کد مطلب : ۳۱۰۴۱
مرحوم سليم موذن زاده اردبيلي در آخرين گفتوگويش به «اعتماد» گفتهبود:
مرا با نواي « زينب- زينب» تشييع كنيد
خاموشی خالق نوحه ماندگار
ديروز خبري در فضاي مجازي منتشر شد كه تمام عاشقان اهل بيت را شوكزده كرد. خبري مبني بر فوت ناگهاني سليم موذنزاده به عنوان آخرين عضو از خاندان معروف موذنزاده اردبيلي. استاد حنجره طلايي كه به اذعان تمامي اساتيد موسيقي يكي از ماندگارترين حنجرههاي حال حاضر كشور را داشت؛ حنجرهاي كه در تمام طول 8 دهه عمر سليم ، تنها در راه خدمت به اهل بيت و سرور و سالار شهيدان باز شد و با وجود پيشنهادهاي فراواني كه داشت حاضر نشد در عرصه موسيقي از آن استفاده كند. مردي كه با وجودي كه كمتر تن به مصاحبه ميداد، اما موافقت كرد تا در ديماه سال گذشته، گفتوگويي را با ويژهنامه مذهبي اعتماد داشته باشد؛ ويژهنامهاي كه بين هيئات مذهبي منتشر ميشد. اما دست تقدير ميخواست اين گفتوگو آخرين مصاحبهاش با رسانهها باشد. گرچه گويا به خود استاد هم الهام شده بود كه اين آخرين گفتوگويي است كه انجام ميدهد. اين را ميشد از آخرين آرزويش درك كرد. همانجا كه ميگفت: مرا با نواي «زينب- زينب» تشييع كنيد. همين مساله كافي بود تا انتشار خبر فوت ناگهاني حاج سليم، بهانهاي باشد براي بازنشر اين آخرين گفتوگوي وي با رسانهها.
گفتوگو با مردي كه حدود هشت دهه از عمر خود را وقف مداحي و اهل بيت كرده و وي را هم رديف استاد شجريان در عالم موسيقي و استاد عبدالباسط در عالم قرآن خواني ميدانند، كار سادهاي نيست. براي اينكه حاج سليم موذنزاده را بشناسيد لازم نيست كه حتما آذري زبان باشيد. كافي است پرس و جويي بين فارس زبانها داشته باشيد تا از محبوبيت اين پيرغلام اهلبيت آگاه شويد. مردي كه فارسها، وي را بيشتر با نواي «زينب - زينب»ش ميشناسند. محال است كه عاشق اهل بيت و امام حسين(ع) باشي و با وي آشنا نباشي. درنگاه اول كمي براندازت ميكند. از آن دست نگاههايي كه آدم دست و پايش را گم ميكند. آخرين بازمانده از خاندان موذنزادهها؛ خانداني كه آذريها آنها را به نوحههايشان و فارسها به اذانهاي جاودانهشان ميشناسند. حاج سليم موذن زاده، گرچه از لحاظ شناسنامهاي، متولد 1315 است، اما در حقيقت تاريخ تولدش به سال 1312 باز ميگردد. پيرمردي كه با وجود چهره جدياش، پراست از مهرباني با سينهاي كه گنجينهاي بيبديل است از تاريخ شفاهي مداحي در ايران و بهخصوص، در بين آذريزبانها. به قول خودش در اين مصاحبه مطالبي را بيان كرده كه در هيچ گفتوگوي ديگري عنوان نكردهاست. با اين وجود چندان پرحرف نيست و سوالاتمان را كوتاه كوتاه پاسخ ميدهد. وقتي از حسين و عاشورا و به خصوص نواي جاودانه «زينب - زينب»ش سخن ميگويد، بياختيار صدايش ميلرزد و گاه به آرامي سينهاي هم ميزند. انگار براي چند لحظهاي از اين دنيا جدا ميشود. با وجودي كه بيش از 80 سال از خدا عمر گرفته، هنوز هم به شكل شگفتآوري مداحي ميكند. با چنان صدايي كه اگر از دور بشنويد تصور ميكنيد كه اين نوحه را جواني تازه نفس اجرا ميكند. خودش معتقد است كه لطف خداست كه به صدايش چنان قدرتي داده كه هنوز هم مانند روزهاي جواني بخواند. اما با اين وجود، كمتر مصاحبهاي ميتوانيد از وي پيدا كنيد كه كامل باشد و به بخشهاي مختلف زندگي حاج سليم موذنزاده پرداخته باشد. به همين دليل در اين گفتوگو بيشتر به دنبال آشنايي بيشتر با زواياي ناشناخته زندگي حنجره طلاي مداحي ايران و خاندانش بودهايم. از پدرش تا حاج رحيم كه مردم بيشتر خاندان موذنزاده را با اذان معروف وي ميشناسند.
استاد راستش را بخواهيد اين مصاحبه از آن دست گفتوگوهايي است كه نميدانم از كجا بايد شروع كنم. چون شما با وجود شهرت و محبوبيتي كه داريد، آنقدر كم مصاحبه كردهايد كه خيليها مشتاق آشنايي بيشتر با زير و بم زندگي استاد بيبروبرگرد مداحي ايران و حتي جهان تشيع هستند. بنابراين انجام چنين گفتوگويي چندان هم ساده نيست. ولي خب؛ شايد بهتر باشد كه مصاحبهمان را با همين محور يعني آشنايي بيشتر با زندگي و خط سيري كه حاج سليم طي كرده تا از «سليم» به «فخرالذاكريني» برسد، آغاز كنيم. الان و در دهه 80 زندگي به خاطر داريد كه از چه سن و سالي مداحي را آغاز كرديد و نخستين جايي كه در آن برنامه اجرا كرديد كجا بود؟
همانطور كه حتما ميدانيد، پدرو برادران من، همگي مداح بودند. يعني صداي خوب بزرگترين ميراث خانوادگي ماست. صداهايي كه تا به ياد داريم، در خدمت خاندان اهل بيت است و حنجرههايي كه به عشق امام حسين(ع) به صدا در ميآيد. اززمانيكه به ياد دارم در خانه پدريمان در محله تازه شهراردبيل، محرمها و ايام مذهبي، مراسم عزاداري يا جشن ميلاد امامان برگزار ميشد و به خاطر شهرتي كه پدرم در مداحي داشت، همه اهل شهر از كوچك و بزرگ تا مسوولان و... در آن شركت ميكردند. خب طبيعي است كه در چنين فضايي، ما پنج پسر خانواده هم، با عشق به خاندان اهل بيت و به ويژه آقا ابا عبدالله بزرگ شويم و پا بگيريم.
از همان كودكي وقتي پدرم، حاج عبدالكريم، علاقه من و برادرانم حاج نعيم و حاج رحيم به مداحي را ديد، شروع به آموزش ما كرد. البته خودش هم كاملا با فوت و فن مداحي آشنا بود و هم دستگاههاي موسيقي و رديف و گوشههاي موسيقي را به خوبي ميشناخت. بدينترتيب، پدرم نخستين و بزرگترين معلم و مشوق من و برادرانم بود. ما هم به خاطر شور و شوق كودكي وجواني، علاقهمند بوديم كه هرچه زودتر مداحي در دم و دستگاه آقا را آغاز كنيم. پدرمان هم تشويقمان ميكرد. براي همين ما سه برادر از وقتيكه خودمان را شناختيم، مداحي ميكرديم. اما از آنجاييكه آن روزها بچه بوديم و خاطرات آن روزها زياد در ذهنم باقي نمانده، يادم نيست كه نخستينبار كجا مداحي كردم و چند ساله بودم. گرچه فكر ميكنم كه نخستين باري كه مداحي كردم، سنم نبايد بيشتر از شش، هفت سال بوده باشد.
و كجا تحصيل ميكرديد؟
ما در دوران كودكي در مكتب ميرزا عزيز درس ميخوانديم. اين مكتب در محله يساول اردبيل قرار داشت. اين مكتب ويژه كودكاني بود كه صداي خوبي داشتند. ميرزا عزيز از آنها تست ميگرفت و بعد آنها را قبول ميكرد. دراين مكتب به كودكان هم درس مختلف آموزش داده ميشد و هم دستگاههاي موسيقي و آواز و البته كتابهاي «مقاتل» مستند. در واقع، تحصيل دراين مكتبخانه مانند تحصيل در دانشگاه بود. مداحان بسياري از اين مكتب به جامعه مداحان وارد شدند. مداحاني چون: حاج محمد تمدن، حاج رحيم موذن و ديگران. بعد از آن هم به همراه برادرانم به مدرسه حاج ابراهيم رفتيم. البته براي آموزش موسيقي، از محضر اساتيد بسياري هم كسب فيض كردهام.
مثلا كداميك از اساتيد؟
مثلا استاد جليل شهناز يا تاج اصفهاني واقبال آذر. همچنين در سفري كه به باكو داشتم، با برخي از اساتيد موسيقي آذربايجان هم ديداري داشتم. اساتيدي چون: هابيل علياف و آقاخان عبدالهاف كه خدا را شكر، همگي از صداي من تعريف ميكردند.
و چه شد كه به تهران آمديد؟
تا قبل از سال 1359، هر سال به دعوت هياتهاي مذهبي، محرمها به تهران ميآمدم و برميگشتم. تا اينكه در اين سال منزلي را در خيابان مالك اشتر، اجاره كردم و بدينترتيب به تهران نقل مكان كردم. بعد هم خدا لطفي كرد و سه سال بعد يعني در سال 62 موفق شديم خانهاي در خيابان بهبودي بخريم و از مستاجري راحت شويم. البته در اردبيل هم خانه پدري را هنوز حفظ كردهام و در حال حاضر خيلي از روزهاي سال را در اردبيل هستم ولي در عين حال در تهران هم خانهاي دارم و ميآيم و ميروم. نخستين اجرايم هم در تهران در مسجد مركزي اردبيليها در گلوبندك بود.
از بين برادران و پدر، سبك اجراهاي شما به كداميك نزديكتر است؟
بيشتر مانند پدرم ميخوانم. ضمن آنكه در اجراهايم تاحدودي ازسبك حاج حسين قلي داودي هم تاثير ميگيرم.
از بين مداحان آذري زبان، كار كداميك از مداحان را بيشتر ميپسنديد و دوست داريد؟
از بين قديميها، آثار مرحوم شيخ غفوري و مرحوم حسين قلي داودي را دوست دارم و از مداحان امروزي كارهاي، شهروز اردبيلي، عليزاده، ايمان نژاد، رضوانپور و شهروز حبيبي را بيشتر ميپسندم.
و از بين مداحان فارسي زبان، چطور؟
دربين مداحان فارسي زبان آثارمرحوم ذبيحي و قصري و از مداحان كنوني نيز حداديان، برادران طاهري و كريمي را بيشتر گوش ميدهم و ميپسندم. حتي با آنها برنامه هم اجرا كردهام.
چرا كمتر از شما اجراهايي به زبان فارسي ميبينيم؟
اصلا اينگونه نيست. معمولا اكثر آثاري كه اجرا كردهام نيمي از زمان آنها فارسي و نيمي ديگر آذري است. حتي عربي هم ميخوانم. چرا كه من از همان دوران كودكي و در مكتب ميرزا عزيز، عربي را هم آموختم و به تدريج به آن مسلط شدم. براي همين در اجراهايي كه دارم اول با عربي شروع ميكنم و بعد با فارسي ادامه ميدهم و بعد با آذري تمام ميكنم. ضمن آنكه تركي را هم به هر دو زبان تركي آذري و تركي استانبولي اجرا ميكنم.
كلا مداحي فارسي و آذري چه تفاوتي با هم دارند؟
براي كسي كه به هر دو زبان تسلط دارد، تفاوت چنداني ندارد. البته آذريها نيز سبكهاي آواز خواني خاص خود را دارند. ولي در مجموع و به زبان ساده، مداحيهاي آذري پرسوز و گدازتر و پرشورتر از سبكهاي فارسي زبانهاست.
شما مولودي هم اجرا ميكنيد؟
بله. به نوعي ميتوان گفت كه خودم مولودي خواني را در ايران پايهگذاري كردم. آنهم به اين دليل كه احساس كردم بايد براي مراسمهاي مولودي و جشنهاي مذهبيمان هم كاري كرد. اين بود كه به فكر اجراي مولودي افتادم كه خدا را شكر، امروز خيلي خوب جا افتاده است.
به نظر خودتان، «سليم» با كداميك از آثارش حاج «سليم» شده است؟
فكر ميكنم مردم مرا بيشتر، با آثاري چون: «زينب – زينب»، «عم اوغلي»، اكبرباخ و گلفروش ميشناسند.
شاگرد خصوصي براي مداحي هم داشته يا داريد؟
نه. هرگز. همه مداحاني كه به سبك من اجرا دارند، از روي نوارها و كاست هايم، و از طريق گوش دادن، اين سبكها را ياد گرفتهاند.
خب حالا كه به اينجا رسيديم، كمي هم از ويژگيهاي يك مداح خوب و شش دانگ بگوييد؛ اينكه يك مداح خوب و شش دانگ بايد چه ويژگيهاي فني داشته باشد؟
برخلاف تصور عامه، مداحي و نوحهخواني كار سادهاي هم نيست. نوحهخوان بايد دورههاي آموزشي مختلفي را بگذراند. بهترين صدا، صدايي است كه باعث آزار مخاطب نشود، بلكه برعكس، وي را جذب كند. الان مداحاني را ميبينيم كه بدون آنكه با فنون آواز و موسيقي آشنا باشند و قواعد كلامي را رعايت كنند، با صداي آزاردهندهاي، مداحي ميكنند. اين مداحان نه تنها به شهرت و اعتبار خودشان ضرر ميزنند كه باعث آزردگيخاطر عزاداران هم ميشوند. صداي خوش يك نعمت الهي است. براي حفظ صداي خوش، بايد اولا بايد با دستگاههاي موسيقي آشنا بود و در دستگاههاي موسيقي برنامه اجرا كرد، ثانيا از مصرف مواد مخدر، سيگار و قليان خودداري كرد.
خب از بين مداحان كنوني چند درصد واجد اين ويژگيهاي فني و اخلاقي هستند و ميتوان به آنها لقب مداح واقعي و كارآزموده را داد؟
خيلي كم. شايد كمتر از تعداد انگشتان دست.
تاكنون وسوسه نشدهايد كه با صداي استثنايي كه داريد، آواز بخوانيد؟ اصلا پيشنهادي در اين مورد نداشتهايد؟
وسوسه كه نه. چون من حنجرهام را وقف امام حسين(ع) كردهام. براي همين هيچ علاقهاي به آوازخواني ندارم. اما در مورد پيشنهاد آواز خواني بايد بگويم، تا دلتان بخواهد پيشنهاد داشتهام. مثلا قبل از انقلاب، يكي در تهران به من پيشنهاد داد تا بروم تبحرخود در اجراي دستگاهها را كامل كنم و بيايم براي آنها آواز بخوانم و درقبالش ماهي يك ميليون تومان هم بگيرم. ولي من قبول نكردم.
چرا از بين پنج برادري كه بوديد، تنها چهار برادر مداح شدند؟
البته همگي مداحي ميكردند و صداي خيلي خوبي هم داشتند. از بين چهار برادرمرحومم، نعيم و رحيم و داود و محمود، فقط محمود بود كه بعد از چند صباحي مداحي، ديگر نخواند و آن را كنار گذاشت. وگرنه هم صداي خوبي داشتند و هم پدر به همه ما آموزش ميداد و همگي هم عاشق اهل بيت و آقا سيدالشهدا بودند.
و چند فرزند داريد؟
سه دختر و سه پسر. گرچه پسرهايم مداحي نميكنند، البته يكي از پسرهايم، يعني «ودود» مدتي مداحي ميكرد ولي بعد، به سمت موسيقي رفت و ديگر مداحي را ادامه نداد. با اين وجود من به فرزندانم اصراري براي ادامه راهم و مداحي نميكنم. چون به هر حال هر كسي علايق خودش را دارد و نميتوان به زور كسي را مجبور به كاري كرد.
دامادهايتان چطور؟
نه در بين آنها هم هيچ كدام مداحي نميكنند
اگر در برنامهاي، يكدفعه از شما بخواهند تا در كنار مداح جواني برنامه اجرا كنيد، قبول ميكنيد؟
بله. چرا كه نه؟ بارها اين اتفاق افتاده است و من هم قبول كردهام و با هم يا دركنار هم برنامه اجرا كردهايم. كلا شخصا معتقدم كه بايد به جوانها ميدان داد و آنها را تشويق كرد. بنابراين بديهي است كه آنها را حمايت كنم.
مي گويند صداي پدر و برادرانتان هم خاص بود. خود شما به عنوان تنها بازمانده از اين خاندان، صداي پدر و برادرانتان را چگونه توصيف ميكنيد؟
صداي ما از لحاظ قدرت و دلنشيني اصلا قابل مقايسه با صداي پدرم نيست. صداي ما در مقايسه با صداي پدرمان، قطرهاي است در مقابل دريا. به عنوان مثال، مرحوم آيتا... حاج شيخ رحيم، من، مرحوم منعم و داوود اذان گفتهايم، اما اذان ما در برابر اذان ابوي قطرهاي از درياست. اذان پدرم واقعا آدم را منقلب ميكرد، مخصوصا كه وي براي نخستين بار در راديو به صورت زنده، اذان گفت و عبارت «اشهدان علي وليا... » را هم در آن قرايت كرد. البته اذان برادرم حاج رحيم هم جذاب و گيرا بود. اذان وي انسانهاي بسياري را مسلمان كرده است. همين امر، نشانهاي از قدرت آواي الهي او بود.
مگر حاج رحيم درس حوزوي خوانده بودند؟
بله. وقتي پدر به تهران آمد، برادرم رحيم براي تحصيل حوزوي به قم رفت. صداي وي آنقدر خوب بوده كه ديگر هميشه او براي مجالس، در قم ميخوانده است. همانجا بود كه رحيم درس خارج فقه خواند و ظهرها هم در حرم حضرت معصومه اذان ميگفت.
از خارج از كشور هم پيشنهادهايي براي اجراي برنامه داشته ايد؟
بله. ولي تاكنون فقط دو بار درمحرمهاي سالهاي 82 و 86، براي مداحي به باكو رفتهام. همين.
چرا با وجود شهرتي كه داريد، كمتر در برنامههاي تلويزيوني ديده ميشويد؟
هر وقت بنده را دعوت كردهاند رفتهام. بيشتراز صد برنامه از من ضبط شده است ولي نميدانم چرا تنها تعداد انگشت شماري از آنها را پخش كردهاند! بيشتر كارهايم، از برنامههاي شبكههاي استاني پخش ميشود. مثلا همين سوم شعبان، يعني در سالروز تولد امام حسين(ع) يكي از برنامه هايم از شبكه سبلان اردبيل پخش شد. البته خودم هم دليل آن را نميدانم. اين را بايد از مسوولان صدا و سيما بپرسيد.
تاكنون چند اثر از شما ضبط و منتشر شده است؟
خيلي زياد. اينطور كه دوستان ميگويند بالاي دو هزار اثر و نوار در بازار دارم.
از بين مساجد و هياتهايي كه در طول اين سالها در آنها برنامه داشتهايد، از لحاظ «دلي»، كداميك را بيشتر دوست داريد؟
اول از همه مسجد حاج مجيد. اين مسجد فضاي روحاني و معنوي خاصي دارد كه واقعا آدم را ميگيرد. من عاشق اين مسجد هستم. بعد از آن هم مسجد مركزي اردبيليها و مسجد مسلم ابن عقيل را هم دوست دارم.
به عنوان يكي از معروفترين پيرغلامان اهل بيت، تاكنون اقدامي براي حمايت از سوي مسوولان و دولت از شما نشده است؟ و اينكه چه انتظاري از مسوولان داريد؟
انتظاري كه ندارم. چون من با خدا و سيدالشهدا معامله كردهام. اما درعين حال حمايتي هم از سوي مسوولان نديدهام. تنها انتظارم از مسوولان اين است كه بين فارس زبانها و آذري زبانها تبعيض نگذارند. چطور است كه اينهمه مراسم مداحي به زبان فارسي از تلويزيون ما پخش ميشود ولي دريغ از چند ساعت مداحي آذري؟ درحالي كه بخش اعظمي از عزاداران حسيني، آذري هستند.
در مورد قيام امام حسين(ع) مطالعه هم داشته و داريد؟
بله، زياد. مگر ميشود مداح خوبي باشيد ولي در مورد امام حسين و خاندانش مطالعه نداشته باشيد؟ مثلا شعر «هنده» را نخستين بار من خواندم. آن زمان براي اجراي اين شعربيشتر از 400 صفحه كتاب مطالعه كردم تا بفهمم واقعيت تاريخي و ديني اين رخداد چه بوده است!
خيلي جالب است كه با اين سن و سال باز هم اصرار به مداحي داريد. گذشت زمان و بالا رفتن سن، تاثيري روي كيفيت و قدرت صدايتان نداشته است؟
نه. به هيچوجه. برعكس، نه تنها بالا رفتن سن هيچ تاثيري روي كيفيت صدايم نداشته، بلكه صدا و طنين آواهايي كه اجرا ميكنم روز به روز قراتر و رساتر ميشود. شايد به اين علت كه هر روز بيشتر از گذشته با «تجربه» عجين و پختهتر ميشود.
دوست داشتيد در مقابل كداميك از چهرههاي كنوني كشور برنامه اجرا كنيد كه تاكنون موفق به آن نشده باشيد؟
البته درمقابل اكثر سران كشوري و لشكري برنامه داشتهام. سال 1379، زمانيكه رهبرمعظم انقلاب به اردبيل سفر كرده بودند، افتخار داشتم تا در مقابلشان برنامهاي را اجرا كنم. آرزو دارم در اين چند صباح باقي مانده عمر، يكبار ديگر در مقابل ايشان و اينبار درتهران، برنامهاي ديگر را اجرا كنم.
از كرامتهاي دم و دستگاه امام حسين (ع) بسيار گفته شده است. خود شما در طول دهها سالي كه مداحي ميكنيد، كرامت و معجزه خاصي از دم و دستگاه امام حسين(ع) ديدهايد يا براي خودتان اتفاق افتاده است؟
چرا، زياد. بارها شاهد شفا پيدا كردن مريضيهاي سخت بيماران در همين هياتها بودهام. حتي حدود 20 سال قبل، همسربرادرم، حاج رحيم، به بيماري سخت و لاعلاجي مبتلا شد كه همه دكترها از وي قطع اميد كردند. آن زمان به آقايم امام حسين متوسل شديم و وي هم اين نوكران درخانهاش را نااميد نكرد و وي شفا پيدا كرد. بله. ديدن اين دست معجزات در اين دم و دستگاه چندان چيز عجيبي نيست.
مداحي در اردبيل را بيشتر دوست داريد يا در تهران؟
مداحي در تهران.
خودتان كداميك از آثارتان را دوست داريد؟
آثار يك مداح مانند فرزندان وي هستند. سخت است كه بگوييد كدام يك را بيشتر دوست داريد. ولي از بين كارهايم، خودم كارهاي، مدح علي، قتلگاه امام حسين، اكبرباخ، گلفروش، حضرت ابوالفضل و زينب زينب را بيشتر از بقيه دوست دارم.
خوب شد گفتيد. خيلي دوست دارم بدانم زمانيكه اثر ماندگار «زينب – زينب» را اجرا ميكرديد چه حس و حالي داشتيد؟
حضرت زينب(س) شخصيت عجيبي است. يك زن دلسوخته كه در اوج درد و رنج و غم و ماتم، جلوي ظلم ميايستد و كوتاه نميآيد و راه برادرش را ادامه ميدهد. براي همين هميشه اين شخصيت براي من نمادي از مظلوميت و مقاومت بوده است. روزي هم كه داشتم برنامه «زينب – زينب» را اجرا ميكردم، وسط شعر، ناگهان به ياد مظلوميت اين بانوي بزرگ دشت كربلا افتادم و بياختيار بغض كردم و صدايم لرزيد. براي چند لحظه از خود بيخود شدم و نفهميدم چطور مجلس را پشت سرگذاشتم. بعد از چند لحظه وقتي به خودم آمدم، چند ثانيهاي سكوت كردم تا حالم بهتر شود. اينجا همان جايي است كه شما يك سكوت چند ثانيهاي را بعد از لرزش صداي من ميشنويد. بعد از اين سكوت دوباره خواندن را از سر گرفتم. حال و هواي مجلس هم بهتراز من نبود. نام و ياد زينب چنان شور و حرارتي به مجلس داده بود كه من كمتر در مجالس عزاداريهايي كه داشتم ديده بودم. همه اين موارد دست به دست هم دادند تا اثري ماندگار در پاسداشت مقام زينب خلق شود. من از اين بابت تا آخر عمر خدا را شاكرم.
دوست داشتيد چه شعري را اجرا كنيد كه هنوز موفق نشدهايد؟
سالها بود كه آرزو داشتم خطبه امام سجاد را اجرا كنم ولي اين توفيق نصيبم نميشد تا اينكه امسال درحسينيه كربلاييها موفق شدم پس از سالها مختصري از اين خطبه را اجرا كنم و آرزوي چندسالهام برآورده شد.
از بين چهرههاي حاضر در صحنه صحراي كربلا، كداميك را بيشتر دوست داريد؟
همه آن 72 تن، چهرههايي محبوب و دوست داشتني هستند ولي از بين آنها به شخصه ارادت خاصي به حضرت ابوالفضل و زينب(س) دارم. حضرت ابوالفضل به اين خاطر كه واقعا از جان و مالش با مردانگي و جوانمردي تمام گذشت تا قيام سيد الشهدا را زنده نگه دارد و از حضرت زينب(س) به اين دليل كه با وجود تمام غريبي و مظلوميتش، بعد از ظهر عاشورا، تمام تلاشش را براي رسوا كردن دشمنان و زنده نگه داشتن قيام آقا ابا عبدالله به كار گرفت و نگذاشت اين چراغ خاموش شود.
و اينكه دوست داشتيد اگر مداح نميشديد، چه شغلي را انتخاب ميكرديد؟
خمير و سرشت ما با امام حسين و اهل بيت عجين شده است. بنابراين نميتوانيم كاري جز مداحي و هيات داري انجام دهيم. براي همين تاكنون حتي به چنين گزينهاي، فكر هم نكردهام.
بالاخره شما «موذن» هستيد يا موذنزاده؟
اين هم داستان خودش را دارد. سال 1329 وقتي كه پدرم، شيخ كريم فوت ميكند، برادرم، رحيم كه فقط 25 سال سن داشت، به تهران آمد تا جاي خالي پدرم را در مسجد امام پركند. در همين سال نام خانوادگي او بين مردم از موذن به موذنزاده اردبيلي تغيير ميكند. مجريان راديو ايران براي معرفي او به مردم، «زاده اردبيلي» را به فاميل پدرم اضافه ميكنند تا به شنوندگان بگويند او پسر شيخ كريم است. سر همين موضوع، همه فكر كردند كه نامخانوادگي پدر من موذنزاده اردبيلي است و همين نام هم تا آخر روي او ماند.
يك سوال متفاوت، از ديد خودتان، مهمترين ويژگي شخصيتي و اخلاقي حاج سليم چيست؟
اين را بايد از دوستان و نزديكانم بپرسيد. ولي به شخصه از غيبت بدم ميآيد و معتقدم بايد همواره از نيازمندان دستگيري كرد.
وسوال آخر، خيلي دوست دارم كه بدانم، بزرگترين آرزوي فخر الذاكرين عالم تشيع، چه آرزويي است؟
من عمرم را كردهام و خداوند هر آنچه خواستهام را به من لطف كرده و عطا كرده است. تنها آرزوي باقي ماندهام اين است كه پس از مرگم، پيكرم را با نواي نوحه «زينب – زينب» تشييع كنند و آن را در مشهد، در حرم آقايم، سرور كريمان و مهربانان جهان، علي ابن موسي الرضا(ع)، دفن كنند.
انتهای پیام/
گفتوگو با مردي كه حدود هشت دهه از عمر خود را وقف مداحي و اهل بيت كرده و وي را هم رديف استاد شجريان در عالم موسيقي و استاد عبدالباسط در عالم قرآن خواني ميدانند، كار سادهاي نيست. براي اينكه حاج سليم موذنزاده را بشناسيد لازم نيست كه حتما آذري زبان باشيد. كافي است پرس و جويي بين فارس زبانها داشته باشيد تا از محبوبيت اين پيرغلام اهلبيت آگاه شويد. مردي كه فارسها، وي را بيشتر با نواي «زينب - زينب»ش ميشناسند. محال است كه عاشق اهل بيت و امام حسين(ع) باشي و با وي آشنا نباشي. درنگاه اول كمي براندازت ميكند. از آن دست نگاههايي كه آدم دست و پايش را گم ميكند. آخرين بازمانده از خاندان موذنزادهها؛ خانداني كه آذريها آنها را به نوحههايشان و فارسها به اذانهاي جاودانهشان ميشناسند. حاج سليم موذن زاده، گرچه از لحاظ شناسنامهاي، متولد 1315 است، اما در حقيقت تاريخ تولدش به سال 1312 باز ميگردد. پيرمردي كه با وجود چهره جدياش، پراست از مهرباني با سينهاي كه گنجينهاي بيبديل است از تاريخ شفاهي مداحي در ايران و بهخصوص، در بين آذريزبانها. به قول خودش در اين مصاحبه مطالبي را بيان كرده كه در هيچ گفتوگوي ديگري عنوان نكردهاست. با اين وجود چندان پرحرف نيست و سوالاتمان را كوتاه كوتاه پاسخ ميدهد. وقتي از حسين و عاشورا و به خصوص نواي جاودانه «زينب - زينب»ش سخن ميگويد، بياختيار صدايش ميلرزد و گاه به آرامي سينهاي هم ميزند. انگار براي چند لحظهاي از اين دنيا جدا ميشود. با وجودي كه بيش از 80 سال از خدا عمر گرفته، هنوز هم به شكل شگفتآوري مداحي ميكند. با چنان صدايي كه اگر از دور بشنويد تصور ميكنيد كه اين نوحه را جواني تازه نفس اجرا ميكند. خودش معتقد است كه لطف خداست كه به صدايش چنان قدرتي داده كه هنوز هم مانند روزهاي جواني بخواند. اما با اين وجود، كمتر مصاحبهاي ميتوانيد از وي پيدا كنيد كه كامل باشد و به بخشهاي مختلف زندگي حاج سليم موذنزاده پرداخته باشد. به همين دليل در اين گفتوگو بيشتر به دنبال آشنايي بيشتر با زواياي ناشناخته زندگي حنجره طلاي مداحي ايران و خاندانش بودهايم. از پدرش تا حاج رحيم كه مردم بيشتر خاندان موذنزاده را با اذان معروف وي ميشناسند.
استاد راستش را بخواهيد اين مصاحبه از آن دست گفتوگوهايي است كه نميدانم از كجا بايد شروع كنم. چون شما با وجود شهرت و محبوبيتي كه داريد، آنقدر كم مصاحبه كردهايد كه خيليها مشتاق آشنايي بيشتر با زير و بم زندگي استاد بيبروبرگرد مداحي ايران و حتي جهان تشيع هستند. بنابراين انجام چنين گفتوگويي چندان هم ساده نيست. ولي خب؛ شايد بهتر باشد كه مصاحبهمان را با همين محور يعني آشنايي بيشتر با زندگي و خط سيري كه حاج سليم طي كرده تا از «سليم» به «فخرالذاكريني» برسد، آغاز كنيم. الان و در دهه 80 زندگي به خاطر داريد كه از چه سن و سالي مداحي را آغاز كرديد و نخستين جايي كه در آن برنامه اجرا كرديد كجا بود؟
همانطور كه حتما ميدانيد، پدرو برادران من، همگي مداح بودند. يعني صداي خوب بزرگترين ميراث خانوادگي ماست. صداهايي كه تا به ياد داريم، در خدمت خاندان اهل بيت است و حنجرههايي كه به عشق امام حسين(ع) به صدا در ميآيد. اززمانيكه به ياد دارم در خانه پدريمان در محله تازه شهراردبيل، محرمها و ايام مذهبي، مراسم عزاداري يا جشن ميلاد امامان برگزار ميشد و به خاطر شهرتي كه پدرم در مداحي داشت، همه اهل شهر از كوچك و بزرگ تا مسوولان و... در آن شركت ميكردند. خب طبيعي است كه در چنين فضايي، ما پنج پسر خانواده هم، با عشق به خاندان اهل بيت و به ويژه آقا ابا عبدالله بزرگ شويم و پا بگيريم.
از همان كودكي وقتي پدرم، حاج عبدالكريم، علاقه من و برادرانم حاج نعيم و حاج رحيم به مداحي را ديد، شروع به آموزش ما كرد. البته خودش هم كاملا با فوت و فن مداحي آشنا بود و هم دستگاههاي موسيقي و رديف و گوشههاي موسيقي را به خوبي ميشناخت. بدينترتيب، پدرم نخستين و بزرگترين معلم و مشوق من و برادرانم بود. ما هم به خاطر شور و شوق كودكي وجواني، علاقهمند بوديم كه هرچه زودتر مداحي در دم و دستگاه آقا را آغاز كنيم. پدرمان هم تشويقمان ميكرد. براي همين ما سه برادر از وقتيكه خودمان را شناختيم، مداحي ميكرديم. اما از آنجاييكه آن روزها بچه بوديم و خاطرات آن روزها زياد در ذهنم باقي نمانده، يادم نيست كه نخستينبار كجا مداحي كردم و چند ساله بودم. گرچه فكر ميكنم كه نخستين باري كه مداحي كردم، سنم نبايد بيشتر از شش، هفت سال بوده باشد.
و كجا تحصيل ميكرديد؟
ما در دوران كودكي در مكتب ميرزا عزيز درس ميخوانديم. اين مكتب در محله يساول اردبيل قرار داشت. اين مكتب ويژه كودكاني بود كه صداي خوبي داشتند. ميرزا عزيز از آنها تست ميگرفت و بعد آنها را قبول ميكرد. دراين مكتب به كودكان هم درس مختلف آموزش داده ميشد و هم دستگاههاي موسيقي و آواز و البته كتابهاي «مقاتل» مستند. در واقع، تحصيل دراين مكتبخانه مانند تحصيل در دانشگاه بود. مداحان بسياري از اين مكتب به جامعه مداحان وارد شدند. مداحاني چون: حاج محمد تمدن، حاج رحيم موذن و ديگران. بعد از آن هم به همراه برادرانم به مدرسه حاج ابراهيم رفتيم. البته براي آموزش موسيقي، از محضر اساتيد بسياري هم كسب فيض كردهام.
مثلا كداميك از اساتيد؟
مثلا استاد جليل شهناز يا تاج اصفهاني واقبال آذر. همچنين در سفري كه به باكو داشتم، با برخي از اساتيد موسيقي آذربايجان هم ديداري داشتم. اساتيدي چون: هابيل علياف و آقاخان عبدالهاف كه خدا را شكر، همگي از صداي من تعريف ميكردند.
و چه شد كه به تهران آمديد؟
تا قبل از سال 1359، هر سال به دعوت هياتهاي مذهبي، محرمها به تهران ميآمدم و برميگشتم. تا اينكه در اين سال منزلي را در خيابان مالك اشتر، اجاره كردم و بدينترتيب به تهران نقل مكان كردم. بعد هم خدا لطفي كرد و سه سال بعد يعني در سال 62 موفق شديم خانهاي در خيابان بهبودي بخريم و از مستاجري راحت شويم. البته در اردبيل هم خانه پدري را هنوز حفظ كردهام و در حال حاضر خيلي از روزهاي سال را در اردبيل هستم ولي در عين حال در تهران هم خانهاي دارم و ميآيم و ميروم. نخستين اجرايم هم در تهران در مسجد مركزي اردبيليها در گلوبندك بود.
از بين برادران و پدر، سبك اجراهاي شما به كداميك نزديكتر است؟
بيشتر مانند پدرم ميخوانم. ضمن آنكه در اجراهايم تاحدودي ازسبك حاج حسين قلي داودي هم تاثير ميگيرم.
از بين مداحان آذري زبان، كار كداميك از مداحان را بيشتر ميپسنديد و دوست داريد؟
از بين قديميها، آثار مرحوم شيخ غفوري و مرحوم حسين قلي داودي را دوست دارم و از مداحان امروزي كارهاي، شهروز اردبيلي، عليزاده، ايمان نژاد، رضوانپور و شهروز حبيبي را بيشتر ميپسندم.
و از بين مداحان فارسي زبان، چطور؟
دربين مداحان فارسي زبان آثارمرحوم ذبيحي و قصري و از مداحان كنوني نيز حداديان، برادران طاهري و كريمي را بيشتر گوش ميدهم و ميپسندم. حتي با آنها برنامه هم اجرا كردهام.
چرا كمتر از شما اجراهايي به زبان فارسي ميبينيم؟
اصلا اينگونه نيست. معمولا اكثر آثاري كه اجرا كردهام نيمي از زمان آنها فارسي و نيمي ديگر آذري است. حتي عربي هم ميخوانم. چرا كه من از همان دوران كودكي و در مكتب ميرزا عزيز، عربي را هم آموختم و به تدريج به آن مسلط شدم. براي همين در اجراهايي كه دارم اول با عربي شروع ميكنم و بعد با فارسي ادامه ميدهم و بعد با آذري تمام ميكنم. ضمن آنكه تركي را هم به هر دو زبان تركي آذري و تركي استانبولي اجرا ميكنم.
كلا مداحي فارسي و آذري چه تفاوتي با هم دارند؟
براي كسي كه به هر دو زبان تسلط دارد، تفاوت چنداني ندارد. البته آذريها نيز سبكهاي آواز خواني خاص خود را دارند. ولي در مجموع و به زبان ساده، مداحيهاي آذري پرسوز و گدازتر و پرشورتر از سبكهاي فارسي زبانهاست.
شما مولودي هم اجرا ميكنيد؟
بله. به نوعي ميتوان گفت كه خودم مولودي خواني را در ايران پايهگذاري كردم. آنهم به اين دليل كه احساس كردم بايد براي مراسمهاي مولودي و جشنهاي مذهبيمان هم كاري كرد. اين بود كه به فكر اجراي مولودي افتادم كه خدا را شكر، امروز خيلي خوب جا افتاده است.
به نظر خودتان، «سليم» با كداميك از آثارش حاج «سليم» شده است؟
فكر ميكنم مردم مرا بيشتر، با آثاري چون: «زينب – زينب»، «عم اوغلي»، اكبرباخ و گلفروش ميشناسند.
شاگرد خصوصي براي مداحي هم داشته يا داريد؟
نه. هرگز. همه مداحاني كه به سبك من اجرا دارند، از روي نوارها و كاست هايم، و از طريق گوش دادن، اين سبكها را ياد گرفتهاند.
خب حالا كه به اينجا رسيديم، كمي هم از ويژگيهاي يك مداح خوب و شش دانگ بگوييد؛ اينكه يك مداح خوب و شش دانگ بايد چه ويژگيهاي فني داشته باشد؟
برخلاف تصور عامه، مداحي و نوحهخواني كار سادهاي هم نيست. نوحهخوان بايد دورههاي آموزشي مختلفي را بگذراند. بهترين صدا، صدايي است كه باعث آزار مخاطب نشود، بلكه برعكس، وي را جذب كند. الان مداحاني را ميبينيم كه بدون آنكه با فنون آواز و موسيقي آشنا باشند و قواعد كلامي را رعايت كنند، با صداي آزاردهندهاي، مداحي ميكنند. اين مداحان نه تنها به شهرت و اعتبار خودشان ضرر ميزنند كه باعث آزردگيخاطر عزاداران هم ميشوند. صداي خوش يك نعمت الهي است. براي حفظ صداي خوش، بايد اولا بايد با دستگاههاي موسيقي آشنا بود و در دستگاههاي موسيقي برنامه اجرا كرد، ثانيا از مصرف مواد مخدر، سيگار و قليان خودداري كرد.
خب از بين مداحان كنوني چند درصد واجد اين ويژگيهاي فني و اخلاقي هستند و ميتوان به آنها لقب مداح واقعي و كارآزموده را داد؟
خيلي كم. شايد كمتر از تعداد انگشتان دست.
تاكنون وسوسه نشدهايد كه با صداي استثنايي كه داريد، آواز بخوانيد؟ اصلا پيشنهادي در اين مورد نداشتهايد؟
وسوسه كه نه. چون من حنجرهام را وقف امام حسين(ع) كردهام. براي همين هيچ علاقهاي به آوازخواني ندارم. اما در مورد پيشنهاد آواز خواني بايد بگويم، تا دلتان بخواهد پيشنهاد داشتهام. مثلا قبل از انقلاب، يكي در تهران به من پيشنهاد داد تا بروم تبحرخود در اجراي دستگاهها را كامل كنم و بيايم براي آنها آواز بخوانم و درقبالش ماهي يك ميليون تومان هم بگيرم. ولي من قبول نكردم.
چرا از بين پنج برادري كه بوديد، تنها چهار برادر مداح شدند؟
البته همگي مداحي ميكردند و صداي خيلي خوبي هم داشتند. از بين چهار برادرمرحومم، نعيم و رحيم و داود و محمود، فقط محمود بود كه بعد از چند صباحي مداحي، ديگر نخواند و آن را كنار گذاشت. وگرنه هم صداي خوبي داشتند و هم پدر به همه ما آموزش ميداد و همگي هم عاشق اهل بيت و آقا سيدالشهدا بودند.
و چند فرزند داريد؟
سه دختر و سه پسر. گرچه پسرهايم مداحي نميكنند، البته يكي از پسرهايم، يعني «ودود» مدتي مداحي ميكرد ولي بعد، به سمت موسيقي رفت و ديگر مداحي را ادامه نداد. با اين وجود من به فرزندانم اصراري براي ادامه راهم و مداحي نميكنم. چون به هر حال هر كسي علايق خودش را دارد و نميتوان به زور كسي را مجبور به كاري كرد.
دامادهايتان چطور؟
نه در بين آنها هم هيچ كدام مداحي نميكنند
اگر در برنامهاي، يكدفعه از شما بخواهند تا در كنار مداح جواني برنامه اجرا كنيد، قبول ميكنيد؟
بله. چرا كه نه؟ بارها اين اتفاق افتاده است و من هم قبول كردهام و با هم يا دركنار هم برنامه اجرا كردهايم. كلا شخصا معتقدم كه بايد به جوانها ميدان داد و آنها را تشويق كرد. بنابراين بديهي است كه آنها را حمايت كنم.
مي گويند صداي پدر و برادرانتان هم خاص بود. خود شما به عنوان تنها بازمانده از اين خاندان، صداي پدر و برادرانتان را چگونه توصيف ميكنيد؟
صداي ما از لحاظ قدرت و دلنشيني اصلا قابل مقايسه با صداي پدرم نيست. صداي ما در مقايسه با صداي پدرمان، قطرهاي است در مقابل دريا. به عنوان مثال، مرحوم آيتا... حاج شيخ رحيم، من، مرحوم منعم و داوود اذان گفتهايم، اما اذان ما در برابر اذان ابوي قطرهاي از درياست. اذان پدرم واقعا آدم را منقلب ميكرد، مخصوصا كه وي براي نخستين بار در راديو به صورت زنده، اذان گفت و عبارت «اشهدان علي وليا... » را هم در آن قرايت كرد. البته اذان برادرم حاج رحيم هم جذاب و گيرا بود. اذان وي انسانهاي بسياري را مسلمان كرده است. همين امر، نشانهاي از قدرت آواي الهي او بود.
مگر حاج رحيم درس حوزوي خوانده بودند؟
بله. وقتي پدر به تهران آمد، برادرم رحيم براي تحصيل حوزوي به قم رفت. صداي وي آنقدر خوب بوده كه ديگر هميشه او براي مجالس، در قم ميخوانده است. همانجا بود كه رحيم درس خارج فقه خواند و ظهرها هم در حرم حضرت معصومه اذان ميگفت.
از خارج از كشور هم پيشنهادهايي براي اجراي برنامه داشته ايد؟
بله. ولي تاكنون فقط دو بار درمحرمهاي سالهاي 82 و 86، براي مداحي به باكو رفتهام. همين.
چرا با وجود شهرتي كه داريد، كمتر در برنامههاي تلويزيوني ديده ميشويد؟
هر وقت بنده را دعوت كردهاند رفتهام. بيشتراز صد برنامه از من ضبط شده است ولي نميدانم چرا تنها تعداد انگشت شماري از آنها را پخش كردهاند! بيشتر كارهايم، از برنامههاي شبكههاي استاني پخش ميشود. مثلا همين سوم شعبان، يعني در سالروز تولد امام حسين(ع) يكي از برنامه هايم از شبكه سبلان اردبيل پخش شد. البته خودم هم دليل آن را نميدانم. اين را بايد از مسوولان صدا و سيما بپرسيد.
تاكنون چند اثر از شما ضبط و منتشر شده است؟
خيلي زياد. اينطور كه دوستان ميگويند بالاي دو هزار اثر و نوار در بازار دارم.
از بين مساجد و هياتهايي كه در طول اين سالها در آنها برنامه داشتهايد، از لحاظ «دلي»، كداميك را بيشتر دوست داريد؟
اول از همه مسجد حاج مجيد. اين مسجد فضاي روحاني و معنوي خاصي دارد كه واقعا آدم را ميگيرد. من عاشق اين مسجد هستم. بعد از آن هم مسجد مركزي اردبيليها و مسجد مسلم ابن عقيل را هم دوست دارم.
به عنوان يكي از معروفترين پيرغلامان اهل بيت، تاكنون اقدامي براي حمايت از سوي مسوولان و دولت از شما نشده است؟ و اينكه چه انتظاري از مسوولان داريد؟
انتظاري كه ندارم. چون من با خدا و سيدالشهدا معامله كردهام. اما درعين حال حمايتي هم از سوي مسوولان نديدهام. تنها انتظارم از مسوولان اين است كه بين فارس زبانها و آذري زبانها تبعيض نگذارند. چطور است كه اينهمه مراسم مداحي به زبان فارسي از تلويزيون ما پخش ميشود ولي دريغ از چند ساعت مداحي آذري؟ درحالي كه بخش اعظمي از عزاداران حسيني، آذري هستند.
در مورد قيام امام حسين(ع) مطالعه هم داشته و داريد؟
بله، زياد. مگر ميشود مداح خوبي باشيد ولي در مورد امام حسين و خاندانش مطالعه نداشته باشيد؟ مثلا شعر «هنده» را نخستين بار من خواندم. آن زمان براي اجراي اين شعربيشتر از 400 صفحه كتاب مطالعه كردم تا بفهمم واقعيت تاريخي و ديني اين رخداد چه بوده است!
خيلي جالب است كه با اين سن و سال باز هم اصرار به مداحي داريد. گذشت زمان و بالا رفتن سن، تاثيري روي كيفيت و قدرت صدايتان نداشته است؟
نه. به هيچوجه. برعكس، نه تنها بالا رفتن سن هيچ تاثيري روي كيفيت صدايم نداشته، بلكه صدا و طنين آواهايي كه اجرا ميكنم روز به روز قراتر و رساتر ميشود. شايد به اين علت كه هر روز بيشتر از گذشته با «تجربه» عجين و پختهتر ميشود.
دوست داشتيد در مقابل كداميك از چهرههاي كنوني كشور برنامه اجرا كنيد كه تاكنون موفق به آن نشده باشيد؟
البته درمقابل اكثر سران كشوري و لشكري برنامه داشتهام. سال 1379، زمانيكه رهبرمعظم انقلاب به اردبيل سفر كرده بودند، افتخار داشتم تا در مقابلشان برنامهاي را اجرا كنم. آرزو دارم در اين چند صباح باقي مانده عمر، يكبار ديگر در مقابل ايشان و اينبار درتهران، برنامهاي ديگر را اجرا كنم.
از كرامتهاي دم و دستگاه امام حسين (ع) بسيار گفته شده است. خود شما در طول دهها سالي كه مداحي ميكنيد، كرامت و معجزه خاصي از دم و دستگاه امام حسين(ع) ديدهايد يا براي خودتان اتفاق افتاده است؟
چرا، زياد. بارها شاهد شفا پيدا كردن مريضيهاي سخت بيماران در همين هياتها بودهام. حتي حدود 20 سال قبل، همسربرادرم، حاج رحيم، به بيماري سخت و لاعلاجي مبتلا شد كه همه دكترها از وي قطع اميد كردند. آن زمان به آقايم امام حسين متوسل شديم و وي هم اين نوكران درخانهاش را نااميد نكرد و وي شفا پيدا كرد. بله. ديدن اين دست معجزات در اين دم و دستگاه چندان چيز عجيبي نيست.
مداحي در اردبيل را بيشتر دوست داريد يا در تهران؟
مداحي در تهران.
خودتان كداميك از آثارتان را دوست داريد؟
آثار يك مداح مانند فرزندان وي هستند. سخت است كه بگوييد كدام يك را بيشتر دوست داريد. ولي از بين كارهايم، خودم كارهاي، مدح علي، قتلگاه امام حسين، اكبرباخ، گلفروش، حضرت ابوالفضل و زينب زينب را بيشتر از بقيه دوست دارم.
خوب شد گفتيد. خيلي دوست دارم بدانم زمانيكه اثر ماندگار «زينب – زينب» را اجرا ميكرديد چه حس و حالي داشتيد؟
حضرت زينب(س) شخصيت عجيبي است. يك زن دلسوخته كه در اوج درد و رنج و غم و ماتم، جلوي ظلم ميايستد و كوتاه نميآيد و راه برادرش را ادامه ميدهد. براي همين هميشه اين شخصيت براي من نمادي از مظلوميت و مقاومت بوده است. روزي هم كه داشتم برنامه «زينب – زينب» را اجرا ميكردم، وسط شعر، ناگهان به ياد مظلوميت اين بانوي بزرگ دشت كربلا افتادم و بياختيار بغض كردم و صدايم لرزيد. براي چند لحظه از خود بيخود شدم و نفهميدم چطور مجلس را پشت سرگذاشتم. بعد از چند لحظه وقتي به خودم آمدم، چند ثانيهاي سكوت كردم تا حالم بهتر شود. اينجا همان جايي است كه شما يك سكوت چند ثانيهاي را بعد از لرزش صداي من ميشنويد. بعد از اين سكوت دوباره خواندن را از سر گرفتم. حال و هواي مجلس هم بهتراز من نبود. نام و ياد زينب چنان شور و حرارتي به مجلس داده بود كه من كمتر در مجالس عزاداريهايي كه داشتم ديده بودم. همه اين موارد دست به دست هم دادند تا اثري ماندگار در پاسداشت مقام زينب خلق شود. من از اين بابت تا آخر عمر خدا را شاكرم.
دوست داشتيد چه شعري را اجرا كنيد كه هنوز موفق نشدهايد؟
سالها بود كه آرزو داشتم خطبه امام سجاد را اجرا كنم ولي اين توفيق نصيبم نميشد تا اينكه امسال درحسينيه كربلاييها موفق شدم پس از سالها مختصري از اين خطبه را اجرا كنم و آرزوي چندسالهام برآورده شد.
از بين چهرههاي حاضر در صحنه صحراي كربلا، كداميك را بيشتر دوست داريد؟
همه آن 72 تن، چهرههايي محبوب و دوست داشتني هستند ولي از بين آنها به شخصه ارادت خاصي به حضرت ابوالفضل و زينب(س) دارم. حضرت ابوالفضل به اين خاطر كه واقعا از جان و مالش با مردانگي و جوانمردي تمام گذشت تا قيام سيد الشهدا را زنده نگه دارد و از حضرت زينب(س) به اين دليل كه با وجود تمام غريبي و مظلوميتش، بعد از ظهر عاشورا، تمام تلاشش را براي رسوا كردن دشمنان و زنده نگه داشتن قيام آقا ابا عبدالله به كار گرفت و نگذاشت اين چراغ خاموش شود.
و اينكه دوست داشتيد اگر مداح نميشديد، چه شغلي را انتخاب ميكرديد؟
خمير و سرشت ما با امام حسين و اهل بيت عجين شده است. بنابراين نميتوانيم كاري جز مداحي و هيات داري انجام دهيم. براي همين تاكنون حتي به چنين گزينهاي، فكر هم نكردهام.
بالاخره شما «موذن» هستيد يا موذنزاده؟
اين هم داستان خودش را دارد. سال 1329 وقتي كه پدرم، شيخ كريم فوت ميكند، برادرم، رحيم كه فقط 25 سال سن داشت، به تهران آمد تا جاي خالي پدرم را در مسجد امام پركند. در همين سال نام خانوادگي او بين مردم از موذن به موذنزاده اردبيلي تغيير ميكند. مجريان راديو ايران براي معرفي او به مردم، «زاده اردبيلي» را به فاميل پدرم اضافه ميكنند تا به شنوندگان بگويند او پسر شيخ كريم است. سر همين موضوع، همه فكر كردند كه نامخانوادگي پدر من موذنزاده اردبيلي است و همين نام هم تا آخر روي او ماند.
يك سوال متفاوت، از ديد خودتان، مهمترين ويژگي شخصيتي و اخلاقي حاج سليم چيست؟
اين را بايد از دوستان و نزديكانم بپرسيد. ولي به شخصه از غيبت بدم ميآيد و معتقدم بايد همواره از نيازمندان دستگيري كرد.
وسوال آخر، خيلي دوست دارم كه بدانم، بزرگترين آرزوي فخر الذاكرين عالم تشيع، چه آرزويي است؟
من عمرم را كردهام و خداوند هر آنچه خواستهام را به من لطف كرده و عطا كرده است. تنها آرزوي باقي ماندهام اين است كه پس از مرگم، پيكرم را با نواي نوحه «زينب – زينب» تشييع كنند و آن را در مشهد، در حرم آقايم، سرور كريمان و مهربانان جهان، علي ابن موسي الرضا(ع)، دفن كنند.
انتهای پیام/
مرجع : روزنامه اعتماد