تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۶ ساعت ۱۲:۴۸
۰
کد مطلب : ۱۰۰۶

از کربلا گفتن...

دکتر محمد رضا سنگری
از کربلا گفتن...
شعر شورانگیز و شکوفای شیعی، آیین و آیینه ی زیستن و سلوک عارفانه و عاشقانه ی شیعه است؛ شعری که بیش از یک هزاره، خوانندگان و خواهندگان را به سرچشمه های زلال معرفت و محبّت و قله های رازناک شهود و شهادت می رساند.

شعر شیعی و شاخه ی گشن و بارور آن ـ شعر عاشورایی ـ ترجمان مظلومیّت، مجاهدت، ایستادن در باران تیر و تیغ و تهمت و نشکستن در سهمگین ترین و هراس انگیزترین صحنه ها و لحظه هاست.

مطالعه ی یک هزاره سروده های عاشورایی فارسی گواه آن است که شاعران مُلهم از چند عنصر و عامل زیر به آفرینش سروده هایی مانا و تأثیرگذار در زمینه ی عاشورا دست یافته اند.

1. واقعیّت اندوه بار و تراژدی دردناک کربلا

2. شگفتی و شکوه و شوکت حادثه و آفرینندگان آن

3. دعوت هماره ی امامان و پیشوایان به سرودن و گفتن و طرح عاشورا

4. زایایی و پویایی عاشورا و استعداد شگرفت آن برای مطرح شدن در همه ی زمان ها و زمین ها.


1. سوگ و اندوه

در اندوه خیزی و سوگ و سوز کربلا همین بس که امام عاشورا، در مرثیه خوانی خویش بر آن روز می گوید:

لِیتکُم فی یوم عاشورا جمیعاً تنظرونی

کیف استسقی لطفلی فابوا أن یرحمونی

کاش روز عاشورا بودید و می دیدید که چگونه کودک تشنه ی شیرخواره ام را با تیر سیراب کردند و از هر رحمت و رأفتی، قساوتمندانه روی گرداندند.

هیچ حادثه ای در تاریخ این همه دردبار و تراژیک نیست. قتل عام ناب ترین و پاک ترین انسان ها در عطش و غربت،

قاه قاه سرمستان قدرت و شهوت در آه آه کودکان اشکبار، تاختن بر اجساد شهیدان، سوختن خیمه ها، اسارت در تازیانه و طعنه و تهمت، جشن و پایکوبی رویاروی چشم های نگران کودکان یتیم، شهرگردانی و کوچه گردانی سرها بر نیزه، خرابه نشانی خانواده ی خدا، خیزران کوبی لب های خونین پیش چشم زنان داغدار و دخترکان سوگوار، گوشه هایی از این غم و درد وصف ناپذیر است. حق با آسمان بود که چهل روز بر این داغ عظیم بگرید و حق با آخرین معصوم است که در بی اشکی، قطره قطره خون بر این مصیبت طاقت سوز بیفشاند.

اگر عاطفه سهم عمده ی شعر باشد و شاعران عاطفی ترین آفریدگان و دارنده ی لطیف ترین احساسات، چگونه می توانند با شنیدن و مرور این حادثه ها، اشک خویش را در هیأت سروده، بر صفحه نچکانند؟ مگر می شود شاعر بود و از حسین نگفت؟ مگر می توان به قتلگاه رسید و تصویر باغ خزان زده ی خدا را پیش چشم داشت و شعری نسرود؟

بسیاری از سروده های عاشورایی را همین حسّ برانگیخته رقم زده است و از هزاران هزار سروده ی عاشورایی، عمده ی آنان سوگ سروده اند یعنی محصول نگاه سوگوارانه و تماشا از منظر مظلومیّت به این رویداد هستی سوز و اشک خیز، این گونه نگاه با همه بایستگی و ارزندگی، تنها روزنه ای است که به آفتاب عاشورا گشوده می شود.

2. شکوه و شوکت عاشورا

گاه سروده های عاشورایی، ره آورد درک عظمت، صلابت، شوکت و شکوه حماسی حادثه ی عاشوراست. کدام حادثه را می شناسیم که این همه عجیب و شگفت آور و بشکوه و نستوه باشد. مردانی اندک، با زنان و کودکانی تشنه، در دشتی آتش ریز، در جنگلی از نیزه و شمشیر، رویاروی سی هزار مسلّح، تندیس های شرارت و شقاوت و شهوت بایستند و پاسدار «عزت»
در مقابل «ذلت» باشند. حماسه ی مردانی پاکباخته و عاشق و سالک و عارف. از خود گسستگان به محبوب پیوسته، اسوه های بی بدیل شرف و شوق و شوریدگی و شهادت طلبی.

شاعرانی که روح و نگاه حماسی داشته اند با نظاره و دریافت این چشم انداز شکوهمند، توصیفگر همین منظر و معنا شده اند و سروده هایی آفریده اند که صلابت، سطوت و صولت و روح حماسی عاشورا، در آن ها متجلّی و مجسّم شده است. این نوع سرودن در گذشته های ادبی ما بسیار اندک و نمونه های بازر آن را تنها در نیم قرن اخیر می توان جست و جو کرد.

3. دعوت پیشوایان به سرودن

دعوت هماره ی امامان و بزرگان دین به سرودن و طرح رنج ها و مصائب عاشورا، برانگیزاننده ی بسیاری از شاعران در سرودن و خلق آثار و اشعار ماندگار و تأثیرگذار شده است.

این دعوت، تنها برای شعله ور کردن احساسات و عواطف نیست؛ بهانه و دستاویز پیوند قلب ها با عاشورا، رسوا کردن ستم، ترسیم مظلومیّت شیعه و مرور هماره ی نهضت ستم سوز و انسان ساز عاشوراست تا اسوه ای مناسب و خالص برای همه ی زمان ها، زمین ها و زمینه ها باشد.

توجه و تأکید بر گریستن و گریاندن حتی تباکی ـ حالت گریه گرفتن ـ گواه همین رویکرد معصومین در طرح و پاسداشت کربلا و عاشوراست.

امام سجّاد علیه السلام که خود نظاره گر و شاهد سوگوار عاشوراست می فرماید: «ایّما مؤمن دَمَعَت عیناهُ لقتل الحسین بن علی علیه السلام دمعه حتّی تسیل علی خدّه بواه الله بها فی الجنّه ی غُرفا».1 هر مؤمنین که چشمش سوگوارانه بر حسین علیه السلام سرشار اشک شود تا بر گونه هایش سرازیر شود، خداوند در غرفه های بهشتش جای خواهد داد.

غریب مظلوم و مسموم توس ـ علی بن موسی الرّضا علیه السلام ـ فرموده است: «فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون فانّ البکاء علیه یحطّ الذنوب العظام»2 بر همانند حسین باید گریه کنندگان بگریند که اشک بر او، گناهان بزرگ را می زداید.

شاعران، لبیک گویان دعوت معصومان بوده اند. چه بسیار سروده ها که در محافل اهل بیت عرضه شده یا در مجالس سوگواری عالمان و بزرگان شور برانگیخته و شعله بر جان ها ریخته است که به مدد «اشک» باب «معرفت» و «محبت» گشوده، زمینه ی «برائت» از ظالمان و «سِلم و سلام» به رهپویان راه ولایت و عترت را فراهم ساخته است.

4. زایایی و پایایی عاشورا

زایایی و پویایی کربلا و عاشورا، دلیل و انگیزه ی دیگر در سرودن و از کربلا گفتن و نوشتن است. شگفت آن است که هر حادثه ای در تاریخ ـ هرچند بزرگ و مهم ـ هرچند از مبدأ خویش فاصله می گیرد، کم رنگ تر و بی فروغ تر می شود و سرانجام تنها نقشی و نامی از خویش در صفحات تاریخ و خاطره ها و یادها برجای می گذارد. گویی رسالت زمان محو و حذف حادثه هاست، اما تنها یک حادثه هست که هرچه از مبدأ خویش فاصله می گیرد درخشان تر و پرفروغ تر و گسترده تر با دل ها و اندیشه ها پیوند می یابد. گویی خداوند به «زمان» دستوری دیگرگونه در باب کربلا داده است. همین است که امروز کربلا و عاشورا بیش از قرن های گذشته با ما زندگی می کند یا با «زندگی» ما پیوند و همبستگی می یابد. وقتی کربلا زنده است
و عاشورا به همه ی تاریخ و زمان ها دامن می گستراند. شاعر شیعی و حتی غیر شیعی نمی تواند با «درک و حسّ» آن، از آن نگوید و نسراید. هرکس از کربلا نگوید به چشم های خویش خیانت کرده است، زیباترین واقعیت روزگار خویش را نگفته است. روشن تر بگویم، اگر از کربلا نگوییم، هیچ حقیقتی را نگفته ایم و اگر از کربلا بگوییم همه ی حقیقت را گفته ایم.

ما هنوز جرعه نوش رودخانه ای هستیم که از تشنگی عاشورا سرچشمه گرفته است. هنوز ما اکسیژنی را مصرف می کنیم که در خیمه های عاشورا جریان داشت. اگر آن روز نبود، تاریخ امروز و فردا، هیچ «روزی» را تجربه نمی کرد، هرچه بود، شب بود و ظلمت و دهشت ظلم و بیداد. بی اکسیژن عاشورا، تنفس امروز ممکن نبود.

خوشبختانه در روزگار ما به این بُعد عاشورا، توجه ویژه شده است. شاعران امروز، به ویژه شاعران عصر انقلاب، عاشورا را «زندگی» کرده اند و هرچند سوگ و مرثیه و داغ را فراموش نکرده اند به بُعد زندگی ساز و حرکت آفرین عاشورا بیشتر پرداخته اند و به همین دلیل می توان گفت درخشان ترین عصر شعر عاشورایی، شعر روزگار ماست.

در این سخن هیچ اغراق و بزرگ نمایی و جانبداری شتاب زده نیست. خوب گفته اند که حجاب معاصرت، حجاب بزرگی است. بسیار انسان ها و آثار در روزگار خویش، قدر ناشناخته می مانند و بعدها ارج و اجر آنان بهتر و بیشتر شناخته خواهد شد.

شعر عاشورایی روزگار ما به ابعاد ناگفته ی کربلا بهتر و موفق تر از گذشتگان دست یافته است. درست است که آثار بزرگی چون ترکیب بند محتشم کاشانی، گنجینه ی اسرار عمان سامانی و سروده های سیف فرغانی و مولانا و وصال و وحشی و اهلی و. . . در باب کربلا ستودنی و ارجمندند اما این آثار هر یک به یک بُعد عاشورا پرداخته اند. ترکیب بند محتشم تنها تصویری بی نظیر از سوگ عاشوراست و عاشورا به عنوان اسوه و چراغ زندگی در آن گم است. گنجینه ی اسرار عمان سامانی کاری عظیم و شیرین و شگفت در ترسیم بُعد عارفانه ی کربلاست و ابعاد حماسی عاشورا، و پیام های عظیم و عبرت آموز و تا حدّی سوگ کربلا در آن تحت الشعاع نگاه عارفانه است.

در روزگار ما، حادثه ی بزرگ انقلاب اسلامی که فرزند عاشورا و فرصت دوباره ی تماشای کربلاست، مجالی فراهم آورد تا شاعران به ابعاد مطرح ناشده ی کربلا دقیق تر و عمیق تر بپردازند و خوشبختانه سروده هایی خلق شد که علاوه بر زیبایی و رسایی و شکوه شاعرانه، هم چهره ی غمبار کربلا در آن متجلی است و هم ابعاد حماسی، عبرت آموز و زندگی ساز و حرکت آفرین. آثار ارجمندی چون «گنجشک و جبرئیل» زنده یاد سید حسن حسینی و «خطّ خون» دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی و چند نمونه سروده های علی معلّم، سعید بیابانکی، دکتر علیرضا قزوه، دکتر قیصر امین پور و. . . از آن جمله اند.

در خراسان، سرزمین ادب و دانش و حکمت و قداست، شاعران بزرگ و توانمندی خود را وقف سرودن شعر آیینی و اهل بیتی، به ویژه شعر عاشورایی کرده اند که از آن میان دو چهره ی شاخص و درخشان استادان محمدجواد غفورزاده «شفق» و سیّدرضا مؤید بارزتر و آشناترند.

نام شفق از نوجوانی آشنای ذهن و ضمیرم بوده و هست و شب شعر
عاشورای شیراز، که خدایش استمرار و اقتدار و انتشار بیشتر دهاد، بهانه ی خیری شد تا فیض دیدار و توفیق درک و بهره وری از صدای دلنشین و مجالست این عاشورا آشنای صادق و عاشق بر آشنایی پیشین افزوده شود.

استاد شفق شاعری است بزرگ، با بسیار نوآوری ها، نکته پردازی ها و زاویه گشایی های بکر و بدیع در حوزه ی سوگ سروده های عاشورایی. پیش از انقلاب اسلامی از عاشورا گفته است و پس از پیروزی انقلاب نیز، بارورتر و ژرف تر جان ها را به میهمانی زلال عاشورا و شکوه سیّال کربلا برده است.

این دفتر شعر که ره آورد سال ها سرودن عاشورایی، پیش و پس از انقلاب است، گواه شوریدگی، سرسپردگی، شیدایی و دلباختگی شاعر به عاشوراست.

در این مجموعه نوعی تعادل در سوگ و اندیشه و پیام موج می زند. درست است که این سروده ها با گوشه چشمی به محافل و مجالس سوگ سروده می شوند، اما هرگز سروده هایی را که تنها به اشک گرفتن و لرزاندن شانه ها می اندیشند تداعی نمی کنند. این سروده ها، هم چنگ بر قلب می زنند و، هم تارهای ذهن و ضمیر را می لرزانند؛ به دیگر زبان، شعر شفق، شعر عاطفه و عقل است؛ شعر حریر و شمشیر، سروده هایی برای سوز و شور.

استاد غفورزاده تنها دغدغه ی مرثیه ندارد همچنان که تنها به پیام کربلا نمی اندیشد. او کربلا را در شعر خویش «فرهنگ» کرده است، فرهنگی که غنای شعری و تموّج تصویر آن را شاخص تر و دل نوازتر کرده است:

ای هزار آینه حیران تو یا ثارالله

صبح سرزد ز گریبان تو یا ثارالله

ای خوش آن قوم که در مکتب هفتاد و دو تن

سر سپردند به فرمان تو یا ثارالله

چشم تاریخ ندیده است و نبیند هرگز

به وفاداری یاران تو یا ثارالله

رو به منظومه چشمان تو سر زد خورشید

ماه شد آینه گردان تو یا ثارالله

صبر شد پای به زنجیر تو از روز ازل

عشق شد دست به دامان تو یا ثارالله

ریخت در دامن شب، آینه در آینه نور

شور تو، عشق تو، ایمان تو یا ثارالله

به فتوت، به عدالت ابدیت بخشید

شرف و غیرت و وجدان تو یا ثارالله

این چند بیت آغازین سروده ای هجده بیتی است؛ سرشار ایماژهای شاعرانه، تصویرهای بدیع و در عین حال گزارشگر عظمت ها و زیبایی های عاشورا. در این سروده، کربلا فرهنگامه عشق و صبر است، ابدیت بخش عدالت و فتوت و غیرت و وجدان، و خورشید و ماه اینه گردان جمال و جلال و کمال حسینی.

شاعر در ادامه سروده «گریزی» به سوگ می زند و رنگی از «مرثیه» به شعر می بخشد تا اضلاع شعر را کامل کند و کربلا را هم، فرهنگ ببیند و هم، غمبارترین تابلوی خدا بر خاک:

خون شد از غم جگر دجله که هرگز نگرفت

بوسه ای از لب عطشان تو یا ثارالله

و این بیت تصویری زیبا:

حنجرت چشمه خون بود ولی می ترسید

خنجر از سایه مژگان تو یا ثارالله

شعر میان «صفا» ی معنا و «مروه» مرثیه سلوک می کند. این سعی شاعرانه و شعورمندانه گواه دغدغه شاعر در سرودن است هممراقب است که درس ها و پیام های عاشورا را باز نماید و هم عقده از چشم ها بگشاید. درست پس از همین بیت پیش گفته می گوید:

هیجان داد به قاموس شهادت به خدا

شوق آمیخته با جان تو یا ثارالله

و درست در بیت بعد:

کیست مانند توبی پرده ترین جلوه عشق

به فدای
تن عریان تو یا ثارالله

وقتی شاعر «کربلا» را برای ما معنا می کند آمیزه عرفان و حماسه، همسایگی شمشیر و تدبیر، همپایی نسیم و طوفان و تجلی ابعاد گونه گون عاشورا را در شعر می توان یافت.

کربلا یعنی تنفس در هوای پاک وحی

سینه را کانونی از تفسیر قرآن یافتن

کربلا یعنی سرانجام مناسک در منا

ترک سر گفتن ثواب عید قربان یافتن

کربلا یعنی به دستی جام «احل من عسل»

خویشتن را به شهادت دست و دامان یافتن

کربلا یعنی میان التهاب و تشنگی

آب را در حسرت لب های عطشان یافتن

می بینم که شاعر نگاه عارفانه به کربلا را با جلوه های حماسی آن یعنی احلی من العس گفتن قاسم و مهابت و غیرت و داغ نوشیدن بر جگر آب نهادن عباس همراه کرده است.

استاد شفق، در بسیاری از قالب های شعری، استادانه و ماهرانه و موفق طبع آزموده است. در این مجموعه غزل، مثنوی، رباعی، قصیده، ترجیع بند (در هیأت نوحه) و. . . را می توان یافت. به اقتفای شاعران بزرگ رفتن به ویژه، حافظ، سعدی، عماد خراسانی و ملهم شدن از آهنگ و حتی ردیف های آشنای برخی شاعران معاصر رسم و شیوه شعری استاد شفق است و الحق همه جا و همه گاه موفق و سربلند و ستودتی سروده ها را سامان و پایان بخشیده است. تعهد شاعرانه، شاعر را واداشته است که همه گاه و همه جا اقتباس و الهام خویش را بازگوید:

«شفق» در این غزل از قول «نسترن» می گفت

مرا تو قافیه پرداز می کنی عباس

«ای که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد3

یک اشارت ز تو ایثار سر و جان از من

غزل آشنای سعدی با مطلع مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست این همه خوش و زیبا و استادانه در هیأت سروده ای عاشورایی چهره نموده است:

مبریدم که در این دشت مرا کاری هست

گرچه گل نیست ولی صحنه گلزاری هست

ساربانان مزنید این همه آواز رحیل

که در این دشت مرا قافله سالاری هست

من و این باغ خزان دیده خدا را چه کنم

همره لاله رخان ـ لاله تبداری هست

ساربان تند مران قافله گل ها را

که در این حلقه گل، نرگس بیماری هست

نیست اندیشه مرا از سفر کوفه و شام

مهر اگر نیست ولی ماه شب تاری هست

تشنه کامان بلا را چه غم از سوز عطش

ساقی افتاده ولی ساغر سرشاری هست

هستی ام رفت زکف بعد تو یا ثارالله

«هیچم ار نیست تمنای توام باری هست»

شعر شفق، ساده، روان، زیبا، سرشار و خوش آهنگ است. به زدی با حافظ پیوند می یابد و بر دل می نشیند و این تنها ره آورد قوت و قدرت شاعرانه نیست که تموج اخلاص و بی هیچ تردید عنایت و هدایت حسینی پشتوانه آن است.

نام شفق، نامی مانا در عرصه شعر عاشورایی است و شیوه شیرین سرودن او و راه و نگاه و به عاشورا و کربلا، تکیه گاهی مطمئن برای نسل جوان شاعر، حسن ختام این مقاله را بیتی از همین مجموعه باید آورد که به راستی و درستی نمایاننده جایگاه و پایگاه شعر عاشورایی استاد شفق است.

منقلب شد خاطرم تا عصر عاشورا«شفق»

رنگ و بویی تازه شعر انقلاب از من گرفت

توفیقاتش افزون تر باد تا مجموعه ایی برتر را به فردای شعر عاشورا عرض کند.



پی نوشت:

1. وسائل الشیعه، چاپ آل البیت، ج 14، ص 508.

2. بحارالانوار، ج 44، ص 291 و عوالم بحرانی، ج 17، ص 533.

3. عماد خراسانی
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما