تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۳۹
۰
کد مطلب : ۲۷۱۸۶

نه تنها خورشید و سنگریزه‏‌های بیابان که تمام عالم او را می‏‌خواند

نه تنها خورشید و سنگریزه‏‌های بیابان که تمام عالم او را می‏‌خواند
مجتبی فرآورده نویسنده و کارگردان سینما با سلسله یادداشت هایی که از روز هفتم ذیحجه شروع شده است و تا اربعین ادامه دارد قرار است روزشمار وقایع کاروان حسینی در این ایام را روایت کند و امروز بیست و یکم ذیحجه پانزدهمین یادداشت وی را می خوانید:

بیست و یکم ذیحجه
«جُون، زُهیر بن قین را همراه بود تا به خیمۀ قافله سالار رسید.
زهیر ایستاد به نگاه و برانداز خیمه گاه.
بُریر گفت: تعلل می کنی زُهیر! زُهیر بن قین در سکوت پا به پا شد.
گفت: اِبا دارم به شمشیر من خون مسلمانی بر زمین بریزد.
عابس بن شبیب شاکری به آهستگی قدم برداشت، بازوان او را در دست گرفت و چشم در چشم او مهربانی را هدیه کرد.
عابس گفت: یاران او هم مسلمانند برادر.
زُهیر گفت: بر منکرش لعنت. اما این جماعت به گِرد کسی حلقه می زنند که صدای رساتری دارد.
کافی است فریادی بلندتر از صدای او بشنوند.
این را گفت و وارد خیمۀ قافله سالار شد.
و بُریر و عابس به انتظار ماندند.
لحظات سپری شد.
پردۀ خیمه کنار رفت و زُهیر، برافروخته از خیمه برون آمد.
نگاه مات و مبهوت زُهیر به بُریر و عابس پیوند خورد.
بُریر گفت: چه شد زُهیر، با ما می آیی؟
چشمان زُهیر به اشک نشست.
گفت: نه تنها خورشید و سنگریزه‏ های بیابان، بلکه تمام عالَم او را می‏ خواند!
به خدا قسم در شرق و غرب عالم، جز او فرزند پیامبری نیست.»
مرجع : مهر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما