کد مطلب : ۳۳۱۱۵
دکتر محمد مهدی فرقانی در گفتگو با دعبل
اگر باور و اعتماد عمومی از دست رفت دیگر هیچ پیامی تاثیرگذار نخواهد بود
در صورتی که منابع ارتباطات دینی، تغییرات سبک زندگی نوین را نپذیرند آب در هاون خواهند کوبید
دعبل/ رضا دستجردی: شرایط سیاسی و اجتماعی هر جامعه، بستر و زمینه کارکرد رسانههای آن اجتماع را مشخص میکند، به طوری که در صورت عدم کارکرد صحیح هر یک از عناصر برخاسته از حاکمیت، اعتماد و باور عمومی به رسانههای برگرفته از آن از میان خواهد رفت؛ حقیقتی که با تحولات سبک زندگی اجتماعی و دسترسی آحاد مردم به امکان رسانه بیش از پیش اهمیت خود را نشان میدهد. دکتر محمد مهدی فرقانی، استاد ارتباطات در گفتگو با دعبل، به بررسی کم و کیف کارکرد رسانه در بستر حکومت دینی و نحوه تعامل آن با اجتماع متکثر امروز میپردازد.
با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی امروز جامعه ایران، چه قالبی از تبلیغ دینی، توان بالاتری در جذب مخاطب دارد؟
با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی امروز جامعه ایران، چه قالبی از تبلیغ دینی، توان بالاتری در جذب مخاطب دارد؟
من فکر میکنم قبل از اینکه بخواهیم به دغدغه چگونگی تبلیغ امر دینی بپردازیم میبایست جایگاه و ساختار قدرت، خصوصا قدرت سیاسی را در جامعه که امروزه با دین درآمیخته است در نظر بگیریم، در واقع امروزه باید بخشی از منابع الهام عمومی، یعنی آنچه که برای مردم مرجعیت دارد را از جانب قدرت سیاسی دید، به این معنا که ما امروزه در کشور، حکومتی داریم که به عنوان حکومت دینی در ایران و جهان شناخته میشود، بنابراین هرگونه عمل، تصمیم، حرکت و رفتار خود را با ابزار دین توجیه و آن را حداقل به امر دینی منتسب مینماید، نتیجه این فرآیند آن است که مردم در آیینه حکومت، تصویر دین را میبینند، آن را تحلیل و ارزیابی میکنند و نسبت خود را با آن تعیین مینمایند.
امر تبلیغات به خودی خود و منتزع از بسترها و شرایطی که تبلیغات در آن عمل میکند نمیتواند مورد ارزیابی قرار گیرد، اینطور نیست که فکر کنیم ما امروزه در خلا به سر میبریم و تنها این تبلیغات دینی یا هر نوع تبلیغ دیگری است که میتواند مخاطب را به سوی تقید به امر دینی بکشاند یا بالعکس، اگر خوب تبلیغ نکنیم یا به موقع تبلیغ نکنیم ممکن است جامعه را به بیدینی بکشانیم، در حقیقت، عوامل مختلف و متعددی دست اندر کار ساختن تصویر ذهنی مردم از امر دینی هستند که یکی از آنها میتواند تبلیغات باشد، بنابراین میخواهم بگویم که زمینه، بستر و شرایطی که تبلیغات دینی بر آن اساس عمل میکند گاهی مهمتر از خود محتوا یا امر تبلیغ است و بدون در نظر گرفتن آن، نمیتوان استنتاج صحیحی از تاثیر تبلیغات صورت داد، گاهی ممکن است فرد تصور کند که میزانی از سرمایهگذاری و هزینه برای اجرای فلان مناسک، مراسم یا مناسبت صورت داده و آن را صرف تبلیغ دین کرده اما مخاطب و تاثیر کار وی کم بوده است، بخشی از آن به تکنیکهای تبلیغات، محتوای تبلیغات، روشهای تبلیغات، حتی نوع رسانهای که تبلیغات در آن ارائه میشود بر میگردد اما به نظر من، بخش مهمتر، زمینه، بستر و شرایط سیاسی - اجتماعی حتی اقتصادی مردم است؛ زنجیرهای از روابط که تاثیر امر تبلیغات روی آن بستر عمل مینماید و نهایتا ممکن است تاثیرش به شکل بیتوجهی یا توجه، تاثیرپذیری یا عدم تاثیرپذیری و امثالهم دیده شود اما در مورد قالب که فرمودید باید اشاره کنم که اصولا قالبهایی که به بیان مستقیم محتوای تبلیغاتی میپردازند و آمرانه هستند یا تاثیری ندارند یا تاثیر اندکی دارند، به خصوص بر نسل جوانی که امروزه از پدر و مادرش هم حرف شنوی ندارد، چه برسد به منابع تبلغیاتی.
بنابراین باید به طور کلی قالبهای مستقیم و آمرانه را کنار گذاشت، البته این قالبها ممکن است در موارد خاصی تاثیرگذاریهای محدودی داشته باشند ولی خصوصا قالبهای آمرانه با این مضمون که این باید بشود، آن باید نشود، اگر این یکی بشود آن دیگری چه، دیگر جواب نمیدهد، نه تنها در امر تبلیغات دین، در دانشگاه هم جواب نمیدهد، در مدرسه، مهدکودک و خانواده هم جواب نمیدهد، نسل عوض شده، الگوهای ارتباطی و گروههای مرجع نیز تغییر کردهاند، بنابراین شرایط همچون گذشته نیست که قضاوت کنیم، به عنوان دانای کل، امر و نهی و نصیحت نماییم، توضیح دهیم و مخاطب هم بپذیرد و خواهد پذیرفت، به باور من، این اشتباهی است که حتی صدا و سیما هم امروز در امر خبر رسانی و اطلاعرسانی مرتکب میشود و فکر میکند مخاطب، خبر را آنگونه که او منتشر میکند میپذیرد، در حالی که مخاطب دهها منبع و کانال موازی برای مقایسه و دریافت حقیقت و استنتاج در اختیار دارد، شرایط امروز همچون عصر شوروی سابق نیست که یک رادیوی تک موج تنها وسیله ارتباطی مردم باشد و هر چه دولت بگوید فقط و فقط به عنوان حقیقت محض شناخته شود، امروزه مردم با هر تلفن همراه هوشمندی که در دست دارند ابزاری چند رسانهای در اختیار گرفتهاند و هر لحظه در هر کجا میتوانند به هر منبعی متصل شوند، در نظر داشته باشید که امروزه دیگر مردم یک پیام و رسانه را مظهر حقیقت نمیدانند، بلکه پیامها را مقایسه و تناقضها و توافقها را مییابند و بر آن اساس نتیجه میگیرند که پیام کدام رسانه به حقیقت نزدیکتر است، بنابراین به باور من، قالبهای غیرمستقیم بیشتر مورد اقبال مردم است. از طرف دیگر، مردم باید دین را در بستر اجتماعی حس و لمس کنند، در جامعهای که مدام دروغ گفته میشود، اختلاس میشود، فساد فراگیر شده و همه اینها چون در حکومتی دینی اتفاق میافتد به حساب دین گذاشته میشود، تبلیغات دینی آنطور که باید و شاید خصوصا در نسل جوان موثر نیست، بنابراین بخشی از امور در اختیار حکومت هست و بخشی دیگر نیست، نکته بعد اینکه میبایست در امر تبلیغ، از قالبهای غیرمستقیم، تلویحی و هنری استفاده کرد، به گونهای که در آن، ضرورت دینداری یا توجه به مناسک و ارزشهای دینی جار زده نشود، در واقع طوری که در بستر رفتار طبیعی کنشگران آن حوزه، خود را نشان دهد، نه اینکه مستقیم بگوییم این خوب است و آن بد، این درست است و آن غلط. این تفاوت تبلیغات با ارتباطات است، تبلیغات میگوید فقط آنچه من میگویم درست و مظهر حقیقت محض است و لا غیر، جز این باطل است اما ارتباطات میگوید اینها همه هست، خودت ببین و انتخاب کن. در واقع تبلیغات میخواهد ذهن را بر روی هر نوع تفکر دیگری جز آنچه او میگوید ببندد اما ارتباطات در نقطه مقابل قصد دارد ذهن را بر روی انواع تفکر و دیدگاه باز کند و آن ذهن را در معرض دیدگاههای گوناگون قرار داده و بگوید حالا انتخاب اصلح داشته باش، این دستور شرعی و قرآنی ما هم هست، قرآن میفرماید فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، اقوال را عرضه کنید، اگر مردمی مورد بشارت قرار میگیرند که اقوال را میشنوند، باید این اقوال به آنها عرضه شود و آنها در معرض این قولها قرار گیرند تا حق انتخاب و تصمیمگیری داشته باشند، بنابراین به نظر من تبلیغات باید به طرف ارتباطات میل پیدا کند.
این که فکر کنیم روزگاری فرد بالای منبر میرفت و هر چه به نظرش درست بود میگفت و تصورش هم این بود که همه کسانی که پای منبر نشستهاند قول او را پذیرفتهاند یا میپذیرند گذشته، امروزه مردم قولی را میپذیرند که در مقایسه و استنتاج خودشان، آن را به حقیقت زندگی و واقعیتهای اجتماعی خویش نزدیکتر ببینند.
آیا موافقید که هیئت به مثابه یک رسانه دچار تغییراتی شده و از محتوا به فرم و قالب تغییر شکل داده است؟
امر تبلیغات به خودی خود و منتزع از بسترها و شرایطی که تبلیغات در آن عمل میکند نمیتواند مورد ارزیابی قرار گیرد، اینطور نیست که فکر کنیم ما امروزه در خلا به سر میبریم و تنها این تبلیغات دینی یا هر نوع تبلیغ دیگری است که میتواند مخاطب را به سوی تقید به امر دینی بکشاند یا بالعکس، اگر خوب تبلیغ نکنیم یا به موقع تبلیغ نکنیم ممکن است جامعه را به بیدینی بکشانیم، در حقیقت، عوامل مختلف و متعددی دست اندر کار ساختن تصویر ذهنی مردم از امر دینی هستند که یکی از آنها میتواند تبلیغات باشد، بنابراین میخواهم بگویم که زمینه، بستر و شرایطی که تبلیغات دینی بر آن اساس عمل میکند گاهی مهمتر از خود محتوا یا امر تبلیغ است و بدون در نظر گرفتن آن، نمیتوان استنتاج صحیحی از تاثیر تبلیغات صورت داد، گاهی ممکن است فرد تصور کند که میزانی از سرمایهگذاری و هزینه برای اجرای فلان مناسک، مراسم یا مناسبت صورت داده و آن را صرف تبلیغ دین کرده اما مخاطب و تاثیر کار وی کم بوده است، بخشی از آن به تکنیکهای تبلیغات، محتوای تبلیغات، روشهای تبلیغات، حتی نوع رسانهای که تبلیغات در آن ارائه میشود بر میگردد اما به نظر من، بخش مهمتر، زمینه، بستر و شرایط سیاسی - اجتماعی حتی اقتصادی مردم است؛ زنجیرهای از روابط که تاثیر امر تبلیغات روی آن بستر عمل مینماید و نهایتا ممکن است تاثیرش به شکل بیتوجهی یا توجه، تاثیرپذیری یا عدم تاثیرپذیری و امثالهم دیده شود اما در مورد قالب که فرمودید باید اشاره کنم که اصولا قالبهایی که به بیان مستقیم محتوای تبلیغاتی میپردازند و آمرانه هستند یا تاثیری ندارند یا تاثیر اندکی دارند، به خصوص بر نسل جوانی که امروزه از پدر و مادرش هم حرف شنوی ندارد، چه برسد به منابع تبلغیاتی.
بنابراین باید به طور کلی قالبهای مستقیم و آمرانه را کنار گذاشت، البته این قالبها ممکن است در موارد خاصی تاثیرگذاریهای محدودی داشته باشند ولی خصوصا قالبهای آمرانه با این مضمون که این باید بشود، آن باید نشود، اگر این یکی بشود آن دیگری چه، دیگر جواب نمیدهد، نه تنها در امر تبلیغات دین، در دانشگاه هم جواب نمیدهد، در مدرسه، مهدکودک و خانواده هم جواب نمیدهد، نسل عوض شده، الگوهای ارتباطی و گروههای مرجع نیز تغییر کردهاند، بنابراین شرایط همچون گذشته نیست که قضاوت کنیم، به عنوان دانای کل، امر و نهی و نصیحت نماییم، توضیح دهیم و مخاطب هم بپذیرد و خواهد پذیرفت، به باور من، این اشتباهی است که حتی صدا و سیما هم امروز در امر خبر رسانی و اطلاعرسانی مرتکب میشود و فکر میکند مخاطب، خبر را آنگونه که او منتشر میکند میپذیرد، در حالی که مخاطب دهها منبع و کانال موازی برای مقایسه و دریافت حقیقت و استنتاج در اختیار دارد، شرایط امروز همچون عصر شوروی سابق نیست که یک رادیوی تک موج تنها وسیله ارتباطی مردم باشد و هر چه دولت بگوید فقط و فقط به عنوان حقیقت محض شناخته شود، امروزه مردم با هر تلفن همراه هوشمندی که در دست دارند ابزاری چند رسانهای در اختیار گرفتهاند و هر لحظه در هر کجا میتوانند به هر منبعی متصل شوند، در نظر داشته باشید که امروزه دیگر مردم یک پیام و رسانه را مظهر حقیقت نمیدانند، بلکه پیامها را مقایسه و تناقضها و توافقها را مییابند و بر آن اساس نتیجه میگیرند که پیام کدام رسانه به حقیقت نزدیکتر است، بنابراین به باور من، قالبهای غیرمستقیم بیشتر مورد اقبال مردم است. از طرف دیگر، مردم باید دین را در بستر اجتماعی حس و لمس کنند، در جامعهای که مدام دروغ گفته میشود، اختلاس میشود، فساد فراگیر شده و همه اینها چون در حکومتی دینی اتفاق میافتد به حساب دین گذاشته میشود، تبلیغات دینی آنطور که باید و شاید خصوصا در نسل جوان موثر نیست، بنابراین بخشی از امور در اختیار حکومت هست و بخشی دیگر نیست، نکته بعد اینکه میبایست در امر تبلیغ، از قالبهای غیرمستقیم، تلویحی و هنری استفاده کرد، به گونهای که در آن، ضرورت دینداری یا توجه به مناسک و ارزشهای دینی جار زده نشود، در واقع طوری که در بستر رفتار طبیعی کنشگران آن حوزه، خود را نشان دهد، نه اینکه مستقیم بگوییم این خوب است و آن بد، این درست است و آن غلط. این تفاوت تبلیغات با ارتباطات است، تبلیغات میگوید فقط آنچه من میگویم درست و مظهر حقیقت محض است و لا غیر، جز این باطل است اما ارتباطات میگوید اینها همه هست، خودت ببین و انتخاب کن. در واقع تبلیغات میخواهد ذهن را بر روی هر نوع تفکر دیگری جز آنچه او میگوید ببندد اما ارتباطات در نقطه مقابل قصد دارد ذهن را بر روی انواع تفکر و دیدگاه باز کند و آن ذهن را در معرض دیدگاههای گوناگون قرار داده و بگوید حالا انتخاب اصلح داشته باش، این دستور شرعی و قرآنی ما هم هست، قرآن میفرماید فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، اقوال را عرضه کنید، اگر مردمی مورد بشارت قرار میگیرند که اقوال را میشنوند، باید این اقوال به آنها عرضه شود و آنها در معرض این قولها قرار گیرند تا حق انتخاب و تصمیمگیری داشته باشند، بنابراین به نظر من تبلیغات باید به طرف ارتباطات میل پیدا کند.
این که فکر کنیم روزگاری فرد بالای منبر میرفت و هر چه به نظرش درست بود میگفت و تصورش هم این بود که همه کسانی که پای منبر نشستهاند قول او را پذیرفتهاند یا میپذیرند گذشته، امروزه مردم قولی را میپذیرند که در مقایسه و استنتاج خودشان، آن را به حقیقت زندگی و واقعیتهای اجتماعی خویش نزدیکتر ببینند.
آیا موافقید که هیئت به مثابه یک رسانه دچار تغییراتی شده و از محتوا به فرم و قالب تغییر شکل داده است؟
صد در صد، در هر حال، هیئت یک عنصر ارتباطات سنتی است، من کتابی تحت عنوان ارتباطات سنتی در ایران دارم که در آنجا به توضیحاتی در این خصوص پرداختهام. به باور من، اگرچه همانطور که اشاره کردم هیئت یک عنصر ارتباطات سنتی دینی است اما هر چه زمان میگذرد همانطور که شما عنوان کردید از محتوا خالی و به سمت فرم میل میکند. اینکه هیئت وجود داشته باشد، حرکت کند و خودش را نشان دهد کافی نیست، مهم آن است که هیئت منشا چه تاثیری است، اسباب کدام خیرات و برکات است و کسانی که در آن شرکت میکنند واقعا نسبت به آنچه که شعارش را میدهند پایبند و وفادارند یا خیر، با این وجود حتی اگر در شکل و شمایل ظاهری هیئت هم دقت کنید میتوانید بفهمید که بسیاری از کسانی که در آن شرکت دارند پایبند یا حتی گاه معتقد به شعاری که میدهند نیستند، حتی عامل به آن شعارها، ادعیه و اذکار تلقی نمیشوند. مردم هم کمابیش این شرایط را میدانند، میبینند کسی که سرمایهدار کلان این مملکت است و این سرمایهها را هم از راه مشروع به دست نیاورده هر سال کیلومتر در کیلومتر سیاه میبندد، مراسمهای عزاداری آنچنانی برگزار میکند و خرجهای گزاف میدهد اما همه اینها پوششی برای توجیه و فرافکنی خود آن فرد است تا خیالش راحت بشود که بقیه مالش حلال است، این فریب افکار عمومی است که ببینید فلانی عجب فرد با ایمان، مخلص و متقی است، در نتیجه میتوان به او اعتماد کرد، پس همانطور که اشاره کردید و اشاره بسیار درستی هم هست فرم در حال غلبه بر محتواست و این غالبشدن هر روز بیشتر و بیشتر میشود.
چرا به اهمیت مخاطبشناسی در رسانههای مذهبی کمتر توجه میشود؟
چرا به اهمیت مخاطبشناسی در رسانههای مذهبی کمتر توجه میشود؟
چون بخشی از تفکر ارتباطی ما در حوزه ارتباطات دینی، همان تفکر قرنها پیش است، یعنی تفکری که مبتنی بر منبر و پامنبری بود، همانطور که اشاره کردید امروزه رسانهها در حال حرکت به سوی تنوع فرم و محتوا و خود رسانه در پیامرسانیاند تا بتوانند انواع مخاطب را پوشش دهند و به نیازهای او پاسخ دهند اما در ارتباطات دینی این تحول اتفاق نیفتاده و همچنان قالبها و روشها اگرچه بخشی از آن در فرم یا حتی محتوا تغییر و تحولاتی را به خود دیده تفاوت چندانی نکرده است، با این وجود، خصوصا هیئتها تحولاتی را در فرم و محتوا به خود دیدهاند، به همین خاطر است که هیئتها بیشتر مورد اقبال جوانها قرار میگیرند تا برخی مناسک و مراسم و دیگر قالبهای تبلیغات دینی، همانطور که میدانید در هیئتهای مذهبی خصوصا در ایام محرم، جوانها با هر رنگ و شکل و سبک از زندگی، هر سبک از آرایش مو، لباس، ظاهر و حتی جنسیتهای مختلف شرکت میکنند چون حس میکنند در آن مقطع آزادی عمل و فضا برای حضور و فعالیتشان بیشتر است اما این نوآوری و تحول در دیگر قالبهای تبلیغات مذهبی اتفاق نیفتاده است، اگرچه این تحول و نوآوری در هیئتها همانطور که اشاره کردید آن را خواهی نخواهی از کارکردهای سنتیاش دور کرده اما امروزه هیئت دیگر آن چیزی نیست که فکر کنیم فرد با ورود به آن، دل خود را از غم و غصه، گناه، آلودگی و هرگونه ناپاکی میشوید و زلال میشود، هیئت کنونی بیشتر به گونهای تفریح، سرگرمی و وقتگذرانی تبدیل شده است.
دقت داشته باشید که در ارتباطات سنتی، تغییرات نسلی دیده نمیشود، پذیرفته نمیشود و حتی فهمیده نمیشود و این به نظر من مشکل اصلی است که در این سبک از ارتباطات، عملا اجتماع، امری ساکن و غیرپویا دیده شود و فکر کنیم این جامعه همان جامعه سالها پیش است، در حالی که ارتباطات اجتماعی جوامع و نسل امروز تحت تاثیر تحولات تکنولوژیک در مسیر تغییر سبک زندگی، عادات، پسند و بیان قرار گرفته و اگر منابع ارتباطات دینی این تغییرات را نبینند، نفهمند، درک نکنند و نپذیرند طبیعتا آب در هاون خواهند کوبید.
آیا به باور شما، ارائه محتوای نامناسب از جمله عوامل عدم اقبال به رسانههای مذهبی است؟
دقت داشته باشید که در ارتباطات سنتی، تغییرات نسلی دیده نمیشود، پذیرفته نمیشود و حتی فهمیده نمیشود و این به نظر من مشکل اصلی است که در این سبک از ارتباطات، عملا اجتماع، امری ساکن و غیرپویا دیده شود و فکر کنیم این جامعه همان جامعه سالها پیش است، در حالی که ارتباطات اجتماعی جوامع و نسل امروز تحت تاثیر تحولات تکنولوژیک در مسیر تغییر سبک زندگی، عادات، پسند و بیان قرار گرفته و اگر منابع ارتباطات دینی این تغییرات را نبینند، نفهمند، درک نکنند و نپذیرند طبیعتا آب در هاون خواهند کوبید.
آیا به باور شما، ارائه محتوای نامناسب از جمله عوامل عدم اقبال به رسانههای مذهبی است؟
شکی نیست، همه عوامل، از قالب و فرم گرفته تا منبع پیام و محتوای آن، در اقبال یا عدم اقبال مخاطب به رسانه موثرند، در هماهنگی محتوا با نیازهای زمانه، واقعیتهای زمانه، هماهنگی قالب و فرم با تغییر و تحولات زمانه و در شناختهشدن مخاطب از منبع تبلیغات دینی به صداقت، راستی، درستی و امانتداری تاثیرات بسیاری نهفته است. همانگونه که عرض کردم مردم امروز کمابیش با بهرهگیری از شبکههای اجتماعی خیلی زود منابع تبلیغات را شناسایی میکنند، اگر این منابع به راستی، درستی، صداقت و پاکدستی شناخته نشوند تبلیغاتشان فقط هزینه خواهد بود و نه تنها هیچ گونه بازخورد مثبتی نخواهد داشت که پیامد منفی در پی خواهند آورد، من اگر از در خانهای رد شوم که سالهاست خرج میدهد، روضهخوانی برگزار میکند و ظاهر بسیار خوبی دارد اما در عمل بدانم که در بازار چه میکند دیگر اعتباری نزد من نخواهد داشت، بالاخره امروز همهگونه اخبار خیلی سریع رد و بدل و مردم از حقایق مطلع میشوند، مردم میدانند که فلان فرد متمول چه سرمایهای اندوخته و چگونه آن را گرد آورده است، بعد همین سرمایهدار به کمک آداب، مناسک و مراسم مذهبی پوششی برای فعالیتهای اقتصادی خود ایجاد میکند و از این طریق به سایر فعالیتهایش مشروعیت میبخشد، مردم در گذشته شاید خیلی از ابزار فهم و درک این حقایق برخوردار نبودند اما امروزه همه چیز به سرعت اطلاعرسانی میشود، فراموش نکنیم که اگر باور و اعتماد عمومی از دست رفت دیگر هیچ پیامی تاثیرگذار نخواهد بود و پیامها در بسیاری از موارد، تاثیر عکس خواهند داشت.
با توجه به شرایط امروز جامعه و توضیحات شما، میتوان از بحران مخاطب سخن گفت؟
با توجه به شرایط امروز جامعه و توضیحات شما، میتوان از بحران مخاطب سخن گفت؟
ما امروزه با بحران مخاطب در همه رسانهها روبرو هستیم، امروزه کارکرد تعریف سنتی رسانه – مخاطب – پیام تغییر کرده، جامعه کنونی خود هم رسانه است و هم پیام، لازم نیست که حتما یک رسانه بزرگ در اختیار داشته باشید، شما در هر جای جهان میتوانید به رسانه تبدیل شوید، لذا همانطور که اشاره کردم کارکرد رسانه – مخاطب – پیام تغییر چشمگیری کرده است، اسمش را هم بحران نمیگذارم، میتوان عنوان تحولات کارکردی را برای آن به کار برد، اساسا تغییر و تحول مفاهیم در همه حوزهها در حال شکلگیری است، از جمله در حوزه رسانه، ارتباطات، مخاطب، منبع و پیام، من اتفاقا میخواهم بگویم که رسانههای دینی به لحاظ فرمی، مخاطب کمی ندارند، شاهد آن، هیئتهایی است که به آن اشاره کردید، وقتی در خیابانها به راه می افتند اجتماع گستردهای در آنها شرکت میکند اما به باور من ارتباطات دینی زمانی موفق است که از قالب به محتوا حرکت و میل کند و بتواند در مشارکتکنندگان در مراسم و مناسک دینی و مخاطبانی که به آن اشاره کردید تغییرات و تحولات فکری و رفتاری ایجاد نماید، اگر این اتفاق نیفتد کارایی ارتباطات دینی از دست خواهد رفت، کما اینکه از دست رفته. امروزه این دست رسانهها همچنان به وفور و خیلی بیشتر از گذشته در سطح جامعه وجود دارد اما این حضور، صرفا حضوری کمی است که تاثیرگذاری آن به شدت پایین آمده.
بخشی از عامل تاثیرگذاری که بدان اشاره شد محصول تحولات و تاثیرات نسلی و تکنولوژیک است، دیگر اینطور نیست که مخاطب در هر حوزهای، مخاطب، دریافتکننده و پذیرنده محض پیام باشد. امروزه مخاطب، هر رسانهای را در جایگاه خود میبیند و پیامش را دریافت میکند اما برای اینکه آن را بپذیرد باید به این نقطه از بینش برسد که آن پیام حاوی صدق و حقیقت و راستی است و شاهد این صدق و حقیقت هم واقعیتهای اجتماعی است که پیش روی او قرار دارد، تا این اتفاق رخ ندهد رسانه صرفا ابزار و وسیله خواهد بود و کارکرد اجتماعیاش را از دست خواهد داد اما تاسف اینجاست که ما اصولا و به لحاظ رسمی به برگزاری مناسک، مراسم یا کارکرد رسانه در فرم یا شکل ظاهری آن اکتفا و تصور میکنیم یا دوست داریم تصور کنیم که دین تاثیر کارکردی خودش را به جای گذشته یا میگذارد، در حالی که چنین نیست و بعد از مدتی که این رویه را تکرار کردیم، خودمان هم به دروغی که میگوییم باور میکنیم. اصولا یکی از مشکلات تبلیغات، چه تجاری و چه غیر تجاری آن است که منبع تبلیغات علیرغم آنکه در ابتدا میداند که دروغ میگوید بعد از چند بار تکرار آن تبلیغ، خودش هم به آن دروغ باور پیدا میکند و آن دروغ را راست میپندارد، در حالی که مخاطب چنین فکری نمیکند، در نتیجه رسانه فریب میخورد و فکر میکند که کار خود را کرده و تاثیر خود را گذاشته، بعد اگر خلاف این تصور را مشاهده کرد همه مشکل و گناه را متوجه طرف مقابل میداند و میگوید مخاطب از حقیقت تهی شده و گوش شنوایی برای شنیدن حقیقت ندارد. توجه داشته باشید که ما باید آسیبهای ارتباطات و تبلیغات دینی را شناسایی کنیم، آسیبهایی که تنها در دل خود تبلیغات نیست و به واقعیت اجتماعی که مردم به طور روزمره با آن درگیرند باز میگردد اما این واقعیت اجتماعی توسط چه کسانی برساخته میشود؟ این واقعیت اجتماعی محصول حکومت است، حکومتی که خودش را دینی میداند و هر رفتار و حرکت خود را با ابزار دین توجیه میکند، در نتیجه مردم به تردید میافتند که چرا آن چیزی که از تریبونهای مذهبی میشنوند با آنچه که در عمل اتفاق میافتد تفاوت دارد، تناقضی که آنها را دچار تردید حتی در اصل دین میکند، خطر اینجاست که تناقض تبلیغات با واقعیتهای اجتماعی در حکومتی که منتسب به دین است جامعه را آن چنان دچار تردید میکند که گاه نسبت به اصل دین هم بدبین و ناباور میشود.
بخشی از عامل تاثیرگذاری که بدان اشاره شد محصول تحولات و تاثیرات نسلی و تکنولوژیک است، دیگر اینطور نیست که مخاطب در هر حوزهای، مخاطب، دریافتکننده و پذیرنده محض پیام باشد. امروزه مخاطب، هر رسانهای را در جایگاه خود میبیند و پیامش را دریافت میکند اما برای اینکه آن را بپذیرد باید به این نقطه از بینش برسد که آن پیام حاوی صدق و حقیقت و راستی است و شاهد این صدق و حقیقت هم واقعیتهای اجتماعی است که پیش روی او قرار دارد، تا این اتفاق رخ ندهد رسانه صرفا ابزار و وسیله خواهد بود و کارکرد اجتماعیاش را از دست خواهد داد اما تاسف اینجاست که ما اصولا و به لحاظ رسمی به برگزاری مناسک، مراسم یا کارکرد رسانه در فرم یا شکل ظاهری آن اکتفا و تصور میکنیم یا دوست داریم تصور کنیم که دین تاثیر کارکردی خودش را به جای گذشته یا میگذارد، در حالی که چنین نیست و بعد از مدتی که این رویه را تکرار کردیم، خودمان هم به دروغی که میگوییم باور میکنیم. اصولا یکی از مشکلات تبلیغات، چه تجاری و چه غیر تجاری آن است که منبع تبلیغات علیرغم آنکه در ابتدا میداند که دروغ میگوید بعد از چند بار تکرار آن تبلیغ، خودش هم به آن دروغ باور پیدا میکند و آن دروغ را راست میپندارد، در حالی که مخاطب چنین فکری نمیکند، در نتیجه رسانه فریب میخورد و فکر میکند که کار خود را کرده و تاثیر خود را گذاشته، بعد اگر خلاف این تصور را مشاهده کرد همه مشکل و گناه را متوجه طرف مقابل میداند و میگوید مخاطب از حقیقت تهی شده و گوش شنوایی برای شنیدن حقیقت ندارد. توجه داشته باشید که ما باید آسیبهای ارتباطات و تبلیغات دینی را شناسایی کنیم، آسیبهایی که تنها در دل خود تبلیغات نیست و به واقعیت اجتماعی که مردم به طور روزمره با آن درگیرند باز میگردد اما این واقعیت اجتماعی توسط چه کسانی برساخته میشود؟ این واقعیت اجتماعی محصول حکومت است، حکومتی که خودش را دینی میداند و هر رفتار و حرکت خود را با ابزار دین توجیه میکند، در نتیجه مردم به تردید میافتند که چرا آن چیزی که از تریبونهای مذهبی میشنوند با آنچه که در عمل اتفاق میافتد تفاوت دارد، تناقضی که آنها را دچار تردید حتی در اصل دین میکند، خطر اینجاست که تناقض تبلیغات با واقعیتهای اجتماعی در حکومتی که منتسب به دین است جامعه را آن چنان دچار تردید میکند که گاه نسبت به اصل دین هم بدبین و ناباور میشود.