کد مطلب : ۳۳۸۴۸
گفتوگو با سیدجواد پرئی شاعر نوحه محبوب این روزها
حواسم به شعر هست
دادن میکروفون به حمید علیمی آن هم وسط سینهزنی هیات حاج محمودآقای کریمی کافی بود تا بعد از مدتها یک نوحه دیگر جای پایش را توی ذهن و زبان خیلی از ماها باز کند. نوحهای که آدم را پرت میکند وسط حسرتهای گذشتهاش: «جلوی آیینه، خودمو میبینم، خیلی تغییر کردم، جدی جدی با روضههای تو، خودمو پیر کردم، باور من اینه که، همیشه تو زندگیمی، من عوض شدم ولی، تو حسین بچگیمی!» علیمی بعد از مرحوم سیدجواد ذاکر سالها خبری از او نبود و یک گوشه در اصفهان هیاتش را میگرفت دوباره با یک نوحه معروف برگشته بود و حسرت و افسوس و اشک خیلیها را درآورده بود. همین باعث شد برویم سراغ شاعری که شعر حمیدآقای علیمی را سروده و اشک ماها را درآورده بود. سیدجواد پرئی اهل تهران که تقریبا ده دوازده سال است برای اهل بیت(ع) شعر میسراید. سوالهای ما و پاسخهای سیدجواد را در ادامه بخوانید.
چه شد که به فکر سرودن چنین نوحهای افتادید؟
شاید باورتان نشود. خیلی از دوستان مداح قبل از دهه اول محرم اعتقاد چندانی برای خواندن این کار نداشتند. تجربه کردن چنین چیزهایی، مثلا آوردن بعضی واژهها مثل همین عبارت «جدی جدی» برای خیلی از آقایان ریسک زیادی دارد. یکی از دوستان مداح در جواب اصرار من گفت اصلا این واژهها در دهانم نمیچرخد! خب شما ببینید همین عبارت تا به شاید از این قسم مضامین خیلی شنیدهایم ولی آنجور که باید پردازش نشده و هر چیزی سر جایش ننشسته بوده است.
چه نیتی داشتید که سراغ چنین مضمونی رفتید؟! با اینکه شعر و لحن عجیب و غریبی ندارد ولی حس نوستالژیک سوزناکی در آن موج میزند!
من به این فکر میکردم که چه بسرایم که حرف راست و دل همه ماها باشد. جرقه کار از اینجا خورد. اینکه حرفی که میزنم آنقدر راست و واقعی باشد که به دل بنشیند. نمیخواستم لاف بزنم. میخواستم عین واقعیت را بگویم که در عالم بیرونی، مبتلا به داشته باشد. این شعر از دل همچین فکری بیرون آمده به همین علت هم عامفهمِ خاصپسند
شده است.
بعضی وقتها جلوی خودِ من به عنوان روضهخوان کارهایی که میگذارند خجالت میکشم آنها را بخوانم: دور از تو میمیرم و نفسم درنمیاد! اینها لاف است. البته این مفاهیم مصداق داشتهاند. خیلی از شهدای ما مصداق بیرونی این حرف هستند ولی هیچوقت چنین چیزی را اظهار نمیکردند. از طرف دیگر میخواستم در عین همه اینها، انذار هم بدهم که در دل مخاطب احساس خطر به وجود بیاید. اینکه جدی جدی داریم پیر میشویم و باید یک اتفاقی بیفتد.
هر بیت این کار یکجور به آدم تلنگر میزند...
ما در نوحهها، تمام بیتها را مینویسیم تا به یک «آن» برسیم. این کاری که آقای علیمی خوانده در هر فرازش یک «آن» دارد. در هر بند، تکرار میشود و تلنگر میزند. در بند اول به آدمهای محاسن سفید تلنگر میزند، در بند بعد، جوانها و نوجوانها و همینجور تا انتها... یک عده هستند که آمدهاند توی جلسه بنشینند و روضه بشنوند. من در بند سوم روضه نوشتهام.
علت اینکه بعضی نوحهها یکباره جای خود را بین مردم باز میکنند چیست؟
با یکی از روضهخوانهای بنام تهران که صحبت میکردم میگفت چند سال است که ما میخوانیم و عزاداری میکنیم ولی اتفاقی نمیافتد. مثلا میگفت کارهایمان عطر و بوی فلان کار را که فلان سال خواندیم ندارد! به نظرم دلیلش این است که حدیث نفس توی کارهای ما مخلط میشود.
چطوری؟
ببینید! من میآیم نوحه بسرایم که با نوحهام بگویم منِ سیدجواد پرئی نوحهسرا این هستم! عمدا زبانم را ساده نمیگیرم و سمت مفاهیم و زبان ثقیل میروم و مضامین عجیب و غریب به آن اضافه میکنم تا توانایی خودم را به رخ بکشم. البته اینها ذاتا بد نیست اما اینکه در بدو امر با چنین نیتی برای امامحسین(ع) بسراییم قطعا محل اشکال است. این است که کار با نیت حدیث نفس سروده میشود و در ادامه هم عطر و بو ندارد. تنها المانی که به آن اشاره نمیشود این است که من نوحهای بسرایم که هم خودم و در ادامه مخاطب را منقلب کند. کار اگر در درجه اول چنین شعفی برای خود شاعر پدید نیاورد اصلا ارزش خواندن ندارد.
بعضیها به دلیل اینکه در نوحههای جدید خیلی مفهوم «من» وارد شده این کارها را حدیث نفس میدانند. مثلا همین کار شما را میگویند که شاعر و مداح مدام دارد از پیر و سفید شدن موی خودش میگوید و هیچ اشارهای به رویدادهای بیرونی و مصیبتی که بر سیدالشهدا رفته ندارد. این را مصداق حدیث نفس میدانند.
سالها قبل یکی از بزرگان به من تذکری داد که توی ذهنم مانده. البته این تذکر در کارهای من چندان مصداق ندارد ولی از باب توصیه و تذکر نباید فراموشش کرد. میگفت سیدجواد حواست باشد آن اشکی که به دلیل شنیدن کار در آمده ارزش دارد که برای مصائب اهل بیت(ع)، توبه، استغاثه، اظهار عجز و از این قسم باشد. خب این «من» که ما توی شعرها داریم عموما از این جنس است. من وقتی میآیم و توی همین نوحه «من» وارد میکنم، برای اظهار عجز و توبه است.
اصلا این کار ممدوح است. اینکه مومن خودش را در برابر خداوند و اهل بیت(ع) کوچک بشمارد و خودش را نبیند. این از باب تحقیر و کوچک کردن نفس است. چیزی نیست که بخواهد به حساب بیاید. از آن طرف هم ما باید برای زمان خودمان کار کنیم. نوحهای باید برای جوان امروزی کاربرد داشته باشد که به دردش بخورد.
شده شعری بگویید که یکی از مداحان خوشش بیاید و بخواند؟
نه! من اصول خودم را دارم و کار خودم را میکنم و کاری هم ندارم که آقایان مداح خوششان میآید یا نه. باب میل جریان مداحی هیچ وقت شعر نسرودهام و نخواهم سرایید. خط و مرز ما را در یک سطح آقایان علما تعیین میکنند و در سطح بالاتر هم آیات و روایات و قرآن. 80 درصد دوستان مداح در ده دوازده سال اخیر از کارهای من استفاده
نکردهاند.
همین کارهایی در این چند سال پیچیده و خوانده شده 20 درصد سرودههای من هم نیست. خیلی از آقایان نمیخواهند تن به این دوران جدید بدهند. فلان خانم یا خواهر یا دختر بلند شد و آمد هیات باید به فکر و ذهن او حداقل درگیر شود.
از قبل با هم ارتباط داشتید؟
آخرین همکاری ما با ایشان مربوط به سال 87 بود. انسان بسیار متواضعی است. از دوستان شنیدهام که جلسات ایشان در اصفهان در دهه اول هر شب حدود 15 هزار نفر مخاطب دارد و خبری از دکورهای آنچنانی و دوربین و نورپردازی نیست. ببینید الان خودم نوحهسرا و روضهخوان هستم و این حرف برایم خیلی تلخ است اما این روزها تا دلتان بخواهد دکور قشنگ و دوربین و نورپردازی و باند توی هیاتها هست ولی اشک کمیاب شده. بخشی از قصور این قضیه هم متوجه ضعف جریان مداحی
است.
بازخوردها چطور بوده؟
از هر قشری که فکرش بکنید به من پیام دادهاند و میگویند ورد زبان ما شده و از شنیدنش سیر نمیشویم. جالب است این نوحه به زبان عربی ترجمهشده و بخشی از مخاطبان ما از شیعیان کشورهای عربی و حاشیه خلیجفارس هستند که از این کار خوششان آمده. ما هیچ نیستیم و اگر اتفاق این شکلی میافتد هم توفیقی است که به ما راه را نشان بدهند.
علیمی راحت قبول کرد
ما دوست مشترکی داریم. همین دوست مشترک قبل از محرم از من خواست اگر چیز جدیدی سرودهام آن را به او بدهم که در اختیار آقای علیمی قرار بدهد. این را هم اضافه کرد که علیمی کارهای زیادی برای خواندن دارد. من هم همین شعر را به ایشان نشان دادم و حمیدآقا هم پذیرفت که آن را بخواند. البته این کار را دوستان زیادی خواندهاند ولی دو نفر از همه بهتر خواندهاند که یکیشان همینی است که آقای علیمی خواند.
چه شد که به فکر سرودن چنین نوحهای افتادید؟
شاید باورتان نشود. خیلی از دوستان مداح قبل از دهه اول محرم اعتقاد چندانی برای خواندن این کار نداشتند. تجربه کردن چنین چیزهایی، مثلا آوردن بعضی واژهها مثل همین عبارت «جدی جدی» برای خیلی از آقایان ریسک زیادی دارد. یکی از دوستان مداح در جواب اصرار من گفت اصلا این واژهها در دهانم نمیچرخد! خب شما ببینید همین عبارت تا به شاید از این قسم مضامین خیلی شنیدهایم ولی آنجور که باید پردازش نشده و هر چیزی سر جایش ننشسته بوده است.
چه نیتی داشتید که سراغ چنین مضمونی رفتید؟! با اینکه شعر و لحن عجیب و غریبی ندارد ولی حس نوستالژیک سوزناکی در آن موج میزند!
من به این فکر میکردم که چه بسرایم که حرف راست و دل همه ماها باشد. جرقه کار از اینجا خورد. اینکه حرفی که میزنم آنقدر راست و واقعی باشد که به دل بنشیند. نمیخواستم لاف بزنم. میخواستم عین واقعیت را بگویم که در عالم بیرونی، مبتلا به داشته باشد. این شعر از دل همچین فکری بیرون آمده به همین علت هم عامفهمِ خاصپسند
شده است.
بعضی وقتها جلوی خودِ من به عنوان روضهخوان کارهایی که میگذارند خجالت میکشم آنها را بخوانم: دور از تو میمیرم و نفسم درنمیاد! اینها لاف است. البته این مفاهیم مصداق داشتهاند. خیلی از شهدای ما مصداق بیرونی این حرف هستند ولی هیچوقت چنین چیزی را اظهار نمیکردند. از طرف دیگر میخواستم در عین همه اینها، انذار هم بدهم که در دل مخاطب احساس خطر به وجود بیاید. اینکه جدی جدی داریم پیر میشویم و باید یک اتفاقی بیفتد.
هر بیت این کار یکجور به آدم تلنگر میزند...
ما در نوحهها، تمام بیتها را مینویسیم تا به یک «آن» برسیم. این کاری که آقای علیمی خوانده در هر فرازش یک «آن» دارد. در هر بند، تکرار میشود و تلنگر میزند. در بند اول به آدمهای محاسن سفید تلنگر میزند، در بند بعد، جوانها و نوجوانها و همینجور تا انتها... یک عده هستند که آمدهاند توی جلسه بنشینند و روضه بشنوند. من در بند سوم روضه نوشتهام.
علت اینکه بعضی نوحهها یکباره جای خود را بین مردم باز میکنند چیست؟
با یکی از روضهخوانهای بنام تهران که صحبت میکردم میگفت چند سال است که ما میخوانیم و عزاداری میکنیم ولی اتفاقی نمیافتد. مثلا میگفت کارهایمان عطر و بوی فلان کار را که فلان سال خواندیم ندارد! به نظرم دلیلش این است که حدیث نفس توی کارهای ما مخلط میشود.
چطوری؟
ببینید! من میآیم نوحه بسرایم که با نوحهام بگویم منِ سیدجواد پرئی نوحهسرا این هستم! عمدا زبانم را ساده نمیگیرم و سمت مفاهیم و زبان ثقیل میروم و مضامین عجیب و غریب به آن اضافه میکنم تا توانایی خودم را به رخ بکشم. البته اینها ذاتا بد نیست اما اینکه در بدو امر با چنین نیتی برای امامحسین(ع) بسراییم قطعا محل اشکال است. این است که کار با نیت حدیث نفس سروده میشود و در ادامه هم عطر و بو ندارد. تنها المانی که به آن اشاره نمیشود این است که من نوحهای بسرایم که هم خودم و در ادامه مخاطب را منقلب کند. کار اگر در درجه اول چنین شعفی برای خود شاعر پدید نیاورد اصلا ارزش خواندن ندارد.
بعضیها به دلیل اینکه در نوحههای جدید خیلی مفهوم «من» وارد شده این کارها را حدیث نفس میدانند. مثلا همین کار شما را میگویند که شاعر و مداح مدام دارد از پیر و سفید شدن موی خودش میگوید و هیچ اشارهای به رویدادهای بیرونی و مصیبتی که بر سیدالشهدا رفته ندارد. این را مصداق حدیث نفس میدانند.
سالها قبل یکی از بزرگان به من تذکری داد که توی ذهنم مانده. البته این تذکر در کارهای من چندان مصداق ندارد ولی از باب توصیه و تذکر نباید فراموشش کرد. میگفت سیدجواد حواست باشد آن اشکی که به دلیل شنیدن کار در آمده ارزش دارد که برای مصائب اهل بیت(ع)، توبه، استغاثه، اظهار عجز و از این قسم باشد. خب این «من» که ما توی شعرها داریم عموما از این جنس است. من وقتی میآیم و توی همین نوحه «من» وارد میکنم، برای اظهار عجز و توبه است.
اصلا این کار ممدوح است. اینکه مومن خودش را در برابر خداوند و اهل بیت(ع) کوچک بشمارد و خودش را نبیند. این از باب تحقیر و کوچک کردن نفس است. چیزی نیست که بخواهد به حساب بیاید. از آن طرف هم ما باید برای زمان خودمان کار کنیم. نوحهای باید برای جوان امروزی کاربرد داشته باشد که به دردش بخورد.
شده شعری بگویید که یکی از مداحان خوشش بیاید و بخواند؟
نه! من اصول خودم را دارم و کار خودم را میکنم و کاری هم ندارم که آقایان مداح خوششان میآید یا نه. باب میل جریان مداحی هیچ وقت شعر نسرودهام و نخواهم سرایید. خط و مرز ما را در یک سطح آقایان علما تعیین میکنند و در سطح بالاتر هم آیات و روایات و قرآن. 80 درصد دوستان مداح در ده دوازده سال اخیر از کارهای من استفاده
نکردهاند.
همین کارهایی در این چند سال پیچیده و خوانده شده 20 درصد سرودههای من هم نیست. خیلی از آقایان نمیخواهند تن به این دوران جدید بدهند. فلان خانم یا خواهر یا دختر بلند شد و آمد هیات باید به فکر و ذهن او حداقل درگیر شود.
از قبل با هم ارتباط داشتید؟
آخرین همکاری ما با ایشان مربوط به سال 87 بود. انسان بسیار متواضعی است. از دوستان شنیدهام که جلسات ایشان در اصفهان در دهه اول هر شب حدود 15 هزار نفر مخاطب دارد و خبری از دکورهای آنچنانی و دوربین و نورپردازی نیست. ببینید الان خودم نوحهسرا و روضهخوان هستم و این حرف برایم خیلی تلخ است اما این روزها تا دلتان بخواهد دکور قشنگ و دوربین و نورپردازی و باند توی هیاتها هست ولی اشک کمیاب شده. بخشی از قصور این قضیه هم متوجه ضعف جریان مداحی
است.
بازخوردها چطور بوده؟
از هر قشری که فکرش بکنید به من پیام دادهاند و میگویند ورد زبان ما شده و از شنیدنش سیر نمیشویم. جالب است این نوحه به زبان عربی ترجمهشده و بخشی از مخاطبان ما از شیعیان کشورهای عربی و حاشیه خلیجفارس هستند که از این کار خوششان آمده. ما هیچ نیستیم و اگر اتفاق این شکلی میافتد هم توفیقی است که به ما راه را نشان بدهند.
علیمی راحت قبول کرد
ما دوست مشترکی داریم. همین دوست مشترک قبل از محرم از من خواست اگر چیز جدیدی سرودهام آن را به او بدهم که در اختیار آقای علیمی قرار بدهد. این را هم اضافه کرد که علیمی کارهای زیادی برای خواندن دارد. من هم همین شعر را به ایشان نشان دادم و حمیدآقا هم پذیرفت که آن را بخواند. البته این کار را دوستان زیادی خواندهاند ولی دو نفر از همه بهتر خواندهاند که یکیشان همینی است که آقای علیمی خواند.
مرجع : جام جم