کد مطلب : ۳۳۷۸۸
به مناسبت هفتم صفر؛
صلح امام حسن(ع) آبروی مسلمین را حفظ کرد/ تجسم و تمثل عقل
هفتم صفر به روایتی روز شهادت امام حسن مجتبی(ع) است که بسیاری از بزرگان بر این روز جهت اقامه عزا بر آن امام همام تاکید داشتند و وثاقت بیشتری برای این روز قائل بودند. زندگی این امام بزرگوار از جهات مختلفی می تواند مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد، یکی از مهمترین اتفاقات دوران امامت آن حضرت مسئله صلح ایشان با معاویه بود که در زمان امام مجتبی(ع) نیز بسیاری از شیعیان اهمیت این صلح را درک نکردند و امام را با لقب «مذل المومنین» خطاب کردند. این در حالی است که خود امام مجتبی به مخالفین در مورد دلایل صلح به معاویه خطاب به آنها در مواقف مختلف پاسخ دادند.
امام در پاسخ به مالک ابن ضمره که از اصحاب و یاران امیرالمومنین بود فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند، از این رو خواستم با مصالحهای که صورت گرفت، حافظ و نگهداری برای دین باقی بماند.»
امام در جای دیگر به حجر ابن عدی می فرماید: «به خدا قسم! من صلح را نپذیرفتم، مگر به خاطر بقاء شما و اراده خداوند متعال در هر روز به گونهای است.»
امام به عدی ابن حاتم نیز فرمود: «من دیدم مردم اشتیاق فراوانی به صلح دارند و از جنگ بیزارند، بنابراین، نخواستم جنگ را به آنها تحمیل کنم و بهتر دانستم به روزی که موعد آن خواهد رسید موکول نمایم، زیرا اراده خداوند هر روز به گونهای است.»
امام مجتبی خطاب به بشر همدانی که امام را مذل المومنین خوانده بود فرمود: «من مؤمنان را خوار نکردم، بلکه به آنها عزت بخشیدم. قصدم از صلح این بود که شما را از مرگ برهانم، زیرا دیدم یارانم آماده جنگ نیستند.»
امام در جای دیگری به ابوسعید عقیصاتیمی که در مورد صلح از امام مجتبی انتقاد کرده بود فرمود: «من امام و پیشوای شما هستم، چه با آنان به جنگ برخیزم و چه مصالحه نمایم. من به همان جهت با معاویه صلح کردم که پیامبر خدا با قبیله بنیضمره و قبیله بنیاشجع و مردم مکه در حدیبیه صلح کردند. آنان کافر به نزول قرآن بودند و معاویه و یارانش کافر به تأویل و تفسیر صحیح هستند.»
امام در پاسخ به ابوسعید ادامه می دهد: «وقتی من از جانب خدای متعال امام مسلمانانم، نباید در جنگ یا صلح، مرا متّهم به نادانی کنید، اگر چه حکمت و علّت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه گردیده باشد. شما در مورد کاری که حکمت آن را نمیدانید، بر من شورش میکنید، اگر من این کار را نمیکردم، حتی یک نفر از یاران و شیعیان من در روی زمین زنده نمیماند و همگی را میکشتند.»
اما خدعه معاویه در مورد پیشنهاد صلح به امام حسن(ع) چه بود؟ مورخان می نویسند «درسال ۴۱ قمری معاویه نامهای را به عنوان قرار صلح برای حسن بن علی (ع) فرستاد. این نامه کاملا سفید بود و فقط در بالای آن یک سطر نوشته شده بود: این نامهای است که در رابطه با عقد صلح فرستادم و من آن را امضاء کردهام. هر شرطی را که شما میخواهید و صلاح میدانید در آن بنویسید، مورد قبول من است.»
ارسال نامهای توسط معاویه که در آن شرطی نمیگذارد و سفید امضاء میکند، فقط بدان جهت است که او میخواست جانشین امام را جنگ طلب معرفی کند ولی به این خواسته نرسید. چراکه اگر امام صلح را نمی پذیرفت تا امروز همه می گفتند که بنی هاشمیان جنگ طلب هستند.
حجت الاسلام علوی تهرانی در مورد اینکه اگر امام مجتبی صلح نمی کردند چه اتفاقی می افتاد توضیح می دهد: «در صورتیکه امام مجتبی (ع) وارد جنگ میشدند، وضعیت از دو صورت خارج نبود: پیروزی یا شکست.»
وی ادامه می دهد: «چون ابتدا معاویه پیشنهاد صلح را داده بود، اگر امام در جنگ پیروز میشدند، امروز همگان چهرهای خشن از اسلام و رهبران آن تصویر میکردند. آنچه باقی میماند، خصوصیتهایی نظیر جنگ طلبی، بیرحمی، شقاوت، دنیاطلبی، حکومت به هر قیمتی و ... بود، و این تضعیف چهره اسلام و مسلمین بود. ضمن اینکه اصلا امکان پیروزی برای لشکر امام وجود نداشت.
وی می افزاید: ابن أثیر در کتاب الکامل فی التاریخ جلد ۳ صفحه ۴۰۶ در بخش حوادث سال ۴۱ هجری، میگوید: فرزند پیامبر خدا در برابر نیروهای مسلح خود ایستادند و فرمودند: «بدانید معاویه مرا به امری فراخوانده که در آن نه عزت است و نه انصاف ، حال اگر شما برای کشته شدن و مرگ شرافتمندانه آمادهاید، دعوتش را رد میکنم و اگر دنیای خود را دوست دارید و زندگی با ذلت را ترجیح میدهید دعوت او را میپذیرم و خشنودی شما را بدست میآورم. در آن هنگام فریاد برآوردند: زندگی، زندگی»
حجت الاسلام علوی تهرانی معتقد است: «نکته مهمتر این بود که امام میدیدند، اگر جنگ شروع شود و ادامه یابد، به شکست نظامی لشکریان عراق منتهی خواهد شد و آنگاه معاویه با این بهانه، هر کسی از موالیان و دوستداران اهل بیت باشد را خواهد کشت و یک نفر از آنان را زنده نخواهد گذاشت. امام در این مورد فرمودند: من ترسیدم که ریشه مسلمانان از روی زمین کنده شود، لذا خواستم برای پاسداری و حفاظت از دین نگاهبانی باقی بماند.»
وی در مورد اینکه اگر امام در این جنگ شکست می خورد می گوید: «شکست در جدال و جنگ به دو شکل است. شکل اول اینکه وارد جنگ میشوید، مبارزه میکنید و شکست میخورید. این وجه از شکست، عزّتمندانه است و نزد عقلاء و نیز شرع مقدس، ممدوح است. شکل دوم اینکه قبل از ورود به جنگ، میدانید که شکست خواهید خورد و این نوع جنگ از باب خودکشی، از بین بردن منابع مالی و انسانی و نابود کردن آرمانهای الهی است. این نزد همگان مذموم است. متهم شدن به بیکفایتی و بیدرایتی است که رهبران آسمانی ما، از این اتهامات، پاک و منزه هستند. نتیجه جنگ برای لشکر امام مجتبی (ع)، شکست به شکل دوم بود. لذا امام از آن اجتناب داشتند.
وی ادامه می دهد: «این موضوع در جریان جنگ یزید با لشکر امام حسین (ع)، متفاوت است. وضعیت به گونهای بر امام تحمیل شد که حضرت برای دفاع از خود و یاران و حریم خاندان خود، چارهای جز جنگ در کربلا نداشتند.»
حجت الاسلام علوی تهرانی می گوید: «پس از فتح مکه وقتی بزرگان قبائل قریش متواری شدند، عدهای نزد رسول خدا رفتند و برای آنان وساطت کردند. حضرت نیز فرمودند: من همانی را به شما میگویم که برادرم یوسف (هنگامیکه برادرانش، او را شناختند) گفت: امروز ملامتی بر شما نیست، خدایتان بیامرزد که او مهربانترین مهربانان است ... برویدکه همهتان آزادید! (اذهبوا، انْتُم الطُّلَقاء)»
وی ادامه می دهد: «️این جمله، مُهر ننگی بود که خداوند بر پیشانی خاندان ابوسفیان زده است. در واقعه کربلا نیز امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) در موارد متعددی از این کلید واژه برای معرفی یزید و معاویه استفاده میکردند و مرتبا گذشته آنان را یادآوری میکردند.»
وی می افزاید: «حال اگر امام حسن (ع) وارد جنگ میشدند، پس از شکست در جنگ، یا به دست اهل شام یا به دست یاران خودفروخته، امام تسلیم معاویه میشد. معاویه هم هرگز امام را نمیکشت، زندان هم نمیفرستاد، به منطقه بد آب و هوا هم تبعید نمیکرد. بلکه امام را با جاه و جلال روانه مدینه میکرد!!» با این شیوه، دو مقصود به دست میآورد: اول آنکه چهره بنی امیه نزد مردم موجه می شد. دوم اینکه معاویه نیز در مقابل کلام پیامبر (اذْهَبوا انْتُم الطُّلَقاء) چنین جملهای را خطاب به بنی_هاشم میگفت و انتقام خود را از پیامبر میگرفت. اما امام این فرصتها را از او گرفتند.»
علوی تهرانی معتقد است: «از این جهت است که صلح امام حسن مجتبی (ع)، عزت پیامبر اکرم، اعتلای دین اسلام و آبروی مسلمین را حفظ کرد. اگرچه برحسب ظاهر خلافت به بنیامیه رسید.»
آیت الله صدیقی نیز با اشاره به جریان صلح امام حسن(ع) جایگاه عقل در عمل امام را تبیین می کند و می گوید: «وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام خصائصی دارد که در یک حدیثی از وجود مبارک پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «لَوْ کانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکانَ عَلِیاً وَ لَوْ کانَ الْعًقلُ شَخْصاً لَکانَ الْحَسَنَ» اگر حلم و بردباری تمثل پیدا می کرد، تجسم پیدا می کرد، بنا به صورت یک مردی دیده شود، امیرالمؤمنین علیه السلام می شد، اگر بنا بود عقل صورت عینی پیدا کند و بشود آن را نشان داد، امام حسن علیه السلام پدیدار می شد.»
وی ادامه می دهد: «نشان می دهد که عقلانیت امام حسن مجتبی علیه السلام و آن کیاست و فراست خاصی که زمان خود را خوب می شناخت، دشمن خود را خوب می شناخت، مردم خود را خوب می شناخت، و دین خود را آنگونه که خدای عزوجل فرستاده بود، وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام دین و تکلیف دینی خود را خوب تشخیص می داد.»
آیت الله صدیقی می گوید: «لذا در جریان معاویه، اگر این آتش بسی که صلح نامیده شد امام حسن مجتبی علیه السلام نمی پذیرفت، در این پیچ خطرناک هم خون امام حسن مجتبی علیه السلام بدست نفوذی های معاویه در داخل خانه امام و یا در بیرون از خانه به دست خودی ها ریخته می شد، سپس معاویه به عنوان خونخواه امام حسن علیه السلام راه می افتاد و تمام شیعیان امام حسن علیه السلام را قلع و قمع می کرد.
لذا امام حسن مجتبی علیه السلام با یک عقلانیتی شرایطی را در این آتش بس قرار داد، یکی از شرایط این بود که معاویه برای بعد از خود حق تعیین ولیعهد و جانشین ندارد، معاویه این را امضاء کرد، یکی اینکه امام حسن علیه السلام حق دارد که به او امیرالمؤمنین نگوید، یعنی امام حسن علیه السلام را از اینکه در این آتش بس خلافت معاویه را بپذیرد معاف داشت، لذا این را هم او قبول کرد، و همینطور در مورد حفظ جان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام از معاویه امضاء گرفت، این تعهدات و نقض این عهد ها از ناحیه معاویه، یک پرونده سنگین و سیاهی برای معاویه درست کرد، و عملا امام حسن مجتبی علیه السلام چهره خشن معاویه را افشاء کرد و بی اعتقادی معاویه به اصول و ارزش ها را افشا ساخت و روی این ملاک است که اگر بنا بود عقل را در خارج تماشا کنیم، امام حسن علیه السلام تجسم و تمثل عقل است.»
وی معتقد است: «این جزو امتیازات عجیب امام حسن مجتبی علیه السلام است، زیرا که عقل «اولُ ما خَلَق» است، عقل بالاترین امتیاز انسان است، عقل سبب امتیاز آدمیت آدم است و این در وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام موج می زد.»
امام در پاسخ به مالک ابن ضمره که از اصحاب و یاران امیرالمومنین بود فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند، از این رو خواستم با مصالحهای که صورت گرفت، حافظ و نگهداری برای دین باقی بماند.»
امام در جای دیگر به حجر ابن عدی می فرماید: «به خدا قسم! من صلح را نپذیرفتم، مگر به خاطر بقاء شما و اراده خداوند متعال در هر روز به گونهای است.»
امام به عدی ابن حاتم نیز فرمود: «من دیدم مردم اشتیاق فراوانی به صلح دارند و از جنگ بیزارند، بنابراین، نخواستم جنگ را به آنها تحمیل کنم و بهتر دانستم به روزی که موعد آن خواهد رسید موکول نمایم، زیرا اراده خداوند هر روز به گونهای است.»
امام مجتبی خطاب به بشر همدانی که امام را مذل المومنین خوانده بود فرمود: «من مؤمنان را خوار نکردم، بلکه به آنها عزت بخشیدم. قصدم از صلح این بود که شما را از مرگ برهانم، زیرا دیدم یارانم آماده جنگ نیستند.»
امام در جای دیگری به ابوسعید عقیصاتیمی که در مورد صلح از امام مجتبی انتقاد کرده بود فرمود: «من امام و پیشوای شما هستم، چه با آنان به جنگ برخیزم و چه مصالحه نمایم. من به همان جهت با معاویه صلح کردم که پیامبر خدا با قبیله بنیضمره و قبیله بنیاشجع و مردم مکه در حدیبیه صلح کردند. آنان کافر به نزول قرآن بودند و معاویه و یارانش کافر به تأویل و تفسیر صحیح هستند.»
امام در پاسخ به ابوسعید ادامه می دهد: «وقتی من از جانب خدای متعال امام مسلمانانم، نباید در جنگ یا صلح، مرا متّهم به نادانی کنید، اگر چه حکمت و علّت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه گردیده باشد. شما در مورد کاری که حکمت آن را نمیدانید، بر من شورش میکنید، اگر من این کار را نمیکردم، حتی یک نفر از یاران و شیعیان من در روی زمین زنده نمیماند و همگی را میکشتند.»
اما خدعه معاویه در مورد پیشنهاد صلح به امام حسن(ع) چه بود؟ مورخان می نویسند «درسال ۴۱ قمری معاویه نامهای را به عنوان قرار صلح برای حسن بن علی (ع) فرستاد. این نامه کاملا سفید بود و فقط در بالای آن یک سطر نوشته شده بود: این نامهای است که در رابطه با عقد صلح فرستادم و من آن را امضاء کردهام. هر شرطی را که شما میخواهید و صلاح میدانید در آن بنویسید، مورد قبول من است.»
ارسال نامهای توسط معاویه که در آن شرطی نمیگذارد و سفید امضاء میکند، فقط بدان جهت است که او میخواست جانشین امام را جنگ طلب معرفی کند ولی به این خواسته نرسید. چراکه اگر امام صلح را نمی پذیرفت تا امروز همه می گفتند که بنی هاشمیان جنگ طلب هستند.
حجت الاسلام علوی تهرانی در مورد اینکه اگر امام مجتبی صلح نمی کردند چه اتفاقی می افتاد توضیح می دهد: «در صورتیکه امام مجتبی (ع) وارد جنگ میشدند، وضعیت از دو صورت خارج نبود: پیروزی یا شکست.»
وی ادامه می دهد: «چون ابتدا معاویه پیشنهاد صلح را داده بود، اگر امام در جنگ پیروز میشدند، امروز همگان چهرهای خشن از اسلام و رهبران آن تصویر میکردند. آنچه باقی میماند، خصوصیتهایی نظیر جنگ طلبی، بیرحمی، شقاوت، دنیاطلبی، حکومت به هر قیمتی و ... بود، و این تضعیف چهره اسلام و مسلمین بود. ضمن اینکه اصلا امکان پیروزی برای لشکر امام وجود نداشت.
وی می افزاید: ابن أثیر در کتاب الکامل فی التاریخ جلد ۳ صفحه ۴۰۶ در بخش حوادث سال ۴۱ هجری، میگوید: فرزند پیامبر خدا در برابر نیروهای مسلح خود ایستادند و فرمودند: «بدانید معاویه مرا به امری فراخوانده که در آن نه عزت است و نه انصاف ، حال اگر شما برای کشته شدن و مرگ شرافتمندانه آمادهاید، دعوتش را رد میکنم و اگر دنیای خود را دوست دارید و زندگی با ذلت را ترجیح میدهید دعوت او را میپذیرم و خشنودی شما را بدست میآورم. در آن هنگام فریاد برآوردند: زندگی، زندگی»
حجت الاسلام علوی تهرانی معتقد است: «نکته مهمتر این بود که امام میدیدند، اگر جنگ شروع شود و ادامه یابد، به شکست نظامی لشکریان عراق منتهی خواهد شد و آنگاه معاویه با این بهانه، هر کسی از موالیان و دوستداران اهل بیت باشد را خواهد کشت و یک نفر از آنان را زنده نخواهد گذاشت. امام در این مورد فرمودند: من ترسیدم که ریشه مسلمانان از روی زمین کنده شود، لذا خواستم برای پاسداری و حفاظت از دین نگاهبانی باقی بماند.»
وی در مورد اینکه اگر امام در این جنگ شکست می خورد می گوید: «شکست در جدال و جنگ به دو شکل است. شکل اول اینکه وارد جنگ میشوید، مبارزه میکنید و شکست میخورید. این وجه از شکست، عزّتمندانه است و نزد عقلاء و نیز شرع مقدس، ممدوح است. شکل دوم اینکه قبل از ورود به جنگ، میدانید که شکست خواهید خورد و این نوع جنگ از باب خودکشی، از بین بردن منابع مالی و انسانی و نابود کردن آرمانهای الهی است. این نزد همگان مذموم است. متهم شدن به بیکفایتی و بیدرایتی است که رهبران آسمانی ما، از این اتهامات، پاک و منزه هستند. نتیجه جنگ برای لشکر امام مجتبی (ع)، شکست به شکل دوم بود. لذا امام از آن اجتناب داشتند.
وی ادامه می دهد: «این موضوع در جریان جنگ یزید با لشکر امام حسین (ع)، متفاوت است. وضعیت به گونهای بر امام تحمیل شد که حضرت برای دفاع از خود و یاران و حریم خاندان خود، چارهای جز جنگ در کربلا نداشتند.»
حجت الاسلام علوی تهرانی می گوید: «پس از فتح مکه وقتی بزرگان قبائل قریش متواری شدند، عدهای نزد رسول خدا رفتند و برای آنان وساطت کردند. حضرت نیز فرمودند: من همانی را به شما میگویم که برادرم یوسف (هنگامیکه برادرانش، او را شناختند) گفت: امروز ملامتی بر شما نیست، خدایتان بیامرزد که او مهربانترین مهربانان است ... برویدکه همهتان آزادید! (اذهبوا، انْتُم الطُّلَقاء)»
وی ادامه می دهد: «️این جمله، مُهر ننگی بود که خداوند بر پیشانی خاندان ابوسفیان زده است. در واقعه کربلا نیز امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) در موارد متعددی از این کلید واژه برای معرفی یزید و معاویه استفاده میکردند و مرتبا گذشته آنان را یادآوری میکردند.»
وی می افزاید: «حال اگر امام حسن (ع) وارد جنگ میشدند، پس از شکست در جنگ، یا به دست اهل شام یا به دست یاران خودفروخته، امام تسلیم معاویه میشد. معاویه هم هرگز امام را نمیکشت، زندان هم نمیفرستاد، به منطقه بد آب و هوا هم تبعید نمیکرد. بلکه امام را با جاه و جلال روانه مدینه میکرد!!» با این شیوه، دو مقصود به دست میآورد: اول آنکه چهره بنی امیه نزد مردم موجه می شد. دوم اینکه معاویه نیز در مقابل کلام پیامبر (اذْهَبوا انْتُم الطُّلَقاء) چنین جملهای را خطاب به بنی_هاشم میگفت و انتقام خود را از پیامبر میگرفت. اما امام این فرصتها را از او گرفتند.»
علوی تهرانی معتقد است: «از این جهت است که صلح امام حسن مجتبی (ع)، عزت پیامبر اکرم، اعتلای دین اسلام و آبروی مسلمین را حفظ کرد. اگرچه برحسب ظاهر خلافت به بنیامیه رسید.»
آیت الله صدیقی نیز با اشاره به جریان صلح امام حسن(ع) جایگاه عقل در عمل امام را تبیین می کند و می گوید: «وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام خصائصی دارد که در یک حدیثی از وجود مبارک پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که «لَوْ کانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکانَ عَلِیاً وَ لَوْ کانَ الْعًقلُ شَخْصاً لَکانَ الْحَسَنَ» اگر حلم و بردباری تمثل پیدا می کرد، تجسم پیدا می کرد، بنا به صورت یک مردی دیده شود، امیرالمؤمنین علیه السلام می شد، اگر بنا بود عقل صورت عینی پیدا کند و بشود آن را نشان داد، امام حسن علیه السلام پدیدار می شد.»
وی ادامه می دهد: «نشان می دهد که عقلانیت امام حسن مجتبی علیه السلام و آن کیاست و فراست خاصی که زمان خود را خوب می شناخت، دشمن خود را خوب می شناخت، مردم خود را خوب می شناخت، و دین خود را آنگونه که خدای عزوجل فرستاده بود، وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام دین و تکلیف دینی خود را خوب تشخیص می داد.»
آیت الله صدیقی می گوید: «لذا در جریان معاویه، اگر این آتش بسی که صلح نامیده شد امام حسن مجتبی علیه السلام نمی پذیرفت، در این پیچ خطرناک هم خون امام حسن مجتبی علیه السلام بدست نفوذی های معاویه در داخل خانه امام و یا در بیرون از خانه به دست خودی ها ریخته می شد، سپس معاویه به عنوان خونخواه امام حسن علیه السلام راه می افتاد و تمام شیعیان امام حسن علیه السلام را قلع و قمع می کرد.
لذا امام حسن مجتبی علیه السلام با یک عقلانیتی شرایطی را در این آتش بس قرار داد، یکی از شرایط این بود که معاویه برای بعد از خود حق تعیین ولیعهد و جانشین ندارد، معاویه این را امضاء کرد، یکی اینکه امام حسن علیه السلام حق دارد که به او امیرالمؤمنین نگوید، یعنی امام حسن علیه السلام را از اینکه در این آتش بس خلافت معاویه را بپذیرد معاف داشت، لذا این را هم او قبول کرد، و همینطور در مورد حفظ جان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام از معاویه امضاء گرفت، این تعهدات و نقض این عهد ها از ناحیه معاویه، یک پرونده سنگین و سیاهی برای معاویه درست کرد، و عملا امام حسن مجتبی علیه السلام چهره خشن معاویه را افشاء کرد و بی اعتقادی معاویه به اصول و ارزش ها را افشا ساخت و روی این ملاک است که اگر بنا بود عقل را در خارج تماشا کنیم، امام حسن علیه السلام تجسم و تمثل عقل است.»
وی معتقد است: «این جزو امتیازات عجیب امام حسن مجتبی علیه السلام است، زیرا که عقل «اولُ ما خَلَق» است، عقل بالاترین امتیاز انسان است، عقل سبب امتیاز آدمیت آدم است و این در وجود مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام موج می زد.»
مرجع : مهر