کد مطلب : ۳۲۳۱۵
اربعین واژه حسینى
سید صادق موسوى
واژه " اربعین" در لغت عرب به معنى عدد "چهل" در زبان فارسى است و فقط معناى یک رقم دهگانى است که قبل از آن "ثلاثین" و بعد از آن "خمسین" مىآید. در تاریخ اسلامى تا آنجا که میدانم ذکرى از "اربعین" و یادبودى از کسى در چهلم وفاتش نیست، چون متعارف سوگوارى مسلمانان براى رحلت یا شهادت رسول اکرم صلىالله علیه وآله یک روز است و متعارف عزادارى شیعیان براى شهادت مولا امیرالمومنین على علیهالسلام سه روز است یعنى از روز ضربت تا روز شهادت و براى همه ائمه معصومین علیهمالسلام فقط یک روز عزادارى مرسوم است، و سوگوارى در سه تاریخ به مناسبت شهادت حضرت زهرا سلامالله علیها به علت وجود سه روایت در تاریخ شهادت ایشان است.
پس چرا تنها جهت شهادت امام حسین علیهالسلام نوحه خوانى و عزادارى از اول ماه محرم یعنى 10 روز قبل از وقوع شهادت تا 20 صفر یعنى 40 روز بعد از شهادت ادامه دارد؟ و چرا سوگوارى براى سید الشهداء علیهالسلام همزمان با آغاز سال جدید هجرى قمرى شروع میشود، حال آنکه قافله در روز 3 ماه محرم به سرزمین کربلا رسید و در وقتى که اکثر مسلمانان شروع سال نو را به هم تبریک و تهنیت و "اسعدالله ایامکم" میگویند شیعیان مراسم عزادارى براى عزیز جان رسولالله صلىالله علیه وآله را آغاز و به هم این مصیبت عظمى را تسلیت و "عظمالله اجورنا و اجورکم بمصابنا بابى عبدالله الحسین علیهالسلام" میگویند؟
اصلاً چرا اهمیت اربعین به قدرى است که در بعضى روایات از علامات ایمان، خواندن زیارت اربعین سیدالشهدا علیهالسلام آمده؟ و چرا واژه "اربعین" در فرهنگ شیعه با نام امام حسین علیهالسلام به قدرى ملازم شده که معنى غالب بر این واژه، «چهل روز گذشت از شهادت ابا عبدالله» است، و حتى در بعضى از مناطق شیعه نشین در کشمیر چهلم را مخصوص اربعین سید الشهداء دانسته و از برپایى مراسم چهلمین روز درگذشت عزیزانشان ابا دارند، چون میگویند اربعین فقط از آن اباعبدالله الحسین علیهالسلام است.
در اینجا باید کمى حرکت و نهضت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را بررسى نماییم و نیز توطئه یزید و پیروانش را شناسایى کنیم، تا معنى "اربعین" را بدانیم و سرّ تاکید فراوان ائمه علیهم السلام بر احیاى این مناسبت را بیشتر درک کنیم.
حرکت امام حسین علیهالسلام با شعار "والله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل" و "هیهات منّا الذلّه" آغاز گردید، و مبناى نهضت ایشان نیز عدم صلاحیت یزید بن معاویه براى خلافت رسولالله صلىالله علیه وآله بوده، و منطق ایشان در این مخالفت انحراف یزید از تمامى ازرشهاى اسلامى و اعتقاد او به ملعبه دانستن دین مبین اسلام از سوى بنى هاشم براى رسیدن به پادشاهى و مُلک، و انکار اصل وحى الهى، و نیز روش کاملاً فاسد در زندگى فردى و اجتماعى او بوده است؛ و بدین جهت ابا عبدالله علیهالسلام وارث راستین رسولالله صلىالله علیه وآله و امین خدا بر اسلام اصیل هدف خود از نهضتش را "خرجتُ لطلب الاصلاح فی امه جدى محمد" و در پایان نیز پایدارى خود را تا آخر با شعار " ان کان دین محمد لم یستقم الاّ بقتلى فیا سیوف خذینى" اعلام نمودند، و رجز خوانى هاى یاران بى مثال ایشان نیز این هدف را به عبارات مختلف اعلام میکردند؛ که سخن حضرب ابوالفضل علیهالسلام پس از قطع شدن دستش "والله ان قطعتم یمینى انى احامى ابداً عن دینى" براى همگان آشنا و معروف است.
بنا بر این، برخورد امام حسین علیهالسلام با یزید بر اساس احساس وظیفه دینى در جهت اصلاح امور و مقابله با انحراف خطرناک از اصول اولیه اسلام بود که علناً وحى از سوى فرزند معاویه به سخره گرفته شده بود. در این راستا مناسب است محاوره میان امام حسین علیهالسلام و عبدالله بن عمر بن الخطاب که در بعضى از کتب تاریخ ذکر شده را یادآور شویم تا براى عموم مسلمین مقدار انحراف یزید روشن گردد و معلوم شود که نهضت حسینى در چه شرایطى انجام گرفت، و اینکه اسلام و مسلمین در خطرناکترین مرحله خود قرار داشتند.
در اثناء حرکت امام حسین علیهالسلام از مدینه منوره و پس از شیوع خبر خروجشان به همراه خاندان گرامشان تلاشهایى از سوى چهره هاى معتبر در جامعه آن روز براى منصرف نمودن ایشان از ادامه مسیر و باز گشت به مدینه انجام گرفت و از آن جمله شتاب عبدالله بن عمر بن الخطاب بود که با سرعت خود را در خارج از مدینه به محضر ابا عبدالله علیهالسلام رساند و با مقدماتى از ایشان درخواست بازگشت به مدینه منوره را کرد. ولى عبارت پاسخ ایشان به او سرشار از معنى است، ایشان فرمودند: " لو کان ابوک حیاً لسار معى" یعنى اگر پدر تو " عمر بن الخطاب" امروز در قید حیات بود او هم حتماً همراه من حرکت میکرد.
لازم به یادآورى است که عبدالله بن عمر از بیعت با امیر المومنین علیهالسلام سر باز زد، و تا آخر هم در مسیر معارضه با ایشان بود، اما نگاهش به شخصیت امام حسین علیهالسلام بالخصوص در آن زمان وى را بر آن داشت تا تلاش نماید حضور آن حضرت در مدینهالرسول همچنان پایدار بماند، و آخرین یادگار رسولالله از شهر رسولالله صلىالله علیه وآله بیرون نرود.
خروج حضرت سید الشهداء و مجموعه اى از خاندان پیامبر متشکل از مرد و زن و کودک و جوان و تکمیل مجموعه در مسیر از مکه مکرمه به کوفه با ملحق شدن افراد دیگرى همچون زهیر بن القین عثمانى و وهب نصرانى، و ادامه یار طلبى از چهره هاى قابل اعتماد حضرت همانند حبیب بن مظاهر، و تلاش مدام ایشان جهت روشنگرى نیروهاى وابسته به عمر بن سعد تا آخرین لحظات که نتیجهاش جدا شدن حرّ بن یزید ریاحى از سران ارتش ابن زیاد و فرزند و غلامش در صبح عاشورا بود.
در مقابل، مقصد یزید و یزیدیان ایجاد رعب و وحشت در عموم جامعه اسلامى و خفه کردن هر صداى اعتراضى در گلوها بود، و از این رو گسیل این همه لشکر که تناسبى با عدد محدود یاران حضرت ابا عبدالله علیهالسلام نداشت انجام گرفت، و هدف دیگر نیز پیام به شخصیتهاى شناخته شده اسلامى از قبیل باقى مانده اصحاب پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله بود، مبنى بر اینکه رژیم اموى بهسرکردگى یزید بن معاویه بن ابى سفیان حدى براى برخورد با مخالفانش نمى شناسد و آمادگى براى مقابله با خشونت تمام با هرکس در هر منزلت و مقام را دارد، و بعد از یادگار رسولالله و سید شباب اهل الجنه هیچکس از برخورد او و با شدت تمام و وحشى گرى مصون نخواهد بود، و همچنین با شرکت دادن هرچه بیشتر افراد با تطمیع و تهدید در ریختن خون امام حسین علیهالسلام عنوان مشارکت عمومى را نشان داده و در نتیجه عمل یزید براى دیگران توجیه پیدا نماید.
از طرفی براى پوشش عمل خود از وعاظ السلاطین نیز فتواى جواز قتل امام حسین علیهالسلام را تهیه نموده و یکى اباحه خون ایشان بعلت خروج از حرم در وقت حج را، و دیگرى مهدور الدم کردن ایشان به علت خارج شدن از دین جدش را اعلام کردند، تا جایى که در روز عاشورا عمر بن سعد براى آغاز حمله به سبط رسولالله "یا خیلالله ارکبى" یعنى اى رزمندگان خدایى بر اسبان خود سوار شوید، را گفت.
پس حاکمان اموى براى حذف کامل اهل بیت نبوت علیهم السلام از همه ابزارها استفاده نمودند تا جاییکه قتل سید الشهدا علیهالسلام در کوفه و شام بعنوان پیروزى اسلام نشان داده شد! و براى استقبال از کاروان اسراى کربلا شهر دمشق آذین بندى گردید، و عموم اهل شام آنان را خارجى و غیر مسلمان مىپنداشتند، و وقتى حضرت سجاد علیهالسلام در بازار شام آیهاى از قرآن تلاوت فرمودند با تعجب مخاطبان روبرو میشوند و از ایشان سئوال میکنند: شما را چه با تلاوت قرآن؟!
اما در مقابل از سوى حضرت سید الشهداء علیهالسلام روشنگرى تا آخرین لحظه حیاتشان ادامه داشت، و پس از شهادت ایشان و یاران با وفایشان پرچم روشنگرى را امام زین العابدین و حضرت زینب سلامالله علیهما بدوش گرفتند، و توطئه یزید بن معاویه را قدم به قدم خنثى نمودند، و در مسیر از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام از هر فرصتى براى روشنگرى استفاده مى نمودند، که اوج آن در خطبه غرّاء امام زین العابدین علیهالسلام در مسجد شام و در حضور یزید و اطرافیانش بود که ماهیت حقیقى آنان که خارجى معرفى شده بودند و بیگانگى یزید و حکومتش با دین مبین اسلام و انحرافش از سیره رسولالله صلىالله علیه وآله براى همگان آشکار شد، تا آنجا که پس از آن یزید ملعون مجبور گردید بار جنایت هولناک در روز عاشورا و به شهادت رساندن پاره تن رسولالله صلىالله علیه وآله و اصحاب گرامش را به گردن ابن زیاد انداخته و بر او لعنت فرستد، و براى تظاهر به همدردى با تشنه لبان کربلا سبیل آب راه بیاندازد، و حتى مجالس حزن و سوگوارى هم برپا نماید، و دستور باز گرداندن محترمانه اهل بیت از شام به مدینه را صادر کند، که با تصمیم امام سجاد علیهالسلام کاروان در مسیر بازگشت به کربلا آمده، و رسیدن قافله پیروزان در مقابله حق و باطل بر طبق روایات مصادف بود با ظهر روز بیستم ماه صفر و چهلمین روز شهادت سالار شهیدان و 72 دلباخته ایشان.
قافله اى که چهل روز قبل با اسارت و خفت از کربلا خارج گردید در حالیکه تنها مرد کاروان یک بیمار به غل و زنجیر کشیده، و زنان با خشونت تمام بر محملهاى بى کجاوه و کودکان هراسان و پیاده با پاى برهنه و در زیر آفتاب سوزان و با ضرب تازیانه شهر به شهر برده و به مردمان "خارجى" معرفى شدهاند، و مردم با هلهله و شادى و زخم زبان و گاه نیز با سنگ و چوب از آنان استقبال کرده، و حتى در موردى پیشنهاد خرید یک دختر از خاندان نبوت براى کنیزى داده میشود، این کاروان در روز 20 ماه صفر با احترام تمام زنان در کجاوه و امام سجاد علیهالسلام با احترام کامل پیشاپیش کاروان به کربلا باز میگردند و با بدن پاره پاره شده و بى سر پاره تن رسولالله صلىالله علیه وآله تجدید بیعت نموده و به یاران بى همتایش اعلام نمودند که دلاورىهایشان و فداکارى هایشان نتیجه مطلوب داد، و به اثبات رسانیدند که خون حسین مظلوم و یارانش بر شمشیر یزید ستمکار و مزدورانش پیروز گردید و توطئه یزید و امویان بر علیه دین مبین اسلام به شکست انجامید، و پرچمى که ابا عبدالله الحسین علیهالسلام افراشته نمود و یزیدیان با هدف بر زمین انداختنش فاجعه عاشورا را براه انداختند، امروز آبرومندانه در کربلا مجدداً حضور یافت و دیگر این کاروان را خارجى نمیدانند بلکه با استقبال عظیم مردم به مدینه رسولالله بازگشته در حالیکه حضرت سجاد علیهالسلام براى مردان و حضرت زینب سلامالله علیها براى زنان پیام عاشورا را بازگو میکنند، و مردم نیز با آنها همصدا میشوند.
اثر حرکت سید الشهداء علیهالسلام و روشنگرى پیام رسانان عاشورا تا حدى بود که خلیفه مروانى به والى خود در مدینه منوره دستور العمل داده و مینویسد: "ان بنى امیه قد اولغوا فی دماء آل ابى طالب فابادالله ملکهم فجنّبنى دماءهم" یعنى بنى امیه دست خود را به خون فرزندان ابوطالب آغشته کردند پس خداوند حکومت آنها را نابود نمود، و تو مامور هستى دستت را به خون آنان آلوده نکنى، و این نگاه به وضوح میرساند که پیام اثرات نهضت حسین بن على علیهالسلام را حتى دشمنان کینه توز دیگر اهل بیت که همان بنى مروان هستند نیز دریافت نمودهاند، و نقل است که در حمله ددمنشانه به مدینه منوره در زمان حیات حضرت سجاد علیهالسلام تنها مکانى که امن بود منزل ایشان بود و همه آنان که به آنجا پناه برده بودند از تجاوز مزدوران وابسته به حکومت جور در امان بودند.
و از طرف دیگر در گوشه گوشه سرزمین پهناور اسلامى حرکتهاى اعتراضى علیه دشمنان اهل بیت علیهمالسلام براه افتاد، تا جاییکه حرکت بنى العباس با شعار "الى الرضا من آل محمد" شروع شد و آغازش از خطه خراسان بود که مردمش مشهور بحب اهل بیت بودند، و بعلت زمینه آماده در جاى جاى کشور اسلامى در مدت زمان نسبتاً کوتاهى طومار بنىامیه بسته شد و آنان از صفحه روزگار محو شدند.
پس میتوان با قاطعیت گفت "اربعین" واژه حسینى است، و معنى آن حتمیت پیروزى خون پاک پاکان بر شمشیر ظالمان و جلادان در طول تاریخ است، و این مصداق (وسیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون و العاقبه للمتقین) است.
*برخورد امام حسین علیهالسلام با یزید بر اساس احساس وظیفه دینى در جهت اصلاح امور و مقابله با انحراف خطرناک از اصول اولیه اسلام بود
*"اربعین" واژه حسینى است، و معنى آن حتمیت پیروزى خون پاک پاکان بر شمشیر ظالمان و جلادان در طول تاریخ است
پس چرا تنها جهت شهادت امام حسین علیهالسلام نوحه خوانى و عزادارى از اول ماه محرم یعنى 10 روز قبل از وقوع شهادت تا 20 صفر یعنى 40 روز بعد از شهادت ادامه دارد؟ و چرا سوگوارى براى سید الشهداء علیهالسلام همزمان با آغاز سال جدید هجرى قمرى شروع میشود، حال آنکه قافله در روز 3 ماه محرم به سرزمین کربلا رسید و در وقتى که اکثر مسلمانان شروع سال نو را به هم تبریک و تهنیت و "اسعدالله ایامکم" میگویند شیعیان مراسم عزادارى براى عزیز جان رسولالله صلىالله علیه وآله را آغاز و به هم این مصیبت عظمى را تسلیت و "عظمالله اجورنا و اجورکم بمصابنا بابى عبدالله الحسین علیهالسلام" میگویند؟
اصلاً چرا اهمیت اربعین به قدرى است که در بعضى روایات از علامات ایمان، خواندن زیارت اربعین سیدالشهدا علیهالسلام آمده؟ و چرا واژه "اربعین" در فرهنگ شیعه با نام امام حسین علیهالسلام به قدرى ملازم شده که معنى غالب بر این واژه، «چهل روز گذشت از شهادت ابا عبدالله» است، و حتى در بعضى از مناطق شیعه نشین در کشمیر چهلم را مخصوص اربعین سید الشهداء دانسته و از برپایى مراسم چهلمین روز درگذشت عزیزانشان ابا دارند، چون میگویند اربعین فقط از آن اباعبدالله الحسین علیهالسلام است.
در اینجا باید کمى حرکت و نهضت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را بررسى نماییم و نیز توطئه یزید و پیروانش را شناسایى کنیم، تا معنى "اربعین" را بدانیم و سرّ تاکید فراوان ائمه علیهم السلام بر احیاى این مناسبت را بیشتر درک کنیم.
حرکت امام حسین علیهالسلام با شعار "والله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل" و "هیهات منّا الذلّه" آغاز گردید، و مبناى نهضت ایشان نیز عدم صلاحیت یزید بن معاویه براى خلافت رسولالله صلىالله علیه وآله بوده، و منطق ایشان در این مخالفت انحراف یزید از تمامى ازرشهاى اسلامى و اعتقاد او به ملعبه دانستن دین مبین اسلام از سوى بنى هاشم براى رسیدن به پادشاهى و مُلک، و انکار اصل وحى الهى، و نیز روش کاملاً فاسد در زندگى فردى و اجتماعى او بوده است؛ و بدین جهت ابا عبدالله علیهالسلام وارث راستین رسولالله صلىالله علیه وآله و امین خدا بر اسلام اصیل هدف خود از نهضتش را "خرجتُ لطلب الاصلاح فی امه جدى محمد" و در پایان نیز پایدارى خود را تا آخر با شعار " ان کان دین محمد لم یستقم الاّ بقتلى فیا سیوف خذینى" اعلام نمودند، و رجز خوانى هاى یاران بى مثال ایشان نیز این هدف را به عبارات مختلف اعلام میکردند؛ که سخن حضرب ابوالفضل علیهالسلام پس از قطع شدن دستش "والله ان قطعتم یمینى انى احامى ابداً عن دینى" براى همگان آشنا و معروف است.
بنا بر این، برخورد امام حسین علیهالسلام با یزید بر اساس احساس وظیفه دینى در جهت اصلاح امور و مقابله با انحراف خطرناک از اصول اولیه اسلام بود که علناً وحى از سوى فرزند معاویه به سخره گرفته شده بود. در این راستا مناسب است محاوره میان امام حسین علیهالسلام و عبدالله بن عمر بن الخطاب که در بعضى از کتب تاریخ ذکر شده را یادآور شویم تا براى عموم مسلمین مقدار انحراف یزید روشن گردد و معلوم شود که نهضت حسینى در چه شرایطى انجام گرفت، و اینکه اسلام و مسلمین در خطرناکترین مرحله خود قرار داشتند.
در اثناء حرکت امام حسین علیهالسلام از مدینه منوره و پس از شیوع خبر خروجشان به همراه خاندان گرامشان تلاشهایى از سوى چهره هاى معتبر در جامعه آن روز براى منصرف نمودن ایشان از ادامه مسیر و باز گشت به مدینه انجام گرفت و از آن جمله شتاب عبدالله بن عمر بن الخطاب بود که با سرعت خود را در خارج از مدینه به محضر ابا عبدالله علیهالسلام رساند و با مقدماتى از ایشان درخواست بازگشت به مدینه منوره را کرد. ولى عبارت پاسخ ایشان به او سرشار از معنى است، ایشان فرمودند: " لو کان ابوک حیاً لسار معى" یعنى اگر پدر تو " عمر بن الخطاب" امروز در قید حیات بود او هم حتماً همراه من حرکت میکرد.
لازم به یادآورى است که عبدالله بن عمر از بیعت با امیر المومنین علیهالسلام سر باز زد، و تا آخر هم در مسیر معارضه با ایشان بود، اما نگاهش به شخصیت امام حسین علیهالسلام بالخصوص در آن زمان وى را بر آن داشت تا تلاش نماید حضور آن حضرت در مدینهالرسول همچنان پایدار بماند، و آخرین یادگار رسولالله از شهر رسولالله صلىالله علیه وآله بیرون نرود.
خروج حضرت سید الشهداء و مجموعه اى از خاندان پیامبر متشکل از مرد و زن و کودک و جوان و تکمیل مجموعه در مسیر از مکه مکرمه به کوفه با ملحق شدن افراد دیگرى همچون زهیر بن القین عثمانى و وهب نصرانى، و ادامه یار طلبى از چهره هاى قابل اعتماد حضرت همانند حبیب بن مظاهر، و تلاش مدام ایشان جهت روشنگرى نیروهاى وابسته به عمر بن سعد تا آخرین لحظات که نتیجهاش جدا شدن حرّ بن یزید ریاحى از سران ارتش ابن زیاد و فرزند و غلامش در صبح عاشورا بود.
در مقابل، مقصد یزید و یزیدیان ایجاد رعب و وحشت در عموم جامعه اسلامى و خفه کردن هر صداى اعتراضى در گلوها بود، و از این رو گسیل این همه لشکر که تناسبى با عدد محدود یاران حضرت ابا عبدالله علیهالسلام نداشت انجام گرفت، و هدف دیگر نیز پیام به شخصیتهاى شناخته شده اسلامى از قبیل باقى مانده اصحاب پیامبر اکرم صلىالله علیه وآله بود، مبنى بر اینکه رژیم اموى بهسرکردگى یزید بن معاویه بن ابى سفیان حدى براى برخورد با مخالفانش نمى شناسد و آمادگى براى مقابله با خشونت تمام با هرکس در هر منزلت و مقام را دارد، و بعد از یادگار رسولالله و سید شباب اهل الجنه هیچکس از برخورد او و با شدت تمام و وحشى گرى مصون نخواهد بود، و همچنین با شرکت دادن هرچه بیشتر افراد با تطمیع و تهدید در ریختن خون امام حسین علیهالسلام عنوان مشارکت عمومى را نشان داده و در نتیجه عمل یزید براى دیگران توجیه پیدا نماید.
از طرفی براى پوشش عمل خود از وعاظ السلاطین نیز فتواى جواز قتل امام حسین علیهالسلام را تهیه نموده و یکى اباحه خون ایشان بعلت خروج از حرم در وقت حج را، و دیگرى مهدور الدم کردن ایشان به علت خارج شدن از دین جدش را اعلام کردند، تا جایى که در روز عاشورا عمر بن سعد براى آغاز حمله به سبط رسولالله "یا خیلالله ارکبى" یعنى اى رزمندگان خدایى بر اسبان خود سوار شوید، را گفت.
پس حاکمان اموى براى حذف کامل اهل بیت نبوت علیهم السلام از همه ابزارها استفاده نمودند تا جاییکه قتل سید الشهدا علیهالسلام در کوفه و شام بعنوان پیروزى اسلام نشان داده شد! و براى استقبال از کاروان اسراى کربلا شهر دمشق آذین بندى گردید، و عموم اهل شام آنان را خارجى و غیر مسلمان مىپنداشتند، و وقتى حضرت سجاد علیهالسلام در بازار شام آیهاى از قرآن تلاوت فرمودند با تعجب مخاطبان روبرو میشوند و از ایشان سئوال میکنند: شما را چه با تلاوت قرآن؟!
اما در مقابل از سوى حضرت سید الشهداء علیهالسلام روشنگرى تا آخرین لحظه حیاتشان ادامه داشت، و پس از شهادت ایشان و یاران با وفایشان پرچم روشنگرى را امام زین العابدین و حضرت زینب سلامالله علیهما بدوش گرفتند، و توطئه یزید بن معاویه را قدم به قدم خنثى نمودند، و در مسیر از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام از هر فرصتى براى روشنگرى استفاده مى نمودند، که اوج آن در خطبه غرّاء امام زین العابدین علیهالسلام در مسجد شام و در حضور یزید و اطرافیانش بود که ماهیت حقیقى آنان که خارجى معرفى شده بودند و بیگانگى یزید و حکومتش با دین مبین اسلام و انحرافش از سیره رسولالله صلىالله علیه وآله براى همگان آشکار شد، تا آنجا که پس از آن یزید ملعون مجبور گردید بار جنایت هولناک در روز عاشورا و به شهادت رساندن پاره تن رسولالله صلىالله علیه وآله و اصحاب گرامش را به گردن ابن زیاد انداخته و بر او لعنت فرستد، و براى تظاهر به همدردى با تشنه لبان کربلا سبیل آب راه بیاندازد، و حتى مجالس حزن و سوگوارى هم برپا نماید، و دستور باز گرداندن محترمانه اهل بیت از شام به مدینه را صادر کند، که با تصمیم امام سجاد علیهالسلام کاروان در مسیر بازگشت به کربلا آمده، و رسیدن قافله پیروزان در مقابله حق و باطل بر طبق روایات مصادف بود با ظهر روز بیستم ماه صفر و چهلمین روز شهادت سالار شهیدان و 72 دلباخته ایشان.
قافله اى که چهل روز قبل با اسارت و خفت از کربلا خارج گردید در حالیکه تنها مرد کاروان یک بیمار به غل و زنجیر کشیده، و زنان با خشونت تمام بر محملهاى بى کجاوه و کودکان هراسان و پیاده با پاى برهنه و در زیر آفتاب سوزان و با ضرب تازیانه شهر به شهر برده و به مردمان "خارجى" معرفى شدهاند، و مردم با هلهله و شادى و زخم زبان و گاه نیز با سنگ و چوب از آنان استقبال کرده، و حتى در موردى پیشنهاد خرید یک دختر از خاندان نبوت براى کنیزى داده میشود، این کاروان در روز 20 ماه صفر با احترام تمام زنان در کجاوه و امام سجاد علیهالسلام با احترام کامل پیشاپیش کاروان به کربلا باز میگردند و با بدن پاره پاره شده و بى سر پاره تن رسولالله صلىالله علیه وآله تجدید بیعت نموده و به یاران بى همتایش اعلام نمودند که دلاورىهایشان و فداکارى هایشان نتیجه مطلوب داد، و به اثبات رسانیدند که خون حسین مظلوم و یارانش بر شمشیر یزید ستمکار و مزدورانش پیروز گردید و توطئه یزید و امویان بر علیه دین مبین اسلام به شکست انجامید، و پرچمى که ابا عبدالله الحسین علیهالسلام افراشته نمود و یزیدیان با هدف بر زمین انداختنش فاجعه عاشورا را براه انداختند، امروز آبرومندانه در کربلا مجدداً حضور یافت و دیگر این کاروان را خارجى نمیدانند بلکه با استقبال عظیم مردم به مدینه رسولالله بازگشته در حالیکه حضرت سجاد علیهالسلام براى مردان و حضرت زینب سلامالله علیها براى زنان پیام عاشورا را بازگو میکنند، و مردم نیز با آنها همصدا میشوند.
اثر حرکت سید الشهداء علیهالسلام و روشنگرى پیام رسانان عاشورا تا حدى بود که خلیفه مروانى به والى خود در مدینه منوره دستور العمل داده و مینویسد: "ان بنى امیه قد اولغوا فی دماء آل ابى طالب فابادالله ملکهم فجنّبنى دماءهم" یعنى بنى امیه دست خود را به خون فرزندان ابوطالب آغشته کردند پس خداوند حکومت آنها را نابود نمود، و تو مامور هستى دستت را به خون آنان آلوده نکنى، و این نگاه به وضوح میرساند که پیام اثرات نهضت حسین بن على علیهالسلام را حتى دشمنان کینه توز دیگر اهل بیت که همان بنى مروان هستند نیز دریافت نمودهاند، و نقل است که در حمله ددمنشانه به مدینه منوره در زمان حیات حضرت سجاد علیهالسلام تنها مکانى که امن بود منزل ایشان بود و همه آنان که به آنجا پناه برده بودند از تجاوز مزدوران وابسته به حکومت جور در امان بودند.
و از طرف دیگر در گوشه گوشه سرزمین پهناور اسلامى حرکتهاى اعتراضى علیه دشمنان اهل بیت علیهمالسلام براه افتاد، تا جاییکه حرکت بنى العباس با شعار "الى الرضا من آل محمد" شروع شد و آغازش از خطه خراسان بود که مردمش مشهور بحب اهل بیت بودند، و بعلت زمینه آماده در جاى جاى کشور اسلامى در مدت زمان نسبتاً کوتاهى طومار بنىامیه بسته شد و آنان از صفحه روزگار محو شدند.
پس میتوان با قاطعیت گفت "اربعین" واژه حسینى است، و معنى آن حتمیت پیروزى خون پاک پاکان بر شمشیر ظالمان و جلادان در طول تاریخ است، و این مصداق (وسیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون و العاقبه للمتقین) است.
*برخورد امام حسین علیهالسلام با یزید بر اساس احساس وظیفه دینى در جهت اصلاح امور و مقابله با انحراف خطرناک از اصول اولیه اسلام بود
*"اربعین" واژه حسینى است، و معنى آن حتمیت پیروزى خون پاک پاکان بر شمشیر ظالمان و جلادان در طول تاریخ است
مرجع : جمهوری اسلامی