کد مطلب : ۲۸۶۷۳
حـــلم محـــمـدی(ص) و صــبر حسنی(ع)
خداوند در روزها و شبها نشانهای گذاشته است تا آدم کنجکاو را به مقصد دلالت کند. به دیگز عبارت، ایام خود نشانه خداست و برخی ایام را نیز به حضرت خداوند، تعریف میکنند تا با مفهومی متعالی چون ایامالله آشنا شویم. اگرچه "یوم الله" معنای خاص و تعریف ویژه خویش را دارد اما در روزهایی که نگاه انسان را بیشتر به آسمان میکشاند نیز میتوان رشحاتی از "یوم الله" یافت که از آن جملهاند روزهای پیش رو که باید مارا به فهم تازه از مکتب نبوت و امامت برسانند.
این فهم هم ما را به کلاس درس میبرد تا دریابیم؛ آن روز که رسول مکرم اسلام(ص) مهمترین فلسفه بعثت خویش را بیان میفرمودند همه برنامهها و اهداف در یک جمله روشن خلاصه شد تا عالم و آدم از زبان پیامبر خاتم(ص) بشنوند که «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» و بفهمند غایت پیامبری برای انسان به کمال رساندن اخلاق است و اخلاق که به رفتار تبدیل شود همه چیز همان گونه خواهد شد که خداوند از انسان خواسته است.
انسان اخلاقگرا، دین دار، موحد و زیبااندیش است و از زشتیها دوری میجوید. پیامبر بزرگوار اسلام خود در این زمینه الگو و اسوهای تمام هستند تا جایی که خداوند- جل و علا - چشم همه آدمیان را به جمال حضرتشان باز میکند که؛ «ولکم فی رسولالله اسوه حسنه» پسای همه آدمیان! این پیامبر با این خلق حسن و خلق حسن و رفتار حسن، اسوه زندگی شماست اما آنانی که چشم هایشان را به زشت دیدن عادت داده بودند و زشتیهای گوناگون، رفتارشان شده بود علیه ایشان تیغ به دست شدند تا قطع کنند هر دستی را که به بیعت آفتاب میآید. جنگها شکل گرفت. شمشیرها بالا رفت و فرود آمد اما پیامبر اسلام(ص) همچنان در پی تعالی بخشی اخلاق مردم بودند، در این راه نه از باران تیر و تیغ ابایی داشتند و نه توهینها و خاکروبهها و جسارتها ایشان را سست میکرد، حتی تندخوییها و بیپرواییهای رفتاری بادیه نشینان را هم به «لطافت و رافت قلب» «فظا غلیظ القلب» پاسخ میدادند مبادا «لانفضوا من حولک» رقم بخورد بلکه لبهای پرلبخند، چشمهای مهربان و سینه گشاده باعث شد تاریخ شاهد «رایت الناس یدخلون فی دینالله افواجا» باشد و مردمانی را ببیند که پی سعادت، با شور و شوق، گروه گروه به اسلام روی میآورند. گویی بذر اخلاق به جوانه نشسته است.
پیامبر اخلاق، مروج خلق حسن پس از فصل نبوت در قاموس امامت و در ائمه معصومین چهره نمایی میفرمودند، آن گونه که میشد رفتار و اخلاق ایشان را در آنان شاهد بود و در این میان امام مجتبی علیه السلام ویژگیهای ممتاز داشتند. چه مثل پیامبر(ص) در بارانی از دشنامها، تیرها و طعنهها صبورانه معلم اخلاق بودند، و اگر پیامبر مکرم اسلام از دشمنان و ابوجهلها و جهالت پیشگان قریش توهین و طعنه میشنید به دلیل رسالت، امام مجتبی(ع) حتی از نزدیکترین یارانش هم «ناشنیدنی»ها «می شنید» برای بقای امامت. جسارتهای مرد شامی را به شکیبایی میشست تا برای این فرد فرصت جان شستن در زلال بصیرت فراهم آورد تا جایی که از «حضیض » توهین تا رفعت باور برکشیده شود.
آری پیامبر اسلام و امام مجتبی(ع) توهین شنیدند و به نیکی پاسخ گفتند، زخم خوردند و مرهم گذار زخم دیگران شدند تا این درس را به ما بیاموزند که پیرو نبوت و ولایت هرگز و هرگز و هرگز جز به نیکی پاسخ کسی را نمیدهد حتی اگر برحسب ضرورت در موارد معدود تندی کند آن وقتی است که یا پای مصلحت عمومی درمیان است و یا ضرورت نیکی تندی کردن است. این درس زندگی امروز ماست مایی که مدعی ولایت محوری و دینداری و شریعت مداری هستیم اما آیا ما را نه چنین جایگاهی، که چنین مقصد و هدفی هست؟ آیا در رفتار ما، در گفتار ما، در نوشتار ما اثری هست از این اخلاق؟
متاسفم، برخی مدعیان، نه این که اهل «فظا غلیظ القلب» نیستند، بلکه برآیند عمل برخی رفتارها «فیخرجون» است به اضافه «افواجا» دافعه، چنان فربه شده است که عرصه را بر جاذبه تنگ کرده است فکر میکنم ما داعیهداران باید دوباره منش و روش پیامبر(ص) و امام مجتبی(ع) را بخوانیم و اگر به واقع خواهان توسعه اخلاق در جامعه هستیم و فضا را محمدی و حسنی میخواهیم اول خود را درست کنیم و باورمان شود ما خود، باید محمدی شویم تا بتوانیم جامعه را هم محمدی کنیم. اگر ما مشی امام حسن(ع) را داشته باشیم میتوانیم دیگران را هم بر این مسیر حرکت دهیم نه این که ما خود را حق مطلق، زیبای مطلق و بیعیب و نقص بدانیم و بخواهیم با تیغ زبان و قلم به سراغ زخم دیگران برویم. زخم را مرهم باید گذاشت. درد را درمان باید کرد. نمک سودکردن زخم فقط دردها و نالهها را زیادتر میکند. کاش یادمان باشد تنها راه نجات در هر ۲ دنیا طی طریق در صراط مستقیم اخلاقی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) است!
این فهم هم ما را به کلاس درس میبرد تا دریابیم؛ آن روز که رسول مکرم اسلام(ص) مهمترین فلسفه بعثت خویش را بیان میفرمودند همه برنامهها و اهداف در یک جمله روشن خلاصه شد تا عالم و آدم از زبان پیامبر خاتم(ص) بشنوند که «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» و بفهمند غایت پیامبری برای انسان به کمال رساندن اخلاق است و اخلاق که به رفتار تبدیل شود همه چیز همان گونه خواهد شد که خداوند از انسان خواسته است.
انسان اخلاقگرا، دین دار، موحد و زیبااندیش است و از زشتیها دوری میجوید. پیامبر بزرگوار اسلام خود در این زمینه الگو و اسوهای تمام هستند تا جایی که خداوند- جل و علا - چشم همه آدمیان را به جمال حضرتشان باز میکند که؛ «ولکم فی رسولالله اسوه حسنه» پسای همه آدمیان! این پیامبر با این خلق حسن و خلق حسن و رفتار حسن، اسوه زندگی شماست اما آنانی که چشم هایشان را به زشت دیدن عادت داده بودند و زشتیهای گوناگون، رفتارشان شده بود علیه ایشان تیغ به دست شدند تا قطع کنند هر دستی را که به بیعت آفتاب میآید. جنگها شکل گرفت. شمشیرها بالا رفت و فرود آمد اما پیامبر اسلام(ص) همچنان در پی تعالی بخشی اخلاق مردم بودند، در این راه نه از باران تیر و تیغ ابایی داشتند و نه توهینها و خاکروبهها و جسارتها ایشان را سست میکرد، حتی تندخوییها و بیپرواییهای رفتاری بادیه نشینان را هم به «لطافت و رافت قلب» «فظا غلیظ القلب» پاسخ میدادند مبادا «لانفضوا من حولک» رقم بخورد بلکه لبهای پرلبخند، چشمهای مهربان و سینه گشاده باعث شد تاریخ شاهد «رایت الناس یدخلون فی دینالله افواجا» باشد و مردمانی را ببیند که پی سعادت، با شور و شوق، گروه گروه به اسلام روی میآورند. گویی بذر اخلاق به جوانه نشسته است.
پیامبر اخلاق، مروج خلق حسن پس از فصل نبوت در قاموس امامت و در ائمه معصومین چهره نمایی میفرمودند، آن گونه که میشد رفتار و اخلاق ایشان را در آنان شاهد بود و در این میان امام مجتبی علیه السلام ویژگیهای ممتاز داشتند. چه مثل پیامبر(ص) در بارانی از دشنامها، تیرها و طعنهها صبورانه معلم اخلاق بودند، و اگر پیامبر مکرم اسلام از دشمنان و ابوجهلها و جهالت پیشگان قریش توهین و طعنه میشنید به دلیل رسالت، امام مجتبی(ع) حتی از نزدیکترین یارانش هم «ناشنیدنی»ها «می شنید» برای بقای امامت. جسارتهای مرد شامی را به شکیبایی میشست تا برای این فرد فرصت جان شستن در زلال بصیرت فراهم آورد تا جایی که از «حضیض » توهین تا رفعت باور برکشیده شود.
آری پیامبر اسلام و امام مجتبی(ع) توهین شنیدند و به نیکی پاسخ گفتند، زخم خوردند و مرهم گذار زخم دیگران شدند تا این درس را به ما بیاموزند که پیرو نبوت و ولایت هرگز و هرگز و هرگز جز به نیکی پاسخ کسی را نمیدهد حتی اگر برحسب ضرورت در موارد معدود تندی کند آن وقتی است که یا پای مصلحت عمومی درمیان است و یا ضرورت نیکی تندی کردن است. این درس زندگی امروز ماست مایی که مدعی ولایت محوری و دینداری و شریعت مداری هستیم اما آیا ما را نه چنین جایگاهی، که چنین مقصد و هدفی هست؟ آیا در رفتار ما، در گفتار ما، در نوشتار ما اثری هست از این اخلاق؟
متاسفم، برخی مدعیان، نه این که اهل «فظا غلیظ القلب» نیستند، بلکه برآیند عمل برخی رفتارها «فیخرجون» است به اضافه «افواجا» دافعه، چنان فربه شده است که عرصه را بر جاذبه تنگ کرده است فکر میکنم ما داعیهداران باید دوباره منش و روش پیامبر(ص) و امام مجتبی(ع) را بخوانیم و اگر به واقع خواهان توسعه اخلاق در جامعه هستیم و فضا را محمدی و حسنی میخواهیم اول خود را درست کنیم و باورمان شود ما خود، باید محمدی شویم تا بتوانیم جامعه را هم محمدی کنیم. اگر ما مشی امام حسن(ع) را داشته باشیم میتوانیم دیگران را هم بر این مسیر حرکت دهیم نه این که ما خود را حق مطلق، زیبای مطلق و بیعیب و نقص بدانیم و بخواهیم با تیغ زبان و قلم به سراغ زخم دیگران برویم. زخم را مرهم باید گذاشت. درد را درمان باید کرد. نمک سودکردن زخم فقط دردها و نالهها را زیادتر میکند. کاش یادمان باشد تنها راه نجات در هر ۲ دنیا طی طریق در صراط مستقیم اخلاقی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) است!
مرجع : روزنامه جمهوری اسلامی