کد مطلب : ۳۴۸۹۱
نو سرودهای از احمد بابایی
یا علی، یا محول الاحوال، رو به راه است حالمان با تو
احمد بابایی از شاعران کشورمان در تازهترین سروده خود در آستانه سیزده رجب و آغاز سال نو با امیرالمؤمنین درددل کرده است که در ادامه میخوانیم:
ما سرابیم و خیرمان مکر است
آب و تاب از فریب می گیریم
وسط معرکه، به جای مصاف،
ختم «امّن یُجیب» می گیریم!
مثل تیغی که در غلاف طلاست
عمر، پشت نقاب سر کردیم
تشنه کُش، مثل ابر یائسهایم
سرِ انگشت مرگ، تر کردیم
دست از پا خطا نکرده کسی!
همه اینجا نَشُسته ی پاکند!
مفت خورهای خوش سلیقه ی شهر
همه در لاک خویش، دلّاکند!
مسخ شد در حقیقت، آتشمان
شعله آهمان مَجازی شد
رجز ما قیام لکنت ها...
پرسش ما «جواب بازی» شد!
شاه تک چشم شهر کورانیم
بی سبب نیست هیچکاره شدیم
آرزومان قضای حاجت شد
بسکه درگیر استخاره شدیم
تلخی شعر را حلال کنید
طعنه بر روزگار کج زدهام
غرضم عرض بی قراری بود
گام اگر در ره فرج زدهام
سنگ بستیم بر ترازوها
عدل از لاف ما خجل مانده
خشک و تر سوخت در تنور امید
خرده ریزی به نام دل مانده
یا علی! یا محول الاحوال!
حال ما در شب تنور گذشت
دست کم از غروب جمعه نداشت
صبح عیدی که بی ظهور گذشت
زندگی بی امام، زندان است
تلخی شعرم از تعارف نیست
روزگار کجی که میبینم
جای خوبی برای یوسف نیست
بی تعارف! غرورمان زخمی ست
بی امام آبرویمان رفته ست
غافلیم از امام و ... جمعه ما
روز تعطیل آخرِ هفته ست!
بیش از این در مرام عاشقها
صبر، مطلوب نیست، یا حیدر!
بهتر از هرکسی، تو می دانی
حالمان خوب نیست، یا حیدر!
کاش میشد چو موج در دریا...
گوهری غرق در صدف باشیم
وقت تحویل سال های جدید
کاش می شد که در نجف باشیم
حُرمتش واجب است در دو جهان
هرکه در فکر احترام علی ست
از یمن تا به شام، معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی ست
پای نام علی ست دعواها...
دامن زخم را ز کف ندهیم
اختیار مناره را هرگز
به اذانهای بی طرف ندهیم
در اذانهای بی طرف، ارثی ست
که به اَشراف بی شرف برسد
کوری چشمِ تنگ این اَشراف،
روزی شیعه از نجف برسد
یاعلی! یا محول الاحوال!
رو به راه است حالمان با تو
پدر! ای تکیه گاه بی منت!
تخت باشد خیالمان با تو
زیر دِین توئیم یا حیدر!
عشق، مدیون توست...مذهب، هم!
پدری کن شکسته بالان را
نان و خرما بیار امشب هم...
دم تیغ دو دم نبود اگر
مُرده ای خاک خورده میماندیم
شهدا را اگر نمیدیدیم
بی تعارف، فِسرده میماندیم...!
دست ما کوتَه است و ... ناله، بلند
تو دعا کن زمانه برگردد
پدر! از حق بخواه، از زندان
یوسف ما به خانه برگردد
هرچه هستیم...، خاک پای فلک،
یا اگر بر سر مَلک، تاجیم
پدری کن برای ما امروز
به دعای تو سخت، محتاجیم
بغض تلخی که چارپاره شده
با تو سنگ صبور خواهد شد
بی تعارف، اگر تو جلوه کنی
سال، سال ظهور خواهد شد
شمع سرخورده ایم در طوفان...
دست تو جان پناه ماست... علی!
شاعرت را به قتلگاه بکش...
نجف، آغاز کربلاست... علی!
ما سرابیم و خیرمان مکر است
آب و تاب از فریب می گیریم
وسط معرکه، به جای مصاف،
ختم «امّن یُجیب» می گیریم!
مثل تیغی که در غلاف طلاست
عمر، پشت نقاب سر کردیم
تشنه کُش، مثل ابر یائسهایم
سرِ انگشت مرگ، تر کردیم
دست از پا خطا نکرده کسی!
همه اینجا نَشُسته ی پاکند!
مفت خورهای خوش سلیقه ی شهر
همه در لاک خویش، دلّاکند!
مسخ شد در حقیقت، آتشمان
شعله آهمان مَجازی شد
رجز ما قیام لکنت ها...
پرسش ما «جواب بازی» شد!
شاه تک چشم شهر کورانیم
بی سبب نیست هیچکاره شدیم
آرزومان قضای حاجت شد
بسکه درگیر استخاره شدیم
تلخی شعر را حلال کنید
طعنه بر روزگار کج زدهام
غرضم عرض بی قراری بود
گام اگر در ره فرج زدهام
سنگ بستیم بر ترازوها
عدل از لاف ما خجل مانده
خشک و تر سوخت در تنور امید
خرده ریزی به نام دل مانده
یا علی! یا محول الاحوال!
حال ما در شب تنور گذشت
دست کم از غروب جمعه نداشت
صبح عیدی که بی ظهور گذشت
زندگی بی امام، زندان است
تلخی شعرم از تعارف نیست
روزگار کجی که میبینم
جای خوبی برای یوسف نیست
بی تعارف! غرورمان زخمی ست
بی امام آبرویمان رفته ست
غافلیم از امام و ... جمعه ما
روز تعطیل آخرِ هفته ست!
بیش از این در مرام عاشقها
صبر، مطلوب نیست، یا حیدر!
بهتر از هرکسی، تو می دانی
حالمان خوب نیست، یا حیدر!
کاش میشد چو موج در دریا...
گوهری غرق در صدف باشیم
وقت تحویل سال های جدید
کاش می شد که در نجف باشیم
حُرمتش واجب است در دو جهان
هرکه در فکر احترام علی ست
از یمن تا به شام، معلوم است
هرچه دعواست پای نام علی ست
پای نام علی ست دعواها...
دامن زخم را ز کف ندهیم
اختیار مناره را هرگز
به اذانهای بی طرف ندهیم
در اذانهای بی طرف، ارثی ست
که به اَشراف بی شرف برسد
کوری چشمِ تنگ این اَشراف،
روزی شیعه از نجف برسد
یاعلی! یا محول الاحوال!
رو به راه است حالمان با تو
پدر! ای تکیه گاه بی منت!
تخت باشد خیالمان با تو
زیر دِین توئیم یا حیدر!
عشق، مدیون توست...مذهب، هم!
پدری کن شکسته بالان را
نان و خرما بیار امشب هم...
دم تیغ دو دم نبود اگر
مُرده ای خاک خورده میماندیم
شهدا را اگر نمیدیدیم
بی تعارف، فِسرده میماندیم...!
دست ما کوتَه است و ... ناله، بلند
تو دعا کن زمانه برگردد
پدر! از حق بخواه، از زندان
یوسف ما به خانه برگردد
هرچه هستیم...، خاک پای فلک،
یا اگر بر سر مَلک، تاجیم
پدری کن برای ما امروز
به دعای تو سخت، محتاجیم
بغض تلخی که چارپاره شده
با تو سنگ صبور خواهد شد
بی تعارف، اگر تو جلوه کنی
سال، سال ظهور خواهد شد
شمع سرخورده ایم در طوفان...
دست تو جان پناه ماست... علی!
شاعرت را به قتلگاه بکش...
نجف، آغاز کربلاست... علی!
مرجع : فارس