کد مطلب : ۳۲۳۳۹
وقتی هر روز عاشورا است و هر جا کربلا...
شاید بشود از هیهات بهعنوان تنها فیلم عاشورایی سینمای ایران در تمام دو دهه اخیر نام برد. فیلمی با نگاهی تمثیلی به مفاهیم عاشورایی؛ که این قابلیت را داشت بتواند جایگزینی باشد بر فیلم روز واقعه- که در تمام سالهای بعد از انقلاب به همراه سفیر تنها آثار عاشورایی سینمای ایران بودند. هیهات این قابلیت را داشت که ضلع سوم این مثلث قلمداد شود؛ و حداقل اینکه سلطنت بی جانشین اولین ساخته شهرام اسدی را بر سینمای استوار بر داستانها و مفاهیم عاشورایی دچار خدشه کند. همین الانش هم با اینکه با نگاهی جدیتر نمیشود این واقعیت را کتمان کرد که هیهات نتوانسته کیفیت و ارزشی هم اندازه تمام قابلیتها و پتانسیل تاثیرگذاریش داشته باشد؛ و به عبارت بهتر درنیامده است؛ اما باز هم میتوان از آن بهعنوان تلاشی در زمینه سینمای عاشورایی یاد کرد. تلاشی که حداقل از این نظر که دست تلویزیون، رسانههای تصویری و حتی سینماهایی چند را در روزهای تعطیل و عزاداری بازتر از پیش کرده؛ و به عبارت بهتر گزینهای جدید به روز واقعه بهعنوان تنها گزینه تلویزیون و رسانهها برای نمایش در روز عاشورا یا اربعین افزوده است؛ میتوان آن را کوششی ارزشمند نامید...
از این گذشته؛ باید این نکته را گفت که هیهات فیلم تهیهکننده است. یعنی فیلم محمدرضا شفیعی.
تهیه کنندهای که نگاه به روند و استمرار کارهایش علایق و سلایق سینمایی و البته مذهبی- ایدئولوژیک او را عیان میکند. فیلم دقیقا در راستای سلیقه اوست که در کارنامهاش آشکار است؛ و البته فیلمی حرفهای است که تمام سازوکارهای حرفهای را به خدمت گرفته تا تهیهکننده فیلمی را که دلش میخواسته به دست آورد. از اینروست که با اینکه هیهات را چهار کارگردان جوان با تمام جاهطلبیهای هر کارگردان جوان و تازه کار دیگری کارگردانی کردهاند، اما، در فیلم از امضای شخصی کارگردانان خبری نیست؛ با اینکه از این نظر که در هیهات کارگردانهای هر اپیزود نویسنده قسمت خودشان هستند، دست آنها برای بیانی شخصیتر در راستای علایق و سلایقشان و یا به عبارت بهتر امضای فردی باز بوده است. بهخصوص که هر چهار کارگردان پشت دوربین هیهات در یکی دوسال اخیر فیلمهای خودشان را اکران کردهاند و تماشاگر تفاوت نگاه و سلیقه بصری و روایی آنان را میتواند به خوبی درک کند...
هیهات یک فیلم اپیزودیک است؛ کههادی نائیجی، دانش اقباشاوی، روحالله حجازی وهادی مقدم دوست آن را کارگردانی کرده اند. فیلمی حماسی با مضامین مذهبی و عاشورایی؛ و به همان نسبت ارزشمند. ارزشمند از این نظر که چهار فیلمساز جوان تصمیم گرفتهاند با محوریت عاشورا فیلم بسازند. هادی ناییجی در اپیزود اول داستان تریلی حامل ضریح امام حسین(ع) را روایت میکند که در شوشتر توسط جوانی که از آنها درخواست کرده بود کامیون را برای زیارت مادر زمین گیرش که توان سفر به کربلا را ندارد، به روستای آنها بیاورند، - اما اعضای کاروان نپذیرفته بودند- به سرقت میرود. دانش اقباشاوی در اپیزود دوم داستان یک متخصص مین روبی به نام بهرام را به تصویر میکشد که تصمیم میگیرد میدان مینی را که مانع رسیدن آب به مردم روستایش است، با بردن ماشین روی میدان باز کند. در اپیزود سومهادی
مقدم دوست داستانی درباره داعش میگوید و نرگس را نشان میدهد که چگونه با تمسک از ابزار ارتباطی مجازی روز به همسرش که پزشک مستقر در عراق است، کمک میکند تا خطبه حضرت زینب را برای داعش پخش کند. روحالله حجازی نیز در اپیزود چهارم داستان آلا را روایت میکند؛ داستان، دختری که تنها در کربلا زندگی میکند و بهجای گدایی رو به شغل پدریاش آورده که مهرسازی است؛ اما کسی مهرهایش را در کربلا نمیخرد؛ تا اینکه آلای ناامید با مرد بزرگواری روبهرو میشود که تمام مهرهایش را میخرد...
درباره هیهات باید حتما و حتما این نکته را عنوان کرد که این فیلم چهار اپیزودی برای هر نوع تماشاگری با هر نگاه و دیدگاه و سلیقهای چیزی برای ارایه دادن دارد؛ و بهانهای برای لذت بردن. به قول منتقدی عزیز: تماشاگری که بعد ایثار در عاشورا برایش برجستهتر است دنبال اپیزودی دراینباره میرود و مخاطب مفهومی چون عزت نفس به سراغ اپیزود سید روحالله حجازی میرود. مخاطبی که دنبال شهادت و
آگاهی بخشی از نوع زینبی است به سراغ اپیزودهادی مقدم دوست میرود و کسانی که دنبال توسل و عشق به اهل بیت(ع) هستند به سراغ اپیزودهادی ناییجی میروند...
روایت اول: آشیان بر قله بلند خیال
هادی ناییجی در روایت اول سرخوردگی یک پسر را نقطه آغاز درام قرار میدهد؛ پسری که نتوانسته آرزوی مادرش را برای رفتن به کربلا برآورده کند و حالا که مادر دارد میمیرد، از کاروانی که درحال انتقال ضریح جدید حرم امام حسین(ع) به کربلاست و در مسیر طولانیش به نزدیک ده آنها رسیده، درخواست میکند وارد روستای آنها شوند تا مادر زمینگیر او آن ضریح را زیارت کرده و به حسرت دیرینهاش پایان دهد. اما وقتی این درخواست پذیرفته نمیشود؛ پسر که انگار چندان هم سر به راه و آرام هم نیست و سابقه خلاف کاریهای جزیی هم دارد، کامیون حامل ضریح را دزدیده و به سمت ده شان میرود تا آرزوی مادرش را در آخرین لحظات برآورده کند و مادر پیرش ضریح امام حسین را از قاب پنجره اتاقش ببیند. ایدهای جذاب؛ که کارگردان را به سمت فیلمی جادهای سوق میدهد؛ با اینکه میتوان حسرت خورد چرا ناییجی این ایده جذاب را با تمام پتانسیل حیرت انگیزی که دارد، فدای شتابزدهگی و سهلانگاریش در پیریزی روایت میکند. با تمام این اوصاف این اپیزود یک قصهپردازی جمعوجور اما منسجم دارد و هم البته یکسری میزانسنهای سینمایی؛ در کنار یک ریتم مناسب واز سوی دیگر یک حامد بهداد کار شده و خوب...
هادی ناییجی کارگردان این اپیزود در یادداشتی که درباره این بخش از هیهات نوشته و آن را «به نام خدای حسین» آغاز کرده؛ مینویسد: روحیه کنار هم بودن و دلسپردن به یک موضوع سابقه پررنگی بر پهنه ایران عزیز ندارد و موفقیتهای بیشمار این سرزمین در گرو رشادتهای فردی به بار نشسته است؛ فارغ از کم بسیاری بضاعت هنریم، در کنار سه کارگردان با سابقه سینمای ایران به زیارت همیشه جاوید تاریخ، کربلا بار یافتم و بر ضریح از خود گذشتگی بوسه زدم. امید آنکه هیهات بر قله بلند خیال زائران سینمای ایران آشیانهای بسازد.
روایت دوم: میدان مین در کربلا!
اپیزود دوم هیهات را دانش اقباشاوی ساخته؛ کارگردانی که سال پیش تاج محل را به کارگردانی او دیده و فهمیده بودیم کارگردان بااستعدادی است. اقباشاوی در روایت دوم برخلاف ناییجی کمتر متکی است به متنی کلاسیک؛ اگرچه به دلیل ارجاعات فرامتنی به کهنالگوها و ورود نشانههای بینامتنی روایت عاشورا به کار، به نظر روایت کلاسیک برای انتقال مفهوم مناسبتر بود. دانش اقباشاوی در این اپیزود داستان بهرام با بازی حمید فرخنژاد را روایت میکند؛ داستان جانبازی که میخواهد به زیارت کربلا برود، اما در منطقهای که او زندگی میکند، مردم مشکل آب دارند و راه رود هم باز نمیشود، چون در مسیر رود، میدان مین است. اقباشاوی در ادامه نشان میدهد که بهرام به جای رفتن به کربلا با ماشین سنگین لایروبی به میدان مین میزند و درنهایت پس از انفجارهای مکرر آب را در نهر جاری میکند...
در این روایت دانش اقباشاوی مضامین دینی یا عاشورایی را نه در سطح روایت، که در لایههای زیرین قصه ارایه میدهد؛ روایتی در قالب ظاهر سینمای دفاع مقدس و جنگ؛ که خودش نوع روایت این اپیزود را چنین توضیح میدهد: دو مسأله از ابتدا برایم به شکل قطعی درآمد که درحال و هوایی کار کنم که به آن آشنایی دارم و مسأله دیگر اینکه با توجه به اینکه عاشورا ابعاد و مفاهیم مختلفی دارد بیشتر دوست داشتم تا درباره ایثار فیلم بسازم. ما سعی کردیم در کل نگاههای متفاوتی نسبت به واقعه عاشورا داشته باشیم و هر مخاطبی با تماشای این فیلم همراه و علاقهمند به آن شود. حالا امکان دارد برخی یک و یا چند اپیزود را بیشتر دوست داشته باشند و اگر بخواهیم راحت بگوییم هیهات اثری چند وجهی است که میتواند هر تماشاگری را راضی کند.
دانش اقباشاوی در یادداشتی درباره اپیزود خودش گفته: لطف خدا باید شامل حالتان شود تا بتوانید از ایمان، تقوا، شجاعت، ایثار، شهادت و دیگر خوبیها،قصه بگویید. پس شاکر پروردگار و دعاگوی رفقا و همراهانمان در به نتیجه رسیدن هیهات» هستم، چرا که همگان میدانند فرهنگ عاشورا فرهنگ خوبیهاست. و ما چه خوشبخت بودیم که فیلمی ساختیم درباره خوبیها.
روایت سوم: سرزمین رازهای نهفته در خاک
اپیزود سوم هیهات را روحالله حجازی ساخته. شاید پرکارترین، آشناترین و البته تحسین شدهترین چهره جمع چهار نفره کارگردانان این فیلم؛ که البته در این فیلم کمترین نشانی از حجازی آقا و خانم میم و مرگ ماهی و دیگر فیلمهایش ندارد. این کارگردان در این روایت از هیهات بیشتر سراغ تصویرکردن تبعات اجتماعی جنگ در عراق رفته است؛ از طریق روایت داستان دختر بچهای به نام آلا؛ که میخواهد راهِ پدر شهیدش را ادامه بدهد و با ساخت مُهر نماز کسب درآمد کند...
اپیزود روحالله حجازی اگر چه نه فیلمنامهاش از خصوصیات فیلمهای سابق او چندان بهرهای برده و نه سبک بصری خاصی را شاهدیم؛ و حتی گفته شده که روایت او از یک پایانبندی قاطع و ضربهدار هم بیبهره است، اما، به خاطر تلاش در جهت استفاده صحیح از مضامین دینی و عاشورایی در لایههای اصلی فیلم روایتی شده معصومانه؛ با ساختار بصری خاص و زیبا- و حتی میشود گفت نمابندیهای زیباتر در قیاس با اپیزودهای دیگر- و نیز پرداخت وجوه کمتربیانشده تبعات اجتماعی جنگ در عراق. روحالله حجازی درباره فیلمش گفته: در بدو ورودم به دنیا کامم را با تربت حسین(ع) باز کردند و از کودکی دندانهای تازه درآمدهام را با مهرهای نماز والدینم ساییدم. این مزه و بوی عجیب تربت کربلا تا به امروز برای من رازی بود که دوست داشتم روزی بیانش کنم. پس با همه وسواسها و مقاومتم در باب حمایتهای دولتی و ارگانی، در اینجا کم آوردم و چشموگوش بسته این دعوت را پذیرا شدم و به لطف حق پا به سرزمین مقدس کربلا گذاشتم، همان جا که در خاکش رازهایی نهفته دارد.
روایت چهارم: اینستاگرام علیه داعش!
و میرسیم به اپیزودهادی مقدمدوست؛ داستانی درباره نرگس؛ همسر یک پزشک ایرانی شاغل در عراق و یا به عبارت بهتر مدافع حرم؛ که با استفاده از ابزار ارتباطی مجازی روز به همسرش که پزشک مستقر در عراق است، کمک میکند تا خطبه حضرت زینب را برای داعش پخش کند. روایتی که به دلیل ظاهرش که به دلیل استفاده مقدمدوست از تلگرام و اینستاگرام و فیلمهای موبایلی شکل گرفته، دارای شمایل مدرنتری به نسبت اپیزودهای دیگر به نظر میرسد. این اپیزود اگر چه متاسفانه آشکارا یک فیلم تلویزیونی درجه چندم جلوه میکند؛ اما صرفا به دلیل گسترش فضای امروز در یک شرایط ملتهب؛ و البته وجود یک سکانس حیرت انگیز نهتنها میتوان این کمبودها را بخشید، که حتی میشود گفت فیلم به دلیل وجود این دو عنصر نجات پیدا کرده است. منظورم آن سکانسی است که بابک حمیدیان را میبینیم که بالای منار میرود و به پایین نگاه میکند که یک جنگجوی سیاهپوش داعش در پلکان پایینی دارد بلندگو میگذارد؛ و با گلوله داعشی را میزند...
هادی مقدمدوست میگوید: در زمان جنگ ایران و عراق هم بین نیروهای ایرانی و برخی عراقیها اخوت وجود داشت، اما پس از سقوط صدام و در جنگ با داعش؛ این اخوت امکان ظهور و بروز بیشتری پیدا کرد. اصلا از گذشته بهخصوص در شهرهای مذهبی عراق بسیاری ایرانیها یا عراقی- ایرانیها زندگی میکردند که همان زمان به وسیله صدام از عراق اخراج شدند. مشتاقم بتوانم داستانهایی تعریف کنم که همانند زندگی جاری و واقعی باشند. همانگونه که خداوند و خداپرستی و مذهب در زندگی مردمان حضور دارد و باعث حرکت آدمها به سمت اهدافشان میشود، فیلمها هم میتوانند متاثر از حضور خداوند و مذهب در زندگی باشند. به نظرم این اتفاق خیلی عجیبی نیست و واقعیت زندگی مردم است. ما حتی اگر بخواهیم روبهروی واقعیت بایستیم هم ناچار به نمایش واقعیتها هستیم. این صرفا یک تمایل یا علاقه شخصی نیست؛ بلکه عین واقعیت است. اینکه کسی خجالت میکشد پیش روی دیگران نماز بخواند و مشتاق است که بتواند بر این ترس با کمک خداوند غلبه کند، یک واقعیت است، اینکه فردی تصمیم داشته باشد خطبهای مذهبی که دارای مفهومی الهی و ظلمستیزانه و آگاهیبخش باشد را برای دشمن پخش کند هم یک واقعیت است. در دوران دفاع مقدس رزمندگان ما برای دشمنان از بلندگوها پیامهای ارشادکننده پخش میکردند و در جنگ با داعش نیز این قبیل اتفاقات رخ میدهد. اینها همه واقعیت است و افرادی هم که این موضوعات را میبینند و به آن علاقه دارند؛ اگر شغلشان فیلمسازی باشد آن را در فیلمها و داستانهای مصور خود نمایش میدهند. آنکه خوشنویس است در آثار خوشنویسی و آنکه شاعر است در شعر و آنکه داستاننویس است در داستانهایش.
از این گذشته؛ باید این نکته را گفت که هیهات فیلم تهیهکننده است. یعنی فیلم محمدرضا شفیعی.
تهیه کنندهای که نگاه به روند و استمرار کارهایش علایق و سلایق سینمایی و البته مذهبی- ایدئولوژیک او را عیان میکند. فیلم دقیقا در راستای سلیقه اوست که در کارنامهاش آشکار است؛ و البته فیلمی حرفهای است که تمام سازوکارهای حرفهای را به خدمت گرفته تا تهیهکننده فیلمی را که دلش میخواسته به دست آورد. از اینروست که با اینکه هیهات را چهار کارگردان جوان با تمام جاهطلبیهای هر کارگردان جوان و تازه کار دیگری کارگردانی کردهاند، اما، در فیلم از امضای شخصی کارگردانان خبری نیست؛ با اینکه از این نظر که در هیهات کارگردانهای هر اپیزود نویسنده قسمت خودشان هستند، دست آنها برای بیانی شخصیتر در راستای علایق و سلایقشان و یا به عبارت بهتر امضای فردی باز بوده است. بهخصوص که هر چهار کارگردان پشت دوربین هیهات در یکی دوسال اخیر فیلمهای خودشان را اکران کردهاند و تماشاگر تفاوت نگاه و سلیقه بصری و روایی آنان را میتواند به خوبی درک کند...
هیهات یک فیلم اپیزودیک است؛ کههادی نائیجی، دانش اقباشاوی، روحالله حجازی وهادی مقدم دوست آن را کارگردانی کرده اند. فیلمی حماسی با مضامین مذهبی و عاشورایی؛ و به همان نسبت ارزشمند. ارزشمند از این نظر که چهار فیلمساز جوان تصمیم گرفتهاند با محوریت عاشورا فیلم بسازند. هادی ناییجی در اپیزود اول داستان تریلی حامل ضریح امام حسین(ع) را روایت میکند که در شوشتر توسط جوانی که از آنها درخواست کرده بود کامیون را برای زیارت مادر زمین گیرش که توان سفر به کربلا را ندارد، به روستای آنها بیاورند، - اما اعضای کاروان نپذیرفته بودند- به سرقت میرود. دانش اقباشاوی در اپیزود دوم داستان یک متخصص مین روبی به نام بهرام را به تصویر میکشد که تصمیم میگیرد میدان مینی را که مانع رسیدن آب به مردم روستایش است، با بردن ماشین روی میدان باز کند. در اپیزود سومهادی
مقدم دوست داستانی درباره داعش میگوید و نرگس را نشان میدهد که چگونه با تمسک از ابزار ارتباطی مجازی روز به همسرش که پزشک مستقر در عراق است، کمک میکند تا خطبه حضرت زینب را برای داعش پخش کند. روحالله حجازی نیز در اپیزود چهارم داستان آلا را روایت میکند؛ داستان، دختری که تنها در کربلا زندگی میکند و بهجای گدایی رو به شغل پدریاش آورده که مهرسازی است؛ اما کسی مهرهایش را در کربلا نمیخرد؛ تا اینکه آلای ناامید با مرد بزرگواری روبهرو میشود که تمام مهرهایش را میخرد...
درباره هیهات باید حتما و حتما این نکته را عنوان کرد که این فیلم چهار اپیزودی برای هر نوع تماشاگری با هر نگاه و دیدگاه و سلیقهای چیزی برای ارایه دادن دارد؛ و بهانهای برای لذت بردن. به قول منتقدی عزیز: تماشاگری که بعد ایثار در عاشورا برایش برجستهتر است دنبال اپیزودی دراینباره میرود و مخاطب مفهومی چون عزت نفس به سراغ اپیزود سید روحالله حجازی میرود. مخاطبی که دنبال شهادت و
آگاهی بخشی از نوع زینبی است به سراغ اپیزودهادی مقدم دوست میرود و کسانی که دنبال توسل و عشق به اهل بیت(ع) هستند به سراغ اپیزودهادی ناییجی میروند...
روایت اول: آشیان بر قله بلند خیال
هادی ناییجی در روایت اول سرخوردگی یک پسر را نقطه آغاز درام قرار میدهد؛ پسری که نتوانسته آرزوی مادرش را برای رفتن به کربلا برآورده کند و حالا که مادر دارد میمیرد، از کاروانی که درحال انتقال ضریح جدید حرم امام حسین(ع) به کربلاست و در مسیر طولانیش به نزدیک ده آنها رسیده، درخواست میکند وارد روستای آنها شوند تا مادر زمینگیر او آن ضریح را زیارت کرده و به حسرت دیرینهاش پایان دهد. اما وقتی این درخواست پذیرفته نمیشود؛ پسر که انگار چندان هم سر به راه و آرام هم نیست و سابقه خلاف کاریهای جزیی هم دارد، کامیون حامل ضریح را دزدیده و به سمت ده شان میرود تا آرزوی مادرش را در آخرین لحظات برآورده کند و مادر پیرش ضریح امام حسین را از قاب پنجره اتاقش ببیند. ایدهای جذاب؛ که کارگردان را به سمت فیلمی جادهای سوق میدهد؛ با اینکه میتوان حسرت خورد چرا ناییجی این ایده جذاب را با تمام پتانسیل حیرت انگیزی که دارد، فدای شتابزدهگی و سهلانگاریش در پیریزی روایت میکند. با تمام این اوصاف این اپیزود یک قصهپردازی جمعوجور اما منسجم دارد و هم البته یکسری میزانسنهای سینمایی؛ در کنار یک ریتم مناسب واز سوی دیگر یک حامد بهداد کار شده و خوب...
هادی ناییجی کارگردان این اپیزود در یادداشتی که درباره این بخش از هیهات نوشته و آن را «به نام خدای حسین» آغاز کرده؛ مینویسد: روحیه کنار هم بودن و دلسپردن به یک موضوع سابقه پررنگی بر پهنه ایران عزیز ندارد و موفقیتهای بیشمار این سرزمین در گرو رشادتهای فردی به بار نشسته است؛ فارغ از کم بسیاری بضاعت هنریم، در کنار سه کارگردان با سابقه سینمای ایران به زیارت همیشه جاوید تاریخ، کربلا بار یافتم و بر ضریح از خود گذشتگی بوسه زدم. امید آنکه هیهات بر قله بلند خیال زائران سینمای ایران آشیانهای بسازد.
روایت دوم: میدان مین در کربلا!
اپیزود دوم هیهات را دانش اقباشاوی ساخته؛ کارگردانی که سال پیش تاج محل را به کارگردانی او دیده و فهمیده بودیم کارگردان بااستعدادی است. اقباشاوی در روایت دوم برخلاف ناییجی کمتر متکی است به متنی کلاسیک؛ اگرچه به دلیل ارجاعات فرامتنی به کهنالگوها و ورود نشانههای بینامتنی روایت عاشورا به کار، به نظر روایت کلاسیک برای انتقال مفهوم مناسبتر بود. دانش اقباشاوی در این اپیزود داستان بهرام با بازی حمید فرخنژاد را روایت میکند؛ داستان جانبازی که میخواهد به زیارت کربلا برود، اما در منطقهای که او زندگی میکند، مردم مشکل آب دارند و راه رود هم باز نمیشود، چون در مسیر رود، میدان مین است. اقباشاوی در ادامه نشان میدهد که بهرام به جای رفتن به کربلا با ماشین سنگین لایروبی به میدان مین میزند و درنهایت پس از انفجارهای مکرر آب را در نهر جاری میکند...
در این روایت دانش اقباشاوی مضامین دینی یا عاشورایی را نه در سطح روایت، که در لایههای زیرین قصه ارایه میدهد؛ روایتی در قالب ظاهر سینمای دفاع مقدس و جنگ؛ که خودش نوع روایت این اپیزود را چنین توضیح میدهد: دو مسأله از ابتدا برایم به شکل قطعی درآمد که درحال و هوایی کار کنم که به آن آشنایی دارم و مسأله دیگر اینکه با توجه به اینکه عاشورا ابعاد و مفاهیم مختلفی دارد بیشتر دوست داشتم تا درباره ایثار فیلم بسازم. ما سعی کردیم در کل نگاههای متفاوتی نسبت به واقعه عاشورا داشته باشیم و هر مخاطبی با تماشای این فیلم همراه و علاقهمند به آن شود. حالا امکان دارد برخی یک و یا چند اپیزود را بیشتر دوست داشته باشند و اگر بخواهیم راحت بگوییم هیهات اثری چند وجهی است که میتواند هر تماشاگری را راضی کند.
دانش اقباشاوی در یادداشتی درباره اپیزود خودش گفته: لطف خدا باید شامل حالتان شود تا بتوانید از ایمان، تقوا، شجاعت، ایثار، شهادت و دیگر خوبیها،قصه بگویید. پس شاکر پروردگار و دعاگوی رفقا و همراهانمان در به نتیجه رسیدن هیهات» هستم، چرا که همگان میدانند فرهنگ عاشورا فرهنگ خوبیهاست. و ما چه خوشبخت بودیم که فیلمی ساختیم درباره خوبیها.
روایت سوم: سرزمین رازهای نهفته در خاک
اپیزود سوم هیهات را روحالله حجازی ساخته. شاید پرکارترین، آشناترین و البته تحسین شدهترین چهره جمع چهار نفره کارگردانان این فیلم؛ که البته در این فیلم کمترین نشانی از حجازی آقا و خانم میم و مرگ ماهی و دیگر فیلمهایش ندارد. این کارگردان در این روایت از هیهات بیشتر سراغ تصویرکردن تبعات اجتماعی جنگ در عراق رفته است؛ از طریق روایت داستان دختر بچهای به نام آلا؛ که میخواهد راهِ پدر شهیدش را ادامه بدهد و با ساخت مُهر نماز کسب درآمد کند...
اپیزود روحالله حجازی اگر چه نه فیلمنامهاش از خصوصیات فیلمهای سابق او چندان بهرهای برده و نه سبک بصری خاصی را شاهدیم؛ و حتی گفته شده که روایت او از یک پایانبندی قاطع و ضربهدار هم بیبهره است، اما، به خاطر تلاش در جهت استفاده صحیح از مضامین دینی و عاشورایی در لایههای اصلی فیلم روایتی شده معصومانه؛ با ساختار بصری خاص و زیبا- و حتی میشود گفت نمابندیهای زیباتر در قیاس با اپیزودهای دیگر- و نیز پرداخت وجوه کمتربیانشده تبعات اجتماعی جنگ در عراق. روحالله حجازی درباره فیلمش گفته: در بدو ورودم به دنیا کامم را با تربت حسین(ع) باز کردند و از کودکی دندانهای تازه درآمدهام را با مهرهای نماز والدینم ساییدم. این مزه و بوی عجیب تربت کربلا تا به امروز برای من رازی بود که دوست داشتم روزی بیانش کنم. پس با همه وسواسها و مقاومتم در باب حمایتهای دولتی و ارگانی، در اینجا کم آوردم و چشموگوش بسته این دعوت را پذیرا شدم و به لطف حق پا به سرزمین مقدس کربلا گذاشتم، همان جا که در خاکش رازهایی نهفته دارد.
روایت چهارم: اینستاگرام علیه داعش!
و میرسیم به اپیزودهادی مقدمدوست؛ داستانی درباره نرگس؛ همسر یک پزشک ایرانی شاغل در عراق و یا به عبارت بهتر مدافع حرم؛ که با استفاده از ابزار ارتباطی مجازی روز به همسرش که پزشک مستقر در عراق است، کمک میکند تا خطبه حضرت زینب را برای داعش پخش کند. روایتی که به دلیل ظاهرش که به دلیل استفاده مقدمدوست از تلگرام و اینستاگرام و فیلمهای موبایلی شکل گرفته، دارای شمایل مدرنتری به نسبت اپیزودهای دیگر به نظر میرسد. این اپیزود اگر چه متاسفانه آشکارا یک فیلم تلویزیونی درجه چندم جلوه میکند؛ اما صرفا به دلیل گسترش فضای امروز در یک شرایط ملتهب؛ و البته وجود یک سکانس حیرت انگیز نهتنها میتوان این کمبودها را بخشید، که حتی میشود گفت فیلم به دلیل وجود این دو عنصر نجات پیدا کرده است. منظورم آن سکانسی است که بابک حمیدیان را میبینیم که بالای منار میرود و به پایین نگاه میکند که یک جنگجوی سیاهپوش داعش در پلکان پایینی دارد بلندگو میگذارد؛ و با گلوله داعشی را میزند...
هادی مقدمدوست میگوید: در زمان جنگ ایران و عراق هم بین نیروهای ایرانی و برخی عراقیها اخوت وجود داشت، اما پس از سقوط صدام و در جنگ با داعش؛ این اخوت امکان ظهور و بروز بیشتری پیدا کرد. اصلا از گذشته بهخصوص در شهرهای مذهبی عراق بسیاری ایرانیها یا عراقی- ایرانیها زندگی میکردند که همان زمان به وسیله صدام از عراق اخراج شدند. مشتاقم بتوانم داستانهایی تعریف کنم که همانند زندگی جاری و واقعی باشند. همانگونه که خداوند و خداپرستی و مذهب در زندگی مردمان حضور دارد و باعث حرکت آدمها به سمت اهدافشان میشود، فیلمها هم میتوانند متاثر از حضور خداوند و مذهب در زندگی باشند. به نظرم این اتفاق خیلی عجیبی نیست و واقعیت زندگی مردم است. ما حتی اگر بخواهیم روبهروی واقعیت بایستیم هم ناچار به نمایش واقعیتها هستیم. این صرفا یک تمایل یا علاقه شخصی نیست؛ بلکه عین واقعیت است. اینکه کسی خجالت میکشد پیش روی دیگران نماز بخواند و مشتاق است که بتواند بر این ترس با کمک خداوند غلبه کند، یک واقعیت است، اینکه فردی تصمیم داشته باشد خطبهای مذهبی که دارای مفهومی الهی و ظلمستیزانه و آگاهیبخش باشد را برای دشمن پخش کند هم یک واقعیت است. در دوران دفاع مقدس رزمندگان ما برای دشمنان از بلندگوها پیامهای ارشادکننده پخش میکردند و در جنگ با داعش نیز این قبیل اتفاقات رخ میدهد. اینها همه واقعیت است و افرادی هم که این موضوعات را میبینند و به آن علاقه دارند؛ اگر شغلشان فیلمسازی باشد آن را در فیلمها و داستانهای مصور خود نمایش میدهند. آنکه خوشنویس است در آثار خوشنویسی و آنکه شاعر است در شعر و آنکه داستاننویس است در داستانهایش.
مرجع : شهروند