کد مطلب : ۳۳۴۰۰
سخنان قابل تامل امام موسی صدر درباره امام موسی کاظم(ع)
امام کاظم(ع) حق را می گفت،ما می ترسیم سخن بگوییم
بخشی از سخنان امام موسی صدر درباره امام موسی کاظم(ع) به مناسبت ولادت ایشان درادامه می خوانید:
ما از این مناسبتها ـچه میلاد و چه شهادتـ یاری و تبرک میجوییم و با زنده نگه داشتن آنها، آموزهها و دستورات دینی را میآموزیم تا پشتوانه برای زندگی دشوارمان باشد.
در این روزها به تبیین زندگی پیشوایانمان میپردازیم؛ همان کسانی که پیامبر(ص) در مورد آنها فرموده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو تمسک بجویید، گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در نزد حوض بر من وارد شوند.» بنابراین، آنچه مانع گمراهی و انحراف میشود، تمسک جستن به قرآن و خاندان پیامبر(ص)، یعنی پیشوایان معصوم است. معنای تمسک جستن به آنها، دوست داشتن آنها و احترام گذاشتن به آنها و مقدس شمردن آنها نیست. به این نیست که قرآن را ببوسیم و روی تاقچه بگذاریم و یا امامان را دوست داشته باشیم و یادشان را در قلب و عکس ایشان را در خانه هایمان نصب کنیم.
تمسک جستن، یعنی عمل کردن، یعنی پیروی کردن. آنکه گمراه نشده و در راه مستقیم حرکت میکند، کسی است که دستورات قرآن را اجرا میکند و از نور قرآن کریم بهره میگیرد و همچنین سیره پیشوایان و زندگی آنها را بررسی میکند و الگوهایی برای پیروی کردن به دست میآورد.
…
برادران! بر ماست که امامان خود را بشناسیم و آشنایی با سیره آنان بسیار آسان است و هزینه زیادی ندارد، بر ما واجب است که نام آنها، تاریخ ولادت و شهادت آنها و خلاصهای از سیره و زندگی آنها را بدانیم. چرا؟ مگر پیامبر(ص) نفرموده است: من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم؟ همان گونه که واجب است قرآن را بشناسی تا گمراه نشوی، واجب است امامان را نیز بشناسی تا از آنان پیروی کنی و به وسیله آنان هدایت شوی.
امام موسی بن جعفر(ع) از جمله این امامان است، در زندگی ایشان ویژگی خاصی وجود داشته است که موجب شده است زندگی این امام از دیگر امامان متمایز و متفاوت باشد. این ویژگی این است که امام تحت ظلم و ستم شدیدی زندگی میکرده است که در زیارتنامه خاص ایشان نیز به آن اشاره شده است. امام در زندان به سر می برد و از این زندان به آن زندان منتقل می شد. امام موسی بن جعفر بیشتر دوران نشاط زندگیاش را در زیر ظلم و ستمی پیوسته به سر میبرد. کدام ظلم؟ ظلم جدا کردن و دور نگه داشتن ایشان از مردم. امام را از مردم دور نگه می داشتند و ایشان و اصحابشان را تحت کنترل داشتند و برای اصحاب امام توطئه چینی می کردند. ماجرای علی بن یقطین معروف است. او از اصحاب امام و از علمای زمانش بود و در عین حال در دستگاه حکومت هارون الرشید نیز مقام بالایی داشت و مشاور او بود. طبیعتاً تقسیمات اداری در آن زمان مانند اکنون نبود. میتوان گفت او در مقام یک وزیر و رازدار هارون الرشید بود و توزیع اموال به دست او بود. او مرد بزرگی به شمار میرفت. این مرد از اینکه مبتلا به نیرنگ ستمگران است نزد امام کاظم(ع) شکایت آورد و گفت: دوست دارم این کار را رها کنم ولی بر سر جانم می ترسم. می شنوید آنها چگونه بوده اند؟ از وضع خود گله می کرده اند و از همکاری با ظالمان راضی نبوده اند، هرچند در آن مال و ثروت و مقام بوده است. آنان نگران دین خود بودهاند، زیرا می دانسته اند که پیامبر(ص) و خاندان ایشان فرموده اند کسی که ستمگر را کمک و یاری کند با او شریک است هرچند به این اندازه که قلمی به دست ستمگر بدهد تا بنویسد.
«صفوان» شتربان (رضوان الله علیه) یکی از اصحاب امام بود و شتران بسیاری داشت. روزی آنها را به حاکمان وقت کرایه داد. امام از او پرسید: آیا تو اسبها و شترانت را به حاکمان کرایه می دهی؟ گفت: آری، ولی تنها همین کار را برایشان انجام میدهم و آنان را دوست ندارم. کار می کنم و مزد می گیرم. امام فرمود: وقتی شترها کالاهای خلیفه یا حاکمان را حمل می کنند و تو می خواهی مزد این کار را از خلیفه بگیری آیا در قلب خود دوست نداری که حاکم زنده بماند تا مزد تو را پرداخت کند؟ گفت: آری، امام فرمود: بنابراین، تو به بقای ستم راضی هستی و بقای ستمگر را دوست داری. امامان تا این درجه همراهی و سازش با ستمگران را در هر مقام و لباس و درجه ای که باشند، نمی پذیرفته اند و آن را مشارکت با آنان می دانسته اند.
علی بن یقطین می گوید: از وضع خودم به امام گله کردم. امام فرمود: تو برای حاکم ستمگر کار میکنی، ولی م یتوانی از این رهگذر به هم کیشان و دوستان و مستضعفان خدمت کنی و از آنان دفاع کنی، و حقوقشان را پرداخت کنی. این کفاره کار توست. پس جایز است در این کار بمانی و بلکه رها کردن آن بر تو جایز نیست. باید آنجا باقی بمانی و کار کنی. ولی امامان در عین حال اصحاب را به حال خود وانمی گذاشتند، معروف است که روزی خلیفه هدایایی برای علی بن یقطین فرستاد که در میان آنها جبه ای زربافت و گرانقیمت بود. او نیز هدیه ها را برای امام -که عزیزترین مخلوقات خدا در نزد او بودـ فرستاد. امام برخی از آن هدیه ها را پذیرفت و برخی دیگر از جمله آن جبه زربافت را برگرداند. و از قبول آن عذرخواهی کرد و فرمود: من آن جبه را پوشیدم و با آن نماز خواندم ولی آن را به تو برمیگردانم. علی بن یقطین وقتی دید آن جبه متبرک شده است به آن علاقه پیدا کرد و آن را در صندوقی قرار داد و برخی شبها آن را می پوشید تا به یاد امام از آن تبرک بجوید. مدتی گذشت و شخصی در گزارشی به خلیفه گفت: علی بن یقطین دوستدار و پیرو موسی بن جعفر است و برای شما احترامی قایل نیست و شما را بر حق نمی داند و حقوق شرعی و زکات را به امام پرداخت میکند. دلیل درستی این گزارش نیز این است که او جبه ارزشمند و دیگر هدایا را برای امام فرستاده است. خلیفه علی بن یقطین را احضار کرد و او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آن جبه کجاست؟ علی بن یقطین گفت آن را در صندوقی گذاشته ام و گاه گاه از آن تبرک می جویم. این نیز کلید آن صندوق است. خلیفه او را نزد خود نگه داشت و کلید را به کسی داد تا برود و آن جبه را بیاورد. وقتی جبه را آورد، همه چیز روشن شد.
امام اصحاب خود را حفظ می کرد و در بسیاری از امور آنها را نصیحت می کرد و مراقب بود تا در چنین دامهایی گرفتار نشوند. حاکمان آن زمان، امام را بسیار آزار می دادند. ایشان را زندانی می کردند و از یک زندان به زندان دیگر انتقال می دادند تا با مردم در ارتباط نباشد. به ایشان ستم می کردند، از سخن گفتن ایشان جلوگیری می کردند، همواره مراقب ایشان بودند و بالاتر از همه، ایشان را در فقر و تنگدستی نگه می داشتند و مانع رسیدن اموال به ایشان می شدند. یعنی سیاست گرسنه و فقیر نگه داشتن. نقل شده است که دختران امام لباسی [مناسب] نداشتند تا بپوشند و از خانه بیرون بیایند. حتی لباسی نداشتند تا همه بدن آنها را بپوشاند و بتوانند با آن نماز بخوانند و در یک لباس به نوبت نماز می خواندند. چه ستم و آزاری بیش از این می خواهید؟ «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ؛ تاریکیهایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است.»[نور، ۴۰]. این ظلم به تمام معناست، ولی آیا امام سکوت کرد؟ آیا امور را رها کرد؟ هرگز! به کتابهای فقهی بنگرید، روایات و دعاها و دستورات فراوانی از امام موسی بن جعفر نقل شده است ولی دارای جنبه خاصی است. در روایاتی که از سایر امامان نقل شده، نام امام ذکر شده است و مثلاً راوی گفته است: از امام صادق شنیدم… از اباعبدالله شنیدم… از ابی جعفر شنیدم ولی در احادیثی که از امام موسی بن جعفر نقل شده چنین آمده است. از آن مرد شنیدم… از عالم شنیدم… از مرد صالح شنیدم. یعنی نام امام را به طور رمزی ذکر می کردند.
بنابراین، امام کاظم ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسیدن دستورات و ارشادات دینی به مردم شوند و سکوت نکرد، بلکه در زمانها و مناسبتهای گوناگون و حتی در زندان دستورات و سفارشهای دینی خود را به مردم می رساند و این عملکرد امام، معروف است.
علت این آزار و ستم این بود که در زمان امام موسی بن جعفر حکومت عباسیان ثبات و استقرار پیدا کرد در حالی که در زمان امام صادق و امام باقر(ع) حکومت عباسی لرزان و ناپایدار بود و نمی توانستند امامان را تحت نظر بگیرند یا مشکلی برای آنها به وجود بیاورند. اما در زمان امام کاظم حکومت آنان ثبات یافت و گسترش پیدا کرد و توانستند بر مردم مسلط شوند و امام را مورد ستم قرار دهند. ولی این ستمها مانع راه امام نمیشد. امام در زندان بود، زیر ستم بود، تنگدست بود، ولی ساکت نمی شد و از راهنمایی مردم و کار و تلاش دست برنمی داشت. راه و روشی بالاتر از این می خواهید، برادران؟ امامان ما با وجود آنکه از خانواده و خاندانی بوده اند که خداوند آنان را پاکیزه گردانده و پلیدی را از آنان زدوده است، ولی هیچ یک از آنان ساکت نبوده اند.
امام زین العابدین را نیز آزار می دادند و از هدایت و راهنماییهای ایشان جلوگیری می کردند، اما ایشان در مسجد می نشست و دعا می خواند و همه چیز را در قالب دعا بیان می کرد، بسیاری از مسایل اعتقادی و فقهی، آموزههای دینی و ارشادی و تربیتی را میتوان در دعاهای امام زین العابدین یافت. سخنان امام موسی بن جعفر نیز همین گونه است. گذشته از آنکه ایشان با غیر زبان مردم را به خدا فرا می خواند. چرا امام را زندان به زندان منتقل می کردند؟ زیرا رفتار امام در زندان و عبادتها و نماز و روزه های همیشگی و همچنین دعاهایی که در زندان می خواند، در اطرافیان اثر می گذاشت و دلهای آنان را تغییر می داد و پس از مدت کوتاهی جلادان و نگهبانان زندان، خادم و شاگرد امام می شدند و از سخنان امام تأثیر می گرفتند، آنها این گونه بوده اند.
برادران! ما هیچ عذری برای ترک واجباتمان نداریم. آیا فقری سختتر از فقر موسی بن جعفر می خواهید؟ ظلم و ستمی بیش از آنچه بر ایشان روا رفته است می خواهید؟ امام با وجود همه این سختیها برای اصلاح و تقویت دین و بالا بردن نام الله تلاش می کرد و در هر شرایطی حق را می گفت. ما به محض اینکه احساس کردیم مردم پشت کرده اند و از دین رو گردانده اند می ترسیم سخن بگوییم، چرا که شاید فلانی یا فلانی رنجیده و دلخور شود! یا فلانی با ما بحث کند یا ما را آزار دهد و متهم کند یا… بگذارید چنین باشد! اینکه من یا شمار را تحقیر می کنند به خاطر آن است که شما بر حق هستید و این برای شما مایه شرف و افتخار است، چون شما با خشم مخلوق، خوشنودی خداوند را به دست آورده اید. مخلوق کیست، چه کسی است آیا روزی دهنده شماست؟ آیا عامل جاودانگی شماست؟ هرگز! به مجرد اینکه دیدیدم مردم روگردانده اند می ترسیم و از حرکت می ایستیم. چرا می ایستیم؟ چون جریان مردم شدید و کوبنده است؟ اگر آنها چیزی بگویند و شما نیز چیزی بگویید چه می شود؟ اگر شما سخن حق را بگویید و درست رفتار کنید چه می شود؟ می گویند تو عقب مانده ای؟ به تو اتهام می زنند؟ بگذارید هر چه میخواهند بگویند. این برای انسان مایه افتخار است. همین که خدا با شماست کافی است «وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا؛ و کارسازی [چون] خدا کفایت میکند.» [احزاب، ۴۸] و «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ ءامَنوا؛ قطعا خدا از کسانی که ایمان آورده اند دفاع میکند.» [حج، ۳۸]. آیا ستمها می تواند مانع تلاش شما شود؟ آیا سختی ها می تواند جلوی آغاز به کار شما را بگیرد؟ هرگز!
ما در این روز که احساس میکنیم دلهایمان به سوی امام موسی بن جعفر(ع) اشتیاق پیدا کرده است از زندگی و سیره او بهره ای می گیریم و اندکی درباره مسایل خود تأمل می کنیم. چرا انسان ضعیف و ناتوان باشد، ای برادران؟ اینکه در جلسه ای به احترام من یا شما بنشینیم و فلانی چنین و چنان بگوید… این کار حرام است! چرا ما تا این اندازه از ارزش خود میکاهیم؟ چرا برای خوشنودی مردم دروغ میگوییم و موجب خشم خداوند از خود می گردیم؟ چرا از ناراحتی زید یا عمرو با دیگران می ترسیم؟ چرا وظیفه و واجب خود را رها میکنیم؟ انسان جانشین خداوند در زمین است، خط مشی انسان این است که همچون علی بن ابی طالب شود. خط انسان کامل این است. چرا ناتوان باشد؟ چرا بیمار باشد؟ چرا بترسد و ساکت باشد؟ چنین زندگی که برای به دست آوردن خوشنودی مردمی باشدکه ناتوانتر از خود ما هستند و اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خود را ندارند، چقدر بی ارزش و پوچ است.
ما از این مناسبتها ـچه میلاد و چه شهادتـ یاری و تبرک میجوییم و با زنده نگه داشتن آنها، آموزهها و دستورات دینی را میآموزیم تا پشتوانه برای زندگی دشوارمان باشد.
در این روزها به تبیین زندگی پیشوایانمان میپردازیم؛ همان کسانی که پیامبر(ص) در مورد آنها فرموده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا و إنهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛ من دو چیز گرانبها در میان شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترت و اهل بیتم. تا زمانی که به این دو تمسک بجویید، گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در نزد حوض بر من وارد شوند.» بنابراین، آنچه مانع گمراهی و انحراف میشود، تمسک جستن به قرآن و خاندان پیامبر(ص)، یعنی پیشوایان معصوم است. معنای تمسک جستن به آنها، دوست داشتن آنها و احترام گذاشتن به آنها و مقدس شمردن آنها نیست. به این نیست که قرآن را ببوسیم و روی تاقچه بگذاریم و یا امامان را دوست داشته باشیم و یادشان را در قلب و عکس ایشان را در خانه هایمان نصب کنیم.
تمسک جستن، یعنی عمل کردن، یعنی پیروی کردن. آنکه گمراه نشده و در راه مستقیم حرکت میکند، کسی است که دستورات قرآن را اجرا میکند و از نور قرآن کریم بهره میگیرد و همچنین سیره پیشوایان و زندگی آنها را بررسی میکند و الگوهایی برای پیروی کردن به دست میآورد.
…
برادران! بر ماست که امامان خود را بشناسیم و آشنایی با سیره آنان بسیار آسان است و هزینه زیادی ندارد، بر ما واجب است که نام آنها، تاریخ ولادت و شهادت آنها و خلاصهای از سیره و زندگی آنها را بدانیم. چرا؟ مگر پیامبر(ص) نفرموده است: من در میان شما دو چیز گرانبها میگذارم؟ همان گونه که واجب است قرآن را بشناسی تا گمراه نشوی، واجب است امامان را نیز بشناسی تا از آنان پیروی کنی و به وسیله آنان هدایت شوی.
امام موسی بن جعفر(ع) از جمله این امامان است، در زندگی ایشان ویژگی خاصی وجود داشته است که موجب شده است زندگی این امام از دیگر امامان متمایز و متفاوت باشد. این ویژگی این است که امام تحت ظلم و ستم شدیدی زندگی میکرده است که در زیارتنامه خاص ایشان نیز به آن اشاره شده است. امام در زندان به سر می برد و از این زندان به آن زندان منتقل می شد. امام موسی بن جعفر بیشتر دوران نشاط زندگیاش را در زیر ظلم و ستمی پیوسته به سر میبرد. کدام ظلم؟ ظلم جدا کردن و دور نگه داشتن ایشان از مردم. امام را از مردم دور نگه می داشتند و ایشان و اصحابشان را تحت کنترل داشتند و برای اصحاب امام توطئه چینی می کردند. ماجرای علی بن یقطین معروف است. او از اصحاب امام و از علمای زمانش بود و در عین حال در دستگاه حکومت هارون الرشید نیز مقام بالایی داشت و مشاور او بود. طبیعتاً تقسیمات اداری در آن زمان مانند اکنون نبود. میتوان گفت او در مقام یک وزیر و رازدار هارون الرشید بود و توزیع اموال به دست او بود. او مرد بزرگی به شمار میرفت. این مرد از اینکه مبتلا به نیرنگ ستمگران است نزد امام کاظم(ع) شکایت آورد و گفت: دوست دارم این کار را رها کنم ولی بر سر جانم می ترسم. می شنوید آنها چگونه بوده اند؟ از وضع خود گله می کرده اند و از همکاری با ظالمان راضی نبوده اند، هرچند در آن مال و ثروت و مقام بوده است. آنان نگران دین خود بودهاند، زیرا می دانسته اند که پیامبر(ص) و خاندان ایشان فرموده اند کسی که ستمگر را کمک و یاری کند با او شریک است هرچند به این اندازه که قلمی به دست ستمگر بدهد تا بنویسد.
«صفوان» شتربان (رضوان الله علیه) یکی از اصحاب امام بود و شتران بسیاری داشت. روزی آنها را به حاکمان وقت کرایه داد. امام از او پرسید: آیا تو اسبها و شترانت را به حاکمان کرایه می دهی؟ گفت: آری، ولی تنها همین کار را برایشان انجام میدهم و آنان را دوست ندارم. کار می کنم و مزد می گیرم. امام فرمود: وقتی شترها کالاهای خلیفه یا حاکمان را حمل می کنند و تو می خواهی مزد این کار را از خلیفه بگیری آیا در قلب خود دوست نداری که حاکم زنده بماند تا مزد تو را پرداخت کند؟ گفت: آری، امام فرمود: بنابراین، تو به بقای ستم راضی هستی و بقای ستمگر را دوست داری. امامان تا این درجه همراهی و سازش با ستمگران را در هر مقام و لباس و درجه ای که باشند، نمی پذیرفته اند و آن را مشارکت با آنان می دانسته اند.
علی بن یقطین می گوید: از وضع خودم به امام گله کردم. امام فرمود: تو برای حاکم ستمگر کار میکنی، ولی م یتوانی از این رهگذر به هم کیشان و دوستان و مستضعفان خدمت کنی و از آنان دفاع کنی، و حقوقشان را پرداخت کنی. این کفاره کار توست. پس جایز است در این کار بمانی و بلکه رها کردن آن بر تو جایز نیست. باید آنجا باقی بمانی و کار کنی. ولی امامان در عین حال اصحاب را به حال خود وانمی گذاشتند، معروف است که روزی خلیفه هدایایی برای علی بن یقطین فرستاد که در میان آنها جبه ای زربافت و گرانقیمت بود. او نیز هدیه ها را برای امام -که عزیزترین مخلوقات خدا در نزد او بودـ فرستاد. امام برخی از آن هدیه ها را پذیرفت و برخی دیگر از جمله آن جبه زربافت را برگرداند. و از قبول آن عذرخواهی کرد و فرمود: من آن جبه را پوشیدم و با آن نماز خواندم ولی آن را به تو برمیگردانم. علی بن یقطین وقتی دید آن جبه متبرک شده است به آن علاقه پیدا کرد و آن را در صندوقی قرار داد و برخی شبها آن را می پوشید تا به یاد امام از آن تبرک بجوید. مدتی گذشت و شخصی در گزارشی به خلیفه گفت: علی بن یقطین دوستدار و پیرو موسی بن جعفر است و برای شما احترامی قایل نیست و شما را بر حق نمی داند و حقوق شرعی و زکات را به امام پرداخت میکند. دلیل درستی این گزارش نیز این است که او جبه ارزشمند و دیگر هدایا را برای امام فرستاده است. خلیفه علی بن یقطین را احضار کرد و او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: آن جبه کجاست؟ علی بن یقطین گفت آن را در صندوقی گذاشته ام و گاه گاه از آن تبرک می جویم. این نیز کلید آن صندوق است. خلیفه او را نزد خود نگه داشت و کلید را به کسی داد تا برود و آن جبه را بیاورد. وقتی جبه را آورد، همه چیز روشن شد.
امام اصحاب خود را حفظ می کرد و در بسیاری از امور آنها را نصیحت می کرد و مراقب بود تا در چنین دامهایی گرفتار نشوند. حاکمان آن زمان، امام را بسیار آزار می دادند. ایشان را زندانی می کردند و از یک زندان به زندان دیگر انتقال می دادند تا با مردم در ارتباط نباشد. به ایشان ستم می کردند، از سخن گفتن ایشان جلوگیری می کردند، همواره مراقب ایشان بودند و بالاتر از همه، ایشان را در فقر و تنگدستی نگه می داشتند و مانع رسیدن اموال به ایشان می شدند. یعنی سیاست گرسنه و فقیر نگه داشتن. نقل شده است که دختران امام لباسی [مناسب] نداشتند تا بپوشند و از خانه بیرون بیایند. حتی لباسی نداشتند تا همه بدن آنها را بپوشاند و بتوانند با آن نماز بخوانند و در یک لباس به نوبت نماز می خواندند. چه ستم و آزاری بیش از این می خواهید؟ «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ؛ تاریکیهایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است.»[نور، ۴۰]. این ظلم به تمام معناست، ولی آیا امام سکوت کرد؟ آیا امور را رها کرد؟ هرگز! به کتابهای فقهی بنگرید، روایات و دعاها و دستورات فراوانی از امام موسی بن جعفر نقل شده است ولی دارای جنبه خاصی است. در روایاتی که از سایر امامان نقل شده، نام امام ذکر شده است و مثلاً راوی گفته است: از امام صادق شنیدم… از اباعبدالله شنیدم… از ابی جعفر شنیدم ولی در احادیثی که از امام موسی بن جعفر نقل شده چنین آمده است. از آن مرد شنیدم… از عالم شنیدم… از مرد صالح شنیدم. یعنی نام امام را به طور رمزی ذکر می کردند.
بنابراین، امام کاظم ستمگران را به حال خود نگذاشت تا مانع رسیدن دستورات و ارشادات دینی به مردم شوند و سکوت نکرد، بلکه در زمانها و مناسبتهای گوناگون و حتی در زندان دستورات و سفارشهای دینی خود را به مردم می رساند و این عملکرد امام، معروف است.
علت این آزار و ستم این بود که در زمان امام موسی بن جعفر حکومت عباسیان ثبات و استقرار پیدا کرد در حالی که در زمان امام صادق و امام باقر(ع) حکومت عباسی لرزان و ناپایدار بود و نمی توانستند امامان را تحت نظر بگیرند یا مشکلی برای آنها به وجود بیاورند. اما در زمان امام کاظم حکومت آنان ثبات یافت و گسترش پیدا کرد و توانستند بر مردم مسلط شوند و امام را مورد ستم قرار دهند. ولی این ستمها مانع راه امام نمیشد. امام در زندان بود، زیر ستم بود، تنگدست بود، ولی ساکت نمی شد و از راهنمایی مردم و کار و تلاش دست برنمی داشت. راه و روشی بالاتر از این می خواهید، برادران؟ امامان ما با وجود آنکه از خانواده و خاندانی بوده اند که خداوند آنان را پاکیزه گردانده و پلیدی را از آنان زدوده است، ولی هیچ یک از آنان ساکت نبوده اند.
امام زین العابدین را نیز آزار می دادند و از هدایت و راهنماییهای ایشان جلوگیری می کردند، اما ایشان در مسجد می نشست و دعا می خواند و همه چیز را در قالب دعا بیان می کرد، بسیاری از مسایل اعتقادی و فقهی، آموزههای دینی و ارشادی و تربیتی را میتوان در دعاهای امام زین العابدین یافت. سخنان امام موسی بن جعفر نیز همین گونه است. گذشته از آنکه ایشان با غیر زبان مردم را به خدا فرا می خواند. چرا امام را زندان به زندان منتقل می کردند؟ زیرا رفتار امام در زندان و عبادتها و نماز و روزه های همیشگی و همچنین دعاهایی که در زندان می خواند، در اطرافیان اثر می گذاشت و دلهای آنان را تغییر می داد و پس از مدت کوتاهی جلادان و نگهبانان زندان، خادم و شاگرد امام می شدند و از سخنان امام تأثیر می گرفتند، آنها این گونه بوده اند.
برادران! ما هیچ عذری برای ترک واجباتمان نداریم. آیا فقری سختتر از فقر موسی بن جعفر می خواهید؟ ظلم و ستمی بیش از آنچه بر ایشان روا رفته است می خواهید؟ امام با وجود همه این سختیها برای اصلاح و تقویت دین و بالا بردن نام الله تلاش می کرد و در هر شرایطی حق را می گفت. ما به محض اینکه احساس کردیم مردم پشت کرده اند و از دین رو گردانده اند می ترسیم سخن بگوییم، چرا که شاید فلانی یا فلانی رنجیده و دلخور شود! یا فلانی با ما بحث کند یا ما را آزار دهد و متهم کند یا… بگذارید چنین باشد! اینکه من یا شمار را تحقیر می کنند به خاطر آن است که شما بر حق هستید و این برای شما مایه شرف و افتخار است، چون شما با خشم مخلوق، خوشنودی خداوند را به دست آورده اید. مخلوق کیست، چه کسی است آیا روزی دهنده شماست؟ آیا عامل جاودانگی شماست؟ هرگز! به مجرد اینکه دیدیدم مردم روگردانده اند می ترسیم و از حرکت می ایستیم. چرا می ایستیم؟ چون جریان مردم شدید و کوبنده است؟ اگر آنها چیزی بگویند و شما نیز چیزی بگویید چه می شود؟ اگر شما سخن حق را بگویید و درست رفتار کنید چه می شود؟ می گویند تو عقب مانده ای؟ به تو اتهام می زنند؟ بگذارید هر چه میخواهند بگویند. این برای انسان مایه افتخار است. همین که خدا با شماست کافی است «وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلًا؛ و کارسازی [چون] خدا کفایت میکند.» [احزاب، ۴۸] و «إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ ءامَنوا؛ قطعا خدا از کسانی که ایمان آورده اند دفاع میکند.» [حج، ۳۸]. آیا ستمها می تواند مانع تلاش شما شود؟ آیا سختی ها می تواند جلوی آغاز به کار شما را بگیرد؟ هرگز!
ما در این روز که احساس میکنیم دلهایمان به سوی امام موسی بن جعفر(ع) اشتیاق پیدا کرده است از زندگی و سیره او بهره ای می گیریم و اندکی درباره مسایل خود تأمل می کنیم. چرا انسان ضعیف و ناتوان باشد، ای برادران؟ اینکه در جلسه ای به احترام من یا شما بنشینیم و فلانی چنین و چنان بگوید… این کار حرام است! چرا ما تا این اندازه از ارزش خود میکاهیم؟ چرا برای خوشنودی مردم دروغ میگوییم و موجب خشم خداوند از خود می گردیم؟ چرا از ناراحتی زید یا عمرو با دیگران می ترسیم؟ چرا وظیفه و واجب خود را رها میکنیم؟ انسان جانشین خداوند در زمین است، خط مشی انسان این است که همچون علی بن ابی طالب شود. خط انسان کامل این است. چرا ناتوان باشد؟ چرا بیمار باشد؟ چرا بترسد و ساکت باشد؟ چنین زندگی که برای به دست آوردن خوشنودی مردمی باشدکه ناتوانتر از خود ما هستند و اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خود را ندارند، چقدر بی ارزش و پوچ است.