کد مطلب : ۳۲۸۸۶
«نوباوگان قناتآباد» حالا پیرمرد شدهاند/ هیئتی که یادآور حاجاکبر ناظم است
محمد رسولی: هرچقدر هم که خسته و درمانده باشی، چند نفس عمیق که در فضای حسینیه یک هیئت قدیمی بکشی، غم دنیا از دلت بیرون میرود. این، خاصیت خانه ارباب است.
خیابان مولوی را از میدان اعدام که رد میکنی، بَر خیابان بازارچه قدیمیای را میبینی که رنگ و رویش قدمت آن را نشان میدهد؛ بازارچه سنتی قناتآباد! وارد بازارچه که میشوی سمت راست، بعد از دو ـ سه مغازه یک حسینیه جا خوش کرده است. نمای بیرونی حسینیه حال و هوای تهران قدیم را دارد و بدون آنکه نیاز باشد سنات به دهههای 30 و 40 قد بدهد میتوانی در ذهنت فضای آن روزها را برای خودت مجسم کنی.
حسینیه متعلق است به هیئت نوجوانان قناتآباد. اصلا خود همین اسم هیئت، انگار کهنگی و غبار روزگار را با خودش به دنبال میکشد. داخل حسینیه جمع و جور است و معلوم است که در و دیوارش نوسازی شده. گوشهای از آن یک منبر است که بالاسر آن، یک طرف قاب عکس معروف حاج اکبر ناظم نصب شده و طرف دیگرش تصویری است که زیرش نوشته شده «فقیه مجاهد علامه شهید حاج شیخ قاسم اسلامی». البته اینکه عکس مرحوم اکبر ناظم قناتآبادی در هیئت نوجوانان قناتآباد نصب شده باشد برایم عجیب نیست، اما هنوز از نسبت شهید آیتالله اسلامی با این هیئت چیزی نمیدانم.
از قدیمیترین تصاویر هیئت نوجوانان قناتآباد
بر یکی از دیوارها هم پرچم و شناسنامه هیئت آویزان است که وسط آن دوخته شده «موکب العزاء الحسینی/ نوجوانان قناتآباد تهران/ تاسیس 1336 شمسی» و دور پرچم این 4 بیت نقش بسته:
«همه جا شور عزای تو بپا میبینم
عالم اندر غم تو غرق عزا میبینم
تا شود بیشتر اسرار شهادت همه جا
قهرمان خواهر تو با اسرا میبینم
عجب از صبر تو دارم که به دریای بلا
بر لب تشنه تو حمد و ثنا میبینم
همه جا نام دل آرای تو را میشنوم
جلوه روی تو را در همه جا میبینم»
قناتآبادیها از کجا آمدند
قناتآباد از آن محلههای قدیمی و هیئتخیز تهران است که خیلی از پیرغلامها و صاحبنفسانی که امروز هنوز نامشان به گوش میرسد، در این محله و هیئتهای آن فعال بودند؛ کسانی مثل حاج اکبر ناظم، سید مهدی قوام، آیتالله طالقانی، شهید شیخ قاسم اسلامی و ....
مثل تاسیس هر هیئت دیگری، سال 1336 چندتا از بچههای محله قناتآباد دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند تا پرچم هیئتی را عَلَم کنند، اما تفاوت این جمع آن بود که میانگین سنی گردانندگان هیئت 10 ـ 12 سال بیشتر نبوده و برای گذراندن امور هیئت هرکس از خانهاش چیزی میآورده؛ یکی قند، یکی چای، یکی پارچه و.... از این گروه که آنموقع بزرگترینشان 12ـ13 سال داشته میتوان محمد بسیطی، مصطفی و مرتضی صادقی، حسن و محسن نیکونام و علیاکبر قناتآبادی را نام برد. مداح هیئت هم که هم مداحشان بوده و هم بزرگترشان، حاج قاسم قناتآبادی، شاگرد حاج اکبر ناظم بود که هنوز هم مداح اول این جلسه است.
حسینیه ثابت داشتن برای هر هیئت یک نعمت است که هیئت نوجوانان تا 10 سال اول تاسیس هیئت از داشتن آن بیبهره بوده و شبهای جمعه جلساتشان را به صورت سیار در خانه بچههای هیئت برگزار میکردند. البته مرکزیت جلسات در منزل حاج سیدعباس صادقالحسینی بوده و بچههای نوجوانان علامتی حلبی درست کرده بودند و در منزل او میگذاشتند تا در شبهای محرم دسته راه بیندازند و علمکشی کنند. از سال 46 تا سال 70 هم ـ به جز سالهایی که هیئت نوجوانان با نوباوگان ادغام میشود ـ نوجوانان قناتآباد در منزل حاج آقای صادقی هیئت میگیرند.
تصویر دیگری از هیئت نوجوانان قناتآباد
حاج ناظم یا حاج قاسم؛ چه فرقی دارد؟
انگار نمیشود جایی اسمی از هیئت و شعر و مداحی و اخلاق و ... بیاید و یادی از مرحوم حاج اکبر ناظم نشود. رد پای این مرد، عجیب در همه عرصههای مربوط به این دستگاه هنوز برجا مانده. البته این بار صحبت از محله و هیئتی است که خود حاج ناظم از دل آن برخاسته.
وقتی هیئت نوباوگان راه افتاد، شخصی به نام حاج حسن ناظم میاندار و مداح این هیئت بود. ناظم به معنی نظمدهنده است و در آن دوران به افرادی این لقب را میدادند که کارشان در هیئتها میانداری و نظم دادن به جلسه بود. بعد از مدتی حاج حسن از هیئت جدا میشود و حاج اکبر جای او را پر میکند. حاج اکبر که به او هم پسوند ناظم داده شد، کار میانداری و مداحی نوباوگان را برعهده گرفت و آرام آرام متولی این هیئت شد.
حاج ناظم بیشتر و پیشتر از همه جا بر گردن قناتآبادیها حق دارد. زمانی هم که هیئت نوجوانان به نوباوگان پیوست، حاج اکبر بزرگتر بچههای «نوجوانان» شد و امروز حاج محمد بسیطی میگوید: «ما هرچه در این مسیر داریم از حاج ناظم داریم. قناتآباد را حاج ناظم قناتآباد کرد. هنوز هم هرجا کارمان گیر کند، وقتی میفهمند قناتآبادی هستیم به احترام مرحوم ناظم کارمان را راه میاندازند.»
حاج قاسم قناتآبادی هم که از ابتدا تاکنون مداح هیئت نوجوانان بوده و هست و شبهای پنج شنبه محفلشان را گرم میکند، شاگرد حاج اکبر ناظم بوده و هنوز به همان سبک حاج ناظم و همان شعرهایی که او میخوانده، میخواند. البته مداحان جوانتر دیگری هم در کنار حاج قاسم به او کمک میکنند. زبده، یکی از آن مداحان میگوید: با این که سبکهای حاج قاسم همان سبکهای تکراری است که از حاج ناظم مانده و سالهاست که دارد میخواند، اما باز هم همان شور و حال قدیم را در جلسه ایجاد میکند و از خیلی سبکهای جدید بیشتر جواب میگیرد. انصافا جوانان هم از این سبک خواندن خوب استقبال میکنند.
یادگاریهای حاجی ناظم
مرحوم اکبر ناظم چند یادگاری هم ویژه هیئت قناتآباد از خود به جا گذاشته است. یکی از این یادگاریها شعار و سرود مخصوص هیئت است که بین هیئت نوجوانان و نوباوگان مشترک است. حاج ناظم سرودی برای شبهای جمعه ساخته بود که هنوز هم در برنامههای این دو هیئت که در شبهای جمعه برگزار شود، خوانده میشود:
«شبهای جمعه حضرت زهرای مرضیه با هاجر و با مریم و حوا و آسیه
آید پریشان از جنان بر دشت ماریه
با دیده گریان بر شاه مظلومان
***
گاهی رود اندر کنار مرقد عباس ریزد سرشک غم برای آن نکو انفاس
گاهی رود در خیمهگه با جمله حوریه
کو نور عین من بی سر حسین من»
جالب است که حاج ناظم حتی سواد نوشتن هم نداشته، با این حال گاهی اوقات در شعرهایش از تعابیر سخت عربی استفاده میکرده که کار هر شاعری نیست. او هر وقت که شعری میگفته یا سبکی میساخته به کسی که دم دستش بوده میگفته که کاغذ و قلم بیاورد و بنویسد.
یکی دیگر از یادگاریهای حاج ناظم نوع سینهزنی در هیئت نوجوانان است. در این هیئت در شبهای عزاداری سه دست سینه زده میشود و فرقی نمیکند که جمعیت 1000 نفر باشد یا 10 نفر! این سه دست سینه زدن هم به این صورت است که مثلا اگر شب شهادت موسی بن جعفر علیهالسلام باشد، عزاداران یک دور نشسته زمینه میخوانند و سینه میزنند، بعد روضه کوتاهی خوانده میشود و مردم روی پایشان میایستند. نوحه و واحد را ایستاده سینه میزنند و بعد شور میگیرند. بعد از این دست دوم دم سینهزنی برای حضرت عباس علیهالسلام خوانده میشود. دست سوم را هم به همین صورت برای امام زمان عجالله تعالی فرجهالشریف میخوانند. البته اگر برنامه عزاداری شب جمعه افتاده باشد دست دوم، همان نوحه شبهای جمعه را میخوانند.
وقتی طاق بازار حاجت میدهد
بعد از این که حاج اکبر ناظم از دنیا رفت، هیئت نوجوانان دوباره از نوباوگان جدا شد و از سال 70 خانهای مسکونی را در بازارچه سنتی قناتآباد خرید تا آنجا را حسینیه ثابت خود کند.
اوایل، هیئت نوجوانان جلسات هفتگیاش را شبهای جمعه میگرفت و هیئت نوباوگان شبهای پنج شنبه و شبهای جمعه. اما در سالهای گذشته نوباوگان برنامه شبهای پنج شنبهاش را تعطیل کرد و فقط شبهای جمعه جلسه میگیرد. نوجوانان هم برای این که با برنامه آنها تداخل پیدا نکنند و هر دو هیئت بتوانند از جلسات هم استفاده کنند، برنامه هفتگیاش را به شبهای پنج شنبه انداخت و الان چند سال است که بدون وقفه جلساتش برگزار میشود.
در دهه عاشوار هم نوجوانان قناتآباد تا روز هفتم در همین حسینیه عزاداری میکنند. از روز هفتم تا دوازدهم هیئت را به سه راه مشکات میبرند و از ساعت 2 بعدازظهر در بازار تهران دسته راه میاندازند و در کنار امامزاده زید بازار، عزاداری را تمام میکنند.
بازارخوانی هم رسم و رسومات خاص خودش را دارد و هنوز هم به همان شیوه سنتی خودش مانده است. البته حاج محمد بسیطی میگوید که مدتی برخی از سبکهایی وارد بازار شد که به فضای دستههای بازار نمیخورد، اما خدا را شکر الان دوباره مثل همان گذشته شده است.
دستهها که در بازار راه میافتند، رسم است که جلوی در تیمچه چهارپایهای میگذارند و مداح آن هیئت و دسته چهارپایهخوانی میکند. روزهای عاشورا دسته قناتآباد آخرین دسته تهرانی است که به بازار میرود و بعد از آن دستهها عزاداری ترکها برنامهشان را شروع میکنند. با این که روزهای عاشورا دسته قناتآباد آخرین دسته فارسها است و مردم از صبح ایستادهاند و بالطبع خسته شدهاند، اما ساعت 4ـ5 بعدازظهر، وقتی که دسته قناتآباد وارد بازار میشود، میبینیم که مردم هنوز به صورت فشرده ایستادهاند تا چهارپایهخوانی حاج قاسم قناتآبادی را ببینند. او هم چیز جدیدی نمیخواند و همان چیزهایی را که سالهای قبل خوانده و قبل از او هم حاج ناظم خوانده را دوباره برای مردم میخواند، اما باید ببینید که چه استقبالی میشود.
شکنجههای شیخ قاسم
دورهای که بسیاری از تفکرات التقاطی با دین مخلوط شده بود و خیلیها داشتند جوانها را به راههای دیگر میبردند، عدهای از علما و روحانیون در هیئتها به مبارزه با این تفکرات پرداختند. یکی از این افراد پرکار که به شدت با تفکر «دینداری منهای ولایت» مبارزه میکرد، آیتالله قاسم اسلامی بود که جلسات متعددی را در سطح شهر داشت. موضوع بیشتر منبرهای شیخ قاسم ولایت، اهلبیت علیهمالسلام بود. او یکی از منتقدان جدی برخی از تفکرات علی شریعتی بود؛ به طوری که جلسات حسینیه ارشاد و هیئت قناتآباد به یک مباحثه علمی تبدیل شده بود. البته در آن سالها افراد دیگری مثل مرحوم آیتالله طالقانی، آیتالله امامی کاشانی، حجج اسلام ناطق نوری، سیدمهدی قوام، انصاری قمی و مناقبی هم به بیان حقایق روی منبر این هیئت مشغول بودند.
شهید اسلامی در طول روز در مساجد مختلفی مثل مسجد شیشه و مسجد گیاهی منبر میرفت و منبرهایش در هیئت نوباوگان قناتآباد (زمانی که هیئت نوجوانان هم با آن ادغام شده بود) ساعت 2 نیمه شب شروع میشد، اما با این حال حسینیه هیئت در آن ساعت از شب مملو از جمعیت میشد.
شیخ قاسم اسلامی، پیش از انقلاب 52 بار به زندان افتاد و از شکنجههایی مثل پرت شدن در بشکه خرده شیشه یا کشیدن همه دندانهایش بینصیب نبود. در شب نیمه ماه رمضان سال 59 آیتالله اسلامی به دست گروهک فرقان به شهادت رسید.
حالا ارتباط او را با هیئت قناتآباد و دلیل نصب قاب عکسش در این هیئت را میفهمم و وقتی که حاج آقا بسیطی از او صحبت میکند، میگوید که ما همه اعتقادات ولاییمان را از ایشان داریم.
بچه هیئتیها در یک مبارزه تمامعیار
هیئت نوجوانان قناتآباد در بحبوحه انقلاب مثل اکثر هیئتهای دیگر پیشقراول تظاهراتهای مردمی بود. البته آن سالها دورهای بود که این هیئت با نوباوگان ادغام شده بود. این هیئت علاوه بر جلسات وعظ و روشنگری که در حسینیهاش برگزار میشد در حرکتها و شعارهای خیابانی هم نقش موثری داشته است.
قناتآبادیها با نوحهای که حاج اکبر ناظم برای تظاهرات 12 خرداد 42 گفته بود و در بازار تهران بر سر زبان مردم افتاد، نامشان در تاریخ انقلاب ثبت شد.
قصه از این قرار بود که حاج ناظم چنین دمی را برای تظاهرات ساخته بود:
«یحیی الخمینی
یحصن الزعیم الاعظم
غمخوار اسلام
مرجع شیعیان یا بن الزکیه
الله اکبر»
در بازار تهران حاج اکبر ناظم این نوحه را میخواند و مردم هم دم گرفته بودند که ماموران ساواک سر میرسند. مردم حاج ناظم را فراری میدهند، اما ماموران پسر بزرگ او ـ مرتضی ـ را دستگیر میکنند و با خود میبرند. همان شب هم سرهنگ سلیمانی، از نیروهای ساواک گذر مستوفی (چاله حصار) به در منزل حاج اکبر ناظم آمده و سراغ او را میگیرد، اما با این جواب روبرو میشود که: «ایشان این شبها تشریف نمیآورند» و سرهنگ سلیمانی هم میگوید: «پس بگویید بیاید ساواک».
البته چند روز بعد با وساطت یکی از سرهنگهای شهربانی که هیئتی بود و حاج ناظم را میشناخت، پسر او را آزاد میکنند.
روز پانزدهم خرداد هم که مصادف با دوازدهم محرم بود، صدای تیراندازی از هرطرف شنیده میشد. البته در ساواک، یک عامل نفوذی بود که اخبار را به مردم میرساند و شب قبل گفته بود که فردا قرار است گارد به همه جا حمله کند. هیئتیهای قناتآباد از بازار تیمچه بیرون آمده بودند و به طرف دوختهفروشها حرکت میکردند که گارد به داخل بازار نفوذ کرد. رگبار بود که به طرف هیئت میآمد. هیئتیها به داخل تیمچه برگشتند. سرای اتحاد دو در داشت؛ یکی از بازار عباس آباد و سهراه حمامچال و در دیگر در کوچه کبابیها. در اصلی بسته شد تا گارد نتواند داخل بیاید و همه هیئتیها از در پشتی به طرف قناتآباد راه افتادند.
بعد از خوردن غذای هیئت امام حسین علیهالسلام، همه روی پلههای دکان حاج ابوالقاسم شیرازی نشسته بودند و از جریانات و درگیریها صحبت میکردند که خبر رسید یک کاروان نظامی از تشکیلات ژاندارمری خیابان شاهپور (خیابان وحدت اسلامی) با کامیونهای پر از سرباز مسلح، راه افتاده و تیمسار مینباشیان هم همراه آنهاست. همه بلند شدند. ماشینها که رسیدند، سربازها پایین ریختند و درگیری شدیدی شروع شد.
نیمههای همان شب بود که دو نفر با لباس شخصی و حدود 10 نفر مسلح با لباس نظامی وارد خانه حاج اکبر ناظم شدند. تمام اتاقها، زیرزمین و حوض خانه را گشتند تا حاج اکبر را پیدا کنند که موفق نشدند. موقع برگشتن هم از روی جعبههای حاوی اعلامیه رد شدند، اما به لطف خدا آنها را ندیدند.
در روزهای جنگ هم بچههای هیئت قناتآباد خود را به جبههها رساندند. پس از آنکه شهید چمران گروههای جنگهای نامنظم را تشکیل داد آشپزخانه هیئت قناتآباد به اهواز رفت تا کار تهیه غذای این گروهها را انجام دهند.
همه قناتآبادیها باهم فامیلاند
وقتی که هیئت نوجوانان قناتآباد پا میگیرد، بیش از 30 سال بوده که هیئت نوباوگان قناتآباد در آن محله اسم و رسمی در کرده بود و محل برو بیای هیئتیها و مداحان و وعاظ سرشناس شده بوده است. امروز هم بیش از 90 سال است که برنامههای نوباوگان پابرجا مانده و هنوز یکی از نامدارترین هیئتهای پایتخت است.
در آن سالها حاج اکبر ناظم در راس هیئت نوباوگان بود و بچههای هیئت نوجوانان هم که سن و سالشان و هم قدمتشان از نوباوگان کمتر بود، تصمیم میگیرند که خودشان را با این هیئت ادغام کنند. این اتفاق میافتد و تا موقعی که حاج ناظم در قید حیات بود، هیئت نوجوانان میرود زیر پر و بال هیئت نوباوگان!
خیابان مولوی را از میدان اعدام که رد میکنی، بَر خیابان بازارچه قدیمیای را میبینی که رنگ و رویش قدمت آن را نشان میدهد؛ بازارچه سنتی قناتآباد! وارد بازارچه که میشوی سمت راست، بعد از دو ـ سه مغازه یک حسینیه جا خوش کرده است. نمای بیرونی حسینیه حال و هوای تهران قدیم را دارد و بدون آنکه نیاز باشد سنات به دهههای 30 و 40 قد بدهد میتوانی در ذهنت فضای آن روزها را برای خودت مجسم کنی.
حسینیه متعلق است به هیئت نوجوانان قناتآباد. اصلا خود همین اسم هیئت، انگار کهنگی و غبار روزگار را با خودش به دنبال میکشد. داخل حسینیه جمع و جور است و معلوم است که در و دیوارش نوسازی شده. گوشهای از آن یک منبر است که بالاسر آن، یک طرف قاب عکس معروف حاج اکبر ناظم نصب شده و طرف دیگرش تصویری است که زیرش نوشته شده «فقیه مجاهد علامه شهید حاج شیخ قاسم اسلامی». البته اینکه عکس مرحوم اکبر ناظم قناتآبادی در هیئت نوجوانان قناتآباد نصب شده باشد برایم عجیب نیست، اما هنوز از نسبت شهید آیتالله اسلامی با این هیئت چیزی نمیدانم.
از قدیمیترین تصاویر هیئت نوجوانان قناتآباد
بر یکی از دیوارها هم پرچم و شناسنامه هیئت آویزان است که وسط آن دوخته شده «موکب العزاء الحسینی/ نوجوانان قناتآباد تهران/ تاسیس 1336 شمسی» و دور پرچم این 4 بیت نقش بسته:
«همه جا شور عزای تو بپا میبینم
عالم اندر غم تو غرق عزا میبینم
تا شود بیشتر اسرار شهادت همه جا
قهرمان خواهر تو با اسرا میبینم
عجب از صبر تو دارم که به دریای بلا
بر لب تشنه تو حمد و ثنا میبینم
همه جا نام دل آرای تو را میشنوم
جلوه روی تو را در همه جا میبینم»
قناتآبادیها از کجا آمدند
قناتآباد از آن محلههای قدیمی و هیئتخیز تهران است که خیلی از پیرغلامها و صاحبنفسانی که امروز هنوز نامشان به گوش میرسد، در این محله و هیئتهای آن فعال بودند؛ کسانی مثل حاج اکبر ناظم، سید مهدی قوام، آیتالله طالقانی، شهید شیخ قاسم اسلامی و ....
مثل تاسیس هر هیئت دیگری، سال 1336 چندتا از بچههای محله قناتآباد دور هم جمع میشوند و تصمیم میگیرند تا پرچم هیئتی را عَلَم کنند، اما تفاوت این جمع آن بود که میانگین سنی گردانندگان هیئت 10 ـ 12 سال بیشتر نبوده و برای گذراندن امور هیئت هرکس از خانهاش چیزی میآورده؛ یکی قند، یکی چای، یکی پارچه و.... از این گروه که آنموقع بزرگترینشان 12ـ13 سال داشته میتوان محمد بسیطی، مصطفی و مرتضی صادقی، حسن و محسن نیکونام و علیاکبر قناتآبادی را نام برد. مداح هیئت هم که هم مداحشان بوده و هم بزرگترشان، حاج قاسم قناتآبادی، شاگرد حاج اکبر ناظم بود که هنوز هم مداح اول این جلسه است.
حسینیه ثابت داشتن برای هر هیئت یک نعمت است که هیئت نوجوانان تا 10 سال اول تاسیس هیئت از داشتن آن بیبهره بوده و شبهای جمعه جلساتشان را به صورت سیار در خانه بچههای هیئت برگزار میکردند. البته مرکزیت جلسات در منزل حاج سیدعباس صادقالحسینی بوده و بچههای نوجوانان علامتی حلبی درست کرده بودند و در منزل او میگذاشتند تا در شبهای محرم دسته راه بیندازند و علمکشی کنند. از سال 46 تا سال 70 هم ـ به جز سالهایی که هیئت نوجوانان با نوباوگان ادغام میشود ـ نوجوانان قناتآباد در منزل حاج آقای صادقی هیئت میگیرند.
تصویر دیگری از هیئت نوجوانان قناتآباد
حاج ناظم یا حاج قاسم؛ چه فرقی دارد؟
انگار نمیشود جایی اسمی از هیئت و شعر و مداحی و اخلاق و ... بیاید و یادی از مرحوم حاج اکبر ناظم نشود. رد پای این مرد، عجیب در همه عرصههای مربوط به این دستگاه هنوز برجا مانده. البته این بار صحبت از محله و هیئتی است که خود حاج ناظم از دل آن برخاسته.
وقتی هیئت نوباوگان راه افتاد، شخصی به نام حاج حسن ناظم میاندار و مداح این هیئت بود. ناظم به معنی نظمدهنده است و در آن دوران به افرادی این لقب را میدادند که کارشان در هیئتها میانداری و نظم دادن به جلسه بود. بعد از مدتی حاج حسن از هیئت جدا میشود و حاج اکبر جای او را پر میکند. حاج اکبر که به او هم پسوند ناظم داده شد، کار میانداری و مداحی نوباوگان را برعهده گرفت و آرام آرام متولی این هیئت شد.
حاج ناظم بیشتر و پیشتر از همه جا بر گردن قناتآبادیها حق دارد. زمانی هم که هیئت نوجوانان به نوباوگان پیوست، حاج اکبر بزرگتر بچههای «نوجوانان» شد و امروز حاج محمد بسیطی میگوید: «ما هرچه در این مسیر داریم از حاج ناظم داریم. قناتآباد را حاج ناظم قناتآباد کرد. هنوز هم هرجا کارمان گیر کند، وقتی میفهمند قناتآبادی هستیم به احترام مرحوم ناظم کارمان را راه میاندازند.»
حاج قاسم قناتآبادی هم که از ابتدا تاکنون مداح هیئت نوجوانان بوده و هست و شبهای پنج شنبه محفلشان را گرم میکند، شاگرد حاج اکبر ناظم بوده و هنوز به همان سبک حاج ناظم و همان شعرهایی که او میخوانده، میخواند. البته مداحان جوانتر دیگری هم در کنار حاج قاسم به او کمک میکنند. زبده، یکی از آن مداحان میگوید: با این که سبکهای حاج قاسم همان سبکهای تکراری است که از حاج ناظم مانده و سالهاست که دارد میخواند، اما باز هم همان شور و حال قدیم را در جلسه ایجاد میکند و از خیلی سبکهای جدید بیشتر جواب میگیرد. انصافا جوانان هم از این سبک خواندن خوب استقبال میکنند.
یادگاریهای حاجی ناظم
مرحوم اکبر ناظم چند یادگاری هم ویژه هیئت قناتآباد از خود به جا گذاشته است. یکی از این یادگاریها شعار و سرود مخصوص هیئت است که بین هیئت نوجوانان و نوباوگان مشترک است. حاج ناظم سرودی برای شبهای جمعه ساخته بود که هنوز هم در برنامههای این دو هیئت که در شبهای جمعه برگزار شود، خوانده میشود:
«شبهای جمعه حضرت زهرای مرضیه با هاجر و با مریم و حوا و آسیه
آید پریشان از جنان بر دشت ماریه
با دیده گریان بر شاه مظلومان
***
گاهی رود اندر کنار مرقد عباس ریزد سرشک غم برای آن نکو انفاس
گاهی رود در خیمهگه با جمله حوریه
کو نور عین من بی سر حسین من»
جالب است که حاج ناظم حتی سواد نوشتن هم نداشته، با این حال گاهی اوقات در شعرهایش از تعابیر سخت عربی استفاده میکرده که کار هر شاعری نیست. او هر وقت که شعری میگفته یا سبکی میساخته به کسی که دم دستش بوده میگفته که کاغذ و قلم بیاورد و بنویسد.
یکی دیگر از یادگاریهای حاج ناظم نوع سینهزنی در هیئت نوجوانان است. در این هیئت در شبهای عزاداری سه دست سینه زده میشود و فرقی نمیکند که جمعیت 1000 نفر باشد یا 10 نفر! این سه دست سینه زدن هم به این صورت است که مثلا اگر شب شهادت موسی بن جعفر علیهالسلام باشد، عزاداران یک دور نشسته زمینه میخوانند و سینه میزنند، بعد روضه کوتاهی خوانده میشود و مردم روی پایشان میایستند. نوحه و واحد را ایستاده سینه میزنند و بعد شور میگیرند. بعد از این دست دوم دم سینهزنی برای حضرت عباس علیهالسلام خوانده میشود. دست سوم را هم به همین صورت برای امام زمان عجالله تعالی فرجهالشریف میخوانند. البته اگر برنامه عزاداری شب جمعه افتاده باشد دست دوم، همان نوحه شبهای جمعه را میخوانند.
وقتی طاق بازار حاجت میدهد
بعد از این که حاج اکبر ناظم از دنیا رفت، هیئت نوجوانان دوباره از نوباوگان جدا شد و از سال 70 خانهای مسکونی را در بازارچه سنتی قناتآباد خرید تا آنجا را حسینیه ثابت خود کند.
اوایل، هیئت نوجوانان جلسات هفتگیاش را شبهای جمعه میگرفت و هیئت نوباوگان شبهای پنج شنبه و شبهای جمعه. اما در سالهای گذشته نوباوگان برنامه شبهای پنج شنبهاش را تعطیل کرد و فقط شبهای جمعه جلسه میگیرد. نوجوانان هم برای این که با برنامه آنها تداخل پیدا نکنند و هر دو هیئت بتوانند از جلسات هم استفاده کنند، برنامه هفتگیاش را به شبهای پنج شنبه انداخت و الان چند سال است که بدون وقفه جلساتش برگزار میشود.
در دهه عاشوار هم نوجوانان قناتآباد تا روز هفتم در همین حسینیه عزاداری میکنند. از روز هفتم تا دوازدهم هیئت را به سه راه مشکات میبرند و از ساعت 2 بعدازظهر در بازار تهران دسته راه میاندازند و در کنار امامزاده زید بازار، عزاداری را تمام میکنند.
بازارخوانی هم رسم و رسومات خاص خودش را دارد و هنوز هم به همان شیوه سنتی خودش مانده است. البته حاج محمد بسیطی میگوید که مدتی برخی از سبکهایی وارد بازار شد که به فضای دستههای بازار نمیخورد، اما خدا را شکر الان دوباره مثل همان گذشته شده است.
دستهها که در بازار راه میافتند، رسم است که جلوی در تیمچه چهارپایهای میگذارند و مداح آن هیئت و دسته چهارپایهخوانی میکند. روزهای عاشورا دسته قناتآباد آخرین دسته تهرانی است که به بازار میرود و بعد از آن دستهها عزاداری ترکها برنامهشان را شروع میکنند. با این که روزهای عاشورا دسته قناتآباد آخرین دسته فارسها است و مردم از صبح ایستادهاند و بالطبع خسته شدهاند، اما ساعت 4ـ5 بعدازظهر، وقتی که دسته قناتآباد وارد بازار میشود، میبینیم که مردم هنوز به صورت فشرده ایستادهاند تا چهارپایهخوانی حاج قاسم قناتآبادی را ببینند. او هم چیز جدیدی نمیخواند و همان چیزهایی را که سالهای قبل خوانده و قبل از او هم حاج ناظم خوانده را دوباره برای مردم میخواند، اما باید ببینید که چه استقبالی میشود.
شکنجههای شیخ قاسم
دورهای که بسیاری از تفکرات التقاطی با دین مخلوط شده بود و خیلیها داشتند جوانها را به راههای دیگر میبردند، عدهای از علما و روحانیون در هیئتها به مبارزه با این تفکرات پرداختند. یکی از این افراد پرکار که به شدت با تفکر «دینداری منهای ولایت» مبارزه میکرد، آیتالله قاسم اسلامی بود که جلسات متعددی را در سطح شهر داشت. موضوع بیشتر منبرهای شیخ قاسم ولایت، اهلبیت علیهمالسلام بود. او یکی از منتقدان جدی برخی از تفکرات علی شریعتی بود؛ به طوری که جلسات حسینیه ارشاد و هیئت قناتآباد به یک مباحثه علمی تبدیل شده بود. البته در آن سالها افراد دیگری مثل مرحوم آیتالله طالقانی، آیتالله امامی کاشانی، حجج اسلام ناطق نوری، سیدمهدی قوام، انصاری قمی و مناقبی هم به بیان حقایق روی منبر این هیئت مشغول بودند.
شهید اسلامی در طول روز در مساجد مختلفی مثل مسجد شیشه و مسجد گیاهی منبر میرفت و منبرهایش در هیئت نوباوگان قناتآباد (زمانی که هیئت نوجوانان هم با آن ادغام شده بود) ساعت 2 نیمه شب شروع میشد، اما با این حال حسینیه هیئت در آن ساعت از شب مملو از جمعیت میشد.
شیخ قاسم اسلامی، پیش از انقلاب 52 بار به زندان افتاد و از شکنجههایی مثل پرت شدن در بشکه خرده شیشه یا کشیدن همه دندانهایش بینصیب نبود. در شب نیمه ماه رمضان سال 59 آیتالله اسلامی به دست گروهک فرقان به شهادت رسید.
حالا ارتباط او را با هیئت قناتآباد و دلیل نصب قاب عکسش در این هیئت را میفهمم و وقتی که حاج آقا بسیطی از او صحبت میکند، میگوید که ما همه اعتقادات ولاییمان را از ایشان داریم.
بچه هیئتیها در یک مبارزه تمامعیار
هیئت نوجوانان قناتآباد در بحبوحه انقلاب مثل اکثر هیئتهای دیگر پیشقراول تظاهراتهای مردمی بود. البته آن سالها دورهای بود که این هیئت با نوباوگان ادغام شده بود. این هیئت علاوه بر جلسات وعظ و روشنگری که در حسینیهاش برگزار میشد در حرکتها و شعارهای خیابانی هم نقش موثری داشته است.
قناتآبادیها با نوحهای که حاج اکبر ناظم برای تظاهرات 12 خرداد 42 گفته بود و در بازار تهران بر سر زبان مردم افتاد، نامشان در تاریخ انقلاب ثبت شد.
قصه از این قرار بود که حاج ناظم چنین دمی را برای تظاهرات ساخته بود:
«یحیی الخمینی
یحصن الزعیم الاعظم
غمخوار اسلام
مرجع شیعیان یا بن الزکیه
الله اکبر»
در بازار تهران حاج اکبر ناظم این نوحه را میخواند و مردم هم دم گرفته بودند که ماموران ساواک سر میرسند. مردم حاج ناظم را فراری میدهند، اما ماموران پسر بزرگ او ـ مرتضی ـ را دستگیر میکنند و با خود میبرند. همان شب هم سرهنگ سلیمانی، از نیروهای ساواک گذر مستوفی (چاله حصار) به در منزل حاج اکبر ناظم آمده و سراغ او را میگیرد، اما با این جواب روبرو میشود که: «ایشان این شبها تشریف نمیآورند» و سرهنگ سلیمانی هم میگوید: «پس بگویید بیاید ساواک».
البته چند روز بعد با وساطت یکی از سرهنگهای شهربانی که هیئتی بود و حاج ناظم را میشناخت، پسر او را آزاد میکنند.
روز پانزدهم خرداد هم که مصادف با دوازدهم محرم بود، صدای تیراندازی از هرطرف شنیده میشد. البته در ساواک، یک عامل نفوذی بود که اخبار را به مردم میرساند و شب قبل گفته بود که فردا قرار است گارد به همه جا حمله کند. هیئتیهای قناتآباد از بازار تیمچه بیرون آمده بودند و به طرف دوختهفروشها حرکت میکردند که گارد به داخل بازار نفوذ کرد. رگبار بود که به طرف هیئت میآمد. هیئتیها به داخل تیمچه برگشتند. سرای اتحاد دو در داشت؛ یکی از بازار عباس آباد و سهراه حمامچال و در دیگر در کوچه کبابیها. در اصلی بسته شد تا گارد نتواند داخل بیاید و همه هیئتیها از در پشتی به طرف قناتآباد راه افتادند.
بعد از خوردن غذای هیئت امام حسین علیهالسلام، همه روی پلههای دکان حاج ابوالقاسم شیرازی نشسته بودند و از جریانات و درگیریها صحبت میکردند که خبر رسید یک کاروان نظامی از تشکیلات ژاندارمری خیابان شاهپور (خیابان وحدت اسلامی) با کامیونهای پر از سرباز مسلح، راه افتاده و تیمسار مینباشیان هم همراه آنهاست. همه بلند شدند. ماشینها که رسیدند، سربازها پایین ریختند و درگیری شدیدی شروع شد.
نیمههای همان شب بود که دو نفر با لباس شخصی و حدود 10 نفر مسلح با لباس نظامی وارد خانه حاج اکبر ناظم شدند. تمام اتاقها، زیرزمین و حوض خانه را گشتند تا حاج اکبر را پیدا کنند که موفق نشدند. موقع برگشتن هم از روی جعبههای حاوی اعلامیه رد شدند، اما به لطف خدا آنها را ندیدند.
در روزهای جنگ هم بچههای هیئت قناتآباد خود را به جبههها رساندند. پس از آنکه شهید چمران گروههای جنگهای نامنظم را تشکیل داد آشپزخانه هیئت قناتآباد به اهواز رفت تا کار تهیه غذای این گروهها را انجام دهند.
همه قناتآبادیها باهم فامیلاند
وقتی که هیئت نوجوانان قناتآباد پا میگیرد، بیش از 30 سال بوده که هیئت نوباوگان قناتآباد در آن محله اسم و رسمی در کرده بود و محل برو بیای هیئتیها و مداحان و وعاظ سرشناس شده بوده است. امروز هم بیش از 90 سال است که برنامههای نوباوگان پابرجا مانده و هنوز یکی از نامدارترین هیئتهای پایتخت است.
در آن سالها حاج اکبر ناظم در راس هیئت نوباوگان بود و بچههای هیئت نوجوانان هم که سن و سالشان و هم قدمتشان از نوباوگان کمتر بود، تصمیم میگیرند که خودشان را با این هیئت ادغام کنند. این اتفاق میافتد و تا موقعی که حاج ناظم در قید حیات بود، هیئت نوجوانان میرود زیر پر و بال هیئت نوباوگان!