کد مطلب : ۳۵۵۸۰
بررسی چالشهای پیش پای ادیان گیتی شهرها در گفتگو با محمد دادسرشت؛
آیا جهانیشدن یک خطر بالقوه برای دین است؟
یکی از مسائلی که شاید برای جوامعی نظیر جامعه ایرانی که هنوز در تلاش برای حفظ و حراست از بنیانهای عقیدتی و دینی خود است، پرسش از نسبت جهانیشدن با هویت دینی باشد. آیا بهراستی دینداری در گیتی شهر امکانهای فزایندهای در پیش پای خود داراست و یا جهانیشدن بیشتر یک چالش بالقوه برای دینداری تلقی میشود؟ برای پاسخ به این پرسشها و مسائلی از این جنس، گفتگویی را شکل دادهایم با حجتالاسلام دکتر محمد دادسرشت، مدیرکل حوزههای علوم اسلامی دانشگاهیان که بخشی از رساله دکتری خویش را به مسئله ظرفیتهای دین در عصر جهانیشدن اختصاص داده است.
آقای دکتر همانگونه که خود شما اشراف دارید، جهانیشدن حاوی تطوراتی بوده است که طبیعتا اگر بخواهیم نسبت دین با آن را بسنجیم، لازم است تا در ابتدا مشخص کنیم که کدام تعریف از جهانیشدن مدنظر ماست. در معنای اول مراد از جهانیشدن عبارت است از تفوق زیست شهری مدرن در سراسر دنیا، اما در معنای پستمدرن و متأخر، جهانیشدن عبارت بود از کثرتگرایی فرهنگی و تجمع زیست جهانهای مختلف در یک گیتی شهر، متناسب با هر یک از این دو تعریف هویت دینی چه نسبتی میتواند با این پدیده برقرار کند؟
دادسرشت: به نظر میرسد معنای اول از جهانیشدن که از آن به جهانیسازی تعبیر میشود، به نحو مشخصی در تضاد با نه تنها هویت دینی، بلکه با هر هویت غیر غربی است؛ بنابراین با توجه بهوضوح مسئله و البته گذار عمده متفکرین حوزه جهانیسازی از این تعبیر، به نظر میرسد این موضوع را رها کرده و به تعریف دوم بپردازید.
اما در خصوص تعریف دوم باید گفت که آنگونه که برخی از این معنای جهانیسازی واهمه دارند، بنده چنین احساسی را ندارم. این وضعیت جدید به نظر ظرفیتهای فراوانی را پیش پای دین قرار میدهد که در جای خود قابلبررسی است.
البته به این موضوع اشراف دارید که این تعریف از جهانیشدن، تکثر و هویت تکه چسبانی شده را در باطن خود حمل میکند، این در حالی است که دین ما ادعای کمال تمام و تمامکمال را داراست و این ادعا را دارد که حتی اگر در جای دیگری از زمین خیری یافت میشود، این خیر از اثر رسول بوده و بهواسطه چنین درکی اجازه ایجاد یک زیست متکثر و چندپاره را به دینداران خود نمیدهد.
دادسرشت: این تکثری که از آن صحبت میکنید به نظر من أمر مدرن و جدیدی نیست، این تکثر با تاریخ بشر گرهخورده و همواره در زیست اجتماعی انسان به نحو تاریخی وجود داشته است. شما کدام برهه از تاریخ انسان را میشناسید که این تکثرها در آن نباشد؟ به نظر من خالق این تکثرها خود خداوند است، قرآن کریم با بیانهای مختلف این تکثر را متذکر میشود، شما کلیدواژههای اختلاف و یا شعبه شعبه قرار دادن اقوام را نگاه کنید ناظر به همین مسئله است. از طرف دیگر وجود تکثر لازمه اختیار برای انسان است، لذا این تکثر مخلوق خود خداوند است. البته زیبایی خلقت و سنت اجتماعی وحدت در عین کثرت است. نه به معنای عرفانی و فلسفی بلکه به معنای وجود مشترکاتی که نظم و انسجام اجتماعی در پی خواهد داشت، اما در عین پذیرش تکثر.
تنها اتفاقی که در جهانیشدن میافتد امروزه شاید بتوان گفت که افزایش این تکثرهاست که البته آنهم شاید محل اختلاف باشد. شما دو قرن اول اسلامی را ببینید، جامعه دینی ۷۲ ملت شدهاند، فرقههای مختلف علمی، دینی، فقهی و... جامعه را چندین پاره کرده است؛ بنابراین عرض من در اینجا آن است که تکثر همواره بوده و همواره خواهد بود
در طول تاریخ همواره تکثر فرهنگی بوده است و اختلاف زبان، پوست، پوشش و مظاهر دیگر فرهنگی همواره بوده و اسلام نیز بر آن صحه گذاشته است و به ضوابط کلی متناسب با فطرت اکتفا نموده. شما جامعه مدینه النبی را تنها چند سال پس از رحلت حضرت رسول (ص) مشاهده کنید. زیستهای اجتماعی مختلفی حضور داشتند که اتفاقاً برخی با اسلام در تضاد بودند. برای نمونه این مسئله در تاریخ ذکرشده است که در زمان امام سجاد در شهر پیغمبر، مردی از اهل عراق با مردی از اهل مدینه بر سر موضوعی اختلاف میکنند، هنگام رجوع به دادگاه، قاضی شهادت کسی را میپذیرد که مشهور به شرب خمر و حضور در مجالس لهو و لعب بوده است. در اینجا مرد عراقی از قاضی شاکی میشود که این مرد فاقد عدالت بوده و چرا او شهادت وی را پذیرفته است. اما قاضی در پاسخ میگوید که اگر بهواسطه این اعمال شهادت وی را نپذیرم که دیگر عدالت همه خود ما نیز ساقط میشود. یعنی حتی در مدینه بافاصله کمتر از صدسال از رحلت رسول خدا این کثرت به وجود میآید. زیستهای اجتماعی شکل میگیرد که در تضاد کامل با باورهای دینی است. یا در زمان ورود کتب فسلفی از یونان یا همان اروپای آن زمان، در زمان مأمون عباسی و پیدایی نهضت ترجمه ما شاهد پیدایی فرقههای مختلف با گسترهای از سکولاریسم و لائیسم تا تصوف و ... هستیم.
تنها اتفاقی که در جهانیشدن میافتد امروزه شاید بتوان گفت که افزایش این تکثرهاست که البته آنهم شاید محل اختلاف باشد. شما دو قرن اول اسلامی را ببینید، جامعه دینی ۷۲ ملت شدهاند، فرقههای مختلف علمی، دینی، فقهی و... جامعه را چندین پاره کرده است؛ بنابراین عرض من در اینجا آن است که تکثر همواره بوده و همواره خواهد بود. یعنی حتی در دولت مهدوی نیز اگر روایاتی دال بر باقی ماندن ادیان ابراهیمی را بپذیریم جهان یکدست نمیشود، ادیان الهی پیشین پابرجا هستند، این موضوع ازآنجا قابلفهم خواهد بود که منقول است حضرت را یک زن یهودی به شهادت میرسانند. این یعنی حتی پس از استقرار حکومت حضرت نیز دین یهودیت وجود دارد.
مسئله وجود این تکثرها به لحاظ تاریخی امر مسلمی است، مرحوم علامه طباطبایی نیز در مقدمه تفسیر المیزان به کثرت این جریانها ورود میکنند، و یا دکتر پارسانیا در کتاب حدیث پیمانه، آشفتگی گسترده جریانهای علمی در دو قرن اول که تعداد قابلتوجهی هستند را ذکر میکند، اما اینها جریانهای علمی بودهاند که دنبالههای اجتماعی نداشتهاند، بهعبارتدیگر نمیتوانستند که شکل شهر را چندپاره کرده و زیست اجتماعی جدیدی را به وجود بیاورند.
دادسرشت: این یک ادعا است. جریانهای علمی اساساً در نطفه علمی نمیماند و سریان دارد و دامنه اجتماعی پیدا میکند.
اما به نظر میرسد که تکثر موجود در گیتی شهر مدرن با تکثری که شما بیان میکنید دارای تفاوتهای معناداری است. در همان شاهد تاریخی که خود شما ارائه کردید مرد اهل عراق به موضوعی تمسک میکند که موردپذیرش قاضی نیز هست، یعنی یک زیست اجتماعی واحدی بر جامعه تفوق دارد، هرچند عمده مردم و یا جریانهایی خلاف آن عمل کنند، اما همان جریانها نیز خود را متعلق به همان زیست اجتماعی میدانند. مسئلهای که در جهانیشدن جدید رخ میدهد از بین رفتن زیست اجتماعی واحد است، به عبارت حوزوی آن دیگر نظام معنایی و نظام ارزشی مشترکی برای دیالوگ میان جریانهای اجتماعی وجود نخواهد داشت، چراکه باور اصلی میشود جمله عرفی و مشهور «زندگی هر شخص به خودش مربوط است». این موضوع یعنی آشفتگی جامعه به لحاظ ذهن چیزی است که پیتر برگر نیز در اثر خود یعنی ذهن بیخانمان که پیرامون اثرات اجتماعی مدرن شدن در جهان سوم نگاشته نیز به آن اشاره میکند.
دادسرشت: بله نکتهای که شما به آن اشاره میکنید به نظر درست است، یعنی وجه ممیزه تکثر در جهانیشدن با تکثر درگذشته همین مطلب است. اما در اینجا هم به نظر من خطر ویژهای دین را تهدید نمیکند اگر عقلانیت از بین نرفته باشد.
مراد شما از عقلانیت چیست؟
دادسرشت: مراد از عقلانیت قالبهای پایهای تفکر و ارتباط است که انسانها بهواسطه آن در طول تاریخ انتقال معنا میکرده و سخن یکدیگر را فهم میکردهاند. اگر این قالبهای پایهای از بین رود این نهفقط خطری برای اسلام، که یک خطر برای زیست اجتماعی انسان در سراسر زمین ازجمله خود غرب است. اینیک خطر برای خود تمدن غرب و مدرنیته محسوب میشود. البته که این معنا از جهانیشدن که در آن حتی این سبک از عقلانیت نیز از میان برود به نظر از اساس امکان محقق شدن ندارد؛ بنابراین به هر میزان این تکثرها زیاد شوند، اگر باز عقلانیت از میان نرود چالش جدیدی پیش پای اسلام نخواهد بود، بلکه حتی یک ظرفیت بالقوه بهحساب میآید.
بر چه اساس جمع شدن این تکثرها در گیتی شهر را یک ظرفیت برای دین بهحساب میآورید؟
دادسرشت: اصلاً دین اسلام دین آخرالزمان است، این دین برای وضعیت جهانیشدن آمده است. هنگامیکه رسول خدا (ص) مبعوث میشود برای تبلیغ جهانی به روم و ایران نامه میفرستند، روم و ایران در برابر جامعه جاهلی عرب آن موقع، دو جامعه مدرن و اصلاً پستمدرن به یک معنا محسوب میشود، اما رسول خدا (ص) چه ظرفیتی در آموزههای خود میبیند که چنین پیامی را برای آن جوامع ارسال میکند. به نظر بنده دین اسلام دین تکثرهاست، دینی که آمده تا بهعنوان دین خاتم، تمام تکثرهای موجود در جوامع را در ذیل خود گردآورد، توجه کنید مراد من از گردآوردن نه از میان بردن و یکدست کردن است. البته که در این میان ممکن است با برخی از باورهای آن جوامع در تضاد باشد، اما دعوت اسلام بهقدری منعطف است که همه فرهنگها با تغییرات کوچکی میتوانند آن را بپذیرند. رسول خدا دعوت خود را با یک جمله آغاز کرد، «قولو لااله الا الله تفلحوا»، همین یک جمله دعوتی کلی است و توانایی آن را دارد تا همه اقوام و جوامع را تنها با اصلاحاتی جزئی بدون نیاز به یکدست کردن و از میان بردن بسیاری از ظواهر فرهنگی در ذیل خود جمع کند. دعوت جهان گیر حضرت مهدی نیز اینگونه است. طبق عمده روایتهای این بحث، حضرت جهان را یکدست نمیکنند، بلکه تکثرها کماکان وجود دارند.
بنا بر چنین باوری به نظر بنده دین اسلام دینی است که ظرفیت جهانیشدن را دارد، از اساس دین جهانی است و دعوتی دارد متعلق به تمام اقوام و جوامع و البته بهواسطه ابتنای این دعوت بر فطرت و پایههای اولیه عقلانیت، این دین ظرفیت بیشتری از غرب برای جهانیشدن دارد. دعوت غرب برای جهانیشدن در انتها به ضرر خود او تمام میشود، چراکه تمدن غرب تمدنی بنیان گرفته بر سرمایه و تعصب است، از همین رو جوامع بهمرور میفهمند که این تمدن خصلتی مهاجم داشته و در دل پیام خود برای جهانیشدن، غایت دیگری را تصور میکند.
پس به نحو خلاصه بنا بر نظر شهید آوینی، باید نترسید و در پای آتشفشان خانه کرد، اتفاقاً رویکرد تدافعی و بسته در مقابل امواج جهانیشدن است که به ضرر ما تمام میشود، بلکه باید حسابشده به مصاف با جهانیشدن رفت.
/انتهای پیام/
آقای دکتر همانگونه که خود شما اشراف دارید، جهانیشدن حاوی تطوراتی بوده است که طبیعتا اگر بخواهیم نسبت دین با آن را بسنجیم، لازم است تا در ابتدا مشخص کنیم که کدام تعریف از جهانیشدن مدنظر ماست. در معنای اول مراد از جهانیشدن عبارت است از تفوق زیست شهری مدرن در سراسر دنیا، اما در معنای پستمدرن و متأخر، جهانیشدن عبارت بود از کثرتگرایی فرهنگی و تجمع زیست جهانهای مختلف در یک گیتی شهر، متناسب با هر یک از این دو تعریف هویت دینی چه نسبتی میتواند با این پدیده برقرار کند؟
دادسرشت: به نظر میرسد معنای اول از جهانیشدن که از آن به جهانیسازی تعبیر میشود، به نحو مشخصی در تضاد با نه تنها هویت دینی، بلکه با هر هویت غیر غربی است؛ بنابراین با توجه بهوضوح مسئله و البته گذار عمده متفکرین حوزه جهانیسازی از این تعبیر، به نظر میرسد این موضوع را رها کرده و به تعریف دوم بپردازید.
اما در خصوص تعریف دوم باید گفت که آنگونه که برخی از این معنای جهانیسازی واهمه دارند، بنده چنین احساسی را ندارم. این وضعیت جدید به نظر ظرفیتهای فراوانی را پیش پای دین قرار میدهد که در جای خود قابلبررسی است.
البته به این موضوع اشراف دارید که این تعریف از جهانیشدن، تکثر و هویت تکه چسبانی شده را در باطن خود حمل میکند، این در حالی است که دین ما ادعای کمال تمام و تمامکمال را داراست و این ادعا را دارد که حتی اگر در جای دیگری از زمین خیری یافت میشود، این خیر از اثر رسول بوده و بهواسطه چنین درکی اجازه ایجاد یک زیست متکثر و چندپاره را به دینداران خود نمیدهد.
دادسرشت: این تکثری که از آن صحبت میکنید به نظر من أمر مدرن و جدیدی نیست، این تکثر با تاریخ بشر گرهخورده و همواره در زیست اجتماعی انسان به نحو تاریخی وجود داشته است. شما کدام برهه از تاریخ انسان را میشناسید که این تکثرها در آن نباشد؟ به نظر من خالق این تکثرها خود خداوند است، قرآن کریم با بیانهای مختلف این تکثر را متذکر میشود، شما کلیدواژههای اختلاف و یا شعبه شعبه قرار دادن اقوام را نگاه کنید ناظر به همین مسئله است. از طرف دیگر وجود تکثر لازمه اختیار برای انسان است، لذا این تکثر مخلوق خود خداوند است. البته زیبایی خلقت و سنت اجتماعی وحدت در عین کثرت است. نه به معنای عرفانی و فلسفی بلکه به معنای وجود مشترکاتی که نظم و انسجام اجتماعی در پی خواهد داشت، اما در عین پذیرش تکثر.
تنها اتفاقی که در جهانیشدن میافتد امروزه شاید بتوان گفت که افزایش این تکثرهاست که البته آنهم شاید محل اختلاف باشد. شما دو قرن اول اسلامی را ببینید، جامعه دینی ۷۲ ملت شدهاند، فرقههای مختلف علمی، دینی، فقهی و... جامعه را چندین پاره کرده است؛ بنابراین عرض من در اینجا آن است که تکثر همواره بوده و همواره خواهد بود
در طول تاریخ همواره تکثر فرهنگی بوده است و اختلاف زبان، پوست، پوشش و مظاهر دیگر فرهنگی همواره بوده و اسلام نیز بر آن صحه گذاشته است و به ضوابط کلی متناسب با فطرت اکتفا نموده. شما جامعه مدینه النبی را تنها چند سال پس از رحلت حضرت رسول (ص) مشاهده کنید. زیستهای اجتماعی مختلفی حضور داشتند که اتفاقاً برخی با اسلام در تضاد بودند. برای نمونه این مسئله در تاریخ ذکرشده است که در زمان امام سجاد در شهر پیغمبر، مردی از اهل عراق با مردی از اهل مدینه بر سر موضوعی اختلاف میکنند، هنگام رجوع به دادگاه، قاضی شهادت کسی را میپذیرد که مشهور به شرب خمر و حضور در مجالس لهو و لعب بوده است. در اینجا مرد عراقی از قاضی شاکی میشود که این مرد فاقد عدالت بوده و چرا او شهادت وی را پذیرفته است. اما قاضی در پاسخ میگوید که اگر بهواسطه این اعمال شهادت وی را نپذیرم که دیگر عدالت همه خود ما نیز ساقط میشود. یعنی حتی در مدینه بافاصله کمتر از صدسال از رحلت رسول خدا این کثرت به وجود میآید. زیستهای اجتماعی شکل میگیرد که در تضاد کامل با باورهای دینی است. یا در زمان ورود کتب فسلفی از یونان یا همان اروپای آن زمان، در زمان مأمون عباسی و پیدایی نهضت ترجمه ما شاهد پیدایی فرقههای مختلف با گسترهای از سکولاریسم و لائیسم تا تصوف و ... هستیم.
تنها اتفاقی که در جهانیشدن میافتد امروزه شاید بتوان گفت که افزایش این تکثرهاست که البته آنهم شاید محل اختلاف باشد. شما دو قرن اول اسلامی را ببینید، جامعه دینی ۷۲ ملت شدهاند، فرقههای مختلف علمی، دینی، فقهی و... جامعه را چندین پاره کرده است؛ بنابراین عرض من در اینجا آن است که تکثر همواره بوده و همواره خواهد بود. یعنی حتی در دولت مهدوی نیز اگر روایاتی دال بر باقی ماندن ادیان ابراهیمی را بپذیریم جهان یکدست نمیشود، ادیان الهی پیشین پابرجا هستند، این موضوع ازآنجا قابلفهم خواهد بود که منقول است حضرت را یک زن یهودی به شهادت میرسانند. این یعنی حتی پس از استقرار حکومت حضرت نیز دین یهودیت وجود دارد.
مسئله وجود این تکثرها به لحاظ تاریخی امر مسلمی است، مرحوم علامه طباطبایی نیز در مقدمه تفسیر المیزان به کثرت این جریانها ورود میکنند، و یا دکتر پارسانیا در کتاب حدیث پیمانه، آشفتگی گسترده جریانهای علمی در دو قرن اول که تعداد قابلتوجهی هستند را ذکر میکند، اما اینها جریانهای علمی بودهاند که دنبالههای اجتماعی نداشتهاند، بهعبارتدیگر نمیتوانستند که شکل شهر را چندپاره کرده و زیست اجتماعی جدیدی را به وجود بیاورند.
دادسرشت: این یک ادعا است. جریانهای علمی اساساً در نطفه علمی نمیماند و سریان دارد و دامنه اجتماعی پیدا میکند.
اما به نظر میرسد که تکثر موجود در گیتی شهر مدرن با تکثری که شما بیان میکنید دارای تفاوتهای معناداری است. در همان شاهد تاریخی که خود شما ارائه کردید مرد اهل عراق به موضوعی تمسک میکند که موردپذیرش قاضی نیز هست، یعنی یک زیست اجتماعی واحدی بر جامعه تفوق دارد، هرچند عمده مردم و یا جریانهایی خلاف آن عمل کنند، اما همان جریانها نیز خود را متعلق به همان زیست اجتماعی میدانند. مسئلهای که در جهانیشدن جدید رخ میدهد از بین رفتن زیست اجتماعی واحد است، به عبارت حوزوی آن دیگر نظام معنایی و نظام ارزشی مشترکی برای دیالوگ میان جریانهای اجتماعی وجود نخواهد داشت، چراکه باور اصلی میشود جمله عرفی و مشهور «زندگی هر شخص به خودش مربوط است». این موضوع یعنی آشفتگی جامعه به لحاظ ذهن چیزی است که پیتر برگر نیز در اثر خود یعنی ذهن بیخانمان که پیرامون اثرات اجتماعی مدرن شدن در جهان سوم نگاشته نیز به آن اشاره میکند.
دادسرشت: بله نکتهای که شما به آن اشاره میکنید به نظر درست است، یعنی وجه ممیزه تکثر در جهانیشدن با تکثر درگذشته همین مطلب است. اما در اینجا هم به نظر من خطر ویژهای دین را تهدید نمیکند اگر عقلانیت از بین نرفته باشد.
مراد شما از عقلانیت چیست؟
دادسرشت: مراد از عقلانیت قالبهای پایهای تفکر و ارتباط است که انسانها بهواسطه آن در طول تاریخ انتقال معنا میکرده و سخن یکدیگر را فهم میکردهاند. اگر این قالبهای پایهای از بین رود این نهفقط خطری برای اسلام، که یک خطر برای زیست اجتماعی انسان در سراسر زمین ازجمله خود غرب است. اینیک خطر برای خود تمدن غرب و مدرنیته محسوب میشود. البته که این معنا از جهانیشدن که در آن حتی این سبک از عقلانیت نیز از میان برود به نظر از اساس امکان محقق شدن ندارد؛ بنابراین به هر میزان این تکثرها زیاد شوند، اگر باز عقلانیت از میان نرود چالش جدیدی پیش پای اسلام نخواهد بود، بلکه حتی یک ظرفیت بالقوه بهحساب میآید.
بر چه اساس جمع شدن این تکثرها در گیتی شهر را یک ظرفیت برای دین بهحساب میآورید؟
دادسرشت: اصلاً دین اسلام دین آخرالزمان است، این دین برای وضعیت جهانیشدن آمده است. هنگامیکه رسول خدا (ص) مبعوث میشود برای تبلیغ جهانی به روم و ایران نامه میفرستند، روم و ایران در برابر جامعه جاهلی عرب آن موقع، دو جامعه مدرن و اصلاً پستمدرن به یک معنا محسوب میشود، اما رسول خدا (ص) چه ظرفیتی در آموزههای خود میبیند که چنین پیامی را برای آن جوامع ارسال میکند. به نظر بنده دین اسلام دین تکثرهاست، دینی که آمده تا بهعنوان دین خاتم، تمام تکثرهای موجود در جوامع را در ذیل خود گردآورد، توجه کنید مراد من از گردآوردن نه از میان بردن و یکدست کردن است. البته که در این میان ممکن است با برخی از باورهای آن جوامع در تضاد باشد، اما دعوت اسلام بهقدری منعطف است که همه فرهنگها با تغییرات کوچکی میتوانند آن را بپذیرند. رسول خدا دعوت خود را با یک جمله آغاز کرد، «قولو لااله الا الله تفلحوا»، همین یک جمله دعوتی کلی است و توانایی آن را دارد تا همه اقوام و جوامع را تنها با اصلاحاتی جزئی بدون نیاز به یکدست کردن و از میان بردن بسیاری از ظواهر فرهنگی در ذیل خود جمع کند. دعوت جهان گیر حضرت مهدی نیز اینگونه است. طبق عمده روایتهای این بحث، حضرت جهان را یکدست نمیکنند، بلکه تکثرها کماکان وجود دارند.
بنا بر چنین باوری به نظر بنده دین اسلام دینی است که ظرفیت جهانیشدن را دارد، از اساس دین جهانی است و دعوتی دارد متعلق به تمام اقوام و جوامع و البته بهواسطه ابتنای این دعوت بر فطرت و پایههای اولیه عقلانیت، این دین ظرفیت بیشتری از غرب برای جهانیشدن دارد. دعوت غرب برای جهانیشدن در انتها به ضرر خود او تمام میشود، چراکه تمدن غرب تمدنی بنیان گرفته بر سرمایه و تعصب است، از همین رو جوامع بهمرور میفهمند که این تمدن خصلتی مهاجم داشته و در دل پیام خود برای جهانیشدن، غایت دیگری را تصور میکند.
پس به نحو خلاصه بنا بر نظر شهید آوینی، باید نترسید و در پای آتشفشان خانه کرد، اتفاقاً رویکرد تدافعی و بسته در مقابل امواج جهانیشدن است که به ضرر ما تمام میشود، بلکه باید حسابشده به مصاف با جهانیشدن رفت.
/انتهای پیام/