کد مطلب : ۳۳۱۲۷
کتاب «دو امام مجاهد» ؛ گفتار اول در یک نگاه
صلح امام حسن(ع) و قیام امام حسین(ع)، دو چهره از یک حقیقت
آنچه در ادامه میآید مروری بر مباحث گفتار اول از این کتاب است:آیا برای امام حسن علیهالسلام هیچ راهی جز صلح باقی نمانده بود؟ چرا ایشان همچون برادرش اباعبدالله علیهالسلام شجاعانه تن به جنگ نداد تا عزتمندانه و قهرمانانه به شهادت برسد و نام او برای همیشه در تاریخ بدرخشد؟ آیا صلح در آن شرایط بهمعنای سازش با دشمن نبود؟ آیا واقعاً امکان پیروزی در همان جنگ میسر نبود؟ آیا ایشان نمیتوانست با کیاسَت، برای غلبه بر دشمن از روشهای دیگری استفاده کند؟ آیا ممکن نبود ایشان بهطور موقتی عقبنشینی کرده، سپاهی را برای یک نبرد قدرتمندانهتر تجهیز کند و جنگ را از سر بگیرد؟ آیا واقعاً در آن شرایط صلح ضرورت داشت؟
ماجرای صلح امام حسن علیهالسلام از معدود وقایع تاریخی است که هم در زمانۀ معاصرش و هم طی سالیان بعد، یکی از سؤالبرانگیزترین وقایع تاریخ اسلام است که همواره در غباری از ابهام محجوب مانده است. این ابهام در حدی بود که حتّی خواص از شیعیان ایشان نیز نسبت به این مسئله دچار حیرت شده بودند و توجیه روشنی برای آن نداشتند. و البته دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) نیز، با انگیزههایی، با افتراهایی همچون ترس، فروش خلافت، عشق به ادامۀ زندگی یا گریختن از میدان جنگ به این ابهامات دامن میزدند. پرسشهای بالا، بخشی از سؤالاتی است که در این موضوع مطرح است. سراسر این ماجرا نیازمند بازنگری و پژوهشی مجدد است تا از آن، چهرهای واقعی و روشن ترسیم گردد.
آیتالله خامنهای در گفتار اول کتاب دو امام مجاهد، با طرح این مسئله آرامآرام غبارهای ابهام را از این ماجرا کنار میزند و دلایل «ضرورتِ صلح» در آن برهۀ زمانی را نمایان میسازد. برای اینکه به ضرورتِ صلح برسیم، ابتدا باید ابعاد چند مسئله که ممکن است مانع تحلیل صحیح واقعیت شوند، روشن گردد.
ماجرای صلح امام حسن علیهالسلام از معدود وقایع تاریخی است که هم در زمانۀ معاصرش و هم طی سالیان بعد، یکی از سؤالبرانگیزترین وقایع تاریخ اسلام است که همواره در غباری از ابهام محجوب مانده است. این ابهام در حدی بود که حتّی خواص از شیعیان ایشان نیز نسبت به این مسئله دچار حیرت شده بودند و توجیه روشنی برای آن نداشتند. و البته دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) نیز، با انگیزههایی، با افتراهایی همچون ترس، فروش خلافت، عشق به ادامۀ زندگی یا گریختن از میدان جنگ به این ابهامات دامن میزدند. پرسشهای بالا، بخشی از سؤالاتی است که در این موضوع مطرح است. سراسر این ماجرا نیازمند بازنگری و پژوهشی مجدد است تا از آن، چهرهای واقعی و روشن ترسیم گردد.
آیتالله خامنهای در گفتار اول کتاب دو امام مجاهد، با طرح این مسئله آرامآرام غبارهای ابهام را از این ماجرا کنار میزند و دلایل «ضرورتِ صلح» در آن برهۀ زمانی را نمایان میسازد. برای اینکه به ضرورتِ صلح برسیم، ابتدا باید ابعاد چند مسئله که ممکن است مانع تحلیل صحیح واقعیت شوند، روشن گردد.
ضرورت نبرد با معاویه: اصلاً چرا امام حسن(ع) از ابتدا وارد جنگ با معاویه شد؟ آیتالله خامنهای برای روشنشدن صحنه، ابتدا با تحلیل کلان این صحنه، توضیح میدهد که این جنگ، امتداد همان تقابل دو جبهۀ ایمان و کفر در بدر و احد است و از این رهگذر، ضرورت ورود زودهنگامِ امام حسن(ع) به جنگ با معاویه را تشریح مینماید.
مقایسه دو جامعه و دو سپاه: یکی از عوامل مهمی که منجر به صلح گردید، تفاوتهایی بود که میان جامعۀ عراق و جامعۀ شام در آن برهۀ زمانی وجود داشت. این تفاوتهای فرهنگی، ثمرات خود را در دو سپاه نمایان ساخت و باعث شدهبود که درآنسو سپاه شام، سپاهی منسجم و پرانگیزه باشند و دراینسو سپاه عراق، سپاهی متشتّت و متزلزل. شرایطی که امام حسن(ع) وارث آنها بوده و هیچ نقشی در آنها و امکان تغییر آنها را نیز نداشته است.
تفاوت امام(ع) و معاویه در سیاستورزی: عامل مهم دیگری که در این صحنه بسیار تعیینکننده بود، این بود که معاویه از هر روش ممکن برای غلبه استفاده میکرد و به هیچ اصلِ اخلاقی و دینی پایبند نبود؛ لیکن امام حسن(ع) همچون پدر بزرگوارش، به اصول بنیادینی پایبند بود که از تمام مصالح موسمی بالاتر هستند و مبنای شکلگیریِ هر سیاست و تصمیمیاند. مصادیق این تفاوتها نیز در ادامه تشریح شده است.
مقایسه دو جامعه و دو سپاه: یکی از عوامل مهمی که منجر به صلح گردید، تفاوتهایی بود که میان جامعۀ عراق و جامعۀ شام در آن برهۀ زمانی وجود داشت. این تفاوتهای فرهنگی، ثمرات خود را در دو سپاه نمایان ساخت و باعث شدهبود که درآنسو سپاه شام، سپاهی منسجم و پرانگیزه باشند و دراینسو سپاه عراق، سپاهی متشتّت و متزلزل. شرایطی که امام حسن(ع) وارث آنها بوده و هیچ نقشی در آنها و امکان تغییر آنها را نیز نداشته است.
تفاوت امام(ع) و معاویه در سیاستورزی: عامل مهم دیگری که در این صحنه بسیار تعیینکننده بود، این بود که معاویه از هر روش ممکن برای غلبه استفاده میکرد و به هیچ اصلِ اخلاقی و دینی پایبند نبود؛ لیکن امام حسن(ع) همچون پدر بزرگوارش، به اصول بنیادینی پایبند بود که از تمام مصالح موسمی بالاتر هستند و مبنای شکلگیریِ هر سیاست و تصمیمیاند. مصادیق این تفاوتها نیز در ادامه تشریح شده است.
آیتالله خامنهای پس از تحلیل کلان ابعاد مختلف صحنه، به سراغ جزئیات ماجرا رفته و اتفاقاتی را شرح میدهد که در سایۀ عوامل بالا یکبهیک رخ داده و همچون قطعات پازل منجر به این نتیجه شدند که شکست نظامی قطعی و مسلّم گردید. اکنون که پیروزی محال است و شکست قطعی، گزینههای پیشرو کدام است و چرا امام حسن علیهالسلام گزینۀ «صلح» را انتخاب نمود؟
در ادامۀ گفتار اول کتاب «دو امام مجاهد» با بحث تاریخی جذاب و مستندی روبهرو میشویم. آیتالله خامنهای با تکیه بر اسناد تاریخی، به سراغ تحلیل شخصیت حضرت رفته و توضیح میدهد که آنحضرت نهتنها ترس از مرگ نداشت، بلکه شجاعترین چهرۀ تاریخ اسلام بوده است. بنابراین اگر صلح را برگزید، قطعاً بهدلیل ترس نبوده، بلکه دلیل دیگری داشته است و آن، همان «ضرورت صلح» درآن برهه بوده است:
«امام حسن علیهالسلام با شرایطی روبهرو شد که شکست در نبرد نظامی را قطعی ساخت. لذا ایشان ترجیح داد که فعلاً دشمن را تا همین جایی که آمده است متوقّف بکند، خود را و زبدگان جبهۀ حق و ایمان را حفظ و ذخیره بکند و در این فرصت مناسبی که برای خودش پیش میآورد، تدارکِ یک حملۀ وسیعی را ببیند که آن حمله، قدر مسلّم، مرامی و فکری است و احتمالاً نظامی هم باشد.»
صلحی که اگر محقق نمیشد، اولاً «بهمعنای این بود که دست معاویه را در دگرگون کردنِ چهرۀ اسلام باز گذاشته و او را بر جان و مال و نوامیس ملت اسلام، و دنبالهروان معاویه را در طول تاریخ، بر جان و مال بشریّت مسلّط نموده و نقش پُرمسئولیّت خود را رها کند» و ثانیاً اگر این صلح نبود، «واقعۀ کربلا هم نبود» و «امروز اگر اسلام بود، اسلامِ معاویه بود؛ قرآن اگر بود، قرآنِ معاویه بود و اسلام اگر پیغمبری داشت، آن پیغمبر بهنام معاویه شناخته میشد و بقیۀ اسمها منزوی بودند در گوشهوکنار تاریخ.»
در ادامۀ گفتار اول کتاب «دو امام مجاهد» با بحث تاریخی جذاب و مستندی روبهرو میشویم. آیتالله خامنهای با تکیه بر اسناد تاریخی، به سراغ تحلیل شخصیت حضرت رفته و توضیح میدهد که آنحضرت نهتنها ترس از مرگ نداشت، بلکه شجاعترین چهرۀ تاریخ اسلام بوده است. بنابراین اگر صلح را برگزید، قطعاً بهدلیل ترس نبوده، بلکه دلیل دیگری داشته است و آن، همان «ضرورت صلح» درآن برهه بوده است:
«امام حسن علیهالسلام با شرایطی روبهرو شد که شکست در نبرد نظامی را قطعی ساخت. لذا ایشان ترجیح داد که فعلاً دشمن را تا همین جایی که آمده است متوقّف بکند، خود را و زبدگان جبهۀ حق و ایمان را حفظ و ذخیره بکند و در این فرصت مناسبی که برای خودش پیش میآورد، تدارکِ یک حملۀ وسیعی را ببیند که آن حمله، قدر مسلّم، مرامی و فکری است و احتمالاً نظامی هم باشد.»
صلحی که اگر محقق نمیشد، اولاً «بهمعنای این بود که دست معاویه را در دگرگون کردنِ چهرۀ اسلام باز گذاشته و او را بر جان و مال و نوامیس ملت اسلام، و دنبالهروان معاویه را در طول تاریخ، بر جان و مال بشریّت مسلّط نموده و نقش پُرمسئولیّت خود را رها کند» و ثانیاً اگر این صلح نبود، «واقعۀ کربلا هم نبود» و «امروز اگر اسلام بود، اسلامِ معاویه بود؛ قرآن اگر بود، قرآنِ معاویه بود و اسلام اگر پیغمبری داشت، آن پیغمبر بهنام معاویه شناخته میشد و بقیۀ اسمها منزوی بودند در گوشهوکنار تاریخ.»