کد مطلب : ۱۱۴۹۴
نگاهی به مفهوم ایمان و كرامت در «هر شب تنهایی»
رستگاری در حرم
سید رضا صائمی
عطیه، قهرمان داستان، در یك سفر درونی كه به واسطه سفر بیرونی به مشهد و حرم امام رضا(ع) طی میكند، این تطهیر و تزكیه را تجربه كرده و با عبور از حرم شخصی خود به حرم یار پا میگذارد و با رهایی از قید و بندهای این خود بسندگی، به گرهگشایی قدسی و ایمانی پناه میبرد و در آوردن كفش در حرم كه نمادی از رها كردن پای چوبین استدلال است به نورانیتی دست پیدا میكند كه امید، معنی و بهجتی دل انگیز برایش به ارمغان میآورد.
خوشبختانه صدر عاملی این سیر تكوینی و تحول اخلاقی را در بستر فرایند منطقی دراماتیزه كرده و روانشناسی آن را مخدوش نمیكند. او به واسطه تمهیدات منطقی كه در مسیر عطیه قرار میدهد، ایمانورزی قهرمان داستانش را برای مخاطب باور پذیر كرده و از همین نقطه روی خود مخاطبانش تاثیر میگذارد.
تجربه حس مادرانه از طریق ارتباط عطیه با دختر بچه در حرم، بارقههایی از امید را با برانگیختن عشق ایجاده كرده و دلیلی محكم برای تلاش برای زنده ماندن در او فراهم میكند.
در «هر شب تنهایی»، كارگردان تلاش میكند تا از كاركردهای معنوی و روانشناختی اعتقاد و باور به معجزه و كرامت دینی در رهایی قهرمان داستان خود از یاس و ناامیدی استفاده كند و نشان دهد كه آنجا كه عقل از كارایی خویش باز میماند، ایمان به گرهگشایی آمده و انسان را نجات میدهد.
این به معنای نفی عقلانیت نیست بلكه فراتر رفتن از آن است. مشكلی كه به جای عقل به دست ایمان گشوده میشود و این تجربهای است كه بارها و بارها در زندگی عملی اتفاق افتاده و نمونههای فراوانی از آن در ادیان و مذاهب گوناگون وجود دارد. چه بسا بیماران لاعلاجی كه با ایمان و باور قلبی به امید و معجزه الهی از دام بیماری و مرگ نجات پیدا كردهاند.
انتخاب حرم امام رضا(ع) و حس و حال معنوی آن به فضای بصری و حسی فیلم منتقل شده است و بسیاری از مخاطبان به دلیل تجربه مشترك این حس هم با قهرمان قصه همذات پنداری میكنند و هم به نوعی تجربههای قبلی و چه بسا نوستالوژیك خود را به واسطه ارتباط درونی با فیلم تداعی میکنند. در عین حال باید به زیبایشناسی بصری و معنوی قصه نیز توجه كرد كه تصاویر دلنشینی از حرم و بارگاه امام رضا (ع) ترسیم و به شكل جذابی، حس و حال زیارت را به بیننده منتقل میكند. به عبارت دیگر، تماشاگر «هرشب تنهایی» هم فیلم میبیند و هم زیارت میكند.
«هر شب تنهایی» را میتوان فیلمی سفرنامهای تعریف كرد كه هم به سفر ظاهری و آفاقی ناظر است و هم سفر باطنی و انفسی را روایت میكند.
فضای معنوی و مقاصد ایمانی به مقصد این سفر عمق بیشتری بخشیده و بر همین اساس، مسافر را به زائر بدل میكند. زیارت به جای سیاحت مینشیند و جهش باطنی به چرخش ظاهری رجحان مییابد. كارگردان برای بازنمایی این تجربه ایمانی كه به دلیل حسی و درونی بودنش كمتر قابل بیان تصویری است از یك رفتار ملموس انسانی و اجتماعی بهره میگیرد تا از ویژگیهای سفر در جهت تبین و بسط معنایی حركت تحول خواهانه قهرمان قصه خود استفاده كند.
این سفر صرفا به تمدد روان منجر نمیشود بلكه به تجدید ایمان میانجامد و آرامشی عمیقتر را به ارمغان میآورد.
این سفر تنها تفریح و گردشگری نیست بلكه تزكیه و دگردیسی هم هست.
عطیه در پایان فیلم به یك دگردیسی عمیق دست مییابد كه او را به رستگاری نزدیك میكند. حالا دیگر او از مرگ نمیترسد چرا كه برای زنده ماندن، انگیزه بیشتری دارد و این تلویحا به كاركرد حیات بخش ایمان نیز اشاره دارد بدین معنی كه ایمان و باور به یك افق روشن (كه به شكل نمادین از حرم به صورت عطیه تابانده میشود) زندگی را به جای مرگ مینشاند و مفهوم نابودی و عدم را میزداید. محصول این دگردیسی، بازگشت ایمان و امید به زندگی است.