کد مطلب : ۳۲۶۴۳
گزارش مشروح نشست دانشگاه مداحی؛ آری یا خیر ؟
اولین نشست هماندیشی دربارة موضوع تأسیس «رشتة تخصصی/ دانشگاه مداحی» سهشنبه، شانزدهم مهرماه ۱۳۹۲ ش. به همت «بنیاد دعبل خزاعی» و با حضور استادان، کارشناسان و نهادهای فعال در حوزة ستایشگری اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ در دفتر مرکزی بنیاد دعبل برگزار شد.
فیلم کامل این نشست را اینجا ببینید
این نشست برای پاسخ به پرسشهای زیر برگزار شده است:
ـ آیا مداحی از حیث نظری چنان بسط یافته است که بتوان آن را دانشی یاددادنی و یادگرفتنی(مستقل از سایر رشتههای دانش ) نامید؟
ـ پشتوانه آموزش، پژوهش و مبنای پژوهش، مسئله است. آیا در مداحی مسئلهشناسی شده است؟ آیا حول محور مسائل احتمالی، پژوهشی صورت گرفته است؟
آیا برای راهاندازی رشته/ دانشکده/ دانشگاه مداحی برنامهریزی آموزشی (با همه ابعاد آن یعنی تعیین هدف، روش، وسيله، نظام و معيارهاي ارزشيابي) انجام شده است؟
ـ آیا تأسیس رشته/ دانشگاهی با موضوع مداحی، مفید، ضروری و عملی است؟
ـ وقتی از آموزش مداحی سخن میگوییم قرار است چه چیزی آموزش داده شود؟ علم مداحی؟ هنر مداحی یا فن و مهارتِ مداحی؟
ـ هدف غایی از رشته/ دانشگاه مداحی، ارتقاء سطح مهارتهاست و یا ارتقاء سطح دانش؟
آیا رشته دانشگاهی مداحی صرفاً به جنبه تعلیمی میپردازد یا ظرفیت بعد تربیتی مداحان را هم خواهد داشت؟
ـ نسبت این دانشگاه با اسناد بالادستی نظام مانند نقشه جامع علمي كشور و طرح توسعه و تحول نظام پژوهش و تعليم و تربيت كشور (مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی) چیست؟
ـ آیا نقش و توانايي دانشآموختگان، مشاغل قابل احراز، وظايف حرفهاي و مهارتهاي شغلي و جایگاه اجتماعی آنان قابل تعریف خواهد بود؟
ـ آموزش مداحی را بهتر است از طریق کدام یک از انوع مجموعههای آموزشی دنبال کرد؟ حوزههای علمیه؟ آموزش متوسطه؟ آموزش عالیِ دانشگاهی؟ مدارس عالی؟ دانشگاه جامع علمی و کاربردی؟
در این نشست آقایان: دکتر محمدرضا سنگری (رئیس هیئت علمی بنیاد دعبل خزاعی)، علی آهی (رئیس خانة مداحان اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ)، رضا معممی مقدم (مدیر کل تشکلهای سازمان تبلیغات اسلامی)، مهدی آصفی (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل خزاعی)، غلامرضا سازگار، غلامحسن رفیعا (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل)، مهدی امینفروغی (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل)، دکتر سعید سیاح (نمایندة بنیاد دعبل در استان البرز)، عباس دلجو (عضو سازمان بسیج مداحان)، محمد فراهانی (مسئول آموزش سازمان بسیج مداحان)، محسنحسام مظاهری (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل)، حسن بختیاری (قائم مقام مدیریت در بنیاد دعبل)، سید علی قریشی (مدیر عامل مؤسسة قدیم الاحسان) حضور داشتند.
فیلم کامل این نشست را اینجا ببینید
این نشست برای پاسخ به پرسشهای زیر برگزار شده است:
ـ آیا مداحی از حیث نظری چنان بسط یافته است که بتوان آن را دانشی یاددادنی و یادگرفتنی(مستقل از سایر رشتههای دانش ) نامید؟
ـ پشتوانه آموزش، پژوهش و مبنای پژوهش، مسئله است. آیا در مداحی مسئلهشناسی شده است؟ آیا حول محور مسائل احتمالی، پژوهشی صورت گرفته است؟
آیا برای راهاندازی رشته/ دانشکده/ دانشگاه مداحی برنامهریزی آموزشی (با همه ابعاد آن یعنی تعیین هدف، روش، وسيله، نظام و معيارهاي ارزشيابي) انجام شده است؟
ـ آیا تأسیس رشته/ دانشگاهی با موضوع مداحی، مفید، ضروری و عملی است؟
ـ وقتی از آموزش مداحی سخن میگوییم قرار است چه چیزی آموزش داده شود؟ علم مداحی؟ هنر مداحی یا فن و مهارتِ مداحی؟
ـ هدف غایی از رشته/ دانشگاه مداحی، ارتقاء سطح مهارتهاست و یا ارتقاء سطح دانش؟
آیا رشته دانشگاهی مداحی صرفاً به جنبه تعلیمی میپردازد یا ظرفیت بعد تربیتی مداحان را هم خواهد داشت؟
ـ نسبت این دانشگاه با اسناد بالادستی نظام مانند نقشه جامع علمي كشور و طرح توسعه و تحول نظام پژوهش و تعليم و تربيت كشور (مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی) چیست؟
ـ آیا نقش و توانايي دانشآموختگان، مشاغل قابل احراز، وظايف حرفهاي و مهارتهاي شغلي و جایگاه اجتماعی آنان قابل تعریف خواهد بود؟
ـ آموزش مداحی را بهتر است از طریق کدام یک از انوع مجموعههای آموزشی دنبال کرد؟ حوزههای علمیه؟ آموزش متوسطه؟ آموزش عالیِ دانشگاهی؟ مدارس عالی؟ دانشگاه جامع علمی و کاربردی؟
در این نشست آقایان: دکتر محمدرضا سنگری (رئیس هیئت علمی بنیاد دعبل خزاعی)، علی آهی (رئیس خانة مداحان اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ)، رضا معممی مقدم (مدیر کل تشکلهای سازمان تبلیغات اسلامی)، مهدی آصفی (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل خزاعی)، غلامرضا سازگار، غلامحسن رفیعا (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل)، مهدی امینفروغی (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل)، دکتر سعید سیاح (نمایندة بنیاد دعبل در استان البرز)، عباس دلجو (عضو سازمان بسیج مداحان)، محمد فراهانی (مسئول آموزش سازمان بسیج مداحان)، محسنحسام مظاهری (عضو هیئت علمی بنیاد دعبل)، حسن بختیاری (قائم مقام مدیریت در بنیاد دعبل)، سید علی قریشی (مدیر عامل مؤسسة قدیم الاحسان) حضور داشتند.
محمدرضا سنگری:
بحث و دغدغة دانشگاه مداحی/ دانشکدة مداحی/ پژوهشگاه مداحی و عناوین مختلف دیگری که در حدود یک دهه یا بیش از یک دهه در جامعة مداحی مطرح و فکر همة دوستان را مشغول کرده است. چند و چون این موضوع و ابعاد آن جای تحلیل و بررسی و مداقه بیشتر دارد. الآن در بسیاری از مؤسسات و نهادها در این زمینه کار میشود؛ یعنی کلاسهایی تشکیل شده است و دورههای آموزشی هست. هر کدام از این دورهها و مجموعهها را که مطالعه بفرمایید تفاوت و حتی گاهی اوقات تعارض بین آموزشها و آموزهها و محتوای آموزشی را میتوانیم ادراک و احساس کنیم. طبیعتاً این سؤال مطرح خواهد شد که چگونه باید آموزش داد؟ چه کسی باید آموزش بدهد؟ کجا این آموزش باید اتفاق بیفتد؟ نتایج این آموزش چگونه باید باشد؟ این سؤالها پیش روی ما هست. اولین مسئلهای که پیش روی ما هست خود بحث «مدح» و «مداحی» یا «ذاکری» است. اصلاً رسیدن به یک کلمهای که گویای همة این مفاهیم باشد، خودش جای بحث دارد. الآن بعضیها میگویند «ستایشگری»؛ بعضی میگویند «ذاکری»؛ بعضی میگویند «مداحی». این موضوع سابقهای طولانی دارد و ما میدانیم که به زمان اهلبیت ـ سلام الله علیهم اجمعین ـ میرسد.
یکی از شگفتترین مسائلی که در باب عاشورا و کربلا داریم این است که پیش از وقوع حادثه، سوگواری برگزار شده است. روایت روشنی داریم که خود شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مجلس بر پا میکرد و در کوفه علی ـ علیهالسلام ـ برای کربلا مرثیه خواند. حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ مرثیه خوانده است. یعنی پیش از وقوع حادثه، حادثه معلوم و مشخص بوده؛ و چیز گمی نبوده است؛ و مسئله را میدانستند.
من نمیخواهم تصدیع بدهم. میخواهم زمینه را برای بحث مهیا کنم. یک روایتی میخواندم که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ در خدمت پدر بزرگوارش نشسته بود و قرآن میخواند. وقتی به آیاتی در مورد «صبر» رسید ـ احتمالاً سورة «آل عمران» بوده است. در شب عاشورا هم روایت هست که حضرت ابا عبدالله سورة آل عمران میخواند ـ رسید، حضرت امیر المؤمنین خطاب به دخترشان فرمودند: میل داری و علاقه داری این آیاتی که الآن خواندی را برای شما توضیح بدهم؟ تفسیر کنم؟
حضرت زینب فرمود: بله، خیلی خوب است. فرصتی هست که استفاده کنیم. (زمان این ماجرا در حدود سی سالگی حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ است. یعنی وقتی که ایشان ازدواج کرده است.)
عرض میکند که بله، پدر جان. حضرت شروع میکند به توضیح دادن و بررسی کردن این آیات و با یک شیب مایلی با همین شیوة مداحی و ذاکری ما، مسئله را به کربلا وصل میکند و بعد توضیح میدهد و سؤال میکند که اگر روزی اتفاقی از این دست افتاد که شما دیدی دارند سر برادرت را میبرند، تو چگونه خواهی بود؟ و چه میکنی؟
وقتی همه را گفت، حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ برگشت خدمت پدر بزرگوارش و عرض کرد: یا ابا اعرفوا ذالک. پدر جان من همة اینها را میدانم. اخبرت به امی. اینها را پیش از این مادرم به من گفته بود؛ تا من را برای آینده آماده کند. خب ما میدانیم حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ زمانی که مادر بزرگوارش را دارد سنش بیشتر از پنج سال نیست. در آن زمان سن مبارک حضرت زینب پنج یا شش سال است؛ یعنی حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در ۶ ـ ۵ سالگی مرثیه و قصة کربلا را برای دختر بزرگوارش مطرح کرده است. به هر حال قصة مداحی یک قصة طولانی است. ما اگر بخواهیم گزارش کنیم حداقل باید بگوییم در همان سدة بعد از عاشورا محافل و مجالسی بوده است که اهلبیت برگزار میکردند؛ مثلاً ما گزارشهای روشنی داریم که در بقیع حضرت ام البنین و حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ مجلس برگزار میکردند. امام سجاد مجلس بر پا میکردند و این موضوع یک سابقة طولانی دارد.
بهطور مشخص در روزگار ما، این مسئله به سبب اینکه انقلاب ما ریشه در زلال عاشورا دارد وسعت و گسترش بیشتری پیدا کرده است. من آمار دقیقی در دست ندارم؛ اما یادم هست مدتی پیش که در خدمت جناب آقای «خورسندی» [رئیس کانون مداحان و اعران آیینی] بودیم، ایشان فرمودند: بیش از ۵۲ هزار نفر در کانون ثبت نام شدهاند. خدمت یکی دیگر از دوستان بودیم و ایشان فرمودند: در سازمان بسیج مداحان حدود ۶۰ هزار نفر مداح شناسایی شده است و احتمالاً اینها مداحانی هستند که در طول سال در کسوت مداحی خدمت میکنند؛ نه مداحان فصلی. و ما مداحانی داریم که ممکن است در ایام محرم ۳ ـ ۲ ـ ۱ روز بخوانند و دیگر کسی در طول سال حضور آنها را نمیبیند. من میشناسم و قطعاً دوستان بیشتر از بنده میشناسند. اگر فرض کنیم الآن ۵۰ هزار نفر مداح داشته باشیم، آیا ۵۰ هزار مداح نیاز به آموزش ندارند؟ به غیر از تعدادی از اینها که استاد هستند، پیشکسوت هستند. تصور بفرمایید مثلاً بیش از ۳۰ هزار نفر از اینها جوان باشند. معدل سنی اینها بین ۲۰ تا ۲۵ یا ۴۰ ـ ۳۵ ـ ۳۰. پس یک دلیل و حجت و استدلالی که ما میتوانیم برای لزوم آموزش مداحی مطرح کنیم کثرت مداحانی است که باید آموزش ببینند.
نکتة دومی که لزوم این آموزش را برای ما مسلم و مسجل میکند گسترهای است که مداحی دارد. مداحی حوزة بسیار وسیعی است. به قول امروزیها بینارشتهای است. میانرشتهای است. یعنی در عالم مداحی ما دهها موضوع داریم و اگر نگویم دهها موضوع حداقل باید بگویم که چیزی در حدود ۲۰ موضوع داریم: موضوع شعر، موسیقی، مباحث اخلاقی، ادبیات، حدیث، زیارت، مقتل و مسائل و موضوعات مختلفی وجود دارد. من در یک بررسی ابتدایی برای تعیین ریز تخصصهای مداحی و تشخیص اینکه در عالم مداحی به چه تخصصهایی نیاز هست؟ و چه تخصصهای ریزی وجود دارد؟ دیدم فقط ۱۰۴ ریز تخصص شعری داریم. فقط در حوزة شعر یک مداح به ۱۰۴ تخصص نیاز دارد و باید مقولههای مختلفی را فقط در حوزة شعر بداند؛ که فقط ۴۰ مورد از آنها در حوزة محتوایی شعر بود؛ مثلاً اگر حوزة شعر آیینی را تقسیمبندی کنیم ـ همین عنوانی که امروز پذیرفته شده است ـ موضوعات مربوط به آن به حدود ۴۰ مورد میرسد. در حوزة تاریخ نیز یک مداح به حدود ۱۹۴ شناخت یا حوزة تخصصی علمی نیاز دارد. اینها را با یک حساب ساده احصاء کردهام؛ مثلاً مداح باید بحث مقدمات و زمینههای حرکتهای علوی را بداند. ثقیفه را باید بشناسد. شهادت ائمه را باید بشناسد و بداند. زمینههای قیام و رخدادها را باید بداند؛ مثلاً برای حضرت ابا عبدالله بررسی کردم و دیدم یک مداح باید نزدیک به ۲۲۵ موضوع را بداند. الآن وقت بحث و بررسی نیست، من فقط اشارهای کردم تا بگویم گسترة عالم مداحی به سبب حوزههای گوناگونی که دارد نیازمند آموزش است.
الآن در خدمت جناب استاد «آهی» [رئیس خانة مداحان] ایشان اشاره داشتند که گاهی برای سفر عتبات کسانی را تأیید میکنند که حداقل شناخت را در باب جغرافیای مذهبی نجف، کربلا، کاظمین و سامرا ندارند. بنده نیز شاهد این موضوع بودهام. به هر حال شناخت جغرافیای مذهبی یکی از حوزههای آموزههای مداحی است که هر مداحی باید بداند.
نکتة سوم این است که خود مداحان مشتاق هستند؛ بهخصوص مداحان جوان علاقمند به آموختن هستند. واقعاً به دنبال جایی و جاهایی میگردند که این آموزشها ارائه شود.
نکتة بسیار مهم دیگر مطالبة مقام معظم رهبری است که چند بار مطرح کردهاند. من قریب به مضمون عرض میکنم که فرموند: یک جای هوشمندی باید باشد که صلاحیت افرادی که مداحی میکنند، تأیید کند، باید آموزش ببینند و باید معرفتافزایی اتفاق بیفتد. در همین آخرین دیداری که در روز ولادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در خدمت ایشان بودیم، ایشان به مسئلة معرفتافزایی بهطور ویژه تأکید کردند و این تأکید در دیدارهای گذشته هم بوده است. خب این معرفتافزایی نیازمند جایی است، یک پایگاهی که هم مجموعة دروس و محتوای آموزشیای را که میخواهد عرضه بشود سنجیده باشد و هم اینکه از نظرگاه دانشگاهی اگر اسم آن را گذاشتیم دانشکده و یا دانشگاه تأیید بشود. نکتة دوم حضور کسانی است که توانایی آموزش در حوزههای گوناگون را داشته باشند. نکتة بسیار حساستر، آخر و عاقبت کار است؛ یعنی فرض کنید که این دانشکده یا دانشگاه فارغالتحصیلانی داشته باشد، این فارغالتحصیلان چه موقعیتی دارند؟ در این حوزه چه کسانی حمایت خواهند شد؟ تا بعد از اینکه این تخصص را به دست آوردند از وجود آنها استفاده بشود و مسئلة دشوارتر این است که ادامة کار چه خواهد شد؟ الآن رشتة ادبیات پایداری، رشتة ادبیات دفاع مقدس و دو تا رشته در کشور دائر شده است. چندین دانشگاه کشور الآن مشغول هستند و کارشناسی ارشد میگیرند؛ خب بلافاصله بعد از فارغالتحصیل شدن دو مسئله مطرح شد: مسئلة اول که خود من در دانشگاه و در ارتباط نزدیک با این دانشجویان با آن مواجه شدم این بود که میپرسیدند: ادامة تحصیل ما چه میشود؟ خب این فارغالتحصیلان میخواهند ادامة تحصیل بدهند و اگر شما دانشگاه تأسیس کنید و کارشناسی بدهید، بعداً اینها مطالبة کارشناسی ارشد خواهند کرد و مطالبة دورة دکتری میکنند. در نتیجه هر کسی به این مسئله میاندیشد باید تا انتهای راه را ببیند.
نکتة بسیار مهم دیگر این است که میپرسند: کجا برای ما کار هست؟ بازار کار اینها کجا خواهد بود؟ با این زمینه و تمهیدی که بنده عرض کردم از محضر دوستان بهرهگیری و استفاده کنیم. اولین مسئلهای که مطرح میشود این است که اصلاً تأسیس چنین دانشگاهی لازم است یا نه؟ ممکن است که بعضی از دوستان معتقد باشند نیاز به دانشکده نیست. همین آموزشگاههایی که الآن بهشکل پراکنده در گوشه و کنار وجود دارند کفایت میکند. یعنی آیا ما برویم به سمت تشکیل یک مجموعة رسمی پذیرفتهشدة دانشگاهی که ساز و کار ویژة دانشگاه را هم خواهد داشت؟ آیا چنین چیزی لازم است؟ این سوال اول ماست. سپس مسائل دیگری مطرح خواهد شد. اینکه اصلاً محتوا چه باید باشد؟ آموزشها چگونه باشد؟ چه کسانی آموزش بدهند؟
استاد علی آهی:
ابتدا باید ببینیم که دانشگاه را برای چه کسانی میخواهیم تأسیس کنیم. برخی از این جوانها یا غیر جوانها سوادشان در حد دیپلم هم نیست. این افراد در کجا باید مقدمات را بخوانند تا به دانشگاه بروند. بحث دانشگاه خوب است، منتهی ابتدا باید مقدمات آن را فراهم کنیم. در حوزة علمیه ابتدا مقدمات را میخوانند؛ سپس در درس خارج حاضر میشوند. مداحی که مقدمات کار دبستان، دبیرستان و متوسطه را ندیده است، چطور به دانشگاه برود؟ البته اصل موضوع و تأسیس دانشگاه خوب است.
مصطفی خورسندی:
همانطور که جناب استاد آهی اشاره فرمودند، مقدمات این موضوع هنوز آماده نیست. ضمن اینکه شما تصور کنید که اگر دانشگاه تشکیل شود اولاً: استادان این فن چه کسانی هستند؟ و ثانیاً: اگر کسانی موفق به اخذ لیسانس از این رشته بشوند، بازار کار کجا هست؟ آیا محیطهای کاری اگر بدانند این فرد مداح است او را جذب به کار میکنند؟ از طرفی شما از یکسو میفرمایید ارتزاق ذاکران باید خارج از محیط ذکر و ذاکری باشد؛ مخصوصاً برای اینکه بتواند حرفش را بزند، مطلبش را ارائه کند، آنجا که لازم است انتقاد کند؛ مثلاً در حوزة مباحث سیاسی بتواند حرف بزند. در حوزههای اجتماعی هوشمندانه بتواند نقد کند و آزاده باشد. دغدغة علمای شیعه، ذاکران شیعه و شعرای شیعه آزادهمردی، آزادهاندیشی و این است که حرفشان را بزنند. شما با ورود به حوزة مباحث آکادمیک سبب میشوید که افراد ارتزاقشان به سمت سیستمهای دولتی بیاید؛ در این صورت آنجا که باید سکوت نکنند سکوت خواهند کرد. آنجایی که باید حرف بزنند حرف نخواهند زد؛ در حالیکه همة تلاشهای بزرگان ما هم در نهاد روحانیت و هم در میان ذاکران این بوده که بتوانند مطالبشان را بهموقع ارائه کنند و به سیستمهای هیچ حکومتی وابسته نباشند. اگر میبینید که بعضی از بزرگان جامعة مداحان در مواقعی حرفی برای گفتن دارند و حرف میزنند و بهصراحت دیدگاهها و نظراتشان را ارائه میکنند، یک دلیلش این است که به هیچ مجموعهای وابسته نیستند؛ لذا لازم است ما از این منظر هم نگاه کنیم. ضمن اینکه بهفرمودة دوستان اگر دانشجوی این رشته لیسانسش را گرفت، آیا امکان ادامة تحصیل در مقاطع بالاتر برای او در نظر گرفته شده است یا نه؟
نکتة دیگر اینکه ما با بحث آموزش اصلاً مخالف نیستیم. باید آموزش صورت بگیرد و اگر کسی بخواهد بگوید که آموزش صورت نگیرد به نظر من خیلی سادهاندیش است. مداحان باید آموزش ببینند. هر کس باید در هر حدی که است فراتر و بالاتر برود. نکتة قابل توجه این است که چرا ما روی رشتههای مرتبطی که الآن بازار کارش معلوم است، مثلاً فقه و حقوق، علوم قرآنی، معارف یا حتی رشتههایی در حوزة سیاسی کار نکنیم. کافی است تعدادی واحدهای اختیاری برای این موضوعات قرار بدهیم. به این ترتیب فرد کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترایش را در آن رشته میگیرد؛ یعنی آن مدرک تحصیلی که الآن تعریف شده است، بازار کار آن معلوم است و سیستمهای جذب آن مشخص است؛ فقط ۱۰ واحد، ۱۲ واحد، هشت واحد یا هر تعدادی که استادان لازم بدانند در این حوزه میگذراند. ضمن اینکه ما نمیتوانیم یکباره وارد یک عرصه بشویم. بهطور منطقی باید آرامآرام وارد این موضوع بشویم. ابتدا باید لزوم تشکیل این رشته برای همة بزرگان جامعه معلوم بشود؛ سپس شما میتوانید این رشته را بهطور کامل در دانشگاه ارائه کنید. به نظر من در ابتدا باید روی رشتههای مرتبط متمرکز شویم. این رشتهها شناسایی شود، دروس اختیاری ارائه شود، سرفصلهای لازم لحاظ شوند و بعد از اینکه دوستان در این رشتهها تخصص لازم را پیدا کردند، کمکم ما میتوانیم وارد این عرصه بشویم. من الآن بهصراحت با تأسیس دانشگاه مداحی مخالف هستم.
رضا معممی مقدم:
ضمن تشکر از «بنیاد دعبل خزاعی» برای پیگیری این موضوع، بنده به عنوان نمایندة سازمان تبلیغات اسلامی ـ که یک نهاد حکومتی است ـ در نشست هماندیشی دربارة موضوع تأسیس دانشگاه مداحی شرکت کردهام. از آنجا که حاکمیت وظیفهاش تسهیل و تسریعکنندة گفتمانهای درست جامعة هدف و از جمله مداحان و ستایشگران است و چون بلوغ فکری حاکم بر کانون مداحان باعث فراغت ما میشود؛ لذا اگر این جلسه به نتیجه رسید که دانشگاه مداحی تأسیس شود، ما هم وظیفه داریم حمایت کنیم و اگر ضرورتش اثبات نشد که سالبة به انتفاع موضوع است.
امام باید به چرایی، چیستی و چگونگی این مهم اندیشید و پاسخ داد. مطالب فراوان است؛ اما سخنان ما باید ناظر به فهم مسئله و حل مسئله باشد. ابتدا چرایی دانشگاه مداحی مطرح است؟ اگر جواب آری یا مثبت شود، در ادامه به چیستی و چگونگی آن خواهیم پرداخت. مسئلة دانشگاه مداحی نکاتی دارد: خروجی دانشگاه، دانش است و دانشگاه موجب دانشافزایی میشود؛ اما موجب بصیرتافزایی، معرفتافزایی و تربیت مخاطب نمیشود.
چه تعداد دکترای ادبیات اشعار مانا سرودهاند؛
شاعری طبع روان میخواهد
نه معانی، نه بیان ...
دانشگاه مداحی شبکة تبلیغی را به سمت دولتی شدن پیش میبرد. این دانشگاه تحت تأثیر و نفوذ دولتهاست. ما سیاستهای قبض و بسط فرهنگی دولتها را بارها شاهد بودهایم. قرائت دانشگاه چه قرائتی از ائمه و امام حسین ـ علیهالسلام ـ را تبیین میکند؟ قرائت عوام؟ قرائت عقلی؟ یا قرائت ماورائی؟ قطعاً قرائت عوام نیست و قرائت ماورائی در دانشگاه جایی ندارد؛ و قرائت عقلی هم در ساحت دین و عرفان ائمه ـ علیهمالسلام ـ ناکارآمد و ناقص است.
حوزههای تربیتی، به نظام جدید ساختارمند آموزشی دانشگاه اعتماد نمیکنند؛ لذا برای موفقیت، کادر آموزش و تربیت دانشگاه تربیت مدرس و تربیت معلم را از دانشگاه عمومی جدا میکنند؛ بنابراین در این خصوص حوزه علمیه باید به هنر ستایشگری اقبال داشته باشد.
آموزش مداحی در سازمان تبلیغات اسلامی از سال ۱۳۷۹ ش. آغاز و در سطح ملی پیگیری؛ و وقتی خود جوامع مداحی اقبال نشان دادند واسپاری شد. من معتقدم خود «هیئات»، دانشگاه هستند و وزارتخانة آن هم کربلاست. البته هیئاتی که در طراز اسلامی فعالیت دارند، نه همة هیئات.
اصلاً مداحی، دانش است یا مهارتی که میبایست پشتوانة دانشی باشد؟ تأسیس رشته یا دانشگاه مداحی ضرر ندارد؛ ولی ضروری هم نیست. اگر مداحی علم بود و دانشبنیان، تاکنون در زمرة علوم یاد میشد؛ ولیکن میتوان فن، هنر و مهارت به آن اطلاق کرد؛ که به نظر «هنر» در این بین بامسمیتر است؛ چرا که یکی از دلایل آن نقش «عاطفه» در مداحی و هنر است که نقشی اشتراکی است.
یکی از دلایل سنخیت نداشتن هنر یا مهارت مداحی با رشتة دانشگاهی همین نکته است که در سیستم آموزشی آکادمیک، تربیت سهمی ندارد و این در حالی است که تهذیب نفس، اخلاق و ... در مداحی اصل است.
به نظر میرسد مؤثرترین و مقبولترین روش، روش سنتی باشد؛ ولیکن بهشکل نظاممند؛ که طرح آن را سازمان تبلیغات اسلامی با عنوان «مرکز آموزش مداحی» ترسیم کرده است. و تقویت این مراکز با همت و حضور استادان بهنام و پیشکسوت در سراسر کشور ـ و البته تجمیع این امر مهم در یکی از مجموعههایی که در خصوص مداحان فعالیت میکنند و با همکاری سایر مجموعهها ـ میتواند نقش مؤثری در نسل آیندة مداحی در سراسر کشور داشته باشد. (فراموش نشود؛ با پیوست اخلاص)
قطعاً برای یک مداح مجرب و مستعد گذراندن یک دورة آموزشی ( نظیر آشنایی با مبانی موسیقی، گوشهها، آواشناسی و اطلاعاتی در مورد شعر) بسیار مفید و لازم است؛ البته انتخاب و تهیة موضوعات خود مستلزم کار کارشناسی مجرب ـ هم به موارد پیشگفته و هم آشنا به مقولة مداحی ـ است.
استاد مهدی آصفی:
با توجه به شرایط حساس کشور و اقبال و استقبال جامعه از مداحان و ستایشگران آل الله و با توجه به عنایت و توجه خاصی که مقام معظم رهبری در رهنمودهای خود نسبت به جایگاه مداحان دارند، دانشگاهی شدن این جامعه را از دانشکدة الهیات و معارف اسلامی ضروریتر میدانم. علمای امامیه با احترامی که به مداحان دارند خیلی روشن و شفاف میفرمایند: «مداحان برای مردم اصول دین میگویند و ما فروع دین را برای مردم بیان میکنیم.»
درخصوص بودن یا نبودن، من عرض میکنم که تأسیس چنین دانشگاهی لازم است؛ اما جزئیات مسئله را استادان باید بررسی کنند. اینکه چه کسانی صلاحیت پیگیری این امر را دارند؟ آیا مداحان این دورة آموزشی را فقط برای گرفتن مدرک تحصیلی دنبال میکنند؟ یا با اعتقاد قلبی به این کار روی میآورند؟ الان مداحی که هنوز دارای مدرک نیست و مدرک دانشگاهی ندارد، با ریش تراشیده و پیراهن رنگارنگ و احیاناً بدون آستین به منبر میرود. آیا این مداح میتواند برای جامعه مفید باشد یا خیر؟ استادان ما میفرمودند که از محلی غذا تهیه کنید که خود آن غذافروش و رستوراندار از آن غذا میخورد. چهبسا رستورانهایی که خودشان از آن غذا نمیخورند و به مردم میفروشند.
مرحوم مغفور حاج «ماشاءالله جلیلوند» که من افتخار زیارت ایشان را داشتم، در هفتادسالگی روی منبر نمینشست. مرحوم «علامه» در کتاب خاطراتش به این موضوع اشاره دارد و میگوید: «در یکی از حسینیههای هفتدری، در تالار دیدم ایستاده و بر عصا تکیه داده است. گفتم: «حاج آقا اینجا که کسی نیست. چطور شما نمینشینید؟» فرموند: «علامه مگر اینجا حضرت زهرا حضور ندارند؟»»
اگر استادانی بتوانند به این شکل مداحانی تربیت بکنند، به هر حال لازم است. مرحوم مغفور حاج «محمد مرشدی» که مستقیماً استادی حقیر را بهعهده داشتند، میفرمودند: «اگر در مجلسی مبلغی را که شما در نظر داشتید یا متداول بود، به شما ندادند، خیلی ناراحت نباشید، حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ جبران میکند که به مراتب بالاتر است. اگر استادانی باشند که اینجوری تربیت کنند، بسم الله؛ بودن آن به مراتب از نبودن آن بهتر هست. بهطور خلاصه عرض میکنم اگر استادان معتقد و صالح انتخاب شود، این جامعه خروجی مثبتی خواهند داشت.
استاد غلامرضا سازگار:
معروف است، در صورتی مسجد ضرورت دارد که نمازخوان در آن باشد. مساجد بسیاری ساخته میشود؛ اما نمازخوان کم دارد. ما اگر قصد تأسیس دانشگاه مداحی را داریم، اول باید ببینیم آیا عزیزانی که در این حوزه مستعد هستند؟ البته علاقه وجود دارد ولی آیا تعهد هم دارند. آیا جوانهایی که قرار است در این دانشگاه شرکت کنند، شرایط لازم را دارند. ما نباید شعری بگوییم که در قافیهاش بمانیم. برای تأسیس دانشگاه مداحی ابتدا باید مطمئن شویم، مخاطبان آن تعهد داشته باشند. وقت صرف کنند، همانطور که یک دانشجو برای آموختن دانش وقت صرف میکند.
اکثر مداحان یا کاسب هستند و یا نمیرسند که در کلاسهای آموزشی شرکت کنند. گاهی علاقه دارند؛ اما تعهد ندارند. در صورتیکه برای این منظور باید تعهد کافی داشته باشند. در این عرصه نمیتوانیم برای همة مداحان فراخوان بدهیم. کسانی باید در این حوزه فعال شوند که شرایطی را احراز کنند. استادانی که در این فن کار میکنند باید ادیب باشند، شاعر باشند، مقتلشناس باشند، از استادان حوزه باشند، از مداحان سرشناس باشند، استاد اخلاق باشند، دارای دانش و ذوق سرشار باشند و تعداد اینجور استادان زیاد نیست؛ تا در این دانشگاه شرکت کنند و فن مداحی را به ما بیآموزند.
چنین دانشگاهی باید در سراسر کشور فعال باشد؛ نه اینکه در تهران اقداماتی صورت گیرد و در استانهای دیگر، دیگران برای خودشان تصمیم بگیرند. البته من نمیگویم باید دولتی باشد؛ ولی طبق ضوابطی باید اقدامات این دانشگاه در سراسر کشور ثمر دهد. الان در استانهای مختلف آموزش به مداحان صورت میگیرد، بهگونهای مداحان را جمع میکنند و فنون مداحی را به ایشان یاد میدهند. میتوان افراد مستعد برای حضور در کلاسهای دانشگاه مداحی را از میان همین جمعهای آموزشی گزینش کرد. ابتدا باید برای امر آموزش در این کلاسها استادانی تعلیم داده شوند. اگر روند تأسیس دانشگاه منطقی و درست پیگیری شود خوب است؛ اما اگر صرفاً یک دانشگاهی تأسیس شود و فقط در حد یک اسم باشد که عدهای در آن شرکت میکنند، گروهی باتعهد و عدهای بدون تعهد، عدهای نیز برای گرفتن مدرک مداحی، ضرورتی ندارد. البته پیگیری روند تأسیس دانشگاه مداحی بهشکل معقول و منطقی، محال نیست؛ هرچند که آسان نیز نیست. سخت است؛ ولی محال نیست. خیلی باید خون دل خورد؛ تا این کار انجام بشود و یکشبه هم درست نمیشود.
غلامحسن رفیعا:
ما برای اقدام به تأسیس دانشگاه مداحی به مقدماتی نیاز داریم. شاید عنوان این نشست بهجای «دانشکده مداحی؛ آری یا خیر؟» اگر «آموزش مداحی» بود، به ذهن نزدیکتر باشد. نتیجة این مباحث این است که ما میخواهیم مداحان آموزش ببینند. اصلاً آیا عنوان «دانشکده» موضوعیت دارد؟ یا عنوان «آموزش»؟ بهتحقیق ورود در هر علمی و در هر دانشی قبلاً نیازمند آموزش است. دانش مداحی هم یکی از این دانشهاست. مقام معظم رهبری در یکی از رهنمودهایشان فرمودند: «وقتی از شما سؤال میکنند مداح کیست؟ شما میگویید مداح باید اینقدر شعر بداند، دربارة مقتل کار کرده باشد، تاریخ بداند و لوازم مداحی را به هر حال برایش تعریف میکنید ... .» بنده میخواهم عرض کنم که ما باید تعریف دقیقی از مداحی داشته باشیم. ما در گذشته نوع خاصی از مداحی داشتیم، امروز هم نوعی دیگر از مداحی داریم. قطعاً مداحی قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و بهخصوص در این دو دهة اخیر و مخصوصاً مداحهایی را که ما میخواهیم برای آینده پرورش دهیم تعریفهای متفاوتی دارند. استادان مختلف تعاریف متفاوتی از مداح دارند. اگر ما بخواهیم ناظر بر رهنمودهای رهبری مداح را تعریف کنیم، «مداح باید العالم بزمانه باشد، لا یهجم علیه اللوابس». ایشان در یکی از رهنمودهایشان فرموند: «شما گاهی اوقات به مسائل روز میپردازید؛ مثلاً به بیداری اسلامی میپردازید که این کافی نیست. فرض بفرمایید که مسئلة شعار سال مغفول میماند. باید دربارة همة مسائلی که در درون جامعة امروز ما هست، حساس بود؛ مثلاً موضوع اسراف که جامعه بهشدت به آن مبتلاست و کسی نیست که توجه کند ما در چه زمینههایی داریم اسراف میکنیم. موضوعات دیگری مثل قرآن و سیرة اهلبیت هم هست. این را من مخصوصاً عرض میکنم تا دوستان برنامهریزی کنند.»
سپس فرمودند: «۵۰۰ موضوع، چه مسائل اعتقادی، چه مسائل سیاسی و مسائل روز را انتخاب کنید و بدهید به شعرا و بگویید دربارة این موضوعات شعر بگویند.»
اینقدر مسئله برای ایشان اهمیت داشت که فرمودند: «اگر من خودم وقت داشتم این کار را میکردم». یعنی شما بروید این کار را انجام دهید و مداحان به این موضوعات بپردازند. خب، اگر ما به این شکل نگاه کنیم، باز به اهمیت آموزش و تعریف مداحی پی میبریم. ایشان یکجا فرمودند: شما مبلغ هستید، یکجا فرمودند: شما در جایگاه یک معلم هستید، یکجا دربارة معرفتافزایی فرمودند: شما باید دانش و معرفت مردم و مخاطبان خودتان را بالا بیآورید و اینها همه نکته است.
در سؤالات خوبی که در دعوتنامه مطرح شده، عنوان کردند: آموزش مداحی بهتر است از طریق کدام یک از انواع مجموعههای آموزشی دنبال بشود؟ مثلاً در حوزههای علمیه؟ پاسخ این سؤال به تعریف مداحی بر میگردد. آیا مداح میخواهد برود در حوزة علمیه طلبه بشود؟ آیا ما میخواهیم طلبه تربیت کنیم یا مداح؟ آیا یک مداح سخنران هم است؟ خطیب است؟ واعظ است؟
ما باید اینها را تفکیک و تعریف کنیم؟ واعظ در جایگاه خودش و مبلغ هم در جایگاه خودش. الان گاهی ما به یک روحانی، یک پیشنماز، یک آیتالله مبلغ میگوییم و مداح را هم مبلغ مینامیم. آیا اینها در یک تراز هستند؟ اینها باید تعریف بشود. ما باید از وضعیت آموزش مداحی در سراسر کشور یک گزارش جامع تهیه کنیم. امروز در تهران آموزش مداحی به طرق مختلف برگزار میشود. متولی بعضی از این آموزشها دستگاههای دولتی هستند. بعضی از این آموزشها را تشکلهای مردمی و مردمنهاد و «ان.جی.او»های فرهنگی پیگیری میکنند که ما گزارش آنها را لازم داریم. باید بدانیم متولی این نهادها چه کسانی هستند؟ در ساختار آموزشی آنها چه درسهایی ارائه میشود؟ آیا کتاب درسی و شرح درس دارند یا ندارند؟ آیا شیوة آموزشی آنها سلیقهای است؟ اصلاً آیا ما درست فهمیدهایم که چه چیزی باید آموزش بدهیم؟ گاهی ما در جلساتی شرکت میکنیم و میبینیم موضوعاتی را آموزش میدهند که اصلاً جزء نیازهای یک مداح نیست. جزء دانش یک مداحی نیست. گاهی اوقات ما با این مشکلات مواجه هستیم و بنابراین لازم است که یک گزارش جامع و کامل از وضعیت آموزش مداحی در سراسر کشور تهیه کنیم؛ چه آموزشهایی که دستگاههای دولتی ارائه میکنند و چه دستگاههایی که در واقع تشکلهای خودجوش و مردمی هستند.
شیوة آموزشهای فعلی باید به نقد گذاشته شود. باید یک تحلیل توصیفی از اینها داشته باشیم؛ تا بتوانیم نقد کنیم. سپس اضهار نظر میکنیم که آیا دانشکدة مداحی لازم است یا خیر؟
اگر نظر اکثر استادان این باشد که همین شیوة فعلی آموزش را دنبال کنیم، بهتبع سعی میکنیم نقصهای شیوههای فعلی را بر طرف و نقاط قوتشان را تقویت کنیم. به عنوان مسئلة بعدی ما باید نیازهای مطالعاتی و آموزشی مداحان را مشخص کنیم. دربارة این موضوع حرف و نقلها زیاد است، نظرهای مختلفی هست. نکتة دیگر مسئلة مقطع آموزش است. استادان تعلیم و تربیت از گذشتههای دور همیشه میگویند: زمان شکلگیری شخصیت در دوران جوانی و یا نوجوانی است؛ یا حتی در مقطعی پایینتر از نوجوانی. امروز برای اینکه دانشآموزی وارد کلاس اول دبستان بشود، قبل از ورودش در مقطع پیشدبستان برای او تستهای مشخصی میگذارند؛ که ببینند هوشش چقدر است؟ استعدادش چقدر هست؟ حتی از نظر اخلاقی مواردی را ارزیابی میکنند. اینها را باید در نظر گرفت. به نظر من برای امر آموزش ابتدا باید در دوران نوجوانی برنامهریزی کنیم. اگر در دوران نوجوانی برنامهریزی نکنیم، وقتی شخص وارد دانشکدة مداحی بشود، تا حدودی آن فرد شخصیتش شکل گرفته است و در این حال ما چه چیزی را میخواهیم به او آموزش بدهیم؟
نکتة بعدی این است که تعلیم و تربیت باید همزمان باشد. در میان مباحث مطرحشده، موضوع ارتزاق مداحان هم دغدغة برخی دوستان بود. اینکه ما از راه مداحی ارتزاق کنیم یا نکنیم؟ و بحثها و موضوعاتی که ممکن است اخلاص و بحث تقوا را خدشهدار کند. ما میگوییم یک مداح باید باتقوا باشد. چنانچه اگر مداحی همة فنون مداحی را دانست ولی تقوا و اخلاص نداشت، آیا میتوانیم به او اجازه بدهیم که بیآید تعلیم بدهد؟ معارف دین را به مردم القاء بکند؟ بعضی از دوستان پیشنهاد کردند که ما یک دادگاه ویژة مداحی نیز راه بیاندازیم. همانگونه که یک دادگاه ویژة روحانیت هست، یک دادگاه ویژة مداحی هم باشد که به این امور رسیدگی کند.
دربارة تأسیس دانشگاه مداحی مقطع سنی نیز مهم است. تأکید بنده این است که تأسیس دانشگاه مداحی برای آینده بسیار ضروری، لازم و مفید است. اگر ما از امروز عزممان را جزم کنیم و اهتمام بورزیم که یک دانشکدة مداحی راه بیاندازیم ـ با توجه به زمانبر بودن اقدامات فرهنگی ـ شاید پنج سال یا ده سال دیگر این اقدامات جواب بدهد. به این ترتیب مسئلة دیپلم نداشتن و سن کم برخی از مداحان که دوستان به آن اشاره کردهاند نیز بهگونهای بر طرف میشود. یعنی اگر از الان برای این موضوع برنامهریزی و اقدامات لازم را پیگیری کنیم، تا زمان تأسیس دانشگاه مداحی این مشکلات بر طرف شدهاند. تا آن موقع کسی که میخواهد برود دانشگاه یا دانشکدة مداحی قطعاً آن مراحل را طی کرده و مثلاً دیپلمش را گرفته است. حالا میآید امتحان ورودی بدهد برای دانشگاه و بعد هم وارد دانشگاه میشود. البته این برای آینده است.
بهطور قطع استادان این عرصه را هم که اکنون خودشان به دیگران آموزش میدهند و سالها در این حوزه خدمترسانی کردهاند باید در یک جایگاه دیگری ببینیم. بنابراین پیشنهاد بنده بهطور مشخص این است که ما باید وضعیت آموزش را مدیریت کنیم. برای این منظور باید گزارش جامعی از وضعیت مداحی داشته باشیم؛ سپس باید وضعیت موجود را نقد کنیم و تصمیم بگیریم که آیا در شرایط کنونی اقدامی لازم است یا خیر؟
مهدی امینفروغی:
برای بررسی شیوههای آموزش در این عرصه ناگزیر هستیم که یک نگاه تاریخی داشته باشیم و گذشتة تاریخی این مقوله را بازبینی کنیم. طبق یک تقسیمبندی تاریخی، نهاد ذاکری و ستایشگری را میتوانیم به سه دوره تقسیمبندی کنیم. یکی، از دورة قاجاریه به قبل تا مشروطه، دوره دوم از مشروطه تا انقلاب اسلامی و دورة سوم از انقلاب تا زمان حاضر. این تقسیمبندی دقیق نیست؛ ولی تاریخ ما را ناگزیر میکند که به این تقسیمبندی تن در بدهیم و اجالتاً میپذیریم. باعث تأسف است که هیچگاه از میان ذاکران، مداحان و روضهخوانها در طول تاریخ و نه حتی در سالهای اخیر کسی اقدام به ثبت و ضبط شرح احوالات روضهخوانها نکرده است. ما اگر الآن میخواهیم ببینیم که در دورة قاجاریه روضهخوانی در ایران چه وضعی داشته است، باید به کتابهای حوزة موسیقی مراجعه کنیم. موسیقی مذهبی بخشی از موسیقی هر قومی را تشکیل میدهد؛ بنابراین کسانی که به نوشتن تاریخ موسیقی اقدام کردهاند، به بحث موسیقی مذهبی که رسیدند، احوالات روضهخوانها، تعزیهخوانها، نوحهخوانها و سایر رشتههای این عرصه را ثبت کردهاند.
تا قبل از مشروطه عمدة مشاغل بهصورت خاندانی بوده است؛ از نهاد سلطنت بگیرید تا سایر رشتههای هنری ـ از پدر به پسر منتقل میشد ـ موروثی بوده است؛ مثلاً در شعر خاندان «وصال شیرازی» را میبینید. در موسیقی خاندان «فراهانی» را میبینید. عمدتاً آموزش در این دوره در مشاغل مختلف و در هنرهای مختلف، موروثی ـ از پدر به پسر و همینطور سایر وابستگان ـ بوده است؛ الآن هم میبینید که بعضی از مشاغل مثل نقارهخانة حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ موروثی است؛ یعنی از پدر به پسر منصب را به ارث میبرند. در این دوره از بین روضهخوانها خاندان «ضیاء الذاکرین» را میبینیم؛ خاندان «بدیع المتکلمین»، خاندان حاج «سلطان الواعظین» و تا این اواخر خاندان «سادات شیرازی» را میبینیم و سایر خاندانی که وجود دارند. علاوه بر این چون در ستایشگری و ذاکری داشتن قریحة آواز و صدا و لحن حرف اول را میزند، طبیعتاً صدا هم موروثی است. به همین دلیل این هنر در خاندانی امتداد پیدا میکرده است. عدهای نیز تعزیهخوان بودند که روش آنها فرق میکرد. آموزش در تعزیهخوانی به این ترتیب بود که معین البکایی بوده است. وی افراد مختلف را در همة مناطق رصد میکرد و اشخاصی را که صدای خوش دارند و استعداد دارند جذب میکرد؛ حالا یا برای تکیه دولت و یا برای تکایای دیگر. سپس آنها را تحت آموزش قرار میدهد.
در کل آموزش در این دوره بهصورت موروثی است و عمدتاً تجربیات پدر به پسر منتقل میشود. هیچ دبستانی وجود ندارد. مکتبی نیست و هر کسی تجربیات را به فرزند خودش منتقل میکند. با انقلاب مشروطه و بههمریختن ساختار اجتماعی، این ساختار آموزشی هم متزلزل میشود. بعد از مشروطه قسمت اعظم کسانی که برخاسته از تعزیه هستند و از روضه برخاستهاند دیگر صدایشان را از تکایا نمیشنوید. از این پس صدای «اقبال السلطان»، آن تعزیهخوان بلندآوازه را از رادیو میشنوید. از این به بعد صدای او در تکیه شنیده نمیشود. همینطور در کنسرتهای گراند هتل باید سراغ «عارف قزوینی» را بگیرید. از ماحصل آن نوع آموزش قبل از مشروطه و اتفاقات اجتماعی بعد از آن، چنین اتفاقی پیش میآید. صدای فرزند «تاج الواعظین اصفهانی»، «سید جلال تاج اصفهانی» را از رادیو میشنوید. پسر «بدیع المتکلمین»، «سید جواد بدیعی»، در رادیو تصنیف میخواند و همة آن ساختارهای قبلی فرو میریزد. در نسل اول مشروطه چنین بههمریختگیای وجود دارد.
البته ساختار آموزش موروثی و مشاغل موروثی یک اصل مطلق نبوده و موارد هم بر خلاف آن هست؛ مثلاً فرزند «سید جلال واعظ»، «جلال زاده» بلندگوی مشروطه میشود، جلای وطن میکند و به تجددگرایی و مباحث روشن فکری گرایش پیدا میکند. پسر «سید احمد طالقانی»، «جلال آل احمد» به آن عرصهها که میدانید، وارد میشود.
از نسل دوم و سوم مشروطه که عبور میکنیم به انقلاب میرسیم. به اشخاصی برخورد میکنیم که با تکیه بر عشق، محبت، عزم و اراده با سختیها و مرارتهای زیاد در این حوزه تلاش میکنند. خدا رحمتشان کند؛ بزرگانی مثل مرحوم حاج «حسن دولابی»، حاج «احمد شمشیری»، «مرشد اکبر»ها، «مرشد رجب»ها و «مرشد اسماعیل«ها. خودشان تعریف میکردند که وقتی میخواستیم آموزش ببینیم با چه مشکلاتی روبهرو بودیم. برای گرفتن یک غزل یا قصیده چقدر باید به استاد مراجعه میکردیم؛ گاهی استاد حال نداشت و کسل بود، میرفتیم و دوباره برمیگشتیم؛ با عشق. یعنی اینها سوار ناقهای بودند که عنان آن ناقه بر دوش ساربانی بود، به نام عزم و اراده، قداست و عشق و محبت. نه در خاندانشان کسی بود که به آنها آموزش دهد و نوعاً از سایر مشاغل بودند و به این کار روی آوردهاند. ایشان با همت این کار را پیش بردند؛ تا اینکه رسید به زمان ما که انشاءالله سایة بزرگان بر سر ما مستدام باشد. ما برای اندیشیدن دربارة این پرسش که تأسیس دانشگاه مداحی؛ آری یا نه؟ ابتدا باید گذشتة این کار و شیوههای آموزشی که در هر دوره بوده را دقیق بررسی کنیم، ببینیم ماحصل هر شیوه چه بوده است؛ مثلاً ماحصل شیوة آموزش در دورة دفاع مقدس چه بود؟ ماحصل شیوة آموزش قبل و بعد از آن چه بود؟
پس از انقلاب با هجوم وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی، به زمانی رسیدیم که نوجوان در عمر خودش اصلاً استادی نمیبیند. استادش میشود سیدی و تقلید از مداحان بهنام که الآن دارند این کار را انجام میدهند. سالهای سال است که مباحثی دربارة پیوند حوزه و دانشگاه، وحدت حوزه و دانشگاه با زحمات بزرگانی مثل شهید «مفتح»، شهید «باهنر»، شهید «بهشتی» و شهید «مطهری» مطرح است. رهنمودهای امام و مقام معظم رهبری در این حوزه هست بخصوص که باید آنها را از نظر بگذرانیم و ببینیم تا حالا به چه نتیجهای رسیدهاند.
ما میخواهیم نهادی را دانشگاهی کنیم که دربارة آن گفتهاند:
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
دربارة آن گفتهاند:
کس نمیداند در این بحر عمیق
سنگریزه قرب دارد یا عقیق
حالا ما میخواهیم عشق را ببریم و استانداردش کنیم؛ ببریم به دبستان. عشق، محبت و هنر را که زیباییاش در تکثر است، میخواهیم ببریم و دبستانیاش کنیم و در یک ساختاری آن را قرار بدهیم. این مباحث هم باید مد نظر قرار بگیرد. این موضوعات را با ۲ ـ ۱ جلسه نباید خاتمه داد. باید جلسات دقیق با حضور استادان مختلف تشکیل و این مقوله بررسی شود. قبلاً باید گذشتة این کار را بررسی کنیم. وضعیت فعلی آن را بررسی کنیم؛ تا انشاءالله به نتیجه برسیم. یک بحث فنی نیز در این خصوص مطرح است؛ ما با مقولهای طرف هستیم که درخصوص آن شخص در نوجوانی صدایش شکل میگیرد. روضهخوانی تکیهاش بر صدا است. بنابراین در ابتدای دورة کودکی و نوجوانی باید تکلیف صدای علاقهمندان به این حوزه روشن شود؛ نه اینکه از دورة بلوغ که تغییرات مختلفی روی صدا ایجاد میشود عبور کنیم و برسیم به مقطع دانشگاه؛ که در این مقطع صدای او شکل گرفته است؛ حالا ما تازه بنشینیم و دیکتههای غلط او را اصلاح بکنیم!
سعید سیاح:
وقتی یک سفرهای پهن نشود، یک عیب دارد و دربارة آن میگویند: پهن نشد؛ اما وقتی سفرهای باز شود ممکن است بگویند: ۱۰۰ عیب دارد. اصل مسئلة تأسیس دانشگاه مداحی خوب است. هر قدر مداح باسواد باشد، اهل مطالعه باشد، صدای خوب هم در کنار آن داشته باشد و بتواند خوب صحبت کند، همة اینها امتیاز هستند؛ اما جمع شدن همة این امتیازها در یک شخص مشکل است. کسی را که همه این امتیازها را یکجا داشته باشد نداریم. بنابراین من با اصل مسئله یعنی آموزش دادن به مداحان و تأسیس دانشگاه مداحی موافق هستم؛ اما شرایطی هست که باید آنها در نظر بگیریم.
اولاً، آیا برای ورود به این مجتمع یا دانشگاه ـ و هر چه اسم آن است ـ مدرکی لازم است یا خیر؟ مثلاً آیا مداح باید دیپلم داشته باشد؟ سیکل داشته باشد؟ دوم، بحث استادان که در خیلی مهم است. اگر استاد خوبی وجود داشته باشد و خوب تدریس کند، دانشجو نیز از آن استفاده کند، این روند کاربرد و بهرهبری از مداح را خیلی بالا میبرد؛ پس استاد خودش باید در این عرصه دستی بر آتش داشته باشد؛ یعنی استادان نیز دورهایی در این مورد دیده باشند. استادانی هستند، خیلی باسوادند، تاریخ اسلام را خواندهاند، حتی مقاتل را مطالعه کردهاند؛ اما درخصوص فنون این کار اصلاً اطلاعی ندارد. چون این فنون از طریق تجربه به دست میآید؛ نه از طریق درس خواندن. منظور من کاربرد قضیه است. مآخذ و منابعی که باید تدریس شوند، قبلاً به تمهیداتی نیاز دارند. باید بزرگوارانی که دربارة همة امور مداحی اطلاعات کامل دارند، قبلاً این منابع را تهیه کرده باشند؛ منابع و مآخذی از حیث علم جامعهشناسی، علم اجتماع و سایر مسائل.
مکان مناسبی هم باید برای این منظور در نظر گرفته شود؛ مثلاً حوزهها در جاهایی که تقدس دارند تشکیل میشوند. احترام آن مکان باعث میشود که آن حوزه و آن دانشگاه شأن و جایگاهی پیدا کند. دانشگاه مداحی کجا باید تشکیل بشود؟ گویا دوستان فرمودند که در چند شهرستان تأسیس شده است. در این صورت این سؤال مطرح است که چند سال بعد معلوم میشود که آنها توفیق داشتهاند یا خیر؟ در آتیه باید دید و حتماً باید دربارة آن فکر کرد که توفیق اینها در چه موردی و تا چه اندازهای بوده است؟ اگر توفیق بهدستآمده کم باشد، آیا از نظر مادی و حتی معنوی صرف میکند این موضوع را پیگیری کنیم؟ معمولاً ورود به دانشگاه خیلی مشکل است؛ اما وقتی دانشجو وارد شد، درس را رها میکند و فقط دنبال آن است که آن واحدها را بگذارند. یعنی دانشجویی که قبلاً دانشآموز بوده و ۴ ـ ۳ سال پشت کنکور مانده و بعد وارد دانشگاه شده است، بعد از تحمل آن زحمات درس را رها میکند. ما این مسئله را بارها دیدهایم.
آیا در این حوزه نیز همینجور خواهد بود؟ یک مداح با هزار زحمت وارد میشود و بعد آنجا هیچ زحمت اجرایی برای کارهایش نباشد؟ آیا این ضمانت وجود دارد که ما بتوانیم از او به نحو مطلوب امتحان بگیریم. یا مثلاً فرض کنید استاد جوانی بخواهد به یک مداح مجربی که در تهران و ایران صاحبنام و در این حوزه بسیار مؤثر است و خوب میخواند ـ در عین حال علاقهمند است که در این کلاسها شرکت کند ـ مطالبی را انتقال دهد؛ آیا این استاد میتواند با او ارتباط مؤثری برقرار کند؟ دربارة این مسائل باید فکر کرد. فارغالتحصیل این رشته بعد از گرفتن مدرک آیا باید به دنبال کار باشد؟ خب، مداحی که عشق است! به این ترتیب این عشق تحتالشعاع قرار میگیرد. به نظر من باید خیلی دقت کنیم. بررسی این موضوع با یک ماه و دو ماه به نتیجهای نمیرسد. به عقیدة من استادان این حوزه سالها باید دربارة این موضوع بحث؛ سپس مقدمات را فراهم کنند. تازه بعد از آن هم یک همهپرسی لازم است. الان در بانکهای اطلاعات موجود اسامی تعداد زیادی از مداحان را داریم. از این مداحان نیز نظر بخواهیم. مداحهای جوانی داریم که خوب میخوانند و ۱۰ هزار نفر جمعیت اطرافشان جمع میشوند (حالا به سبک آنها کاری ندارم) نظر اینها را هم بپرسیم. اینکه در نشستی چند نفر جمع بشویم و تصمیمی بگیریم که به آن اقبالی نشود، شکستی در کار است. ورود به این عرصه نباید با اجبار و اکراه باشد. باید با طیب خاطر و میل وارد شوند. به این ترتیب آموزشها در آینده موجب پیشرفت خواهند بود.
یک سؤال دیگر هم مطرح است؛ اینکه چنین دانشگاهی به کدام نهاد مربوط میشود؟ کدام سازمان و چه مرجعی نیازمندیهای مادی این دانشگاه را مرتفع میکند؟ برای پاسخ به این سؤالات باید از نظرهای استادان مقیم استانهای دیگر نیز استفاده کنیم و فقط به استادان و کارشناسان تهران بسنده نکنیم.
عباس دلجو:
بنا بر مشاهدات من در طول سالها فعالیت در این حوزه، اغلب مداحان پذیرای این نیستند که زیر نظر سازمانی باشند. متن جامعة مداحان نمیپذیرند که زیر نظر سیستمی مثل دانشگاه فعالیت کنند. بنابراین به نظر میرسد تصمیمگیری درخصوص تأسیس دانشگاه مداحی زمان بیشتری را میطلبد. این کار نیاز به بررسیهای روانشناسانه دارد. تعبیراتی که در این حوزه وجود دارد، به تأمل بیشتری نیاز دارند؛ مثلاً مقام معظم رهبری میفرمایند: «چه دنیای خوبی است دنیای ذکر و مدح! غرق شدن در عشق اهلبیت و غرق کردن دیگران. روشن نگهداشتن شعلة محبت این خاندان.»
این دنیای خوب و عجیب و غریب را ـ با این توصیف ـ آیا میتوانیم در دانشگاه ایجاد کنیم؟ ایشان در رهنمود دیگری فرمودند: «مداحی نباید طوری بشود که هر کسی وارد این حرفة مقدس شود؛ بلکه باید برگردید و استعدادها و قابلیتها را شناسایی کنید و با یاد دادن معارف ناب، این سرمایة محبت و معرفت را زیاد کنید.»
کجای این جملات بوی دانشگاهی شدن این عرصه را میدهد؟ این موارد موضوعات قابل تأملی هستند و ما باید روی آنها کار کنیم. در رهنمود دیگری نیز فرمودهاند که در این حوزه باید جایی باشد که استادان فن که در طول سالهای متمادی یاد گرفتهاند ... یا اینکه با ذوق فطری خودشان آن را دریافتند ... و در نهایت اشاره میکنند که بیآموزند. خب، مثلاً در کجا و با چه مدرکی میتوانیم این ذوق فطری را به آقای «سازگار» بدهیم؟ ما چه مدرکی میتوانیم به آقای «آهی» بدهیم؟ در بحث دفاع مقدس شهید «اخوان» حرف قشنگی زد ـ خدا روحش را شاد کند ـ میگفت: «به کسی که ۷ ـ ۶ سال بدون مرخصی در جبهه مانده است، ما چه درجهای میتوانیم بدهیم؟» حتی میگفت که افرادی هستند که طولانیمدت خانواده را هم ندیدهاند. این مباحث خارج از مدار این مباحث است که ما بخواهیم مدرکی را معادل آن عرضه یا بخواهیم سقفی را برایش تعیین کنیم. عرصة مداحی نیز با دانشگاهی شدن حدود برایش مشخص میشود. از حضرت «آیتالله سبحانی» در دیدار با مداحان قم این فرمایش را دقت کنید: «مرثیهخوانی و مداحی اهلبیت برخاسته از علوم آل محمد است. این عزیزان را به جایی غیر از حوزهها سپردن مثل این است که فرزند خود را به پرورشگاه بسپاریم و توقع داشته باشیم که از هر لحاظ خوب بار بیآید.»
حضرت «آیتالله بهاءالدینی» نیز میفرمایند: «مداحی برای امام حسین ـ علیهالسلام ـ سوختن است و سوختن تعلیم نمیخواهد. جایی میخواهد که انسان سوختن را ببیند و بسوزد. آنهایی را که سوختند نگاه کند و یاد بگیرد.»
ما نمیتوانیم این موارد را نادیده بگیریم. از آقای «مجتهدی تهرانی» در سخنرانی روز عاشورا برای طلاب حوزه نقل میشود که در آخر الزمان روضهخوانیها اداری و مصنوعی میشود. روشنفکرهایی که مکتب قال الصادق را قبول ندارند میآیند و کار را خراب میکنند. رمز این دستگاه این است که هر کس که شیر پاک خورده را میآورند سر سفره مینشانند. هر کس را که خودشان میخواهند میآوردند سر این سفره مینشانند.
خب، دربارة این جملات باید تأمل کنیم. اینها فرمودة بزرگان است. عارف بزرگ، «حاج میرزا احمد عابد نهاوندی» میگوید: «همانطوری که خدا شیر خوردن را به کودکان آموخته است، گریه و روضه را هم در فطرت پاکان قرار داده است». این شعر واقعاً درست است که: «من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم». این خودش یک ملاک است. استاد علامه «محمد تقی جعفری» نیز در یکی از آثارشان جملهای دارند با این مضمون که بعضی چیزها در عرفان الهی درس دادنی نیست؛ مثل گریستن از خوف خدا یا گریاندن برای مظلومیت امام حسین و گریستن.
جملاتی نظیر این موارد زیاد هست و همین اندازه کافی است تا من به استناد آنها نظر خودم را اعلام کنم: از منظر روانشناختی این جامعه، فکر میکنم این سلسلة جلیله و این عزیزان که آبرومندانی هستند که در تشکیلات ابا عبدالله ـ علیهالسلام ـ خدمت میکنند، با ورود به مباحثی از قبیل تأسیس دانشگاه مداحی، بهنوعی تحقیر میشوند. بسیاری از عزیزانی که الآن مداحی میکنند استادهای فراوانی دیدهاند و زحمت فراوانی برای آموختن کشیدهاند؛ اما وقتی بحث دانشگاهی شدن این عرصه مطرح شود، اینها احساس حقارت میکنند و در مقابل افرادی که مدرک دانشگاهی دارند یا تحصیلاتی را بهشکل آکادمیک گذراندهاند ممکن است دچار کمبود روانی شوند. پیشنهاد همهپرسی درخصوص این موضوع پیشنهاد مناسبی است. اینکه همة افراد مؤثر و فعال در این عرصه جمع باشند و آرا و نظرهایشان در تصمیمگیری دخیل باشد. من کموبیش با آنها دربارة این موضوع صحبت کردهام و به گمانم آنها با دانشگاهی شدن عرصة مداحی موافق نیستند. گرایش آنها به سمت چیزی شبیه به حوزه است؛ تا هر کسی که ارادت و علاقهای دارد بتواند وارد شود؛ بدون محدودیت مدرکی و بدون احساس کمبود در قضایای اجتماعی.
عبدالامیر فائق:
به گمان من برای بررسی تاریخچهای که آقای «امینفروغی» فرمودند و احصای تجاربی که جناب آقای «آصفی» و استاد «سازگار» اشاره کردند و همچنین برای توضیح و تبیین روشهای آموزشی که جناب آقای «رفیعا» میفرمایند، قبل از تأسیس دانشگاه مداحی باید یک پژوهشکده مختص حوزة مداحی تأسیس کنیم؛ تا اکثر مقدماتی که در این نشست مطرح شد، آنجا به نتیجه برسد. در نهایت ما باید محتوا را از حوزه بگیریم و اگر مناسب دیدیم روش آموزشی را از دانشگاه بگیریم. نتیجة این همان وحدت حوزه و دانشگاه است. اما در ابتدا تأسیس یک پژوهشکده ضرورت دارد. به نظر من قبل از تولید علم و تولید محتوا، حتی قبل از تربیت مدرس برای این حوزه، تأسیس پژوهشکده الزامی است. این پژوهشکده در شناسایی وضعیت موجود خیلی کمک میکند. الآن شناخت کافی از مخاطبان این حوزه وجود ندارد؛ مثلاً الآن مداحانی هستند که مجلس دارند و اتفاقاً عاشق آموزش تکمیلی نیز هستند، اما سنشان برای تحصیلات تکمیلی مناسب نیست. مثلاً ما باید به این نتیجه برسیم که سن مناسب برای ورود به چنین دانشگاهی ۱۸ تا ۲۵ سالگی است؛ یا هر بازة دیگری که با یک بررسی کارشناسانه مشخص شود. همین الان ممکن است در بنیاد دعبل اعضایی با سن بالا واقعاً مشتاق آموزش تکمیلی باشند؛ امکانسنجی ورود به تحصیلات عالی از ملزوماتی است که پژوهشکده میتواند آن را انجام دهد. شناسایی مخاطبان، احصای تجارب، نوشتن تاریخچة مداحی و مواردی از این قبیل در پژوهشکده انجام میشود. این اتاق فکری که اکنون تشکیل شده است، باید منجر به تشکیل یک پژوهشکدة جامع نیز بشود.
محمد فراهانی:
از رهنمودهای مقام معظم رهبری به مداحان چهار رکن اساسی را ما میتوانیم برداشت کنیم: رکن اول «معرفت»، رکن دوم «تربیت»، رکن سوم «بصیرت» و رکن چهارم «مهارت» که در مداحی باید به آن پرداخته شود. در سازمان بسیج مداحان نیز رأس امور و محور فعالیتهای ما همین چهار رکن هستند؛ یعنی همة مباحث آموزشی و تربیتی و تعلیمی ما حول و حوش این چهار رکن میگردد. من فکر میکنم در این نشست اگر یک سؤال پاسخ داده شود خیلی از دغدغهها برطرف میشود. آن سؤال این هست: ما از دانشگاه به عنوان یک مرجع توقع داریم که کدامیک از این ارکان را پشتیبانی کند؟ آیا ما از دانشگاه توقع تربیت کردن داریم؟ یا بصیرت بخشیدن؟ یا مهارت دادن؟ و یا میخواهیم در دانشگاه به بحث معرفت و علم بپردازیم. همانطوری که از اسم دانشگاه برمیآید طبیعتاً دانشگاه جایی است که ما باید از آن توقع علم داشته باشیم. اصلاً چهبسا تربیت، بصیرت و مهارت در قالب یک دورة دوسالة کاردانی، چهارسالة کارشناسی، ششسالة کارشناسی ارشد و۱۰سالة دکترا برنیآید. کار تربیتی، کار بصیرتی و کار مهارتی کاری است که یک عمر میطلبد.
سالها پیروی مکتب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
میگوید سالها با پیروی از مکتب رندان توانستم به یکی از رذایل اخلاقی غلبه کنم؛ پس مباحث تربیتی، بصیرتی و مهارتی زمانبر و طولانیمدت هستند. البته دانشگاه قطعاً متصدی مباحث تربیتی هم میتواند باشد. متصدی بحث بصیرت و مهارت هم میتواند باشد؛ اما در یک قالب محدود. به نظر بنده ما توقعمان از دانشگاه بهذات بحث علم و معرفت است. به نظر میرسد که همة این ارکان نیز مقولة بهتشکیک است و ممکن است که رتبههای مختلفی داشته باشند. انسانها در بحث تربیت و در بحث بصیرت، بصیرتشان مراتبی دارد؛ مثلاً بصیرتی که «عمار» داشت و آنچه ما انسانهای دیگر داریم متفاوت است. بنابراین بصیرت مقولهای بهتشکیک است؛ تربیت هم همینطور. در این خصوص ما عرفا را داریم که سطوح مختلف داشتند. در مهارت هم هینطور، ما الان مداحی داریم که نوحهخوان خوبی است و در عرصة خودش اثرگذاری خوبی دارد، مداحی نیز مناجاتخوان خوبی است و بسیار اثرگذار است، مداحی نیز روضهخوان بسیار قدری است؛ یعنی اینها تخصصی هستند و در زمینههای مختلف ممکن است که مداحان متخصص شوند.
ما از حوزة علمیه توقع داریم مجتهد تحویل جامعه بدهد؛ یعنی خروجی حوزه مراجع تقلید و انسانهای عارف است. حوزه در مباحث فلسفی و در بحث تفسیر قرآن نیز خروجی دارد. در دانشگاه نیز تربیت کارشناس صورت میگیرد که اغلب در حوزههای مختلف نظریهپردازی میکنند و قطعاً ما در عرصههای مختلف به کارشناس هم نیازمند هستیم. به نظر من فرمایش استاد بزرگوارم حاج عباس دلجو که برگرفته از رهنمودهای مراجع و علما بود ناظر بر این موضوع است که عرصة تربیت مداحی و عرصة بصیرت و مهارت مداحی بیشتر عرصة تربیتی و مرتبط با امور معنوی است؛ که این فرمودة خیلی از بزرگان ماست. اینکه عرصة مداحی تفضلی است و به مباحث فطری ارتباط دارد؛ اما به نظر من در اصل آکامیک شدن عرصة مداحی ابهامی وجود ندارد. در نحوه و مراحل اجرا حتماً باید تأمل صورت بگیرد و این کار حتماً باید با حوصله انجام شود. برای این منظور باید جلسات مختلفی تشکیل شود، پژوهشکدهای که دوستان فرمودند جزء مسلمات است که بحمدالله ما در سازمان بسیج مداحان پیگیر آن هستیم.
محسن حسام مظاهری:
همة استادان دربارة ضرورت آموزش و سر و سامان دادن به امر آموزش در این حوزه اتفاق نظر دارند؛ ولی آیا پاسخ درست و درستترین پاسخ به این ضرورت تأسیس دانشگاه است؟ من گمان میکنم که باید روی این سؤال متمرکز بشویم؛ و الا در نفس آموزش و سامان دادن به آن حرفی نیست. دربارة خود دانشگاه و دانشکده باید بیشتر دقت کنیم. ما نمیتوانیم بدون توجه به یک پیشینة تاریخی و زمینة ساختاری دربارة نهاد دانشگاه دربارة آن حرف بزنیم. عرض بنده این پیشفرض را هم دارد که هر نظام آموزشی یک کل بههمپیوسته است یعنی ما خیلی وقتها در مواجهه با یک ساختار و با یک نظام آنقدر اختیار نداریم که اعضایش را به اختیار خودمان انتخاب کنیم. وقتی میگوییم دانشگاه در مورد یک پدیدة محقق و مشخص صحبت میکنیم که در بیرون وجود دارد؛ مثلاً مصداق ایرانی آن یعنی دانشگاه ایرانی چیزی است که با تأسیس «دار الفنون» در ایران آمده است و تا امروز هم ادامه دارد. بنابراین ما در مورد یک امر محقق حرف میزنیم و احتمالاً وقتی میگوییم دانشگاه مداحی، در ذهنمان چیزی مشابه به همین دانشکدهها و دانشگاههایی که هست شکل میگیرد. من فکر میکنم که دانشکده و دانشگاه و یا هر اسم دیگری که روی آن بگذاریم در تقسیمبندی کلی جزو نظام آموزشی جدید میشود که با نظام آموزشی قدیم که از مصادیق آن مداحی سنتی و نهاد ذاکری سنتی بوده تفاوتهایی دارد. توجه به تفاوتهای این دو نظام آموزشی و تطبیق آنها به عرصة مداحی برای تصمیمگیری در این حوزه خیلی مهم است. به این ترتیب به پرسش اصلی نزدیکتر میشویم. آیا برای سامان دادن آموزش مداحی رسیدن به گزینة دانشگاه گزینة مناسبی است؟ یا انتخاب نادرستی است؟
نظام آموزش سنتی استادمحور است؛ یعنی محوریت نظام آموزشی با استاد است؛ البته استادی که تعریف خودش را دارد. تعریف استاد در نظام آموزشی جدید متفاوت میشود؛ ولی در نظام آموزشی جدید این دانشپذیر است که محوریت دارد. ساختار، تعریف و کل شئون نظام آموزشی متناسب با دانشپذیر بازتعریف میشود. تفاوت دوم این است که نظام آموزشی قدیم اصولاً یک نظام کیفی است. یعنی هم آموزش، هم مواد آموزش و هم روند آموزش در آن کیفی است. ممکن است که برای یک دانشپذیر به تشخیص استادش، روند آموزش ۱۰ سال طول بکشد و ممکن است که برای یک نفر دیگر پنج سال طول بکشد و برای دیگری ۲۰ سال. کیفیت آموزش و مواد آموزشی نیز همینطور است. ولی نظام آموزشی جدید به دلیل اینکه تعداد بیشتری از دانشپذیر را مخاطب خود قرار میدهد ناگزیر از کمی شدن است؛ یعنی در این نظام آموزشی ناگزیر هستیم همة این امور کیفی را به امر کمی تبدیل کنیم که این اقتضائاتی دارد. در نظام آموزش قدیم بر اساس تشخیصی که استاد میدهد کیفیت آموزش به افراد مختلف متفاوت است؛ ولی در نظام آموزش جدید متون واحدی را مشخص میکنیم و همه در یک کلاس مینشینند؛ مثلاً برای ۴۰ ـ ۳۰ یا ۱۰۰ نفر یک کلاس برگزار میشود و در این دورهها همة دانشپذیران باید حضور داشته باشند، در صورتیکه در نظام آموزش قدیم کیفیت آموزش متناسب با تشخیص استاد دربارة هر دانشپذیر متفاوت بود. گزینش دانشپذیر در نظام آموزش قدیم ـ به دلیل همان محوریت استاد ـ با نظر استاد بود؛ ولی در نظام آموزشی جدید ثبت نام از طریق شرکت در کنکور و یا گذران دورههای آموزشی قبلی انجام میشود و روند گزینش در نظام آموزش قدیم در نظام آموزشی جدید موضوعیت ندارد.
یک ویژگی دیگر دربارة نظام ارزیابی است. ارزشیابی در نظام آموزشی قدیم کیفی بود؛ ولی در نظام جدید بحث نمره مطرح و ارزیابی کمی است، بحث امتحان و آزمون مطرح است. اصلا شرایط و اقتضائات نظام آموزشی جدید جوری نیست که بشود از تمام دانشجویان بهطور متفاوت آزمون گرفت. یکسری سؤالات و یک نظام ارزشیابی واحد برای همه استفاده میشود؛ در صورتیکه در نظام آموزشی قدیم ارزیابی کاملاً کیفی بود، متناسب با فهم استاد و بیرون از سازوکار نمره دادن و امتحان و مادههای امتحانی بود. خروجی نظام آموزشی قدیم واقعاً محدود بود. در آن نظام استادمحور، مگر یک استاد ـ آن هم با آن کیفیت آموزش ـ چند نفر را میتوانست آموزش بدهد، چند نفر را میتوانست تربیت کند. ولی نظام آموزش جدید به اقتضاء افزایش جمعیت و افزایش نیاز خروجی انبوه هم دارد. یک استاد به کلاس انبوهی از دانشجویان میرود و به آنها اموزش میدهد. خروجی در این نهاد آموزشی خیلی بیشتر از یک کلاس شخصی یک استاد در نظام آموزشی قدیم است. یک نظام آموزشی جدید نسبت خیلی مستقیمی با بازار و دوگانة عرضه و تقاضا دارد. تعریف هویتی و اجتماعی نهاد دانشگاه در جامعه یک تعریف جدید است که نیازهای بازار و نیازهای مخاطب را پاسخ میدهد؛ بهتبع شرکتکنندگان از این نظام آموزشی انتظار دارند که در بازار به معنای اقتصادیش جایگاهی داشته باشند؛ ولی در نظام آموزشی قدیم لزوماً اینگونه نبود؛ گرچه به نیاز بازار هم پاسخ داده میشد؛ ولی بیشتر نیاز فرد بود؛ در واقع آموزش سنتی بیشتر دنبال پاسخ گفتن به نیازها و ضرورتهایی بود که در درون خودش احساس میکرد. ساختار نظام آموزش قدیم انعطاف داشت؛ ولی نظام آموزشی جدید یک ساختار متصلب و جبری دارد؛ یعنی ما نمیتوانیم بر حسب دانشپذیرهای مختلف نظامهای مختلفی را تعریف کنیم. در نظام آموزشی جدید همه باید یک سیری را طی کنند. همه باید در یک مدت زمان مشخص مواد درسی واحدی را بخوانند؛ سپس همه در یک بازة زمانی معین از نهاد آموزشی خارج شوند؛ ولی در نظام آموزش قدیم این اتفاق نمیافتاد. نکتة مهم مربوط به ویژگیهای یادشده این است که نظام آموزشی قدیم محدودیت داشت؛ ولی نظام آموزشی جدید قابلیت گستردهای دارد، قابلیت تکثیر دارد. در نظام آموزشی جدید ما میتوانیم به نیازها و اقتضائات افزایش جمعیت پاسخ دهیم.
به نظر من مقایسة این دو نظام آموزشی به بحث دربارة تأسیس دانشگاه مداحی کمک میکند؛ البته در کنار این پرسش باید به این هم جواب بدهیم که آیا مداحی را فن میدانیم؟ مهارت میدانیم؟ هنر میدانیم؟ و یا ترکیبی از همه اینها؟ آیا انتظار داریم که نهاد دانشگاه به همة این سؤالات پاسخ بدهد؟ اینها پرسشهایی است که به هم کمک میکنند.
یک مسئلة سومی هم وجود دارد؛ به نظر من نظام آموزشی جدید و نهاد دانشگاه اقتضائات خودش را دارد. ما نمیتوانیم از دانشگاه مداحی صحبت کنیم و اقتضائات دانشگاه را نپذیریم. به هر حال حتی اگر مداحی را هنر بدانیم، باز با هنر نقاشی، قلمزنی و میناکاری قابل مقایسه نیست؛ به دلیل اینکه یک بخش خیلی عمدهای از قضیه به امر دینی برمیگردد؛ و توضیح و تبیین آن با معیارهای سنجش متداول یعنی کمی کردن یک امر کیفی! یعنی ممکن است که شما بتوانید صوت، لحن، حتی مقاتل و یا نغمات را در قالب کلاس آموزش دهید، ولی ادب، عشق و اخلاص را نمیشود آموزش داد. مداحی معجونی است که همة این ابعاد را دارد. شما نمیتوانید مداحی را ذیل نظام آموزشی جدید در دانشگاه تعریف کنید و بگویید ما در دانشگاه فقط بعضی از ابعادش را پاسخ میدهیم. به نظر من اگر میشود مجتهد علوم دینی را از دانشکدة الهیات بیرون آورد، آنگاه مداح را نیز میتوان از دانشگاه مداحی بیرون آورد. بررسی تجربههای پیشین هم به این بحث خیلی کمک میکند؛ حتی تلاشهایی که قبل از انقلاب شده است. استادانی که سن بیشتری دارند حتماً به یاد دارند در حوزههای مشابه چه تلاشهایی شده است؛ مثلاً تلاشی که در «مؤسسة وعظ و خطابه» شد، تقریباً یک کار مشابه برای آموزش وعظ بود. حالا میتوان آن تجربه را بررسی کرد. تجربة «دار التبلیغ» ـ خارج از آن ابعاد سیاسیاش ـ نیز قابل بررسی است. تجربة دانشگاههای حوزوی بعد از انقلاب نیز قابل بررسی است؛ یعنی این اتفاق که به تعبیری جریان مدرکگرایی در بعضی از حوزههای علمیه و حوزههای جدید است و تبعات آن در نسل جدید طلبهها و طلاب علوم دینی قابل بررسی است. این موارد راههای رفتهای است که چون به امر دینی و به ساحت دین برمیگردد حساسیت و ظرافت مسئلة دین را دارد و ما نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم. حتماً این تجربههای مشابه که هر کدام ربطها و همپوشانیهایی با مقولة مداحی دارند باید مدنظر قرار بگیرند.
مسئلة دیگر مجموعه آفتهایی است که خود نهاد دانشگاه در ایران دارد. ما نمیتوانیم بهرغم نواقص یا حداقل، ابهاماتی که در سازوکار نهاد دانشگاه وجود دارد بگوییم بیرون از ساختار عمومی دانشکدهها و دانشگاهها میخواهیم یک دانشگاه ایدهآل تأسیس کنیم. به هر حال یک دانشگاه ایرانی ویژگیهایی دارد. طبق واقعیت موجود، با دیدگاهی عملیاتی، دانشکدة مداحی زیرمجموعة دانشگاه علمی ـ کاربردی یا دانشگاه پیام نور میشود. حالا با توجه به سازوکار آموزش در سایر رشتهها در این دانشگاهها، آفاتی که این جریان میتواند داشته باشد چقدر است؟
البته عرائض من بیشتر دربارة قالب آموزش است و نه ضرورت آن. شاید دانشکده یا دانشگاه گزینة مناسبی در این حوزه نباشد و ما بتوانیم گزینههای میانی تعریف کنیم؛ ولو اینکه ما هماکنون ضرورت جمعیتی یا ضرورت بالا رفتن بازار تقاضا داشته باشیم. شاید رسیدن به گزینة دانشگاه یک راهحل آسان و دمدستی باشد. عرائض من از نگاه بیرونی و بیرون از جامعة مداحی است. نگاه درونی را باید استادانی که در این عرصه تجربة سالانه دارند از درون این جامعه بگویند. من فکر میکنم تقویت نظام سنتی با همان ویژگی استادمحوری و بازتعریف آن متناسب با اقتضائات جدید در یک قالب مناسب مانند حوزههای علمیه یا مکتب یا در قالب هئیت که یک قالب خیلی امروزی است و خیلی قابلیت دارد، مناسبتر است؛ که متأسفانه ما از آن غفلت کردهایم. هیئات مذهبی یک نهاد ـ به تعبیر ادبیات امروز ـ یا یک سازمان مردمنهاد است. قبل از اینکه سایر سازمانهای مردمنهاد در جامعه شکل بگیرد، هیئات مذهبی با همان ویژگیهای نهادهای مردمنهاد در جامعه وجود داشتند. هیئتها اگر با محوریت استادان، پیشکسوتها و پیرغلامان مانند گذشته و با در نظر گرفته اقتضائات جدید، شاگردپروری کنند و ما اینها را تقویت کنیم، این قالب مناسبی برای پاسخ به این نیاز است؛ به این ترتیب نیاز نیست که به سراغ دانشگاه برویم که به نظر میرسد تبعات منفی آن در این مقوله بیشتر است.
حسن بختیاری:
یکی از ارکان دانشگاه مدرک است. دانشگاهی که مدرک تحصیلی ارائه نکند مثل نمازی است که نیت در آن نیست؛ یعنی یک رکنی از آن نیست. دانشگاهی که مدرک تحصیلی ارائه نکند به احتمال خیلی زیاد و احتمال قریب به یقین دانشجویی هم نخواهد داشت. بنابراین مدرک در دانشگاه یک رکن است. اگر بخواهیم یک دانشگاه مداحی تأسیس کنیم که مدرک ارائه نکند، آن دانشگاه نیست. چیز دیگری است. از طرف دیگر اگر دانشگاه مدرک ارائه کند باید این مدارک باید همان کارکردی را داشته باشند که در دانشگاههای دیگر دارد.
سؤال من این است: اگر کسی وارد دانشگاه مداحی شود و ۲ سال درس بخواند، اما نتواند فوق دیپلم بگیرد و نتواند درسهایش را پاس کند، آیا این دیگر نمیتواند مداحی کند؟ آیا دیگر نمیتواند منبر برود؟ بنابراین کارکرد مدرک در دانشگاه مداحی با کارکرد مدرک در دانشگاههای دیگر فرق میکند. فارغالتحصیلان در دانشگاههای دیگر با ارائة مدرک شغل و یا نقشی را احراز میکنند. اما به نظر من جایگاه مداحی رفیعتر از این است. ارائة مدرک و این روند بهنوعی جسارت به ساحت مداحی است. دانشگاه فقط یکی از ساحتهای معرفت، تربیت، بصیرت و مهارت را پوشش میدهد. در دانشگاه فقط موضوع دانش مطرح است و سه حوزة دیگر مغفول میماند. من پیشنهاد میکنم به جای اینکه دانشگاه یا پژوهشگاه تأسیس کنیم، کسانی که عمری را در این راه صرف کردهاند و زحمت کشیدهاند ـ با توجه به اینکه بحث آموزش عمدهترین دغدغه در بحث تأسیس دانشگاه مداحی است و با توجه به اینکه منابع مکتوب و متقن به اندازة کافی موجود هستند ـ از سراسر کشور ۳ ـ ۲ سال وقت بگذارند و روی منابع موجود کار کنند؛ سپس منابع مناسب را به مداحان معرفی کنند. این راه مناسبی برای ساماندهی بحث آموزش در حوزة مداحی است.
سید علی قریشی:
من پیشنهاد میکنم درخصوص این موضوع از جامعه مداحی در سراسر کشور نظرخواهی شود. اگر در قالب یک سمینار یا جشنواره یا همایش و با وجود یک دبیرخانه که مشخصاً به مسئلة آموزش مداحی بپردازد، این موضوع را بیشتر نقد و بررسی کنیم به نتایج دقیقتری میرسیم؛ اینکه آموزش در حوزة مداحی به چه سبکی باید باشد؟ به سبک دانشگاه؟ به سبک حوزه؟ یا آموزش مداحی به سبک مدرسههای عالی؟ مثل مدرسة عالی شهید مطهری که چیزی میان حوزه و دانشگاه است. برای این منظور باید موضوع را به اطلاع مداحان برسانیم و از همة مداحان کشور خواسته شود که هر ایدهای دارند در قالب مقاله ارائه دهند؛ سپس نظرهای مختلف در دبیرخانه جمعبندی و دستهبندی شود؛ به این ترتیب تصمیمگیری بر اساس خرد جمعی و کار کارشناسی انجام میشود. به نظر من جمعآوری آراء و نظرهای مختلف برای تصمیمگیری دربارة این موضوع ضرورت دارد. باید نظرهای مختلف از منظر دانشگاهی، حوزوی و تجربیات پیشکسوتان و پیرغلامان بهصورت مکتوب کنند به دبیرخانه ارسال و در انجا بررسی و کار کارشناسی شود. این کار باید بهصورت علمی صورت پذیرد؛ سپس بنشینیم دور میز و به تصمیمگیری کلان برای سیستم آموزش مداحی بپردازیم. در حال حاضر ما ما مداحی را فقط در تهران میبینیم؛ در حالیکه نگاه ما به مداحی باید هم نگاه قومی و هم ناظر بر گویشهای مختلف باشد. آیا آن چیزی که الان در تهران به عنوان مرکز جمهوری اسلامی وجود دارد و آنچه در این شهر جاذبه دارد، همان جاذبه را برای کاشان، اردبیل، تبریز و شهرهای تابع نیز دارد؟ پس از تأسیس دانشگاه مداحی در تهران و شروع آموزش به دانشپذیران و یا دانشجویان آیا امکان گسترش آن به سایر نقاط کشور وجود دارد؟
اگر پاسخ منفی باشد، آیا این روند در آینده در جامعه تضاد ایجاد نمیکند؟ من گمان میکنم باید نوع نگاه ما به هئیت مشخص شود. هیئت باید بازتعریف شود، مداحی باید بازتعریف شود. آیا مداحی فقط خواندن است؟ یا خیر؛ در آن میانداری دیده میشود، در آن آبدارچی دیده میشود، در آن مدیریت هیئت دیده میشود، بانیها دیده میشوند، قراء دیده میشود، واعظ دیده میشود؛ یعنی شما مجموعهای از حلقههای متصل به هم دارید که در قالب هیئت به اثرگذاری وسیع منجر میشود. حال جای سؤال است که چه شده است که امروز نیاز شده آموزش مداحی به سمت دانشگاه برود؟ یا اینکه آموزش مداحی به سمت حوزه برود؟
در این خصوص نباید تصمیمی بگیریم که در آینده مداحان را دچار چالش کند. قطعاً نظر پیشکسوتان این جامعه باید اخذ شود. دربارة این موضوع ما به اتفاق حاج «منصور ارضی»، برخی استادان حوزه و دوستان بزرگوار دیگر از سال ۱۳۸۹ ش. تا کنون بیش از هزار ساعت جلسات کارشناسی گذاشتیم. چندین نوبت به خدمت آقای «علم الهدی»، معاون آموزشی دانشگاه امام صاق ـ علیهالسلام ـ در مشهد رفتیم. ایشان علقة وافری به هئیت دارد؛ ایشان را هم به اسم هئیتی میشناسند و هم به اسم دانشگاهی. نظر ایشان را پرسیدیم، با آقای «بوشهری» و آقای «میرباقری» در قم و دوستان استادان متعدد دیگری مثل حاج «علی آهی»، حاج «غلامرضا سازگار» و حاج «ماشاءالله عابدی» و ... جلسات مختلف برگزار کردیم؛ با وجود این هنوز هم بر سر دو راهی هستیم؛ که آیا سبک آموزش مداحی حوزوی باشد یا دانشگاهی؟
نظر حاج منصور ارضی این است که ما اصلاً نمیتوانیم به سمت دانشگاه برویم. محتوای کار مداحی حوزوی است. هنر ما اصلاً دانشگاهی نیست؛ یعنی سبکی که ما با آن روش مداحی میکنیم، مثلاً وقتی واحد میخوانیم، در کجای دانشگاه یافت میشود؟ در کدام دانشگاه هنر شما چنین چیزی میبینید؟ آنها به سبک خودشان میخوانند و آوازخوانی میکنند. ما در کجا این شور موجود در هیئات را داریم؟ کجا این نوع نوحهخوانیها را میبینیم؟ پس دروس مهارتی حوزة مداحی اصلاً دانشگاهی نیست. دروس معرفتی ما هم اصلاً مرتبط با تاریخ اسلام است؛ که هماکنون از منبر وعاظی که در حوزههای علمیه تربیت میشوند میگیریم.
اگر تحول بنیادینی که مد نظر مقام معظم رهبری است در حوزة علمیه اتفاق بیفتد و دغدغة ایشان که ایجاد رشتههای میانرشتهای در حوزة علوم انسانی است در دانشگاه محقق شود ـ که هنوز هم تحقق پیدا نکرده است ـ برخی از مسائل حل خواهند شد. درخصوص دانشگاهی شدن رشتة مداحی این سؤالات هم مطرح است که اکنون برای این دانشگاه چند گروه درسی تعریف شده است؟ چند رشتة تحصیلی در آن تدریس خواهد شد؟ برای این رشتهها تا حالا چه محتوایی تولید شده است؟ تولیدات علمی این حوزه تا کنون چه مواردی بوده است؟ برای این منظور چه رفرنسها، منابع و مآخذی وجود دارد؟
قطعاً پژوهش در این خصوص از نیازهای مقدماتی است. حتی میتوان از یک پژوهشکدة اسلامی تقاضا کرد که دربارة این موضوع نیازسنجی و بررسی کند که اکنون ضرورت نیاز به آموزش مداحی در چه سطحی است. ۲ سال پیش یکی از مدیران ارشد وزارت آموزش و پرورش، طرحی را برای آموزش مداحی مطرح کرد؛ تا آموزش مداحی نیز مانند آموزش قرآن از کلاس اول ابتدایی در برنامة درسی دانشآموزان قرار گیرد. این موضوع در اخبار رسمی نیز اعلام شد؛ اینکه از سال ۱۳۹۱ ش. آموزش مداحی هم در کنار آموزش قرآن در کلاس اول ابتدایی ارائه میشود. بعد از اعلام خبر هجمة بزرگی به آن صورت گرفت و در نهایت آن مدیر را برکنار کردند؛ اصلاً آن خبر را از منابع اطلاعرسانی برداشتند و حذف کردند. حالا ممکن است این اتفاق دربارة دانشگاه مداحی نیز تکرار شود.
یک نکتة دیگر درخصوص این موضوع این است که تا کنون بزرگانی نظیر حاج منصور ارضی، حاج غلامرضا سازگار، حاج علی آهی و پیشکوستان این عرصه از این دستگاه صیانت کردهاند؛ چه ضمانتی وجود دارد که جامعة علمی کشور نیز از این دستگاه صیانت کند؟ مثلاً آیا از خروجی این دانشگاه آقای سازگار درمیآید؟ اصلاً ما مداحی را در ذیل چه علومی میبینیم؟ من میگویم در مداحی علوم پزشکی نیز مطرح است؛ مثلاً ذیل علوم پزشکی دکتر روانشناس داریم، یک مداح کمتر از یک روانشناس است؟ روانشناس با روح و روان مخاطب سر و کار دارد. آیا یک مداح غیر از یک پزشک معنوی است؟ الحمدالله آقای «حسن مظاهری» در این خصوص تحقیقاتی کردهاند که نشان میدهد ثروتمندانی که با دین کار نداشتند با علاقه و ایجاد رابطهای به هیئت آمده و در هیئتهای امام حسین ـ علیهالسلام ـ آرام شدهاند؛ کسانی که نزد هزار روانپزشک رفته و دردشان دوا نشده است. از این موارد زیاد پیش آمده و دستمان پر است. در حرم امام رضا ـ علیهالسلام ـ مکتوبات و مستندات این موارد وجود دارد. چنین چیزی را کجا میتوانید پیدا کنید؟ با این نگاه آیا قالب دانشگاه یک مجموعهای مثل هئیت و مقولة مداحی را تحقیر نمیکند؟ تبیین این مقولات هر کدام یک مقالة علمی، یک پژوهش و یک تحقیق علمی میخواهد. به نظر من مداحی حتی در علوم غیر پزشکی نیز تعریف میشود. من میگویم صنعت است. صنعت چیست؟ تلفیقی از علم و ید. آیا غیر از این است که در مداحی سینهزنی داریم؟ کفزنی دارید؟ صدا داریم؟ خب، اینها صنعت است و دانش آن را هم داریم. از منظر علوم انسانی نیز میتوانیم به مداحی نگاه کنیم.
در کل لازم است که ما در این خصوص شتابزده عمل نکنیم. برای تصمیمگیری درخصوص اینکه با روش دانشگاهی یا حوزوی و یا مدرسة عالی عمل کنیم یک کار کارشناسی دقیق لازم است. توجه به این نکته مهم است که از حوزههای علوم انسانی در دانشگاههای فعلی و بهطور کلی در دانشگاهها ـ چه در ایران و چه خارج از ایران ـ پروفسور «سمیعی» بیرون میآید؛ اما میدانیم چه ضمانتی هست که از این دانشگاه حاج آقای سازگار دربیاید؟ کسانی که دربارة دانشگاه مداحی برنامهریزی و هدفگذاری میکنند باید بگویند، چه ضمانتی وجود دارد که از دانشگاه مداحی حاج منصور و حاج آقای آهی بیرون بیاید؟ و اگر اینطور نباشد، آنگاه خروجیهای چنین دانشگاهی در تضاد با همین جریان عمل میکنند. یعنی شروع میکنند به مقابله کردن؛ به این ترتیب شما در این عرصه دو روش متفاوت در یک صنف را روبهروی هم قرار دادهاید؛ یعنی دانشگاهیها را به جان غیر دانشگاهیها انداختید. برای مثال یک جوان ۱۸ساله که چهار هزار مخاطب دارد، وقتی میگوید بزنید بر سرتان، میزنند؛ میگوید بزنید بر سینهتان، میزنند؛ میگوید: حالا سینه نزن، سینه نمیزنند؛ چگونه میخواهید او را به تحصیل در دانشگاه ترغیب کنید؟ اصلاً نمیآید. با یکی از این آقایان چندین جلسه صحبت کردیم ـ حاج آقای ارضی شخصاً صحبت کرد ـ او سنی هم ندارد. ۲۰ساله است و ۲۰ هزار مخاطب دارد. میگوید من اصلاً استاد نداشتم. قائل به این هم نیستم که استاد در این عرصه لازم است. من را امام حسین ـ علیهالسلام ـ انتخاب کرده است و هر چه میگویم اینها گوش میدهند. امام حسین ـ علیهالسلام ـ محبت من را در دل اینها انداخته است. شما این شخص را چگونه میتوانید به دانشگاه بیاورید؟ چگونه میخواهید بگوید که دو ساعت بنشین و تاریخ تحلیلی اسلام بخوان؟ مثلاً دو ساعت بنشین و تاریخ تحلیلی تشیع بخوان. با این توضیحات نظر حاج آقای ارضی نیز این است که ایشان ۱۰۰٪ با دانشگاهی شدن مداحی مخالف هستند. ضمن اینکه در حال حاضر برنامهریزی در این خصوص فقط برای برادران انجام میشود و این سؤال مطرح است که موضوع جنسیت در دانشگاهی که مد نظر عزیزان است چه میشود؟ هماکنون روضههای خانگی کم نیست؛ خانمهایی که انحرافاتی در حوزة مداحی دارند. با این مسائل چه میکنیم؟ عرض بنده این است که مستمراً باید این جلسات کارشناسی برگزار شود و پیرغلامها و پیشکسوتهایی که این جریان را تا به اینجا رساندهاند و میخواهند به دست دیگران بسپارند باید برای تصمیمگیری حضور داشته باشند.
محمدرضا سنگری:
پشت همة مباحث طرحشده و آراء و نظرها تجربههایی نهفته است که نشانگر تلاشها و راههایی است که تا امروز انجام و سپری شده است. در یک نگاه کلی جمعبندی آنچه دوستان مطرح کردند نشان میدهد پنج نفر از مجموعة دوستانمان با تأسیس دانشگاه مداحی کاملاً مخالف هستند. پنج نفر از دوستان نیز مخالف مشروط هستند؛ دو نفر از ایشان تأکید چندانی بر بودن چیزی با عنوان دانشکده و دانشگاه ندارند؛ بنابراین تعداد مخالفان نزدیک به ۱۰ نفر شد و هفت نفر دیگر از دوستان موافق تأسیس دانشگاه مداحی هستند؛ که سه نفرشان کاملاً موافق و سه نفر نیز با احراز شرایط و موقعیتی موافق خواهند بود.
در کل مشترکاتی داشتیم و خوشبختانه در این جمع مسائل مهمی طرح شد؛ از جمله اینکه هشت نفر روی موضوع نظرخواهی تأکید کردند؛ اینکه ما دیدگاهها و نظرهای مداحان را مد نظر قرار دهیم؛ البته اینکه چگونه باید این نظرخواهی انجام شود به بحث و بررسی نیاز دارد؛ مثلاً آیا میخواهیم یک جامعة آماری داشته باشیم؟ یا از تعدادی از نخبگان و کارآزمودگان این عرصه که سالها در این زمینه کار کردهاند نظرخواهی شود؟ برخی نخبگان این حوزه واقعاً معادل ۱۰۰ نفر هستند. گاهی یک نفر خودش یک امت است.
همة حضار تأکید داشتند که آموزش لازم است. همه تأکید داشتند جایی برای این آموزش باید وجود داشته باشد؛ کما اینکه تا الان هم بوده است. دربارة روش آموزش هم گفته شد که میتوان برخی از ویژگیهای دانشگاه را گرفت اما نباید در اسارت دانشگاه ماند؛ مثلاً چیزی شبیه به روش آموزش در مدرسة عالی مطهری که دوستان مثال آوردند. مثالهای دیگری هم ارائه شد و در کل اینکه ما میتوانیم برخی از ویژگیهای دانشگاه را بگیریم، اما وارد ساخت و بافت دانشگاهی نشویم که استلزامات خاص دانشگاهی را داشته باشد؛ تا در این میان مداحی قربانی نشود. دوستان تأکید بر داشتن برنامه کردند و بنده نیز این نکته را میگویم که بیبرنامهها قربانی دست برنامهدارها هستند. ما باید برنامه داشته باشیم. با برنامة روشن و مشخص باید تجربهها را جمعآوری کنیم. ۹ نفر از دوستان تأکید داشتند که باید تجربهها را جمع آوری کنیم. تقاضای من این است که همة دوستان برای این منظور تلاش کنند و اگر امکانپذیر باشد باید در کنار آن مجموعة پژوهشهایی را که در این خصوص انجام شده نیز احصاء شود؛ مثلاً مقالات و پژوهشهایی که در این زمینه شده جمعآوری شود و اگر خلاءهایی وجود داشت سفارش دهیم کسانی در این حوزهها کار کنند و مقاله بنویسند. در جلسات آتی باید روی مباحث جزئیتر متمرکز شویم؛ مثلاً اگر میخواهیم آموزشگاهها یا پژوهشکدهای داشته باشیم، آموزشگاه و پژوهشکده چگونه باید باشد؟ قطعاً یک مکان پژوهشی لازم داریم. موضوعاتی را که میخواهیم دربارة آنها تصمیم بگیریم باید مستند به اسنادی باشند که آن اسناد مبتنی بر پژوهش هستند.
یکی از شگفتترین مسائلی که در باب عاشورا و کربلا داریم این است که پیش از وقوع حادثه، سوگواری برگزار شده است. روایت روشنی داریم که خود شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ مجلس بر پا میکرد و در کوفه علی ـ علیهالسلام ـ برای کربلا مرثیه خواند. حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ مرثیه خوانده است. یعنی پیش از وقوع حادثه، حادثه معلوم و مشخص بوده؛ و چیز گمی نبوده است؛ و مسئله را میدانستند.
من نمیخواهم تصدیع بدهم. میخواهم زمینه را برای بحث مهیا کنم. یک روایتی میخواندم که حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ در خدمت پدر بزرگوارش نشسته بود و قرآن میخواند. وقتی به آیاتی در مورد «صبر» رسید ـ احتمالاً سورة «آل عمران» بوده است. در شب عاشورا هم روایت هست که حضرت ابا عبدالله سورة آل عمران میخواند ـ رسید، حضرت امیر المؤمنین خطاب به دخترشان فرمودند: میل داری و علاقه داری این آیاتی که الآن خواندی را برای شما توضیح بدهم؟ تفسیر کنم؟
حضرت زینب فرمود: بله، خیلی خوب است. فرصتی هست که استفاده کنیم. (زمان این ماجرا در حدود سی سالگی حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ است. یعنی وقتی که ایشان ازدواج کرده است.)
عرض میکند که بله، پدر جان. حضرت شروع میکند به توضیح دادن و بررسی کردن این آیات و با یک شیب مایلی با همین شیوة مداحی و ذاکری ما، مسئله را به کربلا وصل میکند و بعد توضیح میدهد و سؤال میکند که اگر روزی اتفاقی از این دست افتاد که شما دیدی دارند سر برادرت را میبرند، تو چگونه خواهی بود؟ و چه میکنی؟
وقتی همه را گفت، حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ برگشت خدمت پدر بزرگوارش و عرض کرد: یا ابا اعرفوا ذالک. پدر جان من همة اینها را میدانم. اخبرت به امی. اینها را پیش از این مادرم به من گفته بود؛ تا من را برای آینده آماده کند. خب ما میدانیم حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ زمانی که مادر بزرگوارش را دارد سنش بیشتر از پنج سال نیست. در آن زمان سن مبارک حضرت زینب پنج یا شش سال است؛ یعنی حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در ۶ ـ ۵ سالگی مرثیه و قصة کربلا را برای دختر بزرگوارش مطرح کرده است. به هر حال قصة مداحی یک قصة طولانی است. ما اگر بخواهیم گزارش کنیم حداقل باید بگوییم در همان سدة بعد از عاشورا محافل و مجالسی بوده است که اهلبیت برگزار میکردند؛ مثلاً ما گزارشهای روشنی داریم که در بقیع حضرت ام البنین و حضرت زینب ـ سلام الله علیها ـ مجلس برگزار میکردند. امام سجاد مجلس بر پا میکردند و این موضوع یک سابقة طولانی دارد.
بهطور مشخص در روزگار ما، این مسئله به سبب اینکه انقلاب ما ریشه در زلال عاشورا دارد وسعت و گسترش بیشتری پیدا کرده است. من آمار دقیقی در دست ندارم؛ اما یادم هست مدتی پیش که در خدمت جناب آقای «خورسندی» [رئیس کانون مداحان و اعران آیینی] بودیم، ایشان فرمودند: بیش از ۵۲ هزار نفر در کانون ثبت نام شدهاند. خدمت یکی دیگر از دوستان بودیم و ایشان فرمودند: در سازمان بسیج مداحان حدود ۶۰ هزار نفر مداح شناسایی شده است و احتمالاً اینها مداحانی هستند که در طول سال در کسوت مداحی خدمت میکنند؛ نه مداحان فصلی. و ما مداحانی داریم که ممکن است در ایام محرم ۳ ـ ۲ ـ ۱ روز بخوانند و دیگر کسی در طول سال حضور آنها را نمیبیند. من میشناسم و قطعاً دوستان بیشتر از بنده میشناسند. اگر فرض کنیم الآن ۵۰ هزار نفر مداح داشته باشیم، آیا ۵۰ هزار مداح نیاز به آموزش ندارند؟ به غیر از تعدادی از اینها که استاد هستند، پیشکسوت هستند. تصور بفرمایید مثلاً بیش از ۳۰ هزار نفر از اینها جوان باشند. معدل سنی اینها بین ۲۰ تا ۲۵ یا ۴۰ ـ ۳۵ ـ ۳۰. پس یک دلیل و حجت و استدلالی که ما میتوانیم برای لزوم آموزش مداحی مطرح کنیم کثرت مداحانی است که باید آموزش ببینند.
نکتة دومی که لزوم این آموزش را برای ما مسلم و مسجل میکند گسترهای است که مداحی دارد. مداحی حوزة بسیار وسیعی است. به قول امروزیها بینارشتهای است. میانرشتهای است. یعنی در عالم مداحی ما دهها موضوع داریم و اگر نگویم دهها موضوع حداقل باید بگویم که چیزی در حدود ۲۰ موضوع داریم: موضوع شعر، موسیقی، مباحث اخلاقی، ادبیات، حدیث، زیارت، مقتل و مسائل و موضوعات مختلفی وجود دارد. من در یک بررسی ابتدایی برای تعیین ریز تخصصهای مداحی و تشخیص اینکه در عالم مداحی به چه تخصصهایی نیاز هست؟ و چه تخصصهای ریزی وجود دارد؟ دیدم فقط ۱۰۴ ریز تخصص شعری داریم. فقط در حوزة شعر یک مداح به ۱۰۴ تخصص نیاز دارد و باید مقولههای مختلفی را فقط در حوزة شعر بداند؛ که فقط ۴۰ مورد از آنها در حوزة محتوایی شعر بود؛ مثلاً اگر حوزة شعر آیینی را تقسیمبندی کنیم ـ همین عنوانی که امروز پذیرفته شده است ـ موضوعات مربوط به آن به حدود ۴۰ مورد میرسد. در حوزة تاریخ نیز یک مداح به حدود ۱۹۴ شناخت یا حوزة تخصصی علمی نیاز دارد. اینها را با یک حساب ساده احصاء کردهام؛ مثلاً مداح باید بحث مقدمات و زمینههای حرکتهای علوی را بداند. ثقیفه را باید بشناسد. شهادت ائمه را باید بشناسد و بداند. زمینههای قیام و رخدادها را باید بداند؛ مثلاً برای حضرت ابا عبدالله بررسی کردم و دیدم یک مداح باید نزدیک به ۲۲۵ موضوع را بداند. الآن وقت بحث و بررسی نیست، من فقط اشارهای کردم تا بگویم گسترة عالم مداحی به سبب حوزههای گوناگونی که دارد نیازمند آموزش است.
الآن در خدمت جناب استاد «آهی» [رئیس خانة مداحان] ایشان اشاره داشتند که گاهی برای سفر عتبات کسانی را تأیید میکنند که حداقل شناخت را در باب جغرافیای مذهبی نجف، کربلا، کاظمین و سامرا ندارند. بنده نیز شاهد این موضوع بودهام. به هر حال شناخت جغرافیای مذهبی یکی از حوزههای آموزههای مداحی است که هر مداحی باید بداند.
نکتة سوم این است که خود مداحان مشتاق هستند؛ بهخصوص مداحان جوان علاقمند به آموختن هستند. واقعاً به دنبال جایی و جاهایی میگردند که این آموزشها ارائه شود.
نکتة بسیار مهم دیگر مطالبة مقام معظم رهبری است که چند بار مطرح کردهاند. من قریب به مضمون عرض میکنم که فرموند: یک جای هوشمندی باید باشد که صلاحیت افرادی که مداحی میکنند، تأیید کند، باید آموزش ببینند و باید معرفتافزایی اتفاق بیفتد. در همین آخرین دیداری که در روز ولادت حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ در خدمت ایشان بودیم، ایشان به مسئلة معرفتافزایی بهطور ویژه تأکید کردند و این تأکید در دیدارهای گذشته هم بوده است. خب این معرفتافزایی نیازمند جایی است، یک پایگاهی که هم مجموعة دروس و محتوای آموزشیای را که میخواهد عرضه بشود سنجیده باشد و هم اینکه از نظرگاه دانشگاهی اگر اسم آن را گذاشتیم دانشکده و یا دانشگاه تأیید بشود. نکتة دوم حضور کسانی است که توانایی آموزش در حوزههای گوناگون را داشته باشند. نکتة بسیار حساستر، آخر و عاقبت کار است؛ یعنی فرض کنید که این دانشکده یا دانشگاه فارغالتحصیلانی داشته باشد، این فارغالتحصیلان چه موقعیتی دارند؟ در این حوزه چه کسانی حمایت خواهند شد؟ تا بعد از اینکه این تخصص را به دست آوردند از وجود آنها استفاده بشود و مسئلة دشوارتر این است که ادامة کار چه خواهد شد؟ الآن رشتة ادبیات پایداری، رشتة ادبیات دفاع مقدس و دو تا رشته در کشور دائر شده است. چندین دانشگاه کشور الآن مشغول هستند و کارشناسی ارشد میگیرند؛ خب بلافاصله بعد از فارغالتحصیل شدن دو مسئله مطرح شد: مسئلة اول که خود من در دانشگاه و در ارتباط نزدیک با این دانشجویان با آن مواجه شدم این بود که میپرسیدند: ادامة تحصیل ما چه میشود؟ خب این فارغالتحصیلان میخواهند ادامة تحصیل بدهند و اگر شما دانشگاه تأسیس کنید و کارشناسی بدهید، بعداً اینها مطالبة کارشناسی ارشد خواهند کرد و مطالبة دورة دکتری میکنند. در نتیجه هر کسی به این مسئله میاندیشد باید تا انتهای راه را ببیند.
نکتة بسیار مهم دیگر این است که میپرسند: کجا برای ما کار هست؟ بازار کار اینها کجا خواهد بود؟ با این زمینه و تمهیدی که بنده عرض کردم از محضر دوستان بهرهگیری و استفاده کنیم. اولین مسئلهای که مطرح میشود این است که اصلاً تأسیس چنین دانشگاهی لازم است یا نه؟ ممکن است که بعضی از دوستان معتقد باشند نیاز به دانشکده نیست. همین آموزشگاههایی که الآن بهشکل پراکنده در گوشه و کنار وجود دارند کفایت میکند. یعنی آیا ما برویم به سمت تشکیل یک مجموعة رسمی پذیرفتهشدة دانشگاهی که ساز و کار ویژة دانشگاه را هم خواهد داشت؟ آیا چنین چیزی لازم است؟ این سوال اول ماست. سپس مسائل دیگری مطرح خواهد شد. اینکه اصلاً محتوا چه باید باشد؟ آموزشها چگونه باشد؟ چه کسانی آموزش بدهند؟
استاد علی آهی:
ابتدا باید ببینیم که دانشگاه را برای چه کسانی میخواهیم تأسیس کنیم. برخی از این جوانها یا غیر جوانها سوادشان در حد دیپلم هم نیست. این افراد در کجا باید مقدمات را بخوانند تا به دانشگاه بروند. بحث دانشگاه خوب است، منتهی ابتدا باید مقدمات آن را فراهم کنیم. در حوزة علمیه ابتدا مقدمات را میخوانند؛ سپس در درس خارج حاضر میشوند. مداحی که مقدمات کار دبستان، دبیرستان و متوسطه را ندیده است، چطور به دانشگاه برود؟ البته اصل موضوع و تأسیس دانشگاه خوب است.
مصطفی خورسندی:
همانطور که جناب استاد آهی اشاره فرمودند، مقدمات این موضوع هنوز آماده نیست. ضمن اینکه شما تصور کنید که اگر دانشگاه تشکیل شود اولاً: استادان این فن چه کسانی هستند؟ و ثانیاً: اگر کسانی موفق به اخذ لیسانس از این رشته بشوند، بازار کار کجا هست؟ آیا محیطهای کاری اگر بدانند این فرد مداح است او را جذب به کار میکنند؟ از طرفی شما از یکسو میفرمایید ارتزاق ذاکران باید خارج از محیط ذکر و ذاکری باشد؛ مخصوصاً برای اینکه بتواند حرفش را بزند، مطلبش را ارائه کند، آنجا که لازم است انتقاد کند؛ مثلاً در حوزة مباحث سیاسی بتواند حرف بزند. در حوزههای اجتماعی هوشمندانه بتواند نقد کند و آزاده باشد. دغدغة علمای شیعه، ذاکران شیعه و شعرای شیعه آزادهمردی، آزادهاندیشی و این است که حرفشان را بزنند. شما با ورود به حوزة مباحث آکادمیک سبب میشوید که افراد ارتزاقشان به سمت سیستمهای دولتی بیاید؛ در این صورت آنجا که باید سکوت نکنند سکوت خواهند کرد. آنجایی که باید حرف بزنند حرف نخواهند زد؛ در حالیکه همة تلاشهای بزرگان ما هم در نهاد روحانیت و هم در میان ذاکران این بوده که بتوانند مطالبشان را بهموقع ارائه کنند و به سیستمهای هیچ حکومتی وابسته نباشند. اگر میبینید که بعضی از بزرگان جامعة مداحان در مواقعی حرفی برای گفتن دارند و حرف میزنند و بهصراحت دیدگاهها و نظراتشان را ارائه میکنند، یک دلیلش این است که به هیچ مجموعهای وابسته نیستند؛ لذا لازم است ما از این منظر هم نگاه کنیم. ضمن اینکه بهفرمودة دوستان اگر دانشجوی این رشته لیسانسش را گرفت، آیا امکان ادامة تحصیل در مقاطع بالاتر برای او در نظر گرفته شده است یا نه؟
نکتة دیگر اینکه ما با بحث آموزش اصلاً مخالف نیستیم. باید آموزش صورت بگیرد و اگر کسی بخواهد بگوید که آموزش صورت نگیرد به نظر من خیلی سادهاندیش است. مداحان باید آموزش ببینند. هر کس باید در هر حدی که است فراتر و بالاتر برود. نکتة قابل توجه این است که چرا ما روی رشتههای مرتبطی که الآن بازار کارش معلوم است، مثلاً فقه و حقوق، علوم قرآنی، معارف یا حتی رشتههایی در حوزة سیاسی کار نکنیم. کافی است تعدادی واحدهای اختیاری برای این موضوعات قرار بدهیم. به این ترتیب فرد کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترایش را در آن رشته میگیرد؛ یعنی آن مدرک تحصیلی که الآن تعریف شده است، بازار کار آن معلوم است و سیستمهای جذب آن مشخص است؛ فقط ۱۰ واحد، ۱۲ واحد، هشت واحد یا هر تعدادی که استادان لازم بدانند در این حوزه میگذراند. ضمن اینکه ما نمیتوانیم یکباره وارد یک عرصه بشویم. بهطور منطقی باید آرامآرام وارد این موضوع بشویم. ابتدا باید لزوم تشکیل این رشته برای همة بزرگان جامعه معلوم بشود؛ سپس شما میتوانید این رشته را بهطور کامل در دانشگاه ارائه کنید. به نظر من در ابتدا باید روی رشتههای مرتبط متمرکز شویم. این رشتهها شناسایی شود، دروس اختیاری ارائه شود، سرفصلهای لازم لحاظ شوند و بعد از اینکه دوستان در این رشتهها تخصص لازم را پیدا کردند، کمکم ما میتوانیم وارد این عرصه بشویم. من الآن بهصراحت با تأسیس دانشگاه مداحی مخالف هستم.
رضا معممی مقدم:
ضمن تشکر از «بنیاد دعبل خزاعی» برای پیگیری این موضوع، بنده به عنوان نمایندة سازمان تبلیغات اسلامی ـ که یک نهاد حکومتی است ـ در نشست هماندیشی دربارة موضوع تأسیس دانشگاه مداحی شرکت کردهام. از آنجا که حاکمیت وظیفهاش تسهیل و تسریعکنندة گفتمانهای درست جامعة هدف و از جمله مداحان و ستایشگران است و چون بلوغ فکری حاکم بر کانون مداحان باعث فراغت ما میشود؛ لذا اگر این جلسه به نتیجه رسید که دانشگاه مداحی تأسیس شود، ما هم وظیفه داریم حمایت کنیم و اگر ضرورتش اثبات نشد که سالبة به انتفاع موضوع است.
امام باید به چرایی، چیستی و چگونگی این مهم اندیشید و پاسخ داد. مطالب فراوان است؛ اما سخنان ما باید ناظر به فهم مسئله و حل مسئله باشد. ابتدا چرایی دانشگاه مداحی مطرح است؟ اگر جواب آری یا مثبت شود، در ادامه به چیستی و چگونگی آن خواهیم پرداخت. مسئلة دانشگاه مداحی نکاتی دارد: خروجی دانشگاه، دانش است و دانشگاه موجب دانشافزایی میشود؛ اما موجب بصیرتافزایی، معرفتافزایی و تربیت مخاطب نمیشود.
چه تعداد دکترای ادبیات اشعار مانا سرودهاند؛
شاعری طبع روان میخواهد
نه معانی، نه بیان ...
دانشگاه مداحی شبکة تبلیغی را به سمت دولتی شدن پیش میبرد. این دانشگاه تحت تأثیر و نفوذ دولتهاست. ما سیاستهای قبض و بسط فرهنگی دولتها را بارها شاهد بودهایم. قرائت دانشگاه چه قرائتی از ائمه و امام حسین ـ علیهالسلام ـ را تبیین میکند؟ قرائت عوام؟ قرائت عقلی؟ یا قرائت ماورائی؟ قطعاً قرائت عوام نیست و قرائت ماورائی در دانشگاه جایی ندارد؛ و قرائت عقلی هم در ساحت دین و عرفان ائمه ـ علیهمالسلام ـ ناکارآمد و ناقص است.
حوزههای تربیتی، به نظام جدید ساختارمند آموزشی دانشگاه اعتماد نمیکنند؛ لذا برای موفقیت، کادر آموزش و تربیت دانشگاه تربیت مدرس و تربیت معلم را از دانشگاه عمومی جدا میکنند؛ بنابراین در این خصوص حوزه علمیه باید به هنر ستایشگری اقبال داشته باشد.
آموزش مداحی در سازمان تبلیغات اسلامی از سال ۱۳۷۹ ش. آغاز و در سطح ملی پیگیری؛ و وقتی خود جوامع مداحی اقبال نشان دادند واسپاری شد. من معتقدم خود «هیئات»، دانشگاه هستند و وزارتخانة آن هم کربلاست. البته هیئاتی که در طراز اسلامی فعالیت دارند، نه همة هیئات.
اصلاً مداحی، دانش است یا مهارتی که میبایست پشتوانة دانشی باشد؟ تأسیس رشته یا دانشگاه مداحی ضرر ندارد؛ ولی ضروری هم نیست. اگر مداحی علم بود و دانشبنیان، تاکنون در زمرة علوم یاد میشد؛ ولیکن میتوان فن، هنر و مهارت به آن اطلاق کرد؛ که به نظر «هنر» در این بین بامسمیتر است؛ چرا که یکی از دلایل آن نقش «عاطفه» در مداحی و هنر است که نقشی اشتراکی است.
یکی از دلایل سنخیت نداشتن هنر یا مهارت مداحی با رشتة دانشگاهی همین نکته است که در سیستم آموزشی آکادمیک، تربیت سهمی ندارد و این در حالی است که تهذیب نفس، اخلاق و ... در مداحی اصل است.
به نظر میرسد مؤثرترین و مقبولترین روش، روش سنتی باشد؛ ولیکن بهشکل نظاممند؛ که طرح آن را سازمان تبلیغات اسلامی با عنوان «مرکز آموزش مداحی» ترسیم کرده است. و تقویت این مراکز با همت و حضور استادان بهنام و پیشکسوت در سراسر کشور ـ و البته تجمیع این امر مهم در یکی از مجموعههایی که در خصوص مداحان فعالیت میکنند و با همکاری سایر مجموعهها ـ میتواند نقش مؤثری در نسل آیندة مداحی در سراسر کشور داشته باشد. (فراموش نشود؛ با پیوست اخلاص)
قطعاً برای یک مداح مجرب و مستعد گذراندن یک دورة آموزشی ( نظیر آشنایی با مبانی موسیقی، گوشهها، آواشناسی و اطلاعاتی در مورد شعر) بسیار مفید و لازم است؛ البته انتخاب و تهیة موضوعات خود مستلزم کار کارشناسی مجرب ـ هم به موارد پیشگفته و هم آشنا به مقولة مداحی ـ است.
استاد مهدی آصفی:
با توجه به شرایط حساس کشور و اقبال و استقبال جامعه از مداحان و ستایشگران آل الله و با توجه به عنایت و توجه خاصی که مقام معظم رهبری در رهنمودهای خود نسبت به جایگاه مداحان دارند، دانشگاهی شدن این جامعه را از دانشکدة الهیات و معارف اسلامی ضروریتر میدانم. علمای امامیه با احترامی که به مداحان دارند خیلی روشن و شفاف میفرمایند: «مداحان برای مردم اصول دین میگویند و ما فروع دین را برای مردم بیان میکنیم.»
درخصوص بودن یا نبودن، من عرض میکنم که تأسیس چنین دانشگاهی لازم است؛ اما جزئیات مسئله را استادان باید بررسی کنند. اینکه چه کسانی صلاحیت پیگیری این امر را دارند؟ آیا مداحان این دورة آموزشی را فقط برای گرفتن مدرک تحصیلی دنبال میکنند؟ یا با اعتقاد قلبی به این کار روی میآورند؟ الان مداحی که هنوز دارای مدرک نیست و مدرک دانشگاهی ندارد، با ریش تراشیده و پیراهن رنگارنگ و احیاناً بدون آستین به منبر میرود. آیا این مداح میتواند برای جامعه مفید باشد یا خیر؟ استادان ما میفرمودند که از محلی غذا تهیه کنید که خود آن غذافروش و رستوراندار از آن غذا میخورد. چهبسا رستورانهایی که خودشان از آن غذا نمیخورند و به مردم میفروشند.
مرحوم مغفور حاج «ماشاءالله جلیلوند» که من افتخار زیارت ایشان را داشتم، در هفتادسالگی روی منبر نمینشست. مرحوم «علامه» در کتاب خاطراتش به این موضوع اشاره دارد و میگوید: «در یکی از حسینیههای هفتدری، در تالار دیدم ایستاده و بر عصا تکیه داده است. گفتم: «حاج آقا اینجا که کسی نیست. چطور شما نمینشینید؟» فرموند: «علامه مگر اینجا حضرت زهرا حضور ندارند؟»»
اگر استادانی بتوانند به این شکل مداحانی تربیت بکنند، به هر حال لازم است. مرحوم مغفور حاج «محمد مرشدی» که مستقیماً استادی حقیر را بهعهده داشتند، میفرمودند: «اگر در مجلسی مبلغی را که شما در نظر داشتید یا متداول بود، به شما ندادند، خیلی ناراحت نباشید، حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ جبران میکند که به مراتب بالاتر است. اگر استادانی باشند که اینجوری تربیت کنند، بسم الله؛ بودن آن به مراتب از نبودن آن بهتر هست. بهطور خلاصه عرض میکنم اگر استادان معتقد و صالح انتخاب شود، این جامعه خروجی مثبتی خواهند داشت.
استاد غلامرضا سازگار:
معروف است، در صورتی مسجد ضرورت دارد که نمازخوان در آن باشد. مساجد بسیاری ساخته میشود؛ اما نمازخوان کم دارد. ما اگر قصد تأسیس دانشگاه مداحی را داریم، اول باید ببینیم آیا عزیزانی که در این حوزه مستعد هستند؟ البته علاقه وجود دارد ولی آیا تعهد هم دارند. آیا جوانهایی که قرار است در این دانشگاه شرکت کنند، شرایط لازم را دارند. ما نباید شعری بگوییم که در قافیهاش بمانیم. برای تأسیس دانشگاه مداحی ابتدا باید مطمئن شویم، مخاطبان آن تعهد داشته باشند. وقت صرف کنند، همانطور که یک دانشجو برای آموختن دانش وقت صرف میکند.
اکثر مداحان یا کاسب هستند و یا نمیرسند که در کلاسهای آموزشی شرکت کنند. گاهی علاقه دارند؛ اما تعهد ندارند. در صورتیکه برای این منظور باید تعهد کافی داشته باشند. در این عرصه نمیتوانیم برای همة مداحان فراخوان بدهیم. کسانی باید در این حوزه فعال شوند که شرایطی را احراز کنند. استادانی که در این فن کار میکنند باید ادیب باشند، شاعر باشند، مقتلشناس باشند، از استادان حوزه باشند، از مداحان سرشناس باشند، استاد اخلاق باشند، دارای دانش و ذوق سرشار باشند و تعداد اینجور استادان زیاد نیست؛ تا در این دانشگاه شرکت کنند و فن مداحی را به ما بیآموزند.
چنین دانشگاهی باید در سراسر کشور فعال باشد؛ نه اینکه در تهران اقداماتی صورت گیرد و در استانهای دیگر، دیگران برای خودشان تصمیم بگیرند. البته من نمیگویم باید دولتی باشد؛ ولی طبق ضوابطی باید اقدامات این دانشگاه در سراسر کشور ثمر دهد. الان در استانهای مختلف آموزش به مداحان صورت میگیرد، بهگونهای مداحان را جمع میکنند و فنون مداحی را به ایشان یاد میدهند. میتوان افراد مستعد برای حضور در کلاسهای دانشگاه مداحی را از میان همین جمعهای آموزشی گزینش کرد. ابتدا باید برای امر آموزش در این کلاسها استادانی تعلیم داده شوند. اگر روند تأسیس دانشگاه منطقی و درست پیگیری شود خوب است؛ اما اگر صرفاً یک دانشگاهی تأسیس شود و فقط در حد یک اسم باشد که عدهای در آن شرکت میکنند، گروهی باتعهد و عدهای بدون تعهد، عدهای نیز برای گرفتن مدرک مداحی، ضرورتی ندارد. البته پیگیری روند تأسیس دانشگاه مداحی بهشکل معقول و منطقی، محال نیست؛ هرچند که آسان نیز نیست. سخت است؛ ولی محال نیست. خیلی باید خون دل خورد؛ تا این کار انجام بشود و یکشبه هم درست نمیشود.
غلامحسن رفیعا:
ما برای اقدام به تأسیس دانشگاه مداحی به مقدماتی نیاز داریم. شاید عنوان این نشست بهجای «دانشکده مداحی؛ آری یا خیر؟» اگر «آموزش مداحی» بود، به ذهن نزدیکتر باشد. نتیجة این مباحث این است که ما میخواهیم مداحان آموزش ببینند. اصلاً آیا عنوان «دانشکده» موضوعیت دارد؟ یا عنوان «آموزش»؟ بهتحقیق ورود در هر علمی و در هر دانشی قبلاً نیازمند آموزش است. دانش مداحی هم یکی از این دانشهاست. مقام معظم رهبری در یکی از رهنمودهایشان فرمودند: «وقتی از شما سؤال میکنند مداح کیست؟ شما میگویید مداح باید اینقدر شعر بداند، دربارة مقتل کار کرده باشد، تاریخ بداند و لوازم مداحی را به هر حال برایش تعریف میکنید ... .» بنده میخواهم عرض کنم که ما باید تعریف دقیقی از مداحی داشته باشیم. ما در گذشته نوع خاصی از مداحی داشتیم، امروز هم نوعی دیگر از مداحی داریم. قطعاً مداحی قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و بهخصوص در این دو دهة اخیر و مخصوصاً مداحهایی را که ما میخواهیم برای آینده پرورش دهیم تعریفهای متفاوتی دارند. استادان مختلف تعاریف متفاوتی از مداح دارند. اگر ما بخواهیم ناظر بر رهنمودهای رهبری مداح را تعریف کنیم، «مداح باید العالم بزمانه باشد، لا یهجم علیه اللوابس». ایشان در یکی از رهنمودهایشان فرموند: «شما گاهی اوقات به مسائل روز میپردازید؛ مثلاً به بیداری اسلامی میپردازید که این کافی نیست. فرض بفرمایید که مسئلة شعار سال مغفول میماند. باید دربارة همة مسائلی که در درون جامعة امروز ما هست، حساس بود؛ مثلاً موضوع اسراف که جامعه بهشدت به آن مبتلاست و کسی نیست که توجه کند ما در چه زمینههایی داریم اسراف میکنیم. موضوعات دیگری مثل قرآن و سیرة اهلبیت هم هست. این را من مخصوصاً عرض میکنم تا دوستان برنامهریزی کنند.»
سپس فرمودند: «۵۰۰ موضوع، چه مسائل اعتقادی، چه مسائل سیاسی و مسائل روز را انتخاب کنید و بدهید به شعرا و بگویید دربارة این موضوعات شعر بگویند.»
اینقدر مسئله برای ایشان اهمیت داشت که فرمودند: «اگر من خودم وقت داشتم این کار را میکردم». یعنی شما بروید این کار را انجام دهید و مداحان به این موضوعات بپردازند. خب، اگر ما به این شکل نگاه کنیم، باز به اهمیت آموزش و تعریف مداحی پی میبریم. ایشان یکجا فرمودند: شما مبلغ هستید، یکجا فرمودند: شما در جایگاه یک معلم هستید، یکجا دربارة معرفتافزایی فرمودند: شما باید دانش و معرفت مردم و مخاطبان خودتان را بالا بیآورید و اینها همه نکته است.
در سؤالات خوبی که در دعوتنامه مطرح شده، عنوان کردند: آموزش مداحی بهتر است از طریق کدام یک از انواع مجموعههای آموزشی دنبال بشود؟ مثلاً در حوزههای علمیه؟ پاسخ این سؤال به تعریف مداحی بر میگردد. آیا مداح میخواهد برود در حوزة علمیه طلبه بشود؟ آیا ما میخواهیم طلبه تربیت کنیم یا مداح؟ آیا یک مداح سخنران هم است؟ خطیب است؟ واعظ است؟
ما باید اینها را تفکیک و تعریف کنیم؟ واعظ در جایگاه خودش و مبلغ هم در جایگاه خودش. الان گاهی ما به یک روحانی، یک پیشنماز، یک آیتالله مبلغ میگوییم و مداح را هم مبلغ مینامیم. آیا اینها در یک تراز هستند؟ اینها باید تعریف بشود. ما باید از وضعیت آموزش مداحی در سراسر کشور یک گزارش جامع تهیه کنیم. امروز در تهران آموزش مداحی به طرق مختلف برگزار میشود. متولی بعضی از این آموزشها دستگاههای دولتی هستند. بعضی از این آموزشها را تشکلهای مردمی و مردمنهاد و «ان.جی.او»های فرهنگی پیگیری میکنند که ما گزارش آنها را لازم داریم. باید بدانیم متولی این نهادها چه کسانی هستند؟ در ساختار آموزشی آنها چه درسهایی ارائه میشود؟ آیا کتاب درسی و شرح درس دارند یا ندارند؟ آیا شیوة آموزشی آنها سلیقهای است؟ اصلاً آیا ما درست فهمیدهایم که چه چیزی باید آموزش بدهیم؟ گاهی ما در جلساتی شرکت میکنیم و میبینیم موضوعاتی را آموزش میدهند که اصلاً جزء نیازهای یک مداح نیست. جزء دانش یک مداحی نیست. گاهی اوقات ما با این مشکلات مواجه هستیم و بنابراین لازم است که یک گزارش جامع و کامل از وضعیت آموزش مداحی در سراسر کشور تهیه کنیم؛ چه آموزشهایی که دستگاههای دولتی ارائه میکنند و چه دستگاههایی که در واقع تشکلهای خودجوش و مردمی هستند.
شیوة آموزشهای فعلی باید به نقد گذاشته شود. باید یک تحلیل توصیفی از اینها داشته باشیم؛ تا بتوانیم نقد کنیم. سپس اضهار نظر میکنیم که آیا دانشکدة مداحی لازم است یا خیر؟
اگر نظر اکثر استادان این باشد که همین شیوة فعلی آموزش را دنبال کنیم، بهتبع سعی میکنیم نقصهای شیوههای فعلی را بر طرف و نقاط قوتشان را تقویت کنیم. به عنوان مسئلة بعدی ما باید نیازهای مطالعاتی و آموزشی مداحان را مشخص کنیم. دربارة این موضوع حرف و نقلها زیاد است، نظرهای مختلفی هست. نکتة دیگر مسئلة مقطع آموزش است. استادان تعلیم و تربیت از گذشتههای دور همیشه میگویند: زمان شکلگیری شخصیت در دوران جوانی و یا نوجوانی است؛ یا حتی در مقطعی پایینتر از نوجوانی. امروز برای اینکه دانشآموزی وارد کلاس اول دبستان بشود، قبل از ورودش در مقطع پیشدبستان برای او تستهای مشخصی میگذارند؛ که ببینند هوشش چقدر است؟ استعدادش چقدر هست؟ حتی از نظر اخلاقی مواردی را ارزیابی میکنند. اینها را باید در نظر گرفت. به نظر من برای امر آموزش ابتدا باید در دوران نوجوانی برنامهریزی کنیم. اگر در دوران نوجوانی برنامهریزی نکنیم، وقتی شخص وارد دانشکدة مداحی بشود، تا حدودی آن فرد شخصیتش شکل گرفته است و در این حال ما چه چیزی را میخواهیم به او آموزش بدهیم؟
نکتة بعدی این است که تعلیم و تربیت باید همزمان باشد. در میان مباحث مطرحشده، موضوع ارتزاق مداحان هم دغدغة برخی دوستان بود. اینکه ما از راه مداحی ارتزاق کنیم یا نکنیم؟ و بحثها و موضوعاتی که ممکن است اخلاص و بحث تقوا را خدشهدار کند. ما میگوییم یک مداح باید باتقوا باشد. چنانچه اگر مداحی همة فنون مداحی را دانست ولی تقوا و اخلاص نداشت، آیا میتوانیم به او اجازه بدهیم که بیآید تعلیم بدهد؟ معارف دین را به مردم القاء بکند؟ بعضی از دوستان پیشنهاد کردند که ما یک دادگاه ویژة مداحی نیز راه بیاندازیم. همانگونه که یک دادگاه ویژة روحانیت هست، یک دادگاه ویژة مداحی هم باشد که به این امور رسیدگی کند.
دربارة تأسیس دانشگاه مداحی مقطع سنی نیز مهم است. تأکید بنده این است که تأسیس دانشگاه مداحی برای آینده بسیار ضروری، لازم و مفید است. اگر ما از امروز عزممان را جزم کنیم و اهتمام بورزیم که یک دانشکدة مداحی راه بیاندازیم ـ با توجه به زمانبر بودن اقدامات فرهنگی ـ شاید پنج سال یا ده سال دیگر این اقدامات جواب بدهد. به این ترتیب مسئلة دیپلم نداشتن و سن کم برخی از مداحان که دوستان به آن اشاره کردهاند نیز بهگونهای بر طرف میشود. یعنی اگر از الان برای این موضوع برنامهریزی و اقدامات لازم را پیگیری کنیم، تا زمان تأسیس دانشگاه مداحی این مشکلات بر طرف شدهاند. تا آن موقع کسی که میخواهد برود دانشگاه یا دانشکدة مداحی قطعاً آن مراحل را طی کرده و مثلاً دیپلمش را گرفته است. حالا میآید امتحان ورودی بدهد برای دانشگاه و بعد هم وارد دانشگاه میشود. البته این برای آینده است.
بهطور قطع استادان این عرصه را هم که اکنون خودشان به دیگران آموزش میدهند و سالها در این حوزه خدمترسانی کردهاند باید در یک جایگاه دیگری ببینیم. بنابراین پیشنهاد بنده بهطور مشخص این است که ما باید وضعیت آموزش را مدیریت کنیم. برای این منظور باید گزارش جامعی از وضعیت مداحی داشته باشیم؛ سپس باید وضعیت موجود را نقد کنیم و تصمیم بگیریم که آیا در شرایط کنونی اقدامی لازم است یا خیر؟
مهدی امینفروغی:
برای بررسی شیوههای آموزش در این عرصه ناگزیر هستیم که یک نگاه تاریخی داشته باشیم و گذشتة تاریخی این مقوله را بازبینی کنیم. طبق یک تقسیمبندی تاریخی، نهاد ذاکری و ستایشگری را میتوانیم به سه دوره تقسیمبندی کنیم. یکی، از دورة قاجاریه به قبل تا مشروطه، دوره دوم از مشروطه تا انقلاب اسلامی و دورة سوم از انقلاب تا زمان حاضر. این تقسیمبندی دقیق نیست؛ ولی تاریخ ما را ناگزیر میکند که به این تقسیمبندی تن در بدهیم و اجالتاً میپذیریم. باعث تأسف است که هیچگاه از میان ذاکران، مداحان و روضهخوانها در طول تاریخ و نه حتی در سالهای اخیر کسی اقدام به ثبت و ضبط شرح احوالات روضهخوانها نکرده است. ما اگر الآن میخواهیم ببینیم که در دورة قاجاریه روضهخوانی در ایران چه وضعی داشته است، باید به کتابهای حوزة موسیقی مراجعه کنیم. موسیقی مذهبی بخشی از موسیقی هر قومی را تشکیل میدهد؛ بنابراین کسانی که به نوشتن تاریخ موسیقی اقدام کردهاند، به بحث موسیقی مذهبی که رسیدند، احوالات روضهخوانها، تعزیهخوانها، نوحهخوانها و سایر رشتههای این عرصه را ثبت کردهاند.
تا قبل از مشروطه عمدة مشاغل بهصورت خاندانی بوده است؛ از نهاد سلطنت بگیرید تا سایر رشتههای هنری ـ از پدر به پسر منتقل میشد ـ موروثی بوده است؛ مثلاً در شعر خاندان «وصال شیرازی» را میبینید. در موسیقی خاندان «فراهانی» را میبینید. عمدتاً آموزش در این دوره در مشاغل مختلف و در هنرهای مختلف، موروثی ـ از پدر به پسر و همینطور سایر وابستگان ـ بوده است؛ الآن هم میبینید که بعضی از مشاغل مثل نقارهخانة حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ موروثی است؛ یعنی از پدر به پسر منصب را به ارث میبرند. در این دوره از بین روضهخوانها خاندان «ضیاء الذاکرین» را میبینیم؛ خاندان «بدیع المتکلمین»، خاندان حاج «سلطان الواعظین» و تا این اواخر خاندان «سادات شیرازی» را میبینیم و سایر خاندانی که وجود دارند. علاوه بر این چون در ستایشگری و ذاکری داشتن قریحة آواز و صدا و لحن حرف اول را میزند، طبیعتاً صدا هم موروثی است. به همین دلیل این هنر در خاندانی امتداد پیدا میکرده است. عدهای نیز تعزیهخوان بودند که روش آنها فرق میکرد. آموزش در تعزیهخوانی به این ترتیب بود که معین البکایی بوده است. وی افراد مختلف را در همة مناطق رصد میکرد و اشخاصی را که صدای خوش دارند و استعداد دارند جذب میکرد؛ حالا یا برای تکیه دولت و یا برای تکایای دیگر. سپس آنها را تحت آموزش قرار میدهد.
در کل آموزش در این دوره بهصورت موروثی است و عمدتاً تجربیات پدر به پسر منتقل میشود. هیچ دبستانی وجود ندارد. مکتبی نیست و هر کسی تجربیات را به فرزند خودش منتقل میکند. با انقلاب مشروطه و بههمریختن ساختار اجتماعی، این ساختار آموزشی هم متزلزل میشود. بعد از مشروطه قسمت اعظم کسانی که برخاسته از تعزیه هستند و از روضه برخاستهاند دیگر صدایشان را از تکایا نمیشنوید. از این پس صدای «اقبال السلطان»، آن تعزیهخوان بلندآوازه را از رادیو میشنوید. از این به بعد صدای او در تکیه شنیده نمیشود. همینطور در کنسرتهای گراند هتل باید سراغ «عارف قزوینی» را بگیرید. از ماحصل آن نوع آموزش قبل از مشروطه و اتفاقات اجتماعی بعد از آن، چنین اتفاقی پیش میآید. صدای فرزند «تاج الواعظین اصفهانی»، «سید جلال تاج اصفهانی» را از رادیو میشنوید. پسر «بدیع المتکلمین»، «سید جواد بدیعی»، در رادیو تصنیف میخواند و همة آن ساختارهای قبلی فرو میریزد. در نسل اول مشروطه چنین بههمریختگیای وجود دارد.
البته ساختار آموزش موروثی و مشاغل موروثی یک اصل مطلق نبوده و موارد هم بر خلاف آن هست؛ مثلاً فرزند «سید جلال واعظ»، «جلال زاده» بلندگوی مشروطه میشود، جلای وطن میکند و به تجددگرایی و مباحث روشن فکری گرایش پیدا میکند. پسر «سید احمد طالقانی»، «جلال آل احمد» به آن عرصهها که میدانید، وارد میشود.
از نسل دوم و سوم مشروطه که عبور میکنیم به انقلاب میرسیم. به اشخاصی برخورد میکنیم که با تکیه بر عشق، محبت، عزم و اراده با سختیها و مرارتهای زیاد در این حوزه تلاش میکنند. خدا رحمتشان کند؛ بزرگانی مثل مرحوم حاج «حسن دولابی»، حاج «احمد شمشیری»، «مرشد اکبر»ها، «مرشد رجب»ها و «مرشد اسماعیل«ها. خودشان تعریف میکردند که وقتی میخواستیم آموزش ببینیم با چه مشکلاتی روبهرو بودیم. برای گرفتن یک غزل یا قصیده چقدر باید به استاد مراجعه میکردیم؛ گاهی استاد حال نداشت و کسل بود، میرفتیم و دوباره برمیگشتیم؛ با عشق. یعنی اینها سوار ناقهای بودند که عنان آن ناقه بر دوش ساربانی بود، به نام عزم و اراده، قداست و عشق و محبت. نه در خاندانشان کسی بود که به آنها آموزش دهد و نوعاً از سایر مشاغل بودند و به این کار روی آوردهاند. ایشان با همت این کار را پیش بردند؛ تا اینکه رسید به زمان ما که انشاءالله سایة بزرگان بر سر ما مستدام باشد. ما برای اندیشیدن دربارة این پرسش که تأسیس دانشگاه مداحی؛ آری یا نه؟ ابتدا باید گذشتة این کار و شیوههای آموزشی که در هر دوره بوده را دقیق بررسی کنیم، ببینیم ماحصل هر شیوه چه بوده است؛ مثلاً ماحصل شیوة آموزش در دورة دفاع مقدس چه بود؟ ماحصل شیوة آموزش قبل و بعد از آن چه بود؟
پس از انقلاب با هجوم وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی، به زمانی رسیدیم که نوجوان در عمر خودش اصلاً استادی نمیبیند. استادش میشود سیدی و تقلید از مداحان بهنام که الآن دارند این کار را انجام میدهند. سالهای سال است که مباحثی دربارة پیوند حوزه و دانشگاه، وحدت حوزه و دانشگاه با زحمات بزرگانی مثل شهید «مفتح»، شهید «باهنر»، شهید «بهشتی» و شهید «مطهری» مطرح است. رهنمودهای امام و مقام معظم رهبری در این حوزه هست بخصوص که باید آنها را از نظر بگذرانیم و ببینیم تا حالا به چه نتیجهای رسیدهاند.
ما میخواهیم نهادی را دانشگاهی کنیم که دربارة آن گفتهاند:
بنازم به بزم محبت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
دربارة آن گفتهاند:
کس نمیداند در این بحر عمیق
سنگریزه قرب دارد یا عقیق
حالا ما میخواهیم عشق را ببریم و استانداردش کنیم؛ ببریم به دبستان. عشق، محبت و هنر را که زیباییاش در تکثر است، میخواهیم ببریم و دبستانیاش کنیم و در یک ساختاری آن را قرار بدهیم. این مباحث هم باید مد نظر قرار بگیرد. این موضوعات را با ۲ ـ ۱ جلسه نباید خاتمه داد. باید جلسات دقیق با حضور استادان مختلف تشکیل و این مقوله بررسی شود. قبلاً باید گذشتة این کار را بررسی کنیم. وضعیت فعلی آن را بررسی کنیم؛ تا انشاءالله به نتیجه برسیم. یک بحث فنی نیز در این خصوص مطرح است؛ ما با مقولهای طرف هستیم که درخصوص آن شخص در نوجوانی صدایش شکل میگیرد. روضهخوانی تکیهاش بر صدا است. بنابراین در ابتدای دورة کودکی و نوجوانی باید تکلیف صدای علاقهمندان به این حوزه روشن شود؛ نه اینکه از دورة بلوغ که تغییرات مختلفی روی صدا ایجاد میشود عبور کنیم و برسیم به مقطع دانشگاه؛ که در این مقطع صدای او شکل گرفته است؛ حالا ما تازه بنشینیم و دیکتههای غلط او را اصلاح بکنیم!
سعید سیاح:
وقتی یک سفرهای پهن نشود، یک عیب دارد و دربارة آن میگویند: پهن نشد؛ اما وقتی سفرهای باز شود ممکن است بگویند: ۱۰۰ عیب دارد. اصل مسئلة تأسیس دانشگاه مداحی خوب است. هر قدر مداح باسواد باشد، اهل مطالعه باشد، صدای خوب هم در کنار آن داشته باشد و بتواند خوب صحبت کند، همة اینها امتیاز هستند؛ اما جمع شدن همة این امتیازها در یک شخص مشکل است. کسی را که همه این امتیازها را یکجا داشته باشد نداریم. بنابراین من با اصل مسئله یعنی آموزش دادن به مداحان و تأسیس دانشگاه مداحی موافق هستم؛ اما شرایطی هست که باید آنها در نظر بگیریم.
اولاً، آیا برای ورود به این مجتمع یا دانشگاه ـ و هر چه اسم آن است ـ مدرکی لازم است یا خیر؟ مثلاً آیا مداح باید دیپلم داشته باشد؟ سیکل داشته باشد؟ دوم، بحث استادان که در خیلی مهم است. اگر استاد خوبی وجود داشته باشد و خوب تدریس کند، دانشجو نیز از آن استفاده کند، این روند کاربرد و بهرهبری از مداح را خیلی بالا میبرد؛ پس استاد خودش باید در این عرصه دستی بر آتش داشته باشد؛ یعنی استادان نیز دورهایی در این مورد دیده باشند. استادانی هستند، خیلی باسوادند، تاریخ اسلام را خواندهاند، حتی مقاتل را مطالعه کردهاند؛ اما درخصوص فنون این کار اصلاً اطلاعی ندارد. چون این فنون از طریق تجربه به دست میآید؛ نه از طریق درس خواندن. منظور من کاربرد قضیه است. مآخذ و منابعی که باید تدریس شوند، قبلاً به تمهیداتی نیاز دارند. باید بزرگوارانی که دربارة همة امور مداحی اطلاعات کامل دارند، قبلاً این منابع را تهیه کرده باشند؛ منابع و مآخذی از حیث علم جامعهشناسی، علم اجتماع و سایر مسائل.
مکان مناسبی هم باید برای این منظور در نظر گرفته شود؛ مثلاً حوزهها در جاهایی که تقدس دارند تشکیل میشوند. احترام آن مکان باعث میشود که آن حوزه و آن دانشگاه شأن و جایگاهی پیدا کند. دانشگاه مداحی کجا باید تشکیل بشود؟ گویا دوستان فرمودند که در چند شهرستان تأسیس شده است. در این صورت این سؤال مطرح است که چند سال بعد معلوم میشود که آنها توفیق داشتهاند یا خیر؟ در آتیه باید دید و حتماً باید دربارة آن فکر کرد که توفیق اینها در چه موردی و تا چه اندازهای بوده است؟ اگر توفیق بهدستآمده کم باشد، آیا از نظر مادی و حتی معنوی صرف میکند این موضوع را پیگیری کنیم؟ معمولاً ورود به دانشگاه خیلی مشکل است؛ اما وقتی دانشجو وارد شد، درس را رها میکند و فقط دنبال آن است که آن واحدها را بگذارند. یعنی دانشجویی که قبلاً دانشآموز بوده و ۴ ـ ۳ سال پشت کنکور مانده و بعد وارد دانشگاه شده است، بعد از تحمل آن زحمات درس را رها میکند. ما این مسئله را بارها دیدهایم.
آیا در این حوزه نیز همینجور خواهد بود؟ یک مداح با هزار زحمت وارد میشود و بعد آنجا هیچ زحمت اجرایی برای کارهایش نباشد؟ آیا این ضمانت وجود دارد که ما بتوانیم از او به نحو مطلوب امتحان بگیریم. یا مثلاً فرض کنید استاد جوانی بخواهد به یک مداح مجربی که در تهران و ایران صاحبنام و در این حوزه بسیار مؤثر است و خوب میخواند ـ در عین حال علاقهمند است که در این کلاسها شرکت کند ـ مطالبی را انتقال دهد؛ آیا این استاد میتواند با او ارتباط مؤثری برقرار کند؟ دربارة این مسائل باید فکر کرد. فارغالتحصیل این رشته بعد از گرفتن مدرک آیا باید به دنبال کار باشد؟ خب، مداحی که عشق است! به این ترتیب این عشق تحتالشعاع قرار میگیرد. به نظر من باید خیلی دقت کنیم. بررسی این موضوع با یک ماه و دو ماه به نتیجهای نمیرسد. به عقیدة من استادان این حوزه سالها باید دربارة این موضوع بحث؛ سپس مقدمات را فراهم کنند. تازه بعد از آن هم یک همهپرسی لازم است. الان در بانکهای اطلاعات موجود اسامی تعداد زیادی از مداحان را داریم. از این مداحان نیز نظر بخواهیم. مداحهای جوانی داریم که خوب میخوانند و ۱۰ هزار نفر جمعیت اطرافشان جمع میشوند (حالا به سبک آنها کاری ندارم) نظر اینها را هم بپرسیم. اینکه در نشستی چند نفر جمع بشویم و تصمیمی بگیریم که به آن اقبالی نشود، شکستی در کار است. ورود به این عرصه نباید با اجبار و اکراه باشد. باید با طیب خاطر و میل وارد شوند. به این ترتیب آموزشها در آینده موجب پیشرفت خواهند بود.
یک سؤال دیگر هم مطرح است؛ اینکه چنین دانشگاهی به کدام نهاد مربوط میشود؟ کدام سازمان و چه مرجعی نیازمندیهای مادی این دانشگاه را مرتفع میکند؟ برای پاسخ به این سؤالات باید از نظرهای استادان مقیم استانهای دیگر نیز استفاده کنیم و فقط به استادان و کارشناسان تهران بسنده نکنیم.
عباس دلجو:
بنا بر مشاهدات من در طول سالها فعالیت در این حوزه، اغلب مداحان پذیرای این نیستند که زیر نظر سازمانی باشند. متن جامعة مداحان نمیپذیرند که زیر نظر سیستمی مثل دانشگاه فعالیت کنند. بنابراین به نظر میرسد تصمیمگیری درخصوص تأسیس دانشگاه مداحی زمان بیشتری را میطلبد. این کار نیاز به بررسیهای روانشناسانه دارد. تعبیراتی که در این حوزه وجود دارد، به تأمل بیشتری نیاز دارند؛ مثلاً مقام معظم رهبری میفرمایند: «چه دنیای خوبی است دنیای ذکر و مدح! غرق شدن در عشق اهلبیت و غرق کردن دیگران. روشن نگهداشتن شعلة محبت این خاندان.»
این دنیای خوب و عجیب و غریب را ـ با این توصیف ـ آیا میتوانیم در دانشگاه ایجاد کنیم؟ ایشان در رهنمود دیگری فرمودند: «مداحی نباید طوری بشود که هر کسی وارد این حرفة مقدس شود؛ بلکه باید برگردید و استعدادها و قابلیتها را شناسایی کنید و با یاد دادن معارف ناب، این سرمایة محبت و معرفت را زیاد کنید.»
کجای این جملات بوی دانشگاهی شدن این عرصه را میدهد؟ این موارد موضوعات قابل تأملی هستند و ما باید روی آنها کار کنیم. در رهنمود دیگری نیز فرمودهاند که در این حوزه باید جایی باشد که استادان فن که در طول سالهای متمادی یاد گرفتهاند ... یا اینکه با ذوق فطری خودشان آن را دریافتند ... و در نهایت اشاره میکنند که بیآموزند. خب، مثلاً در کجا و با چه مدرکی میتوانیم این ذوق فطری را به آقای «سازگار» بدهیم؟ ما چه مدرکی میتوانیم به آقای «آهی» بدهیم؟ در بحث دفاع مقدس شهید «اخوان» حرف قشنگی زد ـ خدا روحش را شاد کند ـ میگفت: «به کسی که ۷ ـ ۶ سال بدون مرخصی در جبهه مانده است، ما چه درجهای میتوانیم بدهیم؟» حتی میگفت که افرادی هستند که طولانیمدت خانواده را هم ندیدهاند. این مباحث خارج از مدار این مباحث است که ما بخواهیم مدرکی را معادل آن عرضه یا بخواهیم سقفی را برایش تعیین کنیم. عرصة مداحی نیز با دانشگاهی شدن حدود برایش مشخص میشود. از حضرت «آیتالله سبحانی» در دیدار با مداحان قم این فرمایش را دقت کنید: «مرثیهخوانی و مداحی اهلبیت برخاسته از علوم آل محمد است. این عزیزان را به جایی غیر از حوزهها سپردن مثل این است که فرزند خود را به پرورشگاه بسپاریم و توقع داشته باشیم که از هر لحاظ خوب بار بیآید.»
حضرت «آیتالله بهاءالدینی» نیز میفرمایند: «مداحی برای امام حسین ـ علیهالسلام ـ سوختن است و سوختن تعلیم نمیخواهد. جایی میخواهد که انسان سوختن را ببیند و بسوزد. آنهایی را که سوختند نگاه کند و یاد بگیرد.»
ما نمیتوانیم این موارد را نادیده بگیریم. از آقای «مجتهدی تهرانی» در سخنرانی روز عاشورا برای طلاب حوزه نقل میشود که در آخر الزمان روضهخوانیها اداری و مصنوعی میشود. روشنفکرهایی که مکتب قال الصادق را قبول ندارند میآیند و کار را خراب میکنند. رمز این دستگاه این است که هر کس که شیر پاک خورده را میآورند سر سفره مینشانند. هر کس را که خودشان میخواهند میآوردند سر این سفره مینشانند.
خب، دربارة این جملات باید تأمل کنیم. اینها فرمودة بزرگان است. عارف بزرگ، «حاج میرزا احمد عابد نهاوندی» میگوید: «همانطوری که خدا شیر خوردن را به کودکان آموخته است، گریه و روضه را هم در فطرت پاکان قرار داده است». این شعر واقعاً درست است که: «من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم». این خودش یک ملاک است. استاد علامه «محمد تقی جعفری» نیز در یکی از آثارشان جملهای دارند با این مضمون که بعضی چیزها در عرفان الهی درس دادنی نیست؛ مثل گریستن از خوف خدا یا گریاندن برای مظلومیت امام حسین و گریستن.
جملاتی نظیر این موارد زیاد هست و همین اندازه کافی است تا من به استناد آنها نظر خودم را اعلام کنم: از منظر روانشناختی این جامعه، فکر میکنم این سلسلة جلیله و این عزیزان که آبرومندانی هستند که در تشکیلات ابا عبدالله ـ علیهالسلام ـ خدمت میکنند، با ورود به مباحثی از قبیل تأسیس دانشگاه مداحی، بهنوعی تحقیر میشوند. بسیاری از عزیزانی که الآن مداحی میکنند استادهای فراوانی دیدهاند و زحمت فراوانی برای آموختن کشیدهاند؛ اما وقتی بحث دانشگاهی شدن این عرصه مطرح شود، اینها احساس حقارت میکنند و در مقابل افرادی که مدرک دانشگاهی دارند یا تحصیلاتی را بهشکل آکادمیک گذراندهاند ممکن است دچار کمبود روانی شوند. پیشنهاد همهپرسی درخصوص این موضوع پیشنهاد مناسبی است. اینکه همة افراد مؤثر و فعال در این عرصه جمع باشند و آرا و نظرهایشان در تصمیمگیری دخیل باشد. من کموبیش با آنها دربارة این موضوع صحبت کردهام و به گمانم آنها با دانشگاهی شدن عرصة مداحی موافق نیستند. گرایش آنها به سمت چیزی شبیه به حوزه است؛ تا هر کسی که ارادت و علاقهای دارد بتواند وارد شود؛ بدون محدودیت مدرکی و بدون احساس کمبود در قضایای اجتماعی.
عبدالامیر فائق:
به گمان من برای بررسی تاریخچهای که آقای «امینفروغی» فرمودند و احصای تجاربی که جناب آقای «آصفی» و استاد «سازگار» اشاره کردند و همچنین برای توضیح و تبیین روشهای آموزشی که جناب آقای «رفیعا» میفرمایند، قبل از تأسیس دانشگاه مداحی باید یک پژوهشکده مختص حوزة مداحی تأسیس کنیم؛ تا اکثر مقدماتی که در این نشست مطرح شد، آنجا به نتیجه برسد. در نهایت ما باید محتوا را از حوزه بگیریم و اگر مناسب دیدیم روش آموزشی را از دانشگاه بگیریم. نتیجة این همان وحدت حوزه و دانشگاه است. اما در ابتدا تأسیس یک پژوهشکده ضرورت دارد. به نظر من قبل از تولید علم و تولید محتوا، حتی قبل از تربیت مدرس برای این حوزه، تأسیس پژوهشکده الزامی است. این پژوهشکده در شناسایی وضعیت موجود خیلی کمک میکند. الآن شناخت کافی از مخاطبان این حوزه وجود ندارد؛ مثلاً الآن مداحانی هستند که مجلس دارند و اتفاقاً عاشق آموزش تکمیلی نیز هستند، اما سنشان برای تحصیلات تکمیلی مناسب نیست. مثلاً ما باید به این نتیجه برسیم که سن مناسب برای ورود به چنین دانشگاهی ۱۸ تا ۲۵ سالگی است؛ یا هر بازة دیگری که با یک بررسی کارشناسانه مشخص شود. همین الان ممکن است در بنیاد دعبل اعضایی با سن بالا واقعاً مشتاق آموزش تکمیلی باشند؛ امکانسنجی ورود به تحصیلات عالی از ملزوماتی است که پژوهشکده میتواند آن را انجام دهد. شناسایی مخاطبان، احصای تجارب، نوشتن تاریخچة مداحی و مواردی از این قبیل در پژوهشکده انجام میشود. این اتاق فکری که اکنون تشکیل شده است، باید منجر به تشکیل یک پژوهشکدة جامع نیز بشود.
محمد فراهانی:
از رهنمودهای مقام معظم رهبری به مداحان چهار رکن اساسی را ما میتوانیم برداشت کنیم: رکن اول «معرفت»، رکن دوم «تربیت»، رکن سوم «بصیرت» و رکن چهارم «مهارت» که در مداحی باید به آن پرداخته شود. در سازمان بسیج مداحان نیز رأس امور و محور فعالیتهای ما همین چهار رکن هستند؛ یعنی همة مباحث آموزشی و تربیتی و تعلیمی ما حول و حوش این چهار رکن میگردد. من فکر میکنم در این نشست اگر یک سؤال پاسخ داده شود خیلی از دغدغهها برطرف میشود. آن سؤال این هست: ما از دانشگاه به عنوان یک مرجع توقع داریم که کدامیک از این ارکان را پشتیبانی کند؟ آیا ما از دانشگاه توقع تربیت کردن داریم؟ یا بصیرت بخشیدن؟ یا مهارت دادن؟ و یا میخواهیم در دانشگاه به بحث معرفت و علم بپردازیم. همانطوری که از اسم دانشگاه برمیآید طبیعتاً دانشگاه جایی است که ما باید از آن توقع علم داشته باشیم. اصلاً چهبسا تربیت، بصیرت و مهارت در قالب یک دورة دوسالة کاردانی، چهارسالة کارشناسی، ششسالة کارشناسی ارشد و۱۰سالة دکترا برنیآید. کار تربیتی، کار بصیرتی و کار مهارتی کاری است که یک عمر میطلبد.
سالها پیروی مکتب رندان کردم
تا به فتوای خرد حرص به زندان کردم
میگوید سالها با پیروی از مکتب رندان توانستم به یکی از رذایل اخلاقی غلبه کنم؛ پس مباحث تربیتی، بصیرتی و مهارتی زمانبر و طولانیمدت هستند. البته دانشگاه قطعاً متصدی مباحث تربیتی هم میتواند باشد. متصدی بحث بصیرت و مهارت هم میتواند باشد؛ اما در یک قالب محدود. به نظر بنده ما توقعمان از دانشگاه بهذات بحث علم و معرفت است. به نظر میرسد که همة این ارکان نیز مقولة بهتشکیک است و ممکن است که رتبههای مختلفی داشته باشند. انسانها در بحث تربیت و در بحث بصیرت، بصیرتشان مراتبی دارد؛ مثلاً بصیرتی که «عمار» داشت و آنچه ما انسانهای دیگر داریم متفاوت است. بنابراین بصیرت مقولهای بهتشکیک است؛ تربیت هم همینطور. در این خصوص ما عرفا را داریم که سطوح مختلف داشتند. در مهارت هم هینطور، ما الان مداحی داریم که نوحهخوان خوبی است و در عرصة خودش اثرگذاری خوبی دارد، مداحی نیز مناجاتخوان خوبی است و بسیار اثرگذار است، مداحی نیز روضهخوان بسیار قدری است؛ یعنی اینها تخصصی هستند و در زمینههای مختلف ممکن است که مداحان متخصص شوند.
ما از حوزة علمیه توقع داریم مجتهد تحویل جامعه بدهد؛ یعنی خروجی حوزه مراجع تقلید و انسانهای عارف است. حوزه در مباحث فلسفی و در بحث تفسیر قرآن نیز خروجی دارد. در دانشگاه نیز تربیت کارشناس صورت میگیرد که اغلب در حوزههای مختلف نظریهپردازی میکنند و قطعاً ما در عرصههای مختلف به کارشناس هم نیازمند هستیم. به نظر من فرمایش استاد بزرگوارم حاج عباس دلجو که برگرفته از رهنمودهای مراجع و علما بود ناظر بر این موضوع است که عرصة تربیت مداحی و عرصة بصیرت و مهارت مداحی بیشتر عرصة تربیتی و مرتبط با امور معنوی است؛ که این فرمودة خیلی از بزرگان ماست. اینکه عرصة مداحی تفضلی است و به مباحث فطری ارتباط دارد؛ اما به نظر من در اصل آکامیک شدن عرصة مداحی ابهامی وجود ندارد. در نحوه و مراحل اجرا حتماً باید تأمل صورت بگیرد و این کار حتماً باید با حوصله انجام شود. برای این منظور باید جلسات مختلفی تشکیل شود، پژوهشکدهای که دوستان فرمودند جزء مسلمات است که بحمدالله ما در سازمان بسیج مداحان پیگیر آن هستیم.
محسن حسام مظاهری:
همة استادان دربارة ضرورت آموزش و سر و سامان دادن به امر آموزش در این حوزه اتفاق نظر دارند؛ ولی آیا پاسخ درست و درستترین پاسخ به این ضرورت تأسیس دانشگاه است؟ من گمان میکنم که باید روی این سؤال متمرکز بشویم؛ و الا در نفس آموزش و سامان دادن به آن حرفی نیست. دربارة خود دانشگاه و دانشکده باید بیشتر دقت کنیم. ما نمیتوانیم بدون توجه به یک پیشینة تاریخی و زمینة ساختاری دربارة نهاد دانشگاه دربارة آن حرف بزنیم. عرض بنده این پیشفرض را هم دارد که هر نظام آموزشی یک کل بههمپیوسته است یعنی ما خیلی وقتها در مواجهه با یک ساختار و با یک نظام آنقدر اختیار نداریم که اعضایش را به اختیار خودمان انتخاب کنیم. وقتی میگوییم دانشگاه در مورد یک پدیدة محقق و مشخص صحبت میکنیم که در بیرون وجود دارد؛ مثلاً مصداق ایرانی آن یعنی دانشگاه ایرانی چیزی است که با تأسیس «دار الفنون» در ایران آمده است و تا امروز هم ادامه دارد. بنابراین ما در مورد یک امر محقق حرف میزنیم و احتمالاً وقتی میگوییم دانشگاه مداحی، در ذهنمان چیزی مشابه به همین دانشکدهها و دانشگاههایی که هست شکل میگیرد. من فکر میکنم که دانشکده و دانشگاه و یا هر اسم دیگری که روی آن بگذاریم در تقسیمبندی کلی جزو نظام آموزشی جدید میشود که با نظام آموزشی قدیم که از مصادیق آن مداحی سنتی و نهاد ذاکری سنتی بوده تفاوتهایی دارد. توجه به تفاوتهای این دو نظام آموزشی و تطبیق آنها به عرصة مداحی برای تصمیمگیری در این حوزه خیلی مهم است. به این ترتیب به پرسش اصلی نزدیکتر میشویم. آیا برای سامان دادن آموزش مداحی رسیدن به گزینة دانشگاه گزینة مناسبی است؟ یا انتخاب نادرستی است؟
نظام آموزش سنتی استادمحور است؛ یعنی محوریت نظام آموزشی با استاد است؛ البته استادی که تعریف خودش را دارد. تعریف استاد در نظام آموزشی جدید متفاوت میشود؛ ولی در نظام آموزشی جدید این دانشپذیر است که محوریت دارد. ساختار، تعریف و کل شئون نظام آموزشی متناسب با دانشپذیر بازتعریف میشود. تفاوت دوم این است که نظام آموزشی قدیم اصولاً یک نظام کیفی است. یعنی هم آموزش، هم مواد آموزش و هم روند آموزش در آن کیفی است. ممکن است که برای یک دانشپذیر به تشخیص استادش، روند آموزش ۱۰ سال طول بکشد و ممکن است که برای یک نفر دیگر پنج سال طول بکشد و برای دیگری ۲۰ سال. کیفیت آموزش و مواد آموزشی نیز همینطور است. ولی نظام آموزشی جدید به دلیل اینکه تعداد بیشتری از دانشپذیر را مخاطب خود قرار میدهد ناگزیر از کمی شدن است؛ یعنی در این نظام آموزشی ناگزیر هستیم همة این امور کیفی را به امر کمی تبدیل کنیم که این اقتضائاتی دارد. در نظام آموزش قدیم بر اساس تشخیصی که استاد میدهد کیفیت آموزش به افراد مختلف متفاوت است؛ ولی در نظام آموزش جدید متون واحدی را مشخص میکنیم و همه در یک کلاس مینشینند؛ مثلاً برای ۴۰ ـ ۳۰ یا ۱۰۰ نفر یک کلاس برگزار میشود و در این دورهها همة دانشپذیران باید حضور داشته باشند، در صورتیکه در نظام آموزش قدیم کیفیت آموزش متناسب با تشخیص استاد دربارة هر دانشپذیر متفاوت بود. گزینش دانشپذیر در نظام آموزش قدیم ـ به دلیل همان محوریت استاد ـ با نظر استاد بود؛ ولی در نظام آموزشی جدید ثبت نام از طریق شرکت در کنکور و یا گذران دورههای آموزشی قبلی انجام میشود و روند گزینش در نظام آموزش قدیم در نظام آموزشی جدید موضوعیت ندارد.
یک ویژگی دیگر دربارة نظام ارزیابی است. ارزشیابی در نظام آموزشی قدیم کیفی بود؛ ولی در نظام جدید بحث نمره مطرح و ارزیابی کمی است، بحث امتحان و آزمون مطرح است. اصلا شرایط و اقتضائات نظام آموزشی جدید جوری نیست که بشود از تمام دانشجویان بهطور متفاوت آزمون گرفت. یکسری سؤالات و یک نظام ارزشیابی واحد برای همه استفاده میشود؛ در صورتیکه در نظام آموزشی قدیم ارزیابی کاملاً کیفی بود، متناسب با فهم استاد و بیرون از سازوکار نمره دادن و امتحان و مادههای امتحانی بود. خروجی نظام آموزشی قدیم واقعاً محدود بود. در آن نظام استادمحور، مگر یک استاد ـ آن هم با آن کیفیت آموزش ـ چند نفر را میتوانست آموزش بدهد، چند نفر را میتوانست تربیت کند. ولی نظام آموزش جدید به اقتضاء افزایش جمعیت و افزایش نیاز خروجی انبوه هم دارد. یک استاد به کلاس انبوهی از دانشجویان میرود و به آنها اموزش میدهد. خروجی در این نهاد آموزشی خیلی بیشتر از یک کلاس شخصی یک استاد در نظام آموزشی قدیم است. یک نظام آموزشی جدید نسبت خیلی مستقیمی با بازار و دوگانة عرضه و تقاضا دارد. تعریف هویتی و اجتماعی نهاد دانشگاه در جامعه یک تعریف جدید است که نیازهای بازار و نیازهای مخاطب را پاسخ میدهد؛ بهتبع شرکتکنندگان از این نظام آموزشی انتظار دارند که در بازار به معنای اقتصادیش جایگاهی داشته باشند؛ ولی در نظام آموزشی قدیم لزوماً اینگونه نبود؛ گرچه به نیاز بازار هم پاسخ داده میشد؛ ولی بیشتر نیاز فرد بود؛ در واقع آموزش سنتی بیشتر دنبال پاسخ گفتن به نیازها و ضرورتهایی بود که در درون خودش احساس میکرد. ساختار نظام آموزش قدیم انعطاف داشت؛ ولی نظام آموزشی جدید یک ساختار متصلب و جبری دارد؛ یعنی ما نمیتوانیم بر حسب دانشپذیرهای مختلف نظامهای مختلفی را تعریف کنیم. در نظام آموزشی جدید همه باید یک سیری را طی کنند. همه باید در یک مدت زمان مشخص مواد درسی واحدی را بخوانند؛ سپس همه در یک بازة زمانی معین از نهاد آموزشی خارج شوند؛ ولی در نظام آموزش قدیم این اتفاق نمیافتاد. نکتة مهم مربوط به ویژگیهای یادشده این است که نظام آموزشی قدیم محدودیت داشت؛ ولی نظام آموزشی جدید قابلیت گستردهای دارد، قابلیت تکثیر دارد. در نظام آموزشی جدید ما میتوانیم به نیازها و اقتضائات افزایش جمعیت پاسخ دهیم.
به نظر من مقایسة این دو نظام آموزشی به بحث دربارة تأسیس دانشگاه مداحی کمک میکند؛ البته در کنار این پرسش باید به این هم جواب بدهیم که آیا مداحی را فن میدانیم؟ مهارت میدانیم؟ هنر میدانیم؟ و یا ترکیبی از همه اینها؟ آیا انتظار داریم که نهاد دانشگاه به همة این سؤالات پاسخ بدهد؟ اینها پرسشهایی است که به هم کمک میکنند.
یک مسئلة سومی هم وجود دارد؛ به نظر من نظام آموزشی جدید و نهاد دانشگاه اقتضائات خودش را دارد. ما نمیتوانیم از دانشگاه مداحی صحبت کنیم و اقتضائات دانشگاه را نپذیریم. به هر حال حتی اگر مداحی را هنر بدانیم، باز با هنر نقاشی، قلمزنی و میناکاری قابل مقایسه نیست؛ به دلیل اینکه یک بخش خیلی عمدهای از قضیه به امر دینی برمیگردد؛ و توضیح و تبیین آن با معیارهای سنجش متداول یعنی کمی کردن یک امر کیفی! یعنی ممکن است که شما بتوانید صوت، لحن، حتی مقاتل و یا نغمات را در قالب کلاس آموزش دهید، ولی ادب، عشق و اخلاص را نمیشود آموزش داد. مداحی معجونی است که همة این ابعاد را دارد. شما نمیتوانید مداحی را ذیل نظام آموزشی جدید در دانشگاه تعریف کنید و بگویید ما در دانشگاه فقط بعضی از ابعادش را پاسخ میدهیم. به نظر من اگر میشود مجتهد علوم دینی را از دانشکدة الهیات بیرون آورد، آنگاه مداح را نیز میتوان از دانشگاه مداحی بیرون آورد. بررسی تجربههای پیشین هم به این بحث خیلی کمک میکند؛ حتی تلاشهایی که قبل از انقلاب شده است. استادانی که سن بیشتری دارند حتماً به یاد دارند در حوزههای مشابه چه تلاشهایی شده است؛ مثلاً تلاشی که در «مؤسسة وعظ و خطابه» شد، تقریباً یک کار مشابه برای آموزش وعظ بود. حالا میتوان آن تجربه را بررسی کرد. تجربة «دار التبلیغ» ـ خارج از آن ابعاد سیاسیاش ـ نیز قابل بررسی است. تجربة دانشگاههای حوزوی بعد از انقلاب نیز قابل بررسی است؛ یعنی این اتفاق که به تعبیری جریان مدرکگرایی در بعضی از حوزههای علمیه و حوزههای جدید است و تبعات آن در نسل جدید طلبهها و طلاب علوم دینی قابل بررسی است. این موارد راههای رفتهای است که چون به امر دینی و به ساحت دین برمیگردد حساسیت و ظرافت مسئلة دین را دارد و ما نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم. حتماً این تجربههای مشابه که هر کدام ربطها و همپوشانیهایی با مقولة مداحی دارند باید مدنظر قرار بگیرند.
مسئلة دیگر مجموعه آفتهایی است که خود نهاد دانشگاه در ایران دارد. ما نمیتوانیم بهرغم نواقص یا حداقل، ابهاماتی که در سازوکار نهاد دانشگاه وجود دارد بگوییم بیرون از ساختار عمومی دانشکدهها و دانشگاهها میخواهیم یک دانشگاه ایدهآل تأسیس کنیم. به هر حال یک دانشگاه ایرانی ویژگیهایی دارد. طبق واقعیت موجود، با دیدگاهی عملیاتی، دانشکدة مداحی زیرمجموعة دانشگاه علمی ـ کاربردی یا دانشگاه پیام نور میشود. حالا با توجه به سازوکار آموزش در سایر رشتهها در این دانشگاهها، آفاتی که این جریان میتواند داشته باشد چقدر است؟
البته عرائض من بیشتر دربارة قالب آموزش است و نه ضرورت آن. شاید دانشکده یا دانشگاه گزینة مناسبی در این حوزه نباشد و ما بتوانیم گزینههای میانی تعریف کنیم؛ ولو اینکه ما هماکنون ضرورت جمعیتی یا ضرورت بالا رفتن بازار تقاضا داشته باشیم. شاید رسیدن به گزینة دانشگاه یک راهحل آسان و دمدستی باشد. عرائض من از نگاه بیرونی و بیرون از جامعة مداحی است. نگاه درونی را باید استادانی که در این عرصه تجربة سالانه دارند از درون این جامعه بگویند. من فکر میکنم تقویت نظام سنتی با همان ویژگی استادمحوری و بازتعریف آن متناسب با اقتضائات جدید در یک قالب مناسب مانند حوزههای علمیه یا مکتب یا در قالب هئیت که یک قالب خیلی امروزی است و خیلی قابلیت دارد، مناسبتر است؛ که متأسفانه ما از آن غفلت کردهایم. هیئات مذهبی یک نهاد ـ به تعبیر ادبیات امروز ـ یا یک سازمان مردمنهاد است. قبل از اینکه سایر سازمانهای مردمنهاد در جامعه شکل بگیرد، هیئات مذهبی با همان ویژگیهای نهادهای مردمنهاد در جامعه وجود داشتند. هیئتها اگر با محوریت استادان، پیشکسوتها و پیرغلامان مانند گذشته و با در نظر گرفته اقتضائات جدید، شاگردپروری کنند و ما اینها را تقویت کنیم، این قالب مناسبی برای پاسخ به این نیاز است؛ به این ترتیب نیاز نیست که به سراغ دانشگاه برویم که به نظر میرسد تبعات منفی آن در این مقوله بیشتر است.
حسن بختیاری:
یکی از ارکان دانشگاه مدرک است. دانشگاهی که مدرک تحصیلی ارائه نکند مثل نمازی است که نیت در آن نیست؛ یعنی یک رکنی از آن نیست. دانشگاهی که مدرک تحصیلی ارائه نکند به احتمال خیلی زیاد و احتمال قریب به یقین دانشجویی هم نخواهد داشت. بنابراین مدرک در دانشگاه یک رکن است. اگر بخواهیم یک دانشگاه مداحی تأسیس کنیم که مدرک ارائه نکند، آن دانشگاه نیست. چیز دیگری است. از طرف دیگر اگر دانشگاه مدرک ارائه کند باید این مدارک باید همان کارکردی را داشته باشند که در دانشگاههای دیگر دارد.
سؤال من این است: اگر کسی وارد دانشگاه مداحی شود و ۲ سال درس بخواند، اما نتواند فوق دیپلم بگیرد و نتواند درسهایش را پاس کند، آیا این دیگر نمیتواند مداحی کند؟ آیا دیگر نمیتواند منبر برود؟ بنابراین کارکرد مدرک در دانشگاه مداحی با کارکرد مدرک در دانشگاههای دیگر فرق میکند. فارغالتحصیلان در دانشگاههای دیگر با ارائة مدرک شغل و یا نقشی را احراز میکنند. اما به نظر من جایگاه مداحی رفیعتر از این است. ارائة مدرک و این روند بهنوعی جسارت به ساحت مداحی است. دانشگاه فقط یکی از ساحتهای معرفت، تربیت، بصیرت و مهارت را پوشش میدهد. در دانشگاه فقط موضوع دانش مطرح است و سه حوزة دیگر مغفول میماند. من پیشنهاد میکنم به جای اینکه دانشگاه یا پژوهشگاه تأسیس کنیم، کسانی که عمری را در این راه صرف کردهاند و زحمت کشیدهاند ـ با توجه به اینکه بحث آموزش عمدهترین دغدغه در بحث تأسیس دانشگاه مداحی است و با توجه به اینکه منابع مکتوب و متقن به اندازة کافی موجود هستند ـ از سراسر کشور ۳ ـ ۲ سال وقت بگذارند و روی منابع موجود کار کنند؛ سپس منابع مناسب را به مداحان معرفی کنند. این راه مناسبی برای ساماندهی بحث آموزش در حوزة مداحی است.
سید علی قریشی:
من پیشنهاد میکنم درخصوص این موضوع از جامعه مداحی در سراسر کشور نظرخواهی شود. اگر در قالب یک سمینار یا جشنواره یا همایش و با وجود یک دبیرخانه که مشخصاً به مسئلة آموزش مداحی بپردازد، این موضوع را بیشتر نقد و بررسی کنیم به نتایج دقیقتری میرسیم؛ اینکه آموزش در حوزة مداحی به چه سبکی باید باشد؟ به سبک دانشگاه؟ به سبک حوزه؟ یا آموزش مداحی به سبک مدرسههای عالی؟ مثل مدرسة عالی شهید مطهری که چیزی میان حوزه و دانشگاه است. برای این منظور باید موضوع را به اطلاع مداحان برسانیم و از همة مداحان کشور خواسته شود که هر ایدهای دارند در قالب مقاله ارائه دهند؛ سپس نظرهای مختلف در دبیرخانه جمعبندی و دستهبندی شود؛ به این ترتیب تصمیمگیری بر اساس خرد جمعی و کار کارشناسی انجام میشود. به نظر من جمعآوری آراء و نظرهای مختلف برای تصمیمگیری دربارة این موضوع ضرورت دارد. باید نظرهای مختلف از منظر دانشگاهی، حوزوی و تجربیات پیشکسوتان و پیرغلامان بهصورت مکتوب کنند به دبیرخانه ارسال و در انجا بررسی و کار کارشناسی شود. این کار باید بهصورت علمی صورت پذیرد؛ سپس بنشینیم دور میز و به تصمیمگیری کلان برای سیستم آموزش مداحی بپردازیم. در حال حاضر ما ما مداحی را فقط در تهران میبینیم؛ در حالیکه نگاه ما به مداحی باید هم نگاه قومی و هم ناظر بر گویشهای مختلف باشد. آیا آن چیزی که الان در تهران به عنوان مرکز جمهوری اسلامی وجود دارد و آنچه در این شهر جاذبه دارد، همان جاذبه را برای کاشان، اردبیل، تبریز و شهرهای تابع نیز دارد؟ پس از تأسیس دانشگاه مداحی در تهران و شروع آموزش به دانشپذیران و یا دانشجویان آیا امکان گسترش آن به سایر نقاط کشور وجود دارد؟
اگر پاسخ منفی باشد، آیا این روند در آینده در جامعه تضاد ایجاد نمیکند؟ من گمان میکنم باید نوع نگاه ما به هئیت مشخص شود. هیئت باید بازتعریف شود، مداحی باید بازتعریف شود. آیا مداحی فقط خواندن است؟ یا خیر؛ در آن میانداری دیده میشود، در آن آبدارچی دیده میشود، در آن مدیریت هیئت دیده میشود، بانیها دیده میشوند، قراء دیده میشود، واعظ دیده میشود؛ یعنی شما مجموعهای از حلقههای متصل به هم دارید که در قالب هیئت به اثرگذاری وسیع منجر میشود. حال جای سؤال است که چه شده است که امروز نیاز شده آموزش مداحی به سمت دانشگاه برود؟ یا اینکه آموزش مداحی به سمت حوزه برود؟
در این خصوص نباید تصمیمی بگیریم که در آینده مداحان را دچار چالش کند. قطعاً نظر پیشکسوتان این جامعه باید اخذ شود. دربارة این موضوع ما به اتفاق حاج «منصور ارضی»، برخی استادان حوزه و دوستان بزرگوار دیگر از سال ۱۳۸۹ ش. تا کنون بیش از هزار ساعت جلسات کارشناسی گذاشتیم. چندین نوبت به خدمت آقای «علم الهدی»، معاون آموزشی دانشگاه امام صاق ـ علیهالسلام ـ در مشهد رفتیم. ایشان علقة وافری به هئیت دارد؛ ایشان را هم به اسم هئیتی میشناسند و هم به اسم دانشگاهی. نظر ایشان را پرسیدیم، با آقای «بوشهری» و آقای «میرباقری» در قم و دوستان استادان متعدد دیگری مثل حاج «علی آهی»، حاج «غلامرضا سازگار» و حاج «ماشاءالله عابدی» و ... جلسات مختلف برگزار کردیم؛ با وجود این هنوز هم بر سر دو راهی هستیم؛ که آیا سبک آموزش مداحی حوزوی باشد یا دانشگاهی؟
نظر حاج منصور ارضی این است که ما اصلاً نمیتوانیم به سمت دانشگاه برویم. محتوای کار مداحی حوزوی است. هنر ما اصلاً دانشگاهی نیست؛ یعنی سبکی که ما با آن روش مداحی میکنیم، مثلاً وقتی واحد میخوانیم، در کجای دانشگاه یافت میشود؟ در کدام دانشگاه هنر شما چنین چیزی میبینید؟ آنها به سبک خودشان میخوانند و آوازخوانی میکنند. ما در کجا این شور موجود در هیئات را داریم؟ کجا این نوع نوحهخوانیها را میبینیم؟ پس دروس مهارتی حوزة مداحی اصلاً دانشگاهی نیست. دروس معرفتی ما هم اصلاً مرتبط با تاریخ اسلام است؛ که هماکنون از منبر وعاظی که در حوزههای علمیه تربیت میشوند میگیریم.
اگر تحول بنیادینی که مد نظر مقام معظم رهبری است در حوزة علمیه اتفاق بیفتد و دغدغة ایشان که ایجاد رشتههای میانرشتهای در حوزة علوم انسانی است در دانشگاه محقق شود ـ که هنوز هم تحقق پیدا نکرده است ـ برخی از مسائل حل خواهند شد. درخصوص دانشگاهی شدن رشتة مداحی این سؤالات هم مطرح است که اکنون برای این دانشگاه چند گروه درسی تعریف شده است؟ چند رشتة تحصیلی در آن تدریس خواهد شد؟ برای این رشتهها تا حالا چه محتوایی تولید شده است؟ تولیدات علمی این حوزه تا کنون چه مواردی بوده است؟ برای این منظور چه رفرنسها، منابع و مآخذی وجود دارد؟
قطعاً پژوهش در این خصوص از نیازهای مقدماتی است. حتی میتوان از یک پژوهشکدة اسلامی تقاضا کرد که دربارة این موضوع نیازسنجی و بررسی کند که اکنون ضرورت نیاز به آموزش مداحی در چه سطحی است. ۲ سال پیش یکی از مدیران ارشد وزارت آموزش و پرورش، طرحی را برای آموزش مداحی مطرح کرد؛ تا آموزش مداحی نیز مانند آموزش قرآن از کلاس اول ابتدایی در برنامة درسی دانشآموزان قرار گیرد. این موضوع در اخبار رسمی نیز اعلام شد؛ اینکه از سال ۱۳۹۱ ش. آموزش مداحی هم در کنار آموزش قرآن در کلاس اول ابتدایی ارائه میشود. بعد از اعلام خبر هجمة بزرگی به آن صورت گرفت و در نهایت آن مدیر را برکنار کردند؛ اصلاً آن خبر را از منابع اطلاعرسانی برداشتند و حذف کردند. حالا ممکن است این اتفاق دربارة دانشگاه مداحی نیز تکرار شود.
یک نکتة دیگر درخصوص این موضوع این است که تا کنون بزرگانی نظیر حاج منصور ارضی، حاج غلامرضا سازگار، حاج علی آهی و پیشکوستان این عرصه از این دستگاه صیانت کردهاند؛ چه ضمانتی وجود دارد که جامعة علمی کشور نیز از این دستگاه صیانت کند؟ مثلاً آیا از خروجی این دانشگاه آقای سازگار درمیآید؟ اصلاً ما مداحی را در ذیل چه علومی میبینیم؟ من میگویم در مداحی علوم پزشکی نیز مطرح است؛ مثلاً ذیل علوم پزشکی دکتر روانشناس داریم، یک مداح کمتر از یک روانشناس است؟ روانشناس با روح و روان مخاطب سر و کار دارد. آیا یک مداح غیر از یک پزشک معنوی است؟ الحمدالله آقای «حسن مظاهری» در این خصوص تحقیقاتی کردهاند که نشان میدهد ثروتمندانی که با دین کار نداشتند با علاقه و ایجاد رابطهای به هیئت آمده و در هیئتهای امام حسین ـ علیهالسلام ـ آرام شدهاند؛ کسانی که نزد هزار روانپزشک رفته و دردشان دوا نشده است. از این موارد زیاد پیش آمده و دستمان پر است. در حرم امام رضا ـ علیهالسلام ـ مکتوبات و مستندات این موارد وجود دارد. چنین چیزی را کجا میتوانید پیدا کنید؟ با این نگاه آیا قالب دانشگاه یک مجموعهای مثل هئیت و مقولة مداحی را تحقیر نمیکند؟ تبیین این مقولات هر کدام یک مقالة علمی، یک پژوهش و یک تحقیق علمی میخواهد. به نظر من مداحی حتی در علوم غیر پزشکی نیز تعریف میشود. من میگویم صنعت است. صنعت چیست؟ تلفیقی از علم و ید. آیا غیر از این است که در مداحی سینهزنی داریم؟ کفزنی دارید؟ صدا داریم؟ خب، اینها صنعت است و دانش آن را هم داریم. از منظر علوم انسانی نیز میتوانیم به مداحی نگاه کنیم.
در کل لازم است که ما در این خصوص شتابزده عمل نکنیم. برای تصمیمگیری درخصوص اینکه با روش دانشگاهی یا حوزوی و یا مدرسة عالی عمل کنیم یک کار کارشناسی دقیق لازم است. توجه به این نکته مهم است که از حوزههای علوم انسانی در دانشگاههای فعلی و بهطور کلی در دانشگاهها ـ چه در ایران و چه خارج از ایران ـ پروفسور «سمیعی» بیرون میآید؛ اما میدانیم چه ضمانتی هست که از این دانشگاه حاج آقای سازگار دربیاید؟ کسانی که دربارة دانشگاه مداحی برنامهریزی و هدفگذاری میکنند باید بگویند، چه ضمانتی وجود دارد که از دانشگاه مداحی حاج منصور و حاج آقای آهی بیرون بیاید؟ و اگر اینطور نباشد، آنگاه خروجیهای چنین دانشگاهی در تضاد با همین جریان عمل میکنند. یعنی شروع میکنند به مقابله کردن؛ به این ترتیب شما در این عرصه دو روش متفاوت در یک صنف را روبهروی هم قرار دادهاید؛ یعنی دانشگاهیها را به جان غیر دانشگاهیها انداختید. برای مثال یک جوان ۱۸ساله که چهار هزار مخاطب دارد، وقتی میگوید بزنید بر سرتان، میزنند؛ میگوید بزنید بر سینهتان، میزنند؛ میگوید: حالا سینه نزن، سینه نمیزنند؛ چگونه میخواهید او را به تحصیل در دانشگاه ترغیب کنید؟ اصلاً نمیآید. با یکی از این آقایان چندین جلسه صحبت کردیم ـ حاج آقای ارضی شخصاً صحبت کرد ـ او سنی هم ندارد. ۲۰ساله است و ۲۰ هزار مخاطب دارد. میگوید من اصلاً استاد نداشتم. قائل به این هم نیستم که استاد در این عرصه لازم است. من را امام حسین ـ علیهالسلام ـ انتخاب کرده است و هر چه میگویم اینها گوش میدهند. امام حسین ـ علیهالسلام ـ محبت من را در دل اینها انداخته است. شما این شخص را چگونه میتوانید به دانشگاه بیاورید؟ چگونه میخواهید بگوید که دو ساعت بنشین و تاریخ تحلیلی اسلام بخوان؟ مثلاً دو ساعت بنشین و تاریخ تحلیلی تشیع بخوان. با این توضیحات نظر حاج آقای ارضی نیز این است که ایشان ۱۰۰٪ با دانشگاهی شدن مداحی مخالف هستند. ضمن اینکه در حال حاضر برنامهریزی در این خصوص فقط برای برادران انجام میشود و این سؤال مطرح است که موضوع جنسیت در دانشگاهی که مد نظر عزیزان است چه میشود؟ هماکنون روضههای خانگی کم نیست؛ خانمهایی که انحرافاتی در حوزة مداحی دارند. با این مسائل چه میکنیم؟ عرض بنده این است که مستمراً باید این جلسات کارشناسی برگزار شود و پیرغلامها و پیشکسوتهایی که این جریان را تا به اینجا رساندهاند و میخواهند به دست دیگران بسپارند باید برای تصمیمگیری حضور داشته باشند.
محمدرضا سنگری:
پشت همة مباحث طرحشده و آراء و نظرها تجربههایی نهفته است که نشانگر تلاشها و راههایی است که تا امروز انجام و سپری شده است. در یک نگاه کلی جمعبندی آنچه دوستان مطرح کردند نشان میدهد پنج نفر از مجموعة دوستانمان با تأسیس دانشگاه مداحی کاملاً مخالف هستند. پنج نفر از دوستان نیز مخالف مشروط هستند؛ دو نفر از ایشان تأکید چندانی بر بودن چیزی با عنوان دانشکده و دانشگاه ندارند؛ بنابراین تعداد مخالفان نزدیک به ۱۰ نفر شد و هفت نفر دیگر از دوستان موافق تأسیس دانشگاه مداحی هستند؛ که سه نفرشان کاملاً موافق و سه نفر نیز با احراز شرایط و موقعیتی موافق خواهند بود.
در کل مشترکاتی داشتیم و خوشبختانه در این جمع مسائل مهمی طرح شد؛ از جمله اینکه هشت نفر روی موضوع نظرخواهی تأکید کردند؛ اینکه ما دیدگاهها و نظرهای مداحان را مد نظر قرار دهیم؛ البته اینکه چگونه باید این نظرخواهی انجام شود به بحث و بررسی نیاز دارد؛ مثلاً آیا میخواهیم یک جامعة آماری داشته باشیم؟ یا از تعدادی از نخبگان و کارآزمودگان این عرصه که سالها در این زمینه کار کردهاند نظرخواهی شود؟ برخی نخبگان این حوزه واقعاً معادل ۱۰۰ نفر هستند. گاهی یک نفر خودش یک امت است.
همة حضار تأکید داشتند که آموزش لازم است. همه تأکید داشتند جایی برای این آموزش باید وجود داشته باشد؛ کما اینکه تا الان هم بوده است. دربارة روش آموزش هم گفته شد که میتوان برخی از ویژگیهای دانشگاه را گرفت اما نباید در اسارت دانشگاه ماند؛ مثلاً چیزی شبیه به روش آموزش در مدرسة عالی مطهری که دوستان مثال آوردند. مثالهای دیگری هم ارائه شد و در کل اینکه ما میتوانیم برخی از ویژگیهای دانشگاه را بگیریم، اما وارد ساخت و بافت دانشگاهی نشویم که استلزامات خاص دانشگاهی را داشته باشد؛ تا در این میان مداحی قربانی نشود. دوستان تأکید بر داشتن برنامه کردند و بنده نیز این نکته را میگویم که بیبرنامهها قربانی دست برنامهدارها هستند. ما باید برنامه داشته باشیم. با برنامة روشن و مشخص باید تجربهها را جمعآوری کنیم. ۹ نفر از دوستان تأکید داشتند که باید تجربهها را جمع آوری کنیم. تقاضای من این است که همة دوستان برای این منظور تلاش کنند و اگر امکانپذیر باشد باید در کنار آن مجموعة پژوهشهایی را که در این خصوص انجام شده نیز احصاء شود؛ مثلاً مقالات و پژوهشهایی که در این زمینه شده جمعآوری شود و اگر خلاءهایی وجود داشت سفارش دهیم کسانی در این حوزهها کار کنند و مقاله بنویسند. در جلسات آتی باید روی مباحث جزئیتر متمرکز شویم؛ مثلاً اگر میخواهیم آموزشگاهها یا پژوهشکدهای داشته باشیم، آموزشگاه و پژوهشکده چگونه باید باشد؟ قطعاً یک مکان پژوهشی لازم داریم. موضوعاتی را که میخواهیم دربارة آنها تصمیم بگیریم باید مستند به اسنادی باشند که آن اسناد مبتنی بر پژوهش هستند.