تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۸ تير ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۱۰
۰
کد مطلب : ۷۵۵۲
نگاهي به فيلم دل‌شكسته ساختة علي رويين‌تن

تحول درونی از مواجهه با مراسم سوگواري براي امام حسين (ع)

اميررضا نوري‌پرتو
تحول درونی از مواجهه با مراسم سوگواري براي امام حسين (ع)
دل‌شكسته روايتي است از تقابل يك جوان بسيجي و معتقد به نام «اميرعلي دوران» (با بازي شهاب حسيني) با همكلاسي متمول‌اش، «نَفَس خجسته» (با بازي بيتا بادران) و فيلم شرحي بر كشمكش‌هاي اين دو با يكديگر است.

دو كاراكتر استاد رضوي (محمود پاك‌نيت) و مادر امير علي (فريبا كوثري) دارای كنش‌ها، شيوة گفتار و واكنش‌هايی هستند که آدم را به ياد مجموعه‌هاي اخلاق‌گرا و موعظه‌گر تلويزيوني مي‌اندازد.

آن سردار سابق جنگ (با بازي رضا رويگري) هم دستِ كمي از رها و استاد رضوي ندارد و حضورش تنها در خدمت توجيه اعتقادهاي ايدئولوژيك كارگردان است. بسيارند كساني كه زماني با دليري و بدون هيچ چشم‌داشتي از آب و خاك اين مرز و بوم در برابر دشمنان قسم خوردة ايران تا پاي جان دفاع كردند و اكنون بي‌آنكه كسي سراغي ازشان بگيرد، منزوي و گم‌نام در حالِ گذران زندگي هستند.

اما مهم‌ترين شخصيت مكمل فيلم مهندس خجسته (مرحوم خسرو شكيبايي) است كه رابطه‌اي صميمانه با دخترش دارد و كارگردان از كنار او قصد داشته تحول آدم‌هايش را از مواجهه با مراسم سوگواري براي امام حسين (ع) به نمايش بگذارد و پيام اثرش را به مخاطبش تفهيم كند.

اين شخصيت كه بيشتر به دليل بازي خسرو شكيباييِ نازنين توجه تماشاگر را در مقايسه با ديگر كاراكترهاي فيلم به خود جلب مي‌كند، نمونه‌اي آشنا از همان آدم‌هاي پا به سن گذاشته و متمول فيلم‌هاي ايراني است كه در خانه‌هاي آن‌چناني زندگي مي‌كنند، در حياط قصرشان كباب مي‌خورند، سر ميز شام‌هاي مفصل‌شان شمع روشن مي‌كنند، در مهماني‌هاي آن‌چناني اعتقادهاي ديگران را به ريشخند مي‌گيرند و اگر هم جواني ساده و با ايمان و از ديد آن‌ها پاپَتي و قاطرسوار به خواستگاري دخترشان بيايد، تحقيرش مي‌كنند.

در دل‌شكسته مهندس خجسته يكي از همين پدرهاي تيپيكال است كه ظرافت خاصي را در شخصيت‌اش مشاهده نمي‌كنيم. البته به شيوة همان پدرها با ديدن كمي پافشاري دخترش و البته با ديدن دستة عزاداري از داخل آيفون تصويري خانه‌اش به يكباره متحول مي‌شود و به مراسم شام غريبان مي‌رود و از اميرعلي مي‌خواهد كه دست زنش را بگيرد و با خود ببَرد. شكيبايي كه خاطره‌اش هيچ‌گاه از يادها نمي‌رود، با همان بازي دلنشين هميشگي‌اش هم نتوانسته به بهتر شدن اين نقش كمك چنداني كند.

اما چيزي كه بيش از همه در دل‌شكسته نظر بيننده را به خود جلب مي‌كند، نمادگرايي‌ها، نشانه‌گذاري‌ها و تاكيدهاي گل‌درشتي است كه درك معنا‌شان براي هيچ بيننده‌اي دشواري خاصي را به همراه ندارد و به همين خاطر مجالي براي لذت كشف در مخاطب پديد نمي‌آورند.

نشان دادن نماز خواندن اميرعلي از داخل آينة اتومبيل بي. ام. وِ نفس، جنس طراحي صحنة كارگاه صحافي اميرعلي و نيز شيوة ميزانسن سكانس‌هايي كه دوربين در اين مكان پرسه مي‌زند و در ادامه تاكيدي بيش از اندازه و البته بدون نوآوري بر سادگي، صميميت و فداكاري خانوادة هم‌رزمان جانباز پدر اميرعلي و تقابل‌شان در برابر زرق و برق خانة نفس (با تاكيدي دوباره بر آن سكانس مهماني در خانة مهندس خجسته كه او آدم‌هاي مذهبي را به تمسخر مي‌گيرد)، پريدن اميرعلي به داخل حوض خانه‌شان همزمان با رفتن نفس به زير باران (فيلم پر از اين گونه صحنه‌هاي موازي است) پس از رسيدن به جادوي عشق و نيز نگاه‌هاي عاشقانة آن‌ها در نزد حاجي (آن رزمندة شيميايي شده كه روزهاي پاياني زندگي‌اش را بر تخت بيمارستان مي‌گذارند)، تاكيد دوربين بر فضاي سبز و دل‌نشين مكان زندگي سردار جنگ و تقابل‌اش به عنوان مثال با كراوات و كُت و شلوار و اتومبيل گران‌قيمت مهندس خجسته بخشي از اين تاكيدهاي تصويري كارگردان هستند كه نبود عنصر نوآوري در آن‌ها، به تكرارهايي گاه ملال‌آور تبديل‌شان كرده است.

با وجود اين‌كه علي رويين‌تن در لابلاي گفته‌هايش در همان نشست مطبوعاتي ادعا كرد كه سعي داشته جانب انصاف را ميان آدم‌هاي قصه‌اش رعايت كند، اما فيلم به‌ شكلي تناقض‌آميز اين ادعا را زير سوال مي‌برد. در يكي از سكانس‌هاي قابل تامل دل‌شكسته، نفس كه براي نخستين مرتبه گذرش به كارگاه صحافي اميرعلي افتاده، پس از به خرح دادن اندكي شوخ طبعي در مواجهه با فضايي ساده كه البته با تفكرش هم‌خواني چنداني ندارد، يك‌مرتبه از كوره در مي‌رود و به هم‌ مي‌ريزد و به عنوان نماينده‌اي از نسل جوان امروزي به تفكر آدم‌هايي از جنس اميرعلي اعتراض مي‌كند.

اين از اندك صحنه‌هاي خوبي است كه مشخص است رويين‌تن در پرداخت جزييات‌اش اشتياق بيشتري داشته است. اما در ادامه كولي‌بازي‌ها و رفتارهاي كودكانه اي كه در بازي بيتا بادران موج مي‌زند (و تقريبا در تمام فيلم هم شاهدش هستيم) در برابر متانت موجود در بازي شهاب حسيني ناخودآگاه تماشاگرِ بي‌طرف را وا مي‌دارد كه حق را به اميرعلي بدهد. در حقيقت نتيجه‌گيري اين سكانس را بايد حاصل همان جبهه‌گيري‌هاي ذهني كارگردان بدانيم.

گرچه اميرعلي در روند رابطه‌اش با نفس اندكي از قالب آن جوان خجالتي و باحيا خارج مي‌شود و به مفهوم عشق دست پيدا مي‌كند، اما باز هم در مجموعِ رفتارهاي اين كاراكتر تغيير محسوسي نمي‌بينيم و حتي جايي در اواخر داستان كارگردان به ما يادآور مي‌شود كه اميرعلي هنوز هم بر سر حفظ آرمان‌هايش (قسم داده شدن‌اش به امام حسين (ع) از سوي پدر نفس) پافشاري مي‌كند و حاضر است در اين راه از عشق خود بگذرد و با توسل به همين تاكيد مي‌توان نتيجه گرفت او با آن آدمي كه در ابتدا ديده ايم، تفاوت چنداني نكرده است و در نتيجه نمي‌تواند يك كاراكتر كامل به‌حساب بيايد. اما گويا از ابتدا تمركز علي رويين‌تن بر تحول قابل پيش‌بيني نفس بنا شده كه حاصل عشق تدريجي او به اميرعلي و شناخت سادگي آدم‌هايي است كه زماني از آن‌ها متنفر بود. اين نفس است كه در يك سوم پاياني داستان، زير باران به سراغ استاد رضوي مي‌رود و فرياد مي‌زند: "قربون جهان سوم برم!" (تاكيد كارگردان بر پيروزي انديشة اميرعلي بر تفكر آدم‌هايي از طبقة نفس) و در پايان چادر سر مي‌كند (گويي هر حجابي غير از آن‌چه كارگردان تعيين مي‌كند، حجابي اسلامي و درست به حساب نمي‌آيد) و در دسته هاي عزاداري مراسم امام حسين (ع) شركت مي‌كند، كفش اش را از پا در مي‌آورد، سينه مي‌زند و اشك مي‌ريزد.

يكي ديگر از مشكلاتي كه در بيان مفاهيم موجود در دل‌شكسته به چشم مي‌خورد، نمايش تمام دغدغه‌هايي است كه رويين‌تن نسبت به موضوع‌ها و معضل‌هاي اجتماعي كه در دور و بَرِمان مي‌گذرد، دارد. به عنوان مثال مي‌توان به سكانسي اشاره كرد كه در آن آدم‌هايي مخفيانه در باغي گرد هم جمع شده‌اند و يك مداح سرشناس در حال رقص و پايكوبي در ميان جمعي از زنان و دختران است. يا مي‌توان به آدم‌هايي اشاره كرد كه اميرعلي و نفس به عنوان بخشي از پايان نامة خود با آن‌ها گفت‌وگو مي‌كنند؛ آن دختر فراري سابق كه اكنون به قرآن پناه آورده و به انساني باايمان تبديل شده، آن قاري و حافظ قرآن كه نرم‌افزار رايانه‌اي قرآني طراحي كرده، آن مطرِب كافه‌هاي پيش از انقلاب كه شغل‌ كنوني‌اش دوره‌گردي است و آن زن خياباني (با بازي گوهر خيرانديش) كه براي سير كردن شكم بچه-هايش به اين كار روي آورده و البته بي‌مقدمه در سكانس پاياني در ميان همان دستة عزاداراني ديده مي‌شود كه اميرعلي و استاد رضوي هدايت‌شان مي‌كنند. تمام اين شخصيت‌هاي فرعي نمايندة قشرهايي از جامعه هستند كه رويين‌تن با به تصوير كشيدن‌شان قصد دارد ناخنكي به مسائل جاري در سطح جامعه بزند. اما چون صحنه‌هاي مربوط به اين كاراكترها باري را از دوش فيلم برنمي‌دارند و بيشتر به سمت پيام‌هاي مرسوم در گزارش‌هاي تلويزيوني رفته، تماشاگر اين اجازه را به خود مي‌دهد كه در ذهنش حذف شان كند و يا بدون توجه به آن‌ها در انتظار روايت داستان اصلي بماند.

دل‌شكسته فيلمي است كه از لحاظ پرداخت سر و شكل آبرومندانه‌اي دارد. اما آرمان‌گرايي‌ها و تن دادن به نشانه‌هاي مذهبي و پيام‌هاي گل‌درشت، بدون ذره‌اي نوآوري، بر داستان اصلي دل‌شكسته، شخصيت ها و نوع كنش‌هاشان و نيز فضاي دافعه‌انگيز برخي سكانس‌ها تاثيري معكوس و منفي گذاشته و فيلم را به سطحي كشانده كه تماشاگر در حين تماشايش افسوس مي‌خورد كه چيزي كه اكنون بر روي پرده مي‌بيند، اين قابليت را داشت كه به مراتب بهتر و منسجم‌تر شود و در تعريف كلي سينماي ديني عنوان اثري ماندگار يا حداقل قابل تامل را به خود بگيرد.
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما