کد مطلب : ۳۳۱۵۶
ماجرای علویها در گفتوگو با محمد حسن بادیانی
علویهای سوریه و لبنان؛ شیعیان غریب
محمدحسن بادیانى نیشابوری مراحل درسى خود را محضر آیتالله وحید خراسانی و آیتالله مکارم شیرازی و دیگر اساتید گذرانده است. او طی 28سال سفرهای تبلیغی و کاری که به لبنان، سوریه و تركيه در خارج از كشور مشغول تحقيق و تأليف بوده و با طایفهای بهنام علویون آشنا شده است و به تحقیق درباره این افراد که جمعیتی بالغ بر چندين میلیون نفر هستند، پرداخته است. حاصل تحقیقاتش را درموسوعهاى 14جلدى تحت عنوان (العلويون هم اتباع اهلبیت) منتشر کرد که به تأیید علمای علویان و مراجع تقليد قم هم رسیده است. برای شناخت بیشتر از علویان به سراغ این پژوهشگر و محقق تاریخ رفتیم تا به طور مشخص درباره علویان حرف بزنیم.
نحوه آشنایی شما با علویهای سوریه و به صورت عام با علويون چگونه بود و اصلا تاریخ و پیشینه این گروه چیست؟
در سال 1990 که به منطقهی سوریه و لبنان سفر کردم چیزهایی درباره علویها شنیدم؛ از جمله اینکه اینها عقايد باطنى دارند و يا نصيرى غلات و یا علیاللهی هستند، انحراف دارند و مقيم لبنان و سوريه شدهاند و اصلاً جزو مسلمین نیستند. از این چیزها در اقوال زیاد شنیده بودم. من مدتها در سوریه کار فرهنگی میکردم ولی به موضوع علویها اصلاً وارد نشده بودم. اما در طول پنج الی شش سال از نزدیک دیدم که اینها خیلی به اهلبیت(ع) و امام علی(ع) اظهار علاقه میکنند و خود را پیرو مذهب امام جعفر صادق(ع) میدانند و ولائى به امام على(ع) میدانند، معلومات زیادی در مورد اهلبیت(ع) دارند و نامهایی که برای اولادشان میگذارند بیشتر اسماء ائمه است و میگفتند؛ به مدت پنج قرن در کوهها و در انزوای كامل زندگی میکرديم نه شیعیان به ما توجهی داشتند و نه اهل سنت. مراحل سختی بر ما گذشت که فقط در فکر حفظ جان و مال و زندگی شخصیمان بودیم. تا اينكه حكومت حافظ اسد روى کارآمد و قدرى از انزوا بيرون آمديم. من وقتی این حرفها را شنیدم خیلی متأثر شدم که چطور میشود با اینکه روابط ما با سوریه بسیار گرم و خوب است، اما متأسفانه اینها به فراموشی سپرده شدهاند یا نسبت به آنها سهلانگاری میشود. تا اینکه چند شخصیت سیاسی و دينى از ایران به آن مناطق رفتند. این سفرها جزو برنامههای نظام بود و چون سوابق من را در سوریه و لبنان میدانستند گفتند که میخواهیم کارهایی که شما برای شیعیان انجام دادید را ادامه دهیم. من عرض کردم که این کارها زمانش گذشته است اینها کارهایی است که انجام شده و فکر نمیکنم نیاز باشد که شما آن را ادامه دهید. همان طور که در خیلی از کارهای فرهنگی ما دوبارهکاری و سه باره کاری داریم و همین طور پشت سر هم میرویم و چند قدم به عقب بازمیگردیم. به آنها گفتم طرح جديدى دارم آن عبارت است از در سال 1972 ميلادى یعنی هفت سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، علویها براى اظهار عقيده خودشان كه از اتباع اهلبیت هستند در يك كنفرانسى در روستايى كه محل ولادت حافظ اسد است به نام(قرداحه) جمع شدهاند و یک بيانيه صادر نمودهاند. مرحوم سید حسن شیرازی آنها را جمع کرد و گفت شما که شیعه اثنیعشری هستید چرا جمع نمیشوید و عقيده خود را بیان نمیکنید. یک قوم زنده هستید، فرهنگ و آداب دارید، بیانیهای بنویسید و عقیدهتان را بگویید. در مقابل اين همه شايعات از خود دفاع كنيد. شما را یک عده باطنی مینامند و یک عده نصيرى میگویند، یک عده غلات(علیاللهی) مینامند و حتی محبین شما هم به شما با شک و تردید نگاه میکنند. ایشان علما را جمع کرد و بیانیهای را توسط شیخ عبدالرحمان خیر كه از علمای بزرگ علویهاست و در نجف درس خوانده، آماده کرد که عقیده ما شیعه اثنی عشری است. ظاهراً پیشنویس که در حدود 10 الی 15 صفحه است اعتقاد و تاریخ گذشتهشان را مختصراً نقل میکند که بر ما چه گذشت و میگذرد. در بخش بعدی وارد عقیده میشود و مینویسد که در اصل توحید، نبوت، معاد و عدل و امامت جزء مذهب اثنیعشری هستیم. در ادامه وارد فروع دين از جمله نماز، حج و روزه میشود که جزء اعتقادات آنها است و بعد به کتب اربعه میرسد كه جزء مصادر فقهى و عقیدتی میدانند و اعلام میکند که ما هم به اینها معتقدیم. بعد به ادله اجتهاد میرسد كه عبارت است از كتاب و سنت و عقل.
یعنی شیخ عبدالرحمان خبر این رساله را نوشت و ارائه کرد؟
بله. او پیشنویس را با مشورت علمای ديگر از جمله شيخ غزال آماده کرد و سپس در كنفرانس بيش از 180 عالم و روشنفكر و شاعر آن را امضاء و تأييد نمودند و این بیانیهای هفت سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است. این نشانه عمق عقيده مذهبی آنهاست که ائمه را دوازده امام میدانند و امام حجت را حاضر میدانند که زنده است و ظهور میکند در بیانیهشان نوشته شده است. بسيار جالب است وقتى كه بيانيه را خدمت مراجع تقليد قم و نجف و لبنان بردم و شرح دادم فرمودند؛ براين اساس آنها از اتباع اهلبیت هستند. نمیدانم چرا علما در طول قرون گذشته از اين موضوع غفلت كردند وفتوى ندادند آنها شيعه اثنى عشرى هستند.
در سال 1990 میلادی من اول سه جلد شرح درباره عقیده اینها نوشتم؛ بعد که وارد تحقیق شدم و در حدود یک الی دو سال و نیم تحقیق کردم دیدم که به طور گستردهتر میتوان به این مسئله پرداخت. بنابراین در سال 2005 ميلادى در حدود شش جلد شرح نوشتم. جلد اول تاريخ،, دوم عقایدشان، سوم ائمهشان، چهارم احكام و پنجم دعا و مناجات و ششم هم سلوك و عرفانشان و ضمناً با علما و مراجع تقلیدی از قم ارتباط گرفتم تا از آنها استفتاء بگیرم که این طايفه شیعه اثنیعشری هستند. البته این کار را به یک علتی انجام دادم. اینکه افرادی از شخصیتهای سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی نسبت به علویها سوءظن داشتند و با احتیاط با آنها برخورد میکردند. حتی از ذبیحهی آنها نمیخوردند و خیلی وقتها با آنها مصافحه نمیکردند و میترسیدم اگر اینها را بنویسم در تهران و قم مشکلاتی برایم به وجود بیاید. علت دوم این مساله هم اینکه اگر منِ ایرانی در مورد عقیده و تاریخ آنها بنویسم آیا علویها آن را از من قبول میکنند؟ لذا نظر علمای روشنفكر از علوى را در رابطه با (موسوعه) خود داشتم كه آنها تمام موسوعه را تأييد نمودند. پس از اطمينان از علما و مراجع قم و علماء علوي باقدرت بالاترى تحقيقات خود را ادامه دادم. چند سفر به قم آمدم و خدمت مراجع رسيدم و مستنداتى آوردم که اینها شیعه اثنیعشری هستند و شما فتوا دهید که مال و جان و عرضشان مانند شیعیان و مسلمانان محترم است. حدود شش یا هفت تا از مراجع قم جواب دادند و گفتند که بر اساس این مستندات، اینها شیعه اثنیعشری هستند و از اين جهت علاقه و ارتباط علویها با مراجع تقليد قم و نجف مستحكم شد و در آينده نتايج معنوى بسيار خوبى خواهد داشت.
آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله صافی گلپایگانی، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله نوری همدانی و آیتالله منتظری و اخیراً هم مقام معظم رهبرى و در لبنان آیتالله سيد محمدحسین فضلالله فتوا دادند که اینها شیعه اثنیعشری هستند و بر اساس این مستندات هیچ فرقی میان ما و آنها نیست.
در ضمن سفری به عتبات عالیات و مکه و مدینه داشتم. در مدینه و در کنار قبر امام جعفر صادق(ع) آن امام را مورد خطاب قراردادم و گفتم که یک قومی بنام علویها در سوریه، لبنان و ترکیه هستند که خود را شیعه اثنیعشری و منتسب به امام علی(ع) میدانند و از نظر مذهب میگویند که منتسب به امام جعفر صادق(ع) هستند. اگر اینها در ولایتشان صادق و در مذهبشان راسخ هستند به من توفیق بدهید که در مورد آنها بنویسم و الا من سبب توجیه عقیده باطل آنها نباشم.
با اینکه من به نویسندگی علاقه خیلی زیادی نداشتم ولی غیرمستقیم این توفيق نصيبم شد و شروع کردم به تحقیق کردن و نوشتن تا اینکه در طول پنج سال با معلوماتی که از قبل داشتم، شش جلد آماده چاپ شد. حال علمای علوی باید این کتاب را قبول میکردند. چون افراد بسیاری در مورد آنها کتاب نوشتند که باعث درگیری زیاد و تشتت آراء و افكار شده بود و یا برخی از آنها را کشتند. قبل از اینکه کتاب چاپ شود آن را به بزرگانی مثل دکتر اسعد علی، شيخ كامل حاتم و دکتر اسعد حاره و دکتر حلوم در لازقیه که مفتی آنهاست، شیخ علی منصور در طرابلس که حکمش را از امام موسی صدر گرفته بود و استاد اسبر در( جبله) که از نويسندگان موفق و روشنفكر علوى میباشد و مؤسسات جمهورى اسلامى بسيارى از كتب اين عالم را چاپ نموده است، عرضه کردم.
این کسانی که نام بردید علما و بزرگان علویها بودند؟
بله. شیخ کامل حاتم کسی بود وقتی در مجله الازهر نوشته بودند که علویها علیاللهی هستند و انحراف عقیده دارند، ملاقات داشته و هیئتی را در زمان وحدت مصر و سوریه از لاذقیه به همراه خود برده بود و با جمال عبدالناصر ملاقات کرده و گفته بود در زمانى كه شما حرف از وحدت بين مصر و سوريه در مقابل اسرائيل میزنید و كوشش میکنید، كسانى هستند از علما در جامعه الازهر که علوىها را متهم به كفر میکنند و لذا جمال عبدالناصر جلو مجله را گرفته بود و استقبال گرمىاز علمای علوى کرده بود. حتی وقتی ایشان فوت کرد حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی و حجت الاسلام والمسلمین اختری برای عرض تسلیت به دمشق آمدند و مساحت 450 كيلومترى را تا روستایش رفتند، جهت حضور در مراسم او.
در ابتدا اینها با یک شک و تردید به کار من نگاه میکردند. همان طور که در مقدمههایشان نوشتهاند که شخصی ایرانی آمد و درباره عقیده و سیره ائمه ما مسائلی را گفت که ما فکر کردیم مثل همان قبلیها است ولی وقتی کتاب را خواندیم دیدیدم که در مورد ما انصاف را رعایت کرده و حقیقت را گفته و تاریخ را نگاشته است.
بعد از این تاییدها با اطمینان کامل تحقیقات را ادامه دادم و مستنداتی آوردم که اصلاً اولین کسی که سیره ائمه را در تاریخ تشیع نوشته از علویها بوده است. حسین بن حمدان خصیبی؛ رهبر علویها در سنة 316 یا 314 هجرى قمرى است که کتاب هدایت الکبری فى معرفة الائمه را در 14 باب به نام چهارده معصوم از رسول الله شروع و به امام حجت(عج) ختم کرده است. این در حالى است كه شيخ مفيد و صدوق و اربیلی در سال 420 و 550 هجرى قمرى سيره ائمه را نوشتهاند.
شاید خوانندگان این مصاحبه بخواهند بدانند که علویها چه تفاوتی با شیعیان دارند که به آنها علوی میگویند؟
علویون در تاریخ، چه در سوریه و چه در لبنان و ترکیه اسماء مختلفی دارند و بیشترشان در این منطقه هستند. البته در اروپا و جاهای دیگر هم حضور دارند. ریشه اصلی نام آنها به علوی بودن بازمیگردد؛ یعنی پیرو و محب علی(ع). در منطقه سوريه دو فکر مختلف از سنیهای متعصب ضد اهلبیت(ع) و از سوی دیگر محبین اهلبیتی که علویها باشند، حضور داشتند که با یکدیگر در تضاد بودند. یعنی سنیهای متعصب میخواستند اینها را بکوبند و در مقابل علویها میخواستند خلفای سه گانه را بکوبند؛ البته اينجا يك نكته بسيار خطرناك و دقيقى وجود دارد كه نقش حكومت اموی در اختلاف شيعه و سنى بسيار زياد و خطرناک بود و به نظر من تا حدودى موفق شدند. الآن كه ما در قرن 14 زندگى میکنیم، به وضوح اثرات اين توطئه شوم را میبینم ولى متأسفانه امروزه هم يك عده دارند به همان نقشه امویها کمک میکنند.
علویها از هر روایتی درباره حضرت علی(ع) که مقام حضرت را بالا میبرد حتی تا حد الوهیت و فوق بشری استفاده میکردند و در مقابل سنیها از هر چیزی که اهلبیت(ع) و ائمه را زیر سؤال میبرد، استفاده میکردند. بنابراین افراط و تفریط در هر دو طرف مرتب در طول 500 - 600 سال اوج گرفت و این همین طور ادامه پیدا کرد. علویها یک مستندات منطقی، عقلی و معتدل برای ائمه(ع) نداشتند و جایگاه ائمه را از آن حد که مورد نظر خدا و رسول خدا بود، بالاتر میبردند. لذا این حالت سبب شد که سنیهای افراطی هم تبلیغاتشان علیه علویها قوی شود، و بگویند که اینها غلات هستند، اهل باطن و نصيرى و علىاللهى و... هستند و نماز نمیخوانند، روزه نمیگیرند، حج نمیروند و حجاب ندارند. عرق و شراب خوارند و قائل به تناسخ و تقمص هستند.
واقعاً اینطور نبود؟ این شرعیات را علویان رعایت میکردند؟
آنها در طول پنج قرن از علماء و كتاب و قرآن اهلالبیت جدا بوده و در ميان کوهها زندگى میکردند. در جامعه نبودند. مبلغين و علماء در ميان آنها نبودند. تاریخشان اینطور نشان میدهد. گاهی گوسفندشان را در گله گوسفندان سنیها راه نمیدادند که گوسفندهای اینها نجس هستند. حالا چه فرقی میکند گوسفند علوی باشد یا سنی باشد؟ یا اینها اگر قرآن به دست میگرفتند سنیها آنها را میکشتند که شما با قرآن چه ارتباطی دارید؟ شما مسلمان نيستيد. اهل سنت چنین افکاری را نسبت به علویون داشتند. آنها در قرن دوازدهم هجرى چهار مسجد به نام حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی ساختند اما نتوانستند اسم ائمه را روی آنها بگذارند. الآن اين مساجد وجود دارد و در مناطق علویهاست. این وضعیت افراط و تفریط وجود داشته است. از آن طرف اینها عرب هستند و بر اثر اینکه در کوه زندگی میکردند و منزوی بودند به هر حال یک حالت عرفانی و روحانی پیدا کردند و الهامات و چشمههای غیبی برای اینها ظاهر شده است. لذا يك سرى مزارات و قبور اولياء در ميان علویها هست كه مورد اعتراض اهل سنت قرار گرفته است. در بین علویها مبلغ هم نبود که نماز و روزه و حج را بيان كند و از سوی دیگر یک سری افکار اشتباه بینشان به وجود آمد مبنی بر اینکه که وقتی انسان از نظر معنوی خیلی بالا برود نیاز به نماز و روزه نیست!
از نظر ظاهری هیچ فرقی، یا آداب و رسوم خاصی ندارند. لباس و همه چیز علویها با سنیها یکی است. فقط یک چیز وجود دارد و اینکه سنیها نسبت به حجاب بیشتر توجه دارند و وقتی میبینند کسی بیحجاب است، ذهنشان به سوی علویها میرود. یا مثلاً وقتی میبینند کسی به مسجد نمیرود فکر میکنند که این فرد علوی است که به مسجد نمیرود یا اگر روزه خواری کند میگویند که او علوی است، سنی نیست.
علمای علوی چرا برای ارشاد آنها مبلغ نمیفرستادند تا احکامشان را درست کنند؟
فرستادهاند. ببینید الان چهل سال از انقلاب اسلامى در ايران میگذرد. کارهای فرهنگی ما آن قدر تداخل دارد که تنها خدا باید نتیجه آن را ظاهر کند والا شما نمیدانید که الآن که شما کار میکنید نتیجه کارتان کجا ظاهر میشود. ببینید در قم چقدر این موسسات مذهبی و فرهنگی با یکدیگر تداخل دارند و چقدر بودجه میگیرند. شما حساب کنید این موسسات در لبنان و اروپا چقدر است. اما کدام یک از اینها با یکدیگر مرتبط هستند؟ الآن علویها در مناطق مختلف هیچکدام با یکدیگر ارتباط ندارند و حال چه انتظارى داريد كه علمای علوى براى مردم علوى كارى بكنند، خود آنها احتياج به ارشاد دارند.
نحوه آشنایی شما با علویهای سوریه و به صورت عام با علويون چگونه بود و اصلا تاریخ و پیشینه این گروه چیست؟
در سال 1990 که به منطقهی سوریه و لبنان سفر کردم چیزهایی درباره علویها شنیدم؛ از جمله اینکه اینها عقايد باطنى دارند و يا نصيرى غلات و یا علیاللهی هستند، انحراف دارند و مقيم لبنان و سوريه شدهاند و اصلاً جزو مسلمین نیستند. از این چیزها در اقوال زیاد شنیده بودم. من مدتها در سوریه کار فرهنگی میکردم ولی به موضوع علویها اصلاً وارد نشده بودم. اما در طول پنج الی شش سال از نزدیک دیدم که اینها خیلی به اهلبیت(ع) و امام علی(ع) اظهار علاقه میکنند و خود را پیرو مذهب امام جعفر صادق(ع) میدانند و ولائى به امام على(ع) میدانند، معلومات زیادی در مورد اهلبیت(ع) دارند و نامهایی که برای اولادشان میگذارند بیشتر اسماء ائمه است و میگفتند؛ به مدت پنج قرن در کوهها و در انزوای كامل زندگی میکرديم نه شیعیان به ما توجهی داشتند و نه اهل سنت. مراحل سختی بر ما گذشت که فقط در فکر حفظ جان و مال و زندگی شخصیمان بودیم. تا اينكه حكومت حافظ اسد روى کارآمد و قدرى از انزوا بيرون آمديم. من وقتی این حرفها را شنیدم خیلی متأثر شدم که چطور میشود با اینکه روابط ما با سوریه بسیار گرم و خوب است، اما متأسفانه اینها به فراموشی سپرده شدهاند یا نسبت به آنها سهلانگاری میشود. تا اینکه چند شخصیت سیاسی و دينى از ایران به آن مناطق رفتند. این سفرها جزو برنامههای نظام بود و چون سوابق من را در سوریه و لبنان میدانستند گفتند که میخواهیم کارهایی که شما برای شیعیان انجام دادید را ادامه دهیم. من عرض کردم که این کارها زمانش گذشته است اینها کارهایی است که انجام شده و فکر نمیکنم نیاز باشد که شما آن را ادامه دهید. همان طور که در خیلی از کارهای فرهنگی ما دوبارهکاری و سه باره کاری داریم و همین طور پشت سر هم میرویم و چند قدم به عقب بازمیگردیم. به آنها گفتم طرح جديدى دارم آن عبارت است از در سال 1972 ميلادى یعنی هفت سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، علویها براى اظهار عقيده خودشان كه از اتباع اهلبیت هستند در يك كنفرانسى در روستايى كه محل ولادت حافظ اسد است به نام(قرداحه) جمع شدهاند و یک بيانيه صادر نمودهاند. مرحوم سید حسن شیرازی آنها را جمع کرد و گفت شما که شیعه اثنیعشری هستید چرا جمع نمیشوید و عقيده خود را بیان نمیکنید. یک قوم زنده هستید، فرهنگ و آداب دارید، بیانیهای بنویسید و عقیدهتان را بگویید. در مقابل اين همه شايعات از خود دفاع كنيد. شما را یک عده باطنی مینامند و یک عده نصيرى میگویند، یک عده غلات(علیاللهی) مینامند و حتی محبین شما هم به شما با شک و تردید نگاه میکنند. ایشان علما را جمع کرد و بیانیهای را توسط شیخ عبدالرحمان خیر كه از علمای بزرگ علویهاست و در نجف درس خوانده، آماده کرد که عقیده ما شیعه اثنی عشری است. ظاهراً پیشنویس که در حدود 10 الی 15 صفحه است اعتقاد و تاریخ گذشتهشان را مختصراً نقل میکند که بر ما چه گذشت و میگذرد. در بخش بعدی وارد عقیده میشود و مینویسد که در اصل توحید، نبوت، معاد و عدل و امامت جزء مذهب اثنیعشری هستیم. در ادامه وارد فروع دين از جمله نماز، حج و روزه میشود که جزء اعتقادات آنها است و بعد به کتب اربعه میرسد كه جزء مصادر فقهى و عقیدتی میدانند و اعلام میکند که ما هم به اینها معتقدیم. بعد به ادله اجتهاد میرسد كه عبارت است از كتاب و سنت و عقل.
یعنی شیخ عبدالرحمان خبر این رساله را نوشت و ارائه کرد؟
بله. او پیشنویس را با مشورت علمای ديگر از جمله شيخ غزال آماده کرد و سپس در كنفرانس بيش از 180 عالم و روشنفكر و شاعر آن را امضاء و تأييد نمودند و این بیانیهای هفت سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته شده است. این نشانه عمق عقيده مذهبی آنهاست که ائمه را دوازده امام میدانند و امام حجت را حاضر میدانند که زنده است و ظهور میکند در بیانیهشان نوشته شده است. بسيار جالب است وقتى كه بيانيه را خدمت مراجع تقليد قم و نجف و لبنان بردم و شرح دادم فرمودند؛ براين اساس آنها از اتباع اهلبیت هستند. نمیدانم چرا علما در طول قرون گذشته از اين موضوع غفلت كردند وفتوى ندادند آنها شيعه اثنى عشرى هستند.
در سال 1990 میلادی من اول سه جلد شرح درباره عقیده اینها نوشتم؛ بعد که وارد تحقیق شدم و در حدود یک الی دو سال و نیم تحقیق کردم دیدم که به طور گستردهتر میتوان به این مسئله پرداخت. بنابراین در سال 2005 ميلادى در حدود شش جلد شرح نوشتم. جلد اول تاريخ،, دوم عقایدشان، سوم ائمهشان، چهارم احكام و پنجم دعا و مناجات و ششم هم سلوك و عرفانشان و ضمناً با علما و مراجع تقلیدی از قم ارتباط گرفتم تا از آنها استفتاء بگیرم که این طايفه شیعه اثنیعشری هستند. البته این کار را به یک علتی انجام دادم. اینکه افرادی از شخصیتهای سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی نسبت به علویها سوءظن داشتند و با احتیاط با آنها برخورد میکردند. حتی از ذبیحهی آنها نمیخوردند و خیلی وقتها با آنها مصافحه نمیکردند و میترسیدم اگر اینها را بنویسم در تهران و قم مشکلاتی برایم به وجود بیاید. علت دوم این مساله هم اینکه اگر منِ ایرانی در مورد عقیده و تاریخ آنها بنویسم آیا علویها آن را از من قبول میکنند؟ لذا نظر علمای روشنفكر از علوى را در رابطه با (موسوعه) خود داشتم كه آنها تمام موسوعه را تأييد نمودند. پس از اطمينان از علما و مراجع قم و علماء علوي باقدرت بالاترى تحقيقات خود را ادامه دادم. چند سفر به قم آمدم و خدمت مراجع رسيدم و مستنداتى آوردم که اینها شیعه اثنیعشری هستند و شما فتوا دهید که مال و جان و عرضشان مانند شیعیان و مسلمانان محترم است. حدود شش یا هفت تا از مراجع قم جواب دادند و گفتند که بر اساس این مستندات، اینها شیعه اثنیعشری هستند و از اين جهت علاقه و ارتباط علویها با مراجع تقليد قم و نجف مستحكم شد و در آينده نتايج معنوى بسيار خوبى خواهد داشت.
آیتالله مکارم شیرازی، آیتالله صافی گلپایگانی، آیتالله موسوی اردبیلی، آیتالله نوری همدانی و آیتالله منتظری و اخیراً هم مقام معظم رهبرى و در لبنان آیتالله سيد محمدحسین فضلالله فتوا دادند که اینها شیعه اثنیعشری هستند و بر اساس این مستندات هیچ فرقی میان ما و آنها نیست.
در ضمن سفری به عتبات عالیات و مکه و مدینه داشتم. در مدینه و در کنار قبر امام جعفر صادق(ع) آن امام را مورد خطاب قراردادم و گفتم که یک قومی بنام علویها در سوریه، لبنان و ترکیه هستند که خود را شیعه اثنیعشری و منتسب به امام علی(ع) میدانند و از نظر مذهب میگویند که منتسب به امام جعفر صادق(ع) هستند. اگر اینها در ولایتشان صادق و در مذهبشان راسخ هستند به من توفیق بدهید که در مورد آنها بنویسم و الا من سبب توجیه عقیده باطل آنها نباشم.
با اینکه من به نویسندگی علاقه خیلی زیادی نداشتم ولی غیرمستقیم این توفيق نصيبم شد و شروع کردم به تحقیق کردن و نوشتن تا اینکه در طول پنج سال با معلوماتی که از قبل داشتم، شش جلد آماده چاپ شد. حال علمای علوی باید این کتاب را قبول میکردند. چون افراد بسیاری در مورد آنها کتاب نوشتند که باعث درگیری زیاد و تشتت آراء و افكار شده بود و یا برخی از آنها را کشتند. قبل از اینکه کتاب چاپ شود آن را به بزرگانی مثل دکتر اسعد علی، شيخ كامل حاتم و دکتر اسعد حاره و دکتر حلوم در لازقیه که مفتی آنهاست، شیخ علی منصور در طرابلس که حکمش را از امام موسی صدر گرفته بود و استاد اسبر در( جبله) که از نويسندگان موفق و روشنفكر علوى میباشد و مؤسسات جمهورى اسلامى بسيارى از كتب اين عالم را چاپ نموده است، عرضه کردم.
این کسانی که نام بردید علما و بزرگان علویها بودند؟
بله. شیخ کامل حاتم کسی بود وقتی در مجله الازهر نوشته بودند که علویها علیاللهی هستند و انحراف عقیده دارند، ملاقات داشته و هیئتی را در زمان وحدت مصر و سوریه از لاذقیه به همراه خود برده بود و با جمال عبدالناصر ملاقات کرده و گفته بود در زمانى كه شما حرف از وحدت بين مصر و سوريه در مقابل اسرائيل میزنید و كوشش میکنید، كسانى هستند از علما در جامعه الازهر که علوىها را متهم به كفر میکنند و لذا جمال عبدالناصر جلو مجله را گرفته بود و استقبال گرمىاز علمای علوى کرده بود. حتی وقتی ایشان فوت کرد حجت الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی و حجت الاسلام والمسلمین اختری برای عرض تسلیت به دمشق آمدند و مساحت 450 كيلومترى را تا روستایش رفتند، جهت حضور در مراسم او.
در ابتدا اینها با یک شک و تردید به کار من نگاه میکردند. همان طور که در مقدمههایشان نوشتهاند که شخصی ایرانی آمد و درباره عقیده و سیره ائمه ما مسائلی را گفت که ما فکر کردیم مثل همان قبلیها است ولی وقتی کتاب را خواندیم دیدیدم که در مورد ما انصاف را رعایت کرده و حقیقت را گفته و تاریخ را نگاشته است.
بعد از این تاییدها با اطمینان کامل تحقیقات را ادامه دادم و مستنداتی آوردم که اصلاً اولین کسی که سیره ائمه را در تاریخ تشیع نوشته از علویها بوده است. حسین بن حمدان خصیبی؛ رهبر علویها در سنة 316 یا 314 هجرى قمرى است که کتاب هدایت الکبری فى معرفة الائمه را در 14 باب به نام چهارده معصوم از رسول الله شروع و به امام حجت(عج) ختم کرده است. این در حالى است كه شيخ مفيد و صدوق و اربیلی در سال 420 و 550 هجرى قمرى سيره ائمه را نوشتهاند.
شاید خوانندگان این مصاحبه بخواهند بدانند که علویها چه تفاوتی با شیعیان دارند که به آنها علوی میگویند؟
علویون در تاریخ، چه در سوریه و چه در لبنان و ترکیه اسماء مختلفی دارند و بیشترشان در این منطقه هستند. البته در اروپا و جاهای دیگر هم حضور دارند. ریشه اصلی نام آنها به علوی بودن بازمیگردد؛ یعنی پیرو و محب علی(ع). در منطقه سوريه دو فکر مختلف از سنیهای متعصب ضد اهلبیت(ع) و از سوی دیگر محبین اهلبیتی که علویها باشند، حضور داشتند که با یکدیگر در تضاد بودند. یعنی سنیهای متعصب میخواستند اینها را بکوبند و در مقابل علویها میخواستند خلفای سه گانه را بکوبند؛ البته اينجا يك نكته بسيار خطرناك و دقيقى وجود دارد كه نقش حكومت اموی در اختلاف شيعه و سنى بسيار زياد و خطرناک بود و به نظر من تا حدودى موفق شدند. الآن كه ما در قرن 14 زندگى میکنیم، به وضوح اثرات اين توطئه شوم را میبینم ولى متأسفانه امروزه هم يك عده دارند به همان نقشه امویها کمک میکنند.
علویها از هر روایتی درباره حضرت علی(ع) که مقام حضرت را بالا میبرد حتی تا حد الوهیت و فوق بشری استفاده میکردند و در مقابل سنیها از هر چیزی که اهلبیت(ع) و ائمه را زیر سؤال میبرد، استفاده میکردند. بنابراین افراط و تفریط در هر دو طرف مرتب در طول 500 - 600 سال اوج گرفت و این همین طور ادامه پیدا کرد. علویها یک مستندات منطقی، عقلی و معتدل برای ائمه(ع) نداشتند و جایگاه ائمه را از آن حد که مورد نظر خدا و رسول خدا بود، بالاتر میبردند. لذا این حالت سبب شد که سنیهای افراطی هم تبلیغاتشان علیه علویها قوی شود، و بگویند که اینها غلات هستند، اهل باطن و نصيرى و علىاللهى و... هستند و نماز نمیخوانند، روزه نمیگیرند، حج نمیروند و حجاب ندارند. عرق و شراب خوارند و قائل به تناسخ و تقمص هستند.
واقعاً اینطور نبود؟ این شرعیات را علویان رعایت میکردند؟
آنها در طول پنج قرن از علماء و كتاب و قرآن اهلالبیت جدا بوده و در ميان کوهها زندگى میکردند. در جامعه نبودند. مبلغين و علماء در ميان آنها نبودند. تاریخشان اینطور نشان میدهد. گاهی گوسفندشان را در گله گوسفندان سنیها راه نمیدادند که گوسفندهای اینها نجس هستند. حالا چه فرقی میکند گوسفند علوی باشد یا سنی باشد؟ یا اینها اگر قرآن به دست میگرفتند سنیها آنها را میکشتند که شما با قرآن چه ارتباطی دارید؟ شما مسلمان نيستيد. اهل سنت چنین افکاری را نسبت به علویون داشتند. آنها در قرن دوازدهم هجرى چهار مسجد به نام حنفی، حنبلی، شافعی و مالکی ساختند اما نتوانستند اسم ائمه را روی آنها بگذارند. الآن اين مساجد وجود دارد و در مناطق علویهاست. این وضعیت افراط و تفریط وجود داشته است. از آن طرف اینها عرب هستند و بر اثر اینکه در کوه زندگی میکردند و منزوی بودند به هر حال یک حالت عرفانی و روحانی پیدا کردند و الهامات و چشمههای غیبی برای اینها ظاهر شده است. لذا يك سرى مزارات و قبور اولياء در ميان علویها هست كه مورد اعتراض اهل سنت قرار گرفته است. در بین علویها مبلغ هم نبود که نماز و روزه و حج را بيان كند و از سوی دیگر یک سری افکار اشتباه بینشان به وجود آمد مبنی بر اینکه که وقتی انسان از نظر معنوی خیلی بالا برود نیاز به نماز و روزه نیست!
از نظر ظاهری هیچ فرقی، یا آداب و رسوم خاصی ندارند. لباس و همه چیز علویها با سنیها یکی است. فقط یک چیز وجود دارد و اینکه سنیها نسبت به حجاب بیشتر توجه دارند و وقتی میبینند کسی بیحجاب است، ذهنشان به سوی علویها میرود. یا مثلاً وقتی میبینند کسی به مسجد نمیرود فکر میکنند که این فرد علوی است که به مسجد نمیرود یا اگر روزه خواری کند میگویند که او علوی است، سنی نیست.
علمای علوی چرا برای ارشاد آنها مبلغ نمیفرستادند تا احکامشان را درست کنند؟
فرستادهاند. ببینید الان چهل سال از انقلاب اسلامى در ايران میگذرد. کارهای فرهنگی ما آن قدر تداخل دارد که تنها خدا باید نتیجه آن را ظاهر کند والا شما نمیدانید که الآن که شما کار میکنید نتیجه کارتان کجا ظاهر میشود. ببینید در قم چقدر این موسسات مذهبی و فرهنگی با یکدیگر تداخل دارند و چقدر بودجه میگیرند. شما حساب کنید این موسسات در لبنان و اروپا چقدر است. اما کدام یک از اینها با یکدیگر مرتبط هستند؟ الآن علویها در مناطق مختلف هیچکدام با یکدیگر ارتباط ندارند و حال چه انتظارى داريد كه علمای علوى براى مردم علوى كارى بكنند، خود آنها احتياج به ارشاد دارند.
مرجع : خیمه