کد مطلب : ۱۷۹۷۴
هر کلمهای را نمیشود بیاجازه به شعر آئینی وارد کرد
محمد سهرابی شاعر و نویسنده آئینی معاصر و خالق آثاری چون «اقیانوس آلام» و «سکته قبلی» همزمان با ایام فاطمیه با جضور در خبرگزاری مهر در گفتگویی با موضوع شعر آئینی معاصر و فرصت ها و تهدیدهای پیش روی آن شرکت کرد. گفتگویی که در آن سهرابی تاکید دارد باید به موضوع لفظ و محتوا به صورت هماهنگ و همزمان در شعر آئینی توجه داشت. متن این گفتگو به شرح زیر است:
جناب سهرابی به اعتقاد من آنچه به عنوان لفظ امروزه در شعر آیینی ما وجود دارد از حیث نوع استخدام كلمات و هم از نظر محتوای موجود در آن دچار آسیبهای فراوانی شده است. حتی در بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای هیات رزمندگان اسلام هم به این مساله تاکید شد كه لازم است به محتوای آن چیزی كه به عنوان مرثیه و شعر در مجالس عزاداری خوانده میشود بیشتر توجه شود. شما تا چه اندازه از حوزه لفظ و در ادامه محتوا آسیبهایی را متوجه جریان شعر معاصر آئینی معاصر میدانید؟
بسماللهالرحمنالرحیم
اگر بخواهیم شعر را مثلا از دو زاویه نگاه كنیم، یا از دو مقوله كه همان لفظ و معنا، یا لفظ و محتواست؛ باید به تفکیک به این دو مساله بپردازیم. در حوزه لفظ من قبلا جایی عرض كردم كه خوب است كه ما تمام شعرهایی را كه در مدح و مرثیه عرض میكنیم و شاعران میگویند، را باید در محدوده اشعار آئینی بدانیم چون هر كسی كه شعری میگویند، آن را با آیین خودش میگوید و به همین خاطر به تمام شعرها میشود گفت شعری آئینی و ما نمیتوانیم بگوییم شعری آئینی نیست. حتی اگر بخواهیم اسلام را محور قرار بدهیم، شعرهای پارسی همه شعر آئینی است، حتی شاعری مثل ایرج میرزا هم در شعر مادر، در واقع شاعری آئینی است.
اما در حوزه همین شعر آئینی مرسوم، بهتر است كه بگوییم شعر معصوم نه شعر آئینی. یعنی وقتی در شعر مدح و مرثیه برای حضرات معصومین(ع) و امامزادگان واجبالتعظیم میگوییم، این شعر خوب است و شایسته است که شعر معصوم نامیده بشود.
چرا؟
از دو حیث؛ یكی اینكه ما شعر را برای معصوم(ع) میگوییم؛ برای كسی كه عصمت دارد و دیگر اینكه، شعر باید از لحاظ فرم و محتوا یا همان لفظ و معنا دارای عصمت باشد، یعنی هر كلمهای اجازه ورود به این ساحت مقدس را به زعم بنده ندارد. حتی خیلی از كلمات شفاف و زلال و صیقلی. كلمهای مثل «زیبا» خوبهخود زیباست، یك كلمه خودتراش، صیقلی و آئینهمسلك است، و البته خیلی عالی است. اما این كلمه آیا در حوزه شعر صدیقة طاهره حضرت فاطمه(س) راه دارد؟ ما میتوانیم این كلمه را به این شخصیت بزرگ اطلاق كنیم؟ حتی اگر بخواهیم بگوییم نماز زیبای خانم، باید احتیاط كنیم، این كلمه بهخودیخود مبارك است، زیباست و ذاتا زیباست اما در این حوزه خاص و حوزه شعر حضرت زهرا سلام الله علیها اجازه ورود ندارد. و یا مثالی دیگر؛ مداحان بزرگوار روضه میخوانند كه از شدت نشستن تیرها بر پیكر مبارك حضرت عباس علیه السلام بدن مبارك _ عین عبارت مقتل است، «كَالقنفذ» شد؛ یعنی مثل جوجهتیغی شد. اگر ما بخواهیم این را وارد شعر كنیم یا مداح بخواهد توضیحی شفاهی در ادامه روضهخواندن بدهد؛ آیا ذكر كلمه جوجهتیغی در توضیح این مطلب مناسب است؟ یا باید از كلمه خارپشت كه ادبیتر است و مودبانهتر و فخیمتر است، استفاده كنیم؟ قطعا دومی جواب است.
و یا مثلا ما میخواهیم روضه شفاهی برای حضرت رقیه سلام الله علیها بخوانیم یا روضهای مكتوب بنویسم. اینجا برای ذكر حالات آن اولیاءمخدره، میتوانیم از كلمهای مثل چهره، قیافه، شمایل، صورت و.... استفاده كنیم. در این چهار گزینه كدام درواقع برای شاعر مناسب است؟ كدامش برای ذكر كردن شفاهی یا مكتوب مناسب است؟ خب شمایل خیلی فخیم است، خیلی ادبی است. قیافه آن ادب خاص را ندارد. چهره ممكن است مانوس نباشد. قطعا به نظر من صورت اینجا مناسبتر است، چون مانوستر و عاطفیتر است و ضمن اینكه تداعی رنگ صورتی نیز میکند که رنگی است دخترانه.
پس در حوزه لفظ خیلی كلمات اجازه ورود به شعر معصوم در حیطه مدح و مرثیه را ندارند لذا خودبهخود از این دایره خارج میشوند. مثلا حضرت عابس(ع) خواست به میدان برود. ما در مقتل داریم که حضرت پیراهن مباركشان را درآوردند. ما در اینجا برای توضیح از كدام كلمات میتوانیم استفاده كنیم؟ برهنه، لخت، عریان، عور؟ قطعا یكی از اینها مناسبتتر است، باقی كلمات اجازة ورود ندارند.
منظورم این است که آسیبهایی كه ممكن است شعر از حیطه لفظ ببیند، آن جایی است كه ما هر كلمهای را بدون اجازه و بدون بررسی به آن وارد شود. در این حوزه. به نظرم اینجا ممكن است شعر آسیب ببیند.
خب سوال هم در همینجاست. ما تا چه اندازه مجاز هستیم تا برخی عبارات را وارد شعر کنیم؟ من این روزها زیاد میبینم كسانی كه شعر آئینی میگویند اما معرفتش را ندارند. امروز کم نیستند افرادی که برای دلسوزاندن و اشك گرفتن و شور دادن به مجلس عزا، برخی از حریمهای لفظ را می شکنند و در نهایت هم میگویند عذر میخواهیم از بیانش!
حرف این است كه شعر مدح و مرثیه، اسمش روی خودش است. این شعر ابتدا باید شعر باشد؛ اما اینكه باریكبینی را حذف كنند و در نوحه و یا در ارجوزههای ایام میلاد، باریكبینی، لطافت و خیال حذف شود و حرف معمول كوچه و بازار را بیاورند، هنری نیست.
شاعری بیتی موهن گفته است که چون بحث فنی است ذكر میكنم: «حل نشده برایم این مساله/ چرا كتك زد به زن حامله». او به گمان خودش خیلی غوغا كرده، در صورتی كه اینطور نیست، او بیادبی و جسارت و توهین كرده، بیتش موهن است. حتی اگر آدم بخواهد برای ناموس خودش چنین واقعه تلخی را ذكر كند هیچگاه این كلمات را استفاده نمیكند. در مقابلش یك شاعر همین مضمون را با استفاده از ادبیات عامه ذکر کرده است. مثلا در قدیم و یا حتی امروزه در بسیاری از خانهها، مرسوم است که اگر مثلا پیرمردی، پیرزنی در مجلس حضور داشته باشد و یا اگر در مجلسی طفل ممیزی باشد كه خوب و بد را تقریبا میفهمد اگر بخواهند بگویند عروس فلان خانم باردار است یا آبستن است، چه میگویند؟ میگویند فلان خانم باردار است؟ نه، باید رعایت شان آن پیری را كه در مجلس حضور دارد بكنند، یا سخن را از آن طفل ممیز بپوشانند، چون میفهمد. خب در این شرایط در ادبیات عامه چه میگفتند؟ میگفتند فلان خانم بار شیشه دارد. شاعر این سخن عامیانه را، سخن بازار، سخن كوچه و برزن را و سخن خانهها را و سخن زنانه را برداشته و اینگونه آورده در شعر: «تا ابد بر جبهه داغ ننگ زد/دید بار شیشه دارم سنگ زد» این واقعا پوشیده و در لفافه است، پوشیده در یك خیال عاطفی مقدس توام با ادبیات عامیانه است.
من منظورم این است كه شاعر باید به اینجا برسد كه بتواند با كنایه و استعاره حرف بزند، وگرنه عین مقتل را به نظم درآوردن خیلی بد است. این حرف را كه مردم هم بلد هستند. شاعر باید از زاویهای یك اتفاق را ببیند كه دیگران آن را نمیبینند، یا لااقل آن را ندیدهاند. «الشاعر یشعرُ بما لا یشعُرُ به غَیرهُ» شعور شاعر باید به چیزی برسد كه شعور دیگران به آن نمیرسد یا نرسیده است. مرثیه در واقع باید قدری عاطفی بیان شود. حتی روضه اباعبدالله(ع) در دل گودال هم باید عاطفی و البته با جلالت بیان شود. طوری كه مردم از انزجار سردرد نگیرند و از لطافت گریه كنند. و البته قبول دارم که این كار سخت است؛ چون شما میخواهید خشنترین و سهمگینترین اتفاقات را در لطیفترین قالبها که همان شعر باشد بیان كنید. شما یك واقعه جانسوز، جانگداز، عظیم وحشتناك و خوفناك را میخواهی لطیف بیان كنی، آیا میشود؟ جواب این است که آری. اما این کار خیلی سخت است.
اما انگار شور عاطفی كه در حماسه و مرثیهسرایی به ویژه برای امام حسین علیه السلام وجود دارد باعث شده خیلی از دوستانی كه برای سرودن شعر در این عرصه وارد میشوند، خیلی به آن بحث فنی و حرفهای شاعریاش توجه نداشته باشند و بیشتر به انتقال شوریدگی حس و حال خودشان توجه پیدا كنند.
این البته البته ممدوح است و مذموم نیست. ما یك زیارتنامهای داریم به نام زیارتنامه جوادیه، حضرت جواد علیه السلام زیارتنامهای را انشاد كردند برای پدر بزرگوارشان حضرت رضا علیه السلام، در آن زیارتنامه میفرمایند: «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ، الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمَ الطُّفُوفِ» سلام بر امامی مهربان، كسی كه حزنهای روز كربلا را به هیجان آورد. این كه امروز باب شده كه میگویند بنشینید برای كشته شدن اباعبدالله تعقل كنید و اینکه چگونه كشته شدن را نگویید و چراییاش را بگویید نکوهیده است. یك حدیث در این مقوله بیاورند كه ببینیم حضرات دستور دادند به این كار یا نه. در روایت آمده حضرت صادق علیه السلام، پردهای به میان منزلشان می زدند و به زنها امر میكردند در آن طرف پرده بنشینند تا صدای روضهخوان را بشنوند. حتی در روایت هست كه: «گریه بالا گرفت، ناگهان كنیزی از پشت پرده بیرون آمد، طفل شیرخواری را در دامن حضرت امام صادق علیه السلام قرار داد و رفت. آیا این ریشه تعزیه نیست؟ آیا ریشه به هیجان آوردن حزنها نیست؟ آیا این كار امام علیه السلام عین روضه است.
شما میگویید ممكن است عامیانه بیان كردن لطمهای بزند. اما من منظورم سخن عوامانه گفتن نیست، نگاه كنید ما فرهنگ مردم را میگیریم و در سبک شعری طرز تازه یا همان سبک هندی صیقلی تازه به آن میدهیم. دستهگلی، بلوری، الماسی از آن میتراشیم و دوباره به خود مردم تحویل میدهیم. این است كه در طرز تازه وقتی مخاطبین شعری را میشنوند، میگویند که این را كه ما میدانستیم، لذا احساس صمیمی بودن در شعر میكنند. احساس سهیم بودن در سروده شدن شعر میکنند.
اگر مرثیه هم در این وادی قرار بگیرد مستمع واقعاً آن شعر را با جان میپذیرد. در سبك هندی؛ مثلا صائب تبریزی(علیه الرحمه) میگوید: اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهیست/اشک کباب موجب طغیان آتش است. این تصویر را هم در اروپا دیدهاند و هم در آمریكا، هم در آسیا، آفریقا و در همه جا. این ملموس است. این فرهنگ از مردم گرفته شده.
میگویند: المعانی مطروحه فیالطریق، آنچه كه در راه افتاده، آنچه كه دست مردم است. تو آن را بردار و از آن شعر بساز و تحویل مردم بده.
نظیرینیشابوری میگوید: دست طلب چون پیش كسان میكنی دراز/ پل بستهای كه بگذری از آبروی خویش، آیا یك منبر ۱۰ ساعته در مَذمتِ استقراض میتواند به مردم بفهماند كه قرض گرفتن خیلی هم خوب نیست؟ اما یك بیت شعر در جان مردم مینشیند. حالا اگر این مهم در مرثیه هم اتفاق بیفتد، یعنی این طرز تازه در مرثیه اگر اتفاق بیفتد، من فكر میكنم مستعمین این اشعار مدح و مرثیه را بیشتر قبول میكنند تا اینكه ما بخواهیم مرثیه را در سبك عراقی یا در سبك مثلا تركستانی پی بگیریم. آنها نمیتوانند در مرثیه موفق باشند، ما بیاییم مثلا موفقترین مرثیهها را در سبك عراقی نگاه كنیم، باز هم نسبت به زبان طرز تازه، دچار كم و كاستیهایی قطعاً هستند.
اما وضع امروز ما این مطلب را که میفرمایید ندارد. به نظر شما چه اتفاقی افتاده که اشعار مرثیه ما به وضعیت فعلی رسیده است. به جایی که امروز اشعار مرثیه سرودن بیش از هر چیزی یك نوع رقابت در فضای ساخت موزیک پاپ و اینها شده. واقعا علت ماجرا چیست؟
بعضی از شعرا با بعضی از مداحان مرتبط میشود و شعرای نوپا در این ارتباط ، میبینند كه مثلاً مداح طالب شعر فاش است و میخواهد صفر تا صد مجلسش فاصلهاش كم و كوتاه شود، مثلا اگر از صفر تا صد با شعر فاخر در نیمساعت اتفاق میافتد، با شعر فاش در ده دقیقه؛ شاید حتی كمتر.
پس ذائقه مردم هم به نوعی در این ماجرا دخیل است؟
بله. اما یک علت درونی هم داریم؛ علت درونی هم برمیگردد به ناتوانی شاعر. او با مداحی در ارتباط است که می گوید مستمع شعر در لفافه را نمیفهمد، شعر استعاری، شعر تخیلی را، شعر عاطفی، شعر پیچیده در لفافه را نمیفهمد و باید فاش سخن بگوییم. این غلط است. مثلا شما خاطرات صدرالدین عینی را بخوانید، او در تاجیكستان یا ارمنستان امروز بوده و میگوید در آن سرزمین جفترانان یعنی كسانی كه زمین را شخم میزدند، در تاریكی شب برای اینكه از سلامت خود باخبر باشند، چون فاصله شان از هم زیاد بوده، با هم بیت شعر پاسكاری میكردند، یك بیت در نوای دشتی را این یکی میخوانده و یك بیت هم دیگری میخوانده. چه میخواندند؟ خودش ذكر میكند و میگوید: از بابا بیدل میخواندند، از بابا حافظ میخواندند. میگوید برخی از اینها مثلاً از سعدی میخواندند. آیا سطح سواد امرزو بالاتر است یا ۲۵۰ سال پیش كه این خاطرات ثبت شده؟ قطعا سطح سواد ما بالاتر است، اما ما مخاطب را متهم میكنیم به بیسوادی؛ این اتفاق در حوزة ادبیات ما حتی در حوزه داستان و رمان هم می افتد. رماننویسان ایران وقتی میخواهند یك داستانكی در یك داستان بلند بیاورند آن را توضیح میدهند. چرا؟ میگویند مخاطب شاید نفهمد. اما شما مثلا در حوزه داستان مثلاً آمریكا،در اروپا، رمانهای آنها را نگاه كنید، صرفا داستان میگویند. مثلا نمیگوید كه قصد محمد سهرابی اینجای داستان كه این فنجان را گذاشت آن طرف میز چیست. صرفا داستان میگوید. متاسفانه الان در ایران اینطوری نیست. بعضیها مخاطب را خنگ فرض میکنند.
جناب سهرابی امروز در شعر آئینی و مداحی های آن شاهدیم اشعار رفته به سمت مدح شعر و خود آدمها به جای اهل بیت؛ اشعار بیشتر توصیف خودشان است كه من چنین هستم و چنان هستم! این زیاد از حد شده است. نظر شما چیست. حس نمی کنید مجالس شعرخوانی ما از مدح اهل بیت علیهمالسلام فاصله گرفته است؟
آن سخن هم نمك كار خودش را دارد، اما اینكه مثلا گفتن اینکه مدح به حاشیه رفته را نمیپسندم به نظر من نشات گرفته از اینجاست كه ما معشوق و مشخصاتش را نمیدانیم.
همین باعث خواندن «روضه فاش» نمی شود؟
روضه فاش را میخوانیم چون از عظمت اباعبدالله علیه السلام بیخبریم، اباعبدالله علیه السلام جای خود، ما زهیربن قین علیه السلام را هم نمیشناسیم. در مرثیه باید از جلالت یاد كنیم. حتی شما در لغتنامه هم مراجعه كنید مرثیه تعریفش این است: ذكر خوبیهای متوفی و گریستن بر او. ذكر عظمت متوفی و گریستن برای او. مرثیه این است، اما الان كجا در روضه امام حسین علیه السلام عظمت اباعبدالله علیه السلام را ذكر میكنیم؟ شاعرها از این مباحث فاصله گرفتهاند. دلیلش هم این است که یا مقتل نمیخوانند یا پای منبر نمینشینند. شاید هم مطلوب مداح این است، یا مثلا مستمع اینطور میطلبد. با شعر فاش حالت هیجانی مجلس دفعتاً صورت میگیرد، ولی بسیاری از افراد با سردرد و پریشانی و انزجار به منزل میروند و آن شكفتگی مطلوب بعد از روضه اباعبدالله علیه السلام دیده نمیشود.
ـ امسال بعضی از شاعرانی كه به این روال موجود انتقاداتی داشتند، انتقاداتشان را در قالب شعر گفته بودند. ولی هجمه بدی علیه آنها اتفاق افتاد. این به معنی بسته شدن باب اصلاح رویه ای که می گویید نیست؟
برخی گفته بودند گریه برای امام حسین علیه السلام بس است، و حالا دیگر زمان تعقل و تفكر و شعور است. این حرفها از كجا در میآید؟ این حرفها قطعا از جایی کنترل میشود، قطعا دارد اداره میشود. این یك حرف عادی نیست. یا گوینده آگاه است كه دارد به كسی كمك میكند، به جریانی كمك میكند، یا ناآگاه است، در هر صورت باید ملتفت معنا شود. مگر امام خمینی رحمهالله، نگفت ما هر چه داریم از این محرم و صفر است و هر چه داریم از این بر سر و سینه زدنهاست و از اشك و گریه برای امام حسین علیه السلام است. آیا انقلاب اسلامی را فلسفه امام خمینی پیروز كرد یا حكمتش؟ یا روضهخوانیاش؟
ما باید ملتفت باشیم که واقعا این بیانصافی است كه نان امام حسین علیه السلام را بخوریم، نان انقلاب را بخوریم و زیر بیرق كسی دیگر سینه بزنیم. این خیلی بیانصافی است.
ما از «آرمان رنو» مسیحی شاعر فرانسوی قصیدهای بلند در مدح اباعبدالله علیه السلام میبینیم:
امروز روز اشک و حسرت است
روز پوشیدن لباسهای عزاداری است
روزی که مردم هیاهو و شور دارند
پیرامون تابوتی طبق یک رسم
زیرا امروز روزی است که شخص درستکار
و روشن ضمیری،کسیکه که محبوب است
در بین هر پیامبر بزرگی
حسین پسر فاطمه
بعد از پدرش، بعد از برادرش
هر دوتا کنون شهید و مقدس
تحت حکومت مستبد
بدست قاتلان کشته شدند .
یارانش هفتادو دو تن بودند
اطفال و همسرش را
در پشت تپه ای جای داده بود
دشمنانش ده هزار تن بودند
زیر آسمان گرم
بدون هیچ آبی
جهان ده روز این منظره را با خود داشت
و مردان پیروزی را به دست می آوردند
کودکان آب می خواستند
سرانجام، تکه تکه شده، غیر قابل تشخیص
وحسین بر زمین غلتان
خون توسط ماسهزار، نوشیده شد
در صحرای کربلا
از زمان بامداد،همه حیوانات
گریه می کنند در بیشه زار؛ و از آسمان
قطرات بر سرمان فرود میآیند
و تلخند شبیه نمک
تنها گریه نمیکنم،من حسرت میبرم
به کسی که به عشق خدا
رنج کشید و زندگیش را فدا کرد
در سرزمین کربلا
تا «چارلز دیكنز» كه گفته است من در احوالات امام حسین علیه السلام دقیق شدم و دیدم وقتی پسر شش ماهه خودش را به میدان برده دانستم که او برای حكومت نمیجنگیده. اینها را ارمنیها گفتهاند. باصطلاح روشنفکران ما چه میگویند؟
ما كه نان روضه امام حسین علیه السلام را خوردیم و فربه شدیم و به پول و منصب هم رسیدیم، یادمان نرود که سیلیاش را دخترهای امام حسین علیهمالسلام خوردهاند. الان كسی نماز شب هم بخواند روی فرش دستباف میخواند. ما نان امام حسین را داریم میخوریم، زحمتش را حضرت زهرا سلام الله علیها كشیده. این بیاحترامی است كه بیاییم و بگوییم که بس است دیگر، گریه بس است، حالا بیاییم به تعقل و تفكر. بنشینیم بیبنیم امام حسین علیه السلام چرا كشته شد. این بیصفتی است. این یك پُز روشنفكرانه است که فقط ظاهرش خیلی شیك است. اما باطن آن پوسیده.
آقایان روشنفكر چرا یك كلام راجع به خمس و زكات صبحت نمیكنند و گیر نمیدهند؟ چون هدایت قطعی و آنی مردم مستقیما در پرداخت خمس و زكات نیست. خمس خودبهخود کشتی نجات نیست. خمس و زکات زبان ندارند تا بیان حقیقت کنند. اما مدح امام حسین علیه السلام خودش زبان است. آیا راجع به ماه مبارک رمضان چه كسی صحبت كرده است؟ راجع به عید قربان و فطر، چه كسی صحبت كرده؟ اما تا محرم میخواهد از راه برسد، همه قلم به دستها و روشنفكرها با خودنویسهای مارک لندن صف می شوند که چطور كشته شدن امام حسین علیه السلام را نگویید، والله العلیالاعظم امام رضا علیه السلام چطور کشته شدن آن مولا و سرور را خیلی فاش بیان فرموده اند. امام صادق علیه السلام فرمودهاند آنطوری كه در قوم و قبیله خودتان روضه میخوانید برای ما روضه بخوانید.
شخصی رفت محضر اما هشتم علیه السلام، با رفیقش بود. آقا فرمودند رفیقت كیست؟ گفت اهل فلان جاست و شغلش این است. فرمودند نه؛ یك كار دیگری هم دارد، آن را بگو. گفت محرمها كه میشود شعر میگوید برای حضرت حسین علیه السلام، مرثیه میخواند. طرف خودش را جمع و جور كرد. خب محضر امام است، خواست مودبتر بنشیند و مودبتر بخواند. آقا فرمودند نه؛ همانطوری بخوان كه در روستا و شهر خودتان میخوانی.
چرا تا محرم میخواهد بیاید همه روشنفكرها از خانه میآیند بیرون، خودنویسهای طلا را درمیآورند، یادشان میافتد كه بله. چرا؟ چون كه هدایت مردم به دست امام حسین علیه السلام است. جالب است که برخی از آقایان اگر نماز یك مسجدی به خاطر عزاداری امام حسین علیه السلام دیر شود صدایشان در میآید كه آقا نماز دیر شد، نیم ساعت نماز ظهر به تاخیر افتاد و الان خدا صاعقه عذاب را بر ما نازل میکند.
امام حسین علیه السلام بالاتر است یا مؤمن روزه دار؟ ۳۰ روز در ماه رمضان همه دو ساعت بعد از اذان نماز میخوانند، كسی چیزی میگوید؟ نه. اما صدایشان برای نماز ظهر عاشورا در میآید. که چه؟ که بعله آقا فریضه خدا دیر انجام شد
ادامه دارد...
جناب سهرابی به اعتقاد من آنچه به عنوان لفظ امروزه در شعر آیینی ما وجود دارد از حیث نوع استخدام كلمات و هم از نظر محتوای موجود در آن دچار آسیبهای فراوانی شده است. حتی در بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای هیات رزمندگان اسلام هم به این مساله تاکید شد كه لازم است به محتوای آن چیزی كه به عنوان مرثیه و شعر در مجالس عزاداری خوانده میشود بیشتر توجه شود. شما تا چه اندازه از حوزه لفظ و در ادامه محتوا آسیبهایی را متوجه جریان شعر معاصر آئینی معاصر میدانید؟
بسماللهالرحمنالرحیم
اگر بخواهیم شعر را مثلا از دو زاویه نگاه كنیم، یا از دو مقوله كه همان لفظ و معنا، یا لفظ و محتواست؛ باید به تفکیک به این دو مساله بپردازیم. در حوزه لفظ من قبلا جایی عرض كردم كه خوب است كه ما تمام شعرهایی را كه در مدح و مرثیه عرض میكنیم و شاعران میگویند، را باید در محدوده اشعار آئینی بدانیم چون هر كسی كه شعری میگویند، آن را با آیین خودش میگوید و به همین خاطر به تمام شعرها میشود گفت شعری آئینی و ما نمیتوانیم بگوییم شعری آئینی نیست. حتی اگر بخواهیم اسلام را محور قرار بدهیم، شعرهای پارسی همه شعر آئینی است، حتی شاعری مثل ایرج میرزا هم در شعر مادر، در واقع شاعری آئینی است.
اما در حوزه همین شعر آئینی مرسوم، بهتر است كه بگوییم شعر معصوم نه شعر آئینی. یعنی وقتی در شعر مدح و مرثیه برای حضرات معصومین(ع) و امامزادگان واجبالتعظیم میگوییم، این شعر خوب است و شایسته است که شعر معصوم نامیده بشود.
چرا؟
از دو حیث؛ یكی اینكه ما شعر را برای معصوم(ع) میگوییم؛ برای كسی كه عصمت دارد و دیگر اینكه، شعر باید از لحاظ فرم و محتوا یا همان لفظ و معنا دارای عصمت باشد، یعنی هر كلمهای اجازه ورود به این ساحت مقدس را به زعم بنده ندارد. حتی خیلی از كلمات شفاف و زلال و صیقلی. كلمهای مثل «زیبا» خوبهخود زیباست، یك كلمه خودتراش، صیقلی و آئینهمسلك است، و البته خیلی عالی است. اما این كلمه آیا در حوزه شعر صدیقة طاهره حضرت فاطمه(س) راه دارد؟ ما میتوانیم این كلمه را به این شخصیت بزرگ اطلاق كنیم؟ حتی اگر بخواهیم بگوییم نماز زیبای خانم، باید احتیاط كنیم، این كلمه بهخودیخود مبارك است، زیباست و ذاتا زیباست اما در این حوزه خاص و حوزه شعر حضرت زهرا سلام الله علیها اجازه ورود ندارد. و یا مثالی دیگر؛ مداحان بزرگوار روضه میخوانند كه از شدت نشستن تیرها بر پیكر مبارك حضرت عباس علیه السلام بدن مبارك _ عین عبارت مقتل است، «كَالقنفذ» شد؛ یعنی مثل جوجهتیغی شد. اگر ما بخواهیم این را وارد شعر كنیم یا مداح بخواهد توضیحی شفاهی در ادامه روضهخواندن بدهد؛ آیا ذكر كلمه جوجهتیغی در توضیح این مطلب مناسب است؟ یا باید از كلمه خارپشت كه ادبیتر است و مودبانهتر و فخیمتر است، استفاده كنیم؟ قطعا دومی جواب است.
و یا مثلا ما میخواهیم روضه شفاهی برای حضرت رقیه سلام الله علیها بخوانیم یا روضهای مكتوب بنویسم. اینجا برای ذكر حالات آن اولیاءمخدره، میتوانیم از كلمهای مثل چهره، قیافه، شمایل، صورت و.... استفاده كنیم. در این چهار گزینه كدام درواقع برای شاعر مناسب است؟ كدامش برای ذكر كردن شفاهی یا مكتوب مناسب است؟ خب شمایل خیلی فخیم است، خیلی ادبی است. قیافه آن ادب خاص را ندارد. چهره ممكن است مانوس نباشد. قطعا به نظر من صورت اینجا مناسبتر است، چون مانوستر و عاطفیتر است و ضمن اینكه تداعی رنگ صورتی نیز میکند که رنگی است دخترانه.
پس در حوزه لفظ خیلی كلمات اجازه ورود به شعر معصوم در حیطه مدح و مرثیه را ندارند لذا خودبهخود از این دایره خارج میشوند. مثلا حضرت عابس(ع) خواست به میدان برود. ما در مقتل داریم که حضرت پیراهن مباركشان را درآوردند. ما در اینجا برای توضیح از كدام كلمات میتوانیم استفاده كنیم؟ برهنه، لخت، عریان، عور؟ قطعا یكی از اینها مناسبتتر است، باقی كلمات اجازة ورود ندارند.
منظورم این است که آسیبهایی كه ممكن است شعر از حیطه لفظ ببیند، آن جایی است كه ما هر كلمهای را بدون اجازه و بدون بررسی به آن وارد شود. در این حوزه. به نظرم اینجا ممكن است شعر آسیب ببیند.
خب سوال هم در همینجاست. ما تا چه اندازه مجاز هستیم تا برخی عبارات را وارد شعر کنیم؟ من این روزها زیاد میبینم كسانی كه شعر آئینی میگویند اما معرفتش را ندارند. امروز کم نیستند افرادی که برای دلسوزاندن و اشك گرفتن و شور دادن به مجلس عزا، برخی از حریمهای لفظ را می شکنند و در نهایت هم میگویند عذر میخواهیم از بیانش!
حرف این است كه شعر مدح و مرثیه، اسمش روی خودش است. این شعر ابتدا باید شعر باشد؛ اما اینكه باریكبینی را حذف كنند و در نوحه و یا در ارجوزههای ایام میلاد، باریكبینی، لطافت و خیال حذف شود و حرف معمول كوچه و بازار را بیاورند، هنری نیست.
شاعری بیتی موهن گفته است که چون بحث فنی است ذكر میكنم: «حل نشده برایم این مساله/ چرا كتك زد به زن حامله». او به گمان خودش خیلی غوغا كرده، در صورتی كه اینطور نیست، او بیادبی و جسارت و توهین كرده، بیتش موهن است. حتی اگر آدم بخواهد برای ناموس خودش چنین واقعه تلخی را ذكر كند هیچگاه این كلمات را استفاده نمیكند. در مقابلش یك شاعر همین مضمون را با استفاده از ادبیات عامه ذکر کرده است. مثلا در قدیم و یا حتی امروزه در بسیاری از خانهها، مرسوم است که اگر مثلا پیرمردی، پیرزنی در مجلس حضور داشته باشد و یا اگر در مجلسی طفل ممیزی باشد كه خوب و بد را تقریبا میفهمد اگر بخواهند بگویند عروس فلان خانم باردار است یا آبستن است، چه میگویند؟ میگویند فلان خانم باردار است؟ نه، باید رعایت شان آن پیری را كه در مجلس حضور دارد بكنند، یا سخن را از آن طفل ممیز بپوشانند، چون میفهمد. خب در این شرایط در ادبیات عامه چه میگفتند؟ میگفتند فلان خانم بار شیشه دارد. شاعر این سخن عامیانه را، سخن بازار، سخن كوچه و برزن را و سخن خانهها را و سخن زنانه را برداشته و اینگونه آورده در شعر: «تا ابد بر جبهه داغ ننگ زد/دید بار شیشه دارم سنگ زد» این واقعا پوشیده و در لفافه است، پوشیده در یك خیال عاطفی مقدس توام با ادبیات عامیانه است.
من منظورم این است كه شاعر باید به اینجا برسد كه بتواند با كنایه و استعاره حرف بزند، وگرنه عین مقتل را به نظم درآوردن خیلی بد است. این حرف را كه مردم هم بلد هستند. شاعر باید از زاویهای یك اتفاق را ببیند كه دیگران آن را نمیبینند، یا لااقل آن را ندیدهاند. «الشاعر یشعرُ بما لا یشعُرُ به غَیرهُ» شعور شاعر باید به چیزی برسد كه شعور دیگران به آن نمیرسد یا نرسیده است. مرثیه در واقع باید قدری عاطفی بیان شود. حتی روضه اباعبدالله(ع) در دل گودال هم باید عاطفی و البته با جلالت بیان شود. طوری كه مردم از انزجار سردرد نگیرند و از لطافت گریه كنند. و البته قبول دارم که این كار سخت است؛ چون شما میخواهید خشنترین و سهمگینترین اتفاقات را در لطیفترین قالبها که همان شعر باشد بیان كنید. شما یك واقعه جانسوز، جانگداز، عظیم وحشتناك و خوفناك را میخواهی لطیف بیان كنی، آیا میشود؟ جواب این است که آری. اما این کار خیلی سخت است.
اما انگار شور عاطفی كه در حماسه و مرثیهسرایی به ویژه برای امام حسین علیه السلام وجود دارد باعث شده خیلی از دوستانی كه برای سرودن شعر در این عرصه وارد میشوند، خیلی به آن بحث فنی و حرفهای شاعریاش توجه نداشته باشند و بیشتر به انتقال شوریدگی حس و حال خودشان توجه پیدا كنند.
این البته البته ممدوح است و مذموم نیست. ما یك زیارتنامهای داریم به نام زیارتنامه جوادیه، حضرت جواد علیه السلام زیارتنامهای را انشاد كردند برای پدر بزرگوارشان حضرت رضا علیه السلام، در آن زیارتنامه میفرمایند: «السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ، الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمَ الطُّفُوفِ» سلام بر امامی مهربان، كسی كه حزنهای روز كربلا را به هیجان آورد. این كه امروز باب شده كه میگویند بنشینید برای كشته شدن اباعبدالله تعقل كنید و اینکه چگونه كشته شدن را نگویید و چراییاش را بگویید نکوهیده است. یك حدیث در این مقوله بیاورند كه ببینیم حضرات دستور دادند به این كار یا نه. در روایت آمده حضرت صادق علیه السلام، پردهای به میان منزلشان می زدند و به زنها امر میكردند در آن طرف پرده بنشینند تا صدای روضهخوان را بشنوند. حتی در روایت هست كه: «گریه بالا گرفت، ناگهان كنیزی از پشت پرده بیرون آمد، طفل شیرخواری را در دامن حضرت امام صادق علیه السلام قرار داد و رفت. آیا این ریشه تعزیه نیست؟ آیا ریشه به هیجان آوردن حزنها نیست؟ آیا این كار امام علیه السلام عین روضه است.
شما میگویید ممكن است عامیانه بیان كردن لطمهای بزند. اما من منظورم سخن عوامانه گفتن نیست، نگاه كنید ما فرهنگ مردم را میگیریم و در سبک شعری طرز تازه یا همان سبک هندی صیقلی تازه به آن میدهیم. دستهگلی، بلوری، الماسی از آن میتراشیم و دوباره به خود مردم تحویل میدهیم. این است كه در طرز تازه وقتی مخاطبین شعری را میشنوند، میگویند که این را كه ما میدانستیم، لذا احساس صمیمی بودن در شعر میكنند. احساس سهیم بودن در سروده شدن شعر میکنند.
اگر مرثیه هم در این وادی قرار بگیرد مستمع واقعاً آن شعر را با جان میپذیرد. در سبك هندی؛ مثلا صائب تبریزی(علیه الرحمه) میگوید: اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهیست/اشک کباب موجب طغیان آتش است. این تصویر را هم در اروپا دیدهاند و هم در آمریكا، هم در آسیا، آفریقا و در همه جا. این ملموس است. این فرهنگ از مردم گرفته شده.
میگویند: المعانی مطروحه فیالطریق، آنچه كه در راه افتاده، آنچه كه دست مردم است. تو آن را بردار و از آن شعر بساز و تحویل مردم بده.
نظیرینیشابوری میگوید: دست طلب چون پیش كسان میكنی دراز/ پل بستهای كه بگذری از آبروی خویش، آیا یك منبر ۱۰ ساعته در مَذمتِ استقراض میتواند به مردم بفهماند كه قرض گرفتن خیلی هم خوب نیست؟ اما یك بیت شعر در جان مردم مینشیند. حالا اگر این مهم در مرثیه هم اتفاق بیفتد، یعنی این طرز تازه در مرثیه اگر اتفاق بیفتد، من فكر میكنم مستعمین این اشعار مدح و مرثیه را بیشتر قبول میكنند تا اینكه ما بخواهیم مرثیه را در سبك عراقی یا در سبك مثلا تركستانی پی بگیریم. آنها نمیتوانند در مرثیه موفق باشند، ما بیاییم مثلا موفقترین مرثیهها را در سبك عراقی نگاه كنیم، باز هم نسبت به زبان طرز تازه، دچار كم و كاستیهایی قطعاً هستند.
اما وضع امروز ما این مطلب را که میفرمایید ندارد. به نظر شما چه اتفاقی افتاده که اشعار مرثیه ما به وضعیت فعلی رسیده است. به جایی که امروز اشعار مرثیه سرودن بیش از هر چیزی یك نوع رقابت در فضای ساخت موزیک پاپ و اینها شده. واقعا علت ماجرا چیست؟
بعضی از شعرا با بعضی از مداحان مرتبط میشود و شعرای نوپا در این ارتباط ، میبینند كه مثلاً مداح طالب شعر فاش است و میخواهد صفر تا صد مجلسش فاصلهاش كم و كوتاه شود، مثلا اگر از صفر تا صد با شعر فاخر در نیمساعت اتفاق میافتد، با شعر فاش در ده دقیقه؛ شاید حتی كمتر.
پس ذائقه مردم هم به نوعی در این ماجرا دخیل است؟
بله. اما یک علت درونی هم داریم؛ علت درونی هم برمیگردد به ناتوانی شاعر. او با مداحی در ارتباط است که می گوید مستمع شعر در لفافه را نمیفهمد، شعر استعاری، شعر تخیلی را، شعر عاطفی، شعر پیچیده در لفافه را نمیفهمد و باید فاش سخن بگوییم. این غلط است. مثلا شما خاطرات صدرالدین عینی را بخوانید، او در تاجیكستان یا ارمنستان امروز بوده و میگوید در آن سرزمین جفترانان یعنی كسانی كه زمین را شخم میزدند، در تاریكی شب برای اینكه از سلامت خود باخبر باشند، چون فاصله شان از هم زیاد بوده، با هم بیت شعر پاسكاری میكردند، یك بیت در نوای دشتی را این یکی میخوانده و یك بیت هم دیگری میخوانده. چه میخواندند؟ خودش ذكر میكند و میگوید: از بابا بیدل میخواندند، از بابا حافظ میخواندند. میگوید برخی از اینها مثلاً از سعدی میخواندند. آیا سطح سواد امرزو بالاتر است یا ۲۵۰ سال پیش كه این خاطرات ثبت شده؟ قطعا سطح سواد ما بالاتر است، اما ما مخاطب را متهم میكنیم به بیسوادی؛ این اتفاق در حوزة ادبیات ما حتی در حوزه داستان و رمان هم می افتد. رماننویسان ایران وقتی میخواهند یك داستانكی در یك داستان بلند بیاورند آن را توضیح میدهند. چرا؟ میگویند مخاطب شاید نفهمد. اما شما مثلا در حوزه داستان مثلاً آمریكا،در اروپا، رمانهای آنها را نگاه كنید، صرفا داستان میگویند. مثلا نمیگوید كه قصد محمد سهرابی اینجای داستان كه این فنجان را گذاشت آن طرف میز چیست. صرفا داستان میگوید. متاسفانه الان در ایران اینطوری نیست. بعضیها مخاطب را خنگ فرض میکنند.
جناب سهرابی امروز در شعر آئینی و مداحی های آن شاهدیم اشعار رفته به سمت مدح شعر و خود آدمها به جای اهل بیت؛ اشعار بیشتر توصیف خودشان است كه من چنین هستم و چنان هستم! این زیاد از حد شده است. نظر شما چیست. حس نمی کنید مجالس شعرخوانی ما از مدح اهل بیت علیهمالسلام فاصله گرفته است؟
آن سخن هم نمك كار خودش را دارد، اما اینكه مثلا گفتن اینکه مدح به حاشیه رفته را نمیپسندم به نظر من نشات گرفته از اینجاست كه ما معشوق و مشخصاتش را نمیدانیم.
همین باعث خواندن «روضه فاش» نمی شود؟
روضه فاش را میخوانیم چون از عظمت اباعبدالله علیه السلام بیخبریم، اباعبدالله علیه السلام جای خود، ما زهیربن قین علیه السلام را هم نمیشناسیم. در مرثیه باید از جلالت یاد كنیم. حتی شما در لغتنامه هم مراجعه كنید مرثیه تعریفش این است: ذكر خوبیهای متوفی و گریستن بر او. ذكر عظمت متوفی و گریستن برای او. مرثیه این است، اما الان كجا در روضه امام حسین علیه السلام عظمت اباعبدالله علیه السلام را ذكر میكنیم؟ شاعرها از این مباحث فاصله گرفتهاند. دلیلش هم این است که یا مقتل نمیخوانند یا پای منبر نمینشینند. شاید هم مطلوب مداح این است، یا مثلا مستمع اینطور میطلبد. با شعر فاش حالت هیجانی مجلس دفعتاً صورت میگیرد، ولی بسیاری از افراد با سردرد و پریشانی و انزجار به منزل میروند و آن شكفتگی مطلوب بعد از روضه اباعبدالله علیه السلام دیده نمیشود.
ـ امسال بعضی از شاعرانی كه به این روال موجود انتقاداتی داشتند، انتقاداتشان را در قالب شعر گفته بودند. ولی هجمه بدی علیه آنها اتفاق افتاد. این به معنی بسته شدن باب اصلاح رویه ای که می گویید نیست؟
برخی گفته بودند گریه برای امام حسین علیه السلام بس است، و حالا دیگر زمان تعقل و تفكر و شعور است. این حرفها از كجا در میآید؟ این حرفها قطعا از جایی کنترل میشود، قطعا دارد اداره میشود. این یك حرف عادی نیست. یا گوینده آگاه است كه دارد به كسی كمك میكند، به جریانی كمك میكند، یا ناآگاه است، در هر صورت باید ملتفت معنا شود. مگر امام خمینی رحمهالله، نگفت ما هر چه داریم از این محرم و صفر است و هر چه داریم از این بر سر و سینه زدنهاست و از اشك و گریه برای امام حسین علیه السلام است. آیا انقلاب اسلامی را فلسفه امام خمینی پیروز كرد یا حكمتش؟ یا روضهخوانیاش؟
ما باید ملتفت باشیم که واقعا این بیانصافی است كه نان امام حسین علیه السلام را بخوریم، نان انقلاب را بخوریم و زیر بیرق كسی دیگر سینه بزنیم. این خیلی بیانصافی است.
ما از «آرمان رنو» مسیحی شاعر فرانسوی قصیدهای بلند در مدح اباعبدالله علیه السلام میبینیم:
امروز روز اشک و حسرت است
روز پوشیدن لباسهای عزاداری است
روزی که مردم هیاهو و شور دارند
پیرامون تابوتی طبق یک رسم
زیرا امروز روزی است که شخص درستکار
و روشن ضمیری،کسیکه که محبوب است
در بین هر پیامبر بزرگی
حسین پسر فاطمه
بعد از پدرش، بعد از برادرش
هر دوتا کنون شهید و مقدس
تحت حکومت مستبد
بدست قاتلان کشته شدند .
یارانش هفتادو دو تن بودند
اطفال و همسرش را
در پشت تپه ای جای داده بود
دشمنانش ده هزار تن بودند
زیر آسمان گرم
بدون هیچ آبی
جهان ده روز این منظره را با خود داشت
و مردان پیروزی را به دست می آوردند
کودکان آب می خواستند
سرانجام، تکه تکه شده، غیر قابل تشخیص
وحسین بر زمین غلتان
خون توسط ماسهزار، نوشیده شد
در صحرای کربلا
از زمان بامداد،همه حیوانات
گریه می کنند در بیشه زار؛ و از آسمان
قطرات بر سرمان فرود میآیند
و تلخند شبیه نمک
تنها گریه نمیکنم،من حسرت میبرم
به کسی که به عشق خدا
رنج کشید و زندگیش را فدا کرد
در سرزمین کربلا
تا «چارلز دیكنز» كه گفته است من در احوالات امام حسین علیه السلام دقیق شدم و دیدم وقتی پسر شش ماهه خودش را به میدان برده دانستم که او برای حكومت نمیجنگیده. اینها را ارمنیها گفتهاند. باصطلاح روشنفکران ما چه میگویند؟
ما كه نان روضه امام حسین علیه السلام را خوردیم و فربه شدیم و به پول و منصب هم رسیدیم، یادمان نرود که سیلیاش را دخترهای امام حسین علیهمالسلام خوردهاند. الان كسی نماز شب هم بخواند روی فرش دستباف میخواند. ما نان امام حسین را داریم میخوریم، زحمتش را حضرت زهرا سلام الله علیها كشیده. این بیاحترامی است كه بیاییم و بگوییم که بس است دیگر، گریه بس است، حالا بیاییم به تعقل و تفكر. بنشینیم بیبنیم امام حسین علیه السلام چرا كشته شد. این بیصفتی است. این یك پُز روشنفكرانه است که فقط ظاهرش خیلی شیك است. اما باطن آن پوسیده.
آقایان روشنفكر چرا یك كلام راجع به خمس و زكات صبحت نمیكنند و گیر نمیدهند؟ چون هدایت قطعی و آنی مردم مستقیما در پرداخت خمس و زكات نیست. خمس خودبهخود کشتی نجات نیست. خمس و زکات زبان ندارند تا بیان حقیقت کنند. اما مدح امام حسین علیه السلام خودش زبان است. آیا راجع به ماه مبارک رمضان چه كسی صحبت كرده است؟ راجع به عید قربان و فطر، چه كسی صحبت كرده؟ اما تا محرم میخواهد از راه برسد، همه قلم به دستها و روشنفكرها با خودنویسهای مارک لندن صف می شوند که چطور كشته شدن امام حسین علیه السلام را نگویید، والله العلیالاعظم امام رضا علیه السلام چطور کشته شدن آن مولا و سرور را خیلی فاش بیان فرموده اند. امام صادق علیه السلام فرمودهاند آنطوری كه در قوم و قبیله خودتان روضه میخوانید برای ما روضه بخوانید.
شخصی رفت محضر اما هشتم علیه السلام، با رفیقش بود. آقا فرمودند رفیقت كیست؟ گفت اهل فلان جاست و شغلش این است. فرمودند نه؛ یك كار دیگری هم دارد، آن را بگو. گفت محرمها كه میشود شعر میگوید برای حضرت حسین علیه السلام، مرثیه میخواند. طرف خودش را جمع و جور كرد. خب محضر امام است، خواست مودبتر بنشیند و مودبتر بخواند. آقا فرمودند نه؛ همانطوری بخوان كه در روستا و شهر خودتان میخوانی.
چرا تا محرم میخواهد بیاید همه روشنفكرها از خانه میآیند بیرون، خودنویسهای طلا را درمیآورند، یادشان میافتد كه بله. چرا؟ چون كه هدایت مردم به دست امام حسین علیه السلام است. جالب است که برخی از آقایان اگر نماز یك مسجدی به خاطر عزاداری امام حسین علیه السلام دیر شود صدایشان در میآید كه آقا نماز دیر شد، نیم ساعت نماز ظهر به تاخیر افتاد و الان خدا صاعقه عذاب را بر ما نازل میکند.
امام حسین علیه السلام بالاتر است یا مؤمن روزه دار؟ ۳۰ روز در ماه رمضان همه دو ساعت بعد از اذان نماز میخوانند، كسی چیزی میگوید؟ نه. اما صدایشان برای نماز ظهر عاشورا در میآید. که چه؟ که بعله آقا فریضه خدا دیر انجام شد
ادامه دارد...
مرجع : مهر