کد مطلب : ۳۴۸۶۰
حجتالاسلام والمسلمین ناصرالدین انصاری قمی
دههسازیها خلاف شرع است و گناهش بیشتر از ثوابش است
سالروز شهادت امام هادی (ع)، فرصت مناسبی برای واکاوی مفهوم «شعائر مذهبی» است؛ مفهومی که علیرغم اتفاق نسبی در جامعه شیعی نسبت به اصل لزوم حفظ آن، در حدود و مصادیق آن، اختلافات فراوانی را تجربه میکند. در این رابطه با حجتالاسلام والمسلمین ناصرالدین انصاری قمی گفتوگو کردیم. با این استاد حوزه علمیه قم که از تاریخپژوهان مشهور نیز به شمار میآید، پیش از این نیز به مناسبت فاطمیه گفتگو کرده بودیم. آن گفتگو اما ناتمام ماند و ادامهاش به فرصت دیگری واگذار شد که امروز محقق شد. گفتگو با وی، یکی از عمیقترین و فقهیترین بحثها در رابطه با شعائر دینی را رقم زد که مشروح آن، از نگاه شما میگذرد:
مراد از شعایر دینی چیست؟ آیا دلیلی بر لزوم حفظ تمام شعایر دینی به نحو عام استغراقی وجود دارد؟
از دیدگاه قرآن، تعظیم شعائر یک امر الهی و واجب آسمانی است: «و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب»؛ یعنی تقوای انسان و ایمان و پرهیزگاری انسان مسلمان حکم میکند که شعائر الهی را بزرگ بشمارد. در قرآن، شعائر الهی گاهی زمان است و گاهی مکان: «ان الصفا و المروه من شعائر الله». دو کوه صفا و مروه و سعی بین این دو، جزء شعائر الهی مطرح میشود. لذا هر چیزی را که بهعنوان شعیره و شعار و نماینده دین و مکتب و آیین و اسلام ظاهر و جلوهگر است، ما موظف به بزرگداشت آن هستیم.
مگر تقوی واجب است؟
بله، تقوی برای هر انسانی واجب است.
اما تقوی جزو مکارم اخلاقی است و از محسنات اخلاقی شمرده میشود.
تقوی یک ظهور و بروزی دارد. تقوی که نمیتواند امر سلبی صرف باشد. تقوی باید در ظاهر زندگی انسان نمایان باشد. لذا انسان با تقوی و متقی باید حرکاتش و سکناتش نمایانگر تقوای او باشد. تقوای سلبی کفایت نمیکند. تقوای عملی لازم است.
آیا کلمه قلوب قرینه بر استحباب نیست؟
نه، این تقوای قلب، گاه در چشم و گاهی در زبان و گاهی در پوست جلوهگر میشود. تا تقوای قلب نباشد تقوای چشم و گوش نمیآید. این تقوای قلب است که باعث میشود انسان زبانش را از معصیت نگه دارد و به چیزهایی مزین سازد. این زبان و چشم و گوش و دست و اعضا و جوارح انسان، در اثر تقوای قلب است که تقوا پیدا میکند.
بین تقوی و شعائر چه ملازمیای وجود دارد؟
قرآن میفرماید تعظیم شعائر، از تقوای قلوب هست. اینکه انسان درزمانی یا در مکانی یاد خدا را احیاء نماید، باعث میشود که اعمالش وزندگیاش مطابق باتقوای قلب باشد. تقوای قلب باعث میشود که زندگی انسان مطابق باتقوا و ایمان باشد. الآن شما نگاه کنید زندگی یک انسان باتقوا و یک انسان بیتقوا، با یکدیگر فرق دارد. این زندگی چرا با یکدیگر فرق دارد؟ این برخاسته از تقوا و عدم تقوای قلب هست.
مواردی که بهعنوان شعائر مکان و زمان مثال زدید همه نص قرآنی بودند و ما فرضه الله میشود. اما آیا بقیه شعائر که عموماً الهی نیستند را میتوان واجب شمرد؟
قرآن خطاب به حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «و ذکّرهم بأیّام الله». روز با شب نباید باهم فرقی داشته باشد. امروز و دیروز و فردا همه روز هستند. خورشید برمیآید و سپس غروب میکند. روز هم به پایان میرسد؛ اما در لسان قرآن بعضی از ایام اضافه میشود به الله. این اضافه، اضافه نسبت است؛ یعنی همان شبانهروزی که بیستوچهار ساعت بود وقتی نسبت به خدا پیدا میکند میشود یومالله. این یومالله را خداوند میفرماید و ذکرهم موسی، این ایام را به یاد بنیاسرائیل بیاور. آن روزهای پیروزی قوم بنیاسرائیل بر فرعون باید همیشه به یاد آنها باشد تا خدا را فراموش نکنند.
آیا نوع منشأ شعائر در وجوب و استحبابش، تفاوتی را ایجاد نمیکند؟
البته بستگی دارد به اینکه شعائر چه نوع شعیرهای باشد. گاه شعائر جزو فریضه حج واقع میشود و واجب است. طواف دور کعبه یا سعی بین صفا و مروه، جزء شعائر واجب الهی هستند؛ اما گاهی برخی از شعائر هم مستحب هستند. اگر کسی در عزاداری ایام فاطمیه شرکت نکرد، نمیتوان گفت واجبی از واجبات الهی را ترک کرده است. اینها مستحب است. بالأخره هر چیزی بستگی دارد به اصل. اگر اصل آن واجب باشد شعائر هم واجب میشود؛ و اگر اصل مستحب باشد، این شعائر هم مستحب است.
برخی معتقدند ایجاد دهههای متعدد عزاداری، مانند ایجاد سه دهه برای عزاداری فاطمیه، موجب کاهش اعتنای مردمی به اینگونه مناسبتها میشود. این گزاره را چطور ارزیابی میکنید؟
شیعه از روز اوّل، اهل سند و مدرک بوده و تمام اعمال و گفتار و کردارش متقن و مسند بوده است. اگر ما بخواهیم به هر روایت شاذ و نادری بیاییم تمسک کرده و عمل بکنیم، این سند وقتی لرزان باشد، موجب بسط بیاعتمادی حتی نسبت به اقوال مسند و با مدرک ما میشود. ما باید همیشه کارهایمان روی مدرک و سند محکم باشد. لذا اگر قرار باشد هر قول بیسروتهی را در هر کتابی ما بخواهیم رایج کنیم و رواج بدهیم، موجب بدعت میگردد و لذا صلاح نیست.
نقش علما و روحانیون در تبیین مصادیق شعائر اهلبیت علیهمالسلام را چطور ارزیابی میکنید؟
همیشه پایکار دین، عامه مردم بودهاند. علما وقتی یکحرفی میزدند این توده مردم بودند که به میدان میآمدند و به این قول عالم عمل میکردند. لذا وظیفه روحانیت روشنگری و تبلیغ و این است که معارف اهلبیت را به میان مردم بیاورد تا مردم را پای منبرهای خودشان با معارف و روایات اهلبیت آشنا بسازند.
برخی از علماء عرق دینی و ولائی بیشتری داشتند و برخی کمتر اینگونه بودند. به نظر شما، این اختلاف در مسلک، موجب اختلاف میان مردم در میزان اعتنا به مناسبتهای مذهبی نشده است؟
در میان علما همه یکسان نبودند. یکی خیلی ولایی است و نمود و ظهور دارد. یکی مثل ملا آقای دربندی میشود که روز عاشورا ازخودبیخود میشد و برهنه میشد و گلمالی میکرد. ولی دیگران این کار را نمیکردند. نمیشود بگوییم فلانی ولاییتر است و آن آقا کمتر ولایی است. ولایت یک امری است مربوط به قلب. بعضیها این ولایت قلب خود را در ظهور و بروز میآورند و برخی نمیتوانند و عرضهاش را ندارند. لذا ما نمیتوانیم همه را به یکچشم نگاه کنیم و انتظار داشته باشیم که همه مثل هم باشند و روز عاشورا که میشود لخت بشوند و گل مالی بکنند. این کارها از بعضیها میآید و از بعضیها نمیآید.
تعبیر به بدعت فرمودید. آیا اگر عالمی به جهت عرق مذهبی خود دههای را پایهگذاری کند، این بدعت است و سبب گمراهی مردم و مصداق ادخال ما لیس من الدین فی الدین میشود؟
در حال حاضر، پایهگذاری این دههها عوارض و تبعات دارد. از عوارض و تبعاتش این است که باید زندگی مردم تعطیل بشود. مردم باید جشنها و عروسیها و مجالس سرور خود را تعطیل کنند. ما باید ببینیم شیعه چهکار میکرده است؟ در قرون سابقه، در محرم و صفر، سیره شیعه بر اقامه عزا بوده؛ اما در غیر محرم و صفر دیگر به بقیه کارهای زندگی خود میپرداختند. ما نباید در غیر محرم و صفر از مردم توقع داشته باشیم که گوش به حرف ما کرده وزندگی معمولی خود را تعطیل کنند. این کار اتفاقاً ضررش بیشتر است. این کار مردم را از دینگریزان میکند. اینکه ما بخواهیم در طول ده ماه بقیه سال، همانند محرم و صفر، مردم را به اشک و حزن و ماتم سوق بدهیم دشوار است. مردم میخواهند زندگی عادیشان را داشته باشند. مردم که نمیتوانند همه سال را عزاداری کنند. ائمه ما فرمودند یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا. این دههسازیها به نظر من، خلاف شرع است و گناهش بیشتر از ثوابش است.
پس میفرمایید بدعت نیست، خلاف شرع است.
بدعت است و بدعت، خلاف شرع است دیگر.
تعریف اصطلاحی بدعت، ادخال ما لیس من الدین فی الدین است.
همین دیگر. ما اگر بخواهیم بیاییم این دهههای جدید را پایهگذاری کنیم و آنها را نسبت به دین بدهیم و بگوییم مردم هم باید از ما تبعیت کنند وزندگی معمولیشان را در این ماهها تعطیل کرده و اقامه مجالس شادی نداشته باشند، درست نیست.
مراد از شعایر دینی چیست؟ آیا دلیلی بر لزوم حفظ تمام شعایر دینی به نحو عام استغراقی وجود دارد؟
از دیدگاه قرآن، تعظیم شعائر یک امر الهی و واجب آسمانی است: «و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب»؛ یعنی تقوای انسان و ایمان و پرهیزگاری انسان مسلمان حکم میکند که شعائر الهی را بزرگ بشمارد. در قرآن، شعائر الهی گاهی زمان است و گاهی مکان: «ان الصفا و المروه من شعائر الله». دو کوه صفا و مروه و سعی بین این دو، جزء شعائر الهی مطرح میشود. لذا هر چیزی را که بهعنوان شعیره و شعار و نماینده دین و مکتب و آیین و اسلام ظاهر و جلوهگر است، ما موظف به بزرگداشت آن هستیم.
مگر تقوی واجب است؟
بله، تقوی برای هر انسانی واجب است.
اما تقوی جزو مکارم اخلاقی است و از محسنات اخلاقی شمرده میشود.
تقوی یک ظهور و بروزی دارد. تقوی که نمیتواند امر سلبی صرف باشد. تقوی باید در ظاهر زندگی انسان نمایان باشد. لذا انسان با تقوی و متقی باید حرکاتش و سکناتش نمایانگر تقوای او باشد. تقوای سلبی کفایت نمیکند. تقوای عملی لازم است.
آیا کلمه قلوب قرینه بر استحباب نیست؟
نه، این تقوای قلب، گاه در چشم و گاهی در زبان و گاهی در پوست جلوهگر میشود. تا تقوای قلب نباشد تقوای چشم و گوش نمیآید. این تقوای قلب است که باعث میشود انسان زبانش را از معصیت نگه دارد و به چیزهایی مزین سازد. این زبان و چشم و گوش و دست و اعضا و جوارح انسان، در اثر تقوای قلب است که تقوا پیدا میکند.
بین تقوی و شعائر چه ملازمیای وجود دارد؟
قرآن میفرماید تعظیم شعائر، از تقوای قلوب هست. اینکه انسان درزمانی یا در مکانی یاد خدا را احیاء نماید، باعث میشود که اعمالش وزندگیاش مطابق باتقوای قلب باشد. تقوای قلب باعث میشود که زندگی انسان مطابق باتقوا و ایمان باشد. الآن شما نگاه کنید زندگی یک انسان باتقوا و یک انسان بیتقوا، با یکدیگر فرق دارد. این زندگی چرا با یکدیگر فرق دارد؟ این برخاسته از تقوا و عدم تقوای قلب هست.
مواردی که بهعنوان شعائر مکان و زمان مثال زدید همه نص قرآنی بودند و ما فرضه الله میشود. اما آیا بقیه شعائر که عموماً الهی نیستند را میتوان واجب شمرد؟
قرآن خطاب به حضرت موسی علیهالسلام میفرماید: «و ذکّرهم بأیّام الله». روز با شب نباید باهم فرقی داشته باشد. امروز و دیروز و فردا همه روز هستند. خورشید برمیآید و سپس غروب میکند. روز هم به پایان میرسد؛ اما در لسان قرآن بعضی از ایام اضافه میشود به الله. این اضافه، اضافه نسبت است؛ یعنی همان شبانهروزی که بیستوچهار ساعت بود وقتی نسبت به خدا پیدا میکند میشود یومالله. این یومالله را خداوند میفرماید و ذکرهم موسی، این ایام را به یاد بنیاسرائیل بیاور. آن روزهای پیروزی قوم بنیاسرائیل بر فرعون باید همیشه به یاد آنها باشد تا خدا را فراموش نکنند.
آیا نوع منشأ شعائر در وجوب و استحبابش، تفاوتی را ایجاد نمیکند؟
البته بستگی دارد به اینکه شعائر چه نوع شعیرهای باشد. گاه شعائر جزو فریضه حج واقع میشود و واجب است. طواف دور کعبه یا سعی بین صفا و مروه، جزء شعائر واجب الهی هستند؛ اما گاهی برخی از شعائر هم مستحب هستند. اگر کسی در عزاداری ایام فاطمیه شرکت نکرد، نمیتوان گفت واجبی از واجبات الهی را ترک کرده است. اینها مستحب است. بالأخره هر چیزی بستگی دارد به اصل. اگر اصل آن واجب باشد شعائر هم واجب میشود؛ و اگر اصل مستحب باشد، این شعائر هم مستحب است.
برخی معتقدند ایجاد دهههای متعدد عزاداری، مانند ایجاد سه دهه برای عزاداری فاطمیه، موجب کاهش اعتنای مردمی به اینگونه مناسبتها میشود. این گزاره را چطور ارزیابی میکنید؟
شیعه از روز اوّل، اهل سند و مدرک بوده و تمام اعمال و گفتار و کردارش متقن و مسند بوده است. اگر ما بخواهیم به هر روایت شاذ و نادری بیاییم تمسک کرده و عمل بکنیم، این سند وقتی لرزان باشد، موجب بسط بیاعتمادی حتی نسبت به اقوال مسند و با مدرک ما میشود. ما باید همیشه کارهایمان روی مدرک و سند محکم باشد. لذا اگر قرار باشد هر قول بیسروتهی را در هر کتابی ما بخواهیم رایج کنیم و رواج بدهیم، موجب بدعت میگردد و لذا صلاح نیست.
نقش علما و روحانیون در تبیین مصادیق شعائر اهلبیت علیهمالسلام را چطور ارزیابی میکنید؟
همیشه پایکار دین، عامه مردم بودهاند. علما وقتی یکحرفی میزدند این توده مردم بودند که به میدان میآمدند و به این قول عالم عمل میکردند. لذا وظیفه روحانیت روشنگری و تبلیغ و این است که معارف اهلبیت را به میان مردم بیاورد تا مردم را پای منبرهای خودشان با معارف و روایات اهلبیت آشنا بسازند.
برخی از علماء عرق دینی و ولائی بیشتری داشتند و برخی کمتر اینگونه بودند. به نظر شما، این اختلاف در مسلک، موجب اختلاف میان مردم در میزان اعتنا به مناسبتهای مذهبی نشده است؟
در میان علما همه یکسان نبودند. یکی خیلی ولایی است و نمود و ظهور دارد. یکی مثل ملا آقای دربندی میشود که روز عاشورا ازخودبیخود میشد و برهنه میشد و گلمالی میکرد. ولی دیگران این کار را نمیکردند. نمیشود بگوییم فلانی ولاییتر است و آن آقا کمتر ولایی است. ولایت یک امری است مربوط به قلب. بعضیها این ولایت قلب خود را در ظهور و بروز میآورند و برخی نمیتوانند و عرضهاش را ندارند. لذا ما نمیتوانیم همه را به یکچشم نگاه کنیم و انتظار داشته باشیم که همه مثل هم باشند و روز عاشورا که میشود لخت بشوند و گل مالی بکنند. این کارها از بعضیها میآید و از بعضیها نمیآید.
تعبیر به بدعت فرمودید. آیا اگر عالمی به جهت عرق مذهبی خود دههای را پایهگذاری کند، این بدعت است و سبب گمراهی مردم و مصداق ادخال ما لیس من الدین فی الدین میشود؟
در حال حاضر، پایهگذاری این دههها عوارض و تبعات دارد. از عوارض و تبعاتش این است که باید زندگی مردم تعطیل بشود. مردم باید جشنها و عروسیها و مجالس سرور خود را تعطیل کنند. ما باید ببینیم شیعه چهکار میکرده است؟ در قرون سابقه، در محرم و صفر، سیره شیعه بر اقامه عزا بوده؛ اما در غیر محرم و صفر دیگر به بقیه کارهای زندگی خود میپرداختند. ما نباید در غیر محرم و صفر از مردم توقع داشته باشیم که گوش به حرف ما کرده وزندگی معمولی خود را تعطیل کنند. این کار اتفاقاً ضررش بیشتر است. این کار مردم را از دینگریزان میکند. اینکه ما بخواهیم در طول ده ماه بقیه سال، همانند محرم و صفر، مردم را به اشک و حزن و ماتم سوق بدهیم دشوار است. مردم میخواهند زندگی عادیشان را داشته باشند. مردم که نمیتوانند همه سال را عزاداری کنند. ائمه ما فرمودند یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا. این دههسازیها به نظر من، خلاف شرع است و گناهش بیشتر از ثوابش است.
پس میفرمایید بدعت نیست، خلاف شرع است.
بدعت است و بدعت، خلاف شرع است دیگر.
تعریف اصطلاحی بدعت، ادخال ما لیس من الدین فی الدین است.
همین دیگر. ما اگر بخواهیم بیاییم این دهههای جدید را پایهگذاری کنیم و آنها را نسبت به دین بدهیم و بگوییم مردم هم باید از ما تبعیت کنند وزندگی معمولیشان را در این ماهها تعطیل کرده و اقامه مجالس شادی نداشته باشند، درست نیست.