کد مطلب : ۳۰۶۸۰
نقد، تحلیل و بررسی کتاب سال عاشورا به همراه جواد محقق
وقتی که روضه خوان ها روضه نویس می شوند
حقیقت و بیان آن، هیچگاه به تکرار نمیرسد. همواره تازه است. نفس میکشد. نامیراست و درگذر تاریخ و زمان فراموش نمیشود. چون آب روان راه خود را پیدا میکند و تسلیم سرسختیهای موانع نمیشود. آدمی آنگاه صاحب هنر میشود که در مسیر حقیقت گام بردارد و از چشمۀ جوشان و زلال آن سیراب شود و کدام هنرمندی جز حسین(ع) توانسته حماسهای زیبا و پرشوری چون عاشورا را خلق کند و چنان تأثیری بر عالم بگذارد که بعد از چهارده قرن، هنوز ندای «هیهات من الذله» آن، بر زبان آزادگان جهان جاری باشد. حال ما چه سهمی از بازگویی این حقیقت ناب را داشتهایم؟ بدون تردید در عصر حاضر، هنر میتواند نقش تعیینکنندهای را در بیان خلاقانه حقیقت ایفا کند؛ چون در نهاد خود، صداقت دارد و از جنس حقیقت است. ادبیات داستانی نیز شاخهای تنومند از درخت پربار هنر است که ظرفیتهای بسیاری برای بیان حقایق دارد؛ اما کار به اینجا ختم نمیشود و موانع زیادی برای تألیف رمان یا داستانی با محوریت واقعۀ عاشورا وجود دارد؛ به همین دلیل با «جواد محقق»، شاعر و نویسندۀ نامآشنا و یکی از داوران جایزه دعبل - کتاب سال عاشورا گفتوگو کردیم تا با این موانع آشنا شده و دلایل کمکاری نویسندگان در این عرصه را از وی جویا شویم.
اگر بخواهیم بررسی کلی دربارۀ آثار تولیدشده در حوزۀ عاشورا داشته باشیم، به عنوان کسی که با این حوزۀ ادبیات ایران آشنایی دارید، آیا از سیر تحول و پیشرفت آن راضی هستید؟
پدیدۀ عاشورا، منشوری چند ضلعی و چند وجهی است که وجوه مختلف و ابعاد گوناگون آن نیازمند نگاههای متفاوتی از جوانب متعدد است و کار یک نفر هم نیست. لااقل همزمان نمیشود همۀ آن جوانب را بهدرستی دید. عاشورا یک وجه تاریخی دارد که نیازمند تحقیق و پژوهشهای جدی تاریخی است و نباید هر کسی که تخصص لازم را ندارد، به آن ورود کند و بدون منابع و مآخذ معتبر در آن باره بگوید یا بنویسد؛ اما چون وجه دیگر عاشورا، امری احساسی، عاطفی و اعتقادی است و به عامۀ مردم نیز مربوط است، دخالت غیرمتخصصان در آن زیاد بوده و مباحثی که از سوی آنان طرح و اجرا میشود، گاه آلوده به غلو و افراط است و با مبانی دینی سازگار نیست و منبع و مأخذ درستی نیز ندارد. از اینجاست که تحریفات آغاز میشود و رشد میکند.
این تحریفات را برخی دولتها و بیاطلاع رواج میدهد و خیال هم میکند که در حال خدمت به امام حسین(ع) است! البته بخش دیگری از تحریفات نیز ساخته و پرداختۀ دشمن آگاه بوده که بحث دیگری است. بخش سوم این تحریفات نیز کار برخی علمای اخباری یا اخباریمسلک است. ضرر و زیان عملکرد هرکدام از این سه گروه، یعنی دوستان نادان، دشمنان دانا و علمای غیراصولی در این عرصه، جای بحث جدی دارد که در این گفتوگو مجال آن نیست و من نیز متخصص پرداختن اینگونه مباحث نیستم؛ اگرچه کموبیش از طریق مطالعه آنها را پیگیری میکنم و با تفاوتهای آثار جدی و تحقیقی با کتابهای ترویجی و تهییجی که بیشتر بار احساسی و عاطفی دارند، آشنا هستم. البته سؤال شما ظاهراً ناظر بر آثار ادبی این حوزه است و در پاسخ باید گفت که ادبینویسان ما غالباً محقق و پژوهشگر نیستند و برای بازنویسی یا بازآفرینی مباحث و حوادث عاشورایی از همین منابع و مآخذ موجود استفاده میکنند؛ پس دقت در این آبشخورهای اصلی بسیار مهم و قابل تأمل است. خلاصه اینکه من نیز همچون بسیاری دیگر از اهالی مطالعه از اکثر آثار این حوزه خیلی راضی نیستم و آن را محصول کمکاری متخصصان و کمسوادی نویسندگان این حوزه از ادبیات میدانم.
کدام ابعاد از وقایع عاشورا کمتر مورد توجه قرارگرفته و پرداخت کافی نشدهاند؟
اگر بخواهیم مسأله را در محدودۀ ادبیات بررسی کنیم، باید از دو زاویه به آن بپردازیم. در میان سه نگاه مشهوری که به عاشورا و قیام امام حسین(ع) وجود دارد، شعرا و ادبای ما در دورههای گذشته، غالباً به سوگمایهها پرداختهاند و هر روایتی از عاشورا را که بیشتر احساسی و اشکآورتر بوده، به رشتۀ نظم و نثر درآوردهاند و از کنار روایات و اخباری که اشک و سوز کمتری داشته، بهراحتی عبور کردهاند. اکثر شعرها، نوحهها و بعضی مقاتل ما نیز به این راه رفتهاند. تلقی برخی افراد از مجالس عزاداری امام حسین(ع)، به تعبیر دکتر شریعتی در حد یک کپسول گاز اشکآور بود و دیگر هیچ.
در دوره معاصر و بهویژه در سالهای پس از انقلاب، عقربۀ آثار عاشورایی از سوگمایهای به سمت بیانی دیگر میچرخد و آثاری با رویکرد حماسی غلبه پیدا میکند یا لااقل دوشبهدوش آثار سوگ مایهای میایستد و دیگر عباراتی مثل «زینب مضطر؟سها؟» و زینالعابدین بیمار(ع) از اشعار و نوحهها حذف میشود و اگر حرفی از شیرزن عاشورا نقل میشود، از نوع این جملهها و عبارات است که «من در عاشورا چیزی جز زیبایی و شکوه ندیدهام.»
خلاصه اینکه در هر دو نگاه، پرداخت سوگمندانه و حماسی در آثار گذشتگان و معاصران بهکرات آمده است؛ اما ضلع سوم این مثلث، نگاه عرفانی است که هنوز اثر درخور توجهی از این دیدگاه پدید نیامده است. شاید هنوز هم اثری که این زاویه دید در آن همپایه سوگنامه بیان شده، کتاب معروف عمان سامانی به نام «گنجینۀ اسرار» است که (همچنان با عنوان «گنجینۀ الاسرار» چاپ و منتشر میشود، گنجینه واژهای فارسی است و در کنار الاسرار، واژه عربی قرار میگیرد) این نوع نگاه به واقعۀ عاشورا همچنان کمیاب است و بسامد بالایی در شعر عاشورایی نداشته و شایسته است به آن توجه شود. البته این اقدام باید از سمت شاعرانی صورت بگیرد که هم در شعر اثری دارند و هم در عوالم عملی عرفانی دستی داشته باشند. غیر از این باشد با اثری مواجه خواهیم بود که صرفاً با الفاظ عرفانی بازی کرده و تأثیر چندانی روی مخاطب نمیگذارد.
یکی از وجوه مهم ادبیات، بخش داستانی آن است که بهخوبی با مخاطب امروز ارتباط برقرار میکند. کمکاری در این حوزه را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا داستاننویسی در حوزۀ عاشورایی مخاطب ندارد یا خط قرمزها مانع پرداخت به آن میشود؟
عالم داستان به معنای امروزی آن، عالم تخیل است و حوادث تاریخی، مخصوصاً اگر به تاریخ دین و عوالم مذهبی مربوط باشد، تا حدودی دست و پای تخیل، فضاسازی و صحنهپردازی را میبندد. همین مسأله است که بعضاً باعث پا پسکشیدن اهالی قلم از این عرصه میشود. این معضل باعث میشود تا در همۀ نقاط جهان، تعداد رمانهای تاریخ محور در مقایسه با گونههای دیگر آن اندک بوده و مخاطبان کمتری داشته باشد. این محدودیتها در آفرینش آثاری که بنمایههای اعتقادی و مذهبی دارند، بهمراتب بیشتر است و مسلماً حساسیتها و خطوط قرمز خودش را دارد؛ بهویژه اگر مخاطبان شما کسانی باشند که شناخت ادبی زیادی نداشته باشند و تفاوتهای رمان و تاریخ را درک نکنند.
آن وقت است که بال تخیل این سیمرغ را میچینند و نویسنده را به تحریف تاریخ متهم میکنند. تفاوت در روایات متعدد نیز به این مشکل دامن میزند. نویسنده یا هنرمند، ناچار است یکی از این روایات را محور و محتوای اثر خود قرار دهد. مسلماً این انتخاب نیز بر اساس ظرفیتهای دراماتیکی آن روایت صورت میگیرد. بدیهی است که خالق اثر، روی هر روایتی دست بگذارد، مخالفان و معترضانی خواهد داشت. همین حاشیهسازیهاست که رمق هنرمندان و ادبینویسان را میگیرد.
این مشکل در ساخت فیلمها و سریالهای تاریخی که بهناچار عینیت افزونتری نسبت به داستان دارند، بهمراتب بیشتر است. یادمان هست که چه بهانههایی به دست مخالفان داد و چطور به حذف، جرح و تعدیل آن آثار منجر شد و همچنان نیز میشود. حواشی اجتماعی سریالهای «ولایت عشق»، «مختارنامه» یا فیلم «رستاخیز» آقای درویش را که به یاد داریم. رمان «شهید همت»، «آقای عزیزی» یا رمانهای دیگری که با محوریت انقلاب اسلامی در استانها یا کشور نوشته شده نیز نمونه دیگری از این برخوردها را شاهد بوده که در مجموع این مسائل برای اهالی قلم و هنر قابل تحمل نیست و جز کسانی که ثروت سلیمان، صبر ایوب، عمر نوح و زّهره حیدری دارند، طرف آن نمیروند.
خلاف آثار ادبی عاشورایی که کمتر منتشر میشوند، عناوین آثار تألیفی مربوط به عاشورا زیاد است؛ اما وقتی به آنها مراجعه میشود اکثرشان تحقیقی و پژوهشی نیستند. گویا فقط نوعی کتابسازی است که برای طرحکردن نام نویسنده منتشر شدهاند.
هرچند لازم نیست که همۀ کتابهای تألیفی لزوماً تحقیقی، تحلیلی یا پژوهشی باشند؛ چون غالباً برای مخاطب عام نوشته میشوند، اما میتوان از چند منظر به این سؤال جواب داد. یکی از زاویه فضای تولید که اصلاً اقتصادی نیست، همانطوری که سود غالب بازار سرمایه در تولید نیست و تولیدکننده اکثر حوزهها، از کشاورزی گرفته تا صنعت، معمولاً ضرر میکنند و سودهای کلان به جیب دلالها میرود، در کارهای فرهنگی نیز، تولیدکننده واقعی که محقق و پژوهشگر باشد، به دلیل زمان طولانی تحقیق و فروش اندک اثرش از عهدۀ تأمین هزینههای زندگی برنمیآید و ترجیح میدهد به تدریس و راهنمایی پایاننامهها و پارهای فعالیتهای مطبوعاتی و امثال آن بسنده کند که هم زمان کمتری میبرد و دستمزد آن سریعتر به دست میآید.
مسألۀ دیگر جامعه مخاطبان است که معمولاً برای آثار پژوهشی، محدود است و گاهی با حسادت و بیانصافی معاندان، مخالفان و رقبای علمی و عملی روبهرو میشود و محقق را به دردسر میاندازد؛ بهویژه اگر یک ماجرا دست عوام بیفتد و دستهایی نیز در کار باشد. کسانی که هم سن و سال من هستند، داستان چاپ و نشر کتاب «شهید جاوید» را در چند دهۀ قبل به یاد دارند و میدانند که این پژوهش تاریخی که دو تن از فاضلترین علمای مقبول آن روزگار، بر آن مقدمه تقریظ نوشته بودند و در نوع خود، نسبت به زمان و مکان خودش یک اثر پژوهشی به شمار میرفت، به چه سرنوشتی دچارشد و چطور عوامل ساواک نیز وارد ماجرا شدند و با تحریک احساسات عامۀ مردم، حتی روی علمای بزرگ نیز تأثیر گذاشتند؛ به گونهای که آن دو عالم معروف نظرشان را درباره آن کتاب پس گرفتند و کاری که میرفت آثار علمی را در حوزه پژوهشی عاشورا جایگزین کتابهای کممایۀ احساسی و عاطفی کند، به سامان نرسید.
البته آن کتاب نیز مثل هر اثر دیگری قابل نقد و بررسی بود و تا آنجا که به یاد دارم شش یا هفت عنوان کتاب توسط نویسندگان گوناگون در نقد و بررسی آن منتشر شد که البته بعضی معقول و مؤدبانه و اخلاقمدار و برخی تند و گاهی بیادبانه بودند. مقالاتی نیز در بعضی نشریات و کتابها در آن باره چاپ شد که همان تفاوتها را داشتند؛ حتی بعضی شبهشاعران، توهینهای منظومی سروده و به صورت جزوه منتشر کردند، فضای سالم نقد و بررسی به سمت توهین و تمسخر رفت و ارزشهای علمی و تاریخی آن کتاب، آنطور که باید دیده نشد. پس از آن همچنان مثل گذشته به تعبیر مرحوم «احمد آرام» باز هم هر روضهخوانی روضهنویس شد و آثاری تکراری و کممخاطب به مدد دستگاههای مدرن، چاپ و منتشر میشد. من شخصاً جز کتاب کوچک اما تحقیقی زندهیاد، مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی و یکی دو کار دیگر مثل «تحقیق اربعین» شهید قاضی تبریزی و... اثر شایسته و قابل ذکری را به یاد ندارم که در آن چند دهه به زبان فارسی منتشر شده باشد. البته در سالهای اخیر بعضی از آثار عاشورامحورِ دوست و برادر ارجمندم آقای دکتر «محمدرضا سنگری» نقطه عطفی در این حوزه است که جای تأمل و تقدیر دارد.
پیشنهاد شما برای برگزاری کتاب سال عاشورا به عنوان یکی از داوران آن چیست؟
انتخابهای کتابهای برگزیده هر شاخه و معرفی آن به مخاطبان علاقهمند به آن رشته، کار ارزشمندی است؛ بهویژه اگر به تولید بیشتر آثار بهتر نیز منجر شود؛ یعنی مقدار و مبلغ جوایز در حدی باشد که انگیزه پژوهشگران متعهد این عرصه را بیشتر کند. اما در حوزههای خاص شاید برگزاری هر سالۀ آن با توجه به محدودیت آثار منتشرشده در بعضی شاخهها ضروری نباشد و این به عهده دوستان برگزارکننده است که با بررسی کمی و کیفی آثار و آسیبشناسی کارهای انجامشده به نتیجهگیری دقیقتری در فاصلهگذاری زمانی برای برگزاری مراسم برسند. به هرحال، این انتخاب ضمن تشویق اهالی قلم، به بالابردن نرخ مطالعه عمومی نیز کمک میکند و این یعنی کمک به اقتصاد بیمار نشر که سلامتی آن آرزوی هر انسان خردمند است.
مجید اصغری/
اگر بخواهیم بررسی کلی دربارۀ آثار تولیدشده در حوزۀ عاشورا داشته باشیم، به عنوان کسی که با این حوزۀ ادبیات ایران آشنایی دارید، آیا از سیر تحول و پیشرفت آن راضی هستید؟
پدیدۀ عاشورا، منشوری چند ضلعی و چند وجهی است که وجوه مختلف و ابعاد گوناگون آن نیازمند نگاههای متفاوتی از جوانب متعدد است و کار یک نفر هم نیست. لااقل همزمان نمیشود همۀ آن جوانب را بهدرستی دید. عاشورا یک وجه تاریخی دارد که نیازمند تحقیق و پژوهشهای جدی تاریخی است و نباید هر کسی که تخصص لازم را ندارد، به آن ورود کند و بدون منابع و مآخذ معتبر در آن باره بگوید یا بنویسد؛ اما چون وجه دیگر عاشورا، امری احساسی، عاطفی و اعتقادی است و به عامۀ مردم نیز مربوط است، دخالت غیرمتخصصان در آن زیاد بوده و مباحثی که از سوی آنان طرح و اجرا میشود، گاه آلوده به غلو و افراط است و با مبانی دینی سازگار نیست و منبع و مأخذ درستی نیز ندارد. از اینجاست که تحریفات آغاز میشود و رشد میکند.
این تحریفات را برخی دولتها و بیاطلاع رواج میدهد و خیال هم میکند که در حال خدمت به امام حسین(ع) است! البته بخش دیگری از تحریفات نیز ساخته و پرداختۀ دشمن آگاه بوده که بحث دیگری است. بخش سوم این تحریفات نیز کار برخی علمای اخباری یا اخباریمسلک است. ضرر و زیان عملکرد هرکدام از این سه گروه، یعنی دوستان نادان، دشمنان دانا و علمای غیراصولی در این عرصه، جای بحث جدی دارد که در این گفتوگو مجال آن نیست و من نیز متخصص پرداختن اینگونه مباحث نیستم؛ اگرچه کموبیش از طریق مطالعه آنها را پیگیری میکنم و با تفاوتهای آثار جدی و تحقیقی با کتابهای ترویجی و تهییجی که بیشتر بار احساسی و عاطفی دارند، آشنا هستم. البته سؤال شما ظاهراً ناظر بر آثار ادبی این حوزه است و در پاسخ باید گفت که ادبینویسان ما غالباً محقق و پژوهشگر نیستند و برای بازنویسی یا بازآفرینی مباحث و حوادث عاشورایی از همین منابع و مآخذ موجود استفاده میکنند؛ پس دقت در این آبشخورهای اصلی بسیار مهم و قابل تأمل است. خلاصه اینکه من نیز همچون بسیاری دیگر از اهالی مطالعه از اکثر آثار این حوزه خیلی راضی نیستم و آن را محصول کمکاری متخصصان و کمسوادی نویسندگان این حوزه از ادبیات میدانم.
کدام ابعاد از وقایع عاشورا کمتر مورد توجه قرارگرفته و پرداخت کافی نشدهاند؟
اگر بخواهیم مسأله را در محدودۀ ادبیات بررسی کنیم، باید از دو زاویه به آن بپردازیم. در میان سه نگاه مشهوری که به عاشورا و قیام امام حسین(ع) وجود دارد، شعرا و ادبای ما در دورههای گذشته، غالباً به سوگمایهها پرداختهاند و هر روایتی از عاشورا را که بیشتر احساسی و اشکآورتر بوده، به رشتۀ نظم و نثر درآوردهاند و از کنار روایات و اخباری که اشک و سوز کمتری داشته، بهراحتی عبور کردهاند. اکثر شعرها، نوحهها و بعضی مقاتل ما نیز به این راه رفتهاند. تلقی برخی افراد از مجالس عزاداری امام حسین(ع)، به تعبیر دکتر شریعتی در حد یک کپسول گاز اشکآور بود و دیگر هیچ.
در دوره معاصر و بهویژه در سالهای پس از انقلاب، عقربۀ آثار عاشورایی از سوگمایهای به سمت بیانی دیگر میچرخد و آثاری با رویکرد حماسی غلبه پیدا میکند یا لااقل دوشبهدوش آثار سوگ مایهای میایستد و دیگر عباراتی مثل «زینب مضطر؟سها؟» و زینالعابدین بیمار(ع) از اشعار و نوحهها حذف میشود و اگر حرفی از شیرزن عاشورا نقل میشود، از نوع این جملهها و عبارات است که «من در عاشورا چیزی جز زیبایی و شکوه ندیدهام.»
خلاصه اینکه در هر دو نگاه، پرداخت سوگمندانه و حماسی در آثار گذشتگان و معاصران بهکرات آمده است؛ اما ضلع سوم این مثلث، نگاه عرفانی است که هنوز اثر درخور توجهی از این دیدگاه پدید نیامده است. شاید هنوز هم اثری که این زاویه دید در آن همپایه سوگنامه بیان شده، کتاب معروف عمان سامانی به نام «گنجینۀ اسرار» است که (همچنان با عنوان «گنجینۀ الاسرار» چاپ و منتشر میشود، گنجینه واژهای فارسی است و در کنار الاسرار، واژه عربی قرار میگیرد) این نوع نگاه به واقعۀ عاشورا همچنان کمیاب است و بسامد بالایی در شعر عاشورایی نداشته و شایسته است به آن توجه شود. البته این اقدام باید از سمت شاعرانی صورت بگیرد که هم در شعر اثری دارند و هم در عوالم عملی عرفانی دستی داشته باشند. غیر از این باشد با اثری مواجه خواهیم بود که صرفاً با الفاظ عرفانی بازی کرده و تأثیر چندانی روی مخاطب نمیگذارد.
یکی از وجوه مهم ادبیات، بخش داستانی آن است که بهخوبی با مخاطب امروز ارتباط برقرار میکند. کمکاری در این حوزه را چطور ارزیابی میکنید؟ آیا داستاننویسی در حوزۀ عاشورایی مخاطب ندارد یا خط قرمزها مانع پرداخت به آن میشود؟
عالم داستان به معنای امروزی آن، عالم تخیل است و حوادث تاریخی، مخصوصاً اگر به تاریخ دین و عوالم مذهبی مربوط باشد، تا حدودی دست و پای تخیل، فضاسازی و صحنهپردازی را میبندد. همین مسأله است که بعضاً باعث پا پسکشیدن اهالی قلم از این عرصه میشود. این معضل باعث میشود تا در همۀ نقاط جهان، تعداد رمانهای تاریخ محور در مقایسه با گونههای دیگر آن اندک بوده و مخاطبان کمتری داشته باشد. این محدودیتها در آفرینش آثاری که بنمایههای اعتقادی و مذهبی دارند، بهمراتب بیشتر است و مسلماً حساسیتها و خطوط قرمز خودش را دارد؛ بهویژه اگر مخاطبان شما کسانی باشند که شناخت ادبی زیادی نداشته باشند و تفاوتهای رمان و تاریخ را درک نکنند.
آن وقت است که بال تخیل این سیمرغ را میچینند و نویسنده را به تحریف تاریخ متهم میکنند. تفاوت در روایات متعدد نیز به این مشکل دامن میزند. نویسنده یا هنرمند، ناچار است یکی از این روایات را محور و محتوای اثر خود قرار دهد. مسلماً این انتخاب نیز بر اساس ظرفیتهای دراماتیکی آن روایت صورت میگیرد. بدیهی است که خالق اثر، روی هر روایتی دست بگذارد، مخالفان و معترضانی خواهد داشت. همین حاشیهسازیهاست که رمق هنرمندان و ادبینویسان را میگیرد.
این مشکل در ساخت فیلمها و سریالهای تاریخی که بهناچار عینیت افزونتری نسبت به داستان دارند، بهمراتب بیشتر است. یادمان هست که چه بهانههایی به دست مخالفان داد و چطور به حذف، جرح و تعدیل آن آثار منجر شد و همچنان نیز میشود. حواشی اجتماعی سریالهای «ولایت عشق»، «مختارنامه» یا فیلم «رستاخیز» آقای درویش را که به یاد داریم. رمان «شهید همت»، «آقای عزیزی» یا رمانهای دیگری که با محوریت انقلاب اسلامی در استانها یا کشور نوشته شده نیز نمونه دیگری از این برخوردها را شاهد بوده که در مجموع این مسائل برای اهالی قلم و هنر قابل تحمل نیست و جز کسانی که ثروت سلیمان، صبر ایوب، عمر نوح و زّهره حیدری دارند، طرف آن نمیروند.
خلاف آثار ادبی عاشورایی که کمتر منتشر میشوند، عناوین آثار تألیفی مربوط به عاشورا زیاد است؛ اما وقتی به آنها مراجعه میشود اکثرشان تحقیقی و پژوهشی نیستند. گویا فقط نوعی کتابسازی است که برای طرحکردن نام نویسنده منتشر شدهاند.
هرچند لازم نیست که همۀ کتابهای تألیفی لزوماً تحقیقی، تحلیلی یا پژوهشی باشند؛ چون غالباً برای مخاطب عام نوشته میشوند، اما میتوان از چند منظر به این سؤال جواب داد. یکی از زاویه فضای تولید که اصلاً اقتصادی نیست، همانطوری که سود غالب بازار سرمایه در تولید نیست و تولیدکننده اکثر حوزهها، از کشاورزی گرفته تا صنعت، معمولاً ضرر میکنند و سودهای کلان به جیب دلالها میرود، در کارهای فرهنگی نیز، تولیدکننده واقعی که محقق و پژوهشگر باشد، به دلیل زمان طولانی تحقیق و فروش اندک اثرش از عهدۀ تأمین هزینههای زندگی برنمیآید و ترجیح میدهد به تدریس و راهنمایی پایاننامهها و پارهای فعالیتهای مطبوعاتی و امثال آن بسنده کند که هم زمان کمتری میبرد و دستمزد آن سریعتر به دست میآید.
مسألۀ دیگر جامعه مخاطبان است که معمولاً برای آثار پژوهشی، محدود است و گاهی با حسادت و بیانصافی معاندان، مخالفان و رقبای علمی و عملی روبهرو میشود و محقق را به دردسر میاندازد؛ بهویژه اگر یک ماجرا دست عوام بیفتد و دستهایی نیز در کار باشد. کسانی که هم سن و سال من هستند، داستان چاپ و نشر کتاب «شهید جاوید» را در چند دهۀ قبل به یاد دارند و میدانند که این پژوهش تاریخی که دو تن از فاضلترین علمای مقبول آن روزگار، بر آن مقدمه تقریظ نوشته بودند و در نوع خود، نسبت به زمان و مکان خودش یک اثر پژوهشی به شمار میرفت، به چه سرنوشتی دچارشد و چطور عوامل ساواک نیز وارد ماجرا شدند و با تحریک احساسات عامۀ مردم، حتی روی علمای بزرگ نیز تأثیر گذاشتند؛ به گونهای که آن دو عالم معروف نظرشان را درباره آن کتاب پس گرفتند و کاری که میرفت آثار علمی را در حوزه پژوهشی عاشورا جایگزین کتابهای کممایۀ احساسی و عاطفی کند، به سامان نرسید.
البته آن کتاب نیز مثل هر اثر دیگری قابل نقد و بررسی بود و تا آنجا که به یاد دارم شش یا هفت عنوان کتاب توسط نویسندگان گوناگون در نقد و بررسی آن منتشر شد که البته بعضی معقول و مؤدبانه و اخلاقمدار و برخی تند و گاهی بیادبانه بودند. مقالاتی نیز در بعضی نشریات و کتابها در آن باره چاپ شد که همان تفاوتها را داشتند؛ حتی بعضی شبهشاعران، توهینهای منظومی سروده و به صورت جزوه منتشر کردند، فضای سالم نقد و بررسی به سمت توهین و تمسخر رفت و ارزشهای علمی و تاریخی آن کتاب، آنطور که باید دیده نشد. پس از آن همچنان مثل گذشته به تعبیر مرحوم «احمد آرام» باز هم هر روضهخوانی روضهنویس شد و آثاری تکراری و کممخاطب به مدد دستگاههای مدرن، چاپ و منتشر میشد. من شخصاً جز کتاب کوچک اما تحقیقی زندهیاد، مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی و یکی دو کار دیگر مثل «تحقیق اربعین» شهید قاضی تبریزی و... اثر شایسته و قابل ذکری را به یاد ندارم که در آن چند دهه به زبان فارسی منتشر شده باشد. البته در سالهای اخیر بعضی از آثار عاشورامحورِ دوست و برادر ارجمندم آقای دکتر «محمدرضا سنگری» نقطه عطفی در این حوزه است که جای تأمل و تقدیر دارد.
پیشنهاد شما برای برگزاری کتاب سال عاشورا به عنوان یکی از داوران آن چیست؟
انتخابهای کتابهای برگزیده هر شاخه و معرفی آن به مخاطبان علاقهمند به آن رشته، کار ارزشمندی است؛ بهویژه اگر به تولید بیشتر آثار بهتر نیز منجر شود؛ یعنی مقدار و مبلغ جوایز در حدی باشد که انگیزه پژوهشگران متعهد این عرصه را بیشتر کند. اما در حوزههای خاص شاید برگزاری هر سالۀ آن با توجه به محدودیت آثار منتشرشده در بعضی شاخهها ضروری نباشد و این به عهده دوستان برگزارکننده است که با بررسی کمی و کیفی آثار و آسیبشناسی کارهای انجامشده به نتیجهگیری دقیقتری در فاصلهگذاری زمانی برای برگزاری مراسم برسند. به هرحال، این انتخاب ضمن تشویق اهالی قلم، به بالابردن نرخ مطالعه عمومی نیز کمک میکند و این یعنی کمک به اقتصاد بیمار نشر که سلامتی آن آرزوی هر انسان خردمند است.