کد مطلب : ۳۳۴۷۳
صادق کرمیار: دوست دارم ماجرای وداع امام حسین(ع) با حضرت زینب را بنویسم
صادق کرمیار نویسنده کتاب «نامیرا» با حضور در برنامه سیاهپوش درباره اهمیت عاشورا و انتخاب آن اظهار داشت: اساسا انسان در طول زندگیاش از دوران کودکی تا گور در حال انتخاب است، انتخاب یکی از مراحلی است که میتواند انسان را به رستگاری برساند.
وی با بیان اینکه البته انتخاب صحیح انسان را به رستگاری میرساند بیان کرد: در کتاب «نامیرا» خیلی توجهم به ین امر نبود، توجهم به این بود جوانی که نه تاریخ و نه گذشته را دیده و بزرگان جامعه خود را نمیشناسد و آنچه در اطراف دیده در سطحی بوده که او را به لحاظ روحی و شخصیتی ارضا نمیکرده وبر اثر حادثهای در صدد شناخت امام حسین(ع) بر میآید و تردیدهای او از اینجا شروع میشود، چون بزرگان جامعهاش هم به نحوی حرف نمیزند که بداند حقیقت چیست و به نوعی هر یک او را به تردید میرسانند و به نوعی شک او بزرگ و بزرگتر میشود قدرت انتخابش هم سخت میشود.
این نویسنده درباره اینکه این تصویر عاشورا پیش روی نویسنده با صحنههای دراماتیک فراوان است، گویی انتخاب شخصی است این نوشتن و شکل گیری قهرمان هم ابراز داشت: ما از دوران کودکی با امام حسین(ع) زندگی کرده و عجین بودیم، از پخش کردن و پخش کردن چای در هیات تا گریه برای گرفتن زنجیر. حتی پای منبرها نشستیم و کمکم شروع به کتابخواندن کردیم، به اینجا رسیدیم که شور سوگواری برای امام حسین(ع) باید به شعور برسد.
این نویسنده توضیح داد: سوالاتی در دوره نوجوانی برایم پیش آمد از هر کسی میپرسیدم به پاسخ قانع کننده نمیرسیدم، اولین پرسش اینکه مگر نه اینکه امام حسین(ع) علم یدنی داشت، پس اگر میدانست خانواده و خودش کشته میشوند چرا وارد این مسیر شد، انسان حق ندارد خود را در معرض مرگ قرار دهد در عین حال میداند عاقبت مرگ است! آیا امام برای جنگ میرفت؟ او بزرگترین سردار جنگ بود! علت این سفر چه بود؟ آیا امام حسین(ع) قیام کرد؟ برخی قائل به این نیستند و میگویند امام میخواستند خود و خانواده را نجات دهند، البته من قائل به این نیستم. ایشان به بزرگان کوفه نامه نوشتند یعنی امام(ع) از پیش طراحی داشتند که چه اتفاقی باید بیفتد.
نویسنده کتاب «فریاد در خاکستر» ادامه داد: این سوالات همراهم بود و درگیرم کرده بود تا اینکه محمدرضا محمدی نیکو شاعر عزیز کشورمان در جلسهای درباره عاشورا صحبت میکرد، او گفت شنیدی روایتی از عضدی هست که عبدالله بن عمیر کنار رودی نشسته بود که دید لشگریان ابن زیاد عبور میکنند و به جنگ با حسین میروند، او میگوید بخدا سوگند من آرزو داشتم با مشرکان بجنگم جنگ با این قوم برای من شیرین تر از مشرکان است.
کرمیار خاطرنشان کرد: تمامی راهها را بسته بود، تا کسی به کربلا نرود، او از مسیر سختی خود را به کربلا میرساند و اولین شهید کربلا میشود. این روایت اولین تلنگرش این بود که گفتم خیلی جالب است چرا جنگ با مسلمانان برایش شیرین تر از جنگ با کفار است. گفتم این پرسش و طرح برای من جذاب است. چه چیز باعث می شود یک مسلمان پس از وفات پیامبر(ص) حاضر میشود با مسلمانی دیگر بجنگد و برایش شیرین است و این مقدمه بازگشت به پرسشهایم و مطالعه در این راستا شد.
نویسنده کتاب «حریم» توضیح داد: دیدم حرکت امام حسین(ع) ری اکشن امام به اکشن یزدی نبود، ایشان خودشان طراحی داشتند. امام نمیتواند در برابر وقایع منفعل باشد، اما به این معنی نیست که ایشان میخواستند در برابر یزید قیام کند.
وی درباره نامیرا و اینکه آیا برای خلق اثری باورمند فضایی خاصی لازم است یعنی نویسنده باید خلوت و چله نشینی داشته باشد هم تصریح کرد: نویسندهای را میشناسم که اکثر آثارش دینی است و در واقع از پیامبران اوالوالعزم شروع شده تا امام زمان (عج) و برایشان تحریر کرده است و آخرین رمانش هم درباره حضرت زینب(س) است. اینطور نیست که تصمیم بگیرد اثری را خلق کند و نیاز به چله نیشینی داشته باشد، او همه زندگیاش چله نشینی است، لحظه به لحظه امورش را مراقب است که آیا خدا راضی هست یا نه و... اینطور نیست که برای تالیف اثر مراقبتی از خود انجام دهد. زندگیش با باور و شخصیتهای داستانش همراه است.
کرمیار درباره اینکه کدام تابلو و تصویر از واقعه کربلا برایش آرزوست که از آن صحنه بنویسید، گفت: دوست دارم از گفتوگوی امام حسین علیه السلام با حضرت زینب(ع) در شب عاشورا اثری بنویسم و حال و هوای این خواهر و برادر را درک کنم، چون خواهر و برادر معمولی نیستند.
وی به صحنه بازگشت اسب امام حسین (ع) به سمت خیمه ها اشاره کرد و گفت: آن لحظهای که حضرت زینب(س) میبیند که اسب امام تنها برگشت، خیلی سخت است، این تصویری است که دائم در ذهن من است زنی مثل زینب(س) کنار خیمه ای ایستاده و به نام خدا و رسول خدا سر برادرش را میبرند، این را چه کسی میتواند بنویسد! نوشتن این صحنه دشوار است، انسان تاب دیدن این صحنه را نمیآورد چه برسد به نوشتن.حضرت زینب(س) میماند با خاندانش. اینجا خواهری، رهبری و امامت آغاز میشود... لحظهای که شاید به وسعت همه تاریخ است همین لحظه است.
وی با بیان اینکه البته انتخاب صحیح انسان را به رستگاری میرساند بیان کرد: در کتاب «نامیرا» خیلی توجهم به ین امر نبود، توجهم به این بود جوانی که نه تاریخ و نه گذشته را دیده و بزرگان جامعه خود را نمیشناسد و آنچه در اطراف دیده در سطحی بوده که او را به لحاظ روحی و شخصیتی ارضا نمیکرده وبر اثر حادثهای در صدد شناخت امام حسین(ع) بر میآید و تردیدهای او از اینجا شروع میشود، چون بزرگان جامعهاش هم به نحوی حرف نمیزند که بداند حقیقت چیست و به نوعی هر یک او را به تردید میرسانند و به نوعی شک او بزرگ و بزرگتر میشود قدرت انتخابش هم سخت میشود.
این نویسنده درباره اینکه این تصویر عاشورا پیش روی نویسنده با صحنههای دراماتیک فراوان است، گویی انتخاب شخصی است این نوشتن و شکل گیری قهرمان هم ابراز داشت: ما از دوران کودکی با امام حسین(ع) زندگی کرده و عجین بودیم، از پخش کردن و پخش کردن چای در هیات تا گریه برای گرفتن زنجیر. حتی پای منبرها نشستیم و کمکم شروع به کتابخواندن کردیم، به اینجا رسیدیم که شور سوگواری برای امام حسین(ع) باید به شعور برسد.
این نویسنده توضیح داد: سوالاتی در دوره نوجوانی برایم پیش آمد از هر کسی میپرسیدم به پاسخ قانع کننده نمیرسیدم، اولین پرسش اینکه مگر نه اینکه امام حسین(ع) علم یدنی داشت، پس اگر میدانست خانواده و خودش کشته میشوند چرا وارد این مسیر شد، انسان حق ندارد خود را در معرض مرگ قرار دهد در عین حال میداند عاقبت مرگ است! آیا امام برای جنگ میرفت؟ او بزرگترین سردار جنگ بود! علت این سفر چه بود؟ آیا امام حسین(ع) قیام کرد؟ برخی قائل به این نیستند و میگویند امام میخواستند خود و خانواده را نجات دهند، البته من قائل به این نیستم. ایشان به بزرگان کوفه نامه نوشتند یعنی امام(ع) از پیش طراحی داشتند که چه اتفاقی باید بیفتد.
نویسنده کتاب «فریاد در خاکستر» ادامه داد: این سوالات همراهم بود و درگیرم کرده بود تا اینکه محمدرضا محمدی نیکو شاعر عزیز کشورمان در جلسهای درباره عاشورا صحبت میکرد، او گفت شنیدی روایتی از عضدی هست که عبدالله بن عمیر کنار رودی نشسته بود که دید لشگریان ابن زیاد عبور میکنند و به جنگ با حسین میروند، او میگوید بخدا سوگند من آرزو داشتم با مشرکان بجنگم جنگ با این قوم برای من شیرین تر از مشرکان است.
کرمیار خاطرنشان کرد: تمامی راهها را بسته بود، تا کسی به کربلا نرود، او از مسیر سختی خود را به کربلا میرساند و اولین شهید کربلا میشود. این روایت اولین تلنگرش این بود که گفتم خیلی جالب است چرا جنگ با مسلمانان برایش شیرین تر از جنگ با کفار است. گفتم این پرسش و طرح برای من جذاب است. چه چیز باعث می شود یک مسلمان پس از وفات پیامبر(ص) حاضر میشود با مسلمانی دیگر بجنگد و برایش شیرین است و این مقدمه بازگشت به پرسشهایم و مطالعه در این راستا شد.
نویسنده کتاب «حریم» توضیح داد: دیدم حرکت امام حسین(ع) ری اکشن امام به اکشن یزدی نبود، ایشان خودشان طراحی داشتند. امام نمیتواند در برابر وقایع منفعل باشد، اما به این معنی نیست که ایشان میخواستند در برابر یزید قیام کند.
وی درباره نامیرا و اینکه آیا برای خلق اثری باورمند فضایی خاصی لازم است یعنی نویسنده باید خلوت و چله نشینی داشته باشد هم تصریح کرد: نویسندهای را میشناسم که اکثر آثارش دینی است و در واقع از پیامبران اوالوالعزم شروع شده تا امام زمان (عج) و برایشان تحریر کرده است و آخرین رمانش هم درباره حضرت زینب(س) است. اینطور نیست که تصمیم بگیرد اثری را خلق کند و نیاز به چله نیشینی داشته باشد، او همه زندگیاش چله نشینی است، لحظه به لحظه امورش را مراقب است که آیا خدا راضی هست یا نه و... اینطور نیست که برای تالیف اثر مراقبتی از خود انجام دهد. زندگیش با باور و شخصیتهای داستانش همراه است.
کرمیار درباره اینکه کدام تابلو و تصویر از واقعه کربلا برایش آرزوست که از آن صحنه بنویسید، گفت: دوست دارم از گفتوگوی امام حسین علیه السلام با حضرت زینب(ع) در شب عاشورا اثری بنویسم و حال و هوای این خواهر و برادر را درک کنم، چون خواهر و برادر معمولی نیستند.
وی به صحنه بازگشت اسب امام حسین (ع) به سمت خیمه ها اشاره کرد و گفت: آن لحظهای که حضرت زینب(س) میبیند که اسب امام تنها برگشت، خیلی سخت است، این تصویری است که دائم در ذهن من است زنی مثل زینب(س) کنار خیمه ای ایستاده و به نام خدا و رسول خدا سر برادرش را میبرند، این را چه کسی میتواند بنویسد! نوشتن این صحنه دشوار است، انسان تاب دیدن این صحنه را نمیآورد چه برسد به نوشتن.حضرت زینب(س) میماند با خاندانش. اینجا خواهری، رهبری و امامت آغاز میشود... لحظهای که شاید به وسعت همه تاریخ است همین لحظه است.
مرجع : کرمیار