطالب نابی در باب واقعه عاشورا و شخصیت‌های دخیل در آن دارد. من شخصاً از این کتاب استفاده زیادی بردم.
از جمله مقاتلی که نزد علماء اعتبار دارند کتاب «الارشاد» شیخ مفید است که در اواخر قرن چهارم یا اوائل قرن پنجم نوشته شده است. اما نقل‌های این کتاب فاقد سلسله سند است و به شکل مرسل آورده شده است، لیکن شخصیت مؤلّف قابل اعتناء است.
مقتل خوارزمی در قرن ششم نوشته شده و برای اهل خطابه مفید است و نسبتا قابل اعتماد. کتاب «المناقب» ابن شهرآشوب هم در همین قرن نوشته شده و مورد اعتماد نسبی است.
کتاب «تذکره الخواص»، تألیف سبط ابن الجوزی نگاشته قرن هفتم بوده و در مورد واقعه شهادت امام حسین مطالب مفید و مفصلی دارد. «اللهوف» سید بن طاووس نیز در قرن هفتم نوشته شده و همیشه در نزد علما مورد اعتنا بوده است.
این آثار به طور نسبی قابل اعتماد هستند، اما نه به طور صد در صد. علامه مجلسی در موسوعه «بحار الأنوار» بسیاری از مطالب این کتب را به مناسبت نقل کرده است.
برخی از مقاتل نیز هستند که هیچ یک از محقّقین آنها را تایید نمی‌کنند، مثل «روضه الشهداء» تألیف ملا حسین کاشفی که شخصیت مشکوکی دارد، یا «اسرار الشهاده» به قلم فاضل دربندی که با نگاه سطحی به کتاب وی می‌توان فهمید که تا چه میزان اهل مبالغه است.
در میان آثار معاصرین، «ابصار العین» شیخ محمّد سماوی (م ۱۳۷۰ ق) تحقیقات و تدقیقات جالبی در مورد اصحاب امام حسین علیه السلام انجام داده است. «مقتل الحسین» سید عبدالرزّاق مقرم (م ۱۳۹۰ ق) نیز قابل اعتناء است.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما