کد مطلب : ۳۲۳۸۶
عوامل ماندگاری مرثیه محتشم کاشانی
علی خوشه چرخ آرانی ـ مدرس دانشگاه
نام و یاد هیچ انسان و هیچ اثری ناخواسته در ذهن و اندیشه انسانها جاودان و پایدار نمیماند و گذر زمان معیار و محک خوبی برای جاودانگی و ماندگاری نام و یاد آثار انسانها از یک سو و همچنین حذف و هدم افراد و آثار اشخاص است.
یکی از چهرههای ماندگار و پایدار در عرصه ی شعر و شاعری حسان العجم مولانا کمالالدین علی متخلص به محتشم کاشانی است که به راستی باید راز و رمز جاودانگی نامش را در ترکیب بند، مرثیهاش در توصیف حماسه ی جانسوز و جانگداز حسین بن علی(ع) در کارزار کربلا دانست. مرثیه محتشم کاشانی که شاید اولین نمونه از این طرز باشد در ادبیات پارسی با آن قریب سیصدو پنجاه سال از آن میگذرد و شاعران فراوان به پیروی از آن ترکیب بندهای مختلف ساختهاند، به جرات میتواند گفت که هنوز هیچ کدام به گیرایی و تاثیر عمیق آن در روح نمیرسید هرچند بعضی از آنها از استادان بزرگ باشند.
در این مقاله پس از بیان جایگاه مرثیه و سبر آن، انواع مرثیه با موضوعات درباری، شخصی، خانوادگی، فلسفی، اجتماعی، داستانی و مذهبی، اوزان و قوالب غالب مرثیه، به دکر پارهای از ویژگیهای منحصر به فرد مرثیه محتشم کاشانی شامل تنوع مضامین، تعادل در گفتار و پرهیز از جزیی نگری، ساختار و قالب مطلوب، انتخاب واژگان متناسب با مرثیه، تصویر آفرینی، حسن مطلع زیبا و… اشاره شده است.
یکی از برجستهترین و گستردهترین ابعاد شعرآیینی، مرثیه است. در شعر مذهبی، مرثیه سوگ و اندوهی ظاهری نیست بلکه بینش و هدفمداری خاصی است که در آن نهفته است و هدف شاعر از بیان اشعار سوزناک و اندوهساز، راهنمایی و به حرکت واداشتن مخاطب به منظور خاص و در قالب نکات مشخص و معین است. در قالب سوگ سرودهها که ابعاد حزن و سوگ را در بر دارد، در واقع شاعر به دلیل بیبهره ماندن از حضور نورانی ائمه اطهار(علیهم السلام) به سوگ مینشیند و شاعر جایگاه رفیعی برای مخاطبین خود همچون امام حسین(ع) دارد و به همین جهت درمرثیههای مذهبی، شاعر نه تنها وجود خود، بلکه تمام هستی و کائنات را سوگوار آن حضرت میداند.
یکی از ماندگارترین مرثیهها که در ماتم و حزن سرور وسید شهیدان، ابوالاحرار، حسین بی علی(ع) سروده شده است و به گونهای باعث و عامل مانایی و ماندگاری حماسه عاشورا در روزگار ما شده و اشعار حزن انگیزش تجلیکننده نام و یاد حسین بنعلی(ع) و عاشورا است؛ ترکیب بند عاشورایی محتشم کاشانی است. در این مرثیه محتشم با واژه گزینیهای به جا، بهرهگیری از آرایهها و پرداختن به هر موضوع در هر بند و فاخر شمردن عمل گرانقدر حسین بن علی(ع) در سرزمین کربلاو توصیفهای بدون اغراق توام با حزن و ماتم، در روح و ذهن مخاطب تاثیری مضاعف مینهد و حماسه عاشورا در ذهن او جاودان میسازد.
زیرساخت و سیر مرثیه از آغاز تا امروز
«رثا» بسیار پیشتر از آن که در ادب فارسی نوعی خاص از شعر شمرده شود و شاید حتی پیش از آن که نمونههای مشابه یا نزدیک بدان در ادب ایران پیش از اسلام دیده شود، به عنوان یکی از مقاصد شعر عربی جای خود را در ادب این قوم باز کرده است. منشأ«رثا» در ادب عربی را باید در روابط قبایل و منازعات آنها جست وجو کرد. زیرا در رهگذر شعر عصر جاهلی، آن را چنین تعریف کرده اند: «رثا یعنی مدح و توصیف از مناقب کشتگان میدان جنگ و دعوت و ترغیب قبیله به گرفتن خون شهیدان معرکه یا مردگان بیگانه که حقی برگردن شاعر داشتهاند.»(ترجانیزاده، ۱۳۴۸،۲۹)
شاعران عصر جاهلی برای آن که به این معنی توسعه بخشیده باشند، ضمن برشمردن مناقب و صفات مقتول یا متوفی وتاسف بر مرگ او، برای محترم جلوه دادن و طبیعی نمودن مساله مرگ، از امثال پیرامون نابود شدن ملوک گذشته و همچنین از بین رفتن قلمروایشان و محوشدن اقوام مختلف و زایل شدن مظاهر طبیعت، نمونههایی میآورند.(اسکندری ۱۹۹۴، ۴۸) و این شروعی بوده است تا رگههایی از عبرت و حکمت،جای خود را در مراثی بازکند.خلقیات عرب که ایشان را بر آن میداشت تا بر مردگان خود زاری بسیاری کنند و گریه بر مردگان را با برشمردن صفات پسندیده آنان تشدید نمایند، باعث آن بود تا مرثیه در زندگی خصوصی و اجتماعی اعراب حضوری فعال داشته باشد. البته این شرف و اعتباری عظیم برای شخصی در گذشته محسوب میشد که برجنازه او بگریند و زاری کنند و حتی خواست و وصیت مردگان در زمان حیاتشان آن بودکه پس از مرگ برایش بگریند. شعر«طرفه بن عبد»موید این موضوع است:
اذامت فانغینی بما انا اهله
وشقی علی الحبیب یا انبه العبد
(محمد شکری، ۱۳۱۴، جزء ثالث،۱۰)
اما «مرثیه» در ادب فارسی تعریفی کلیتر و شاملتر از عربی دارد و موجزترین شکل تعریف کلی آن چنین است:
«رثا و مرثیه بر اشعاری اطلاق میشود که در ماتم گذشتگان و تعزیت خویشاوندان و یاران و اظهار تاسف و تالم بر مرگ سلاطین وصدور و اعیان سران قوم و ذکر مصایب پیشوایان دین و ائمه اطهار(ع) مخصوصاً حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا وشمردن مناقب و فضایل و مکارم و تجلیل از مقام و منزلت شخص و متوفی وبزرگ نشان دادن واقعه و تعظیم مصیبت و دعوت ماتم زدگان به صبر و سکون و معانی دیگری از این قبیل سروده شده است»(موتمن، ۱۳۳۲، ۴۷)
البته کیفیتهای دیگری را نیز بر این تعاریف اضافه کرده اند. مثلاً دکتر زرین کوب، حبسیات را هم در محدوده مرثیه گنجانده است (زرین کوب، ۱۳۴۶، ۱۷) و ظاهراً هر شعری که درباره آلام و مصایب فردی یا جمعی سروده شده است، از نظر ایشان مرثیه محسوب میشود.
اقسام مراثی در شعر فارسی دری
در تقسیمبندی مراثی، گاهی با توجه به گونههای موجود و شناخته شده آن در ادبیات فارسی، تقسیماتی را ذکر کردهاند یکی از محققان معاصر، مراثی را بدین صورت تقسیم بندی کرده است:رثا تشریفاتی، رثا شخصی یا خانوادگی و رثا مذهبی (موتمن،۱۳۳۲، ۵۰)
در این تقسیم بندی، مراثی درباری و آنچه در مرگ بزرگان منسوب به دربارها سروده شده است، جزو اولین گروه محسوب گردیده و انواع دیگر مراثی ملحوظ داشته نشده است. اما با توجه به نمونههای موجود در شعر فارسی، انواع شعر مرثیه را به چند بخش و در قالب دستهبندی زیر یادآور شدهاند: ۱ـ مراثی درباری ۲ـ مراثی شخصی ۳ـ مراثی مذهبی ۴ـ مراثی فلسفی ۵ـ مراثی اجتماعی ۶ـ مراثی داستانی.
۱ـ مراثی درباری:
این دسته از مراثی راشعرا در حق سلاطین و بزرگان درباری سرودهاند و شاید بتوان گفت که اکثر مراثی در دواوین شعرای فارسی زبان را این نوع تشکیل میدهد. چنان که معلوم است، از وظایف شاعران درباری بوده که در حوادث مهم، پیروزیها و ولادتها، مرگها، بر تخت نشستن و امثال آنها اشعاری به مناسبت بسرایند. مرثیههای درباری در واقع وظیفهای بوده است که شاعر داشته، ولی طبیعی است که هر قدر مرگ سلطان یا حاکم از اهمیت برخوردار میبود، باز هم نمیتوانست عامل نیرومندی باشد که بار عاطفی این گونه مراثی را در اوج قرار دهد. لذا جنبه احساسی این قبیل مراثی، غالباً زیاد نیست.
در این گونه مراثی، مرسوم بوده است که بشتر شاعران در آغاز سخن از اشاره مستقیم به مرگ ممدوح خودداری میکردند و سخن را به گونهای آغاز مینمودند که گویی مرگ پادشاه یا وزیر، امر غیرقابل انتظار بوده است. شاید بتوان گفت که مبتکر این کار در مراثی درباری فرخی سیستانی بوده است.
۲ـ مراثی شخصی و خانوادگی:
این دسته از مراثی، پراحساسترین و شورانگیزترین گونه رثا در ادب فارسی است و بیتردید از نظر ارزش هنری و ادبی نیز به واسطه قوی بودن زمینه عاطفی، برترین قسم مراثی را تشکیل میدهد. این مراثی غالباً اشعاری هستند که شاعر در مرگ زن و فرزند و یا شخصی دیگر از خانواده خود میسراید و البته میتوان مرثیههایی را که شاعران برای یاران نزدیک خود سرودهاند را نیز در این قسم قرار داد.
در مراثی شخصی، شاعر در محدوده ماجرا بوده و احیاناً خود ناظر بسیاری از جنبههای آن است و بدین علت دامنه تصویرسازی و صحنهپردازی قوی است. به هر حال، مراثی خانوادگی را از لحاظ صداقت در ردیف مراثی مذهبی قرار میدهند.
هرچند در ادبیات عرب مشهورترین مرثیه شخصی و خانوادگی را مرثیه «خنساء» میدانند، ولی دقیقاً نمیتوان نخستین مرثیه شخصی را در شعر فارسی نشان داد و شاید سخن فردوسی در مرگ فرزندش، یکی از قدیمترین مراثی از این نوع باشد.
فردوسی در شصت و پنج سالگی، تنها فرزند ذکور سی و هفت ساله خویش را که ذخیره حیات خود میپنداشت، از دست داد. او که خود قصهگوی مرگ جانسوز سیاوش و سهراب است، این بار از داغ جگر گوشه خویش سخن میگوید.
(زرینکوب، ۱۷۱،۱۳۴۶)
۳ـ مراثی فلسفی:
پرداختن به موضوع مرگ، به عنوان سرنوشت محتوم و لایتغیر و فرجامناپذیر، باعث گردید تا از همان روزهای نخستین زایش شعر و ادب در دفترهای شعری جهان، ذهن و اندیشه نویسندگان و شاعران زیادی به این موضوع رهنمون گردد.
در این عرصه، اندیشههای گوناگون در موضوع مرگ، گروهی همواره به نقطه فرجامین چشم میدوختند و در این شمارش واژگونه که حیات و زندگی نامیده میشود، دم را غنیمت دانسته ولی در کنار این اغتنام، در بیوفایی دنیا، کوتاهی عمر، بیثباتی حیات و پایان ناگوار زندگی حق سخن ادا کردهاند.
نگاهی همراه با امعان نظر و ژرفاندیشی در اشعار پارهای از شعرا نشان میدهد که گاهی اشعاری یافت میشود که از احساسات پر تأثر شاعر نسبت به مسئله مرگ و حیات و افسوس بر گذراندن دوران جوانی به بیهودگی و احساس مرگ قریبالوقوع بیزاد و توشه راه و… حکایت دارد.
این اشعار بیشتر جنبه تنبیهی و گاهی عرفانی دارد و همانند آن است که شاعر پیش از مرگ بر خود تعزیت و مرثیت میخواند. این مراثی، مراثی در فلسفی تعبیر میشود. این گونه مراثی در آثار شعرای آغازین زبان فارسی از قبیل رودکی، خیام و بعدها عطار، سنایی و حتی حافظ و جمالالدین عبدالرزاق یافت میشود.
۴ـ مراثی اجتماعی:
این عنوان برای اشعاری به کار برده میشود که به واسطه رخ نمودن مصیبتی طبیعی از قبیل زلزله، سیل، بیماری خاص و قتلعامهای فجیع، لشکرکشیهای همراه با خونریزی، طوفان و جنگها و… سروده شده باشد. هرچند این اشعار در قیاس با انواع دیگر مراثی و در مجموع، سابقهای چندان طولانی ندارد ولی به هر حال باید نوعی از مرثیه به حساب آید.
آغاز مراثی اجتماعی را اگر چه برخی از مورخان ادبی از قرن هفتم به بعد میدانند و مرثیه سعدی بر زوال ملک مستعصم و انقراض خلفای عباسی را آغاز این گونه مراثی در ادب فارسی به حساب آوردهاند (نعمانی، ۱۳۳۵، ج۲، ۴۷)، ولی باید در واقع تاریخچه آن را پیشتر دانست که شعر «ابوالینبغی» در ویرانی سمرقند از آنهاست.
اینگونه مرثیه را میتوان در اشعار انوری در بیان قصه پر سوز مادران فرزند مرده و خفت کشیده و سرزمین ویران خراسان، خاقانی در توصیف ویرانیهای ایوان مدائن، قطران تبریزی در توصیف زلزله تبریز، کمالالدین اسماعیل در توصیف قحطی وحشتناک خراسان، سلمان ساوجی در قحطسالی آذربایجان و ولایتهای شمالی ایران، و سیف فرغانی در قحطسالی جامعه خویش یافت.
۵ـ مراثی داستانی:
این نوع از مراثی شامل ابیاتی است که شاعر برای یک شخصیت داستانی یا قهرمانی یکی از منظومهها سروده است و فرقی هم نمیکند که شخصیت داستانی دارای هویت تاریخی باشد یا نباشد. زیرا شاعر به مقتضای فضای عاطفی منظومه خود، مرثیه را در درجات مختلفی از احساس میسراید.
در پارهای از مواقع، یاد آوردن یکی از عزیزان در گذشته شاعر یا یادآوری مرگ یکی از نزدیکان او در هنگام سرودن مرثیه داستانی، جوهر عاطفی آن را قویتر میکند. چنانکه در داستان خسرو و شیرین نظامی ، پس از آنکه در مرگ شیرین و نکوهش دنیا و موعظه سخن میراند، بلافاصله به یاد آفاق میافتد.
جوهر عاطفی مرثیههای داستانی با توجه به کیفیت مثبت و منفی قهرمانان داستان تغییر میکند (دستگردی، ۱۳۵۱، ۲۶۶). انواع دیگر این مراثی را میتوان در آثار نظامی، شاهنامه، ویس و رامین و … یافت.
۶ـ مراثی مذهبی:
مراثی مذهبی، دستهای از مراثی است که در واقعه کربلا و شهادت امامان و رحلت معصومین (علیهمالسلام) به وسیله شعرای شیعه سروده شده است. مراثی مذهبی به آن دلیل که بیهیچ چشمداشتی سروده شده است، از احساس و صداقت فراوانی برخوردار است. در ادبیات عرب اینگونه مراثی سابقه قابل توجهی دارد و از پیشینهای بسیار قدیمتر از نمونههای آن در زبان فارسی برخوردار بوده است.
شاید بتوان مرثیه «دعبل خزاعی» در شهادت امام موسی کاظم(ع) و شهادت حسین بن علی(ع) را از جمله قدیمترین مراثی مذهبی عربی دانست. شاعر این مرثیه را در حضور امام رضا(ع) سروده است. قصیده دعبل با مطلع زیر، مشتمل بر یکصد و بیست بیت است که تمامی آن را در «مجالس المؤمنین» درج شده است:
تجاوین بالادنان و الزفرات
نوایح عجم اللفظ والنطقات
اما در ادبیات فارسی باید بیتردید مراثی مربوط به شهادت حضرت حسین بن علی(ع) را محور اصلی مرثیههای مذهبی دانست. این موضوع به تعداد قابل توجهی در ادبیات عرب هم صادق است. زیرا بسیاری از شاعران نامآور، رثای مظلومان واقعه کربلا را مضمون اشعار گرانقدر خود ساختهاند، اما آنچه قابل تأمل و توجه است، این که در ادبیات فارسی «مراثی مذهبی» جدیدترین نوع مرثیهسرایی دانسته شده است. زیرا بیش از چند قرن نیست که مذهب شیعه در ایران رواج کلی یافته است و تا دورة قبل از صفویه نمونههای چشمگیری از مراثی مذهبی یافت نمیشود. البته این سخن بدان معنی نیست که شعرای شیعه در این سدهها وجود نداشته و یا مراثی مذهبی سروده نشدهاند، بلکه کیفیت و قوالب مراثی برجسته و ممتاز نیست. ضمن اینکه این نکته هم ضروری است که هر چند در کتاب «النقض» فردوسی، قدیمیترین شاعر فارسی زبان شیعه معرفی شده و بیش از همه شعرای شیعه بدو اشاره شده است (قزوینی، ۱۳۳۱، ۲۵۲)؛ اما تصور میرود که قدیمترین مراثی مذهبی موجود باید متعلق به قوامی رازی شاعر نیمه اول قرن ششم هجری باشد. دکتر صفا درباره وی نوشته شده است: «قوامی رازی مردی شیعی مذهب و در میان شاعران شیعه معروف بوده است.» (صفا، ۲۱۹۵، ۱۳۴۷)
مطالعه و مقایسه مراثی در آغازین سالهای زایش و رویش شعر فارسی تا قرون بعدی مؤید این است که باید قرون ششم تا هشتم هجری را «قرون تجربههای تازه در مرائی مذهبی» شناخت. از این دوره به بعد به شعرایی برمیخوریم که مراثی مذهبی را به اوج نگاری ساده پایین نیاورد و هیچگاه از متن جریان رها نشد و به تخیلات و حتی پارهای از تحریفات و تخیلات سرگرم نگردید.
ـ ساختار و قالب مطلوب:
ساختار مطلوب و فنون شعری و قالب برجسته در مرثیه محتشم کاشانی مشهود است. این شعر، نه بیش از حد کوتاه است که از دریافت مطلب و پیام شعر بیبهره بمانیم و نه آنچنان مطول که موجبات دلزدگی و ملامت و ملالت خواننده گردد. بیان آن نه بسیار ساده و عامیانه است که از شعر بودن رها شود و نه آنچنان پیچیده و متکلف و فنی که برای فهم مفاهیم، نیازمند شناخت و آگاهیهای وسیع از صنایع ادبی معنوی خاصی باشیم. ضمن این نباید از این نکته هم غافل شد، همانطور که قبلاً ذکر گردید، قالب غالب برای سرودن اشعار مرثیه، قطعه و قصیده بوده است، ولی محتشم با انتخاب و گزینش قالب ترکیب بند به نوعی بر تنوع و حتی بداعت قالب ترکیب بند در سرایش مرثیههای عاشورایی افزوده. به گونهای که این قالب بعدها به وسیله شاعرانی هم چون صباحی بیدگلی و … مورد تقلید قرار گرفت.
ـ انتخاب واژگان مناسب برای مرثیه:
محتشم کوشیده است در ترکیب بند خویش از الفاظ و واژگانی بهره گیرد که با روح مرثیه همخوانی داشته باشد و از هر واژه بوی غم، مصیبت، گریه و حزن و اندوه استشمام گردد. این گزینش واژگان، هم در گزینش لغات و هم صفات و قیدها قابل مشاهده است. صبح تیره، نوحه، عزا، ماتم، آشوب، ملال، زانوی غم، کشتی شکست خورده، خاک و خون تپیده، اشک، قحط آب، تشنگان، العطش، شرم، خوف، خصم، افغان، سیل سیه، زمین قیرگون، شعله برق، زمین بیسکون، غرقه دریای خون، حلق تشنه، و ….
ـ بهرهمندی از واگویه(حدیث نفس):
یکی از شیوهها و ابزارهای توصیف مصیبت و حزن و اندوه، بهرهگیری از عنصر و عامل واگویه یا حدیث نفس است؛ بدانگونه هنگامی که انسان دچار مصیبت و یا حزنی بزرگ گردد، میکوشد از طریق حدیث نفس، واقعیات درونی خویش را به بیرون منتقل نماید. بند یازدهم ترکیب بند مؤید این موضوع است.
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشک مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
(محتشم کاشانی ۱۳۸۷، ۳۲۷)
ـ تصویر آفرینی:
نگاهی به مرثیه محتشم کاشانی مؤید این موضوع است که محتشم در سرایش ترکیب بند عاشورایی خود از واژگانی بهره گرفته است که گویا به نوعی واقعه و حادثه عاشورا را برای مخاطبان نقاشی میکند، به دیگر عبارت چیدمان واژه، تصویرگر حادثه عاشورا است.
صبح تیره ـ غروب آفتاب ـ آشوب تمامی ذرات عالم ـ قیامت دنیا ـ قدسیان با زانوی غم ـ نوحه جن و ملک ـ عزای اشرف اولاد آدم ـ طوفان ـ خاک ـ خون ـ غم ـ گریستن ـ اشک ـ مضایقه کوفیان در آب دادن ـ مکیدن خاتم از قحط آب ـ العطش بیابان.
ـ حسن مطلع زیبا:
مرثیه محتشم کاشانی با یک لحن پرسشی شروع میشود که به نوعی هنرمندی محتشم را میرساند، به گونهای در آغاز ترکیب بند خویش در ابیات نخستین با طرح چند سؤال شنونده را در حال انتظار و تعلیق قرار میدهد و بعد از طرح چند سؤال در بیت پنجم و در انتهای بند اول برای خواننده روشن میسازد که سخن از کربلاست و کشتن حسین بن علی(ع)
باز این چه شورش است که در خلق آدم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
محتشم کاشانی در بند دوم، به وقایع دردناک قبل از واقعة عاشورا همانند شهادت امام علی(ع) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) اشاراتی دارد و اینگونه زمینهها و پیش درآمدهای تاریخی واقعة عظیم عاشورا را نیز یادآور میگردد:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
ز آن ضربتی که بر سر مرتضی زدند
بس آتشی ز اخگر الماس پارهها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند
و آن گه سرادقی که فلک محرمش نبود
کنند از مدینه و در کربلا زدند
(محتشم کاشانی، ۱۳۸۷، ۳۲۵)
ـ بهرهگیری از نغمههای مناسب:
واجآرایی یا تکرار واج و یا نغمه آرایی، تکرار صامت یا مصوت در یک جمله است؛ آنگونه که باعث زیبایی و دلنشینی لفظی جمله گردد. یکی از مهارتها و هنرمندیهای محتشم در مرثیه عاشورایی خویش، بهرهوری و بهرهمندی از واجهای مناسب با لحن و توصیف حادثه است. تا آنجا که میتوان ادعا کرد در هر بیت محتشم از واج و یا نغمه حروف و یا مصوت با آن بیت استفاده شده است. مصوت بلند «ا» در بیت زیر نوعی تعجب و حیرت را ابراز میدارد:
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
و یا مصوت «م» نوعی حزن و اندوه را در بیت زیر تداعی میکند:
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
(محتشم کاشانی، ۱۳۸۷، ۳۲۳)
یکی از چهرههای ماندگار و پایدار در عرصه ی شعر و شاعری حسان العجم مولانا کمالالدین علی متخلص به محتشم کاشانی است که به راستی باید راز و رمز جاودانگی نامش را در ترکیب بند، مرثیهاش در توصیف حماسه ی جانسوز و جانگداز حسین بن علی(ع) در کارزار کربلا دانست. مرثیه محتشم کاشانی که شاید اولین نمونه از این طرز باشد در ادبیات پارسی با آن قریب سیصدو پنجاه سال از آن میگذرد و شاعران فراوان به پیروی از آن ترکیب بندهای مختلف ساختهاند، به جرات میتواند گفت که هنوز هیچ کدام به گیرایی و تاثیر عمیق آن در روح نمیرسید هرچند بعضی از آنها از استادان بزرگ باشند.
در این مقاله پس از بیان جایگاه مرثیه و سبر آن، انواع مرثیه با موضوعات درباری، شخصی، خانوادگی، فلسفی، اجتماعی، داستانی و مذهبی، اوزان و قوالب غالب مرثیه، به دکر پارهای از ویژگیهای منحصر به فرد مرثیه محتشم کاشانی شامل تنوع مضامین، تعادل در گفتار و پرهیز از جزیی نگری، ساختار و قالب مطلوب، انتخاب واژگان متناسب با مرثیه، تصویر آفرینی، حسن مطلع زیبا و… اشاره شده است.
یکی از برجستهترین و گستردهترین ابعاد شعرآیینی، مرثیه است. در شعر مذهبی، مرثیه سوگ و اندوهی ظاهری نیست بلکه بینش و هدفمداری خاصی است که در آن نهفته است و هدف شاعر از بیان اشعار سوزناک و اندوهساز، راهنمایی و به حرکت واداشتن مخاطب به منظور خاص و در قالب نکات مشخص و معین است. در قالب سوگ سرودهها که ابعاد حزن و سوگ را در بر دارد، در واقع شاعر به دلیل بیبهره ماندن از حضور نورانی ائمه اطهار(علیهم السلام) به سوگ مینشیند و شاعر جایگاه رفیعی برای مخاطبین خود همچون امام حسین(ع) دارد و به همین جهت درمرثیههای مذهبی، شاعر نه تنها وجود خود، بلکه تمام هستی و کائنات را سوگوار آن حضرت میداند.
یکی از ماندگارترین مرثیهها که در ماتم و حزن سرور وسید شهیدان، ابوالاحرار، حسین بی علی(ع) سروده شده است و به گونهای باعث و عامل مانایی و ماندگاری حماسه عاشورا در روزگار ما شده و اشعار حزن انگیزش تجلیکننده نام و یاد حسین بنعلی(ع) و عاشورا است؛ ترکیب بند عاشورایی محتشم کاشانی است. در این مرثیه محتشم با واژه گزینیهای به جا، بهرهگیری از آرایهها و پرداختن به هر موضوع در هر بند و فاخر شمردن عمل گرانقدر حسین بن علی(ع) در سرزمین کربلاو توصیفهای بدون اغراق توام با حزن و ماتم، در روح و ذهن مخاطب تاثیری مضاعف مینهد و حماسه عاشورا در ذهن او جاودان میسازد.
زیرساخت و سیر مرثیه از آغاز تا امروز
«رثا» بسیار پیشتر از آن که در ادب فارسی نوعی خاص از شعر شمرده شود و شاید حتی پیش از آن که نمونههای مشابه یا نزدیک بدان در ادب ایران پیش از اسلام دیده شود، به عنوان یکی از مقاصد شعر عربی جای خود را در ادب این قوم باز کرده است. منشأ«رثا» در ادب عربی را باید در روابط قبایل و منازعات آنها جست وجو کرد. زیرا در رهگذر شعر عصر جاهلی، آن را چنین تعریف کرده اند: «رثا یعنی مدح و توصیف از مناقب کشتگان میدان جنگ و دعوت و ترغیب قبیله به گرفتن خون شهیدان معرکه یا مردگان بیگانه که حقی برگردن شاعر داشتهاند.»(ترجانیزاده، ۱۳۴۸،۲۹)
شاعران عصر جاهلی برای آن که به این معنی توسعه بخشیده باشند، ضمن برشمردن مناقب و صفات مقتول یا متوفی وتاسف بر مرگ او، برای محترم جلوه دادن و طبیعی نمودن مساله مرگ، از امثال پیرامون نابود شدن ملوک گذشته و همچنین از بین رفتن قلمروایشان و محوشدن اقوام مختلف و زایل شدن مظاهر طبیعت، نمونههایی میآورند.(اسکندری ۱۹۹۴، ۴۸) و این شروعی بوده است تا رگههایی از عبرت و حکمت،جای خود را در مراثی بازکند.خلقیات عرب که ایشان را بر آن میداشت تا بر مردگان خود زاری بسیاری کنند و گریه بر مردگان را با برشمردن صفات پسندیده آنان تشدید نمایند، باعث آن بود تا مرثیه در زندگی خصوصی و اجتماعی اعراب حضوری فعال داشته باشد. البته این شرف و اعتباری عظیم برای شخصی در گذشته محسوب میشد که برجنازه او بگریند و زاری کنند و حتی خواست و وصیت مردگان در زمان حیاتشان آن بودکه پس از مرگ برایش بگریند. شعر«طرفه بن عبد»موید این موضوع است:
اذامت فانغینی بما انا اهله
وشقی علی الحبیب یا انبه العبد
(محمد شکری، ۱۳۱۴، جزء ثالث،۱۰)
اما «مرثیه» در ادب فارسی تعریفی کلیتر و شاملتر از عربی دارد و موجزترین شکل تعریف کلی آن چنین است:
«رثا و مرثیه بر اشعاری اطلاق میشود که در ماتم گذشتگان و تعزیت خویشاوندان و یاران و اظهار تاسف و تالم بر مرگ سلاطین وصدور و اعیان سران قوم و ذکر مصایب پیشوایان دین و ائمه اطهار(ع) مخصوصاً حضرت سیدالشهدا و شهدای کربلا وشمردن مناقب و فضایل و مکارم و تجلیل از مقام و منزلت شخص و متوفی وبزرگ نشان دادن واقعه و تعظیم مصیبت و دعوت ماتم زدگان به صبر و سکون و معانی دیگری از این قبیل سروده شده است»(موتمن، ۱۳۳۲، ۴۷)
البته کیفیتهای دیگری را نیز بر این تعاریف اضافه کرده اند. مثلاً دکتر زرین کوب، حبسیات را هم در محدوده مرثیه گنجانده است (زرین کوب، ۱۳۴۶، ۱۷) و ظاهراً هر شعری که درباره آلام و مصایب فردی یا جمعی سروده شده است، از نظر ایشان مرثیه محسوب میشود.
اقسام مراثی در شعر فارسی دری
در تقسیمبندی مراثی، گاهی با توجه به گونههای موجود و شناخته شده آن در ادبیات فارسی، تقسیماتی را ذکر کردهاند یکی از محققان معاصر، مراثی را بدین صورت تقسیم بندی کرده است:رثا تشریفاتی، رثا شخصی یا خانوادگی و رثا مذهبی (موتمن،۱۳۳۲، ۵۰)
در این تقسیم بندی، مراثی درباری و آنچه در مرگ بزرگان منسوب به دربارها سروده شده است، جزو اولین گروه محسوب گردیده و انواع دیگر مراثی ملحوظ داشته نشده است. اما با توجه به نمونههای موجود در شعر فارسی، انواع شعر مرثیه را به چند بخش و در قالب دستهبندی زیر یادآور شدهاند: ۱ـ مراثی درباری ۲ـ مراثی شخصی ۳ـ مراثی مذهبی ۴ـ مراثی فلسفی ۵ـ مراثی اجتماعی ۶ـ مراثی داستانی.
۱ـ مراثی درباری:
این دسته از مراثی راشعرا در حق سلاطین و بزرگان درباری سرودهاند و شاید بتوان گفت که اکثر مراثی در دواوین شعرای فارسی زبان را این نوع تشکیل میدهد. چنان که معلوم است، از وظایف شاعران درباری بوده که در حوادث مهم، پیروزیها و ولادتها، مرگها، بر تخت نشستن و امثال آنها اشعاری به مناسبت بسرایند. مرثیههای درباری در واقع وظیفهای بوده است که شاعر داشته، ولی طبیعی است که هر قدر مرگ سلطان یا حاکم از اهمیت برخوردار میبود، باز هم نمیتوانست عامل نیرومندی باشد که بار عاطفی این گونه مراثی را در اوج قرار دهد. لذا جنبه احساسی این قبیل مراثی، غالباً زیاد نیست.
در این گونه مراثی، مرسوم بوده است که بشتر شاعران در آغاز سخن از اشاره مستقیم به مرگ ممدوح خودداری میکردند و سخن را به گونهای آغاز مینمودند که گویی مرگ پادشاه یا وزیر، امر غیرقابل انتظار بوده است. شاید بتوان گفت که مبتکر این کار در مراثی درباری فرخی سیستانی بوده است.
۲ـ مراثی شخصی و خانوادگی:
این دسته از مراثی، پراحساسترین و شورانگیزترین گونه رثا در ادب فارسی است و بیتردید از نظر ارزش هنری و ادبی نیز به واسطه قوی بودن زمینه عاطفی، برترین قسم مراثی را تشکیل میدهد. این مراثی غالباً اشعاری هستند که شاعر در مرگ زن و فرزند و یا شخصی دیگر از خانواده خود میسراید و البته میتوان مرثیههایی را که شاعران برای یاران نزدیک خود سرودهاند را نیز در این قسم قرار داد.
در مراثی شخصی، شاعر در محدوده ماجرا بوده و احیاناً خود ناظر بسیاری از جنبههای آن است و بدین علت دامنه تصویرسازی و صحنهپردازی قوی است. به هر حال، مراثی خانوادگی را از لحاظ صداقت در ردیف مراثی مذهبی قرار میدهند.
هرچند در ادبیات عرب مشهورترین مرثیه شخصی و خانوادگی را مرثیه «خنساء» میدانند، ولی دقیقاً نمیتوان نخستین مرثیه شخصی را در شعر فارسی نشان داد و شاید سخن فردوسی در مرگ فرزندش، یکی از قدیمترین مراثی از این نوع باشد.
فردوسی در شصت و پنج سالگی، تنها فرزند ذکور سی و هفت ساله خویش را که ذخیره حیات خود میپنداشت، از دست داد. او که خود قصهگوی مرگ جانسوز سیاوش و سهراب است، این بار از داغ جگر گوشه خویش سخن میگوید.
(زرینکوب، ۱۷۱،۱۳۴۶)
۳ـ مراثی فلسفی:
پرداختن به موضوع مرگ، به عنوان سرنوشت محتوم و لایتغیر و فرجامناپذیر، باعث گردید تا از همان روزهای نخستین زایش شعر و ادب در دفترهای شعری جهان، ذهن و اندیشه نویسندگان و شاعران زیادی به این موضوع رهنمون گردد.
در این عرصه، اندیشههای گوناگون در موضوع مرگ، گروهی همواره به نقطه فرجامین چشم میدوختند و در این شمارش واژگونه که حیات و زندگی نامیده میشود، دم را غنیمت دانسته ولی در کنار این اغتنام، در بیوفایی دنیا، کوتاهی عمر، بیثباتی حیات و پایان ناگوار زندگی حق سخن ادا کردهاند.
نگاهی همراه با امعان نظر و ژرفاندیشی در اشعار پارهای از شعرا نشان میدهد که گاهی اشعاری یافت میشود که از احساسات پر تأثر شاعر نسبت به مسئله مرگ و حیات و افسوس بر گذراندن دوران جوانی به بیهودگی و احساس مرگ قریبالوقوع بیزاد و توشه راه و… حکایت دارد.
این اشعار بیشتر جنبه تنبیهی و گاهی عرفانی دارد و همانند آن است که شاعر پیش از مرگ بر خود تعزیت و مرثیت میخواند. این مراثی، مراثی در فلسفی تعبیر میشود. این گونه مراثی در آثار شعرای آغازین زبان فارسی از قبیل رودکی، خیام و بعدها عطار، سنایی و حتی حافظ و جمالالدین عبدالرزاق یافت میشود.
۴ـ مراثی اجتماعی:
این عنوان برای اشعاری به کار برده میشود که به واسطه رخ نمودن مصیبتی طبیعی از قبیل زلزله، سیل، بیماری خاص و قتلعامهای فجیع، لشکرکشیهای همراه با خونریزی، طوفان و جنگها و… سروده شده باشد. هرچند این اشعار در قیاس با انواع دیگر مراثی و در مجموع، سابقهای چندان طولانی ندارد ولی به هر حال باید نوعی از مرثیه به حساب آید.
آغاز مراثی اجتماعی را اگر چه برخی از مورخان ادبی از قرن هفتم به بعد میدانند و مرثیه سعدی بر زوال ملک مستعصم و انقراض خلفای عباسی را آغاز این گونه مراثی در ادب فارسی به حساب آوردهاند (نعمانی، ۱۳۳۵، ج۲، ۴۷)، ولی باید در واقع تاریخچه آن را پیشتر دانست که شعر «ابوالینبغی» در ویرانی سمرقند از آنهاست.
اینگونه مرثیه را میتوان در اشعار انوری در بیان قصه پر سوز مادران فرزند مرده و خفت کشیده و سرزمین ویران خراسان، خاقانی در توصیف ویرانیهای ایوان مدائن، قطران تبریزی در توصیف زلزله تبریز، کمالالدین اسماعیل در توصیف قحطی وحشتناک خراسان، سلمان ساوجی در قحطسالی آذربایجان و ولایتهای شمالی ایران، و سیف فرغانی در قحطسالی جامعه خویش یافت.
۵ـ مراثی داستانی:
این نوع از مراثی شامل ابیاتی است که شاعر برای یک شخصیت داستانی یا قهرمانی یکی از منظومهها سروده است و فرقی هم نمیکند که شخصیت داستانی دارای هویت تاریخی باشد یا نباشد. زیرا شاعر به مقتضای فضای عاطفی منظومه خود، مرثیه را در درجات مختلفی از احساس میسراید.
در پارهای از مواقع، یاد آوردن یکی از عزیزان در گذشته شاعر یا یادآوری مرگ یکی از نزدیکان او در هنگام سرودن مرثیه داستانی، جوهر عاطفی آن را قویتر میکند. چنانکه در داستان خسرو و شیرین نظامی ، پس از آنکه در مرگ شیرین و نکوهش دنیا و موعظه سخن میراند، بلافاصله به یاد آفاق میافتد.
جوهر عاطفی مرثیههای داستانی با توجه به کیفیت مثبت و منفی قهرمانان داستان تغییر میکند (دستگردی، ۱۳۵۱، ۲۶۶). انواع دیگر این مراثی را میتوان در آثار نظامی، شاهنامه، ویس و رامین و … یافت.
۶ـ مراثی مذهبی:
مراثی مذهبی، دستهای از مراثی است که در واقعه کربلا و شهادت امامان و رحلت معصومین (علیهمالسلام) به وسیله شعرای شیعه سروده شده است. مراثی مذهبی به آن دلیل که بیهیچ چشمداشتی سروده شده است، از احساس و صداقت فراوانی برخوردار است. در ادبیات عرب اینگونه مراثی سابقه قابل توجهی دارد و از پیشینهای بسیار قدیمتر از نمونههای آن در زبان فارسی برخوردار بوده است.
شاید بتوان مرثیه «دعبل خزاعی» در شهادت امام موسی کاظم(ع) و شهادت حسین بن علی(ع) را از جمله قدیمترین مراثی مذهبی عربی دانست. شاعر این مرثیه را در حضور امام رضا(ع) سروده است. قصیده دعبل با مطلع زیر، مشتمل بر یکصد و بیست بیت است که تمامی آن را در «مجالس المؤمنین» درج شده است:
تجاوین بالادنان و الزفرات
نوایح عجم اللفظ والنطقات
اما در ادبیات فارسی باید بیتردید مراثی مربوط به شهادت حضرت حسین بن علی(ع) را محور اصلی مرثیههای مذهبی دانست. این موضوع به تعداد قابل توجهی در ادبیات عرب هم صادق است. زیرا بسیاری از شاعران نامآور، رثای مظلومان واقعه کربلا را مضمون اشعار گرانقدر خود ساختهاند، اما آنچه قابل تأمل و توجه است، این که در ادبیات فارسی «مراثی مذهبی» جدیدترین نوع مرثیهسرایی دانسته شده است. زیرا بیش از چند قرن نیست که مذهب شیعه در ایران رواج کلی یافته است و تا دورة قبل از صفویه نمونههای چشمگیری از مراثی مذهبی یافت نمیشود. البته این سخن بدان معنی نیست که شعرای شیعه در این سدهها وجود نداشته و یا مراثی مذهبی سروده نشدهاند، بلکه کیفیت و قوالب مراثی برجسته و ممتاز نیست. ضمن اینکه این نکته هم ضروری است که هر چند در کتاب «النقض» فردوسی، قدیمیترین شاعر فارسی زبان شیعه معرفی شده و بیش از همه شعرای شیعه بدو اشاره شده است (قزوینی، ۱۳۳۱، ۲۵۲)؛ اما تصور میرود که قدیمترین مراثی مذهبی موجود باید متعلق به قوامی رازی شاعر نیمه اول قرن ششم هجری باشد. دکتر صفا درباره وی نوشته شده است: «قوامی رازی مردی شیعی مذهب و در میان شاعران شیعه معروف بوده است.» (صفا، ۲۱۹۵، ۱۳۴۷)
مطالعه و مقایسه مراثی در آغازین سالهای زایش و رویش شعر فارسی تا قرون بعدی مؤید این است که باید قرون ششم تا هشتم هجری را «قرون تجربههای تازه در مرائی مذهبی» شناخت. از این دوره به بعد به شعرایی برمیخوریم که مراثی مذهبی را به اوج نگاری ساده پایین نیاورد و هیچگاه از متن جریان رها نشد و به تخیلات و حتی پارهای از تحریفات و تخیلات سرگرم نگردید.
ـ ساختار و قالب مطلوب:
ساختار مطلوب و فنون شعری و قالب برجسته در مرثیه محتشم کاشانی مشهود است. این شعر، نه بیش از حد کوتاه است که از دریافت مطلب و پیام شعر بیبهره بمانیم و نه آنچنان مطول که موجبات دلزدگی و ملامت و ملالت خواننده گردد. بیان آن نه بسیار ساده و عامیانه است که از شعر بودن رها شود و نه آنچنان پیچیده و متکلف و فنی که برای فهم مفاهیم، نیازمند شناخت و آگاهیهای وسیع از صنایع ادبی معنوی خاصی باشیم. ضمن این نباید از این نکته هم غافل شد، همانطور که قبلاً ذکر گردید، قالب غالب برای سرودن اشعار مرثیه، قطعه و قصیده بوده است، ولی محتشم با انتخاب و گزینش قالب ترکیب بند به نوعی بر تنوع و حتی بداعت قالب ترکیب بند در سرایش مرثیههای عاشورایی افزوده. به گونهای که این قالب بعدها به وسیله شاعرانی هم چون صباحی بیدگلی و … مورد تقلید قرار گرفت.
ـ انتخاب واژگان مناسب برای مرثیه:
محتشم کوشیده است در ترکیب بند خویش از الفاظ و واژگانی بهره گیرد که با روح مرثیه همخوانی داشته باشد و از هر واژه بوی غم، مصیبت، گریه و حزن و اندوه استشمام گردد. این گزینش واژگان، هم در گزینش لغات و هم صفات و قیدها قابل مشاهده است. صبح تیره، نوحه، عزا، ماتم، آشوب، ملال، زانوی غم، کشتی شکست خورده، خاک و خون تپیده، اشک، قحط آب، تشنگان، العطش، شرم، خوف، خصم، افغان، سیل سیه، زمین قیرگون، شعله برق، زمین بیسکون، غرقه دریای خون، حلق تشنه، و ….
ـ بهرهمندی از واگویه(حدیث نفس):
یکی از شیوهها و ابزارهای توصیف مصیبت و حزن و اندوه، بهرهگیری از عنصر و عامل واگویه یا حدیث نفس است؛ بدانگونه هنگامی که انسان دچار مصیبت و یا حزنی بزرگ گردد، میکوشد از طریق حدیث نفس، واقعیات درونی خویش را به بیرون منتقل نماید. بند یازدهم ترکیب بند مؤید این موضوع است.
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشک مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که به سوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
(محتشم کاشانی ۱۳۸۷، ۳۲۷)
ـ تصویر آفرینی:
نگاهی به مرثیه محتشم کاشانی مؤید این موضوع است که محتشم در سرایش ترکیب بند عاشورایی خود از واژگانی بهره گرفته است که گویا به نوعی واقعه و حادثه عاشورا را برای مخاطبان نقاشی میکند، به دیگر عبارت چیدمان واژه، تصویرگر حادثه عاشورا است.
صبح تیره ـ غروب آفتاب ـ آشوب تمامی ذرات عالم ـ قیامت دنیا ـ قدسیان با زانوی غم ـ نوحه جن و ملک ـ عزای اشرف اولاد آدم ـ طوفان ـ خاک ـ خون ـ غم ـ گریستن ـ اشک ـ مضایقه کوفیان در آب دادن ـ مکیدن خاتم از قحط آب ـ العطش بیابان.
ـ حسن مطلع زیبا:
مرثیه محتشم کاشانی با یک لحن پرسشی شروع میشود که به نوعی هنرمندی محتشم را میرساند، به گونهای در آغاز ترکیب بند خویش در ابیات نخستین با طرح چند سؤال شنونده را در حال انتظار و تعلیق قرار میدهد و بعد از طرح چند سؤال در بیت پنجم و در انتهای بند اول برای خواننده روشن میسازد که سخن از کربلاست و کشتن حسین بن علی(ع)
باز این چه شورش است که در خلق آدم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بینفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
محتشم کاشانی در بند دوم، به وقایع دردناک قبل از واقعة عاشورا همانند شهادت امام علی(ع) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) اشاراتی دارد و اینگونه زمینهها و پیش درآمدهای تاریخی واقعة عظیم عاشورا را نیز یادآور میگردد:
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان تپید
ز آن ضربتی که بر سر مرتضی زدند
بس آتشی ز اخگر الماس پارهها
افروختند و بر حسن مجتبی زدند
و آن گه سرادقی که فلک محرمش نبود
کنند از مدینه و در کربلا زدند
(محتشم کاشانی، ۱۳۸۷، ۳۲۵)
ـ بهرهگیری از نغمههای مناسب:
واجآرایی یا تکرار واج و یا نغمه آرایی، تکرار صامت یا مصوت در یک جمله است؛ آنگونه که باعث زیبایی و دلنشینی لفظی جمله گردد. یکی از مهارتها و هنرمندیهای محتشم در مرثیه عاشورایی خویش، بهرهوری و بهرهمندی از واجهای مناسب با لحن و توصیف حادثه است. تا آنجا که میتوان ادعا کرد در هر بیت محتشم از واج و یا نغمه حروف و یا مصوت با آن بیت استفاده شده است. مصوت بلند «ا» در بیت زیر نوعی تعجب و حیرت را ابراز میدارد:
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
و یا مصوت «م» نوعی حزن و اندوه را در بیت زیر تداعی میکند:
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
(محتشم کاشانی، ۱۳۸۷، ۳۲۳)
مرجع : اطلاعات